Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: سخنرانی امام موسی صدر در کلیسای کبوشین بیروت

سخنرانی امام موسی صدر در کلیسای کبوشین بیروت

امام گفت و گو (سخنرانی امام موسی صدر در کلیسای کبوشین بیروت):
امام موسي صدر، فقيه و مصلحي که به گفت وگوي اديان و مذاهب التزام داشت.

اشاره :

خوانندگان گرانمايه که اهل پژوهش هستيد و دست بر قلم داريد، خوب مي دانيد که نمي توان در محدوده پانصد يا هزار کلمه درباره «گفت وگو» نزد هيچ متفکر اثرگذاري، چه رسد به امام موسي صدر، سخن تازه گفت. شخصيتي که در جامعه لبنان «امام گفت وگو» ناميده مي شود.

شايد شايسته تر آن باشد که به جاي تبيين کوتاه يا ناقص يکي از مظاهر و مصاديق گفتگو، فهرستي جامع اما خلاصه از مراتب و وجوه گفت و گويي امام موسي صدر ارائه شود. فهرستي که از منظومة فکري و منظومة عملي ايشان استخراج شده و نشان مي دهد که گفت وگو، مفهموم وجودي و ذاتي امام صدر است. به تعبير ديگر، امام در جايگاه فقيه، مصلح، رهبر، سياستمدار و متفکر به جوهر گفت و گو باور و التزام دارد.

1- گفت وگوي درون مذهبي: امام صدر در مقام رهبر شيعيان، علي رغم رسم گذشتگان، در خانه نمي نشيند تا مردم به سراغ او بيايند؛ بلکه به ميان مردم مي رود و در کوچه و پسکوچه هاي شهرها و روستاها به گفت وگو با شيعيان مي گذرد. در اين ميان، گفت وگوي مستمر ميان او و مردم تأسيس مي شود و نظم و انتظام مي يابد. تأسيس موهبت گفت وگو در ميان طايفه شيعه به تدريج به گفتمان شيعه در تعايش با 17 مذهب ديگر لبنان ارتقا مي يابد.

اعتقاد امام به گفت وگو نه تنها در محدودة نظر و تئوري باقي نمي ماند، بلکه در منظومة عملي و مديريت همه جانبه طايفة شيعه تجلي مي يابد. سازمان هاي مردم نهاد گوناگوني با مشارکت خود براي رفع مشکلات و توسعه همه جانبه شيعيان متولد مي شود. براي مطالعة ساختار اين مؤسسات و سازمان ها بايد به گفت وگوهاي امام در رفع اختلافات عشيره اي و نزاع هاي ميان مناطق و روستاها، و زدودن دشمني هاي تاريخي و ايجاد صلح و همدلي و همکاري ميان اعضاي طايفه توجه ويژه کرد. دستاورد ديگر گفت وگوهاي درون مذهبي امام، فراخوان و تجميع همه حرفه ها و صنف ها و تخصص ها و ظرفيت هاي علمي و اقتصادي و ديني شيعه حول محور مجلس اعلاي شيعيان و تأسيس آن و مشارکت دادن همه در تدوين سرنوشت و مديريت شيعيان است.

