Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: قرائت ابزاري از دين/اصل تجاوز/شکل گيري تشيّع/اصل غدر و خيانت

قرائت ابزاري از دين/اصل تجاوز/شکل گيري تشيّع/اصل غدر و خيانت

قرائت ابزاري از دين

علامه حلي در کتاب نهج الحق و کشف الصدق، عيناً از قول بلاذري(*) نامه اي از عبدالله بن عمر خطاب(**) به يزيد بن معاويه آورده است. جريان اين است که: پس از حادثة عاشوراي حسيني و شهادت سيد شهيدان حضرت ابا عبدالله(ع)، ميان عبدالله فرزند عمر بن خطاب، خليفه دوم و يزيد بن معاويه، خليفة اموي، مکاتبه رخ داده که سند بسيار مهم و قابل توجهي است. در اين مکاتبه فرزند عمر که از فقيهان بزرگ زمان خود بود، شايد براي جلب وجهة عمومي، به قتل سيد شهيدان اعتراض مي کند، يزيد پاسخي مي دهد که کاملاً مي تواند براي عبدالله فرزند خليفة دوم پاسخي اسکاتي و به اصطلاح معروف، دندان شکن باشد، ولي به هر حال اينک سندي نسبت به برداشت هايي که از دين در آن زمان مي شده، محسوب مي گردد.

متن نامه بدين شرح است: «لمـّا قتل الحسين کتب عبدالله بن عمر إلي يزيد بن معاوية: أمّا بعد، فقد عظمت الرزيّة و جلّت المصيبة، و حدث في الإسلام حدث عظيم، و لا يوم کيوم قتل الحسين»؛ هنگامي که حسين بن علي بن ابي طالب(ع) کشته شد، عبدالله بن عمر نامه اي به يزيد بن معاويه نوشت که: اندوه بزرگ و مصيبتي گران پيش آمده است، و در اسلام حادثه اي بزرگ روي داده است، و هيچ روزي مانند روز کشته شدن حسين نيست.

يزيد وقتي نامة عبدالله بن عمر به دستش رسيد چنين پاسخ داد: «فکتب إليه يزيد: أمّا بعد، يا أحمق، فإنّا جئنا إلي بيوت مجدَّدة، و فرش ممهّدة و وِسادة منضَّدة، فقاتلنا عنها، فإن يکن الحقّ لنا فعن حقّنا قاتلنا، و إن کان الحقّ لغيرنا، فأبوک أوّل من سَنَّ هذا و استأثر بالحقّ علي أهله»؛ يزيد بن معاويه در پاسخ نوشته است: اي نادان! ما وقتي قدرت را به دست آورديم با خانه هاي نوساخته و فرش ها و بسترهاي گسترده ي آماده و تخت ها، متّکاها و بالش هاي روي هم چيده شده، مواجه شديم. [يعني پدرت با خانه نشين کردن علي بن ابي طالب(ع) به بهاي جسارت به دختر رسول الله(ص) و ساير کارها، نخست براي ابوبکر و سپس خودش و در نهايت عثمان از قبيلة امويان، قدرت تدارک ديد. پدر من هم توانست با برافروختن جنگ هاي متعدد عليه علي(ع) قدرت را به دست بگيرد، پس من بر سر سفرة پهن شده و گسترده نشستم. لذا با تمام قوا براي حفظ آن جنگيديم. ] حال اگر قدرت، حق ما بود [به دليل غلبه]، پس براي حقمان جنگيديم، و اگر حقِ ديگري بود پس پدرت اولين کسي بود که چنين سنّت نهاد و [با برداشت غلط] حق ديگري را پايمال کرد.

يزيد مي خواست بگويد: تو از دين چه قرائت و تفسيري داري؟ و به ديگر سخن، ملاک مشروعيت قدرت را چه ميداني؟ اگر دين وسيله براي قدرت است، پس من اگر براي آن جنگيدم خطا نکرده ام و اگر مفهوم دين معنويت، اخلاق و ملاک مشروعيّت قدرت، اراده الهي و معيارهايي مشخص است و پيامبر، واسطه ي خدا و خلق است و او معيارها را بايد براي ما معين کند، پس پدرت نخستين گنهکار بوده است. و به ديگر سخن، ما درست با همان روشي که پدرت براي قدرت، بنيان نهاده به قدرت رسيده ايم. اگر معيار مشروعين، نصب الهي است که پدرت آن را منکر شد و اگر معيار آراي مردم است، باز هم پدرت بدون آراي مردم بر قدرت تکيه زد.
(برگرفته از کتاب فاجعه جهل مقدس همراه با تصرف)

