Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بخش دوم: یاد یار پنجاه ساله (یاد بود همسر)

بخش دوم: یاد یار پنجاه ساله (یاد بود همسر)

آیت الله صانعی در نیمه دوم مهر ماه 1343 در سن 27 سالگی با خانم بتول شفیعی، نوه دختری عمه خود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک دختر و دو پسر می‌باشند.

این بانوي فداکار و صبور، حاجيه خانم شفيعي، همسفر زندگی و همسر گرامی حضرت آیت الله العظمی صانعی که به تصدیق همه آشنایان نقش مهمی در موفقیت ایشان داشته است، پس از عمري تحمل سختي‌ها و ناملايمات در بهمن 1390 شمسي دار فاني را وداع گفت و به ديار باقي شتافت.

اين بانوي با کرامت در عين متانت، سادگي و مهرباني، پنجاه سال در کنار همسر با فضيلت خود، تمام سختي‌ها، تلخي‌ها و شيريني‌هاي زندگي را به جان خريد تا فقاهت و مرجعيت در بيت شريف با سلامت و آرامش، راهش را در دنياي متلاطم دوران طي نمايد، و چه نيکو که چنين کرد و مدال افتخار ايثار و فداکاري را به گردن آويخت. پيکر پاک حاجيه خانم شفيعي بر دوش علاقه‌مندان به حضرت آیت الله صانعي به آرامگاه «بهشت معصومه» منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد. رحمت و رضوان حق بر او باد.

در تشييع پيکر او، جمع کثيري از مردم، علما و روحانيت حضور يافتند و در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه (س)، حجـهالاسلام والمسلمين حاج سيد حسن خميني بر جنازه‌اش نماز خواند و مرجع بزرگوار چه غمگينانه بر بالاي جنازه همسر مکرمه‌اش ايستاد و در رثاي او و نيکويي‌هايش اشک فراق ريخت.

مجالس ختم با شکوهي (سوم و هفتمين روز درگذشت اين بانو) در حسينيه‌ی شهدای قم برگزار گرديد که در اين مراسم، علاوه بر حضور مراجع عالیقدر و آیات عظام همچون وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، شبیری زنجانی، موسوی اردبیلی، بیات زنجانی و علماي اعلام، شرکت گسترده شخصيت‌هاي کشوري و دوستداران آیت الله صانعي نقطه‌ی عطف مهمي بود. ازدحام و کثرت جمعيت مردمي به گونه‌ای بود که بسياري از مردم قادر به حضور در حسينيه نشدند، با اين که در طول حدود يک ساعت و نيم از وقت برگزاري مراسم، بارها و بارها حسينيه‌ی شهدا مملوّ از جمعيت گرديد و تردّد در دو مسير ورود و خروج حسينيه به سختي و کندي صورت مي‌گرفت. برخي از مراجع عظام تقليد نيز با حضور در بيت معظّم حضرت آیت ‌الله صانعي رحلت همسرشان را به وي تسليت گفتند و براي آن بانو طلب مغفرت نمودند.

در سوگ همسر استاد، موجی از اعلام همدلی و تسلیت مکتوب از سوی اقشار مختلف بویژه از حوزه و دانشگاه و فعالان سیاسی و مذهبی هم برخاست که کم‌نظیر بود. دهها نفر از شخصیت‌های طراز اول روحانیت، مراجع بزرگوار، آیات عظام و حجج اسلام از جمله آیت الله العظمی سید علی محمد دستغیب شیرازی، آیت الله محمدی گیلانی، آیت الله طاهری اصفهانی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله موسوی بجنوردی، آیت الله نور مفیدی، آیت الله محسنی گرگانی، آیت الله محقق داماد، حجج اسلام سید محمد خاتمی، دری نجف آبادی، سید حسن خمینی، یوسفی اشکوری، احمد منتظری و نیری، همچنین دکتر صلواتی، دکتر کدیور، سید مصطفی تاجزاده و خانم دکتر ابتکار و ... علاوه بر دهها تشکل سیاسی پیام تسلیت فرستادند و آیت الله صانعی در پیام‌های جداگانه‌ای به ایشان پاسخ گفته و قدردانی کردند که مجموعه‌ای از آن‏ها همراه با تصاویر در کتابچه‌ای با عنوان «یاد یار پنجاه ساله» منتشر شده و در این بخش نمونه‌ای از آن‏ها را به تناسب این مجموعه و به رسم تکریم مقام زن و نقش و جایگاه وی در توفیق بزرگان آورده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

بخشی از پیام تسلیت حجت‌الاسلام حسن یوسفی اشکوری خطاب به استاد:

به تجربه تاریخ می‌‌توان با قاطعیت گفت که همسر شما، مانند دیگر همسران شخصیت‌های مبارز و مجاهد، در کنار شخصیتی چون شما نقش مهم و مؤثر چندگانه ایفا کرده است. از یک سو به عنوان همسری فداکار و مهربان، از سنخ بانوی بزرگ اسلام خدیجه و فاطمه (س)، تیماردار همسر پر تلاش و فرزندان بوده و از سوی دیگر در اشکال مختلف همراه و همدل با همسری مجاهد خود بوده و او را در عرصه‌های مختلف علمی و اجتماعی و سیاسی طولانی یاری کرده است. نقش زنانی چنین گرچه در تاریخ چندان برجسته و پر آوازه نیست اما در زیر پوست تاریخ منجمد و در لابلای سطور نانوشته کتاب قطور و پر فسانه تاریخ، نقش و عملکرد درخشان زنانی آگاه، بیدار، هوشمند، اهل ایثار، دلبر، صبور و مشوق پیشتازان بر آگاهان و بیداران و به ویژه بر مورخان پوشیده نیست.