2-گفت وگوي ميان مذاهب اسلامي: امام موسي صدر غير از گفت وگو طريقي نمي شناسد. لذا فعاليت هاي اجتماعي خود را با دعوت از اهل تسنن و همفکري و همکاري با علما و انديشمندان سني شروع مي کند. امام صدر از گفت وگو به مثابه دروازه اي براي رسيدن به همکاري و همگرايي ميان مسلمانان و تجميع همه استعدادها و ظرفيت ها و خلاقيت هاي همة مسلمانان بهره مي برد و نهادها و مؤسساتي بنيان مي گذارد که سني و شيعه در هيئت مؤسس و هيئت مديره و امور اجرايي نهادها دوشادوش هم فعاليت مي کنند. وقتي به امام دربارة تأسيس مجلس اعلاي شيعيان اعتراض مي شود و آن را نشانه قدرت طلبي طايفة شيعه اعلام مي کنند، امام به صراحت مي گويد که گفت وگو سرشت و ضرورت لبنان است. براي شکل گرفتن گفت وگويي عادلانه و موفق بايد طايفة شيعه جايگاه و قدرتي برابر با ديگر طوايف داشته باشد تا گفت وگو پايدار بماند. امام پس از تأسيس مجلس درنگ نمي کند و فوراً نامه اي به رهبر طايفة سني، مرحوم شهيد شيخ حسن خالد، مي نويسد و از جايگاه رسمي مجلس او را به گفت وگو و تقويت همکاري ها دعوت مي کند و گفت وگو دربارة وحدت شعاير مانند اذان، وحدت عيد فطرو... را پيشنهاد مي دهد. امام حتي رسيدن به وحدت احکام از طريق گفت وگو ميان کارشناسان طرفين را ممکن مي داند.

3-گفت وگوي اسلام و مسيحيت: يکي از مهم ترين وجوه گفت وگويي امام صدر، گفت وگوي او در جايگاه مجتهد با رهبران ديني مسيحيت و مؤسسات و طايفة مسيحي لبنان است. در اين خصوص، مطالعة مجموعه گفتارها و نوشتارها و رفتارهاي وي و کشف و تبيين مباني اسلامي و نقد و بررسي آن ها يک ضرورت مي نمايد. علاوه بر سازمان هاي مردم نهاد و حرکت هايي ( جنبش محرومان، هيئت ياري جنوب) که امام با دعوت از رهبران فرق مختلف به راه مي انداخت، بايد از حضور فعال وي در گفت وگو وهمکاري با مؤسسات ديني مسيحي ياد کرد. اجراي منسک موعظه روزه مسيحيان در کليساي کبوشيين يک اتفاق بي نظير در تاريخ کليساي مسيحي و دين اسلام است. دعوت روحانيت مسحيت از امام موسي صدر براي اجرا و امامت يک منسک مهم مسيحي يک اتفاق نيست، بلکه نتيجة سال ها گفت وگو و همکاري او با مسيحيان است.اعتقاد وجودي امام به گفت وگو و اعتماد رهبران مسيحيت به او در جايگاه مصلح مؤمن، آن قدر توسعه مي يابد که در ميان مردم مسيحي نيز به مسيح لبنان شناخته مي شود و اعتبار يک رهبر الهي را مي يابد. اعتباري که به او قدرت و مقبوليت مي دهد تا خصومت قديمي ميان دو روستاي مسيحي نشين را رفع کند. خصومتي که با پادرمياني خيلي ها کاهش نيافته بود. يا اينکه دستور داد پول جمع آمده از کمک هاي شيعيان را تقسيم و براي ساختن کليسا و مسجدي که در آتش فتنه هاي مذهبي سوخته بود، مصرف کنند.

4-گفت وگوي منطقه اي: شايد مهم ترين رويداد تاريخ سياسي منطقه، گفت وگوهاي امام براي آشتي دادن رهبران عرب باشد. صهيونيست ها موفق شده بودند که ميان حافظ اسد، ياسر عرفات، شاه سعودي و مصر فتنه گري کنند و متحدان عرب عليه توسعه طلبي اسرائيل را دچار انشقاق و تفرقه و نوميدي نمايند. امام موسي صدر آرام نمي گيرد؛ اينک نه مجتهد شيعي است و نه مسيح لبناني و نه ايراني دور از خطر. امام در اين زمان يک مصلح دورانديش بي قرار فراتر از دين است که راه مي افتد و با گفت وگو، فقط گفت وگو و صبوري، اختلافات را يک به يک رفع مي کند و دوباره درميان رهبران کليدي جبهه مقاومت در برابر اسرائيل آشتي و وحدت و انسجام مي آفريند.

