Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: گفت و گوی ادیان در قرآن و سیرت (محمد جواد نجفی)

گفت و گوی ادیان در قرآن و سیرت (محمد جواد نجفی)

گفت و گوی ادیان در قرآن و سیرت (محمد جواد نجفی):

چکيده:

امروز شماري از انديشمندان در عرصه گفتگوهاي جهاني، برآنند که هيچ صلحي در جهان پايدار نمي ماند، مگر آن که اديان به صلح برسند و هيچ صلحي ميان اديان برقرار نمي شود مگر آن که گفتگو درگيرد.

گفتگو ميان اديان با پيدايش اديان همزاد است. گفتگوي خلّاق، هنگامي پديد مي آيد که گفتگوکنندگان به موجوديّت يکديگر ارج نهاده، در فضايي آرام و سازنده، به دور از تنش، با نيروي انديشه، با سعه صدر انجام گيرد. ادب گفتگو در احترام گزاردن به انديشه طرف گفتگو و خودداري از توهين به او خلاصه نمي شود، بلکه ارزش ها و فضايل معرفت شناختي، همچون انصاف، فروتني خردمندانه، پرهيز از پيش داوري و تعصّب، خودداري از تفسير به رأي، کنکاش کامل و... را نيز در بر مي گيرد. هنجارهاي منطقي و معرفت شناختي بخشي از ادب گفتگو به شمار مي رود.

پيامبر اکرم (ص) الگوي جاودان گفتگوي اديان، در سرزميني ديده به جهان گشود که پيرامون آن اديان ديگري بود و گفتگو و تعامل با آنان بايسته مي نمود. تحليل چگونگي شيوه ي گفتگوي سازنده و آموزنده پيامبر اکرم (ص) با پيروان آن اديان، با تکيه بر قرآن و سيره پيامبر، هدف اين پژوهش است؛ چنان که خواهد آمد اين گفتگو، سازنده، آرام و پيراسته از هرگونه خشونت و آزردگي بود که با بهترين شيوه، راه ارتباط با مذاهب گوناگون را به روي جهانيان گشود.
واژگان کليدي:

پيامبر اکرم (ص)، گفتگو، اديان، تعامل، قرآن، اديان توحيدي.
مقدّمه
يکي از ره آوردهاي عصر ارتباطات آشنايي بيش از پيش جامعه هاي انساني و اردوگاه هاي گوناگون ديني با يکديگر است، پديده اي که زمينه هاي نوانديشي را در دين انديشان فراهم آورده است و چون دين، نهاد جاودان واقعيّت زندگي بشر در طول تاريخ است، همواره کارکردي برجسته در زندگي افراد و جوامع دارد.

در متن دين گوهر يگانه اي نهفته است که با چهره هاي گوناگون، در آيين هاي مختلف ادوار تاريخي بازتاب يافته است.

درخور نگرش است که در جهان حاضر گفتگوي ميان اديان بزرگ از چنان پذيرشي برخوردار شده است و بيشتر متألهان و انديشمندان بزرگ براي بسط و گسترش اين گفتگوها کوشش هاي فراوان مي کنند.(1) اهمّيّت اين گفتمان؛ از آن روست که پيروان اديان به ويژه اديان الهي درصدد پيدا کردن مشترکات تاريخي، اعتقادي، به منظور ابهام زدايي از پيام هاي اصلي اديان و تقويت زمينه هاي صلح و همزيستي هستند، حال آن که حضرت محمّد (ص) چگونه توانسته است با اديان مختلف تعامل و برخورد کند، چيزي است که درصدد تبيين آن هستيم.

حضرت محمّد(ص) کسي نبود که مردم تنها با انديشه هايش سر و کار داشته باشند، ولي در عين حال که مرد سياست و جنگ و قدرت بود، معنويت و پارسايي و محبّت در او نمايان تر بود. کشمکش هاي مداوم نظامي و سياسي بي آن که زندگي او را در خود غرق کند، مانع از آن نمي شد که در چهره ي او آرامش و صفايي که از يک پيغمبر انتظار مي رفت، آشکارا ديده شود.

هيچ مردي محبوبيّت و نفوذ او را نداشت و پس از مرگ، وي همچنان در ميان امّتش به حيات خويش ادامه داده و گفتار، افعال و تقريرات او همواره سرمشق فکر و زندگي پيروانش بود، و هنوز هم پس از قرن ها سنّت وي در کنار قرآن سرچشمه ي الهام مسلمانان است.(2) در اين پژوهش چگونگي تعامل و گفتگوي پيامبر (ص) که به طور مسالمت آميز با ديگر اديان - به خصوص اهل کتاب- انجام مي شد، آمده است که در آن به آيات و روايات به عنوان سند استوار استناد شده است تا آشکار شود که در ميان اديان زمينه هاي مشترک بيش از عرصه هاي افتراق است و اين گفتگوها موجب شناخت بنيادين در آموزه هاي اديان و گسترش گفتگو و تفاهم ميان پيروان آن ها و تلطيف و تصحيح باورهاي آنان مي گردد و در نتيجه زمينه هاي صلح و همزيستي ميان آنان تقويت مي شود.

1- طرح مسئله

دستيابي به هر هدف و آرماني، نيازمند کوشش فراگير و همه جانبه است. پردازش تمدّن بر مباني ديني و اخلاقي مشترک، صلح و احترام متقابل بين انسان ها از اين قاعده مستثني نيست. بدين جهت لازم است رهبران آگاه ديني جهان براي رسيدن به اين پديده و آرمان احساس مسئوليّت کنند و از هيچ گونه تلاش و کوششي دريغ نکنند.(3) چرا که مراکز ديني با امکاناتي که در دست دارند مي توانند نقش مهمّي در تحقّق اين ايده داشته باشند، زيرا با وجود امکانات براي درک و شناخت متقابل و تفاهم کامل در مسائل نظري براساس اصول مشترک، از گفتمان و ديالوگ در جوّي سالم و صميمي، نتايج ملموس به دست آورند.

اگر صاحب نظران و آگاهان مکتب هاي الهي، در نشست ها، به گونه ي کامل بر اساس اصول مشترک در بعد عقايدي و اخلاقي تفاهم کنند و لايه ها و پرده هاي تعصّب را از ذهن ها کنار بگذارند و بر منطق صحيح و معقول تکيه نمايند، مي توانند به ساختن جهاني نوين با تمدّني فراگير اميدوار شده و همزيستي مسالمت آميز بين انسان ها را شاهد شوند.
در عصر کنوني تحوّلات عظيمي در همه ي ابعاد زندگي انسان ها و جامعه بشري و به ويژه جامعه اسلامي پديده آمده است، از آن جمله:

1- تحوّل تمدّن بشري و وارد شدن آن در مسير پيشرفت و تکامل.
2- نقد و اصلاح برخي از عقايد و باورهاي آگاهان.
3- تحوّل ويژگي هاي برخي موضوعات از نظر ماهوي، کيفي، داخلي و خارجي.
4- تحوّل برخي فرهنگ ها، سنّت ها و آداب و رسوم.
5- تحوّل راه ها، شيوه ها در مقام برداشت از عناصر و مباني ديني.

اين دگرگوني باعث شد که تحوّل مهمّي در همه ي ابعاد زندگي جهانيان و روابط بشري پديد آيد و انسان ها را در هر کجاي دنيا که زندگي مي کنند همانند يک خانواده به هم مرتبط سازند. امروزه مي بينيم با گسترش وسايل ارتباط بين ملّت ها و پديد آمدن اينترنت، مرزي بين کشورها وجود ندارد و مرزبندي هايي که امروز در جهان وجود دارد، ظاهري است نه واقعي.
ضرورت روابط اجتماعي، علمي، فرهنگي، سياسي، هنري، اقتصادي و حقوقي در عرصه هاي بين المللي و وجود مشکلات مشترک در سطح جامعه ي بشري، مصلحان و انديشمندان پيروان اديان را بر آن مي دارد که آرمان تمدّن سازنده و فراگير را که از آرمان هاي فرا ملّي، نژادي و فرا زباني است در جوامع بشري از راه گفتگو براساس منطق صحيح محقّق سازند. زيرا باعث رسيدن آن ها به کمال بوده و آنان را به يکديگر نزديک تر مي گرداند. پيروان اسلام، يکي از سه دين بزرگ جهان، نيروي تأثيرگذار در اين زمينه اند. رويدادهاي اخير و رفتار شماري از کساني که به نام اسلام دست به کارهاي خشونت آميز عليه مخالفان فکري و بهره برداري هاي قدرت ها و محافل شناخته شده بين المللي از اين رويدادها چهره ي تابناک آيين توحيد را خدشه دار ساخته، زمينه ي همزيستي مسلمانان با پيروان اديان ديگر را ناهموار ساخته است. براي زدودن چهره ي درخشان دين خاتم از غبار تبليغات سهمگين رايج، بايد با ديده اي انديشمندانه به واقعيّت تاريخي و نظري اسلام نگريست و پايه هاي نظري و انگاره هاي عملي را در راستاي نمايش آستانه رواداري مسلمانان بازشناساند. مسأله ي اصلي در روابط بين المللي مسلمانان همين است.

