Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مدارا با همسر در گفتگوي صفير حيات با جعفر آرشيد

مدارا با همسر در گفتگوي صفير حيات با جعفر آرشيد

بحث ما در رابطه با مدارا ميان زوجين در يک خانواده است. به عنوان اولين سؤال بفرماييد تعريف شما از مدارا ـ به نحو کلي يا جزئي ـ در خانواده چيست؟

*مدارا به معناي نرمي کردن، ملاطفت نمودن و به مهرباني رفتار کردن آمده است. بحث مدارا اگر تحت عنوان مسامحه کاري يا سهل انگاري مطرح شود صحيح نيست به اين معنا که يک نفر کاري انجام بدهد و نفر ديگر چيزي نگويد و لو اينکه ظلم و ستم بکند يا خواسته هاي غير معقول داشته باشد، روان شناسان اين گونه رفتارها را تحت عنوان مدارا نمي دانند بلکه مدارا را بيشتر هموارسازي نظرات دو طرف يا همدلي و هماهنگي دو طرف با يکديگر مي دانند. در صورتي که دو طرف با يکديگر خيلي اختلاف داشته باشند اما به تدريج با يکديگر زندگي کنند و هر يک سعي نمايند از سطح توقعات و انتظارات خود مقداري کم کنند ـ البته هر دو طرف نه يک طرف ـ و همين طور انتظارات، توقعات و نيازهاي طرف مقابل را هم در نظر بگيردند؛ به اين مدارا گفته مي شود. به عبارت ديگر شايد بتوانيم بگوييم مدارا در حقيقت نوعي قاطعيت در زندگي است يعني اين که دو طرف علاوه بر اينکه احترام خودشان را حفظ مي کنند احترام طرف مقابل را هم حفظ بکنند يا به عبارت ديگر همان گونه که نمي گذارند حق خودشان پايمال شود حق ديگري را هم پايمال نمي کنند. اين مدارا، همراهي کردن يا همدلي کردن در حقيقت يکي از ارکان زندگي اجتماعي است، اين نيست که مدارا تنها مربوط به زندگي خانوادگي باشد، دو نفر همسايه يا اهالي يک محل که با هم زندگي مي کنند و يا حتي اهالي يک شهر هم بايد در روابط شان با يکديگر اهل مدارا باشند. الآن ما در سطح شهر مي بينيم که مثلاً بعضي از افراد در حالت رانندگي با يکديگر مدارا نمي کنند و همين باعث مي شود که برخوردها يا تصادفاتي به وجود بيايد، قانون شکني هايي ايجاد شود و... . هر کجا که دو نفر با هم زندگي مي کنند گرچه دو دوست، مطمئنا داراي يک سري انتظارات و نيازهاي جداگانه اي هستند، توقعات متفاوتي دارند و همه اينها بايد در نظر گرفته شود.

به نظر حضرتعالي مداراي ميان همسران همان سازگاري است؟

*مدارا کردن همسران يعني به يکديگر، خواسته ها، اهداف ها همديگر توجه کردن و با هم راه آمدن که لزوماً تحت عنوان سازگاري گفته نمي شود. سازگاري يعني در هر موقعيتي که باشي بايد با آن بسازي و با هر آدمي که زندگي مي کني هر چه گفت اطاعت کني، مثل اينکه در خيلي از خانواده ها به زن يا شوهر توصيه مي کنند که بساز و سازگار باش! البته همه جا لازم نيست که هر چه زن، شوهر يا فرزند مي گويد ما حرفش را قبول کنيم و تحت عنوان مدارا کردن معنا کنيم. مدارا کردن يعني با هم بودن، با هم زندگي کردن، با هم راه آمدن و به نيازها و خواسته هاي يکديگر توجه کردن.

