|
اسرار عاشورا از منظر اندیشمندان (مروری بر دیدگاه های سید بن طاووس، دکتر شریعتی و شهید مطهری)
* حسین علیزاده (پژوهشگر و نویسنده) در آغاز بی تردید قیام عاشورا از مهم ترین حوادث تاریخ اسلام و بلکه تاریخ جهان است. اگر چه این واقعه از نظر گستره ظاهری در مقایسه با انواع رویدادهای بزرگ تاریخ چندان بزرگ و طولانی نیست، اما از نظر عمق، عظمت و رفعت کم نظیر است؛ از سویی در آن اوج صفات متعالی انسانی و مجموعه ای از فضایل اخلاقی را می بینیم و از سوی دیگر نهایت قساوت، بی رحمی و حضیض رذایل اخلاقی است که در برابر هم صف کشیده اند. عاشورا از جهت اثرگذاری بر قلب ها و خاطره ها و زنده و پرتپش بودن آن درگذر زمان نیز بی بدیل است. گذشت نزدیک به 14 قرن، نه تنها غبار خاموشی و فراموشی بر این حادثه ننشانده، بلکه آن را در فروزش و عشق و علاقه مؤمنان و توجه اندیشمندان و آزادی خواهان نسبت به آن به کهکشان کشانده است. از این رو است که تا کنون میلیون ها صفحه در این باره نوشته اند و اشعار بی شمار سروده اند و دریاهای اشک در طول تاریخ از سوی میلیون ها جان مشتاق نثار آن شده و این در حالی است که گویی برای اکثریت انسان های بی خبر، عاشورا هنوز در آغاز کشف شدن است و لذا باید گفت: باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است! آنچه تاکنون درباره ی عاشورا گفته و نوشته اند که در قرن اخیر با انواع تحلیل ها نیز همراه بوده است، اگر چه حجم عظیم و چشمگیری دارد، هنوز مشتی است از خروار و اندکی از بسیار. درباره ی این حادثه ی بزرگ از جهات گوناگونی سخن به میان آمده است اما بسیاری از ابعاد و اسرار آن نیز هنوز ناگشوده و ناگفته مانده است. عاشورا همچنان نیازمند تأمل و دقت ریزبینان و صاحب نظران است تا آنجا که شاید به زودی نیز امکان رسیدن به ژرفنای عاشورا و همه ی درس های نهان آن فراهم نیاید، چرا که تاکنون بسیاری در فهم ماهیت کثیر الابعاد و اسرارآمیز آن درمانده اند! قیام حق طلبانه و مصلحانه عاشورا و حادثه احیاگر و عدالت خواهانه کربلا از همان آغاز، شوری بس شگفت و شگرف برانگیخت که بی سابقه بود و طوفانی موج خیز ایجاد کرد که دامنه و گستره ی آن تاکنون گردون را درنوردیده است. گویی آن رویداد زلزله آسا آتشفشانی بود که از دل دریاچه ای آرام و خموش سر برآورد و دایره ی امواج آن هنوز و تا فرداهای دور رو به فزونی و گسترش است و به قول محتشم کاشانی تا «نفخ صور» و «عرش اعظم» هم می رسد و به قول حافظ: زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت اما به قول مولوی: گر بریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد؟ قسمت را یک روزه ای و آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید از این رو در این مقال تنها به گزارشی کوتاه از دیدگاه و تحلیل سه تن از عاشورا پژوهان بنام متقدم و معاصر یعنی سید بن طاووس، دکتر علی شریعتی و استاد شهید مرتضی مطهری پرداخته ایم. در عین حال نقد و نظر و ارزیابی خود و دیگران را نیز به اجمال بیان کرده و به مناسبت یادی از برخی ناموران دیگر هم داشته ایم و به دلیل فضل تقدم و تقدم فضل سید بن طاووس درباره ایشان تفصیل بیشتری آورده ایم. سیدبن طاووس، یکی از مفاخر اسلام ادیب، فقیه، مورخ، محدث و عارف جلیل القدر، سید رضی الدین علی بن موسی معروف به سیدبن طاووس یا ابن طاووس حلّی (تولد محرم 589 ـ وفات 664 هـ.. ق) یکی از مفاخر اسلام و اعلام شیعه در قرن هفتم هجری است که از طرف مادر نیز نواده شیخ طوسی فقیه و عالم بزرگ شیعی است. نسبت این عالم بزرگ به امام حسن مجتبی (ع) میرسد و خاندان او به علم و فضیلت مشهور بودهاند. سیدبن طاووس 75 سال عمر کرد. او آخرین روزهای دولت عباسیان و سقوط آنان را به دست هلاکوی مغول دید و سال ها در بغداد و نجف اشرف، اقامت و رهبری شیعیان را بر عهده داشته است. برخی از آثار ابن طاووس سید یکی از پرکارترین نویسندگان عصر خود محسوب میشود که در حدود 60 عنوان کتاب از آثارش شناخته شده هستند، از جمله: 1. اسرارالصلوة؛ 2. الاقبال بالاعمال الحسنه؛ 3. الانوار الباهره؛ 4. کشف المحجة لثمرة المهجه (که توسط مرحوم دکتر اسدا... مبشری با عنوان «فانوس» به فارسی ترجمه شده است)؛ 5. التمام شهر الصیام؛ 6. السعادات بالعبادات؛ 7. سعد السعود (در تفسیر قرآن)؛ 8. شرح نهج البلاغه؛ 9. فلاح السائل و نجاح المسائل؛ 10. اللهوف علی قتلی الطفوف استادان سید بن طاووس، جمعی از بزرگان شیعه از جمله ابن نماء حلی بوده و مفاخری چون علامه حلی و پدرش و بسیاری علمای دیگر از شاگردان وی بودهاند. مقام والای سید و نظر بزرگان بزرگان بسیاری از عالمان شیعه، سید بن طاووس را به کمال علم و تقوا، عبادت و معنویت و فضایل اخلاقی ستودهاند، از آن جمله علامه حلی میفرماید: «سید بزرگوار و سعادتمند رضی الله عنه صاحب کرامات بود و من از پدر خود و از دیگران پارهای از کرامات ایشان را شنیدم.»