|
تعامل ادیان از نظر تا عمل(محمد حسین ارجمندنیا):
چکيده: زندگي با باورهاي ديني از امتيازات بشري است، آدمي در طي قرون و اعصار، باورهاي گوناگوني را آزموده است. مجموعه اي از اين باورها ديني را پديد آورده است و هر يک از اين اديان، پيرواني دارد که تعامل بين آنان براي رسيدن به آرامش و آسايش ضروري مي نمايد در آغاز اين پژوهش معاني، تعامل، تعامل اجتماعي، و تعامل اديان بيان مي شود، سپس ضرورت، اهميّت، و پيشينه تعامل بحث مي شود و به دنبال آن پيش فرض هاي تعامل و صور آن مورد بررسي قرار مي گيرد و در پايان موانع و چالش هاي عملي فراروي تعامل اديان تبيين مي شود و در خاتمه نتيجه مي گيريم که تعامل بين پيروان اديان و مذاهب همواره بهترين گزينه براي رسيدن به سعادت و کمال آدمي است. کليد واژه ها: تعامل، تعامل اجتماعي، تعامل اديان، جامعه مدني، هم زيستي مسالمت آميز، گفتگو، لمپنيزم. مقدمه از سويي خاستگاه دين سرشت و نهاد آدمي است(1) و گرايش به دين امري فطري و دروني مي نمايد و از سويي ديگر پذيرش و گزينش ديني خاص غالباً متأثر از جغرافيا و تاريخ ويژه همان ملّت است. با آميزه اين دو سو با همديگر، تعامل پيروان اديان و مذاهب نمودي دو چندان مي يابد چرا که اصول مشترک همه اديان که همانا باورها، اصول انسان شناختي و مقررات اجتماعي است با اختلافاتي نه چندان عميق خود را نشان مي دهند. لذا در اين کوتاه مقال بر آنيم که با بستگي اين تعامل ميمون را پررنگ تر نشان دهيم و ضعف ها و کاستي هاي عملي آن را بيان کنيم، باشد که علاوه بر همزيستي مسالمت آميز پيروان اديان و مذاهب با نگاهي به دور از تعصب کور به حقيقت اديان و اهداف آن ها نزديک تر شويم. معناي تعامل تعامل(2) مصدر باب تفاعل و در لغت به معناي داد و ستد است(3) و در اصطلاح عبارتست از «عمل متقابل دو يا چند موجود زنده بر يکديگر يا با يکديگر است. تعامل از پايه هاي حيات اجتماعي است. آن جا نيز که به نظر مي رسد ارتباط يک سويه است باز در حقيقت بر تأثير و تأثر متّکي است. از اين روست که تعامل، شيوه و صور آن بسيار مطمح نظر دانشمندان در دانش انسانيست».(4) ولي تعامل اجتماعي(5) «مفهومي است کلّي که با شيوه، ميزان، شدّت و به طور کلّي انواع گوناگون کنش و واکنش بين انسان ها در يک گروه، جمع يا جامعه سرو کار دارد. (6) امّا تعامل بين پيروان اديان و مذاهب نوعي از تعامل اجتماعي است. چه دين را فرا نهاد اجتماعي در نظر بگيريم و يا يک نهاد اجتماعي رئيسي که در همه بخش هاي حيات اجتماعي انسان نفوذ و سريان دارد که به مواضع حدّي و موقعيّت هاي مرزي همانند درد، رنج، دلهره، مرگ و زندگي معنا مي بخشد و آن چنان در انسان اثر مي گذارد که آدمي حاضر است همه چيزش را در راه اعتلاي آن از دست بدهد. ضرورت تعامل بديهي ترين اصل از اصول اجتماعي در جامعه به عنوان مجموعه اي از افراد انساني که با همديگر همکاري دارند، تفاوت و اختلاف آنهاست. اين تفاوت آن چنان آشکار است که حتّي اثر انگشت دو نفر با همديگر يکي نيست که براي شناسايي افراد مجهول الهويه از اين ترفند استفاده مي شود. فراتر از تفاوت هاي ظاهري، حسي و فيزيکي تفاوت هاي روحي، معنوي و اخلاقي است که بسيار ظريف و دقيق است که به جرأت مي توان ادعا نمود که هر کسي در اين جهان منحصر به فرد است و لنگه ندارد و اين تفاوت در بعد اجتماعي و بين ملّت هاي مختلف نمود بيشتري دارد و گويا اساساً اراده طراح و خالق اين عالم براي اين تعلّق گرفته است که اختلاف همواره وجود داشته باشد و نظامات اجتماعي با اين تفاوت ها تداوم داشته باشد همان گونه که خداوند متعال مي