اسلام آييني است که پشتوانه ي نظري و پيشينه ي تاريخي کمک به صلح بشري را دارد و متن قرآن و شيوه ي رفتار پيامبر سند استوار و زنده ي توفيق در به سامان بردن زندگي آرام در جامعه ي رنگارنگ انساني در زمينه ي انديشه، نژاد و زبان است. بر اين پايه مقاله ي حاضر مي کوشد از ميان انبوه آيات و نمونه هاي تاريخي، سيره ي پيامبر گرامي را با يادآوري نکاتي آموزنده تقديم نمايد.

بستر تاريخي گفتگوي اديان

تاريخ گفتگو را با تاريخ پيدايش بشر مي توان يکي دانست.(4) البتّه مباحثه ي ميان اديان با هدف به پيروزي رساندن اعتقادات خود و بيرون راندن رقيب از ميدان رقابت، اخيراً روح تازه اي يافته است(5) و مورد توجّه اديان قرار گرفته، در اين باره نمي توان به درستي گفت که از چه زماني آغاز شده است. مطالعه در تاريخ اديان بزرگ چون مسيحيت و يهوديت اين حقيقت را براي ما نمايان مي کند که هر کدام از اين اديان فقط خود را بر حق و ديگري را بر باطل مي دانسته اند.(6) 
قرآن برخورد يهود و مسيحيت را اين گونه بيان کرده است: «قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‏ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ»؛(7) يهوديان گفتند: (ترسايان بر حق نيستند) و ترسايان گفتند: (يهوديان بر حق نيستند). در اين ميان ظهور اسلام به عنوان دين جهاني و چيرگي اعتقادي و جغرافيايي شتابناک آن در همان سال هاي نخست نقطه ي عطفي در پايان بخشيدن به اين گونه برخورد فکري و روش و منش غير اصولي در ادامه ي انديشه ي ديني، دست کم در اين زمينه بود. اسلام راه گفتگو و مباحثه با اديان ديگر را براي دست يابي به مشترکات گشود و آن را روش شايسته، در ارائه ي انديشه ي ديني به شيوه اي آزاد بدون اکراه دانست.

اسلام بر گفتگو و مباحثه ي منطقي تأکيد بسيار ورزيد و اين در حالي بود که چنين نشانه اي در هيچ يک از اديان آسماني، چه در متون مقدّس، و چه در سيره و سنّت علماي ديني آنان ديده نمي شد. هر چند بعضي از اديان تبليغي چون مسيحيت داعيه ي تبليغ و جذب پيروان جديد را داشتند، ولي هرگز تن به اين مهم با اديان ديگر ندادند.

2- گفتگوي اديان در قرآن

قرآن کريم آکنده از آياتي است که در آن، سخن از گفتگوي پيروان اديان با پيامبران، رهروان اديان با يکديگر، و بويژه فراخوان هاي پيامبر خاتم براي پي افکندن فرهنگ گفتگو در فضاي زندگي است؛ چندان که مي توان قرآن را از يک ديدگاه، کتاب گفتگو ناميد. چنان که در قرآن به روشني و تأکيد بازتاب يافته، گفتگوي پيامبر اکرم (ص) با قبايل عرب و در دوره هاي بعد با اهل کتاب در دعوت آنان به دين اسلام بسيار شفّاف بود و مخاطبان را به اقناع کامل رهنمون مي شد؛ او به شيوه اي سخن مي گفت که ابهام را از آيينه ي ذهن و روح آنان مي زدود و زمينه ي تفکّر در ديدگاه هاي ديني فراهم مي گرديد.
با اين حال، کينه توزي، آنان را از شنيدن سخن حق و تسليم در برابر آن باز مي داشت و از پذيرش منطق خرد، تن مي زدند با اين که مي دانستند که پيامبر اکرم (ص)، حق مي گويد.

آيه ي 18 سوره ي مائده، گواهي مي دهد که پيامبر اکرم (ص)، به گفتار مبتني بر پندار غلط يهوديان و مسيحيان که فرزندان و دوستان خداوند هستند، اشاره کرد و به آنان پاسخ در خور داد: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ» (8) يهوديان و ترسايان گفتند: (ما پسران خدا و دوستان او هستيم) بگو، (پس خدا چرا شما را به [کيفر] گناهان تان عذاب مي کند) بلکه شما بشريد از جمله کساني که آفريده است. هر که را بخواهد مي آمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مي کند، و فرمانروايي آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو باشد از آن خداست، و بازگشت همه به سوي او است.

«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ» (9) و چون به آنان گفته شود: به آنچه خدا نازل کرده ايمان آوريد، مي گويند: و ما به آنچه بر [پيامبر] خودمان نازل شده ايمان مي آوريم و غير آن را -با آن که [کاملاً] حق و مؤيّد همان چيزي است که با آنان است- انکار مي کنند.

و نيز آيات بقره (80) و سبأ آيات (35-36) آل عمران 113، همگي نشان دهنده ي رابطه ي مسالمت آميز پيامبر اکرم (ص) در برخورد با پيروان اديان مي باشد. (10)

اسلام تمامي پيروان اديان گذشته را به مسالمت و پيروي از مباني مشترک فرا خوانده است و پيامبر اکرم (ص) به عنوان رحمت براي جهانيان، مأموريّت پيدا مي کند تا با بهترين شيوه براي پيروان اديان ديگر به گفتگو بپردازد. قرآن رابطه ي صلح آميز و آشتي جويانه ي اسلام با پيروان ساير اديان را اين گونه بيان مي دارد که: «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ» (11) 
اين آيه ي شريفه، علاوه بر اين که، درصدد تبيين دعوت صريح به تفاهم و مسالمت اديان است، به نکات ديگري نيز توجّه جدّي دارد:

1- جستجوي نقاط مشترک و تکاپو براي رسيدن به تفاهم با پيروان اديان.
2- پيشگامي اسلام در ايجاد وحدت و تفاهم با ساير اديان.
3- بيان و شناخت مواضع در گفتگوها.
4- پيگيري مواضع اصولي و ارزشي خود، در عين کوشش براي يافتن نقاط مشترک.
5- تلاش براي دستيابي به بعضي از نقاط مشترک، در صورت دست نيافتن به همه ي اهداف. و سرانجام ترک مجادله، در صورت اقامه ي برهان و دليل و عدم دستيابي به کمترين هدف.

در اين مرحله، يعني تلاش براي رسيدن به نقاط مشترک، روي سخن با تمامي پيروان اديان است. مدرسي مي نويسد: کيست که اين اصول و مبادي او را به شگفتي نيندازد؟ کدام اجتماع يا فرد (برابري-حق-آزادي) در جهان امروز است که در جستجوي توافق است و خطر جنگ اتمي اعماق جانش را به لرزه درمي آورد، ولي توافق را جز در ضمن اين اصول نمي يابد؟ پس بايد همه ي ارزش هاي نژادي و اقليمي و استعباد انسان از انسان و سرکوبي حرّيات فرو ريزد، و ارزش توحيد و تسليم منحصر به خدا بالا رود تا عالم ببيند که چگونه توافق و هماهنگي به وجود مي آيد، و حتّي در داخل اجتماعات کوچک و بلکه در تجمّعي بسيار خرد اگر سروري با اين اصول باشد، وسيله اي براي همکاري بهتر و انتاج نيکوتر است. بدان شرط که ارزش مساوات در برابر قانون، و ارزش يکتاپرستي و معتقد نبودن به هر قيمت زميني باطل، و ارزش آزادي و عدم استعباد حکم فرما شود. (12)

اسلام نه تنها با اهل کتاب اين گونه برخورد مي کند، که حتّي مشرکان را زير پوششي از رحمت و عطوفت قرار داده، به مسلمانان چنين توصيه مي کند: اگر آنان تمايل به همسايگي شما پيدا کردند، شما نيز به اين کار رضايت دهيد؛ زيرا که چه بسا در اثر روابط دوستانه، آنان به راه حق رهنمون شوند: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ»(13)

طبرسي مي نويسد: يعني اگر به دين اسلام درآمد که به خير و سعادت دو دنيا نائل گشته و اگر به دين اسلام درنيامد او را به قتل نرسان که در نتيجه بدو نيرنگ زده باشي بلکه او را به سرزمين خودش که در آن جا مصونيّت جاني و مالي دارد برسان.(14)

در مرحله ي صلح جويي و رابطه ي مسالمت آميز، اسلام پيروان ديگر اديان را به توحيد و تقوا پيشگي دعوت نموده، آنان را در اين راه تشويق و ترغيب مي نمايد:«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ»؛(15) و اگر اهل کتاب ايمان آورده و پرهيزگاري کرده بودند، قطعاً گناهان شان را مي زدوديم و آنان را به بوستان هاي پر نعمت درمي آورديم.

«وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ» (16) و اگر اهل کتاب ايمان آورده بودند قطعاً برايشان بهتر بود؛ برخي از آنان مؤمنند و بيشترشان نافرمانند. روش پيامبر در برخورد با مردم به اين صورت بوده است که، به سخنان تمامي افراد به دقّت گوش داده، امّا درباره ي بي صداقتي آنان که صادقانه سخن نمي گفتند تنها سکوت مينمود، و با اتّخاذ چنين روشي، احترام افراد و اشخاص را حفظ مي کرد و در عين حال، تنها به مؤمنان اعتماد داشته و سخنان آنان را مورد تصديق قرار مي داد.

1-2. دعوت همگاني به توحيد

هسته ي اصلي اديان آسماني باور به پايه ي مشترک يگانگي آفريدگار، براي پي افکندن بنيان وحدت ريشه دار و پايدار و گرد آمدن پيرامون خيمه ي توحيد است. سه دين بزرگ روزگار ما که بيشترين پيروان را از آن خود دارند، در اين باور بنيادين مشترکند.

در قرآن، خداوند به پيامبر اکرم (ص) و همه ي مسلمانان اهل کتاب خطاب مي فرمايد: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ الله» (17)‏ : بگو [اي پيامبر] اي اهل کتاب بياييد بر سر سخني که ميان ما و شما يکسان است بايستيم که جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريک او نگردانيم و بعضي از ما بعضي ديگر را يا چيز ديگري را به خدايي نگيرد. پس اگر از اين پيشنهاد اعراض کردند، بگوئيد شاهد باشيد که ما مسلمانيم. عبده مي نويسد: اين آيه پايه ي استوار دين و بنيادي ريشه دار است؛ اگر اين آيه پايه و ستون دين روشنگر خدا نبود، آن را آيت فراخوان به اسلام قرار نمي داد؛ اين ريشه و روح دين است که دعوت همه ي پيامبران با آن هماهنگ است و از اين رو پيامبر اهل کتاب را به آن به اسلام فرا مي خواند. (18) چون اين آيت آمد، رسول -عليه السّلام- نامه نوشت به قيصر ملک الرّوم، و ابو الفتوح رازي آورده است:

«مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ إِلَى هِرَقْلَ عَظِيمِ الرُّومِ، سَلَامٌ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏، أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكَ إِلَي الْإِسْلَامِ فَأَسْلِمْ تَسْلَمْ، أَسْلِمْ يُؤْتِكَ اللهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ، فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إِثْمَ الاريسيين، وَ کَتَبَ هَذِهِ الآیَة: يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» از محمّد رسول خدا به هرقل که بزرگ روم است. سلام بر آن باد که پسر و راه راست باشد من تو را به اسلام مي خوانم، اسلام آر تا سلامت يابي، اسلام آر تا مزدت دوباره باشد، و اگر از اسلام عدول کني و برگردي بر تو باشد بزه «5»، و اين آيت بر نوشت و بفرستاد.(19)

در اين آيه چنان که مشاهده مي کنيم پيامبر اسلام (ص) مأمور به دعوت امري شده و آن کلمه ي «سواءِ» (مساوي بودن) است. کلمه ي سواءِ آن چيزي است که قرآن، تورات و انجيل همه بر آن پاي فشرده اند. اين پيامبر اسلام (ص) مأمور ابلاغ آن است همسو و هماهنگ با پيام هاي ديگر پيامبران و اولياي الهي است و در حقيقت همان چيزي است که موسي قوم خود را بدان دعوت مي کرد، عيسي مسيح پيروانش را به سوي آن فرا مي خواند و هرهمه صالح و شعيب و ... در راه تحقّق آن از هيچ کوششي دريغ نورزيدند، دعوت به توحيدي خالص که با هيچ شرکي آميخته نباشد.

طبق اين آيه، خداوند توحيد عملي را موضوع برابر ميان همه ي پيروان اديان الهي مي داند و همه را به آن دعوت مي کند، برابري توحيد عملي ميان پيروان اديان به يکي از اين دو معناست:

1- موضوع، مورد اعتقاد و باور همه است.
2- موضوع، در متون ديني و کتاب هاي همه ي اديان وجود دارد.

اگر معناي نخست مقصود باشد، دعوت قرآن به توحيد عملي بيانگر اين نکته است که يهوديان و مسيحيان به پيامد «باور به توحيد» پايبند نيستند و در عمل گرفتار شرک مي شوند و اگر معناي دوم مدّ نظر باشد مقصود دعوت قرآن اين است که عمل يهوديان و مسيحيان مطابق با متون ديني شان نيست حال يا از اين جهت که متون مقدّس شان را خوب نفهميده اند يا اين که به رغم فهم درست، از روي هوي و هوس گرفتار شرک گرديده اند.

با اين حال پيامبر با زباني نرم و به دور از خشونت اديان مختلف را به دين حق دعوت مي کرد و از طريق مناظرات مختلف با علماي يهود و نصارا بهترين روش امتناع را به کار مي گرفت که شواهدي از آن ها از نظر گذشت.

يکي ديگر از نتايج عالي که از شيوه ي پيامبر اکرم (ص) در طريقه ي دعوت اهل کتاب حاصل مي شود نفي مطلق گرايي و آرمان جويي هاي نامعقول است. قرآن مي فرمايد:«وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏ تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»؛(20) گفتند جز يهوديان و نصرانيان کسي به بهشت نمي رود اين آرزوي آنهاست، بگو: اگر راست مي گوييد حجّت خويش را بياوريد.

در اين بيان اماني و آرزو پروري هاي برخي پيروان ادياني از آن ها منتفي شمرده شده است، که پشتوانه ي عقلي و ديني نداشته و ندارد. چنانچه در جايي ديگر مي فرمايد: «َليْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً»؛(21) نه بر وفق مراد و آرمان شما و نه براساس آرزوهاي اهل کتاب، خدا پاداش و جزا خواهد داد بلکه هر کس مرتکب کار زشت شود مجازات خواهد شد و جز خدا يار و سرپرستي نيست.

پيروي از چنين شيوه اي در دعوت اديان مختلف به مبدأ واحد، الگويي از پيامبر اکرم (ص) بوده که براي اصلاح گران امروز مي تواند راه گشا باشد.

از آيات قرآن کريم به دست مي آيد که شرايع گوناگوني از سوي پيامبران الهي براي هدايت انسان در طول تاريخ متغيّر جوامع بشري است.(22) مسير تکاملي شرايع در اديان آسماني از نظر قرآن عامل ناهمسازي و رويارويي ميان آن ها نخواهد بود به همين دليل مي گويند کتاب پسين (قرآن) مؤيّد کتاب هاي پيشين است و پيامبر خاتم گام در همان چيزي دارند که پيامبران پيشين داشته اند. اين از آن روست که گوهر اديان يکي است و خاستگاه همه، خداي يگانه است و اين يکي از تعبيرهاي مکرّر قرآن کريم است:

«وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ»؛(23) عيسي را دنباله رو پيامبران پيشين قرار داديم، در حالي که تصديق درستيِ توراتي که در دست او بود، داشت و به او انجيل را عطا کرديم که در آن نيز خود را در تضاد و تعارض با ساير کتب آسماني نمي بيند، بلکه آيات خويش را استمرار وحي آسماني و در جهت تداوم کتب پيشين و البتّه ناظر و حامل و مکمّل آن ها مي داند.(24) 
«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ»؛(25) و ما اين کتاب را به حق به سوي تو فرستاديم، در حالي که تصديق کننده ي کتاب هاي پيشين و مهبط بر آن هاست.

قرآن با اين که شرايع مختلف و تمايز بين آن ها را مي پذيرد ولي اين تمايز را خصومت زا نمي داند، همان گونه که ارزش يکسان آن ها را نيز پذيرفتني نمي داند. به همين دليل از سويي مي گويد که:«لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»؛(26) براي هر يک از شما [امت ها] شريعت و راه قرار داديم.

«لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ»؛(27) براي هر امتي مناسکي قرار داديم که بدان عمل کنند.

و از سوي ديگر با اشاره به نقاط مشترک آن ها در بعد تشريع و قانون علاوه بر اشتراک آن ها در اصول اعتقادي مي گويد:«شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيه‏»؛(28) از قوانين ديني آنچه که به تو وحي شده و آنچه که به نوح، ابراهيم و موسي و عيسي درباره ي آن سفارش شده بود، شريعت شما قلمداد شده است تا اين دين را به پا داريد و در مورد آن اختلاف نورزيد.

اين لحن شيواي پيامبر اسلام در گفتگو با شرايع مختلف حاکي از دوسويگي و مسالمت آميز بودن آن است که در آن نه چيزي از محکوم کردن اديان و باطل شمردن آن ها وجود دارد و نه بويي از مطلق گرايي و تک سونگري. بحث و مناظرات پيامبر اکرم (ص)، همواره باعث روشن بيني افراد روشن فکر مي شد به گونه اي که يا به اسلام مي گرويدند يا اين که به دين اسلام به عنوان يک دين خدايي که هدف آن برقراري صلح و امنيّت جهاني است معتقد مي شدند.