[1] مرحوم میرزا حسین محدث نوری نیز با شگفتی مینویسد: «ابن طاووس تنها فردی است که علمای شیعه با اختلاف مشرب و مسلکی که دارند همگی به یک زبان او را صاحب کرامت میدانند و این فضیلت، تنها سید راست و درباره هیچ یک از علمای متقدم بر او و متأخر از او چنین هماهنگی وجود ندارد.»[2] و باز محدث نوری میفرماید: «آنچه از مطالعه تألیفات سید مخصوصاً کتاب کشف المحجه به دست میآید این است که آن بزرگوار را با ولی عصر امام زمان صلوات ا... علیه باب مراوده و استفاضه از فیض حضور مقدسش مفتوح بوده و گاه و بیگاه به حضرتش تشرّف حاصل میکرده است.»[3] شیخ عباس (محدث) قمی نیز در «الکنی و الالقاب»، سید را با عباراتی همچون «پرهیزگارترین سید جلیل القدر» و «پیشروی عارفان» ستوده است.[4] ابن طاووس، صاحب کتاب ممتاز «لهوف» بی گمان مشهورترین و یکی از مهم ترین آثار سید بن طاووس «اللهوف علی قتلی الطفوف» می باشد که از قدیمی ترین و شیواترین مقتل ها درباره امام حسین(ع) و شهیدان کربلا است. اصل این کتاب همچون دیگر آثار ابن طاووس به عربی است و از منابع مهم تاریخی و روایی شیعه درباره امام حسین(ع) است و با عنوان های دیگری همچون «اللهوف فی قتلی الطفوف» و «المهلوف علی قتل الطفوف» نیز خوانده میشود. شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعه[5] معتقد است که عنوان «اللهوف علی قتلی الطفوف» از همه مشهورتر است. مؤلف چنانکه در مقدمه خود نیز گفته است؛ این کتاب را پس از کتاب «مصباح الزائر و جناح المسافر» نوشته و به آن الحاق کرده است. وی از آن رو به تألیف این کتاب پرداخت که زائران امام حسین(ع) از آن استفاده کنند و لذا آن را مناسب با تنگی وقت زائران مختصر و موجز نگاشت. به نظر ایشان «هرکس از ترتیب و نگارش این کتاب آگاه شود، با اختصار و حجم اندکی که دارد، می داند که با دیگر کتاب ها تفاوت دارد و دارای مزیّتی است.» لهوف کتابی است تاریخی و روایی درباره قیام امام حسین و اگرچه روایات کتاب بدون سند ذکر شده ولی بزرگان شیعه به دلیل محتوای متین کتاب و مقام شامخ مؤلف که منابع متقنی هم در اختیار داشته است، آن را تلقّی به قبول کردهاند. تقریباً همه مطالب لهوف درباره قیام و شهادت امام(ع) و رخدادهای بعد از آن است و از این رو، این کتاب بیشتر مقتلی عاشورایی قلمداد میشود و نه اثری جامع درباره همه زندگی آن حضرت. لهوف در مجموع با رویکرد و هدفی عرفانی نوشته شده ولی هدف مقتل نگاری، رنگ تاریخی آن را برتری بخشیده است. این کتاب با بحث درباره استحباب گریستن و خود را به گریه زدن بر مصیبتهای اهل بیت(ع) آغاز می شود. آنگاه متن کتاب در سه بخش (و به قول مؤلف، در سه مسلک) مرتب شده است. بخش اول «در امور پیش از جنگ» و شامل وقایع و اخبار پیش از ورود امام به کربلا است. یک مطلب قابل توجه در این بخش کتاب آن است که نویسنده گفته است امام حسین میدانست که در این سفر به شهادت میرسد و مکلّف و متعبّد به آن بود. بخش دوم و اصلی کتاب «در وصف جنگ و مقدمات آن» است و رخدادهای کربلا و نبرد روز عاشورا، شهادت امام، اصحاب و خویشان امام تا غارت خیمهها و سوزاندن آنها را در بر دارد. و سرانجام بخش سوم «در امور پس از کشته شدن امام» است و در آن به روانه کردن اسیران به کوفه و نزد ابن زیاد، دفن پیکر شهیدان، روانه کردن اسیران به شام و ازآنجا به مدینه، خطابههای امام سجاد(ع) و حضرت زینب و... پرداخته شده است. در بخش سوم هم یک مطلب قابل توجه ملاحظه میشود: نویسنده گفته است اسیران اهل بیت پس از برگشت از شام و پیش از رفتن به مدینه، در نخستین اربعین عاشورا به کربلا رفتند و در آنجا «جابر بن عبدالله انصاری» صحابی معروف پیامبر(ص) و دیگران را دیدند که برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمدهاند و سپس همگی چند روز در آنجا به عزاداری پرداختند و این خبر یک مبنای مهم زیارت اربعین است. البته سید بن طاووس در کتاب الاقبال بالاعمال الحسنه (ج 3، ص 101، باب سوم، فصل پنجم)، که بعد از این کتاب نوشته، از این سخن عدول کرده و رسیدن به کربلا را در نخستین اربعین بعید دانسته است. لهوف با استقبال بسیار و اثرگذاری گسترده در جامعه شیعه و با نسخه ها، چاپ ها و ترجمه های فراوان و حتی منظوم منتشر شد، تا جایی که نظریه شهادت طلبی مطرح در آن را میتوان نظر غالب و رایج شیعه قلمداد کرد. گفتاري از لهوف و تحلیل عجیب آن تا کنون بیشتر به متن لهوف پرداخته اند و از مقدمه مهم آن و تحلیل عجیبش درباره واقعه عاشورا کمتر سخن گفته اند! اما در اينجا نمونه مهمي از مقدمه لهوف كه حاوي تحليل و نوع رويكرد مؤلف آن و مبتني بر نظریه شهادت طلبي عارفانه امام(ع) است، را ميخوانيد: «]دوستان و اولياي خدا[ هنگامي كه پي ميبرند حيات و بقايشان، مانع از تعقيب و ادامه پيروي از مرام الهي است و زنده ماندنشان، حايل بين آنان و اكرام و بخشش الهي ميباشد، لباسهاي حيات را از تن بيرون ميكنند و درهاي لقاي محبوب را ميكوبند و با بذل جانها و تقديم ارواح خويش، در طلب اين پيروزي، متلذّذ و كامياب ميگردند و بدنهاي خود را در معرض مخاطرات شمشيرها و نيزهها و آماج تيرها قرار ميدهند... آري، نفوس كربلاييان براي نيل به اين وصال بزرگ و لقاي باشكوه الهي، جهتگيري نموده است. به حدي كه در استقبال مرگ با همديگر به مسابقه می پرداختهاند... آنان چقدر زيبنده و شايسته تعريف و توصيف مرحوم سيد مرتضي علمالهدي ميباشند، آنجا كه اين حماسهسازان را چنين مدح و توصيف می فرماید: «آنان افرادي هستند كه خود را به سرزمين پرحرارت و سوزان افكنده، و در جوار قرب حضرت حق جا گرفتهاند. گويا در منطق آنان، قاصدان ضرر رسان، درواقع سودرسان و نافعان هستند و قاتلان و كشندگان، احياگران و بخشندگان حيات و هستي ميباشند.» خود را بكشيد! شگفتا كه مؤلف در بخش اول كتاب در مبحث «علم امام به شهادت خود» مينويسد: شايد برخي از كوتهنظران كه نميدانند شهادت چه سعادت بزرگي است، گمان ميكنند كه خداي متعال چنين حالتي را كه شخص خود را به خطر اندازد، دوست ندارد! آيا اين اشخاص کوته فکر در قرآن مجيد نخواندهاند كه خداوند به گروهي فرمان ميدهد كه خويش را بكشند؟ در آنجا كه ميفرمايند: «فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خيرلكم عند بارئكم» (بقره، 54)[6] جشن وصال يا لباس ماتم؟! ]در ادامه سخن، مؤلف بزرگوار با توجه به نظريه خويش نكته بسيار جالب توجهي را آورده است بدين عبارت كه: [ اگر نبود امتثال امر سنت و كتاب، كه بايد در چنين مواردي لباس عزا و مصيبت بپوشيم، از آن جهت كه پيشوايان هدايت ما، توسط ارباب ضلالت به فيض شهادت نايل آمدهاند، و سياهپوشي ما به خاطر از دست دادن اين سعادت بزرگ و از دست رفتن شوق شهادت است، جا داشت در مقابل اين نعمت بزرگ (وصال به حق) لباسهاي جشن و سرور بر تن كنيم و شادماني نماييم! ولي چون در پوشش لباس سياه، خشنودي حضرت حق و رضايت و علاقه بندگان نيكوكار و صالح نهفته است، پس جامه ماتم به تن ميكنيم و با فروريختن اشكهاي چشم انس و عادت مييابيم، و به چشمهاي خود ميگوييم بكوشيد و همانند نوحهگران بناليد. چرا؟ چون خونهاي امانات پيامبر رحمت و رأفت، در روز عاشورا مباح گرديده است و آثار وصيت او در مورد ذرّيّه و فرزندانش به دست امت خويش و دشمنان و اعدا از بين رفته است. به خدا پناه ميبرم از اين همه حوادث دلخراش و فجيع! ارزیابی دیدگاه سید بن طاووس مؤلف كتاب «شهيد جاويد» معتقد است نظر سيد بن طاووس درباره اينكه امام مأمور و متعبد بود كه خود را به كشتن دهد و علم پيشين جزئی و حتمي به نحوه شهادت خود در اين قيام داشت، نادرست و خلاف نظر شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي است.[7] این انتقاد مورد قبول برخي يا بسياري از عالمان فعلي شيعه نيست و ایشان در كتابهاي متعددي كه در رد كتاب شهيد جاويد نوشته شده، به رد اين انتقاد و دفاع از نظر صاحب لهوف پرداخته اند. همچنين درباره استناد سيدبن طاووس به آيه شريفه «اُقتُلوا انفُسَكُم» در توجيه شهادت طلبي امام نوشته اند: «استناد به آيه مذكور نيز وجهي نميتواند داشته باشد زيرا شأن نزول اين آيه درباره يهودياني است كه پرستش گوساله و كشتن پيامبران متهم بودند و به تعبيير مرحوم علامه طباطبايي «اين كشتن هم لزوماً شامل حال همه افراد يهود نميشد، بلكه «واقتلوا انفسكم» كه به عموم نسبت داده شده بود نيز مربوط به بعضي از آنها است يعني گوساله پرستان را بكشيد. شاهد اين مدعا جمله «انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل» است و جمله «ذلكم خير لكم عند بارئكم»، متمم كلام سابق از قول موسي(ع) است و نيز جمله... «فتاب عليكم» به عنوان اعلام قبولي توبه آنها است، و به طوري كه در پارهاي از روايات نقل شده ]است[، قبولي توبه آنها وقتي اعلام شد كه تمام گنهكاران هنوز كشته نشده بودند.»