بی گمان همسر شما از این شمار زنان است. حضرتعالی عمری را در مجاهدت‌های مستمر علمی و سیاسی و انقلابی گذرانده‌اید و در این دوران پر خطر و خطیر همسر شما یار و مددکار شما بوده و در رنجها و مصائب بر آمده از دشمن و دوست غمخوار و همرزم شما بوده است.

درگذشت همسر استاد معظم، از نگاهی دیگر[1]

مقدمه

این حقیر یکی از هزاران طلبه‌ای است که توفیق یافته‌اند از کرسی درس استاد معظم حضرت آیت الله حاج شیخ یوسف صانعی دام ظله، پیش از مرجعیت و پس از آن بهره ببرند. آنان که با مناسبات آموزشی حوزه‌ها آشنایند می‌دانند که رسم شاگردی و مراودت علمی برای ما طلاب محدود به یک یا دو استاد نمی‌شود و این طلبه نیز از این قانون مستثنی نیست اما روابط استاد و شاگردی، وقتی به درازا می‌کشد نوعاً مراودات علمی و صنفی گسترده‌تری را به دنبال دارد و در مراحل بعد، انس و الفت ویژه‌ای را میان شاگرد و استاد پدید می‌‌آورد و با حفظ مراتب استادی و شاگردی، به دوستی نزدیک می‌انجامد، و آنچه در نهایت و در مجموع به دست می‌آید، آمیخته‌ای از الزامات مناسبات شاگردی و استادی، پدر و فرزندی، عالم رفاقت و نیز تقارب‌های فکری و دیدگاهی است؛ به ویژه اگر استادی چون حضرت آیت الله صانعی دام ظله باشد که دو عنصر دینی و انسانی «مهربانی» و «فروتنی» را پشتوانه رویکردهای فکری و سخت کوشی‌های علمی خود کرده باشد. اینجانب از این توفیق نیز بی بهره نبوده است. از این رو جای شگفتی نخواهد بود که با آگاهی از رنج و بیماری همسر مکرّمه حضرت استاد در چند سال اخیر و با آگاهی از خلق و خوی اسلامی جناب ایشان در قوت عاطفه و احساس و مهربانی نسبت به نزدیکان خود به ویژه همسر مکرّمه، بارها به ذهن خطور کند که اگر حادثه‌ای اتفاق افتد، ایشان چه خواهند کرد و چه روزهای دشواری را در پیش خواهند داشت؟

هیچ کس، در هیچ زمانی به پایه فضایل اخلاقی و عواطف انسانی اولیاء معصوم اسلام (صلوات الله علیهم) نرسیده و نخواهد رسید، همچنان که بزرگترین ستم‌ها و غم‌ها نیز بر آن بزرگواران رفت، اما درست از همین دو نقطه است که امیرالمؤمنین علی (ع) پس از خاک سپاری شبانه همسر مظلوم و زجر کشیده خود، فاطمه زهرا (س) پس از خاکسپاری شبانه همسر مظلوم و زجر کشیده خود، فاطمه زهرا (س) خطاب به پیامبر اکرم (ص) در سوگنامه‌ای بس دلگداز و پر نکته از جمله می‌گوید «اما اندوهم دیگر جاودانه است، و اما شب‌هایم دیگر همه بیداری است.»[2]

حال جای شگفتی نبود که چنین پرسشی به ذهن آید که استاد چه خواهند کرد؟ و اینک چند روزی است که با ایشان با آن همه توجه و احترام و علاقه‌ای که به همسر ارجمند خود داشتند و دارند، به سوگ به گفته خودشان «همراه پنجاه ساله» خود نشسته‌اند و این تعبیری بود که ایشان در کنار قبر و به هنگام به خاک سپاری آن بانوی مکرّمه بر زبان آورند. و اینک به رغم ظاهر عادی و آرامی که در جمع شاگردان و علاقمندان خود دارند، به راحتی می‌توان حدس زد که در خانه و خلوت خود چقدر احساس تنهایی می‌کنند، احساسی برخاسته از این ویژگی که پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) بر آن تأکید می‌جست که «قل انما ان بشر مثلکم».[3] ... اما با این پیش درآمد مناسب می‌نماید از منظری دیگر به موضوع درگذشت بپردازیم. از همین منظر است که درگذشت این بانوی مکرّمه [را دست کم از نگاه تحلیلی، می‌توان یک «نقطه عطف» شمرد. و بی آنکه بخواهیم احساسات پاک برخی علاقمندان در عطف توجه به دیدگاه‌های این فقیه بزرگوار در مسائل بانوان به مناسبت در گذشت همسر گرامی‌شان یا توجه به صحنه غم و اندوه ایشان را کامل نادیده بگیریم، می‌توان برداشت و تحلیل نسبی خود را از نگاهی فراتر و تأمل برانگیزتر پیش رو گذارد. این که جناب استاد اندوه درگذشت همسر خود را داشته باشند و حتی در برابر دیگران به خاطر آن اشک بریزند، نقصی نیست و بلکه برخاسته از همان «مودّت» و «رحمت» است که دست حکمت الهی میان زن و شوهر قرار داده و قرآن کریم به عنوان یکی از آیات الهی از آن نام می‌برد.[4]

شاید برای کسانی که اطلاع ندارند جالب باشد بدانند که جناب استاد در عین اندوه [شدید] فقدان همسر و همراه دیرین خود، درست فردای به خاک سپاری وی، یعنی 24 ساعت بعد، دوباره بر کرسی درس نشسته و همچون گذشته شاگردان خود را بهره‌مند ساخته‌اند، کاری که یادآور رفتار استاد معظم و مکرم ایشان حضرت امام خمینی در فوت فرزند دلبندشان آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی است. هدف اینجانب ستایشگری نیست. حتی به انگیزه تجلیل از دیدگاه‌ها و مواضع جناب ایشان نیست و چه بسا به رسم طلبگی و در چارچوب مناسبات استاد و شاگردی، نسبت به برخی از آن‏ها نیز خرده‌گیری طلبگی داشته باشد و استاد نیز همواره از طرح آن‏ها در محضرشان استقبال کرده و می‌کنند، حتی اگر نپذیرند. هدف پرداختن به این پرسش است که چه می‌کنیم؟ چرا این چنین شده‌ایم؟ و به کجا می‌رویم؟ و یا در واقع به کجا برده می‌شویم؟ این است که با این مقدمه طولانی به بخش اصلی سخن می‌پردازیم.