************
متن سخنراني امام موسي صدر، 
در تاريخ 19 فوريه 1975 (30 بهمن 1353)، 
در قالب خطبة موعظة آغاز روزه، تحت عنوان

«نيازمندي ها و توانمندي هاي انسان»

در اين مراسم، که بزرگان مسيحيت لبنان در آن شرکت جستند، در بالا ترين سطوح سياسي و ديني فرقه هاي مسيحي، و به عنوان نماد «گفت وگو و تعايش» از امام صدر تجليل به عمل آمد. شارل حلو، رئيس جمهور اسبق لبنان، در اين باره مي گويد: «براي نخستين بار در تاريخ مسيحيت يک روحاني غيرکاتوليک در يک کليساي کاتوليک و براي جمعي از مؤمنان در جايگاه موعظه سخن مي راند. اين اتفاق نه تنها اعجاب انگيز بلکه موجب تأمل و تفکر عميق و درازمدت است.» اقدام بعدي امام دعوت از بزرگان مسيحيت براي ايراد خطبه هاي نماز جمعه بود، اما به سبب جنگ داخلي اين برنامه تحقق نيافت. امام در کليسا گفت:

خدايا، تو را سپاس مي گوييم. پروردگارا، اي خداي ابراهيم و اسماعيل، خداي موسي و عيسي و محمد، خداي مستضعفان و همة آفريدگان.

سپاس خدايي راست که ترسيدگان را امان دهد، شايستگان را نجات دهد، مستضعفان را برتري دهد، مستکبران را فرونشانَد، شاهاني را نابود سازد، و ديگراني را بر جايگاه آنان نشانَد. و سپاس خدايي را که درهم کوبنده جبّاران، نابودکننده ستمگران، دريابنده گريزندگان، انتقام گيرنده از سرکشان و فريادرس دادخواهان است.

خدايا، تو را شکر مي گزاريم که ما را به عنايتت موفق داشتي و به هدايتت گردآوردي و با مهرباني ات دل هاي ما را يکي کردي.

ما، هم اينک، در پيشگاه تو و در خانه اي از خانه هاي تو، در ايامِ روزه، به خاطر تو، گِرد آمده ايم. دل هاي ما به سوي تو پر مي کشد و خردهاي ما نور و هدايت را از تو مي گيرد. تو ما را فراخوانده اي تا در کنار يکديگر در خدمت به خلق گام برداريم و بر کلمة سواء براي خوشبختي بندگانت اتفاق کنيم. به سوي درگاهت روي آورده ايم و در محراب تو نماز گزارده ايم.

براي انسان گرد آمده ايم، انساني که اديان براي او آمده اند، ادياني که يکي بوده اند و هرکدام ظهور ديگري را بشارت مي داده است و يکديگر را تصديق مي کرده اند. خداوند، به واسطة اين اديان، مردم را از تاريکي ها به سوي نور بيرون کشيد و آنان را از اختلافاتِ ويرانگر نجات داد و پيمودن راه صلح و مسالمت آموخت.

اديان يکي بودند، زيرا در خدمتِ هدفي واحد بودند: دعوت به سوي خدا و خدمتِ انسان. و اين دو نمودهاي حقيقتي يگانه اند. و آن گاه که اديان در پي خدمت به خويشتن برآمدند، ميانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر ديني به خود آن قدر شد که تقريباً به فراموشي هدفِ اصلي انجاميد. اختلافات شدت گرفت و رنج هاي انسان فزوني يافت.

اديان يکي بودند و هدفي مشترک را پي مي گرفتند: جنگيدن در برابر خدايان زميني و طاغوت ها و ياري مستضعفان و رنج ديدگان. و اين دو نيز نمودهاي حقيقتي يگانه اند. و چون اديان پيروز شدند و همراه با آن ها مستضعفان نيز پيروز شدند، طاغوت ها چهره عوض کردند و براي دستيابي به غنايم پيشي گرفتند و در پي حکم راندن به نام اديان برآمدند و سلاح دين را به دست گرفتند، و اين گونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و اديان دچار مصيبت و اختلاف شدند. هيچ نزاعي نيست مگر براي منافع سودجويان.

