Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: فرازهایی از کتاب «در مسیر گفتگو»

فرازهایی از کتاب «در مسیر گفتگو»

* حیدر احمدی (پژوهشگر دینی)

حجة الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی اندیشمندی است که گر چه تا به امروز کتابی به قلم خود ننوشته اما تا به حال سه اثر وی با نظارت نهایی خودش به چاپ رسیده است که عبارتند از:

«بیم موج» منتشره از سوی مؤسسه سیمای جوان در سال 1372 حاوی پنج مقاله در «وضع و شأن علوم و معارف اسلامی در عصر حاضر به ویژه به لحاظ نسبت این معارف با انقلاب اسلامی»؛ «از دنیای شهر تا شهر دنیا» منتشره از سوی «نشر نی» در سال 1373 حاوی گفتارها و نوشتارهای فلسفی ایشان در روزگار تدریس در دوره کارشناسی ارشد فلسفه در دانشگاه علامه طباطبایی؛ «آیین و اندیشه در کام خودکامگی» حاصل تدریس «سیر اندیشه سیاسی مسلمانان در فراز و فرود تمدن اسلامی» در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس منتشره از سوی «طرح نو» در 1378.

ایشان در دوره ریاست جمهوری و بعد از آن هم اندیشمندانه و بخصوص در مجامع علمی ـ سیاسی جهانی افکار مصلحانه خود را نشر داده که مقداری از آنها در موضوعات مختلف توسط دفتر وی و بعضی نهادهای مدنی و غیر دولتی جمع آوری و منتشر شده است از جمله کتاب «در مسیر گفت وگو» در تبیین نظریه «گفت وگوی تمدن ها» که در مجامع علمی و سیاسی کشورهای مختلف ایراد شده و به همت مؤسسه بین المللی «توسعه مفاهیم مدنی» جمع آوری و گزیده شده و توسط انتشارت مدارس هوشمند و مؤسسه فرهنگ خاتمی در سال 1386 به چاپ رسیده است. غالب این سخنرانی ها از جانب وی به عنوان رئیس جمهور ایران و پیشنهاد دهنده نظریه گفتگوی تمدن ها (که به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید) یا به عنوان عضو «گروه عالی رتبه ائتلاف تمدن ها» منصوب شده توسط دبیرکل وقت سازمان ملل متحد؛ ایراد شده و در مقام تبیین معنای «گفت وگو»، الزامات و موانع آن می باشد و در این زمینه ها نکته های ارزنده ای مطرح شده است.

از آنجا که شماره جاری مجله «صفیر حیات» پیرامون موضوع «گفت وگو» است، فرازهای مهمی از آن کتاب را برای توجه خوانندگان عرضه می کنیم:

· آنچه در ساحت پیدای تاریخ دل را می آزارد، محرومیت و سیاه بختی آدمیان است. محرومیت زنان و مردان و کودکانی که اسیر هوای قدرت های حاکم بوده؛ و سیاه بختی حاکمانی که از شفقت و همدلی با مردم خود محروم بوده اند؛ و نظام فضیلت و حکومت خوب در تاریخ، دولت مستعجل بوده است. (در مسیر گفتگو، ص 15)

· شگفتا که کسانی به بهانه رستگاری مردم، گاه بر اندیشه و اراده آدمیان لجام زده اند و گاه دیگر رستگاری را در برداشتن هر گونه لجامی از کام هوسِ سیری ناپذیر انسان و قربانی کردن عقل و عشق در پای معبد هوس تفسیر کرده اند. گاه به نام آزادی عدالت پایمال شده و گاه دیگر به بهانه عدالت، آزادی از میان رفته است و در نتیجه بشر هم از آزادی و هم از عدالت آزادانه محروم مانده است. (ص 15)

· علم حقیقی نه آن است که قدرت بیاورد بلکه آن است که قدرت را مهار کند. (15)

· من به نمایندگی از ملتی سخن می گویم که صاحب انقلابی مردمی است؛ انقلابی که نه با کودتا و زور سلاح آتشین، که با سلاح «کلام» و «ارشاد» بر رژیم کودتا پیروز شده است. (17)

· این که در زمان ما نیاز به کوشش و بحث زیاد نیست تا همگان بپذیرند که به جای جنگ، خونریزی و کشتار می توان و باید با یکدیگر گفتگو کرد، چندان آسان به دست نیامده است. (20)