با توجه به اختلاف طبايعي که در زوجين وجود دارد مدارا چه جايگاهي در يک زندگي مشترک دارد؟

*ما بايد ببينيم که هدف زندگي مشترک چيست؟ در تعاليم ديني ما، هدف از ازدواج و خلقت زن و مرد اين است که در کنار يکديگر آرامش بگيرند، اين آرامش گرفتن هدف زندگي است. هر کسي که زندگي و ازدواج مي کند به اين خاطر است که در کنار همسرش آرامش داشته باشد. مطمئناً هيچ آدم عاقلي، ازدواج و زندگيي را که احتمال جنگ و دعوا و ناسازگاري و قهر و آشتي و... در آن برود انتخاب نمي کند. يکي از دلايلي هم که مي گويند همسري که فرد انتخاب مي کند بايد «کفو» او و در حد خودش باشد براي اين است که زن و شوهر بتوانند با همديگر راه بيايند و مدارا کنند. مدارا کردن باعث آرامش مي شود و گرنه سر جنگ داشتن آرامشي براي افراد بوجود نمي آورد. ما متاسفانه مي بينيم در زندگي هايي که به هر دليل به شکست منتهي مي شود افراد به سراغ معيارهاي ديگري رفته اند؛ مثلاً به سراغ زيبايي يا پول همسر مي روند، به مقام و مدرک طرف مقابل دل مي بندند، افرادي که به چنين معيارهايي توجه مي کنند نهايتاً زندگي خوبي ندارند. اگر کسي همسري را انتخاب کند که بتواند نيازهايش را برآورده کند و او هم بتواند نياز هاي او را برآورد، اين را مي گويند مدارا کردن و اين نوع زندگي، زندگي خوبي خواهد بود. علت اينکه اين قدر سفارش شده وقتي مي خواهيد همسر انتخاب بکنيد ـ چه در روان شناسي، چه در دين و چه در عرف جامعه ـ حتما بايد تحقيق کنيد و کسي را پيدا نماييد که بتواند با شما راه بيايد و مدارا کند اين است که اين امر باعث قوام و دوام زندگي مي شود. به قول شاعر:

عشق هايي کز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
وقتي کسي به خاطر پول و ثروت و زيبايي و مقام و مدرک و اينها دنبال زن و يا مردي برود و با او ازدواج کند، عاقبت اين گونه زندگي ها عاقبت خوبي نخواهد بود. بنابر اين مدارا کردن اساس زندگي است.