[8] پس، خودكشي در اينجا مربوط به انسانهاي گناهكاري است كه يا گوساله را پرستش ميكردند و يا پيامبران را ميكشتند نه مربوط به معصوماني كه در دنيا و عمر خود دستشان به گناهي آلوده نشده است! پس قيام حسين بن علي(ع) صرفاً براي كشته شدن و رسيدن به تقرب الهي نبوده است. در تفسير مجمع البيان نيز درباره آيه مزبور، کما بيش معنای فوق ذكر شده است. «ابن عباس ميگويد: يعني بيگناهان، گناهكاران را بكشند مانند آيه كريمه: «فاذا دخلتم بيوتاً فسلموا علي انفسكم؛[9] چون به خانهاي در آمديد خويشتن را سلام گوييد، يعني بعضي از شما به بعضي ديگر سلام گويند.» (نور، 61)[10] در مجموع بايد توجه داشت كه مرحوم سيدبن طاووس نيز با همه عظمت، همچون ديگران در تحليل خويش متأثر از روحيه خاص و نحوه سلوك و زندگي خود و نياز و فرهنگ زمانه بوده است. يعني ايشان با توجه به مراتب زهد و تقوا و گرايش شديد معنوي و عرفاني خويش، بيشتر بُعد الهي و آسماني شهادت امام را ميديد و به ابعاد مهم سياسي و اجتماعي آن عنايت چنداني نداشت، وگرنه بديهي است كه قيام امام حسين(ع) اولاً و بالذات يك حركت اجتماعي بود و نه يك مسأله فردی و خصوصي، چه رسد به اينكه هدف قيام منحصر در شهادتطلبي عرفانی و تکلیف شخصي امام براي رسيدن به تقرب خداوند بدون در نظرگرفتن مصالح عمومي، نیاز امت و ساير شرايط و اوضاع باشد. البته نمی توان منکر بعد معنوی و حالات عرفانی امام(ع) و یاران فداکار ایشان شد، به ویژه اسراری که در مهلت گرفتن از دشمن! برای اینکه شب آخر را به ذکر و دعا و نماز بپردازند، نهفته است. دیدگاه شریعتی؛ شهادت طلبی سیاسی دکتر علی شریعتی (1312 ـ 1356 ش.) یکی از دانشوران و اندیشمندان نامدار مسلمان است که در دوران معاصر نقش مهمی در بازفهمی و ترویج برخی از مفاهیم اجتماعی ـ سیاسی و تاریخی اسلام و از جمله عاشورا داشته است. حاصل سخنرانی ها و نوشته های او نیز درباره واقعه عاشورا با عنوان «حسین وارث آدم»، جلد 19 مجموعه آثار وی را تشکیل می دهد که خود حاصل جزوه ها و کتب کوچکتری است که پیشتر با عناوینی همچون شهادت، پس از شهادت، ثار و... منتشر شده بود. تنوع و شمارگان آثار شریعتی و به ویژه همین کتاب او نیز چشمگیر و حتی شگفت آور و کم نظیر بوده و هنوز استقبال فراوانی از آن می شود. شریعتی با ادبیاتی زیبا، اثر گذار و پرآوازه، فرهنگ اسلامی و شیعی و قیام حسینی را به صورت های مختلف مطرح می کرد و به ویژه در تبیین و گسترش مفهوم شهادت و نظریه شهادت طلبی امام حسین(ع) بسیار موفق بود. شریعتی همانند سید بن طاووس قائل به نظریه شهادت طلبی امام حسین بود، به قول معروف اما این کجا و آن کجا؟! وی به جای دیدگاه شهادت عرفانی، که تکلیفی فردی است، شهادت طلبی سیاسی و انقلابی را نشاند و شعارش این جمله معروف بود که در مقابله با دشمنان دین و انسان، «اگر می توانی بمیران (جهاد) و اگر نمی توانی بمیر (شهادت)!»[11] هرچند نتوان «حسين وارث آدم» را يك متن تحقيقی و علمي دانست و از آن انتظاري همچون يك متن تحقيقي داشت، اما برخي از مضامين مطرح شده در آن مانند هماهنگي تاريخي «قصر و دكان و معبد» یا «تیغ و طلا و تسبیح» از امّهات انديشه شريعتي است كه در جاي جاي آثار ایشان به گونه های دیگر تکرار شده و مورد توجه و تأکید بوده است: «در آنجا که می بینید مسأله ای را چند بار تکرار کرده ام، می خواهم بگویم به جز این، هیچ حرف دیگری ندارم. بقیه همه حاشیه است، مثلاً زر و زور و تزویر، هر جا که جز تکرار این سه، حرف دیگری زده ام، پشیمانم».[12] تأکید شریعتی بر این است که این مطالب اولاً محصول نگاه جامعه شناختی و تاریخی ایشان است و نه لزوماً نگاه دینی. شریعتی «حسین وارث آدم» را از زیارت وارث الهام گرفته است؛ به همین جهت «وراثت» چون نخ تسبیح همه دانه های به هم ریخته تحلیل او را به هم می پیوندد. به اعتقاد شریعتی «وراثت» یک اصل علمی و مترقی است که امروزه آن را «وحدت» یا «پیوستگی» می نامند. شریعتی فلسفه تاریخ اسلام را مبتنی بر اصل وراثت و ثار می داند به همین جهت می توان گفت «حسین وارث آدم» او در حقیقت یک فلسفه تاریخ اسلام است که شریعتی بدان باور داشه است.