· بیت المقدس اشغالی خانه تفاهم و گفتگو است و به این دلیل صدای بیت المقدس که از اعماق تاریخ به گوش می رسد، صدای بالذات ضد نژادپرستی و ضد صهیونیستی است. در بیت المقدس ادیان بزرگ می توانند در کنار یکدیگر به طور مسالمت آمیز زندگی کنند. (23)

· «گفتن» و «شنیدن» کوششی دو جانبه یا چند جانبه است برای نزدیک تر شدن به حقیقت و دست یافتن به تفاهم. به این دلیل است که «دیالوگ» نه نسبتی با شکّاکان دارد و نه از آنِ کسانی است که حقیقت را در چنگ خود می پندارند. (35)

· اصالت انسان به خاطر این است که او و فقط اوست که مخاطب صدای قدسی است و با این خطاب است که جان او تعالی می یابد و با تعالی جان او، جهان او نیز جهانی عادلانه و انسانی می شود. (37)

· بعضی متفکران فیلسوف زمان ما با نفی هر گونه حجیت و مرجعیت عقل، آن را یا به سلاحی تبدیل می کنند که همه چیز را در هم می شکند و از جمله خود آنها را، یا آن را به سلاحی کند، زنگ زده و فرسوده تبدیل می کنند که فقط می تواند ارزش موزه ای داشته باشد. (39)

· مورخان دوره رنسانس تصریح کرده اند که ارتباط مستمر ایتالیایی ها با بیزانس و دنیای اسلام موجب پیدایش «تسامح» در این قوم گردید و یکی از بازی های طنزآمیز تاریخ این است که همین مفهوم تسامح در زمان ما به عنوان توصیه اخلاقی ـ سیاسی از جانب اروپائیان برای مسلمانان مطرح می شود. (41)

· «گفت‎وگو» مبتنی بر آزادی و اختیار است. در «گفت وگو» نمی توان هیچ فکری را به طرف مقابل تحمیل کرد و به وجود مستقل و حیثیات فکری، اعتقادی و فرهنگی مستقل طرف «گفت‎وگو» باید احترام گذاشت. فقط در این صورت است که «گفت وگو» مقدمه ای برای صلح و امنیت و عدالت خواهد بود. (42)

· قلب و ذهن ایرانی مظهر تعادل، محبت و مداراست و از این رو ایرانیان هوادار «گفت وگو» و طرفدار عدالت و صلح هستند. (43)

· دانشگاه جای پرسش است چرا که آغاز تفکر با پرسش است و دانشگاه بدون پرسش مانند روز بدون خورشید است. (53)

· شنیدن فضیلتی است که باید آن را کسب کرد. بدون شنیدن حقیقتی، هر گفت وگویی محکوم به شکست است. (64)

· از پیش شرط های گفتگوی تمدن ها رواداری است. البته میان بردباری منفی که پیشنهاد دوره مدرن است و تعاون مثبت که پیشنهاد مذاهب و حکمت های شرقی است، فاصله ای بس عظیم وجود دارد. دیگران را نباید فقط تحمل کرد بلکه با دیگران باید کار کرد. ما برای نزدیک کردن قلب های بشری باید به نزدیک ساختن ذهن آدمیان نیز فکر کنیم. (67)

· مذاکرات سیاسی به معنای استخدام زبان دیپلماتیک برای جلب منافع سیاسی و اقتصادی و غلبه بر دشمن و خلاصه ادامه جنگ با زبان دیگر است اما گفت وگو کوشش صادقانه برای فهم دیگران است نه غلبه بر آنها. (70)

· این سخن پیامبر که «دانش را ولو در چین بجویید» نشان دهنده غلبه جنبه حکیمانه بر شأن سیاسی در رویارویی با فرهنگ هاست. (75)

· جهان خانه مشترک بشریت و از آن همه نسل هاست. در این خانه مشترک تنها می توان و باید به فرهنگ و آداب همزیستی، همرأیی و همراهی اندیشید. (78)

· گفت وگو برای کشف حقیقت، نیل به رستگاری و تفاهم و همزیستی است. (84)

· گوته می سرود که: «شرق از آنِ خداست و غرب از آنِ خداست» و اقبال لاهوری هم گویی برای نمایش سرچشمه الهام شاعر آلمانی صفحه ی عنوان «پیام مشرق» خود را با آیه قرآنی آراست که «لله المشرق و المغرب». قصد هر دو شاعر این است که نقطه ای را نشان دهند که شرق و غرب در آن به هم می رسند. (86)