فرمايد: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ»(7) اگر پروردگارت مي خواست هر آينه مردم را امّت واحدي قرار مي داد ولي همچنان اختلاف مي ورزند. بنابراين اختلاف و تفاوت امّت ها يک واقعيّت اجتماعي است که در جوامع مختلف وجود دارد و خداوند نمي خواهد اين اختلاف را از ميان بردارد و اگر چه بخواهد، قطعاً مي تواند، ولي اتحادي که جبري باشد مطلوب خداوند نبوده است زيرا که هماهنگي ملل و امم مختلف همانند هماهنگي نظام طبيعي مي شد و هر چيزي در جاي خود مي ايستاد و هيچ نشاط و فعّاليّتي رخ نمي داد ولي خداوند اين اتّحاد را با آگاهي و شناخت و انتخاب انسان ها مي خواهد و البتّه اين مهم عملاً به صورت کامل تحقق پيدا نخواهد کرد و اين معناي «وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ» است. در حقيقت عامل اصلي اتّحاد، تفاوت انسان هاست که بايد قدر مشترک اين تفاوت ها در نظر گرفته شود و جامعه اي با گل هاي رنگارنگ پديد آيد که در عين تفاوت، متّحد باشند و اين مهم جز با تعامل رخ نمي دهد بنابراين لازم و ضروري است که براي داشتن چنين گلستاني همه با هم تعامل داشته باشيم. اهميّت تعامل تعامل بين پيروان ادّيان و مذاهب آن قدر مهم مي نمايد که همواره فرهيختگان و انديشمندان دلسوز جوامع بشري بويژه مصلحان اجتماعي و ديني، دوري از تعصبات قومي، قبيله اي و دعوت به يک زندگي آرام و بدون تنش را فرياد مي زند که صداي آن در تاريخ طنين انداز شده است و اين چالش تا بدآنجا مهم است که در نظام جمهوري اسلامي هفته اي با نام هفته وحدت در سي و پنج سال پيش به آن اختصاص يافت که مبتکر آن فقيه عاليقدر که از اختلاف روايت بين ولادت پيامبر گرامي اسلام (ص) در بين شيعه و سنّي استفاده کردند و آن را عامل وحدت و اتّحاد مسلمين قرار دادند که امروز پس از گذشت سي و پنج سال از آن روزها اهميّت آن دو چندان مي نمايد به همين دليل متن نامه آن فقيه(8) را خطاب به وزير ارشاد وقت و ارائه پيشنهاد هفته وحدت را باز نشر مي کنيم تا اهميّت اتّحاد همه اقوام و قبايل و اديان و مذاهب را يادآور شويم. «بسمه تعالي» «جناب حجت الاسّلام آقاي معاديخواه وزير محترم ارشاد اسلامي -دامت افاضاته - همان گونه که توجّه داريد جهان اسلام پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران مورد توجّه دشمنان ديرينه اسلام و مسلمين به خصوص شيطان بزرگ آمريکا و صهيونيزم قرار گرفته و هر روز به شکلي کشورهاي اسلامي را دچار تفرقّه و خصومت مي کنند و آخرين طرحي که يکي از اهداف خبيث آن همين بود و بحمدالله تعالي با شکست مواجه شد طرح آمريکايي فهد يا کمپ ديويد دوم بود. هم اکنون جهان اسلام با سرعت با الهام از انقلاب ايران که براساس حرکت اسلامي و محور رهبري معظم انقلاب حضرت امام خميني -مدظله- در حال تولّدي جديد مي باشد. از اين روي بجاست طبق آيه شريفه «مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» سيره پيامبر و ائمّه اطهار (سلام الله عليهم اجمعين) و برخلاف خواسته دشمنان اسلام به شعائر عظيم اسلام و مورد احترام و قبول امّت اسلامي بوده و توجّهي بيشتر مبذول گردد. يکي از اين شعائر ميلاد پر برکت پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمّد بن عبدالله (ص) مي باشد ولي از آن جا که مع الاسف تاريخ اين ميلاد معظم که در حقيقت آغاز حرمت جديد در تاريخ بشريت بوده از اختلاف مصون نمانده و در بسياري از کشورهاي اسلامي برخلاف آنچه در تاريخ و بين ملّت ها قطعي است، به جاي هفده ربيع الاوّل، دوازده ربيع الاوّل را تاريخ ميلاد آن حضرت مي دانند. بسيار مناسب و بجاست که روزهاي دوازده الي هفده ربي الاوّل را هفته وحدت اعلام داشته تا ضمن هماهنگي با ساير مسلمانان به خواست الهي با تنظيم برنامه هاي پر محتوا در داخل و خارج کشور صداي انقلاب اسلامي ملّت قهرمان ايران را بگوش جهان محرومين و مستضعفين برسانيم. توفيق همگان را در اين رسالت اسلامي از خداي بزرگ مسئلت دارم. «والسلام عليکم و رحمت الله» 6/9/60 «حسين علي منتظري».