Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بررسی تاریخی – کلامی پدیده تکفیر در جهان اسلام و ریشه های آن علی اله بداشتی

بررسی تاریخی – کلامی پدیده تکفیر در جهان اسلام و ریشه های آن علی اله بداشتی

بررسی تاریخی – کلامی پدیده تکفیر در جهان اسلام و ریشه های آن

علی اله بداشتی
(استاديار فلسفه دانشگاه قم)

چکيده: پديده تکفير در جهان اسلام تاريخي درازدامن دارد که از زمان ظهور خوارج در دهه چهلم هجري آغاز و تا امروز ادامه يافته است. در اين مقاله به اختصار سير تاريخي اين پديده در جهان اسلام را بررسي و به بيان ريشه هاي آن از جمله انحصارگرايي، رياست طلبي، دنياگرايي و... خواهيم پرداخت و سپس به راه حل درمان آن مانند گفتگوي سازنده، شمول گرايي به جاي انحصارگرايي، تمسّک به قرآن و اهل بيت (ع)، نقد عالمانه به جاي تکفير و ... پرداخته شده است.

مقدمه:يکي از مصيبت ها و پديده هاي شوم جهان اسلام که رشته اي درازدامن در تاريخ اسلام دارد پديده «تکفير» است. در تاريخ اسلام اولين حزب سياسي، نظامي و اعتقادي که ديگر مسلمانان را تکفير کرد خوارج بودند. آنان در سال 37 ه.ق در مصاف اميرمؤمنان علي (ع) با معاويه در اردوگاه علي (ع) حضور داشتند و با سپاه معاويه - به عنوان گروهي سرکش و ياغي که در مقابل امام مفترض الطاعة قرار گرفته بودند- مي جنگيدند. آنان وقتي با حيله گري معاويه مواجه شده و قرآن ها بر سرنيزه ديدند از جنگ دست کشيده و علي (ع) را مجبور به ترک جنگ کردند؛ اما ديري نپاييد که متوجه گناه کبيره خود شده و از کرده خويش توبه کردند.

خوارج اگرچه توبه کردند ولي همه سپاه علي (ع) را به خاطر پذيرش حکميت مرتکبين گناه کبيره قلمداد کرده، اصرار ورزيدند که همه بايد توبه کنند. آنان با افراط در عقيده خود تا آن جا پيش رفتند که مرتکبان گناه کبيره را کافر و حتي اميرمؤمنان علي (ع) را به اين دليل تکفير کرده و از او مي خواستند که به جهت پذيرش حکميت توبه نمايد. خوارج پذيرش حکميت را گناه کبيره و مساوي با کفر دانسته و توبه کردن را راه خروج از کفر قرار دادند و اگر کسي از کفر خويش دست برنمي داشت و توبه نمي کرد او را واجب القتل مي دانستند. از اين جا بود که دو عقيده کلامي به نام خوارج در تاريخ کلام اسلامي به ثبت رسيد يکي اين که مرتکب کبيره کافر است و ديگر اين که اگر کافر از کفرش توبه نکند کشتن او واجب است. آنان بر اساس همين عقيده باطل حکم به قتل مولاي موحدان و سنبل توحيد يعني اميرمؤمنان دادند، و عبدالرحمن بن ملجم خود مجري اين حکم گرديد و ديگر خوارج او را بر اين کار ستودند .

به اين ترتيب حکم مرتکب کبيره به عنوان يک مسأله کلامي و فقهي در ميان عالمان دين از آن زمان مورد بحث قرار گرفت و در مقابل اين ديدگاه، اعتقاد مرجئه قرار دارد که ايمان را امري قلبي تلقي کرده و عمل را جزئي از آن نمي دانستند. بنابراين عقيده مرجئه، بين مسلماناني که اعمال صالح انجام مي دادند و ملتزم به شريعت بودند با کساني که تنها شهادتين گفته بودند و اقرار به اسلام مي کردند تفاوتي از جهت ايمان نبود و همه مؤمن شمرده مي شدند. اين مساله در بين متکلّمان از قرن اول اسلام تاکنون همچنان يکي از مباحث کلامي مناقشه برانگيز است. در مقابلِ دو نظريه تکفير خوارج و ايمان مرجئه، معتزليان به نظريه تفسيق و منزلة بين المنزلتين روي آوردند، و به عنوان يکي از اصول کلامي مهم معتزليان مورد توجه قرار گرفت.