پيامبر اکرم (ص) همواره سخنان خود را از جايگاه هاي مورد پذيرش آغاز مي کرد و بحث را بر زمينه ي مشترکي متمرکز مي ساخت. آن گاه آغاز به دعوت به دين خدا مي کرد و بيشتر انذار مي کرد و اين عملکرد پيامبر اکرم (ص) عامل پويايي و زايندگي اين گفتگوها بود.

2-2. عدالت ورزي پيامبر اکرم (ص) در خطاب هاي خود به اديان

با استناد به قرآن کريم به خوبي نمايان مي شود که پيامبر اکرم (ص)، برخوردهاي منصفانه و عادلانه با آئين ها و ديگر فرهنگ ها داشته است و يکي از اصول و روش هاي اسلام نيز همين است.(29)

قرآن کريم با نگرشي جامع و از سر عدل و انصاف به ديگر فرهنگ ها مي نگرد و در برخورد با همه ي آن ها شيوه اي يکسو و يکسان در پيش نمي گيرد. هنگامي که گروه يا قومي را سرزنش و نکوهش مي کند اگر افراد شايسته و مثبتي وجود دارد، آنان را مورد استشهاد قرار مي دهد و به مدح و ثنا و ذکر ويژگي هاي مثبت شان مي پردازد.

آيات 113 و 114 سوره ي آل عمران که در توصيف اهل کتاب است همه ي آن ها را يکي نمي داند و گروهي از آنان را معرّفي مي کند که اقدام به طاعت خداوند مي کنند، در دل شب به تلاوت آيات الهي پرداخته، به درگاه الهي سجده مي برند، به خدا و روز قيامت ايمان دارند، به نيکي فرمان مي دهند، از بدي نهي کرده و کارهاي نيک را به پاي مي دارند: « لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌقائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ» (30) «يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ»(31)

عبده مي نويسد: بنگر که قرآن چگونه در مورد آنان انصاف روا مي دارد و وفادار و خائن را از هم باز مي شناسد چرا که همه ي افراد اين امّت خيانت پيشه نتوانند بود.(32)

و همچنين آيه ي ذيل که به اين موضوع اشاره مي کند:

«إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛(33) کساني که کفر ورزيدند تا هرگز اموال و اولادشان چيزي [از عذاب خدا] را از آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه خواهند ماند. 
با توجّه به وحدت ميان آيات، مي توان فهميد که مراد از کافران در اين آيه، طايفه ي ديگر از اهل کتاب هستند که دعوت رسول اکرم (ص) را نپذيرفته اند و در مقام خاموش کردن چراغ هدايت اسلام برآمده اند. تعامل اين چنيني پيامبر اکرم (ص) که علاوه بر يادکرد ويژگي هاي مثبت اهل کتاب، جنبه هاي ايجابي کتب آسماني آنان را از نظر دور نمي دارد و آن ها را نور و هدايت و مايه ي تذکّر و موعظه ي پرهيزکاران به شمار مي آورد و اين روش بدون ترديد قضاوتي عادلانه است که پيامبر اکرم (ص) با پشتيباني کلام خدا آن را بر جهانيان عرضه کرد.

3 - 2.شيوه هاي گفتگو

براي انجام گفتگوي سازنده تنها انگيزه و نيّت درست بسنده نيست. ساز و کاري شايسته بايد تا راهيابي درست و مؤثّر به ژرفاي انديشه هاي يکديگر، سطح گفتگو را تعالي بخشد و آن را از رفتاري هيجاني و واکنشي به پايگاهي آرام بخش براي نهادينه سازي فرهنگ گفتگو دگرگون سازد. شيوه هاي گفتگو يکي از شرط هاي اصلي دستيابي به اين دستاورد سترگ است.

1 - 3 - 2 .حکمت: استدلال و برهان

در سوره ي نحل آيه ي 125 در خصوص شيوه هاي برخورد با ديگران چنين آمده است: «ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِالْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ» با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شيوه اي که نيکوست مجادله نماي. که سه روش مهمّ حکمت، موعظه ي حسنه، و جدال احسن را جهت دعوت به سوي حق معرّفي مي کند.
آيه ي شريفه ي ياد شده، نخست حکمت را بيان نموده است. تعاريف گوناگوني از حکمت ارائه شده است، راغب مي نويسد: حکمت، به معناي اصابه ي حق و رسيدن به آن به وسيله ي علم و عقل است. (ذيل کلمه ي ياد شده)

علّامه سيّد محمّد حسين فضل الله بعد از بحثي طولاني در اين باره مي فرمايد: منظور از حکمت، گام برداشتن در مسير آگاهي از واقعيّات اجتماعي است، و اين که اجتماعات را بشناسي و امکانات و ضوابط عقلي و فکري و اجتماعي و انساني آن را بررسي کني و در ابتداي راهت همه ي آن ها را زير نظر داشته باشي.(34)

اين بيان به تعبير ايشان همانند تعريف بلاغت (همسازگاري با مقتضيات زماني) است که به شيواترين وجه معناي فوق را تداعي مي کند.(35)

و علّامه طباطبايي مي نويسد: مراد از حکمت (و خدا داناتر است) حجّتي است که حق را نتيجه دهد آن هم طوري نتيجه دهد که هيچ شک و وهن و ابهامي در آن نماند.(36)

مي توان با جرأت گفت که همه ي گفتگوهاي پيامبر آميخته با حجّت و استدلال بود و اين شيوه را خداوند حکيم فراروي ايشان نهاده بود. در سراسر آيات قرآن نيز شيوه هاي خردگرايانه ملاحظه مي گردد. در جايي ديگر مي فرمايد: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»،(37) اگر راست مي گوييد، برهان خويش را بياوريد.

اصولاً معارف عقلي در برابر کساني جاذبه دارد که قابليّت درک آن را داشته باشند، اين شيوه به گفته ي محمّد ابو زهره براي کساني به کار مي رود که بحث هاي عقلي و فلسفي بر آنان چيره شده است و بيشترين وقت خود را در اين گونه مسائل گذرانده اند و هر جامعه شناسي پس از تحقيق درمي يابد که اين گونه افراد، درصد کمي از مردم را تشکيل مي دهند، زيرا بيشتر مردم بر اثر گرفتاري هاي گوناگون مثل کشاورزي و صنعت و... فرصت چنين انديشه ها و تفکّرات علمي را ندارند.(38)

2 - 3 - 2 .جدال به بهترين شيوه

در آيه ي 46 سوره ي عنکبوت، خدا به مسلمانان خطاب مي کند: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» و با اهل کتاب جز به شيوه اي که بهتر است مجادله نکنيد، مگر با کساني از آنان که ستم کرده اند و بگوئيد به آنچه که به سوي ما نازل گرديده، ايمان آورديم و خداي ما و شما يکي است و ما تسليم امر خدا هستيم. يعني به آنچه از سوي خداي يگانه بر مسلمانان و اهل کتاب فرو فرستاده شده، ايمان بياوريد و همگي تسليم حق باشيد.

اين آيه علاوه بر اين که نشان گر تلاش اسلام براي ايجاد فضايي است که در آن امکان تعامل و نزديکي اهل کتاب از طريق ايمان به اين مشترکات حاصل مي شود، نمايان گر گفتگوي آرام و نشانه ي مداراي اسلام با اهل کتاب است. پس در اين آيه پايه و اساس گفتگو برخورد با اهل کتاب از سوي پيامبر اکرم (ص) روشن مي شود و آشکارا موضوع برابر که همان عبادت خدا باشد، مبناي تعامل ميان جماعات دين قرار مي گيرد و از بيان نقاط اختلاف مي پرهيزد و به جنبه ي مورد اتّفاق اشاره مي کند و در اين آيه با لحني ملايم و آرام و به دور از هرگونه خشونت و تحميل، از پيروان الهي خواسته شده است که همگي به سوي خداوند روي آورند و جز او را نپرستند. در قسمت پاياني آيه احتمال داده شده است که مخاطبان دعوت را نپذيرند که در اين صورت مسلمانان مأمورند که همچنان دست از اسلام و ايمان به خدا برندارند و اعلام کنند که در مقابل اين دعوت يکسره تسليم اند (اعلام الوري باعلام الهدي، طبرسي، ص 59).

مرحوم طبرسي در ذيل آيه ي 125 سوره ي نحل «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ» درباره ي معناي لغوي جدال مي گويد: جدال و مجادله به معناي مقابله با خصم است که او را از رأي خود برگرداند.(39) جهت تأثيرپذيري امر مجادله و مناظره، قيد «بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ» آمده است، زيرا با رعايت اين امر، از هرگونه تحقير و توهين دوري گزيده مي شود و تمام جنبه هاي انساني حفظ مي شود.