(9) البتّه اين نامه به هنگام و هوشمندانه در آن مقطع خاص بدليل احتمال تفرقه بين شيعه و سنّي به عنوان دو فرقه بسيار مهم اسلامي نوشته شد والا آن بزرگوار قائل به اتّحاد بين همه اقشار و اقوام ايراني بودند. اگر تعامل بين پيروان اديان و مذاهب و بطور کلّي انسان ها نباشد ضد آن؛ يعني تقابل پديد خواهد آمد و تقابل برخلاف تعامل که يک کنش و فعّاليّت روبه جلو است، تقابل يک واکنش، انفعال و خالي از انديشه و تعقل و پر از احساسات و عواطف است و همه جوامع را دچار تباهي و از هم پاشيدگي و نابودي مي کند و هيچ گاه هدف خلقت که کمال آدميان و رسيدن به مقام جانشيني خداوند است تحقق پيدا نخواهد کرد. بنابراين براي تداوم حيات اجتماعي و حتّي حيات فردي انسان ها نياز به اين وفاق و اتّحاد بين همه انسان ها و پيروان اديان و مذاهب داريم. پيشينه تعامل تعامل بين پيروان اديان در تاريخ همواره با فراز و نشيب همراه بوده است در مقطعي آرام و بدون تنش بوده است و در دوره اي ديگر همراه با خشونت، به گونه اي که يکي از بزرگ ترين چالش هاي جوامع بشري محسوب مي شده است چاره انديشي براي حل آن يکي از آرزوهاي آدمي بوده است و گاه عدم تعامل به آن حدي رسيده است که معضلات ديگر همانند فقر، جهل و ... را تحت الشعاع قرار مي داده است. تاريخ بشر در بردارنده نمونه هاي فراواني از قتل عام ها، تعصبات کورکورانه مذهبي و ديني بوده است که نمونه هاي آن درجنگ هاي صليبي و در دوران معاصر بين مسلمانان همانند گروه هاي القاعده، طالبان، داعش در مناطقي همچون افغانستان، عراق، سوريه و ... نمود دارد که اتّحاد مسلمانان و بالاتر اتّحاد پيروان همه اديان و فراتر از اين ها، اتّحاد همه آدميان آرزويي دور به نظر مي رسد. گزافه نيست که بگوييم نداشتن يک مدل عاقلانه و بدون تعصب و به دور از احساسات و عواطف تند بين پيروان ادّيان و مسالک مختلف همواره عامل اصلي تقابل اديان و بروز خشونت و جنگ هاي ديني و متعصبانه بوده است از اين رو طراحي مدلي درست و باور آن مي تواند ما را به اين وفاق و اتّحاد برساند. پيش فرض هاي تئوري تعامل تعامل پيروان اديان پيش فرض هاي فراواني دارد ولي سهم تأثير دو عامل بيش از بقيّه است به طوري که اگر اين دو عامل را باور نداشته باشيم عملاً تعامل امکان پذير نيست: اوّل: اهميّت دادن به علم و آگاهي اين مطلب اهمّيت دارد که باور کنيم هر روز علوم بيش از پيش توسعه مي يابد و هيچ مانعي نمي تواند جلوي اين توسعه را بگيرد و ما ناچار از پذيرش آن هستيم. خوشبختانه توجّه به علم از بديهات دين اسلام است. اوّلين آيه اي از قرآن که بر پيامبر رحمت (ص) نازل مي شود توجّه به خواندن و علم آموزي است: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ»(10) بخوان به نام پروردگارت که آفريده است انسان را از علق آفريد، بخوان و پروردگار تو کريم ترين است، همان که با قلم تعليم داد، به انسان چيزي را که نمي دانست، آموخت. همين طور آيات ديگري از قرآن با صراحت يکي از اهداف برانگيختن پيامبر گرامي اسلام (ص) را آموزش و تعليم مي داند و مي فرمايد: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(11) او کسي است که در ميان