در اين بين، يکي از اصحاب درس حسن بصري از علماي نيمه اول قرن دوم هجري از وي همين مسأله را پرسيد او سر در گريبان تفکر فرو برد سپس حکم به نفاق مرتکب کبيره دارد .
ابوالحسن اشعري رهبري اشاعره در مسأله ايمان و کفر به اين سو رفت که ايمان تصديق قلبي و اقرار زباني اوست، عمل به ارکان از فروع ايمان است و کسي از ايمان خارج نمي شود و کافر شمرده نمي شود مگر اين که منکر توحيد يا رسالت رسول اکرم و محتواي رسالت او گردد؛ اما مرتکب گناه کبيره اگر بدون توبه از دنيا برود حکمش با خداست؛ يا به رحمت خدا آمرزيده شود و يا شفاعت پيامبر اکرم (ص) بر اساس حديث «شفاعتي لأهل الکبائر من اُمّتي» شامل حال او گردد و يا به ميزان گناهش مجازات مي شود، سپس داخل رحمت خدا شده و به بهشت برود .

غزالي از متکلمان برجسته اشاعره، فرقه هاي کلامي مانند معتزله، مشبهه و غيره را کافر نمي شمارد؛ زيرا آنان را اهل تأويل و اجتهاد در دين دانسته، خطايشان را در تأويل مجوز تکفير نمي داند. وي تنها کساني را کافر مي شمارد که اصلي از اصول دين را که به تواتر ثابت شده انکار نمايند .
اهل حديث که پيشگامان فکري و اعتقادي سلفيه به شمار مي آيند در مسأله کفر و ايمان به اين سو رفتند که ايمان مرکب از قول و عمل است و تارک الصلاة کافر است و قتل او واجب اما ترک اعمال ديگر شريعت کفر شمرده نمي شود. چنانکه احمد بن حنبل مي نويسد: «الإيمان قول و عمل... و من ترک الصلاة فقد کفر و ليس من الأعمال شيء ترکه کفر إلّا الصلاة من ترکها فهو کافر و قد أحلّ الله قتله» . اين نظريه در باب کفر تحديد نظريه خوارج است زيرا خوارج هر گناه کبيره اي را کفر مي شمارند اما احمد بن حنبل از ميان کبائر تنها ترک نماز را کفر مي شمارد و بر خلاف خوارج دشنام دادن مسلمان را فسق و جنگ با مسلمان را کفر مي داند. ملاک کفر در نگاه پيشگامان اهل سنت مانند ابي بکر عبدالله بن الزبير حميدي (م 219) نيز گناه کبيره نيست چنانچه ايشان مي نويسد: از اصول اعتقاد ما اين است که ايمان قول و عمل است و قابل زيادت و نقصان است و سخن بدون عمل نفعي نمي رساند و قول و عمل بدون نيت نمي تواند باشد ، ايشان در ادامه در ردّ ديدگاه خوارج در مسأله تکفير مي نويسد: « و إن لا يقول کما قالت الخوارج: من أصاب کبيره فقد کفر» : از اصول اعتقادي اهل سنت اين است که با خوارج که گفتند هر کس کبيره اي مرتکب شد کافر است هم آوا نباشد.

يکي ديگر از بزرگان اهل سنت در قرن چهارم به نام ابي زيد قيرواني ملقب به (مالک صغير م-386ه) در باب ايمان همين عقيده را بيان مي کند و عمل را يکي از ارکان ايمان دانسته و زيادة اعمال را موجب زيادة ايمان و نقص در عمل را موجب نقص در آن مي داند اما درباره تکفير مي نويسد: «أنّه لا يکفر أحد بذنب من اهل القبلة» اعتقاد ما اين است که احدي از اهل قبله (مسلمانان) را بواسطه گناه کردن کافر نشماريم (مراد از اهل قبله مسلماني است که شهادتين گفته و به سوي قبله نماز مي گذارد).