· تفاوت انسان مسلمان و غیر مسلمان این است که انسان بی دین، یک کتاب دارد ـ کتاب هستی و طبیعت ـ که با عقل خود بدان رجوع می کند اما انسان مسلمان دو کتاب دارد: اول کتاب طبیعت و هستی که مانند غیر مسلمان بدان رجوع عاقلانه دارد و دوم کتاب وحی الهی که باز هم با عقل خویش به آن رجوع می کند و در آن تفحص می کند. البته هر کدام از این دو کتاب عهده دار یک ساحت است. شناخت حقایق مادی به شناخت کتاب طبیعت است در لابراتوار و...؛ و شناخت عالم معنا و جهان گسترده فوق ماده و خدای خلقت و هدف خلقت و مآل خلقت با مطالعه کتاب وحی به دست می آید. این دو کتاب مکمل یکدیگرند و از یک مبدأ اند. کتاب وحی، فکر و بینش ما را سامان می دهد و هدف متعالی برای ما می سازد و با فکر و بینش و هدف برگرفته از وحی، مطالعه و برداشت از کتاب خلقت در راستای زندگی شاد و سرشار از محبت و تعاون و همزیستی و برادری، سامان می گیرد. (97)

· اگر (به دفاع از دین) بگوییم دین و دموکراسی با هم سازگار نیستند، در طول زمان انسان آزادیخواه و انسانی که می خواهد زندگی اش را برای خودش داشته باشد، کم کم دین را کنار خواهد گذاشت.

· صلح بدون عدالت یعنی تحمیل شیوه های خاص به انسان ها و عدالت بدون صلح یعنی فقط در ذهن بماند و پشتوانه ای در عمل پیدا نکند. (103)

· حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش، برآمدن قدرت بخصوص قدرت سیاسی از خواست و گزینش مردم، نظارت مستمر مردم بر نهاد قدرت و نهادینه کردن این نظارت بشری، عناصر اصلی مردم سالاری است. (114)

· قدرت به ویژه قدرت سیاسی همواره نیازمند نظم و نظارت است تا به خودکامگی و قانون ستیزی منجر نگردد و از خدمت ملت رو برنتابد. (120)

· عدالت قبل از آن که در توزیع نان باشد باید در توزیع حق مشارکت در تعیین تقدیر سیاسی کشور باشد. (134)

· باید توجه خاص کنیم که عدالت اقتصادی می تواند ابزاری برای مردم فریبی شود به نحوی که عزم ایشان را برای شرکت در تعیین مقدرات سیاسی و فرهنگی تضعیف کند و نهایتا سکان امر و تدبیر سیاست به دست کسانی بیفتد که به حکومت الیگارشی منجر گردد و با وضع مقررات خاص، محرومان و فقیران را از هر دو نعمت عدالت و آزادی محروم سازد. (134)

· رنج آدمی از «خشک سالی آزادی» و «قحط سالی عدالت» بسی افزونتر از قحطی آب و نان بوده است. (136)

· کتاب «جنگ و صلح» تولستوی میراث و باقی مانده از جنگ عظیم ناپلئون با روسیه است نه غنایم، پیروزی ها و شکست های جنگی. (137)

· امروز اگر سخن از گفتگوی تمدن ها و فرهنگ ها می شود، به این منظور است که زبان محبت، تفاهم و خرد را جایگزین زبان خشم و خشونت و زور کنیم. (146)

· برای گفت وگو باید جانی مهذّب، فرهیخته و متواضع داشت. دست از ادعای مالکیت مطلق حقیقت کشید و برای شنیدن آماده شد. جنگ های بزرگ خانمانسوز همیشه پس از این که مردمانی نخواسته اند صدای جمع مقابل را بشنوند، پیدا شده است. (149)

· بیائید دست های هر کس را که آماده است به جای خشونت، مهر بورزد، به جای صدای انفجار، صدای زندگی و صدای انسان ها را دوست بدارد و به جای نژادپرستی، نژاد انسان را تکریم کند و از تجاوز به حقوق اساسی و حیاتی دیگران خودداری کند، بفشاریم. (153)

· «تک گویی» به دلیل آن که خود را کامل می داند، نسبت به پاسخِ غیر، ناشنواست و هیچ توان مؤثری هم برای آن قائل نیست. (248)