مردم درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت که آياتش را بر آنان مي خواند و آنان را تزکيه مي کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مي آموزد. همين طور روايات فراواني در اين زمينه هست که پيامبر (ص) مي فرمايد: «بِالتَّعْلِيمِ أُرْسِلْتُ»(12) من براي آموزش دادن فرستاده شده ام. اساساً پيامبر گرامي اسلام فراگيري دانش را براي همه و در تمام جهات و بدون هيچ قيد و شرط و محدوديتي واجب مي داند و مي فرمايد: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»(13) يعني دانش آموختن بر هر مسلماني واجب است. روايات فراواني از اين دست از پيامبر و ائمّه ي اطهار (سلام الله عليهم اجمعين) به ما رسيده است که تأکيد فراواني بر دانش اندوزي دارد که توجّه به آن امروز به عنوان يک فرهنگ در جوامع اسلامي قلمداد مي شود. بنابراين هيچ مانعي براي تحقق اين پيش فرض وجود ندارد و از جانب همه انديشمندان ديني و غير ديني پذيرفته شده است ولي باور آن بسيار مهم است يعني همه اطراف بايد باور داشته باشند که محور داوري ها، علم و دانش است و پايبند عمل به اين باور باشند. دوم: پذيرفتن جامعه مدني؛(14) در جامعه مدني پذيرش و گزينش دين يک حق و يا نياز محسوب مي شود يعني هر کسي مي تواند هر نوع ديني داشته باشد و يا حتّي هيچ ديني نداشته باشد همان طور که انسان حق حيات، انديشه، بيان، قلم و ... دارد حق دارد که ديني را برگزيند و يک باور ديني و يا غير ديني داشته باشد و به تعبير بعضي دين يک نياز است همانند نياز به غذا، مسکن و يا نياز به فهميدن و نيازهاي هنري، اخلاقي و اجتماعي. بنابراين پذيرش و گزينش دين يک حق و يا نياز معنوي و روحي است و نه يک تکليف از پيش تعيين نشده که افراد، مکلّف به قبول آن باشند و اساساً ناهنجاري هاي اجتماعي و مقابله با آن همانند ارتداد و بي بندوباري هاي اجتماعي از اموري هستند که بايد با دقّت بازخواني شوند. مثلاً حکم ارتداد «جنبه بازدارندگي داشته و غرض اصلي از تشريع آن پيشگيري از بي ارزش شمردن اديان و شرايع الهي است. شروطي که در اين حکم و موضوع حکم دخيل دانسته شده - مثل جحد و انکار و قصد و اراده و مناسبت حکم و موضوع نشان مي دهد که قصد پيامبر از تشريع اين حکم شديد، پيشگيري از ايجاد فساد و توطئه چيني و برخورد حکومتي با اين شيوه مبارزه فرهنگي بوده است»(15) به جرأت مي توان گفت حکم ارتداد يک حکم سياسي مختص به شرايط و زمان و مکان خاص بوده است و در جامعه امروز نمي توان براي آن مصداقي پيدا کرد که اين حکم را معارض با جامعه مدني بدانيم. «به نظر مي رسد اساساً حکم مرتد و يا حکم ناصبي. حکمي سياسي و ولايي بوده و در زمان ها و مکان ها و شرايط مختلف، مسائل و شرايط خاص آن زمان و مکان در نظر گرفته مي شده است.» (16) بنابراين مسائلي از اين دست با اسلام رحماني که برگرفته از مدینة النبي (ص) است با جامعه مدني ناسازگاري ندارد و با پذيرش اين پيش فرض است که مذاهب، اديان، مکاتب و انسان ها مي توانند با همديگر با بهترين وجه تعامل داشته باشند. دامنه تعامل: تعامل بين پيروان اديان در آغاز پيروان اديان الهي مي نمايد ولي در واقع همه مسلک ها و گرايش ها و مکتب ها را در بر مي گيرد زيرا همه نگاه ها به برترين و بالاترين است و همه قلباً و در بعد هستي شناختي برترين را جستجوي کنند ولي در بعد معرفت شناختي در فهم و مصداق آن ترديد مي کنند و مدعي غير او مي شوند به قول مرحوم اقبال لاهوري(17) که خود از مصلحان معاصر ماست خطاب به نيچه(18) (فيلسوف، شاعر، فيلولوژيست بزرگ آلماني) مي گويد: گر نوا خواهي ز پيش او گريز در ني کلکش غريو تندر است نيشتر اندر دل مغرب فشرد دستش از خون چليپا احمر است آنکه بر طرح حرم بتخانه ساخت قلب او مؤمن دماغش کافر است خويش را در نار آن نمرود سوز زانکه بستان خليل از آذر است(19) منظور اقبال اين است، نيچه که مرگ خدا را اعلام کرد و فريادي زد «خدا مرده است» با تمام وجودش خدا را حس مي کرده است و قلباً ايمان به آن والاترين و بالاترين و برترين داشته ولي اين گونه فکر مي کرده که چون او اثري در زندگي افراد ندارد، گويا نيست و به عبارتي مرده است. همين طور کلام بسياري از بزرگان، به ويژه عرفا نگاه واحدي به انسان است و بر اين باورند که همه يک چيز را صدا مي زنند و به دنبال يک چيز هستند با نام هاي مختلف از جمله عين القضات همداني(20) است که مي گويد: «اي دوست آب را چند نام است به تازي «ماء» خوانند به پارسي «آب» خوانند و چيزي که به ده زبان نام دارد اسماء بسيار باشد، امّا عين و مسمي يکي باشد.» (21) و البتّه از اين دست کلمات و عبارات در کلام انديشمندان گذشته و حال فراوان است که به همين بسنده مي کنيم و نتيجه مي گيريم مخاطب اصلي و اوّلي تعامل انديشه ها، انسان ها هستند از هر ديني و آئيني چه ملحد و چه متأله و پس ازآن، مخاطب پيروان اديان الهي اند و سپس پيروان اسلام از همه مذاهب و در پايان مخاطب پيروان مذهب تشيع هستند با ديدگاه هاي فرهنگي و سياسي متفاوت که لازم است با سعه صدر و تحمل همديگر، به اين رويکرد ميمون، لبيک بگويند و اتّحادي عميق ايجاد کنند. صور تعامل تعامل بين پيروان اديان و مذاهب به دو صورت نمود پيدا مي کند. اوّل همزيستي مسالمت آميز و سازگار و دوم گفتگو و مذاکره با همديگر. 1- همزيستي مسالمت آميز؛ منابع اسلامي اعم از کتاب و سنّت سرشار از آيات و رواياتي است که صراحتاً و يا تلويحاً دلالت بر همزيستي مسالمت آميز دارد که به چند مورد از آن اشاره مي کنيم: الف) آيات قرآن: 1- «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»(22) در دين هيچ اجباري نيست. کاملاً واضح است که ديني مي تواند اين ادعا را داشته باشد که استدلال و منطق داشته باشد. اجبار و زور درجائي معني دارد که منطق و استدلالي در کار نباشد و اساساً نمي توان کسي را مجبور به پذيرش دين نمود زيرا که دين يک باور است و باور و اعتقاد قابل تحميل شدن نيست و مهم تر اين که ديني ارزش دارد که آدمي با اختيار و اراده و آزادي آن را بپذيرد و آن را وسيله کمال و سعادت خويش قرار دهد بنابراين هر کسي با هر ديني مي تواند در کنار ما با آرامش زندگي کند. «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ»(23) بگو اي اهل کتاب بيايد بر سر سختي که ميان ما و شما يکسان است بايستيم. در اين جا خداوند اهل کتاب را دعوت به نقطه ي مشترک مي کند که مهم ترين روش حل اختلافات است. اساساً هيچ اختلافي با کوبيدن بر طبل اختلاف حل نخواهد شد و حساسيّت بيشتري بين پيروان اديان ايجاد مي کند و شکاف بيشتر خواهد شد. 3- «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللهَ عَليمٌ خَبيرٌ».