Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ج: تعريف عرف در اصطلاح فقه و اصول

ج: تعريف عرف در اصطلاح فقه و اصول

علماى فقه و اصول اگرچه در بسيارى از مسايل فقه و اصول عرف را مورد توجه و بحث قرار داده و به تشخيص عرف استدلال کرده‌اند، اما نوعاً از تعريف و توضيح آن سر باز زده‌اند، ولى آن را به عنوان يک امر مسلم در ابواب گوناگون فقه و اصول به کار بسته‌اند. اما چه بسيار اندک‌اند کسانى که به بحث و توضيح و تعريف واژه عرف پرداخته‌اند، ليکن علماى معاصر که در فقه و اصول کتاب‌هايى را پديد آورده‌اند، عرف را از جمله موضوعات بحث خود قرار داده وآن را به تعريف نشسته‌اند.

فقيهان و اصوليان از عرف با واژه‌هاى گوناگونى مانند: بناى عرف، عرف العادة‌، سيره عملى، عمل الناس، محاسن العادات، عادة الناس، عرف عقلا، عادات العقلا، بناى عقلا، طريقه و سلوک عقلا، ارتکاز عقلايى، اجماع عملى، اتفاق الناس و... تعبير کرده‌اند، به همين جهت تعريف‌هاى مختلف و نگرش‌هاى متفاوتى را در باره واژه عرف ارايه کرده‌اند که نشانگر برداشت‌هاى متفاوت از عرف مى‌باشد. بنا بر اين، مناسب است که چند تعريف از سوى فقيهان و اصوليان را بيان کنيم:

به غزالى نسبت داده شده که عرف را اين‌چنين تعريف کرده است:

العادة و العرف ما استقرّ في النفوس من جهة العقل و تلقته الطبائع السليمة بالقبول؛[1]

عادت و عرف آن چیزی است که از جهت عقل در نفس‌ها استقرار یافته باشد و طبیعت‌های سالم آن را تلقّی به قبول کنند.

ابن عابدين اين تعريف را به نقل از بيرى، شارح کتاب «الأشباه» از کتاب «المستصفى» نقل کرده است.[2] و ليکن در بررسى‌هاى به عمل آمده در هيچ جاى «المستصفى» اين تعريف ديده نشده است.[3] شايد بيرى، به جهت شباهت اين تعريف، با تعريف ارايه شده از سوى عبدالله بن احمد نسفى ( م710، هـ .ق ) در کتاب «کشف الأسرار»، اين تعريف را از نسفى دانسته است. چه‌اين‌که او پس از بيان اين تعريف، در هامش مى‌نويسد: «...عن المستصفى للنفسي مخطوط بدار الکتب المصرية... .»[4]

سمعانى در تعريف از واژه عرف مى‌گويد:

والعرف ما یعرفه الناس و یتعارفونه فیما بینهم معاملة؛[5]

عرف آن است که مردم آن را بشناسند و بشناسانند در آن‌چه که بین خودشان رفتار می‌کنند.

نسفى در تعريف اين واژه مى‌نويسد:

والعرف ما استقرّ في النفوس من جهة شهادات العقول و تلقته الطباع السليمة بالقبول؛[6]

عرف آن‌چیزی است که در نفس‌ها استقرار یابد از جهت گواهی عقل و خرد، و طبیعت‌های سالم آن را تلقی به پذیرش و قبول کنند.

ابن نجيم در تعريف عرف مى‌گويد:

العادة عبارة عمّا یستقرّ في النفوس من اُمور المتکرّرة المقبولة عند الطباع السليمة؛[7]

عادت عبارت است از آن‌چه که در نفس‌ها استقرار یابد از امور تکراری پذیرفته شده نزد طبیعت‌های سالم.

عالمى ديگر آن را اين‌گونه تعريف کرده است:

العرف ما تعارفه الناس و ساروا علیه من قول أو فعل أو ترک؛[8]

عرف آن‌چیزی است که مردم بشناسند و بر آن سیر کنند‌؛ از گفتار یا کردار یا ترک آنها.

و شخص ديگرى اين واژه را چنين تعريف مى‌کند:

العرف عادة جمهور قوم في قول أو فعل؛[9]

عرف، عادت همگی مردم جامعه‌ای در گفتار یا کردار است.

عالمى اصولى در تعريف از واژه عرف اين‌گونه سخن گفته است:

فالمراد من العرف هم العقلاء من حیث عنوان عقلهم ... قد یستدلّون ببناء العقلاء، ویکون المراد عنوان فهمهم و جهتهم العرفية؛[10]

یعنی مراد از عرف، همان عقلا از جهت تشخیص عقلی‌شان است، و گاه که به بنای عقلا استدلال می‌شود، مقصود از بنای عقلا همان فهم عرفی آنها است.