* احمد بن يحيي بن جابر بلاذري بغدادي کاتب، از مهم ترين مورّخان و نَسَبت شناسان قرن سوم است. سال تولد وي دانسته نيست، اما گفته شده که قديمي‎ترين شيخ او که وکيع بن جراح است، در 197 هـ.ق، درگذشته و آن زمان، وي بايد هفت تا ده سال سن مي داشته است. ابن نديم از او و آثارش ياد کرده و وي را از مترجمان کتاب هاي فارسي به عربي دانسته است، که از جمله آثارش، ترجمة عهد اردشير به شعر است (ص 374). ياقوت با تفصيل بيشتري از او ياد کرده و از ذکر مشايخ وي توسط ياقوت چنين برمي آيد که بلاذري دانش خود را از محدثان شامي عراقي برگرفته است. دو کتاب با ارزش از بلاذري بر جاي مانده است: يکي «فتوح البلدان»، و کتاب با ارزش ديگر وي «انساب الاشراف» است که تاريخ دوران اسلامي را در قالب نسب شناسي و خانداني آورده است.

** عبدالله بن عمر از شخصيت هاي مدينه است؛ روايات واصله دلالت بر فقاهت او دارد؛ حتي در مسئلة ازدواج موقت، رأيش با رأي پدرش مخالف بود؛ به هر حال به رغم روايات زيادي که در مدح وي وجود دارد، آنچه مسلم است، ميلش به خلافت و وصول به قدرت بسيار بوده، ولي دلش مي خواسته به راحتي اين سمت نصيبش شود و به قول حافظ: «دولت آن است که بي خون دل آيد به کنار».

نوشته اند: سه بار به وي پيشنهاد خلافت داده شد. بلافاصله پس از قتل عثمان در 35 هـ. ق/ 656 م، در هنگام مذاکرات حکمين بر سر نزاع حضرت علي(ع) و معاويه در صفين در 37 هـ. ق / 657 658 م، و پس از مرگ يزيد در 64 هـ. ق / 683 م، که در هر سه بار به علت اينکه تمايل داشته مردم بر خلافتش مُتفق القول باشند و هيچ گونه خون ريزي براي حفظ آن نياز نباشد، اين پيشنهاد را رد کرد.

«لامنز»، از نويسندگان غربي، در خصوص علت رد کردن خلافت توسط عبدالله، مي نويسد: «رد وي به علت روحيات صلح جويانه و آرامش طلبانة وي بوده است. عبدالله از لحاظ جسمي ضعيف بوده و پدرش عمر نيز به اين موضوع پي برده بود».


اصل تجاوز

اصل تجاوز ... يعني از حد يک قدم جلوتر رفتن حتي با دشمن. آيا آنجا که اسب ما مي رود، با دشمن و لو مشرک، حالا که او دشمن است و مشرک و ضد مسلک و عقيده ما، ديگر حدي در کار نيست؟ قرآن مي گويد حد در کار است حتي در مورد مشرک. مي گويد: «وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ « (بقره/190) اي مسلمانان! با اين کافران که با شما مي جنگند بجنگيد ولي«وَلاَ تَعْتَدُواْ». اينجا اساساً سخن از کافر است: با کفار و مشرکين هم که مي جنگيد حد را از دست ندهيد. يعني چه حد را از دست ندهيد؟ اين را در تفاسير ذکر کرده اند، فقه هم بيان مي کند: پيغمبر اکرم در وصاياي خودشان هميشه در جنگ ها توصيه مي کردند، علي عليه السلام نيز در جنگ ها توصيه مي کرد ـ و در نهج البلاغه هست ـ که وقتي دشمن افتاده و مجروح است و مثلاً ديگر دستي ندارد تا با تو بجنگد، به او کاري نداشته باشيد. فلان پير مرد در جنگ شرکت نکرده، به او کاري نداشته باشيد. به کودکانشان کاري نداشته باشيد. آب را بر آنها نبنديد. از اين کارهايي که امروز خيلي معمول است (مثل استفاده از گازهاي سمي) نکنيد. گازهاي سمي در آن زمان نبوده ولي استفاده از آن نظير اين کارهاي غير انساني و ضد انساني و مثل اين است که آب را ببندند. اين ها ديگر از حد تجاوز کردن است. حتي ببينيد راجع به خصوص کفار قريش، قرآن چه دستور مي دهد؟ اينها الَدُّ الخِصام پيغمبر و کساني بودند که نه تنها مشرک و بت پرست و دشمن بودند بلکه حدود بيست سال با پيغمبر جنگيده بودند و از هيچ کاري که از آنها ساخته باشد کوتاهي نکرده بودند. عموي پيغمبر را همين ها کشتند، عزيزان پيغمبر را اين ها کشتند، در دوره مکه چقدر پيغمبر و اصحاب و عزيزان او را زجر دادند! دندان پيغمبر را همين ها شکستند، پيشاني پيغمبر را همين ها شکستند، و ديگر کاري نبود که نکنند. ولي آن اواخر، دوره فتح مکه مي رسد. سوره مائده آخرين سوره اي است که بر پيغمبر نازل شده. بقايايي از دشمن باقي مانده ولي ديگر قدرت دست مسلمين است. در اين سوره مي فرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ . . . وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى». (مائده/8)