اشک‌های یک فقیه[5]

پیام این اشک‌ها روی دیگر سکه اجتهادات و فتاوای‌ آیت ‌الله صانعی درباره حقوق زنان است.

تصویر اشک‌های آیت‌ الله‌ العظمی صانعی در سوگ همسرش، روانشاد خانم شفیعی بسیار گویا و تأثر برانگیز بود؛ تصویری ماندگار که بر کتیبه دل‌ها نقش می‌بندد.

آیت ‌الله صانعی بیش از هر مرجع تقلیدی به «حقوق زنان» توجه کرده است. زن که همواره در ادبیات، سیاست، تاریخ، اجتماع، فقه و حقوق انسان درجه دوم محسوب شده و می‌شود و به عبارت دیگر همواره در حاشیه مرد (همسر، برادر، پسر) قرار گرفته، با فتاوای شجاعانه و کارشناسانه ایشان، در مرکز و مدار زندگی جامعه ایرانی قرار گرفته او با نگاه تازه‌ای که به حقوق زنان مطرح شد، بسیاری از ناگفته‌های فقهی که نیاز امروز نسل جوان و دختران امروز و مادران فرداست پاسخ داده شد. فتاوایی همچون ارث زن از همه اموال همسر و ارث تمام اموال مرد توسط زن در صورت نبود ورثه دیگر، تساوی قصاص، شرایط طلاق زن، ازدواج مجدد و موقت در شرایط خاص، برابری دیه زن و مرد، عدم شرط مرد بودن برای قضاوت، مرجعیت و سایر مناصب حکومتی، اولویت ولایت مادر بر پدربزرگ در غیاب پدر و ... از جمله کارهای درخشان و ماندگار آیت الله صانعی در حوزه فقه و حقوق زنان است و آثار بر جاماندنی آن، نه فقط در مجامع علمی و دانشگاهی، محافل حقوق بشری، بلکه روزمره افراد عادی جامعه نیز بتدریج نمایان شده است.

وقتی چهره گریان ایشان را در فراق و سوگ همسر دیدم، دریافتم برخلاف اکثر آقایان مراجع که معمولاً خانم را در اندرونی خانه نگاه می‌دارند؛ و کمتر دیده شده است که مرجع تقلیدی با همسر خود در خیابان شانه به شانه هم راه بروند؛ یا مرجع تقلیدی اسم همسر خویش را به زبان بیاورد و یا از همسرش در جمعی عمومی یا خصوصی یاد کند- چه رسد به اینکه مواضع شجاعانه در مورد زنان و حقوق از یاد رفته و فراموش شده آنان داشته باشد- ؛ اکنون مرجعی از صمیم دل و آشکارا در سوگ همسرش می‌گرید.

بدون تردید، پیام این اشک‌ها روی دیگر سکه اجتهادات و فتاوای آیت الله صانعی درباره حقوق زنان است. فتاوایی که جسارت بیان آن در کمتر مرجعی دیده شده است. به عبارت دیگر ایشان نه تنها به لحاظ نظری و پژوهشی درباره حقوق زنان اندیشیده‌اند و فتاوای تازه و ابتکاری مطرح کرده‌اند بلکه خود در حفظ و مراعات حقوق همسرشان سنگ تمام گذاشته‌اند. و با آن باورها زندگی کرده‌اند و تئوری را در عمل پیاده کرده‌اند.

فیلم مستندی که چند سال قبل تلویزیون الجزیره درباره زندگی آیت الله صانعی ساخته بود را یک‌بار دیگر دیدم. در بخشی از فیلم ایشان کارهای معمول خانه را در حالیکه همسر بیمارشان در کنار سفره نشسته‌اند، انجام می‌دهند. ایشان وسایل سفره را یکی یکی می‌آورند... درست همان کارهایی که تاکنون حوزه اختصاصی زنان و خلاف شئونات نه فقط مرجعیت ـ که حتی خلاف شئونات مردان در بسیاری از خانواده‌ها آنهم در مقابل چشم دیگران ـ تلقی شده و می‌شود.

پیامبر اسلام رابطه گرم و صمیمانه با همسر را نشانه کمال ایمان می‌دانست. جای آن دارد که اشک‌های سوزناک آیت الله صانعی در فقدان همسرش را با نگاهی جدید بازخوانی کنیم.

نگاهی به دیروز، فکری برای آینده

1 ـ در مراسم تشییع و بزرگداشت همسر محترم استاد، طبقات مختلف مردم و حوزه به ویژه حوزه بزرگ قم که خداوند آن را از شرّ «جاهلان» و کینه «دشمنان» حفظ کند. و شخصیت‌های علمی و فقهی و سیاسی و بالاخص مراجع معظم تقلید و علمای بزرگ حوزه، به ویژه در مجالس ختم ایشان به گونه‌ای چشمگیر و بلکه غیره منتظره حضور یافتند و با عمل به این «سنت حسنه» علاقمندی و یا احترام خویش را نسبت به جناب استاد نیز نشان دادند. در دیداری که اینجانب خدمت ایشان رسید، فرمودند فوت همسرشان مایه تقویت وحدت و ظهور و یکدلی بیشتر در حوزه شد و آن را از این منظر پر برکت دانستند.