(24) اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد در حقيقت بهترين شما با تقواترين شماست. مردم از اين جهت که از يک پدر و مادر آفريده شده اند هيچ تفاوتي با هم ندارند و همه فرزندان آدم و حوا هستند و هيچ برتري و فضيلتي بر همديگر ندارند و اگر تفاوتي دارند در عوارض آنان و از لحاظ رنگ و شکل و استعداد و ... است که اين نيز براي شناختن و از همديگر بهره مند شدن است نه اين که به اين وسيله که من در کجا زندگي مي کنم و چه رنگ پوستي دارم و دانشمندم و ... فخر فروشي کنم و در اين جا تنها يک عامل مايه ارجمندي و بزرگي است و آن تقوي است که البتّه صاحب آن يعني آدم متقي خود را در همه شرايط از همه کوچک تر مي داند. بنابراين همه انسان ها اعم از الهي و غير الهي، همه انسان اند و بايستي در کنار هم بدون هيچ گونه تفاخري زندگي کنند. همين طور آيات ديگري دلالت بر همزيستي مسالمت آميز بين پيروان اديان مختلف و حتي غير متدين دارد که به همين اندازه بسنده مي کنيم. ب) روايات: »جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ (ص) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللهِ عَلِّمْنِي عَمَلًا أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ فَقَالَ مَا أَحْبَبْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْكَ فَأْتِهِ إِلَيْهِمْ وَ مَا كَرِهْتَ أَنْ يَأْتِيَهُ النَّاسُ إِلَيْكَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَيْهِمْ»(25) شخصي باديه نشين خدمت پيامبر (ص) رسيد و عرضه داشت: اي پيامبر خدا، کاري به من بياموز که با انجام آن به بهشت بروم. پيامبر فرمود: چيزي را که دوست داري از ناحيه مردم به تو برسد به آنان برسان و چيزي که دوست نداري از مردم به تو برسد به آنان نرسان». اين قانون که «هر چه بر خود مي پسندي بر ديگران هم بپسند و هر چه بر خود نمي پسندي بر ديگران هم نپسند» شاه کليد هم زيستي مسالمت آميز و معاشرت با ديگران است و با عمل به اين حديث شريف آدمي بهشتي زندگي مي کند، بهشتي مي ميرد و بهشتي محشور مي شود. يعني همه انسان ها در کرامت، شرافت، انسانيّت يکسان اند و تفاوتي با هم ندارند و به همين دليل از همديگر انتظارات مشابه دارند يعني ما که در يک منطقه اي، از اکثريت برخورداريم بايد تصوير کنيم که در اقليت هستيم و اگر در اقليت بوديم، انتظار داشتيم که ديگران چگونه با ما رفتار کنند همان انتظاري که از ديگران داريم خود، شبيه به همان عمل کنيم. اگر من ارباب رجوع هستم از هر ديني، انتظار دارم رئيس يک مجموعه چگونه رفتار کند، اگر رئيس شدم و يا هستم همان گونه عمل کنم و خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل و اگر از پيامبر (ص) جز اين يک کلام نقل نشده بود براي سعادت و کمال در تمام عوالم کافي بود. قال رسول الله (ص): «الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيَالُ اللهِ، فَأَحَبُّ الخَلق إِلَى اللهِ اَحسَنَ النّاسِ إلي عِيَالِيه»(26) پيامبر گرامي اسلام فرمودند: مردمان همگي عيال خداوند هستند، پس محبوب ترين افراد در نزد خداوند نيکوترين شان است نسبت به عيال خداوند. 3- قال رسول الله (ص): «التودد الي النّاس نصف الايمان»(27) پيامبر (ص) فرمودند: مهرباني و محبّت نسبت به مردم نصف ايمان است. در اين روايات و صدها روايت ديگر نه تنها بر هم زيستي مسالمت آميز تأکيد مي شود بلکه خدمت به مردم بدون توجّه دين و نژاد، رنگ و ... عبادت و از بهترين عبادات به شمار مي آيد. 2- گفتگو و مذاکره ؛ گفتگو يا مناظره فراتر از هم زيستي است و مخاطب آن خواص هستند و ابتدايي ترين وسيله تبادل انديشه و مافي الضمير انسان هاست، خداوند براي آفرينش انسان با ملائکه گفتگو مي کند. «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(28) هنگامي که پروردگارت به ملائکه گفت من در زمين جانشيني خواهم گماشت، گفتند آيا کسي را مي گماري که در آن فساد مي کند و خون ها مي ريزد، در حالي که ما تو را به پاکي مي ستائيم و تقديس مي نمايم. فرمود من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد. و اين مناظره حاکي از