جايگاه مدارا در زندگي زناشويي به عنوان يک هدف مطرح است يا يک روش؟

*ما مدارا را به عنوان يک فرايند در نظر مي گيريم که در طول زندگي بايد وجود داشته باشد، از لحظه اي که زن و مرد با يکديگر آشنا مي شوند بايد مدارا را اساس کار خودشان قرار بدهند تا آخر؛ نه اين که ما زندگي مي کنيم که با هم مدارا کنيم، بلکه بايد به عنوان يک فرايند ـ که مطمئناً نتايج خوبي هم خواهد داشت ـ به مدارا نگاه کرد. اين فرايند بايد در تمام مراحل زندگي باشد؛ از ابتداي آن حتي از همان خواستگاري، در مراسم عقد و ازدواج، بچه دار شدن و... . گاهي اوقات مي بينيم افرادي که در سنين خيلي بالا هستند چنان زندگي عاشقانه اي با هم دارند که جوان ها وقتي اينها را مي بينند حسرت مي خورند و وقتي از آنها سؤال مي کنيم که دليل اين توفيق شما در زندگي چه بوده؟ بر يک سري کلماتي تأکيد مي کنند که به ظاهر خيلي عاميانه هم هست؛ براي مثال در يکي از کشورها زن و شوهري پنجاه سال زندگي مشترک خوبي با هم داشتند. جشن پنجاه سالگي ازدواج را که گرفته بودند خبرنگارها از هر دو طرف جداگانه سوال مي کنند که رمز موفقيت شما در زندگي چه بوده است؟ و هر دو طرف جداگانه- نه با هم -يک جواب مي دهند و مي گويند ما هرگز از گفتن کلمه ببخشيد به همديگر خجالت نکشيديم. هر اتفاقي که مي افتاده گرچه مقصر بوديم يا مقصر نبوديم با اين مي گفتيم ببخشيد؛ در صورتي که الان و به ويژه در فرهنگ ما و با نشانه هايي که مي بينيم ممکن است زن و لو اينکه مقصر هم باشد از اين که بگويد ببخشيد ابا دارد، مرد با وجود تقصير مي گويد چرا من بگم ببخشيد شما بگو ببخشيد چرا من عذر خواهي بکنم شما عذر خواهي بکن! اينها باعث مي شود که اين زندگي و اين جريان اميد تداوم نداشته باشد. خلاصه آنکه در هر مرحله اي بايد اين مدارا به عنوان يک فرايند در نظر گرفته شود. البته اين را انکار نمي کنم که هر فردي طبايع مختلفي دارد، ما معتقد هستيم که هم وراثت در رفتار اثر دارد و هم محيط؛ زن و مردي که با هم ازدواج مي کنند از هر دو جهت با هم اختلاف دارند، هم در دو محيط جداگانه پرورش پيدا کرده اند و هم از جهت وراثت متفاوت هستند و کاملاً طبيعي است که اينها باهم اختلاف داشته باشند؛ خيلي وقت ها کاملاً طبيعي است که زن و مردي که تازه زندگي شان را شروع مي کنند اختلافاتي با هم داشته باشند. حتي روانشناسان اعتقاد دارند که دو قلوهاي يکسان که از يک تخمک به وجود مي آيند و در يک محيط خانوادگي هم پرورش پيدا مي کنند باز هم با يکديگر اختلاف دارند هر چند اختلافشان بسيار کم است ولي به هر حال اختلاف دارند، حال ما چطور بايد قبول بکنيم که يک دختر و پسر جوان که از دو ژن و وراثت گوناگون و دو محيط متفاوت ـ محيط به معناي عام محيط اجتماعي، خانوادگي، فرهنگي، اقتصادي و تربيتي ـ برخوردار هستند هيچ گونه اختلافي با هم نداشته باشند. لذا براي کاهش اين تفاوت ها لازم است که هر دو طرف در جهت تفاهم بيشتر و مداراي با يکديگر تلاش کنند.

يک بحثي که در روان شناسي خانواده مطرح مي شود و در ادامه بحث مدارا مي آيد واژه سازگار و همسران سازگار است آيا اصلاً چنين چيزي وجود دارد يا وجود ندارد؟ تعريف شما از همسران سازگار و ناسازگار چيست؟