این بنده نمی‌خواهد این دستاورد را کم جلوه دهد و آن را در عین ماتم زدگی استاد، برای حوزه و برای علاقه‌مندان به جایگاه مرجعیت و روحانیت اصیل شیرین نداند، اما می‌خواهد به واقعیت تلخی اشاره کند که در پس این شیرینی و کامروایی در تقویت وحدت و همرنگی حوزویان نهفته و یاـ بهتر بگوییم ـ آشکار است اشاره کند. و آن اینکه چرا ما چنین شده‌ایم یا با به این وضع و روز انداخته ‌شده‌ایم که همدلی و ظهور اخوت اسلامی و عواطف انسانی و در واقع «به خود آمدن» را بیشتر در شهادت یا مرگ و فقدان یکدیگر می‌جوییم؟!

همسر مکرّمه استاد معظم[، همانند هزاران زن مؤمنه‌ای بود که تاریخ اسلام به خود دیده است و چه بسیار بانوانی که دست کم در ظاهر در طی مراحلی علمی و خدمتگزاری به جامعه، از آن مرحومه نیز نقش آفرینی بیشتری داشته‌اند. سخن این است که درباره جامعه‌ای که در آن برخی حقوق اولیه و انسانی آن بانوی مرحومه و مانند ایشان پاس داشته نمی‌شود و حریم مادی و معنوی کسی چون ایشان که یک عمر با دشواری و زحمت، با یک عالم شاگرد امام (ره) و روحانی خدمتگزار و فقیه برجسته همراهی کرده، مورد تعرض قرار می‌گیرد، حضور در تشییع جنازه و مجلس ختم با شکوه ایشان که در جای خود بسی لازم و ارزشمند است و خدای رأی بر همین مقدار نیز شاکریم، چقدر می‌تواند نشان دهنده «جمال برای دین» و درک «فضیلت» پای بندی به موازین شرع و ارزش‌های اصلی شریعت باشد؟ این کدام شکوهمندی است که در مدینه، در دوره پیامبر (ص) زنان و مردان یهودی نیز امنیت داشته باشند اما هنوز آب غسل پیامبر (ص) خشک نشده است که دخترش که در مرکز توجه مسلمانان است و به فرض که مقام عصمت نداشت و آن همه سفارش درباره‌اش نشده بود! امنیت نداشته باشد؟ شکوه‌مندی واقعی برای جامعه اسلامی و زیبایی اصلی حاکمیت دین، نه در اهتمام به برخی آداب و مستحبات اسلامی است و نه در آمارهای گزافی که در رسانه‌ها درباره حضور مردم در این ختم یا آن جلسه داده می‌شود؛ بلکه در این است که «مهاجران» و انصار» به پاسخ درست این پرسش بپردازند و در عمل به آن پای بند باشند که برای چه از وضع گذشته خود «هجرت» کردند، و برای چه پیامبر (ص) را در میان خود پذیرفتند و به «نصرت» او پرداختند؟ بی شک پرهیز از شرک ورزی به هر صورت، و گسترش عدالت و آزادی و امنیت و آسایش روحی برای همه، از جمله مهمترین آن‏ها بوده است و پیداست این عناصر کلیدی را نه در تشییع جنازه حضرت فاطمه (س) باید جست بلکه پیش و بیش از آن باید در عمل به سیره و سنت پیامبر (ص) پی گرفت. تشییع و ختم نیز در این راستا است که می‌تواند «جمال دین» به این است که در عمل و نه در ادّعا ما پیرو مکتب و مرامی هستیم که پیامبرش چون «رحمـهللعالمین» است و بشریت به گفته امیرالمؤمنین (ع) «یا برادر دینی تو هستند یا مانند تو انسان». زیبایی و افتخار برای دین به ویژه برای جهانی که با مفاهیم ارزش‌های انسانی آشناست و نه لزوماً با همه احکام و آداب شرعی ما، این است که در عمل نشان دهیم پیرو آن امام غیوری هستیم که درد انسان‌ها را داشت و نه یک گروه و جریان خاص یا مؤمنان به مذهب و دین خاص. امامی که سزاوار می‌دانست که آدمی از غصه بمیرد که در جامعه او خلخالی را به ناحق از پای زنی نامسلمان بیرون آورده‌اند و کسی مانع نشده است؛ آن هم به دست کسانی که مدّعی اسلام و شریعت مقدّس هستند!

این است که به صراحت باید پرسید و بر آن تأکید جست که در فضا و جامعه‌ای که روزی به راحتی امنیت خانه امن یک بانوی محترم، چه همسر یک مرجع و چه یک فرد عادی، سلب می‌شود و عکس العمل در خوری به ویژه از سوی متولیان امر مشاهده نمی‌گردد، و مدتی بعد، دویست متر آن طرف‌تر، ختمی هر چند شکوهمند برای آن بانوی محترم برگزار می‌گردد، آیا می‌توان گفت در آن جامعه یا گروه به الزامات شکوهمندی دین، توجه و پای بندی وجود دارد؟ گمان ندارم کسی بتواند با توجیه مقبولی این تناقض را پای دین و ارزش‌های آن بگذارد!