ديدگاه سلفيه در باب تکفير
يکي از مهم ترين متفکران سلفيه احمد بن تيميه حرّاني (م 728) است. همان گونه که مشاهده شد قبل از ابن تيميه، علماي اهل سنت ميزان مسلماني را اعتقاد قلبي و اقرار زباني به وجود خدا و رسالت رسول اکرم (ص) دانسته و عمل را موجب کمال ايمان و نقص آن را موجب نقص ايمان مي دانستند و برخي از آنان شهادتين، اقامه صلوة، روزه رمضان، ايتاء زکات و حج بيت الله را از ارکان اسلام دانسته و ترک آن را موجب کفر دانستند با اين قيد که کسي که سه رکن اول را عامداً ترک کند از او پذيرفته نيست اما تارک زکوة و حج هرگاه زکوة را ادا کرد از او پذيرفته است و در حبس (تأخير در پرداخت) گناهکار است و حجّ را هرگاه به جاي آورد به وظيفه اش عمل کرده است .

ابن تيميه نيز همچون گذشتگان از اهل سنت و اهل حديث، دين و ايمان را قول و عمل مي داند، قول تصديق قلبي و اقرار زباني است و عمل، قلب و زبان و اعضا را در بر مي گيرد . ايمان با طاعت فزوني مي يابد و با معصيت کاهش. اما اهل سنت و جماعت، اهل قبله را به خاطر ارتکاب گناه کبيره و معصيت -همچون خوارج- تکفير نمي کنند بلکه برادري ايماني با معصيت پا برجاست . ايشان براي اثبات اين سخن به آيه قصاص اشاره مي کند که مي فرمايد «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ» : پس اگر کسي از سوي برادر (ديني) خود چيزي بر او بخشيده شود بايد از راه پسنديده پيروي کند. در اين آيه شريفه خداي کريم قاتل مسلمان را برادر ديني مسلمان مي داند. صالح العثيمين در شرح سخن ابن تيميه مي نويسد که از نگاه اهل سنت و جماعت، مسلمان به صرف اين که معصيتي انجام داد يا گناه کبيره اي مرتکب شد از دايره مسلماني خارج نمي گردد و کافر نمي شود و ثانياً نظريه خوارج را رد مي کند که فاعل کبيره را کافر شمرده و خونش را مباح مي دانستند. ثالثاً برادري بين مؤمنان اگرچه معصيتي انجام دهند ثابت است حتي اگر کسي (مسلماني) مسلماني را کشت يا مالش را به سرقت برد سارق و قاتل از دايره اسلام خارج نمي شوند اگرچه اين گناهان از کبائر هستند. يعني از آيه شريفه 178 بقره استنتاج مي شود که گناه کبيره موجب خروج از دايره اسلام نيست پس نمي توان کسي را به صرف انجام گناه کبيره کافر شمرده و قتلش را واجب شمرد بلکه چنين شخصي مسلمان فاسق است و فاسق مسلمان کافر شمرده نمي شود بلکه مؤمنِ ناقص الايمان است يعني به جهت اقرار و ايمان به خدا و رسول مؤمن شمرده مي شود و به جهت گناه کبيره اي که انجام مي دهد فاسق است .