*اين واژه دقيقاً در روان شناسي وجود دارد. چه مرد و چه زن را درصورتي سازگار مي گويند که ويژگي هايي داشته باشند که اگر اين ويژگي ها را در خودمان بتوانيم پرورش بدهيم ـ و قابل پرورش هم هست ـ زندگي موفقي خواهيم داشت. از جمله ويژگي هاي افراد و همسران سازگار اين است که به يکديگر احترام متقابل مي گذارند؛ به چه معنا؟ يعني اينکه اگر من به تو احترام مي گذارم تو هم بايد به من احترام بگذاري ـ به جاي اينکه يکديگررا تحقير کنيم ـ در خانه يا در حضور فرزندان، اقوام و دوستان بايد محترمانه رفتار کنيم. دومين ويژگي اين نوع همسران آن است که اهداف مشترک دارند. هر يک به طرف مقابل کمک مي کند که هر دو به اهداف مشترکشان برسند. براي مثال خانمي با مدرک دپيلم با آقايي با مدرک ليسانس ازدواج مي کند. از همان اول خانم و آقا توافق مي کنند که خانم هم ادامه تحصيل بدهد. در اين زمينه هر دو نفرکمک مي کنند؛ يعني آقا هم کمک مي کند، مثلاً بچه داري مي کند، حتي غذا درست مي کند براي اينکه هر دو به هدفي که در نظر داشتند برسند؛ يا اينکه فرض کنيم مثلاً آقا مي خواهد خانه اي بخرد و به پول احتياج دارد خانم نمي گويد وظيفه شماست بلکه سعي مي کند تا جايي که بتواند صرفه جويي کند تا همسرش به هدفش برسد. در اين گونه موارد هر دو طرف کوشش مي کنند تا به اهداف مشترک دست يابند. سومين ويژگي همسران سازگار اين است که نيازهاي مشترکي دارند و سعي در برآوردن نيازهاي طرف مقابل مي کنند. اين نيازها چيست؟ نيازها را به روش هاي مختلفي طبقه بندي کرده اند؛ از جمله نيازها، نيازهاي زيستي است که متاسفانه بعضي از زن و شوهرها فکر مي کنند هدف از ازدواج فقط برآورده کردن همين نيازهاي زيستي است. يعني ارضاي نيازهاي جنسي تهيه غذا، لباس، وسايل منزل و... در صورتي که اين نيازها را ـ در عين اينکه مهم است ـ به عنوان زير بناي نيازهاي ديگر مي دانند. اما زن و مرد بايد تلاش کنند تا نيازهاي ديگر طرفين را نيز ارضا کنند از جمله نياز به امنيت و آرامش؛ چرا که هر دو به امنيت و آرامش نياز دارند. هر دو بايد کمک کنند که هم مرد در خانه آرامش داشته باشد و چيزي امنيت رواني زن را تهديد نکند. اينکه خيلي افراد از خانه فراري هستند به دليل عدم تأمين اين نيازها است. ويا نياز به محبت؛ نياز به محبت نيازي است که شايد خيلي ها روش ارضاي آن را ندانند. نياز به محبت يعني اينکه زن طوري در خانه رفتار کند که به مرد ثابت کند که تو عزيز و دوست داشتني هستي يا برعکس. اين را محبت مي گويند، در صورتي که خيلي از افراد شايد در دل همسر خود را دوست داشته باشند ولي رفتارشان به اين صورت نيست و اين احساس را حتي به زبان نمي آورند تاچه رسد به عمل. نه مرد بر زبان مي آورد و نه زن که من تو را دوست دارم. واقعيت اين است که درفرهنگ بعضي ها گفتن عبارت «دوستت دارم» بسيار نادر است در صورتي که ما در فرمايشات معصومين(ع) هم داريم وقتي که مرد به زن بگويد دوستت دارم اين کلام و محبت هرگز از دل زن بيرون نمي رود يا برعکس. اين را نياز به محبت مي گويند و اين نياز بايد عملي و زباني نشان داده شود. يا نياز ديگري که همسران سازگار به هم دارند و بايد سعي کنند به آن برسند نياز به احترام و ارزش است، اينکه زن و مرد احساس کنند که در نزد همديگر احترام و ارزش دارند. نيازهاي ديگري هم وجود دارد ولي روان-شناسان بر چهار مورد خيلي تاکيد مي کنند و همسر سازگار به همسري گفته مي شود که سعي کند اين چهار نياز: فيزيولوژيک، نياز به امنيت، نياز به محبت و نياز به احترام را در طرف مقابل تأمين کند.

به نظرمي رسد پيش فرض رفع اين نيازهاي چهار گانه اي که شما فرموديد درک متقابل است. با توجه به اينکه فرموديد زن و مرد از دو جنس، دو فرهنگ، دو وراثت يا از دو ژن مختلف هستند و با همديگر ازدواج کرده اند؛ چه بايد کرد که اين درک متقابل در زندگي ايجاد شود؟ و چه چيزي مثلا از مصدايق احترام است و چرا بايد احترام گذاشت و ما چه گونه بايد اين سازگاري را ايجاد کنيم؟ 