2 ـ حضور مراجع معظم تقلید و یا نمایندگان محترم آنان و علمای بزرگ حوزه و جمع فراوانی از فاضلان و عالمان حوزه در مراسم ختم و یا تشییع جنازه و یا حضور در بیت سوگوار استاد معظم، بسی مایه تسلیت خاطر داغ دیدگان به ویژه جناب استاد بوده است و آثار روحی آن ما از نزدیک شاهدیم و از خداوند می‌خواهیم همین دعاها و توجهات معنوی مردم عزیز به ویژه عالمان و فقیهان فرهیخته و خدمتگذار که بدون تبلیغات رسانه‌ای رایج و به رغم پاره‌ای ملاحظات که متأسفانه بلای جان برخی از ما شده، آن گونه حضور و پیوند خود را نشان دادند و رسم انسانی و اسلامی را به جا آورند، مایه فزونی رحمت الهی برای آن بانوی مرحومه گردد، اما کمی به عقب‌‌تر می‌رویم و نکته‌ای را به صورت پرسش مطرح می‌کنیم. پرسش درباره حمله‌ای است که در زمانی نه چندان دور به دفتر و خانه حضرت آیت الله صانعی (دام ظله) شد. اینکه در جامعه‌ای که مدّعی حاکمیت قانون و قضا هست، عده‌ای جوان خام «خودسر» یا «فرمانبر»، به دفتر کار و درس و نماز و خانه امن یک مرجع تقلید، نه، بلکه یک طلبه یا هموطن دیگری که در حمایت قانون قرار دارد، حمله کنند و هیچ چیز را سالم نگذارند و آن همه «جسارت» روا دارند و آن همه «خسارت» به بار آورند که تا فردی از نزدیک نمی‌دید چندان باور نمی‌کرد! اینجانب خود، دوبار آن صحنه‌های ناگوار را از نزدیک دید. پیداست اقدامی نامشروع و زشت و دور از اصول اسلامی و انسانی است و نیازی نیز به این سؤال نیست که بر اساس کدام قانون و ضابطه چنین کردند؟

حضور گسترده در مراسم تشییع و ختم، بی شک مایه رحمت الهی و تسلیت خاطر بازماندگان و تجلیل از آنان خواهد بود اما بیت شریف حضرت آیت الله صانعی دام ظله به عنوان یک «مصداق» و جامعه به گونه «عام» از آن نیازمند جلوگیری از هجوم و حقوق خود و اعتراض در خور به آن است. کاری که بحمد الله گروهی از دلسوزان از جمله برخی بزرگان حوزه اجمالاً به آن اقدام کردند، اما افسوس که واکنش‌ها در خور آن کار بس ناروا نبود و از یک عذر خواهی نیز دریغ شد!

3 ـ ما بحمدالله در سرزمینی زندگی می‌کنیم که مذهب رسمی آن مذهب جعفری و روز شهادت حضرت جعفر صادق (ع) تعطیل رسمی است، اما خوب است این پرسش پاسخ داده شود که چه نسبتی میان رفتار ما و آن امام بزرگوار (ع) در حفظ حقوق مردم وجود دارد؟ پاسخ درست به این پرسش را نباید در داوری کسانی شمرد که خود باید پاسخگوی این رفتارها باشند. پاسخ را شایسته است عالمان فرهیخته‌ای بدهد که بیش از هر از هر چیز دل در گروه حفظ دین و گسترش مذهب دارند. ذکر یک نمونه به خوبی می‌تواند نشان دهد که فاصله چقدر است و چگونه برخی از ما از زیبایی‌های واقعی دین و مذهب فاصله گرفتن و دل به برخی ظواهر خوش کرده‌ایم و چگونه گرفتار «تبعیض» در عمل به شریعت مقدس شده‌ایم و «متن» را رها کرده و به «حاشیه» سرگرم شده‌ایم.

سفیان ثوری که خود یکی از سران مذاهب غیر شیعی است، روزی وارد بر حضرت صادق (ع) شد اما حضرت را رنگ پریده دید و از دلیل آن پرسید. حضرت فرمود که من قبلاً اهل خانه را گفته بودم بالای بام نروند! اما داخل خانه که شدم دیدم یکی از کنیزهای من که عهده‌دار نگه‌داری یکی از فرزندانم است بالای نردبان رفته و پسر بچه هم همراه اوست. کنیز وقتی نگاهش به من افتاد لرزید و پسر بچه از دست او رها شد و به زمین سقوط کرد و مرد. اما رنگم به خاطر مرگ کودک نپرید بلکه رنگم به خاطر ترسی که به دل آن کنیز انداختم پریده است!

حضرت به همین خاطر و برای جبران این ترس ناخواسته‌ای که در دل آن کنیز پدید آورده بود، دو بار به او گفته بود: «تو به خاطر خدا آزادی و باکی بر تو نیست!» و به این طریق او را آزاد کرده بود و اطمینان خاطر هم داده بود که گناهی بر او نیست.[6]

پرسش این است که آیا هیچ نسبتی میان برخی از رفتارهای ما با چنین رفتارهای امامان بزرگوار (ع) جز «تباین کلی» وجود دارد؟

... [آری] کسی نسبت به شریعت از جمله حقوق مردم متناسب با شیعه حضرت صادق (ع) بودن، شناخت و پای بندی دارد که رنگ چهره‌اش نه به خاطر مرگ فرزند دلبند خود بلکه به خاطر ترس ناخواسته‌ای که در دل یک کنیز افکنده بپرد؛ آن هم کنیزی که نسبت به دستور حضرت بی‌توجهی کرده است. پیداست کسانی می‌توانند به درستی در برابر آتش فساد و توطئه و اقدامات دشمنان به اتکای ملت خود بایستد که هر چه بیشتر پای بند اصول اسلامی و انسانی و موازین شرع به ویژه حقوق جامعه باشند.