ديدگاه اماميهاز نظر شيخ صدوق (ره) غلاة و مفوضه کافرند اما قاتلان انبياء و أئمه معصومين کافر و مشرکند و در جهنم جاودانه اند. شيخ مفيد (ره) مي نويسد اماميه و زيديه اتفاق دارند که همه ناکثين و قاسطين از اهل بصره و شام، کافر، گمراه و ملعونند چون با اميرالمؤمنين(ع) جنگيدند و به همين گناه مخلّد در آتشند. وي در ادامه مي نويسد که اماميه و زيديه و گروهي از اهل حديث اتفاق نظر دارند که خوارج که بر اميرالمؤمنين علي(ع) خروج کردند به واسطه اين خروج از دين برگشتند و مرتد شدند آنان نيز جاودانه در آتشند. البته شيخ مفيد در جاي ديگر [الجمل يا النصرة في حرب البصرة ص 14 ط 1 نجف] مي نويسد اگر چه شيعه در حکم بر کفر محاربين علي (ع) اجماع دارند اما آنان را به جهت اين کار از حکم اسلام خارج نمي دانند چون کفر آنان به جهت تأويل بوده است و اين کفر از ملت اسلام است نه کفر و ارتداد از شريعت اسلام چون آنان شهادت مي گويند و في الجمله اسلام را پذيرفتند و از اين رو از کفر اهل ردّه که موجب خروج از اسلام هستند مبرّايند اگرچه از ايمان خارجند و مستحق لعنت و خلود در جهنمند.

شيخ مفيد مرتکبين به گناهان کبيره از مسلمانان را به خاطر گناه از اسلام بيرون نمي داند و معتقد است که آنان مسلمانند اگرچه به خاطر جرم ها و گناهان کبيره اي که انجام مي دهند فاسقند. گفتني است که شيخ مفيد بين مسلمان و مؤمن تفاوت مي نهد و مرتکبين کبيره را [و خوارج را] مسلمان مي نامند ولي مؤمن نمي داند، چون از نظر وي اسلام اعم از ايمان است يعني هر مؤمني مسلمان است اما هر مسلماني مؤمن به شمار نمي آيد.

شيخ مفيد (ره) بدعت گذاران در دين را نيز کافر مي داند و مي نويسد که بر امام فرض است که آنان را بر بدعتشان آگاه کند و اگر اينان پس از دعوت آنان به سوي حقيقت و اقامه دلائل بر بدعتشان ماندند بر امام است که با آنان بجنگد و اگر کشته شدند اهل آتشند.

خواجه نصيرالدين طوسي و علامه حلّي، محاربين پيامبر (ص) و علي (ع) را کافر ولي مخالفان پيامبر و امام (ع) را فاسق مي دانند. اما در مصداق آنان بحثي نکردند. فاضل مقداد علاوه بر آن که در مفهوم ايمان و کفر با تفصيل بيشتري سخن گفته مصداق برخي گروه ها را نيز بيان کرده است. وي ايمان را تصديق قلبي و کفر، پوشاندن حق مي داند و مشبهه و مجسمه و کساني را که نص بر ولايت اميرمؤمنان علي (ع) را رد کردند کافر مي داند و مي نويسد: «دافعي النصّ علي اميرالمومنين (ع) فإنّهم کفرة عند جمهور أصحابنا و يقوي عندي أن ذلک حق في دافع النّص المتواتر و ما ثبت عنده بطريق يعتقد صحته». در ادامه، فاضل مقداد فرد مقلدي را که شبهه براي او حاصل شده و قدرت بررسي ادلّه براي شناخت حقيقت ندارد معاند نمي شمارد.

در چند سده اخير بعد از ظهور محمد بن عبدالوهاب در عربستان، جريان تکفير مسلمانان و مشرک خواندن اهل قبله شدت گرفت. محمد بن عبد الوهاب با تمسک به برخي آيات و تأويل آن ها و با شبيه سازي بين مشرکان مکه و مشرکان معاصرِ انبياء گذشته، با کساني که به زيارت قبور انبياء و ائمه و صالحان مي روند و براي شفاي بيمارانشان يا فضاي حوائجشان نذري مي کنند امت اسلامي را دو شقه کرده و هر کسي که خلاف معتقدات او سخن مي گفت متهم به شرک و کفر مي کرد. از نظر محمد بن عبدالوهاب اگر کسي پيامبر يا صالحين را واسطه طلب حاجت از خدا قرار دهد مشرک شده است در جاي ديگر مي نويسد اگر کسي انگشتري به دست کرد تا مصيبتش دفع شود مشرک شده است و...