خلاصه ي مضمون اين است: اي اهل ايمان! ما مي دانيم دل هاي شما از اين ها پُر از عُقده و ناراحتي است، شما از اينها خيلي ناراحتي و رنج ديديد، ولي مبادا آن ناراحتي ها سبب بشود که حتي درباره اين دشمن ها از حد عدالت خارج بشويد.

اين اصل چه اصلي است؟ آيا مي شود گفت که از حد تجاوز کردن در يک مواردي جايز است؟ خير، از حد تجاوز کردن در هيچ موردي جايز نيست. هر چيزي ميزان و حد دارد، از آن حد نبايد تجاوز کرد. حد تجاوز در جنگ چيست؟ مي پرسم با دشمن براي چه مي جنگي؟ يک وقت مي گويي براي اينکه عقده هاي دلم را خالي کنم. آن، مال اسلام نيست. ولي يک وقت مي گويي من با دشمن مي جنگم تا خاري را از سر راه بشريّت بردارم. خوب، خار را که برداشتي ديگر کافي است. آن شاخه که خار نيست، شاخه را براي چه مي خواهي برداري؟! اين، معني حد است.

* برگرفته از مجموعه آثار شهيد مطهري، جلد16، صفحات 80 و 81 با اندکي تصرف

شکل گيري تشيّع

از ميان دلايل فراوان که بيانگر زعامت علي(ع) پس از پيامبر(ص) و پيدايش پيروان و شيعيان آن حضرت است سه حديث قطعي و معروف مي تواند آغاز شکل گيري تشيّع در بين امّت پيامبر(ص) باشد: حديث «يوم الدار» در آغاز رسالت، حديث «منزلت» در اثناي رسالت و حديث «غدير» در اواخر عمر با برکت رسول خدا(ص). اين سه حديث و سفارشات فراوان ديگر رسول خدا(ص) سبب گرديد که در عصر حضرت، گروهي از صحابه گرد علي(ع) را بگيرند و به پيروي از او مشهور شوند. محقق معروف آقاي محمد کردعلي در کتاب «خطط الشام» مي نويسد:

« در زمان خود پيامبر(ص) گروهي از بزرگان صحابه به دوستي و موالات علي(ع) معروف بودند؛ مانند سلمان فارسي که مي گفت: ما با پيامبر(ص) بيعت کرديم بر دو اصل: خيرخواهي براي مسلمانان و اقتدا به علي بن ابي طالب(ع) و ولايت وي. ابوسعيد خدري مي گويد: مردم به پنج چيز دعوت شدند ولي چهار تا را گرفتند و يکي را رها کردند. سؤال شد: آن چهار تا را که گرفتند چيست؟ گفت: نماز، زکات، روزه ماه رمضان و زيارت خانه خدا. پرسيدند: آن يکي که رها کردند کدام است؟ گفت: ولايت علي بن ابي طالب(ع). از وي سؤال شد: آيا ولايت علي همانند آن چهار مورد، لازم و و اجب است؟ گفت: آري، به سان آنها لازم و واجب است. و از همين افرادند: ابوذر غفاري، عمار ياسر، حذيفة ابن يمان، ذوالشهادتين خزيمة ابن ثابت، ابوايوب انصاري، خالد بن سعيد و قيس بن سعد بن عباده». (محمد کردعلي، خطط الشام، ج5، ص251)

لذا سفارش هاي مؤکد پيامبر سبب شد که بذر تشيّع در سرزمين اسلام پاشيده شود و به تدريج رشد کند. گروهي در عصر رسالت، ولايت علي را به دل بگيرند و به عنوان شيعه علي(ع) مشهور شوند و با پايمردي تمام پيمان خود را با امام پس از عصر رسالت نيز حفظ کنند. اين گروه هسته تشيع را در صدر اسلام تشکيل مي دادند. سپس تشيع در طول زمان با توجه به شناخت هاي صحيح از مسأله امامت و جانشيني علي(ع) راه خود را باز کرد و پيوسته در حال گسترش بود. تشيع از حجاز آغاز گرديد. سرزمين حجاز زادگاه تشيع است و آنگاه که امام(ع) مقرّ خلافت را به عراق منتقل کرد، تشيع رشد بيشتري يافت و پيوسته در نقاط مختلف جهان گسترده شد.
(با استفاده از کتاب راهنماي حقيقت از آيت الله جعفر سبحاني، ص25ـ 28)