به بهانه یاد بود بانو شفیعی همسر آیت الله صانعی[7]

هنگامی که خبر در گذشت همسر آیت الله صانعی را شنیدم بی درنگ به یاد خاطره‌ای افتادم که بر زندگی‌ام تأثیر وافر داشت و دریغم آمد به بهانه درگذشت بانویی که از ارکان این خاطره است، تقریر نکنم و دیگران را در خیر آن شریک نسازم چه اگر مشابه چنین تأثیری را در زندگی هر کس بگذارد گوشه‌ای از ثوابش به روح او خواهد رسید. با وجود مراوداتی که در سالیان گذشته با آیت الله صانعی داشته‌ام اما اکنون بدین نکته بسنده می‌کنم.

قرن‌هاست در فقه آموخته‌ایم که عدالت یکی از شروط امامت است چه امامت جامعه چه امامت جماعت. اما اگر در قریه‌ای وارد شدیم و امام جماعت مسجد را نمی‌شناختیم لزومی ندارد برای اقتدای به او عدالت را احراز کنیم و اصل برائت را جاری می‌کنیم اما برای احراز عدالت کافی است دو مؤمن به عدالت انسانی گواهی دهند. این قاعده‌ای عقلایی در نظام اجتماعی و حقوقی هم هست. اما در اوائل دهه 1360 بود. من و دوست دوران کودکی تا امروزم دانشور محترم آقای حسینی امین در قم رحل اقامت افکنده بودیم. او به دیدن آیت الله صانعی رفته بود و سوغاتی که از این مجلس آورده بود این بود که گفت آیت الله صانعی در این دیدار گفته‌اند: مهم‌ترین ضابطه احراز عدالت هر کسی این که زن او به او اقتدا کند چون هیچکس به اندازه او مرد را از پس پرده‌ها نمی‌شناسد!

افراد بسیاری هستند که چه بسا عده‌ای از روی شناخت ظاهری به عدالت‌شان گواهی دهند اما حقیقت چیز دیگری باشد. از آن پس این معیار به یکی از اصول عملی زندگی‌ام تبدیل شد که طبق آن عدالت حقیقی این است که همسر انسان بر درستی‌اش در نهان گواهی دهد. فروتنی، گذشت، خوش زبانی، انصاف و راستی و بسیاری از فضائل پیش از هر جا باید در درون خانواده و نسبت به همسفر زندگی ظهور داشته باشد. البته فقه و حقوق برای تنظیم روابط اجتماعی است و اخلاق امری فردی و شخصی است اما حکم اخلاقی دقیق‌تر از حکم فقهی است. حکم فقهی به ظاهر است و اخلاق به حوزه فقه به اخلاق منتقل شده‌ایم. نمی‌توان آن را به یک قاعده عمومی تبدیل کرد اما در ارزیابی خصوصی‌تر معیار مهمی است. اگر کسی به گواهی شریک زندگی‌اش اطمینان نداشته باشد از تسری دادن این حکم اخلاقی به امری اجتماعی برآشفته می‌شود. گرچه پیشنهاد نگارنده نیز چنان تعمیمی نیست اما برای شناخت لایه‌های درونی‌تر انسان‌ها معیار مهمی است. ممکن است این سخن را زیاده روی تلقی نمایند و با تأکید بر اینکه ممکن است همسری واجد شرایط لازم برای این شهادت نباشد اما باز هم از قوت سخن نمی‌کاهد زیرا در آموزه‌های اخلاقی به وفور دیده‌ایم که بزرگانی با همسرانی پرخاشگر زیسته‌اند اما چنان حلم ورزیده‌اند که عطار نیشابوری درباره ابوالحسن خرقانی از عارفان بزرگ می‌گوید نقل است بوعلی سینا به آوازه شیخ عزم خرقان کرد. چون به وثاق شیخ آمد، شیخ به هیزم رفته بود. از زن او پرسید شیخ کجاست؟ گفت آن زندیق کذاب را چه می‌کنی؟ و همچنین بسیار جفا گفت. بوعلی با خود می‌گفت شیخ را که زنش منکر او بودی حالش چه بودی؟! بوعلی عزم صحرا کرد تا شیخ را ببیند. شیخ را دید که می‌آمد و خرواری درمنه برگرده شیری نهاده بود. بوعلی گفت شیخا این چه حالت است؟ او جواب داد تا ما بار چنان زنی نکشیم شیری چنین بار مار نکشد! (حکایت با اندکی تصرف).

در اینکه عدالت نفس الامری هر مردی با گواهی دادن همسرش به درستی و عدالت او احراز می‌شود اگر هر مناقشه‌ای وارد کنند اما هیچکس نمی‌تواند انکار کند مردی که همسرش بر اخلاق و عدالت او صحه نهد امتیازی بر غیر او دارد.

از هنگامی که آن دوست دیرینم آن سخن را از دیدارش با آیت الله صانعی سوغات آورد چنان بر دلم نشست و در معرض تأملات فراوان قرار گرفت که به معیاری در زندگی شخصی‌ام تبدیل شد و این نه بدان معناست که لزوماً در بر آوردنش کامیاب بوده‌ام. در عین حال از همان زمان نسبت به زندگی خصوصی راوی سخن، قضاوتی یافتم که در گذر زمان با دیدن و شنیدن سخنانی دیگر بیش از پیش تصدیق می‌شد. از همان سخن به میزان مودت و انس آیت الله صانعی با همسرش و ارزش خانواده و زن در زندگی او واقف شدم. این پیوند عمیق بدون شک در دیدگاه‌های پسین آیت الله در ابواب فقهی مربوط به حقوق زنان تأثیرگذار بود. آن آموزه اخلاقی نیز بی بهره از شخصیت همسر آیت الله نبود.