اين اعتقادات محمد بن عبد الوهاب امروزه دستاويز تکفير بسياري از مسلمانان توسط سلفي هاي تکفيري شده است. بر اساس تأويل هاي منحصر به فرد وهابيون اگر کسي به مرقد پيامبر گرامي اسلام برود و بوسه بر خاک نهد و پيامبر را تعظيم کند مشرک است. اگر خدا را به حق نبي اش سوگند دهد که گناهش آمرزيده شود و يا دعايش مستجاب گردد مشرک شده است و از نظر ابن عبد الوهاب مانند کسي است که «وُدّ، يَعوق و نَسر» را پرستيده است يعني شرک او از شرک مشرکين عصر انبياء بدتر است چون آنان ملائکه و اولياء و بت ها را تنها در آسايش مي خواندند اما در سختي ها خدا را مخلصانه مي خواندند اما اين مشرکان در سختي ها نيز اوليا را مي خوانند. در جاي ديگر مي نويسد: «لا خلاف إنّ التّوحيد لابدّ أن يکون بالقلب و اللسان و العمل، فإن إختل شيء من هذا لم يکن الرجل مسلماً فإن عرف التّوحيد و لم يعمل به فهو کافرٌ معاند... فإن عَمِلَ بالتّوحيد عملاً ظاهراً و هو لا يفهَمُهُ أو لا يعتقدُهُ بقلبه فهو منافق و هو شرٌُّ من الکافر الخالص...».

بررسي و نقد:براي بررسي عقايد متکلمان گذشته و سلفي ها به ويژه محمد بن عبدالوهاب بيان چند مقدمه لازم است:

1. تفکيک دو مسأله هستي شناختي در توحيد و معنا شناختي: برخي متکلمان و مسلمانان از نظر هستي شناختي، خدا و اسماء و صفات الهي را قبول، اما در معنا شناختي با هم اختلاف دارند مثلاً اشاعره خداي سبحان را به يگانگي قبول دارند اما صفات خدا را زايد بر ذات مي دانند، برخي اين عقيده را شرک و کفر دانسته اند. ولي دقت نکرده اند که اقرار به توحيد و صفات و تفسير رابطه صفات با ذات دو مسأله است و اين که لازمه مسلماني اقرار به وجود خداي سبحان و اقرار به اسماء و صفات اوست و الّا در تفسير صفات، و به ويژه در تفسير صفاتي مانند علم، قدرت، اراده و تفسير صفات خبري، همواره بين مسلمانان اختلاف نظر بوده است، اما متأسفانه هر گروه کلامي، تفسير خويش را عين حق دانسته اند و گاه ديگران را بر اساس راي و نظر خويش کافر شمرده اند؛ چنان که غزالي فيلسوفان را در علم خدا به جزئيات کافر دانسته است، اشاعره، معتزله را به جهت نفي صفات زايد بر ذات، و معتزله اشاعره را بر جهت اثبات صفات زايد بر ذات از مدار توحيد خارج دانسته اند.

2. دوم همان گونه که بر اساس آيه شريفه «...زَادَتْهُمْ إِيمَاناً» ايمان مراتب دارد، ضد آن هم که کفر و شرک باشد ذو مراتب است چنان که خداي سبحان درباره کفار مي فرمايد: وقتي به کفار گفته مي شود خداي رحمان را سجده کنيد و [بت ها را سجده نکنيد] گفتند: رحمان کيست؟ آيا آن را که تو به ما فرمان مي دهي سجده کنيم [امر به سجده] بر رسيدن ايشان از [ايمان] مي افزود. در جاي ديگر خداي سبحان درباره مشرکان مکه مي فرمايد: به الله قسم خوردند سوگندي سخت که اگر ترساننده اي بر ايشان بيايد يکي از راه يافته ترين امت ها خواهند بود ولي چون ترساننده [رسول خدا] به سوي ايشان آمد جز کفر و نفرت بر آنان نيفزود.
اينک با توجه به دو مقدمه فوق، به نقد آراي متکلمان به ويژه سلفي هاي تکفيري مي پردازيم:

اول: آيا حکم کسي که خدا و رسول و قيامت را انکار مي کند با کسي که به رسول اکرم درود مي فرستد و خداي سبحان را به آبروي رسول اکرم سوگند مي دهد که حاجتش را برآورد يعني رسول الله را شفيع خود قرار مي دهد يکسان است؟ آيا شفيع قرار دادن رسول الله با شفيع قرار دادن بت ها يکسان است؟ آيا خداي سبحان رسول الله را در دنيا و آخرت شفيع قرار نداده است؟ آيا قرآن کريم نمي فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً» ، اگر آنان که بر خود ستم کردند به نزد تو بيايند و از خدا آمرزش بخواهند و رسول خدا نيز براي آنان آمرزش بخواهد قطعاً خدا را توبه پذير مهربان مي يافتند؟

آيا محمد بن عبدالوهاب اين حديث رسول خدا را که او اول شفاعت کننده روز قيامت است که شفاعت او پذيرفته است را نمي پذيرد. چگونه است که پيامبر تا زماني که در دنيا بود شفاعتش پذيرفته بود و رفتن به سوي او براي اين که نزد خدا براي آنان دعا کند شرک نبود، به علاوه امت به شفاعت او در قيامت اميدوار باشند شرک نيست اما الان کسي خداي سبحان را به مقام محمد (ص) سوگند دهد مشرک است؟ آيا پيامبري که خداي سبحان براي او مقام شفاعت قرار داده با بت هايي که خداوند آن ها را دست ساز بت پرستان مي داند يکسان هستند؟

دوم: ثابت شد همان گونه که ايمان امري ذو مراتب است شرک نيز امري داراي مراتب است. آيا مشرکيني که براي پاسداري از بت پرستي و بت خانه ها با پيامبر جنگيدند با مؤمناني که ايمان سطحي دارند و ايمان شان با شرک آميخته است مساوي هستند چنان که خداي سبحان درباره اين گروه از مؤمنان مي فرمايد: « وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللهِ إِلاّ و َهُم مُشْرِكُونَ». علامه طباطبايي در تفسير اين آيه شريفه مي نويسد که مراد از اين شرک بعضي از مراتب شرک است که با بعضي از مراتب ايمان جمع مي شود و در اصطلاح فن اخلاق، شرک خفيّ ناميده مي شود. قرآن کريم دسته اول از مشرکان را پليد و نجس دانسته است و اجازه ورود آنان به مسجد الحرام را نداده است آيا آنان با کسي که ريا مي کند اگرچه ريا هم نوعي شرک دانسته شده، حکم فقهي يکساني دارند؟

متأسفانه محمد بن عبدالوهاب احکام فقهي و احکام اخلاقي را به هم آميخته است و براي احکام اخلاقي که يکي از آن ها اخلاص در توحيد و عبادت است با احکام فقهيِ کفر و شرک به هم آميخته است و براي شرک اخلاقي، احکام شديد فقهي مشرکان مکه را که با پيامبر جنگيدند صادر مي کند و مسلمانان را متهم به شرک و کفر مي کند! اين تأويل هاي خود محورانه است که گروه هاي تکفيري را در جهان اسلام پرورش داده و مسلمانان را رو به روي هم قرار داده است.
ريشه هاي تکفير

1. انحصارگرايي: يکي از اشکالات غالب متکلمان،
انحصارگرايي در تفکر ديني است. غالب متکلمان، تنها فهم خودشان از دين را کامل و عين حقيقت دانسته و تفکر ماسواي خويش را باطل، بدعت و گاه کفر قلمداد مي کنند در حالي که هيچ معرفتي مصون از خطا نيست و تنها فهم پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از حقيقت دين، معصومانه و مصون از هر خطايي است؛ اگرچه فهم هر مسلماني از دين که بر اصول و مباني درستي استوار باشد و مجتهدانه آن را کسب کرده باشد حجت و عندالله معذور است چون بنابر فرمايش امام هفتم(ع) «إنّ للنّاس علي الله حجّتين، حجّة ظاهرة و حجّة باطنة» حجت ظاهري در اين حديث شريف انبياء و ائمه و حجت باطني عقل شمرده شده است. وقتي عقل حجت خداست، پس اگر کسي با اصول و مباني درست عقلي درباره موضوعي معرفتي بدست آورد، عندالله حجت دارد، پس، اين ديدگاه هاي متصلب و مبغضانه پاره اي از متکلمان است که راه گفتگو را بسته و راه اتهام و افترا را هموار مي سازد.