3- 3- 2. موعظه ي حسنه

استفاده از عواطف انسان ها از ديگر شيوه هايي است که با تحريک عواطف، مي توان توده ي مردم را به حق متوجّه ساخت. مي توان گفت: «در حقيقت حکمت از بعد عقلي وجود انسان استفاده مي کند و موعظه ي حسنه از بعد عاطفي انسان.(40) موعظه حالت فردي دارد و با توجّه به حسّاسيّت ها و نکات رواني فرد انجام مي گيرد همان طور که خليل بن احمد فراهيدي گفته است: کارهاي نيک چنان يادآوري شود که دل شنونده از شنيدن آن بيان، رقّت پيدا کند، در نتيجه تسليم گردد.»(4) 
چنان که گذشت، گفتگوي اديان شعاري تبليغاتي نيست که بدون ساز و کارهاي بايسته به بار بنشيند بلکه آرماني است سترگ که پايه هاي نظري، محورها و رفتارهاي ويژه ي خود را مي طلبد و قرآن آکنده از آموزه هايي است که مي توان در دنياي کنوني نيز با به کار گيري آن ها راه همزيستي جهانيان را هموار ساخت.

3- گفتگوي اديان در سيرت پيامبر

گفتگو، جرياني است دو سويه و زماني پديد مي آيد که فرد گفتگو کننده به واقعيّت طرف مقابل احترام بگذارد و گفتگو را در فضايي آرام و بدون تنش، همراه با شکيبايي و سعه ي صدر ارائه دهد، در غير اين صورت، ارتباط و گفتگو يک طرفه خواهد بود و فقط به تحميل اعتقاد يک سويه مي انجامد. البتّه ممکن است حق نيز باشد.

پيامبر در فضاي شرک آلود جاهلي عرب توانست انسان هاي بي شماري را جذب آموزه هاي زندگي ساز اسلام کند. اين همه، بر اثر برخوردهاي شايسته اي بود که آن حضرت به ويژه در گفتگوها و مناظرات اعتقادي از خود نشان مي داد.
پيامبر اکرم (ص)، با کافران و مشرکان و علماي يهود و نصاري ساعت ها به بحث و گفتگو مي نشست و با احترام به اعتقادات طرف مقابل به تصحيح انديشه ها و باورهاي غلط آنان مي پرداخت. در گفتگو و مواجهات پيامبر اکرم (ص) با اقوام مختلف نهايت ادب، تواضع، حکمت و شجاعت و سعه ي صدر به چشم مي خورد.

حضرت محمّد (ص) با چنين شيوه اي گفتگو ميان اديان مختلف هدفش را دنبال مي کرد، که نه تنها هم زيستي مسالمت آميز را در پي داشت، بلکه هم زيستي ايماني ميان پيروان ديگر اديان و امّت اسلامي را تضمين مي کرد.

«ويل دورانت» مورّخ و نويسنده ي کتاب «تاريخ تمدّن» درباره ي چگونگي برخورد پيامبر اسلام با پيروان ساير اديان چنين مي نويسد: «در راه دعوت خود با مشکلات فراوان رو به رو شد؛ زيرا مردم انديشه هاي تازه را اگر فايده ي مادي سريع الحصول از آن اميد نداشته باشند آسان نمي پذيرند. محمّد (ص) با يک جامعه ي بازرگاني شکّاک سر و کار داشت که قسمتي از درآمد آن از زائراني بود که براي پرستش خدايان متعدّد به سوي کعبه مي آمدند. در مورد وعده ي نجات از آتش جهنّم و بهره مندي از نِعَم بهشت، آنان را که به استماع سخنان رغبتي داشتند، اعم از ثرومتند، فقير، برده، عرب، مسيحي و يهودي در خانه ي خود مي پذيرفت.»(42)

«استيون رانسيمان» يکي ديگر از نويسندگان غير مسلمان در کتاب خود چنين نوشته است: «هر آئيني که براساس وحي صرف استوار باشد خواه ناخواه به ايمان نياورندگان کم و بيش به ديده ي تحقير مي نگرد، ليکن در صدر اسلام با کفار مدارا مي شد و حضرت محمّد (صلّي الله عليه و آله و سلم) خود، عيسي (ع) و موسي (ع) را بهره مند از وحي الهي مي شمرد و آزار امّت ايشان را روا نمي داشت. چنانچه در عهد نخستين خلفا، مسيحيان در جامعه ي مسلمانان در خور احترام بودند.»(43)

البتّه پيامبر اکرم (ص) با آن عدّه از پيروان اديان که حاضر به گفتگو نشده و مشغول فتنه انگيزي مي شوند رابطه ي سرد و تهديدآميز اتّخاذ مي کند، که در اين باره آيات زيادي وجود دارد.رابطه ي سرد همراه با تهديد، زماني به وجود مي آيد که برخي از پيروان اديان به توطئه عليه اسلام و مسلمانان مي پرداختند. پيامبر اسلام (ص) نيز براي جلوگيري از توطئه آنان لحن تهديد آميز گرفته و آنان را با پيام هاي تهديد آميز گرفته و آنان را با پيام هاي مختلف و با خطاب مستقيم از اين کار باز مي داشتند.(44) هنگامي که پيروان اديان، راه گفتگو و هم زيستي را کنار گذاشته و عملاً وارد توطئه و مبارزه مي شوند، پيامبر اکرم (ص) مأموريّت پيدا مي کند تا با برخورد قهرآميز ريشه هاي فتنه را خشکانده و از اصول و ارزش هاي اسلامي به شدّت دفاع نمايد. اسلام به عنوان دين هدايت، و رسول اکرم (ص) به عنوان رحمت جهانيان در نگاه پيروان اديان ديگر همواره مصمّم بوده تا با مهر و عطوفت به ايشان بنگرد و شخصيّت انساني و اعتقادي آنان را محترم شمارد.

پيامبر اکرم (ص) چون سخنش صدق و ادعايش حق و از پشتوانه ي وحياني برخوردار بود در اعلام عقايد و باورهاي خود واهمه اي نداشت و به اميد هدايت و تربيت بشر، کلام حق را با صريح ترين و قاطع ترين شکل در قالب شيوه هاي مختلف عرضه مي کرد. گفتگو اصل پايدار در رسالت پيامبر بود و در هيچ شرايطي آن را فروگذار نکرد. در دوره ي مکّي با بت پرستان، مشرکان و پيروان اهل کتاب، همواره بحث و گفتگو گيراترين ابزار تبليغ فرستاده ي خدا و ياران سخت کوش او بود، هر چند گاه اين گفتگوها نتيجه اي به بار نمي آورد يا زمينه ي سخت گيري مشرکان را در پي مي داشت، ولي هيچ گاه از دستور کار مسلمانان بيرون نمي رفت و به نبرد زير زميني و گريز از ميدان رويارويي فکري نمي انجاميد. اينک نمونه هايي از اين روند در دوره ي مکّه و مدينه يادآوري مي شود:

1- 3. مکّه

پيامبر در مکّه از راه هاي گوناگون و به شيوه هايي فراخور موقعيّت هاي مناسب روند گفتگو با افراد، گروه ها و قبايل مشرک و پيروان اديان را فراگير ساخت:

الف. ارتباط و تماس هاي فردي. اين شيوه ي وي در دوره ي مکّه بسيار چشمگير بود، ايشان بارها با سران شرک، استدلال مي فرمود و به اميد نرم نمودن دل هايشان با آنان به گفتگو مي نشست. در يکي از اين احتجاج ها به او پيشنهاد مال، سلطنت، مقام و... شد. پيامبر (ص) با متانت پاسخ داد آن گاه از ايشان معجزاتي مانند دور نمودن کوه ها، جاري ساختن جويبار و فرو فرستادن فرشته به سوي آنان مي خواستند. بار ديگر رسول خدا (ص) پاسخ دادند، او را متّهم کردند که از مردي به نام رحمان در شهر يمامه مي آموزد و...(45)

از ديگر چالش هايي که در اين دوره رخ داده، مي توان به تصميم قريش براي فرستادن «نضر» و «عقبه ي بنابي معيط» از سوي احبار و علماي يهود و پرسش از رسول خدا و مطرح نمودن آن سه سؤال مشهور (جوانان اصحاب کهف، ذو القرنين، روح) و پاسخي که از طرف خدا نازل گرديد(46) اشاره نمود.

همچنين گويند: «روزي رسول خدا (ص) با وليد بن مغيرة و چند تن ديگر در مسجد نشسته بود نضر بن حارث (از شياطين و از دشمنان رسول خدا (ص) بود و داستان هاي رستم و اسفنديار را در هر مجلس که پيامبر (ص) مي نشست نقل مي کرد) وارد مسجد شد و به نزد آن حضرت آمد و نشست. رسول خدا (ص) شروع به سخن کرد و نضر در مقام پاسخ سخنان آن حضرت برآمد و ايراد کرد. بالاخره حضرت او را محکوم کرد. سپس اين آيات را بر نضر و آنان که حاضر بودند تلاوت فرمود: (ابن هشام، ج 1، ص 225، 226) «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فيها خالِدُونَ‏ * هُمْ فيها زَفيرٌ وَ هُمْ فيها لا يَسْمَعُونَ»(47) در حقيقت، شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، هيزم دوزخيد. شما در آن وارد خواهيد شد. اگر اين ها خداياني [واقعي] بودند در آن وارد نمي شدند، و حال آن که جملگي در آن ماندگارند. براي آن ها در آن جا ناله هاي زار است و در آن جا (چيزي) نمي شنوند.