اديان يکي بودند، زيرا نقطة آغاز همة آن ها، يعني خدا، يکي است؛ و هدف آن ها، يعني انسان، يکي است؛ و بستر تحولات آن ها، يعني جهان هستي، يکي است؛ و چون هدف را فراموش کرديم و از خدمت انسان دور شديم، خدا هم ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد و ما به راه هاي گوناگون رفتيم و به پاره هاي مختلف بدل گشتيم و جهان يکتا را تقسيم کرديم و در پي خدمت به منافع خاص خود برآمديم و معبودهاي ديگر، غير خدا، را برگزيديم و انسان را به نابودي کشانديم.

اينک به راه درست و انسانِ رنج ديده بازگرديم، تا خدا نيز به ما بازآيد و از عذابِ الهي نجات يابيم. براي خدمت به انسانِ مستضعفِ پاره پاره شده و رو به نابودي گردِ هم آييم، تا در همه چيز و درمورد خدا يکي شويم، و تا اديان همچنان يکي باشند. قرآن کريم مي فرمايد: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّيَبْلُوَکُمْ فِي مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَي الله مَرْجِعُکُمْ. (1)»

در اين لحظه، در کليسا، در ايام روزه، در مراسم وعظ ديني و بنا به دعوت مسئولان متعهد، حاضر شده ام. اينک خود را در ميانة راه در کنار شما مي يابم: هم اندرزگو و هم اندرزپذير؛ با زبان خود سخن مي گويم و با قلب خود مي شنوم. تاريخ گواه ماست. بدان گوش فرا مي دهيم. و تاريخ شنواي ما نيز هست. تاريخ گواه لبنان است: شهرِ ديدار، شهرِ انسان، وطنِ رنج ديدگان و پناهگاه ترسيدگان. در اين احوال و در اين افق بلند، مي توانيم شنواي پيام هاي اصيلِ آسمان باشيم، زيرا ما به سرچشمه ها نزديک شده ايم.

اين حضرت مسيح است که فرياد مي زند: «هرگز هرگز! محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمي شود.» و صداي او در جان ها مي پيچد و ندايي ديگر از پيامبر رحمت اوج مي گيرد که: «به من ايمان نياورده است کسي که سير به بستر خواب رود، اما همسايه اش گرسنه باشد. (2)» و هر دو صدا در بستر زمان هم آوا بوده اند، تا آنکه پژواک آن ها بر زبان پاپ بزرگ ظاهر مي شود که به مناسبت روزه مي گويد: «مسيح و انسانِ فقير شخصي واحدند.» و در نامة معروفش به نام «پيشرفت ملل» براي کرامت انسان خشمگين مي شود و مانند مسيح در معبد مي گويد: «اين تجربه سترگي است که با خشونت، اهانت هايي که در حق کرامت انساني روا داشته مي شود، پايان پذيرد.» و باز مي گويد: «نظام هاي ستمگر منحط ترين نظام ها از نظر ارزش هاي انساني اند، که با سوءاستفاده از جايگاه حکومت و پايمال کردن حقوق کارگران و شکستن پيمان ها پا گرفته اند.» 
آيا اين نداي پاک، با آنچه دربارة هدف در متون اسلامي آمده است، تفاوت دارد؟ «من ـ يعني خدا ـ نزد شکسته دلان هستم؛ آن گاه که مريضي را عيادت، فقيري را ياري و حاجتِ نيازمندي را روا مي کني، من نزد آنانم.»

اما دربارة وسيلة نيل به آن مقصود: خدا هر کوششي را براي به پا داشتن حق و هر فعاليتي را براي ياري ستمديده، تلاشي در راه خود و چونان نماز در محراب عبادتش دانسته است. او خود عهده دار ياري و نصرت است.