*سازمان بهداشت جهاني براي اينکه افراد بتوانند با يکديگر زندگي کنند آموزش ده مهارت را تحت عنوان مهارت هاي زندگي لازم دانسته است. اگر يک نفر بخواهد بدون آموزش لازم و داشتن گواهينامه رانندگي کند به او اجازه اين کار را نمي دهيم آن وقت چگونه وقتي دو تا جوان بخواهند با همديگر زندگي کنند به اينها هيچ آموزشي نمي دهيم! مثلا آموزش چگونگي برقراري ارتباط؛ ارتباط، صرف گفتگوي با يکديگر نيست بلکه به معناي همدلي و درک متقابل است. همان شعر معروف که مي گويد:

اي بسا هندو و ترک هم زبان
اي بسا دو ترک چون بيگانگان
پس زبان محرمي خود ديگر است
همدلي از هم زباني بهتر است

ما اگر به افراد تنها دو تا از اين ده مهارت را که يکي مهارت ارتباطي و ديگري مهارت همدلي است آموزش بدهيم بسياري از مشکلات بعدي زندگي ها حل مي شود. در اين مورد دولت بايد دخالت کند و کلاس هايي را در اين باره براي دختران و پسراني که مي خواهند با هم ازدواج کنند برقرار کند چرا که اين کلاس ها حالت پيش گيرانه دارد. الان متأسفانه آمار طلاق دور از انتظار است و بين زن و شوهرهاي درس خوانده هم زياد است. براي چه؟ زيرا هرکس مي تواند درس بخواند و پزشک يا دکتر روانشناس يا رياضيدان معروفي و... باشد ولي ياد نگرفته که چگونه با همسر خود رفتار کند .

در زندگي هاي سنتي گذشته مانند زندگي هاي ايلي و زندگي هاي مرد سالار، آمار طلاق و دعواها و نزاع هاي خانوادگي نمي گوييم صفر ولي خيلي کم بوده يا اگر هم موردي بوده خيلي بروز نمي دادند و در بين خودشان حل مي کردند؛ با اينکه اين رشد فضاي مجازي و گستردگي مطالب علمي و روانشناسي خانواده نبوده؛ پس اشکال کار کجاست؟ با همه اين پيشرفت ها که الآن وجود دارد و مشاوره هاي گوناگوني که ارائه مي شود چرا آمار طلاق مدام رو به رشد است؟