پر واضح است که مقصود از فهم عرفى آن است که فقيه يا حقوق‌دان در برخورد با مجهولات فقهى و حقوقى به دنبال قطع و يقينى که فلاسفه خواستار آن هستند، نرود، بلکه دنبال طرز تفکر و انديشه‌اى باشد که متعارف مردم به دنبال آن مى‌روند.[11]

برخى علما از عرف با عنوان «سيره» نام برده‌اند. اين عده گاهى با افزودن واژه «عقلا» درصدد تقييد و محدود کردن و يا توسعه و گسترش دايره شمول آن بوده‌اند.[12] عده‌اى هم در مقيد ساختن دايره شمول عرف راه مبالغه پيموده‌اند و به اشتباه در تخصيص و تفسير عرف، کوشيده‌اند. اين گروه بر اين باورند که، منظور از عرف کسانى هستند که در زمان صدور خطابات شرعى حضور داشته و مخاطب بى واسطه و مستقيم پيام وحى و سخنان پيامبر(صلی الله عليه وآله وسلم) و معصومين(عليهم السلام) بوده‌اند.[13] اگرچه فهم عرف زمان صدور، در فهم ادله شرعى و خطابات دينى بسيار مؤثر است،[14] ليکن منحصر ساختن عرف به يک دوره از زمان، ادعايى بدون دليل است و مورد پذيرش نيست.

حال پس از بيان ديدگاه‌هاى گوناگون اهل لغت، تفسير، فقه و اصول و با استفاده از همه آن تعريف‌ها مى‌توان عرف را چنين تعريف کرد: «عرف عبارت است از جريان مستمر يک رفتار، يا سلوک ويژه همگانى در ميان افراد جامعه بر انجام يا ترک يک فعل؛ خواه گفتار باشد يا کردار.» اين پديده، که نوع مردم جامعه به آن انس گرفته و آشنايى داشته باشند و به صورت مکرر انجام دهند، عملى نوعاً از روى اراده است که مردم بدون نفرت و کراهت به انجام آن اقدام مى‌کنند. اين سيره مستمره و بناى عملى مردم، برانجام يا ترک يک فعل، که واضع آن خود شان مى‌باشند، به گونه‌اى است که پيروى از آن را لازم و مخالفت با آن را قبيح و متخلّف از آن را نيز سزاوار سرزنش و توبيخ مى‌دانند.[15]

--------------------------------------------------------------------------------

[1]ـ ابن عابدين، مجموعة رسائل، ج 2، ص 114. برخى از دانشمندان اين تعريف را نخستين تعريف ارايه شده براى عرف دانسته‌اند. (ر.ک. العرف والعادة في رأي فقهاء، ص8). حال آن‌که اين سخن، پذيرفتنى نيست؛ زيرا پيش از ارايه تعريف از سوى غزالى (م 505 هـ .ق) اگر بپذيريم که اين تعريف از او است، سمعانى (م 489، هـ .ق) در کتاب خود «قواطع الأدلّة في الاُصول» عرف را تعريف کرده است. (ر.ک. قواطع الأدلّة في الاُصول، ص 49) .

[2]ـ همان، ج 2، ص 114.

[3]ـ تا آن‌جا که به کاوش در ديگر آثار غزالى، به گونه‌اى که آنها را با بحث عرف و عادت ربطى بوده است، پرداخته شد، هيچ تعريفى از او درباره عرف و عادت پيدا نشد.

[4]ـ ر.ک. الاجتهاد اُصوله و أحکامه، هامش ص 81 .

[5]ـ قواطع الأدلّة في الاُصول، ص 49.

[6]ـ کشف الأسرار، ج 2، ص 593.

[7]ـ ابن نجيم، الأشباه والنظائر، ص 93.

[8]ـ علم اصول الفقه، ص 99.

[9]ـ المدخل الفقهي العام، ص 559؛ و نيز ر.ک. ترمينولوژى حقوق، ص 447؛ مقدمه عمومى علم حقوق، ص 50.

[10]ـ بحرالفوائد، ج 1، ص 171.

[11]ـ دانشنامه حقوقى، ج 4، ص 783؛ مقدمه عمومى علم حقوق، ص 53 ـ 54.

[12]ـ در اين خصوص مقابله و مقايسه شود: الاُصول العامة للفقه المقارن، ص 197؛ و بحوث في علم الاُصول، ج 4، ص234.

[13]ـ ر.ک. کيهان انديشه، ش 48، ص 127.

[14]ـ ر.ک. الموافقات في اُصول الشريعة، ج 2، ص 62 .

[15]ـ جبار گلباغى ماسوله، سيدعلى، درآمدى بر عرف، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم،1387. در تدوين بحث عرف از اين کتاب بهره برده‌ام.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org