2. جهل به عقائد ديگران:
يکي ديگر از ريشه هاي تکفير ديگران، جهل به عقايد ديگران و افتراء و کذب است، مثلاً يکي از افترائات برخي سلفي ها به شيعيان امام علي بن ابي طالب اين است که آنان معتقدند «خان الجبرئيل» در حالي که به گزارش قرآن کريم اين اعتقاد پاره اي از يهوديان بود چنان که مي فرمايد: «مَنْ كَانَ عَدُوًّا للهِِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ و َمِيكَالَ فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ» :(هر کس دشمن خدا و ملائکه و رسولان او و جبرئيل و ميکائيلش است [بداند که] خدا يقيناً دشمن کافران است) اما چه دست هاي پنهاني است که براي ايجاد تفرقه و کينه ميان مسلمانان عقايد يهود را به شيعه نسبت مي دهند، بحثي است که ريشه هاي سياسي و شيطاني دارد.

3. تفسيرهاي نابجا: يکي ديگر از ريشه هاي تکفير
تفسيرهاي نابه جا از عقايد فرقه هاي مخالف است. متکلمان غالباً عقايد گروه هاي کلامي و فرقه هاي مذهبي ديگر را بر اساس مباني و مظنونات خويش تفسير مي کنند و اين کار موجب بد فهمي، اتهام و اختلاف است که گاه موجب تکفير مخالفان مي گردد مانند تفسير و فهم محمد بن عبدالوهاب از عقائد ديگران در باب زيارت، شفاعت و...

4. ريشه هاي سياسي:يکي ديگر از ريشه هاي تکفير مخالفان، اختلاف هاي سياسي و برتري طلبي ها و رياست طلبي هاست. برخي گروه ها براي بيرون کردن رقيب از صحنه سياست و کسب قدرت، گروه مقابل را با انواع افتراء و تهمت آلوده مي کنند تا پايگاه مردمي آنان را سست و مردم را از پيوستن به آنان باز دارند. اين يکي از بدترين شيوه هاي ضد اخلاقي براي پيروزي ها دنيايي است که يک حزب سياسي براي اين که حزب رقيب را از صحنه سياست بيرون کند، تلاش مي کند با افتراءهاي اخلاقي و گاه عقيدتي و حتي با تکفير به مقصد خويش نايل آيد و دين و مذهب را قرباني مقاصد دنيايي خويش نمايد.