*چند علت ممکن است وجود داشته باشد؛ يکي آنکه در گذشته خانواده و جامعه بسته بود، به دختر مي گفتند که تو بايد با لباس سفيد به خانه شوهر بروي و با لباس سفيد هم بيرون بيايي و اين يک فرهنگ بوده، يعني طلاق به عنوان يک امر مکروه و غير مقبولي تلقي مي شده است. اصلا دختري که طلاق مي گرفت باعث شرمساري خانواده مي شد. بنابراين به هر صورتي که بوده زن و شوهر بايد با هم مي ساختند اما الآن جامعه باز شده، تلويزيون و ديگر وسايل ارتباط جمعي وجود دارد. در دوران دانشجويي استادي داشتيم که تلويزيون را آفت روابط اجتماعي و تلفن را آفت روابط انساني مي دانست. شايد اين امر از جهاتي درست باشد؛ الان مثلا تلويزيون ياد مي دهد که دختر چه توقعاتي از شوهرش داشته باشد و با توجه به اينکه مي گويند تقريبا همه افراد جامعه زير پوشش شبکه هاي تلويزيوني هستند دختران اين چيزها را ياد مي گيرند. خانواده هايي را نشان مي دهد که انواع و اقسام وسايل شيک در خانه دارند زن اينها را مي بيند و مي گويد من هم اين چنين وسايلي را مي خواهم اما در بيشتر خانواده ها امکان تهيه اين وسايل نيست و از اينجا ست که اختلاف ها شروع مي شود. حالا از فيلم هاي شبکه هايي ماهواره اي بگذريم که چه چيزهايي را القا مي کنند. نکته ديگري که باز هم مي توانيم بگوييم اين است که ما بايد مسأله طلاق را به نسبت جمعيت هر زمان بسنجيم. در آن زمان که شما گفتيد جمعيت ايران 25 ميليون نفر بوده و امروزه به 80 ميليون نفر رسيده اگر نسبت سنجي کنيم شايد به نسبت رشد جمعيت آن چنان رشدي در تعداد طلاق ها نداشته ايم. يک مسأله ديگر هم که مي توانيم بگوييم ـ البته اگر ما را متهم به جانبداري جنسيتي نکنند ـ مسأله اشتغال خانم ها است. در گذشته اشتغال خانم ها نسبت به زمان حال بسيار کمتر بوده است. وقتي زني از نظر اقتصادي مستقل بشود اين تفکر در ذهن او شکل مي گيرد که من از نظر اقتصادي مشکلي ندارم. اين واقعيتي است که معمولاً استقلال اقتصادي زن، واهمه او را نسبت به جدايي و طلاق کاهش مي دهد، البته اين قاعده کلي نيست و موارد استثنايي هم دارد اما به هر حال اثرگذار است. مورد ديگر آزادي روابطي است که امروزه در جامعه وجود دارد، اينها را بايد تيغ دو دم حساب کرد. نمي توانيم بگويم اين آزادي ها از اساس مضرّ هستند اما بَد استفاده مي شوند. اينها ذهنيّت هايي را به وجود آورده که براي مثال زن فکر مي کند که با طلاق گرفتن به رهايي و آزادي دست مي يابد. نکته ديگري که بايد به آن توجه کرد دوست داشتن مرد و زن توسط يکديگر است، اين دوست داشتن باعث مي شود که مرد يا زن از بسياري عيب هاي احتمالي که در يکديگر مي بينند چشم پوشي کنند. مثلاً زن مي گويد من بايد با اين شوهر ولخرجم بسازم، من با اين شوهري که هميشه وقتي به خانه ميايد پاي تلويزيون به تماشاي فوتبال مي نشيند بسازم، من اگر شوهرم را دوست دارم بايد با سيگاري بودن او بسازم و... . اما اگر دوست داشتن در کار نباشد کار خيلي سخت مي شود. اينکه زن مدام سعي کند رفتار شوهرش را تغييردهد باعث جنگ و اختلاف خواهد شد و سرانجام نيز به جدايي مي انجامد. من معمولا از همسراني که از رفتار يکديگر ناراضي هستند سوال مي کنم آيا هيچ تلاش کردي رفتار همسرت راتغيير دهي؟ اگر موفق شدي که هيچ اما اگرموفق نشدي دوحالت دارد: يا او را دوست داري که بايد با همين اخلاق و رفتار او-هرچند به نظر تو بد- مدارا کني و اگر او را دوست نداري هرچه سريع تر تصميمت را بگير و گرنه هر چه بيشتر جلوتر برويد اوضاع بدتر مي شود. معمولاً انسان ها هر چقدر بيشتر با هم زندگي کنند آن احساس اوليه اي که به نسبت به هم دارند تشديد مي شود، يعني اگر زن و شوهري از اول از همديگر خوششان نيايد زن بنا بر يک سري دلايلي با اين مرد ازدواج کرده اما دوستش ندارد اينها هر چه بيشتر با هم زندگي کنند ـ برخلاف آن که مي گويند هرچه بيشتر با هم زندگي کنند از همديگر خوششان مي آيد ـ ممکن است بيشتر دل سرد شوند و متاسفانه گاهي کار به جايي مي رسد که ديگر نمي توانند همديگر را تحمل کنند و نهايتاً کار به جدايي مي رسد.