از خلال اين گواهي ها به انسان برگرديم تا نيروهاي ويرانگر و متلاشي ساز انسان، اين عطية الهي را بشناسيم؛ انسان، مخلوقي که در صفات بر صورت خالقش آفريده شده است، خليفة خدا بر روي زمين، غايت هستي، آغاز و هدف جامعه و حرکت آفرين تاريخ. اين انسان برابر است با مجموع نيرو ها و توانايي هايش؛ نه از آن رو که فلسفه و فيزيک در قرن ما بر تبادل و امکان تبديل ماده، هر ماده، به انرژي توافق کرده اند بلکه از آن رو که اديان و تجربه علمي تأکيد مي کند که: «و أن لَيَسَ للإنسانِ إلّا ما سَعَي.(3)» براي انسان جز تلاش او چيزي نمي ماند و کار ها جاودانه اند و اينکه ارزش انسان به شعاع ها و پرتوافکني هايش در زمينه ها و افق هاي گوناگون است. از اين رو، هر قدر توانايي هاي انسان را محترم بداريم و از آن ها حفاظت کنيم، به همان اندازه او را تکريم و جاودانه کرده ايم.

اگر بُعد آسمانيِ ايمانْ به انسان درک و همّتي نامتناهي و آرزوهاي نامتناهي مي دهد، او را در عين نااميدي اميدوار نگه مي دارد، نگراني او را برطرف مي کند، و او و ديگر انسان ها و او و ديگر موجودات را هماهنگ مي سازد، و اگر ايمان با اين بُعدش او را، هم از جلال و شکوه مندي و هم از جمال و زيبندگي بهره مند مي سازد، بُعد ديگر اين ايمان مي کوشد که از انسان صيانت کند و حفاظت از انسان را واجب مي داند و تأکيد دارد که ايمانِ بدون التزام به خدمتِ انسان ايمان نيست. 
بايد همة نيروهاي انسان و نيروي همة انسان ها را حفظ کرد و توسعه داد. از اين روست که اصل کمال طلبي، از اولين رسالت ها تا پيام اخير پاپ، مورد تأکيد بوده است: «پيشرفت و ترقي اصيل بايد کامل باشد، يعني همة انسان ها و همه خصلت هاي انساني را به کمال برساند و اصلاح کند.» به همين جهت است که مي بينيم، اديان سرقت را حرام دانسته اند، زيرا سرقت غصب کردن نيروهاي انسان و دستاوردهاي اين نيروهاست. اين سرقت امروز به صورت استثمار و احتکار درآمده است و در پوشش پيشرفت صنعتي يا تأمين نيازهاي ساختگي و از طريق ابزارهاي توليد بر انسان تحميل مي شود تا او اشتهاي کاذبي احساس کند و بيشتر مصرف کند.

امروزه، نياز ها برخاسته از ذات انسان ها نيست، بلکه، به ياري تبليغاتِ وابسته به ابزار ها و قدرت هاي توليدي خلق شده اند. و اين گونه است که هر روز نيازي نو بر انسان تحميل مي شود و نيرو و توان او را به خود مشغول مي کند. اين نيازهاي ساختگي مانع از آن مي شود که انسان اين توانايي ها را در راهي که خود مي خواهد صرف کند. و اين گونه مي بينيم نيروهاي مختلفي که مانع توانايي هاي انسان اند و آن ها را نابود يا پراکنده مي گردانند، تحولي عميق يافته اند. با اين حال، اساس و بنياد اين نيروهاي ويرانگر ثابت باقي مانده، هرچند که شکل ها تغيير کرده و تحولاتْ فزوني يافته است. 
مثلاً دين با دروغ و دورويي و نيز غرور و تکبر درافتاده است، و چون به صورت بنيادين به اين خصلت ها مي نگريم، ميزان تأثير منفي آن ها را بر توانايي هاي فرد و جامعه درک مي کنيم. دروغ حقايق و نيروهاي آمادة تبادل ميان انسان ها را دروغين مي گرداند، نيروهايي که رشد انسان منوط به بخشش آن ها و پذيرش نيروهاي ديگران است. دروغ اين نيرو ها را واژگونه و ناشناخته مي گرداند، پس تبادل ها و توانايي ها مشوه و معطل مي مانند.