[13] روند تاریخی مبارزه حق و باطل از دیدگاه شریعتی، عاشورا را نمی توان شناخت مگر این که روند تاریخی مبارزه حق و باطل را شناخت، تا از آن طریق به موضع امام حسین(ع) و نقش آفرینی او پی برد. شریعتی معتقد بود که گسستن جریان امام حسین(ع) از سلسله جریانات حق طلبانه پیامبران و مصلحان تاریخ به معنای مثله کردن و بی اثر ساختن آن است: «وقتی به اصل «وراثت» می اندیشیدم و به ویژه «وراثت حسین» که وارث تمامی انقلاب های تاریخی انسان است ـ از آدم تا خودش ـ ناگهان احساس کردم که گویی همه آن انقلاب ها و قهرمان ها، همه جلادها و شهیدها، یک جا از اعماق قرون تاریک زمان و از همه نقاط دور و نزدیک زمین بعثت کرده اند و گویی همگی از قبرستان خاموش تاریخ، با فریاد حسین که همچون اسرافیلی در جهان طنین افکنده، بر شوریده اند و قیامتی برپا شده است و همه در «صحرای محشر کربلا» گردآمده اند و در دو سوی فرات، رو در روی هم ایستاده اند: در این سو، از هابیل تا حسین، همه پیامبران، شهیدان، عدالت خواهان و قربانیان جنایت های تاریخ که همه از یک ذریه و تبارند و همه فرزندان هابیل، و در نژاد، از آن نیمه خدایی ذات متضاد آدم ـ «روح خدا» که در آدم دمید ـ و همه، وارثان یکدیگر و حاملان آن امانت که آدم از خدا گرفت. [می باشند] در آن سو ـ از قابیل تا یزید ـ فرعون ها، نمرودها، کسری ها، قیصرها، بخت النصر ها و همه جلادان، مردم کشان و غارتگران زندگی و آزادی و شرف انسانی! همه از یک ذریه، از یک تبار، همه فرزندان قابیل ـ نخستین جلاد برادرکش فریبکار هوسباز ـ و در نژاد، از آن نیمه لجنی و متعفن ذات متضاد و ثنوی آدم، روح ابلیس که در آدم دمید، و همه وارثان یکدیگر...»[14] درک مفهوم شهادت از آنجا که شریعتی معتقد است امام حسین(ع) برای حفظ دین اسلام و احیای آن، تنها امکانی که در اختیار داشت شهادت بود؛ لذا درک مفهوم شهادت سهم عمده ای در شناخت فلسفه عاشورا دارد: «امکان ندارد کاری را که حسین(ع) کرده است بفهمیم، مگر این که بفهمیم که شهادت چیست»[15] به اعتقاد وی «شهادت آمیزه ای از عشق گذران و از یک حکمت عمیق و پیچیده است و این دو را با هم نمی توان بیان کرد و در نتیجه حق را ادا نمود.»[16] شریعتی بر این باور است که نهضت امام حسین(ع) از نهضت های حق جویانه طول تاریخ جدا نیست، بلکه استمرار طبیعی و تاریخی آن حرکتهاست: «حسین در اتصال به آن تسلسل نهضتی که در تاریخ ابراهیمی وجود دارد، معنی می دهد و باید معنی شود و انقلابش باید تفسیر و توجیه گردد. به صورت مجرد حسین را در تاریخ مطرح کردن، و جنگ کربلا را به صورت یک حادثه تاریخی مجرد (عنوان کردن و آن را) از پایگاه های تاریخی و اجتماعی اش جدا کردن، موجب می شود که، آنچه را معنی ابدی دارد و همواره زنده است، به صورت یک حادثه غم انگیز گذشته دربیاوریم ـ چنانکه در آوردیم ـ و در برابرش فقط بگرییم ـ چنانکه می گرییم».[17] از دیدگاه شریعتی، شهادت مرگی است انتخابی نه تحمیلی آگاهانه و نه جاهلانه: «اما در فرهنگ ما شهادت مرگی نیست که دشمن بر مجاهد تحمیل کند، شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد، با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینایی خویش، خود انتخاب می کند!»[18] به عقیده شریعتی، حسین(ع) با علم به شهادت خود، آگاهانه به میدان جهاد می رود تا شهید شود و با شهادت خود، به هدف اصلی اش که همان نگهبانی از اسلام است، برسد: «حسین را نگاه کنید، از شهر خویش بیرون می آید، زندگی اش را رها می کند و برمی خیزد تا بمیرد! زیرا جز این، سلاحی برای مبارزه خویش و برای رسوا کردن دشمن و برای دریدن این پرده های فریبی که بر آن قیافه کریه نظام حاکم زده اند، ندارد. برای اینکه اگر نمی تواند دشمن را بکشد لااقل با این وسیله رسوا کند، اگر نمی تواند مغلوب سازد، آن را محکوم کند... او که یک انسان تنهای بی سلاح و بی توان است و در عین حال مسؤول جهاد، جز انتخاب مرگ سرخ، سلاح و چاره ای ندارد. حسین بودن به او مسئولیت جهاد با این همه پلیدی و قساوت را داده است و برای جهاد، جز «بودن خویش» هیچ ندارد، آن را بر می گیرد و از خانه به قتلگاه خویش می آید.»[19] حکم مستقلی به نام شهادت! شریعتی مدعی است: «اساساً در اسلام شهادت یک حکم مستقل است مانند صلاة، صیام، جهاد.»[20] «جهاد عملی است که فلسفه اش نیز از شهادت جداست. البته در جهاد هم شهادت هست اما شهادت حمزه ای نه حسینی.»[21] «شهادت حمزه ای عبارت است از کشته شدن مردی که آهنگ کشتن دشمن کرده است: مجاهد. اما شهادت حسینی، کشته شدن مردی است که خود برای کشته شدن خویش قیام کرده است.»