چون زن و شوهر آیینه شخصیت یکدیگرند و تنزل شخصیت هر یک بر منزلت دیگری هم اثرگذار خواهد بود به گفته قرآن «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» (بقره 187) زنان پوشش و محافظ شما و شما پوشش و محافظ آنان هستید، لذا آن سوغات اخلاقی نکته دیگری را هم نشان می‌داد و آن هم شخصیت اخلاقی و نافذ و متین همسر فقید آیت الله صانعی بود. رفتار مرحومه در خصوص همسایه گرامی‌اش و همدلی‌هایی که با آنان داشت از همین شخصیت متین نشات می‌گرفت. گرچه او زنی سنتی و مذهبی از خانواده‌ای سنتی بود اما نشان از اقتدار زن و نفوذ او در خانواده‌های سنتی و استحکام خانوادگی می‌داد که نه مرهون حقوق و سیاست و فمینیسم که مرهون اخلاق است.

گفتگویی درباره مادر[8]

تنها دختر آیت الله، از مادر، خوبی‏ها، صبوری، شجاعت، همراهی‏اش با پدر در دوران عسرت، مدیریت، ساده زیستی، تربیت فرزند و نصایحش به فرزندان می‏گوید و از تأثیر سزای مادر در موفقیت‏های پدر و فرزندان سخن به میان می‏آورد.

خانم حمیده صانعی در سن سیزده سالگی با یکی از شاگردان آیت الله (حجت الاسلام دکتر امیدی فرد) ازدواج کرد؛ اما او ازدواج را مانع پیشرفت نمی‏داند چنانکه خود، پس از ازدواج، مدارج علمی را تا کارشناسی ارشد طی کرده است. بی‏ریا و متواضع است چون پدر و نیز مادر مرحومش. و اینک با راه اندازی واحد خواهران دفتر آیت الله العظمی صانعی، با همراهی دیگر بانوان، به پرسش‏های مختلف زنان و دختران پاسخ می‏گوید. وقتی در آغاز گفتگو می‏خواهیم مادر را توصیف کند، گویا تمام خاطراتش از مادر چون برق در مقابلش می‏گذرد و متانت و وقارش اجازه نمی‏دهد به راحتی بغض گلو رها کند!

§ اگر به عنوان تنها دختر مرحوم بانو شفیعی در چند جمله بخواهید مادر خود را توصیف کنید چگونه ایشان را توصیف می‏کنید؟

(بغض می‏کند. غم، اجازه سخن گفتن به او نمی‏دهد. پس از لحظه‏ای سکوت سخن می‏گوید) مادر؛ مهربان، صبور و مدیر بود. و در همه کارها سنگ صبور بود.

ایشان با اینکه یک خانم خانه‏دار بود ولی مدیریت قوی داشت و ناظر بر همه چیز بود.

بعضی مواقع که مشکلاتی برای پدر وجود داشت وقتی به داخل بیت می‏آمد، مادر می‏دید که پدر ناراحت است و وقتی از علتش می‏پرسید به پدر می‏گفت: ناراحت نباش مشکلات حل و برطرف می‏شود. قبل از این که با شما صحبت کنم در محضر پدر بودم. پدر [همچنان] گریه می‏کرد و می‏گفت: مادر همه مشکلات را در درون خود می‏ریخت و تحمل می‏کرد و من کمتر مشکلات را احساس می‏کردم و حال که او نیست مشکلات برایم دو چندان شده است. پدر حق دارد هنوز که هنوز است گریان باشد چون او یک مادر به تمام معنا مادر بود.

پدر وقتی فهم، شعور اخلاقی، معنوی و فکری مادر را می‏دید، می‏گفت: چرا باید بین زن و مرد تفاوت باشد؟!

§ برخوردها و تربیت با فرزندانش چگونه بود؟

من هیچ وقت یاد ندارم که مادر با ما قهر کرده باشد در مسائل تربیت هیچ موقع با فرزندانش برای تنبیه فهر نمی‏کرد و فقط در بعضی از مواقع کسی اخم می‏کرد و بلافاصله از راه تشویق، تربیت را انجام می‏داد و هرگز از گزینه تنبیه بدنی استفاده نمی‏کرد و هیچ یک از فرزندان به یاد ندارند که مادر، آن‏ها را تنبیه کرده باشد و بیشتر تربیت فرزندانش جنبه تشویق داشت.

§ برخوردها و تربیت با فرزندانش در مسائل دینی چگونه بود؟

خودش چون مراعات می‏کرد و عملاً و به موقع، تکالیف دینی را انجام می‏داد این خود الگویی برای فرزندان بود و خود به خود فرزندان آن را می‏آموختند و حتی در آخرین زمان در دوره بیماری، در آخرین شب که شب جمعه بود به سختی و با بی‏حالی نمازش را خواند و زمانی که دکتر او را در تهران معاینه کرد گفت: شدت بیماری مادرتان چنان است که باید یک هفته بی‏هوش بوده باشد! ما گفتیم دیشب نمازش را خوانده و دکتر تعجب کرد.

پدر هم سختی‏ها، رنج‏ها و مشکلات را می‏دید و همیشه ممنون این صبرها و تحمل‏های مادر بود و حتی در سال‏های آخر که مادر به سختی کار می‏کرد پدر خود، کارها را انجام می‏داد و هرچه در حد توان پدر بود در این ایام بخصوص برای مادر انجام می‏داد و پدر هم هیچ‏گاه در حق مادر کوتاهی نمی‏کرد و نیازهایش را برطرف می‏کرد و به حرف‏های مادر درکمک به دیگران اعتماد کامل داشت و هر زمانی که درخواستی از طرف مادر برای رفع مشکلات دیگران بود، پدر هیچ وقت کوتاهی نمی‏کرد.