اصل غدر و خيانت

اکثريت قريب به اتفاق سياستمداران جهان از اصل غدر و خيانت براي مقصد و مقصود خودشان استفاده مي کنند. بعضي تمام سياستشان بر اساس غدر و خيانت است و بعضي لا اقل جايي از آن استفاده مي کنند؛ يعني مي گويند در سياست، اخلاق معني ندارد، بايد آن را رها کرد. يک مرد سياسي قول مي دهد، پيمان مي بندد، سوگند مي خورد ولي تا وقتي پايبند به قول و پيمان و سوگند خودش هست که منافعش اقتضا کند؛ همين قدر که منافع در يک طرف قرار گرفت، پيمان در طرف ديگر، فوراً پيمانش را نقض مي کند. چرچيل در آن کتابي که در تاريخ جنگ بين الملل دوم نوشته است و يک وقت روزنامه هاي ايران منتشر مي کردند، وقتي که حمله متفقين به ايران را نقل مي کند مي گويد: «اگر چه ما با ايراني ها پيمان بسته بوديم، قرار داد داشتيم و طبق قرارداد نبايد چنين کاري مي کرديم.» بعد خودش به خودش جواب مي دهد، مي گويد: «ولي اين معيارها: پيمان و وفاي به پيمان، در مقياس هاي کوچک درست است، دو نفر وقتي با همديگر قول و قرار مي گذارند درست است اما در سياست، وقتي که پاي منافع يک ملت در ميان مي آيد، اين حرف ها ديگر موهوم است. من نمي توانستم از منافع بريتانياي کبير به عنوان اينکه اين کار ضد اخلاق است چشم بپوشم که ما با يک کشور ديگر پيمان بسته ايم و نقض پيمان بر خلاف اصول انسانيت است. اين حرف ها اساساً در مقياس هاي کلي و در شعاع هاي خيلي وسيع درست نيست.»

اين همان اصل غدر و خيانت است، اصلي که معاويه در سياستش مطلقاً از آن پيروي مي کرد. آنچه که علي عليه السلام را از سياستمداران ديگر جهان ـ البته به استثناي امثال پيغمبر اکرم ـ متمايز مي کند اين است که او از اصل غدر و خيانت در روش پيروي نمي کند و لو به قيمت اينکه آنچه دارد و حتي خلافت از دستش برود، چرا؟ چون مي گويد اساساً من پاسدار اين اصولم، فلسفه خلافت من پاسداري اين اصول انساني است، پاسداري صداقت است، پاسداري امانت است، پاسداري وفاست، پاسداري درستي است، و من خليفه ام براي اينها، آن وقت چطور ممکن است که من اينها را فداي خلافت کنم؟! نه تنها خودش چنين است، در فرماني که به مالک اشتر نوشته است نيز به اين فلسفه تصريح مي کند. به مالک اشتر مي گويد: مالک! با هر کسي پيمان بستي و لو با کافر حربي، مبادا پيمان خودت را نقض کني. مادامي که آنها سر پيمان خودشان هستند، تو نيز باش. البته وقتي آنها نقض کردند ديگر پيماني وجود ندارد. قرآن هم مي گويد: « فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ». (توبه / 7) در مورد مشرکين و بت پرست هاست که با پيغمبر پيمان بسته بودند: مادامي که آنها به عهد خودشان وفادار هستند، شما هم وفادار باشيد و آن را نشکنيد. اما اگر آنها شکستند، شما نيز بشکنيد. مي فرمايد: مالک! هرگز عهد و پيماني را که مي بندي، با هر که باشد، با دشمن خوني خودت، با کفار، با مشرکين، با دشمنان اسلام، آن را نقض نکن. بعد تصريح مي کند، مي فرمايد: براي اينکه اصلاً زندگي بشر بر اساس اينهاست، اگر اينها شکسته بشود و محترم شناخته نشود ديگر چيزي باقي نمي ماند.
(نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1027، فرمان مالک اشتر)

* برگرفته از مجموعه آثار شهيد مطهري، جلد16، صفحات 78 و 79 با اندکي تصرف

عنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org