![22] برگزیدن «شهادت» و شهادت طلبی، همان آری گفتن به جمع «نتوانستن» و «بایستن» است که حسین(ع) را مسؤول می کند و سکوت بر وضع ناگوار عصر یزید را برای او جایز نمی داند: «حسین به عنوان یک رهبر خود را مسؤول می بیند که اگر خاموش بماند اسلام به صورت یک «دین دولتی» در می آید، اسلام به یک قدرت نظامی ـ سیاسی تبدیل می شود و دگر هیچ!... این است که حسین در برابر دو «نتوانستن» گرفتار شده است، نه می تواند خاموش بماند که وقت از دست می رود... و نه می تواند خاموش بنشیند، که مسؤولیت جنگیدن با ظلم را دارد. از طرفی نمی تواند بجنگد که نیروی جنگیدن را ندارد! و در قبضهء قدرت زورمند حاکم است.»[23] آری با وجود همه این تنگناها و عدم مساعدت شرایط، حسین(ع) باید بجنگد و مبارزه کند: «... باید بجنگد اما نمی تواند! شگفتا! «بایستن» و «نتوانستن»! «نتوانستن» نیز او را از این «بایستن» معاف نمی کند؛ چه، این مسؤلیت بر دوش آگاهی انسانی اوست، زاده «حسین بودن» او است، «توانا بودن» ش، و او در تنهایی و عجز، بی سلاح و بی همراه نیز «حسین» است![24] دکتر شریعتی ضمن ردّ نظریات کسانی که معتقدند امام حسین(ع) برای به دست گرفتن حکومت قیام کرده است مینویسد: «من معتقدم که حسین(ع)، تنها و تنها برای تشکیل یک حکومت رسمی در برابر حکومت موجود قیام نکرده است؛ زیرا همه قراین و همه علل برایش روشن بوده است و برای ما هم که تاریخش را میبینیم روشن است که حسین(ع) با نیرو و قوایی که دارد شکست میخورد.»[25] شریعتی، حرکت کاروانی و آشکار امام حسین(ع)؛ را دلیل آن میداند که این قیام برای دستیابی به حکومت، صورت نگرفته، بلکه برای رسوا کردن حزب اموی و اعلام خطر به آیندگان، در حفظ و صیانت از دین بوده است. به نظر او امام حسین(ع) در این حرکت جز شهادت راهی نداشته، لذا آگاهانه و هدفمند، بدان متعبد شده است: «امام حسین(ع) به حکومت اعلام میکند، و به قدرت و ارتش و همه نیروی حاکم، و به همه مردم رسماً و علناً و با قاطعیت و صراحت میگوید که من بیعت نمی کنم و از اینجا میروم. من به هجرت به سوی مرگ دست میزنم... امام حسین با شکل کاروانی که حرکت می دهد و شکل حرکتی که انتخاب میکند، نشان میدهد که برای کار دیگری حرکت کرده است، کاری که نه گریز است، نه انزوا است، نه تسلیم، نه ترک مبارزه سیاسی.»[26] به اعتقاد شریعتی رسالت امام حسین(ع) در اصل به دست گرفتن حکومت است، ولی در سال 61 هجری این امکان را ندارد؛ پس قیام میکند تا شهید شود و با شهادت خویش صدای اعتراض خود را به گوش حکومت و مردم برساند. وی برای اثبات ادعای خود مبنی بر عدم حکومت خواهی امام حسین(ع) دلایل متعددی ارائه میکند، که از مهمترین آنها این است که حکومت یزید بر کلیه امور تسلط کافی و کامل دارد و قدرت هر گونه اقدام سیاسی حساب شدهای را از همه و حتی از امام حسین(ع) گرفته است، لذا حسین(ع) نمیتواند دست به چنین قیامی جهت ساقط کردن حکومت یزید بزند. لذا تنها راه شهادت طلبی باقی میماند و از این روست که خطابههای آن حضرت همه سرشار از مرگ و شهادت است.[27] نقدی بر دیدگاه شریعتی یکی از بزرگانی که «حسین وارث آدم» را مطالعه کرده و یادداشتهای نیز بر آن نگاشته، استاد شهید مرتضی مطهری است. دست نوشتههای ایشان در کتاب «حماسه حسینی» جلد سوم با عنوان «نقدی بر کتاب حسین وارث آدم» به چاپ رسیده، ولی حق این است که استاد مطهری در مقام نقد نبوده، بلکه صرفاً جزوه «حسین وارث آدم» را خوانده و نکاتی را در باب آن یادداشت کرده که شاید در فرصتی مناسب به نقد و تحلیل بنشیند ولی این مجال به ایشان دست نداده است. خلاصه برخی نکات و یادداشت های تند و صریح استاد شهید درباره مرحوم شریعتی در کتاب مذکور چنین است: 1. «حسین وارث آدم» توجیه مادی و مارکسیستی تاریخ است. 2. کتاب یاد شده روضه ای مارکسیستی برای امام حسین(ع) است! 3. طبق محتوای «حسین وارث آدم» سرنوشت بشریت و پایان تاریخ، اشتراکیت و سوسیالیسم است. 4. امام حسین در «حسین وارث آدم» مظهر شکست آدم است. 5. همیشه در تاریخ صاحبان «زر و زور و تزویر» سه شعبه یک بنگاه بوده و طبقه حاکم همیشه پیروز بوده است. 6. امام حسین «حسین وارث آدم»، همان امام حسین مظلوم و محکوم روضه خوانهای سنتی است که هیچ نقشی در تاریخ ندارند![28] دیدگاه استاد شهید مطهری یکی از بزرگان دوران ما که توجه ویژه ای به واقعه عاشورا داشته است، استاد شهید مرتضی مطهری (1298 ـ 1358 ش.) است. مجموعه مطالب، یادداشت ها و سخنرانی های استاد در این باب عمدتاً در جلد 17 مجموعه آثار ایشان با عنوان «حماسه حسینی»، مکرر (جمعاً بیش از 45 بار!) چاپ شده است. با این که کتاب مزبور بیشتر حاوی سخنرانی های ایام محرم و صفر استاد است، رویکرد عقلی، تحلیلی و انتقادی آن علاوه بر جنبه تاریخی، این اثر را در ردیف کتب مهم و اثر گذار در این عرصه قرار داده و علاوه بر چاپ ترجمه