کبر و غرور توانايي انسان را متوقف و منجمد مي کند، زيرا آدمِ مغرور حس مي کند که به مرتبة خودکفايي رسيده است، لذا از داد و ستد بازمي ايستد و از تکامل بازمي ماند و مردم نيز از اقتباس از او و کامل شدن به واسطة او دست مي کشند، و اين يعني مرگ توانايي ها و ظرفيت ها. صفات هم رديف دروغ و کبر و غرور نيز چنين است.

اما آزادي فضا و حال و هواي مناسب براي رشد نيرو ها و ظهور استعدادهاي انسان است، اگر فرصت ها فراهم باشد. اين آزادي همواره در معرض تجاوز قرار داشته است و به بهانه هاي مختلف از انسان ها سلب مي شده است. از آنجا که آزادي فضاي مناسب براي رشد توانايي ها و استعدادهاي انسان و مواهب انسان اصل و اساس همة توانايي هاست، نزاع ها و درگيري تلخ رخ داد. سلب آزادي از انسان، فرد و جامعه را به بندِ محدوديت هاي اعمال شده از جانب غاصبان آزادي مي کشد و در نتيجه، انسان ها و جامعه به محدوديت و نقص در توانايي ها دچار مي شوند. آن گاه که انسان بر اين محدوديت ها مي شورد و تلاش مي کند و ما بنا به ايمانمان همراه ديگران مي کوشيم که مانع سرکشي اين نيروي تفرقه افکن و ويرانگر شويم، در حقيقت، بدون توجه به شکل و قالب نيروهاي محدودکننده در طول تاريخ بشري، از توانايي و کرامت انسان دفاع مي کنيم. 
قالب هاي سلب آزادي و تخريب توانايي ها در گذر زمان تغيير يافته است: گاهي به صورت استبداد، گاهي به صورت استعمار، گاه به صورت نظام ارباب و رعيتي، گاه به صورت تروريسم فکري و ادعاي قيموميت بر مردم و نابالغ انگاشتنِ قدرتِ فکري آنان است وگاه به صورت استعمار نو وگاه به صورت تحميل مواضع بر افراد يا ملت ها از طريق فشارهاي اقتصادي و فرهنگي و فکري است. سياستِ بي توجهي و محروم کردن برخي از مردم از فرصت ها، نگاه داشتنِ مردم در جهل و بي سوادي و محروم کردن مردم از بهداشت و فرصت هاي تحرک و توسعه، همه و همه، از شکل هاي مختلف سلب آزادي و در هم کوباندن توانمندي انسان است.

همين طور است تمام نيازهاي انساني، که شهوت مي ناميم، اگر به قيمت ناديده گرفتن نيازهاي ديگرِ انسان تقويت شوند. هر نيازي در انسان انگيزه ساز و حرکت آفرين و عامل حرکت انسان است، ولي اگر به قيمت مغفول ماندن ديگر نياز ها رشد يابد، فاجعه آفرين خواهد بود.

و اين، منشأَ مسئوليتِ بزرگ ما در برابر قدرت و ثروت و جاه و مقام و ديگر امکانات بشري است. اگر ايماني که ميان خدا و انسان ارتباط و حضوري مستمر پديد مي آورد، مبنا و اساس تمدن جديد نباشد، با تمدني شکننده روبه رو خواهيم شد. هنگامي که تاريخ تمدن را مدّ نظر قرار مي دهيم، با رشد يک جانبه و يک بُعدي انسان در تمدن امروزي روبه رو مي شويم. سياست و مديريت و بازار و سازندگي رشدي ناهماهنگ مي يابد، چون بر پاية ايمان نبوده است، ايماني که ماية اعتدال و همنوايي در راه خدمت به همه است. سياست و مديريت و بازار و سازندگي به استعمار و منازعات، بازاريابي هاي جديدِ فرصت طلبانه و حاکميتِ صلحِ مسلحانه و مقولاتي از اين دست منتهي مي شود، و زندگي انسان ميان جنگ هاي سرد و گرم و بين بستن زخم ها و صلح مسلح نوسان مي يابد.