جناب استاد! مدارا به عنوان يک ارزش و ارزشي که در زندگي يک فرايند است، آيا خط قرمزي هم دارد؟ آيا جايي هم هست که اگر ما مدارا کنيم شما نمره منفي به آن بدهيد؟

*بله! وقتي که يکي از دو طرف از نظر عقلي و منطقي راه خطا برود؛ مثلاً فرض کنيد اين ايده را دارد که من بايد آزاد باشم با هر کس که بخواهم رابطه داشته باشم در اينجا ديگر جاي مداراي مرد با زن نيست و بر عکس؛ يا مثلاً مرد به زن بگويد تو نبايد حجاب داشته باشي، و تقاضايي خلاف ارزش ها از زن داشته باشد؛ فقط هم ارزش هاي ديني مورد نظر نيست بلکه هر ارزشي که در جامعه مورد قبول باشد.

واقعيت اين است که بعضي وقت ها آقا فکر مي کند هر چه او بگويد درست است و خانم بايد با او راه بيايد يا خانم هر چه مي گويد درست است؛ اگر اين روند ادامه پيدا کند اين زندگي از هم مي پاشد، بايد قبول کنيم که گاهي اوقات اشتباه مي کنيم. يکي از ضعف هاي ما اين است که اشتباهات خودمان را قبول نمي کنيم. در روان شناسي براي رشد خودآگاهي افراد يکي از مواردي که مي گويند تمرين کنيد اين است که اشتباهات خودمان را قبول کنيم. کسي که در پيش خودش مي گويد من هرگز اشتباه نمي کنم، و هميشه درست مي گويم نمي تواند زندگي منطقي و آرامي داشته باشد؛ نه در جامعه، نه در خانواده و نه در جاهاي ديگر. واقعيت اين است که وقتي استقلال دروني افراد به خطر بيفتد، ارزش ها به خطر بيفتد، اعتقاداتي که ما داريم به خطر افتد ديگر مدارا کردن جايز نيست. مدارا کردن تا جايي است که من احساس نکنم که هويت و استقلال شخصيتي من به خطر مي افتد، اينجا را من به عنوان خط قرمز مدارا مي دانم.

پس شما مدارا را در اصول و به قول معروف تغيير در قانون اساسي خانواده را به صلاح نمي دانيد؟

*نه! تغيير در اصول وارزش هاي پذيرفته شده بنيادين و اجتماعي را مصلحت نمي دانم.

بنابراين مدارا را در جزييات اختلاف سلايق و طبايع که باعث تنازل از قانون اساسي و ارکان محکم زندگي نشود مجاز مي دانيد!

*در روان شناسي اجتماعي، حتي در بحث تبليغات هم داريم که مي گويند وقتي يک مبلّغ در جايي تبليغ مي کند اگر چند خصوصيت را داشته باشد اثرش بيشتر مي شود يکي از آنها دوست داشتن است، اگر فردي مبلّغي را دوست داشته باشد سعي مي کند که هر چه را او بگويد قبول کند منتهي در موارد جزيي و کم اهميت و نه در موارد کلي. من اگر واقعاً زنم را دوست داشته باشم مثلاً اگر به من بگويد که پيراهنت را عوض کن قبول مي کنم، ولي اگر به من بگويد دينت را عوض کن روان شناسي اجتماعي مي گويد که هيچ کس اين کار را نمي کند. به هرحال انسان در مورد چيزهاي کم اهميتي مانند خريدن خانه يا تعويض خودرو و... به نظر کسي که دوستش دارد توجه مي کند ولي موارد مهم که از نظر کلي مربوط به اعتقادات شخص است انسان تحت تاثير قرار نمي گيرد. در زندگي خانوادگي هم همين طور است. بزرگترين اشتباه است که زني به خاطر شوهرش دست از دين و اعتقادات ديني خود بردارد، مگر اينکه يک نفر آن قدر ضعيف باشد و عزت نفس پاييني داشته باشد که کل عقايد خود را بر باد بدهد به خاطر اينکه همسرش يا کسي را دوست دارد.