ب. حضور در ميان قبايل براي دعوت. اين روش از ارتباط و گفتگو با منکران رسالت پيامبر (ص) در آغاز پيامبري، از جايگاه برجسته اي برخوردار بود. سفر به طائف را مي توان يکي از نمونه هاي مهمّ اين گونه حضورها دانست. پس از مرگ ابوطالب، پيامبر (ص)، به سوي قبله ي ثقيف (که در طائف سکونت داشتند) رهسپار شد. پس از چند گفتگوي بي سرانجام، عزم بازگشت کرد که از سوي فريب خوردگان شهر مورد دشنام و ريشخند قرار گرفت. در پي همين آزارها بود که ايشان دست دعا به درگاه پروردگار بلند کرده، گفت: «پروردگارا! من شکايت ناتواني و بي پناهي خود و ريشخند و بيزاري مردم را نسبت به خود پيش تو مي آورم، اي مهربان ترين مهربان ها! تو پروردگار ناتوانان و درويشان و خداي مني، مرا در اين جا به دست که مي سپاري؟ به دست بيگانگاني که با ترشرويي با من رفتار کنند؟ يا دشمن که مالک سرنوشت من شود؟(48)

رسول خدا (ص) در هر فرصت مناسب، براي پيشرفت اسلام، به ويژه در موسم آمدن قبايل به مکّه، نزد آن ها مي رفت و ايشان را به دين اسلام و ياري خويش مي خواند، چنان که ابن هشام مي نويسد:

«براي حرکت آن حضرت کافي بود که بشنود مرد ارجمندي از سران قبايل يا ديگران به شهر مکّه آمده است، که آن حضرت به محض شنيدن برمي خاست و به دنبال آن مرد مي رفت و او را به دين خود فرا مي خواند و از او ياري مي جست.»(49)

از جمله قبايلي که بدين گونه، رسول خدا (ص) به ميان آن ها رفته و يا با بزرگان آن ها ديدار نموده و ابن هشام ذکر نموده مي توان به «کنده»، «کلب»، «بنو خيفه»، «بني عامر»، «بني عمرو بن عوف» و... اشاره نمود.(50) از ديگر ديدارهاي مهمّ پيامبر مي توان به ديدار با جوانان قبيله ي اوس(51)، شش نفر از قبيله ي خزرج(52) کمي پيش از بيعت عقبه اوّل اشاره نمود که تأثير سرنوشت سازي بر تاريخ اسلام داشت.

ابن هشام به صورت روندي جاري مي نويسد: رسول خدا (ص) در آيين حج نزد قبايل عرب مي رفت و آن ها را به سوي خدا فرا مي خواند و رسالت خود را ابلاغ مي کرد و از آن ها مي خواست تا او را تصديق و حمايت کنند و در منزلگاه برخي قبايل مي ايستاد و مي گفت: من فرستاده ي خدا به سوي شما هستم که شما را به پرستش خدا و فرو گذاشتن شرک و دين آباء و اجدادي فرمان مي دهم.(53)

در سرچشمه هاي روايي نيز از اين رويکرد پيامبر به گونه اي متداول در دوره ي مکّي ياد شده است:

امام عسکري (ع): به پدرم امام هادي (ع) گفتم: آيا رسول خدا با يهوديان و مشرکان، زماني که وي را مورد عتاب قرار مي دادند، مناظره مي کرد و آيا [هنگامي که آنان محاجّه مي کردند] با آنان محاجّه مي نمود؟ فرمود: «بلي، بارها و بارها! از جمله آن ها هماني است که خدا از قول مشرکان نقل کرده است: و گفتند:اين چه پيامبري است که غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا فرشته اي به سوي او نازل نشده است؟ تا آن جا که مي فرمايد: مردي افسون شده؛ و گفتند: چرا اين قرآن، به مردي بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است؟

و نيز قول خداوند -عزّ و جل- که مي فرمايد: و گفتند تا از زمين چشمه اي بر ما نجوشاني، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد. تا آن جا که مي فرمايد: کتابي بخواهيم آن را و در پايان به وي گفته شد: اگر تو همچون موسي پيامبر هستي، در خصوص پرسش هايمان از تو بايد بر ما صاعقه اي فرود مي آمد؛ چون پرسش هاي ما از پرسش هاي قوم موسي سخت تر است. [امام هادي (ع)] فرمود: جريان چنين بود که روزي رسول خدا در مکّه در کنار کعبه نشسته بود. گروهي از رؤساي قريش، از قبيل: وليد بن مغيره مخزومي، ابو البختري بن هشام، عاص بن وائل سهمي، عبد الله بن اميّه مخزومي و تعداد زيادي که دنباله رو آنان بودند، گرد ايشان جمع شدند و رسول خدا با تعدادي از ياران خود بود و بر آنان، قرآن مي خواند و امر و نهي الهي را بيان مي کرد. گروهي از مشرکان به همديگر گفتند: جريان محمّد شدّت يافته و خواسته هايش بالا گرفته است. بياييد شروع به سرزنش، بي تاب ساختن، توبيخ و استدلال عليه او کنيم و آنچه را که آورده، باطل سازيم و تا قدرش بين يارانش کم شود و ارزشش در نزد آنان کوچک گردد. شايد از گمراهي، باطل، طغيان گري و سرپيچي که در آن گرفتار است جدا شود. اگر دست شست چه بهتر، و اگر نه با شمشيرهاي برّان با وي برخورد خواهيم کرد.

ابو جهل گفت: چه کسي کلامش را پي مي گيرد و مجادله مي کند؟ عبد الله بن ابي اميّه مخزومي گفت: من به اين کار مي پردازم. آيا مرا براي شاخ به شاخ شدن و مجادله گري با وي کافي نمي بينيد؟ ابو جهل گفت: چرا. همه با هم نزد رسول خدا آمدند. عبد الله بن ابي اميّه مخزومي با اين بيان شروع کرد: اي محمّد! ادّعاي بزرگي کرده اي و سخنان عظيمي به زبان رانده اي. پنداشتي که تو فرستاده ي خداي جهانيان هستي؟ روا نيست فردي مثل تو که چون ما بشري، مثل ما مي خوري، مثل ما مي نوشي و همچون ما در بازار قدم مي زني، فرستاده ي پروردگار جهانيان و خالق همه ي مخلوقات باشي. پادشاه روم و ايران، هيچ وقت جز پولداران و با شخصيّت ها را [به عنوان] نماينده نمي فرستند. افرادي که داراي قصرها، خانه، بارگاه ها، خيمه ها، بردگان و نوکران اند. خداوند عالميان، برتر از همه ي اينان است و اينان، بندگان اويند. اگر تو پيامبر بودي، بايد در کنارت فرشته اي بود که ما مي ديديم و او تو را تصديق مي کرد؛ بلکه بالاتر، اگر خدا مي خواست پيامبري براي ما بفرستد، بايد فرشته اي مي فرستاد نه انساني مثل خودمان. اي محمّد! تو جز مردي سِحر شده نيستي و پيامبر نيستي. رسول خدا فرمود: «آيا چيز ديگري هم براي گفتن داري؟». گفت: بلي. اگر خدا مي خواست پيامبري براي ما بفرستد، بايد آن که بين ما مالدارتر و زندگي اش بهتر است مي فرستاد. اين قرآني که تو مي پنداري خداوند بر تو نازل کرده و تو را به عنوان پيامبر برگزيده، بايد به يکي از بزرگان اين دو شهر (مکّه و طائف) فرو مي فرستاد، وليد بن مغيره در مکّه و يا عروة بن مسعود ثقفي در طائف. پيامبر فرمود: «اي عبد الله! حرف ديگري هم داري؟». گفت: آري. به تو ايمان نمي آوريم، مگر آن که در اين مکّه چشمه اي از زمين بجوشاني. مکّه زميني کوهي با سنگ هاي ناهموار است. زمينش را صاف کن و حفّاري کن تا چشمه ها در آن جاري شود. ما به اين چشمه هاي نيازمنديم؛ يا باغي از خرما و انگور داشته باش و از آن بخور و ما را هم بخوران و در بين آن نخل ها و انگورها رودهايي جاري ساز؛ يا آسمان را چون پاره سنگي بر ما فرود آر، چنان که به ما گفتي: «و اگر پاره سنگي را در حال سقوط از آسمان ببينند مي گويند: ابري تراکم است». شايد ما همين را بگوييم. آن گاه گفت: [به تو ايمان نمي آوريم] يا خدا و همه ي فرشتگان را بياور، خدا و فرشتگان را رو به روي ما قرار بده، يا خانه اي از گنج داشته باش و به ما هم از آن بده و ما را از آن، بي نياز گردان. شايد ما طغيان کنيم، چون تو به ما گفتي: «حقّا که انسان سرکشي مي کند، همين که خود را بي نياز پندارد.» آن گاه افزود: يا به آسمان برو و ما ايمان به صعود تو نمي آوريم، مگر که نامه اي براي ما بياوري که در آن بخوانيم از خداوند عزيز و حکيم به عبد الله بن ابي اميّه مخزومي و کساني که با وي هستند، مبني بر اين که به عبد الله بن عبد المطّلب، ايمان بياوريد؛ چون او فرستاده ي من است و حرف هايش را بپذيريد که از طرف من است. تازه، اي محمّد! نمي دانم اگر همه ي اين ها را انجام دادي به تو ايمان بياورم يا نه؛ بلکه اگر ما را به آسمان ببري و درهاي آن را باز کني و ما را در آن وارد کني، خواهيم گفت: ديدگان ما را مست ساختي و سِحرمان کردي. رسول خدا فرمود: «اي عبد الله! حرف ديگري هم داري؟» گفت: اي محمّد! آنچه که گفتم بسنده و رساننده نيست؟ چيزي نمانده، نظرت را بگو و اگر دليلي داري بيان کن و آنچه را خواستيم، برايمان انجام بده. رسول خدا فرمود: «پروردگارا! تو شنونده ي هر صدايي و آگاه بر همه چيز هستي و مي داني آنچه را که بندگانت مي گويند.» خداوند به وي چنين نازل کرد که: اي محمّد! گفتند «اين چه پيامبري است که غذا مي خورد؟» تا آن جا که مي گويد: «مردي سحر شده.»(54)