حبّ ذات يا خويشتن خواهي که مايه و پاية کمال خواهي انسان است، آن گاه که به خودپرستي تبديل شود، مشکل آفرين مي شود.

جنگ ها و تبعيض نژادي و تحقير ديگران و نزاع شديد در هسته هاي مختلف جامعه، از خانواده تا جامعه بين الملل، همه نزاع هايي هستند که علتشان يکي و چند و چونشان متفاوت است. اين نزاع ها که جزءِ بنيادين خلقت تلقي شده است، حاصل تبديل خويشتن خواهي به خويشتن پرستي است. انانيت و خودخواهي فرد در گروه نيز همين تأثير منفي را دارد. گروه ها و جوامع براي خدمت به انسان شکل گرفته اند. طبع انسان مدني و اجتماعي است. انسان موجودي است با دو بعد شخصي و اجتماعي. وقتي خودپرستي به جامعه سرايت کند، مشکل انسان در صورت هاي مختلفي بروز مي کند: از خودخواهي فردي تا خودخواهي خانوادگي و خودخواهي قبيله اي تا خودخواهي فرقه اي و مذهبي، که ارزش هاي آسماني را به خصوصيات زميني تبديل و دين و مذهب را از محتوايش تهي مي کند، و علوّ و مدارا را از بين مي برد، همان فرقه گرايي که ارزش هاي والا را وسيله سوداگري قرار مي دهد و، سرانجام، به ملي گرايي خودخواهانه مي رسد.

وطن دوستي نيز، که از شريف ترين نيازهاي انساني است، به نژادپرستي بدل مي شود؛ تا جايي که فردْ وطنش را، به جاي خدا، در مقام پرستش قرار مي دهد و حاضر مي شود عظمتِ وطنش را بر ويرانه هاي اوطان ديگران، و تمدنش را بر خرابه هاي تمدن هاي ديگر بنيان نهد، و سطح مردمش را به بهاي فقير شدن ديگر ملت ها بالا برد. نازيسم، که جهان را چند بار به آتش کشيده است، نمونة آشکار نژادپرستي است. اين خودخواهي ها، در اصل، احساساتي سازنده بودند، اما به مرور و به دليل رشد ناهماهنگ، ويرانگر شدند. خويشتن خواهي و فاميل دوستي و قبيله دوستي و وطن خواهي و وابستگي هاي قومي، اگر در چارچوب مرزهاي درست خود باقي بمانند، گرايش هاي مثبت و سازنده اي در زندگي انسان ها خواهند بود.

اکنون به عنواني که براي اين سخنراني برگزيده ايم، بازگرديم: «نيازمندي ها و توانمندي هاي انسان.»

جامعه اي که اين انسان را در بر مي گيرد بايد به مثابة يک کل هماهنگ باشد و فرد نيز بايد به مثابة يک فرد سازوار باشد. هر نيازي که به هزينة ناديده انگاشتن ديگر نياز ها تأمين و تقويت شود، وِزر و وَبال خواهد شد. هر فردي که به بهاي ناديده انگاشتن حقوق ديگر افراد رشد کند، وزر و وبال خواهد شد. هر گروهي که به بهاي ناديده انگاشتن حقوق ديگر گروه ها رشد کند، مصيبت خواهد آفريد.

اعتدال حاصل درک وضعيت ديگران است و باعث مي شود که انسان درد ديگران را درد خود بداند. همين تفکر است که دعوت به روزه داري مي کند. اين اعتدال ضامنِ صحتِ رشدِ هماهنگِ فرد است و ضامنِ رشدِ هماهنگِ جوامع است. 
لبنان، سرزمينِ ما؛ سرزميني که انسانِ آن اولين و آخرين سرمايه آن است؛ انساني که عظمت لبنان را با تلاش و هجرت و انديشه و اقداماتش پديد آورده است؛ چنين انساني را در اين کشور بايد صيانت کرد.