· رسم خسارت بار روزگار ما این است که سیاستمداران بیشتر حق سخن گفتن دارند و اهل فرهنگ باید شنونده باشند در حالی که اصلاح کار دنیای ما در صورتی خواهد بود که اهل فکر و فرهنگ بگویند و سیاستمداران بشنوند. (275)

· جهان امروز اگر گاندی را ندیده بود، نمی توانست باور کند که سیاست با اخلاق، و مقاومت و مبارزه با محبت، و علم و عرفان و جهانداری با دست شستن از جهان به خوبی قابل جمع است. او آموخت که پیروزی حقیقی نه پیروزی بر حریف، که پیروزی با حریف است. (283)

· ما برای این که اسلاممان بماند باید منادی مردم سالاری، صلح و عدالت در دنیای آدم کش، خشونت گرا و تبعیض آفرین باشیم. (297)

· فقدان و نبود اخلاق دنیا را به جهنم تبدیل کرده است. (337)

· دغدغه دیرین زندگی ام طی راه دشوار مردمسالاری است. (341)

· عدالت در معنای نوین آن برداشتن نابرابری های نامعقول تاریخی است و آزادی، برابری در حق یعنی برابری در آزادی است از این رو آزادی در برگیرنده مفاهیم برابری و عدالت هم هست. (342)

· هر جا صدای تفنگ باشد، صدای آدمیزاد نابود می شود. همه صداهایی که در تأیید تفنگ سر و صدا می کنند، در حقیقت «سخن» نمی گویند بلکه صداهایی تولید می کنند که با صدای تفنگ یعنی صدای خشونت و تفرعن و زورگویی، مسانخ و مجانس است. با صدای تفنگ نمی توان استدلال کرد، نمی توان مهر ورزید، سخنی را بیان کرد و فهمید. صدای تفنگ در حقیقت صدای گفتگ وگوی کرها و لال های قدرت پرستی است که شدنِ انسانی را نه در دوستی و مفاهمه و صلح، که در غلبه، زورگویی و بی عدالتی می جویند. (351)

· برای ایجاد مفاهمه در اولین گام باید بپذیریم که احتمال دارد طرف ما هم حق بگوید. پس به جای کوشش برای اثبات نظر خود، نخست باید کوشش کنیم سخن او را آن طور که می گوید ـ نه آن طور که دوست داریم بگوید ـ دقیق و صحیح بفهمیم و در هنگام فهم سخن او، دائما باید متذکر شویم که گرچه دیگری غیر از ماست، اما قرار نیست چون دیگری و غیر ماست، همیشه غلط و دروغ و زور بگوید. فرض صحت سخن دیگری با حفظ «دیگری بودن او» و نه قرار دادن او در ذیل خواست و فهم خود؛ فرضی است که ما را به شرکت در یک گفت وگوی حقیقی قادر می کند. (352)

· مردم سالاری یعنی بازی با هم نه در مقابل هم. (353)

· هیچ آیینی چون اسلام به خرد و تأکید براهمیت خرد به عنوان فضیلت اعلی دعوت نکرده است. ما پیرو آیینی هستیم که پیروان خود را به شنیدن همه سخنان دعوت می کند و به گزینش بهترین و برترین آنها امر می کند و ما پیرو آیینی هستیم که در ارتباط با دیگران نه به ستیز و دفع و رفع؛ که به جدال احسن دعوت می کند و جدال احسن، دو عنصر را در خود دارد: خرد و خردورزی؛ مهر و مهرورزی و شفقت نسبت به انسان های دیگر. (371)

· ما باید بتوانیم تصویری مبتنی بر گفت وگو، دموکراسی و خردورزی از آیین حیاتبخش اسلام در جهان کنونی عرضه داریم. باید بتوانیم به نام اسلام منادی حقوق و حاکمیت مردم باشیم. به نام اسلام ستایش گر آزادی و مردم سالاری شویم و به نام اسلام مهر بورزیم و به مدارا روی آوریم. (409)

· دموکراسی نسخه ای واحد ندارد اما نتیجه واحد دارد. حقّ اساسی از آنِ ملت هاست اما هویت تاریخی و توان ملی به شیوه تحقق آن در هر جا تنوع می بخشد. (410)

عنوان بعدیعنوان قبلی


آرشیو پی دی اف صفحات این شماره



کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org