ها و تلخیص هایی از آن، نقدهایی هم درباره آن منتشر شده است. استاد مطهری در بخش اول کتاب، بحث مفصل و عالمانه ای درباره انواع تحریفات واقعه کربلا انجام داده و بر لزوم مبارزه با آنها تأکید کرده است. استاد در بخش دوم کتاب، دو چهره حماسی، فاجعهای و مرثیهای، یا نورانی و ظلمانی حادثه کربلا را مطرح کرده و نهضت حسینی را حماسهای مقدس نامیده و نشانهها و دلایل تقدس آن را برشمرده است. ایشان در موافقت با برخی از روانشناسان و عباس محمود عقاد، نویسنده بزرگ مصری که برای درک شخصیت و روانشناسی هر بزرگی قائل به کلیدی هستند، کلید شخصیت امام حسین(ع) را بر مبنای سخنان و عملکرد ایشان روحیه حماسی، آزادگی و ستمستیزی، و بُعد اصلی قیام امام را که از آن غفلت شده همان بعد حماسی دانسته است. استاد شهید همچنین نهضت حسینی را عامل شخصیت یافتن جامعه اسلامی و الگوی قهرمانی و کرامت نفس انسانی برشمرده است. در بخش سوم به عنصر تبلیغ در نهضت حسینی پرداخته و بر نقش و تأثیر تبلیغی و پیام رسانی موفق و شگفت آور اسرای اهل بیت(ع) بویژه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تأکید کرده است. در بخش چهارم تحت عنوان «عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی» استاد شهید به عوامل مؤثر در نهضت توجه کرده و به تعیین و تبیین ارزش هر یک از عوامل سهگانه «امتناع از بیعت»، «پذیرش دعوت مردم کوفه» و «امر به معروف و نهی از منکر» پرداخته است. طبق وصیت نامه امام(ع) به برادرشان «محمد حنفیه»، هدف اصلی از قیام و ارزشمندترین عنصر آن را امر به معروف و نهی از منکر دانسته و ضمن توضیح شرایط، مراحل و اقسام این فریضه مهم بر جایگاه تعیینکننده آن از نظر علما و همچنین نظر خویش تأکید کرده و تأثیر آن را در شکلگیری قیام و پس از آن بسیار اساسی دانستهاست. جالب اینکه استاد در ادامه درباره کارنامه مسلمین در امر به معروف و نهی از منکر به بحث پرداخته و آن را منفی ارزیابی کرده است. نقد استاد همچنین استاد مطهری در بحث تحریفات عاشورا به افشا و ردّ برخی از موهومات کتاب اثرگذار «روضةالشهداء» اثر ملاحسین واعظ کاشفی و «اسرار الشهادة» از فاضل دربندی پرداخته و این نظر که امام حسین(ع) خود و یارانش را به کشتن داد و خانوادهاش را به اسارت افکند تا همچون فدیه ای شفیع گناهکاران امت باشد (نظریه شهادت فدیه ای) را برگرفته از مسیحیت دانسته و بهشدت نفی میکند. او اینگونه مطالب کتب یاد شده و برخی از اغراقها و جعلیات دیگر را بشدت مردود و مخدوش دانسته است. وی حتی به ترکیب بند بسیار مشهور و ممتاز «محتشم کاشانی» حمله میکند که چرا فقط بعد عاطفی، مرثیه ای و غیرحماسی عاشورا را عمده کرده و عظمتهای انسانی آن را نادیده گرفته است؟! در مقابل، استاد شهید به ستایش بسیار از کتاب «لؤلؤ و مرجان» محدث نوری و بیان اهمیت آن پرداخته و با نقل مطالبی از آن، شناخت و رعایت مفاد آن را از ضروریات اهل منبر، و روضهخوانان و مدّاحان برشمرده است. و نیز به معرفی و ستایش از کتاب «بررسی تاریخ عاشورا» اثر مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی پرداخته و مطالعه آن را توصیه کرده است. حکومت یا شهادت یا...؟ در بخش یادداشتها همچنین برخی از نکات انتقادی و حواشی استاد بر بخشهایی از کتاب بحثانگیز «شهید جاوید» از صالحی نجف آبادی و نیز نقدی بر کتاب «حسین وارث آدم» از دکتر شریعتی آمده است که فشرده ای از مورد اخیر را پیشتر آوردیم و چنانکه دیدیم استاد، پارهای از مطالب «حسین وارث آدم» را مردود و مخدوش دانسته و آن را چپزده و التقاطی یافته و حتی نوعی «روضة مارکسیستی» نام نهاده است. نظر مرحوم استاد صالحی ـ همچنانکه معروف است ولی برخلاف نظر مشهور و رایجتر نیز میباشد ـ این است که قیام امام(ع) در پاسخ به دعوت مردم کوفه و به قصد اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی و براندازی مسلحانه امویان و ادامه کار نیمهتمام علی(ع) و امام حسن(ع) صورت گرفته و این را منافی گونهای از علم امامت (که اجمالی است) نمیداند. اما دکتر شریعتی چنانکه دیدیم، ضمن ردّ نظریه نویسنده شهید جاوید، قیام امام را برای شهادت و شکست و رسواسازی بنیامیه از طریق پیروزی خون بر شمشیر و نه تشکیل حکومت که امکان آن منتفی بوده، دانسته است. استاد شهید در یادداشتهای خود، ضمن ردّ هر دو نظریه، بخشهایی از استدلالات شهید جاوید را سست و مبتنی بر مغالطه دانسته و تأکید اصلی را نه «بر دعوت مردم کوفه» بلکه بر «ردّ بیعت» و وظیفه و فریضه امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه که اعم از تشکیل حکومت است، میداند و گویا اقدام مسلحانه برای سرنگونی بنیامیه را بدون زمینه اجتماعی و سیاسی کافی و یا به نوعی مغایر با علم امام به شهادت و اسارت میبیند. مرحوم صالحی نجف آبادی در پاسخ به انتقادات استاد، در کتاب دیگر خود با عنوان «نگاهی به حماسه حسینی» به ردّ انتقادات وارده از سوی استاد مطهری پرداخته و با لحنی محترمانه و علمی به دفاع از نظریه خویش و متقابلاً به ارائه برخی از ضعفها و تناقضها و کاستیهای کتاب «حماسه حسینی» استاد مطهری برخاسته و برخی از منابع و روضههای استاد را از نوع همان منابع و مطالب بیاعتبار مورد انتقاد ایشان نام برده است که داوری مفصلتر و دقیقتر میان این دو استاد و دو نظریه مهم ایشان را به فرصتی دیگر و مجالی مناسبتر وامی نهیم.[29] در اینجا فقط این نکته را باید مورد تأکید قرار دهیم که انتقادات مرحوم صالحی حتی اگر هم وارد باشد، اغلب در موارد جزئی است و به اصل نظریه و دیدگاه استاد شهید لطمهای نمیزند. جمع بندی و ارزیابی دیدگاه استاد مطهری بدین ترتیب استاد شهید با بیان درسها و اسرار گوناگونی از عاشورا و با ردّ دو نظریه از دو کتاب و دو شخصیت مطرح درباره قیام عاشورا، با تحلیلی جامع و معتدل و با تکیه بر تقدّم و محوریّت و اهمیت بُعد حماسی و تبلیغی عاشورا، «احیاگری و اصلاحگری امام حسین(ع)» و احیای «امر به معروف و نهی از منکر» از سوی آن حضرت و نیز با روشنگری درباره خرافات، جعلیات و تحریفات عاشورا، فضایی نقادانه در این گونه مباحث گشود و اثری بسیار مؤثر و ماندگار از خویش به یادگار گذاشت. ایشان همچنین در تلاش علمی گرانقدر خویش علاوه بر نقد دو نظریه یاد شده، به نقد کتب تأثیرگذار ولی مخدوشی همچون «روضة الشهداء» و «اسرارالشهادة» و ترکیببند مشهور محتشم که تا آن روز بسیار موجه و مقدس تلقی میشدند، شجاعانه همت گماشت و اهمیت آثار مهم و مهجوری همچون «لؤلؤ مرجان» و «بررسی تاریخی عاشورا» را یادآور شد. از اینرو می توان گفت که، استاد مطهری به عنوان خطیب و اندیشمندی مصلح، با تفکر نقادانه خود، با دوری از افراط و تفریط و با رعایت دقت و احتیاط و روحیه علمی، در عین دوری از مرعوبیت و عوام زدگی و تقالید کورکورانه، صفحات ارزشمندی بر فرهنگ پربار عاشورا افزوده، گام بلندی در جهت ارائه تحلیلی معتدلتر و جامعتر از عاشورا و احیاء و گسترش بعد عقلانی و در عین حال حماسی آن برداشته و الگویی ارزشمند در پیش روی عاشورا پژوهان و شیفتگان امام حسین(ع) قرار داده است و این سخن البته به معنای نفی اهمیت و ارزش دیدگاه های بزرگان دیگر نیست. بزرگانی که زیبنده است در مجال هایی دیگر به تبیین و ارزیابی میراث فکری ایشان بپردازیم. (برای تفصیل بیشتر درباره دیدگاه های هر سه شخصیت یاد شده در این نوشتار ر.ک «سیری در سلوک حسینی» به قلم گروهی از نویسندگان و اهتمام حسین علیزاده، دفتر نشر معارف، تهران، 1381 ش) ------------ پانوشت ها: [1]. فهري زنجاني، سيد احمد، آهي سوزان بر مزار شهيدان، انتشارات جهان، تهران، ص د. [2]. همان، ص هـ. [3]. همان، ص هـ. [4]. صحفي، سيد محمد. زندگاني حضرت اباعبدا... الحسين (ع)، دفتر انتشارات اهل بيت، قم، ص 149. [5]. ج 18، ص 389 و 22، ص 223. [6]. سيدبن طاووس، لهوف، ترجمه عقيقي بخشايشي، ص 47. [7]. صالحي نجفآبادي، نعمتا...، شهيدجاويد، ص 455. [8]. طباطبايي، علامه سيد محمد حسين. تفسير الميزان، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، ج 1، ص 251، بنياد فكري علامه طباطبايي با همكاري نشر رجاء، بيتا. [9]. ترجمه تفسير مجمع البيان، علامه طبرسي، ج 1، ص 177، انتشارات فراهاني. [10]. قنبري، بخشعلي. فلسفه عاشورا، صص 3، 2 چاپ و نشر بينالملل سازمان تبليغات اسلامي و امیرکبیر. [11]. مجموعه آثار 19، ص 201 ـ 202. [12]. مجموعه آثار 12، ص 188. [13]. مجموعه آثار 19، ص 15. [14]. همان، ص 18. [15]. همان ص 126. [16]. همان. [17]. همان، ص 127. [18]. همان، ص 192. [19]. همان. [20]. همان، ص 220. [21]. همان، ص 217 ـ 215. [22]. همان ص 224. [23]. همان، ص 154 تا 156. [24]. همان. [25]. همان، ص 360. [26]. همان، ص 153. [27]. ر. ک. فلسفه عاشورا از دیدگاه اندیشمندان مسلمان، بخشعلی قنبری، انتشارات بین الملل امیرکبیر. [28]. در نگارش بخش مربوط به شریعتی از مقاله آوردگاه شهادت نوشته علی دژکام، بهره برده ایم. [29]. ر. ک. شماره 12 مجله خردنامه همشهری، مقایسه دیدگاه استاد شهید مطهری و صالحی نجف آبادی درباره قیام عاشورا از حسین علیزاده، اسفند 1385.
|