راه برون رفت از تکفير راه برون رفت اين است که اولاً؛ مسلمانان به قرآن و اهل بيت پيامبر تمسک جويند چنان که پيامبر گرامي اسلام فرمود: «إنّي قد ترکتُ فيکم الثقلين... کتاب الله و عترتي فإنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض» . محور قرار دادن قرآن و اهل بيت عصمت که خدا آنان را تطهير نموده است و آنان کشتي نجات امت اسلامند و اختصاص به شيعه يا سني، شافعي يا مالکي ندارد. ثانياً؛ به خرد جمعي روي آورده و از انحصارگرايي دست بردارند و به جاي تکفير، راه گفتگو در آراء و عقايد يکديگر را باز نمايند چنانکه شيخ سليم البشري استاد جامعة الازهر با امام شرف الدين عاملي براي رسيدن به حقيقت، نامه هاي دوستانه نوشته و در مباحث اختلافي گفتگو کردند و به فهم مشترکي در مسائل مورد بحث رسيدند. ثالثاً؛ اگر فردي يا گروهي خود را در پله هاي فوقاني ايمان مي داند از کساني که در پله هاي پايين تر هستند دستگيري کند و حتي مشرکان را در پناه خويش آورد تا کلام حق را بشنوند چنان که خداي مهربان مي فرمايد: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللهِ...» : اگر يکي از مشرکان از تو پناه خواست او را پناه ده تا کلام خدا را بشنود. هنر بزرگ پيامبران اين بود که با عطوفت و مهرباني با مشرکان برخورد مي کردند تا آنان را به دين خدا جذب کنند و تنها در مقابل ستم پيشگان و دشمنان نظامي و به اصطلاح «کافران حربي» شمشير مي کشيدند. رابعاً: سياست اسلامي مسلمانان اقتضا مي کند تا زماني که دشمنان مشترکي دارند و آنان کمر به نابودي اسلام و مسلمانان بسته اند اختلافات و دشمني هاي داخلي را کنار گذاشته و به مسأله مهم تر که يکي از آن ها صهيونيسم و ديگر الحاد فکري بين المللي است به جهاد فکري و در نهايت در مقابل متجاوزان به جنگ بپردازند اما افسوس که اسرائيل غاصب نماينده صهيونيسم بين الملل در قلب جهان اسلام لانه کرده است و شعار سرزمين موعود نيل تا فرات را سر مي دهد در سوريه و عراق عده اي به نام تشکيل دولت اسلامي بدترين جنايات را عليه مسلمانان و ديگر مخالفان ديني خويش مرتکب مي شوند. خامساً: تقويت تفکر تقريب در بين مسلمانان در عين احترام به مذاهب شناخته شده اسلامي و برجسته نمودن مشترکات اعتقادي، اخلاقي و عبادي و اجتماعي و... سادساً: جايگزين کردن نقد عالمانه به جاي تکفير جاهلانه و متعصبانه، چرا که در نقد عالمانه هم اعتقادات و افکار درست و صحيح مورد توجه قرار مي گيرد و هم مواردي که مورد پذيرش نيست.

------------------------
منابع:
1.قرآن
2. ابن تيميه.، العقيدة الواسطية، شرح صالح العثيمين قاهرة 1428 ق 2007 م
3.الأشبيلي، ابومحمد عبدالحق، الاحکام الشرعية تحقيق ابو عبد حسين بن مکاشه رياض 1422
4. ابن حنبل احمد، اصول السنة (مجموعه عقائد ائمة السلف) فراز احمد زمرلي بيروت 1415
5. بيهقي، ابوبکر احمد بن الحسين ج 8، هند حيدرآباد 1344 ق
6.حلّي حسن بن يوسف کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق حسن حسن زاده آملي، قم، نشرک اسلامي 1407 ق
7.سيوطي عبدالرحمن، جامع الاحاديث، بي جا بي تا
8.شهرستاني عبدالکريم، الملل و النحل تحقيق اميرعلي مهنا، علي حسن فاعور، بيروت دارالعرفة 1421 ق 2001 م
9.صدوق ، الخصال، قم - جامعه مدرسين انتشارات اسلامي، 1362
10.صابري حسين، تاريخ فرق اسلامي (1) تهران، سمت 1384
11.صدوق، محمد بن علي، الاعتقادات قم مؤسسه امام هادي، 1390
12.طباطبايي سيد محمدحسين، الميزان، ج 7، قم انتشارات اسلامي 1417ق
13.عبدالوهاب محمد، کشف الشبهات شرح صالح العثيمين، قاهرة، 1428 ق 2007 م
14.عبدالوهاب محمد، کتاب التوحيد، اتحاد الاسلامي العالمي، 1413 ق 1992 م
15.غزالي ابوحامد الاقتصاد في الاعتقاد، بيروت دارالکتب 1406 ق
16.فاضل مقداد بن عبدالله الاسدي سيودي، اللوامع الالهيه في مباحث الکلاميه تحقيق قاضي طباطبايي قم بوستان کتاب 1387
17.قاضي عبدالجبار بن احمد، شرح اصول خمسه، عبدالکريم عثمان قاهرة 1416 ق 1996 م
18.عبده محمد، شرح نهج البلاغه - بيروت دارالبلاغه، 1413 ق 1993 م
19.کليني، محمد بن يعقوب - اصول کافي - تهران دارالکتب السلامية 1407 ق
20.مفيد، محمد بن نعمان، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات قم، مکتبة الداوري 1330

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org