§ اشاره‏ای به موفقیت‏های پدر بزرگوارتان داشتید. با توجه به این که پدر به قول خودشان یک طلبه‏ی فقیری بودند و بسیار ساده، یکدست و یکرنگ که به قم کوچ می‏کنند و پله‏های ترقی را در عرصه‏های علمی طی می‏کنند و یکی از شاگردان مبرز مرحوم امام و استاد حوزه می‏شوند و به مقام مرجعیت می‏رسند، آیا می‏توانید تأثیر مادر در موفقیت‏های ایشان را بیان کنید؟

به طور کلی، در زندگی که خانه محل آرامش است اگر زن خانه، آن آرامش را به وجود نیاورد و مشکلات را برطرف نکند و ناراحتی‏های روزانه را از بین نبرد آن مرد هم نمی‏تواند آرامش را به دست آورد ولی اگر خانه محل امن باشد و مادر خانه آن آرامش را به وجود بیاورد، مرد با خیال راحت می‏تواند آن پیشرفت‏هایی را که در زندگی می‏خواهد به دست آورد. پدرم وقتی آرامش در خانه را می‏دید به راحتی فرصت مطالعه برایش به وجود می‏آمد و آن پیشرفت‏های علمی نصیبش می‏شد. به قول برخی از بزرگان پشت سر هر مرد موفق حتماً زنی موفق است، حتماً زنی است که آرامش و سکون و راحتی را برای مرد ایجاد می‏کند تا مرد بتواند پله‏های ترقی را بپیماید و بدون یک زن آرام و صبور یقیناً پیشرفت امکان ندارد.

§ با وجود فشارهای سیاسی عارض شده بر پدر، نقش مادر در کنار پدر بزرگوارتان چگونه بود؟

درست زمانی که در خرداد 89 به بیت حمله شده بود، تأثیر بسیار زیادی در تشدید بیماری مادر داشت و شروع بیماری به واسطه این حمله شدت گرفته بود و زمانی که جناب آقای کروبی برای دیدار، به منزل پدر آمده بود و خانه محاصره شده بود، به آقای کروبی گفته بود: شما اینجا بمانید ما رسم نداریم مهمان خود را در میان مهاجمان تنها بگذاریم و من به خانه‏ی دخترم می‏روم شما در منزل ما راحت باشید. فردای آن روز به خانه خود آمد و وضعیت بیت را دید اولین کلمه‏ای که به پدر گفت این بود که: ناراحت نباشید مگر به خانه‏ی حضرت زهرا (س) حمله نشد و همه این سختی‏ها ذره‏ای از سختی‏های ائمه معصومین (ع) نیست! ما خاک کف پای حضرت زهرا (س) هم نمی‏شویم آن‏ها را آزار و اذیت کردند و به اسیری بردند این که چیزی نیست و اموال ما را فقط از بین بردند. پدر با همین سخن مادر تحت تأثیر بسیار قرار گرفت. یکی از دوستان می‏گفت من شجاعت حاج خانم را بهتر از حاج آقا قبول دارم!

§ بعضی معتقدند نظرات فقهی که پدر بزرگوار شما درباره زنان دارند مثل برابری دیه و یا قبول شهادت زنان و ... نشأت گرفته از رفتار مادر بوده است و آیا رفتار و برخورد مادر باعث انگیزه‏ای شد که پدر در این‏گونه مسائل دقت بیشتری داشته باشند و نظرات فقهی این چنینی را مطرح کنند؟

قطعاً تأثیر داشته است زیرا بعضی از رفتارها باعث تغییر دیدگاه افراد نسبت به مسائل می‏باشد. بله اگر نص صریح قرآن باشد در آن نمی‏شود تغییر داد ولی در فهم روایت‏ها، استنباط‏های مختلف از سوی مراجع مطرح است. پدر وقتی فهم، شعور اخلاقی، معنوی و فکری مادر را می‏دید اولین سؤال که برایش پیش می‏آمد چرا باید بین زن و مرد تفاوت وجود داشته باشد؟ در رابطه با برخی خانم‏ها می‏گویند ایشان عقل منفصل همسرشان است و قطعاً رفتار همسر تأثیر بسیاری در افکار شوهر خود خواهد داشت.

§ وقتی عکس و فیلم‏های مربوط به فوت مادر و بی‏تابی و گریه پدرتان را، می‏بینیم با خود می‏گویم این می‏تواند بی‏نظیر باشد که یک روحانی مرجع تقلید در غم همسر خود این همه به سر و سینه بزند؟ چرا؟

محبت دو طرفه که بین این دو وجود داشت می‏تواند دلیل خوبی بر این رفتار باشد و از خصوصیات اخلاقی پدر این است که محبت و دوست داشتن را ابراز می‏کند و می‏گوید: نباید زن را جنس دوم حساب کرد حتی در بین بعضی از روحانیت این دیدگاه وجود دارد ولی این دیدگاه نسبت به پدر وجود ندارد چه در زمان حیات مادر و چه بعد از آن و این محبت دو طرفه باعث می‏شود زمانی که کلامی از مادر به میان می‏آید اشک در چشمان پدر جمع شود و این نشان از مهربانی و محبتی است که در طول زندگی بین این دو وجود دارد. پدر عاطفه بالایی دارند اگر مشکلی برای یکی از فرزندان پیش می‏آمد، قبل از مادر، پدر خبر دار می‏شد و این نشان از محبت و عاطفه موجود در رفتار ایشان است؛ «از کوزه همان برون تراود که در اوست».

--------------

[1]. آیت ‌الله سید ضیاء مرتضوی؛ بهمن 1390

[2]. نهج البلاغه، خطبه 202.

[3]. کهف، آیه 110.

[4]. روم، آیه 21.

[5]. سر کار خانم دکتر جمیله کدیور.

[6]. بحارالانوار، ج 43، ص 209.

[7]. عمادالدین باقی.

[8]. برگرفته از سالگرد نامه بانو شفیعی، بهمن 91.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org