ارزشمند بودن نفس گفتگو است. گفتگو بدليل اين که ذاتاً روشنگري دارد، براي انسان هاي حق طلب و پيروان حق طلبِ اديان و مذاهب همواره يک تعامل برد - برد است، از سويي حقايق روشن مي شود و از سويي ديگر اشتباهات معلوم مي شود و مباني اسلامي در اوج از اين ظرفيت برخوردار است و همواره به پيروان خود گوشزد مي نمايد. اسلام يعني تسليم در مقابل حق، پيروان آن نيز حق جو و حق گويند و هر جا حقي ببينند تسليم مي شوند. رابطه ي اسلام و حق يک رابطه دو شرطي است (اسلام = حق) به همين دليل است که خداوند بشارت مي دهد کساني را که همه حرف ها را مي شنوند و بهترين آن را انتخاب مي کنند. در مناظره توجّه به دو نکته از اهميّت ويژه اي برخوردار است که در ذيل مي آيد. 1-2. مفاهمه موضوع مناظره ؛ گفتگو همواره پيرامون موضوع خاصي است و آگاهي طرفين از همه جوانب موضوع بسيار مهم است، طرفين بايد بدانند به دنبال رد و يا اثبات چه هستند، از کجا آغاز کنند و چگونه و به کجا برسانند. مولانا جلال الدين رومي چه زيبا در معنوي، معنوي داستان گفتگوي چهار نفر را آورده که چگونه با همديگر مشاجره مي کرند، چون مفاهمه برقرار نمود و مسئله ي انگور برايشان مجهول بود. «چار کس را داد مردي يک درم آن يکي گفت اين به انگوري دهم آن يکي ديگر عرب بد گفت لا من عنب خواهم نه انگور اي دغا آن يکي ترکي بد و گفت اي گزُم من نمي خواهم عنب خواهم ُازم آن يکي رومي بگفت اين قيل را ترک کن خواهيم اِستافيل را در تنازع آن نفر جنگي شدند که ز سِر نامها غافل بُدند مشت بر هم مي زدند از ابلهي پر بدند از جهل و از دانش تهي»(29) 2-2. گفته محور بودن مناظره؛ اين نکته بسيار مهم است که طرفين در مناظره نه شيفته ي شخصيّت طرف مقابل باشند و نه بدون دليل شخصيّت طرف مقابل را منکوب کنند. در گفتگو بايد محور گفته و انگيخته شخص، مورد بررسي قرار گيرد و نه شخص گوينده و انگيزه او، بهترين و صريح ترين کلام در اين زمينه از امام علي (ع) نقل شده که مي فرمايد: «انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى قَالَ»(30) به گفته بنگر و نه به گوينده. انسان حق طلب، حق را مي گيرد ولو از اهل باطل، مهم گفته و انگيخته است. همان طور که حضرت عيسي (ع) به پيروان خود مي گويد: «خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ»(31) حق را از اهل باطل بگيريد، امّا باطل را از اهل حق نگيريد، شما نقدکنندگان سخن باشيد. و بهر حال طرفين ناظره و گفتگو بايد بنا را بر پيروي از حق و استدلال بگذارند و خود نيز مستدل و مستند سخن بگويند و هرگاه متوجّه اشتباه خود شدند شجاعانه و با صراحت اعتراف کنند و اشتباه خود را بپذيرند. چالش ها و موانع تعامل در بعد معرفتي و نظري اسلام، هيچ مانعي براي تعامل به معناي همزيستي مسالمت آميز و گفتگو بين انسان ها و پيروان اديان وجود ندارد، زيرا در مکتبي که به صراحت، اجبار در پذيرش دين نفي مي شود و بالاتر از آن، به کساني که حرف هاي ديگران را مي شنوند و بهترين را انتخاب مي کنند بشارت داده مي شود، نمي تواند مانعي براي تعامل وجود داشته باشد امّا در عمل با موانع فراواني مواجه هستيم، اين موانع بيشتر در تعامل به شکل مناظره و گفتگو نمايان مي شود که به دو مورد که از اهميّت بيشتري برخوردار است اشاره مي کنيم: 1- عدم باور به اسلام و مباني آن؛ به عنوان يک بسته اي که منطبق به فطرت بشر است در سطح سياستگذاران. تأکيد مي کنم عدم باور به دليل اين که در صحبت و سخنراني همواره مدعي هستيم که بايد فضاي گفتگو و مناظره باز باشد و هر کسي هر باوري دارد بيان کند، استدلال کند، دفاع کند و