پس از آن که سخنان آنان به پايان رسيد، پيامبر به يکايک گفته هايشان پاسخ هايي مستدل و به تفصيل داد که از ذکر آن مي گذريم. چنان که آشکار است آنان از هيچ پرسشي فروگذار نکردند و هر آنچه در ذهن پرورانده بودند در ميان نهادند و پيامبر با سعه ي صدر به آن گوش فرا دادند و با منطقي که براي آنان درک پذير بود به گستردگي پرداختند.

2-3 .مدینة النّبي:

دوران سيزده ساله مکّي در بستري از گفتگوي پيوسته با مشرکان، سپري شد. با هجرت مسلمانان به مدينه و نيروگيري آنان و هموار شدن زمينه ي گسترش و سپس حاکميّت دين، اوضاع و احوالي نو پديد آمد. نيروي محکوم مکّه به نيروي حاکم در مدينه تبديل گرديد. اينک بايد ديد که ساز و کار قدرت چه دگرگوني پديد آورد.

بدون شک گفتگويي به نتيجه نخواهد رسيد مگر اين که ابتدا بدنه ي دروني آن سازمان يا حکومت از درون نيرومند شده و امواجش محيط پيرامون را تحت تأثير قرار دهد. بيهوده است که بينديشيم که پيامبر تنها براساس يک سري عادات فطري و اخلاق و منش توانسته از جامعه ي جاهلي عبور و دولتي اسلامي و متمدّن را تأسيس و آن را در جهان گسترش دهد. بي ترديد پيامبر (ص) با نيروي خردورزي و رهيافت سياسي خود نخست مدینة النّبي را تأسيس کرد که هم براساس اصول داخلي پايبند بود و هم براساس اصول خارجي.(55)

هجرت به مدينه آغاز اقدامات جديد از جانب پيامبر اعظم (ص) بود؛ در اين دوران پيامبر اسلام مقدّمات تشکيل حکومت را فراهم نمودند و تلاش کردند تا اسلام را در جزيرة العرب حاکميّت بخشند. بر اين اساس براي تأسيس حکومت اسلامي مراحلي طي شد:

1- بيعت که از اساسي ترين مفاهيم سياسي اسلام است و موجب اتّصال افراد جامعه به رهبر جامعه مي باشد و همچنين حدود و قيود تعهّدات آن ها را در برابر مردم معيّن مي سازد.
2- اخوّت، بيان گر اين مفهوم است که جامعه ي اسلامي که شامل تمامي طوايف، قبايل و اقوام مي شود بر پايه ي اخوّت بنا شده است. اين عنصر موجب ايجاد همدردي و احساس مشترک ميان مسلمانان شد.
3- پس از هجرت پيامبر به مدينه، اساسي ترين اقدام تأسيس مسجد بود، مسجدي که هم دار الحکومه بود، هم مدرسه و هم مصلّي.
4- با ايجاد اتّحاد و پيوند در جامعه ي مدينه يک پيمان نظامي، سياسي و اجتماعي منعقد شد که منجر به ايجاد قانون اساسي خاصّي شد که يکي از ويژگي هاي اين قانون برقراري عدالت بين همه ي اعضاي جامعه بود.

در پي اين اقدامات، يک حکمت اسلامي به وجود آمد که داراي ويژگي هاي خاصّي بود:

پيوند دين و سياست، پيوند سياست با آخرت، کرامت انسان، وحدت نژاد انساني و تساوي حقوق آن ها، آزادي انساني و قبول ضرورت دولت بود. اين ويژگي ها خود اصولي اساسي براي حکومت اسلامي به ارمغان آورد که در دو دسته جاي مي گيرند:

1- اصول سياست داخلي اسلام شامل: اعمال و احياء شعائر اسلامي، مرابطه (سياست دفاعي و مرزداري)، امر به معروف و نهي از منکر، اجراي حدود، امامت و بيعت، شوري، سبق و رمايه (آموزش هاي نظامي مسلمانان و قراردادها و عقود مقرّرات). 
2- اصول سياست خارجي: که شامل اصولي همچون اصول دعوت، اصول گفتگو، نفي سبيل، جهاد، مبارزه با بردگي، تأليف قلوب، تولّي و تبرّي، عقد ذمّه، استجاره و امان (پناهندگي سياسي) بود.

تمامي اين ويژگي ها، اصول و مباني در تأسيس و اجراي حکومت اسلامي براي رسيدن به اهدافي شکل گرفت. اهدافي که استقرار توحيد، برقراري عدالت، تأمين امنيّت، اجراي قوانين به منظور تحقّق سعادت تمامي بشر را شامل مي شد. اين مدينه جايي بود براي تعامل با ديگر اديان و ايجاد رابطه اي متقابل با آنان. پيامبر نه تنها در دوره ي مکّي که به قدرت سياسي رسيد از گسترش عرصه ي گفتگو با پيروان اديان و جز آنان استقبال کرد. نويسنده ي کتاب مکاتيب الرّسول بر آن است که: هر کس با گوش خود شنيده است که پيامبر با شمشير برانگيخته شد و اگر شمشير برّان علي (ع) نبود هيچ ستوني براي اسلام برپا نمي شد و بدين سان چهره ي خونين و تيره اي از اسلام ترسيم شده است و گويا پيامبر اعظم چونان شاهان و شورشگراني که در خون و چپاول و کشتار فرو رفته اند بوده اند، دريغا و نگرش در اين کتاب ما را به خلاف اين گفته رهنمون مي سازد و اسلام به دلايل ديگري جز شمشير بلند آوازه شد. وي در اين کتاب، شمار 316 نامه از پيامبر را نقل کرده مي گويد: درسي که پيرامون گسترش اسلام به ما مي دهند با کشورگشايي هاي شاهان حتّي با لشگرکشي هاي عصر خلفا از هر سو ناسازگار است. (مقدّمه ي کتاب) در نامه هاي پيامبر اکرم (ص) نيز توجّه به اعتقادات مشترکي به وضوح به چشم مي خورد. براي نمونه در نامه ي پيامبر اکرم (ص) به نجّاشي پادشاه حبشي آمده است: «شهادت مي دهم که عيسي پسر مريم، روح خدا و کلمه ي اوست که آن را به مريم القا فرمود.»(56) در اين نامه علاوه بر اعتقادات مشترکي که مورد پذيرش طرفين است به تصحيح عقايد نجاشي نيز پرداخته شده است.(57) نمونه ي ديگر نامه هاي پيامبر اکرم (ص) به هرقل پادشاه روم و مقوس فرمانرواي قبط پس از دعوت آنان به دين اسلام، که آيه ي 64 از سوره ي آل عمران را يادآور مي شود؛ از آنان خواسته است به سوي کلمه اي روي آورند که ميان مسلمانان و آنان مشترک است. پيامبر (ص) پس از ابلاغ پيام در پايان نامه ها اتمام حجّت مي کند و از اين پادشاهان مي خواهد اسلام را بپذيرند، و نصيحت او را بشنوند که در غير اين صورت گناه پيروانشان نيز بر گردن آنان است.(58)

نمونه اي از استمرار روند گفتگوي پيامبر با پيروان اديان و جز آنان در اوج قدرت سياسي پيامبر شنيدني است:

امام صادق (ع) مي فرمايد: «پدرم امام باقر، از جدّم عليّ بن حسين و وي از پدرش حسين بن علي، سرور شهيدان و وي از پدرش امير المؤمنين (عليهم السّلام) برايم نقل کرد که روزي پيروان دين هاي پنجگانه: يهود، مسيحيت، طبيعت پرستان، دوگانه پرستان و مشرکان عرب، با رسول خدا نشستي داشتند. در اين گفتگوي چند جانبه که يکايک اين گروه ها ديدگاه هاي خود را آزادانه مطرح کردند پيامبر با بردباري و سعه ي صدر به پرسش ها و ادّعاهاي آنان گوش سپردند و با هر يک با منطق نيرومند به بحث نشستند. در اين روايت متن گفتگوها به گستردگي آمده است و سخنان مشرکانه، کفرآميز، بت پرستانه، و طبيعت گرايانه آنان و پاسخ هاي منطقي و استدلالي استوار پيامبر به روشني ذکر شده است. رسول خدا با ادب ويژه ي خويش با ديده ي انديشمندانه در گفتارهاي آنان نگريسته، پاسخ را فراخور هر گروه، داده است. [علي (ع)] درباره ي هر گروه، نخست از قول هر گروه از آنان، مي فرمايد: گفتند آمده ايم ببينيم تو چه مي گويي. اگر سخن ما را بگويي، پس در دستيابي به حقيقت، از تو پيشي گرفته، برتريم و اگر با ما مخالفت کني، با تو مجادله مي کنيم. زان پس در واکنش هر گروه در برابر پيامبر مي فرمايد: آنان، متحيّر و مبهوت شدند و گفتند: اي محمّد! به ما فرصت بده تا درباره ي آنچه که به ما گفتي، بينديشيم و در اين باره از زبان رسول خدا مي فرمايد پيامبر فرمود: «در اين باره با دلي منصفانه بينديشيد. خدا شما را هدايت مي کند.»
اندکي درنگ در اين روايت منش والاي پيامبر در برابر پيروان اديان و بت پرستان در گستردن مجال انديشيدن و افشاندن بذر پژوهيدن در جامعه اي که او حاکم بي چون و چراي آن است، پيراسته از هر گونه پرخاش و آراسته به حرمت انسان با چشم پوشي از رأي و عقيده ي آنان، نمايان است. در ادامه روايت گزارش شده است که امام صادق (ع) مي فرمايد: قسم به آن که محمّد را به پيامبري برانگيخت، سه روز بر اين گردهمايي نگذشته بود که همه خدمت رسول خدا رسيدند و اسلام آوردند. آنان بيست و پنج نفر و از هر گروهي پنج نفر بودند و گفتند: اي محمّد! ما دليلي چون دلايل تو نديديم. گواهي مي دهيم که تو رسول خدايي.(59)

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت، دانسته شد که گفتگو و مناظره شيوه و ابزاري است مناسب براي برقراري پيوند و تفاهم ميان فرهنگ ها و اديان، چندان که مي توان آئيني را که حضرت محمّد (ص) آورده است، آئين گفتگو ناميد و قرآن را کتاب آسماني برتر در گفتگو ميان اديان.

پيامبر اکرم (ص) در برقراري عدالت و انصاف، مداومت بر عرضه ي انديشه، تأثيرگذاري، اشاره به مشترکات اديان و بالاخره ايجاد يک فضاي سالم به دور از خشونت و تعصّب ورزي در تعامل با اديان مختلف کوشش بسيار کرد و با بهره گيري از سخنان ملايم و نرم اديان ديگر را به پذيرش دين حق و سرسپردن در برابر خدا فراخواند، در سيره ي عملي ايشان فراوان ديده مي شود هنگامي که برخي از اصحاب خود را براي تبليغ ديني به جايي گسيل مي داشت به آن ها سفارش مي کرد که بر مردم آسان گيريد و سخت گيري نکنيد و آنان را بشارت خير دهيد. از جمله آن که حضرت محمّد (ص) در خطاب به عمر دوسي که از وي براي راهنمايي قومش کمک طلبيد، فرمود: آنان را به اسلام دعوت کن و با آنان رفق و مدارا پيشه کن(60) و همچنين از خود پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود:

«أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض‏»(61) 
خدايم مرا به مدارا و ملايمت با مردم فرمان داد چنان که به انجام واجبات مرا امر کرد.

و اين همان اصل مدارا و تساهل ديني است که راه را براي عرصه ي گفتگو و تعامل با اديان ديگر مي گشايد.
ما مسلمانان معتقديم که همه ي اديان الهي از يک سرچشمه جوشيده اند و از يک آبشخور خوشگوار و زلال همگي در پي توحيد و کلمه ي توحيد و عمل صالح خالصانه و آراستگي به مکارم اخلاق هستند.

«قُولُوا آمَنَّا بِاللهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (62)

بگوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط فرو فرستاده شده و به آنچه به همه ي پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده، ايمان آورده ايم ميان هيچ يک از ايشان فرق نمي گذاريم و در برابر او سر سپرده ايم.

---------------------
فهرست منابع:
1- قرآن کريم، ترجمه ي فولادوند.
2- ابن هشام، السيرة النبویّة، تصحيح مصطفي سقا، ابراهيم آبياري (بيروت: مکتبة العلمیة [بي تا]).
3- ابو زهره، محمّد، معجزة الکبري، قاهره: دار الفکر العربي، 1418 ه.ق، 1998م.
4- امين، سيّد حسن، سيره ي معصومان (ع)، ترجمه ي: علي مجتبي کرماني، چاپ دوم، تهران: سروش 1376 ه.ش.
5- ابن سعد، الطبقات الکبري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1417 ه.ق.
6- الامام الصدر و الحوار (کلمة السواء)، المؤتمر الدول [بي جا، بي نا، بي نا].
7- دورانت، ويل، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ي: ابوالقاسم پاينده، چاپ نهم، تهران: جاويدان، 1376، ه.ش.
8- رانسيمان، استيون، تاريخ جنگ هاي صليبي، مترجم: منوچهر کاشف، تهران، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351 ه.ش.
9- رشيد رضا، محمّد، تفسير القرآن الحکيم، الشهير بتفسير المنار، بيروت، دار المعرفة.
10- شبيلي، احمد،مقارنةالادیان،قاهره،مکتبةالنهضةالمصریة، 1372 ه.ش- 1993 م.
11- شريعتي، علي، اسلام شناسي درس هاي دانشگاه، مشهد: چاپ طوس، 1363 ه.ش.
12- صادقي، مصطفي، پيامبر و يهود حجاز، تهيّه و تحقيق مرکز مطالعات اسلامي، پژوهشکده ي تاريخ و سيره ي قم: بوستان کتاب، 1382.
13- صدر، سيّد موسي، مجله ي پژوهش هاي قرآني، شماره ي 31، ص 80-81.
14- طباطبايي، سيّد محمّد حسين، تفسير الميزان، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1393 ه.ق.
15- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات 1415، ه.ق.
16- طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري باعلام الهدي، بيروت: دار المعرفة، 1311 ه.ش.
17- عراقي، فدايي، مباني نظري گفتگوي تمدّن ها از ديدگاه اسلام و قرآن، از مقاله هاي چيستي گفتگوي تمدّن ها.
18- کونگ، هانس، ساحت هاي معنوي اديان جهان، مترجم: حسن قنبري، قم: مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1387.
19- فراهيدي، خليل بن احمد، ترتيب کتاب العين، دار الهجرة، بيروت، 1409، ه.ش.
20- فصيحي، علي، قرآن و گفتگوي اديان، پژوهش هاي قرآني، شماره 33، بهار 1382، ص 108.
21- محمّد حسين، فضل الله، اسلوب الدعوة القرآن، چاپ پنجم، بيروت: دار الملوک، 1414 ه.ق.
22- مطهري، مرتضي، مجموعه ي آثار، تهران، صدرا، 1386 ه.ش.
23- ميانجي، علي احمد، مکاتيب الرّسول، تهران: مؤسسة الثقافية دار الحديث، 1419 ه.ش الطبعة الأولي- واعظي، احمد، حکومت ديني، نشر مرصاد، 1378.
24- طبرسي، الاحتجاج.
25- محمّد بن أبي زهرة، تاريخ الجدل.
26- التفسير المنسوب إِلي الإمام العسکري (ع).
27- مجلسي، محمّد تقي، بحار الأنوار.
28- مدرسي، تفسير هدايت.
29- رازي، ابو الفتوح، روض الجنان و روح الجنان.
30- راغب اصفهاني، ابو القاسم الحسين بن محمّد، المفردات في غريب القرآن، تهران، المکتبة الرضويّة.
31- Clarke, Peter, New Religions, Routledge Publication, UK, 2007.
32- Sweet, William, Reliious Belief and Demonstration: The Contemporary Debate, 2003.

پانوشت ها در دفتر نشريه موجود است.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org