شما بحث اعتقادات مطرح کرديد يکي از معضلاتي که بسيار در خانواده ها وجود دارد اين است که زن و شوهر اختلاف نظر سياسي يا به قولي جناحي دارند و اين باعث شده که زندگي شان جهنم شود. يکي از روانشناس ها نقل مي کرد که دختر و پسري شش سال است با هم ازدواج کرده اند اما به دليل تفاوت فکري و سليقه سياسي مختلف حاضر نيستند بچه دار شوند به دليل اينکه خانم مي گويد که بچه متمايل به تفکر تو مي شود و مرد مي گويد متمايل به عقيده تو! مواردي هم هست که همسران به دليل اختلافات اين چنيني از هم جدا شده اند.

*علت چنين برخوردهايي در زندگي مشترک، به همان اثر اوليه تربيتي برمي گردد که به ما ياد نداده اند طرف مخالفمان را تحمل کنيم و تحمل يا مدارا را به ما ياد نداده اند. ما بايد ياد بگيريم مخالف خويش را تحمل کنيم، ما بايد ياد بگيريم عقيده هر کسي براي خودش محترم است هرچندکه مخالف من باشد و اين اختلاف ها نبايد در زندگي موجب جنگ و دعوا شود. اينها را بايد به نظر من بازسازي فکري کرد، يک کاري کرد که اينها بدانند مي توانند از دو جناح باشند و در عين حال با هم زير يک سقف زندگي کنند. آن زن و شوهري که با هم از نظر جناحي اختلاف دارند انرژي خودشان را به جاي اينکه صرف بازسازي زندگي، پيشرفت و تربيت فرزند کنند اين انرژي را صرف جنگ و جدال با يکديگر مي کنند. من فکر مي کنم اگر همسراني از نظر جناحي با هم مشکل دارند ريشه اصلي مشکلاتشان در جاي ديگري است و شايد اين را بهانه قرار داده اند. معتقدم که صرفا اين اختلافات جناحي نمي تواند باعث بروز اختلاف شود اينها ظاهر قضيه است، بايد بنيان و ريشه اش را بررسي کرد چيست که به اين صورت بروز مي کند. نکته اي که لازم است گفته شود اين است که يک حالتي داريم تحت عنوان تعارض؛ اگر پدر و مادر مخالف يکديگر باشند و سعي کنند بر روي بچه اثر بگذارند بچه را دچار تعارض مي کنند. مثلا پدر مي گويد نماز نخوان مادر مي گويد نماز بخوان، بچه مي ماند که چکار کند بخواند يا نخواند! در اين جا بايد هر يک از والدين راه را به فرزند نشان دهند تا خود انتخاب کند. درقرآن هم داريم: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ ما راه را نشان داديم ديگر خودت مي داني که چه بايد بکني! در تربيت بچه هم بايد اين کار را بکنيم. درست است که اصول اساسيي وجود دارد ولي وقتي فرزند بزرگ شود، اينکه ما به او بگوييم که تو بايد به راه و روش من باشي اين اصلا درست نيست. يکي از دلايلي که خيلي وقت ها اعتقادات افراد سست مي شود اين است که ما اجازه نداديم که اين اعتقادات را تجزيه و تحليل، بررسي و سوال کند تا خودش به يقين برسد. ما بايد اجازه دهيم که بپرسد چرا بايد فلان معيار را قبول کنم؟ اين روش درست نيست که بگوييم چون من مي خواهم تو بايد اينطور باشي. اين متابعت است و متابعت هم ارزش تربيتي ندارد. بلکه بايد به فرزندان خود کمک کنيم تا ارزش ها را دروني کنند. بايد به افراد اجازه انتخاب بدهيم حتي به بچه هاي کوچک هم بايد اجازه بدهيم خود تصميم بگيرند و ما راهنماي آنها باشيم نه تصميم گيرنده وفکر کننده به جاي آنها. در جامعه بايد افراد را پرورش عقلي دهيم و به گونه اي تربيت کنيم که خودکنترل باشند. عقيده اي که با اکراه واجبار تحميل شده باشد و خود فرد نقشي در بررسي و انتخاب آن نداشته باشد به راحتي فرو مي ريزد.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org