ديگران بشنوند، نقد کنند و صحت و سقم آن را نشان دهند ولي در عمل فضا هيچگاه آن گونه که مدعي هستيم باز نبوده و نيست. 2- وجود پديده لمپنيزم؛ «لومپِن پرولتاريا(32) اصطلاحي است آلماني که از نظر لغوي به معناي رنجبران ژنده پوش است. از نظر مارکس(33) به کساني اطلاق مي شود که در شرايطي سخت زندگي مي کنند. در حاشيه حيات اجتماعي قرار گرفته اند و شرايط سختشان آنان را وادار مي کند خود را تسليم ارتجاع کنند.» (34) «از ديدگاه بوخارين(35) اينان کساني هستند که عادت به کار کردن را از دست داده اند.» (36) انتخاب اين واژه براي جمعي که مهم ترين مانع تعامل بين انديشمندان مي شوند از آن جهت نيست که تمام شرايط زمان جعل اين اصطلاح با شرايط و وضع موجود يکسان است، بلکه آن جهت است که اينان ويژگي هاي شخصيتي مشابهي دارند که عبارتند از خشونت طلبي، غير مدني بودن (بي توجّهي به قانون)، بي ادبي و بي نزاکتي، مسئوليّت ناپذيري، آلت دست و عمله ديگران و... بودن. و چون شناخت هر مسأله اي مقدمّه اي براي حل آن است و چون اين معضل هنوز حل نشده و کماکان يکي از معضلات مهم پيش روي ماست بنابراين شناخت آن در همه ابعادش لازم و ضروري است که اين شناخت موجب بر طرف شدن غفلت تاريخي ما خواهد بود و بايد بدانيم که در تاريخ معاصر هر تغيير و دگرگوني بشري که همراه با خشونت بوده است ردپايي از اين ابلهان در آن وجود داشته است. لمپنيزم روزي معلول آشفتگي هاي نظام قاجار بود و بسادگي قابل از بين بردن بود ولي پس از آن تبديل به يکي از علل مهم و نقش آفرين در حوادث اجتماعي شد که اوج آن در کودتاي 28 مرداد سال 1332 بود. لمپنيزم امروز در خيلي از عرصه هاي اجتماعي نفوذ پيدا کرده است. در سينما، تلويزيون، مطبوعات، اماکن هنري، ورزشي، دانشگاه ها و حتّي مديريت هاي مياني... که خود زنگ خطر بزرگي است و بايد به طور جدي با آن مبارزه شود. پديده لمپنيزم اهانت به شعور انسان ها و دهن کجي به قوّه فهم آنان است. لمپنيزم با ابزار روان شناختي، جامعه شناختي و معرفت شناختي دست به تخريب مي زند و راه انديشيدن را تخطئه مي کند و شعار اساسي آنان اين است که هر که با ما نيست از ما نيست و دشمن ماست پس بايد نابود شود. بنابراين هر جا ويژگي هاي لمپنيزم حاکم باشد يعني بي توجّهي به قانون، از جانب هر کس که باشد يکي از مهم ترين موانع تعامل بين انسان ها و پيروان اديان و مذاهب محسوب مي شود. نتيجه: تعامل بين پيروان اديان و مذاهب، مهم ترين عامل ايجاد آرامش و آسايش در لايه هاي مياني جامعه به شکل همزيستي مسالمت آميز خود را نشان مي دهد و در بين فرهيختگان و دانشمندان به صورت گفتگو و مناظره نمود پيدا مي کند اگر اين تعامل از بالا به پايين و به صورت دستوري نباشد بلکه خود جوش و از پايين به بالا باشد سهم تأثير فراواني در گرايش به حق و حقيقت خواهد داشت و بقول گوستاولوبون(37) «اگر ملل مسيحي دين فاتحين خود، اعراب را قبول کرده، حتّي زبان آن ها را هم اختيار نمودند، سبب اصلي آن اين بود که آن ها در مقابل حکامي که تا آن وقت زير شکنجه آن ها بودند، حکام جديد را عادلتر و منصفتر مشاهده نمودند.» (38) بنابراين با برداشتن موانع راه تعامل و همواره نمودن آن و با توجّه به رشد و توسعه علم و تکنولوژي و برداشته شدن مرزهاي جغرافيايي و تاريخي، در تعامل بين انديشمندان و پيروان اديان و مذاهب، آن فرهنگ و تمدني که از عقلا نيت بيشتري در توسعه مفاهيم خود بهره مند باشد در اين عرصه پيروزتر خواهد بود و البتّه تمدن و فرهنگ اسلامي بويزه شيعي از اين ظرفيت برخوردارتر است. پانوشت ها در دفتر نشريه موجود است.
|