اگر کشورهاي ديگر، پس از انسان، سرمايه هاي ديگري دارند، سرماية ما در لبنان، پس از انسان، باز همان انسان است. از اين رو، تلاش ما در لبنان، از عبادتگاه ها تا دانشگاه ها و ديگر مراکز، بايد صَرفِ صيانت از انسان در لبنان، همة انسان ها و همة ابعادِ انسان با توانمندي هاي مختلف و در مناطقِ مختلفِ لبنان گردد.

اگر بخواهيم از لبنان صيانت کنيم، اگر بخواهيم به اقناع حس ملي خود بپردازيم و اگر بخواهيم به حس ديني خود پاسخ دهيم، بايد انسانِ لبنان و همة توانايي هايش را پاس بداريم. در لبنان، ما شاهد محروميت هستيم، محروميت در لبنان ناشي از سوءِ تدبير است و همگان در اين زمينه مسئول اند. و همان گونه که در سخنان مبارک شنيديم، سخت گيري در راه انسان، در حد نياز، به شرط هتک نشدن انسانيتِ انسان، مجاز است.

حضار گرامي! مناطقي که ما و مردم لبنان در آن زندگي مي کنيم، چونان خود مردم لبنان، امانتي هستند در اختيار ما و مسئولان. جنوب و ديگر مناطق امانت هايي هستند که بنا به فرمان خدا و خواست وطن بايد حفظ شوند. از اين رو، بايد آگاهانه به انديشه و عمل توجه کنيم. اشتباه در انديشه و اشتباه در عمل هر کدام دو خيانت در امانت در پي دارند: خيانتِ ارتکاب مستقيم فساد، و خيانتِ پايمال کردن فرصت ديگران و به هدر دادن اموال و حقوق عمومي. تفاوت گذاشتن به هر شکل و عنواني که طرح شود باعث تفرقه است.

لبنان کشور انسان و انسانيت است که واقعيت آن در قياس با دشمن آشکار مي شود، آن گاه که مي بينيم دشمن جامعة نژادپرستانه اي ايجاد کرده است که به کار ويراني و تفرقه در همة ابعاد مالي و فرهنگي و سياسي و نظامي آن اشتغال دارد، تا جايي که به خود گستاخي تحريف تاريخ و يهودي کردن شهر قدس و تخريب آثار تاريخي آن را مي دهد. بنابراين، وطنمان را، نه تنها به خاطر خدا و انسانِ آن، که براي تمامي بشر و براي نماياندن چهرة مبارزه گرِ حق، در برابر آن چهرة ديگر، بايد حفظ کنيم.

ما اينک خود را در برابر فرصتي طلايي يافته ايم، در برابر فصلي نو که لبنان آغاز کرده است، و در برابر صحنه اي که در تاريخ و در پهنة گيتي همتايي ندارد.

اي مردان و زنان مؤمن، بايد براي انسان، همة انسان ها، انسانمان در بيروت و جنوب و عکا و حومة بيروت و کرنتينا و حي السلم، با يکديگر همدل و همنوا شويم. اين انسان جزئي از اين فرصت، بخشي از اين حرکت و به دور از هرگونه انزوا و طبقه بندي است. پس انسانِ لبنان را پاس مي داريم، تا نگاهبان اين کشور باشيم، کشوري که امانت تاريخ و امانت خداوند است.

-------------------
پانوشت ها: 
[1]. «براي هر گروهي از شما شريعت و روشي نهاديم. و اگر خدا مي خواست همه شما را يک امت مي ساخت. ولي خواست در آنچه به شما ارزاني داشته است بيازمايدتان. پس در خيرات بر يکديگر پيشي گيريد. همگي بازگشتتان به خداست.» (مائده، 48). 
[2]. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب الإسلاميه، 1407 ق، ج 2، ص 668. 
[3]. «و اينکه: براي انسان جز حاصل تلاش او نيست.» (نجم، 39).
(با تشکر از سرکار خانم حورا صدر که اين سخنراني را در اختيار مجله گذاشتند.)

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org