Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: سخنرانی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: برگرفته از كتاب جوانان از ديدگاه بزرگان - نوشته جعفر اردبيلى
بيانات معظم له پيرامون جوان و نسل امروز ايران اسلامى برگرفته از كتاب جوانان از ديدگاه بزرگان - نوشته جعفر اردبيلى اساساً اسلام براى عبادت و بندگى جوان ارزش خاصى قائل است

بسم الله الرحمن الرحيم
اشاره
چند شب قبل از حلول ماه مبارك رمضان، پس از كسب اجازه از محضر حضرت آية اللّه صانعى (حفظه اللّه) كه يكى از ياران و شاگردان بنام حضرت امام (رضوان اللّه تعالى عليه) و از مراجع بزرگوار حوزه علميه قم هستند سؤالاتى را طرح نموديم و ايشان هم در كمال خلوص و تواضع با رويى گشاده به آنها پاسخ دادند تا جوانان اين مرز و بوم با نقطه نظرات فقهى با كلامى پدرانه آشنا شوند. از خداوند متعال براى ايشان و همه عالمان دلسوز طلب طول عمر با عزت مى كنيم.

حضرت عالى به عنوان يك نظريه پرداز دينى در مورد جوان و نسل امروز ايران اسلامى، چه ارزشگذارى و ارزيابى داريد؟

بسم اللّه الرحمن الرحيم.
خدا را سپاسگزاريم كه امثال شماها را براى حفظ ارزشهاى اسلامى و تبيين احكام اسلام و قبول زحمت، براى جوانان نگه داشته و آگاهى به شما داده و براى خدا اين زحمتها را مى كشيد و ان شاءاللّه مأجور هم خواهيد بود. ولى به طور كلّى همان طورى كه اطلاع داريد و دوستان هم مى دانند، اساساً اسلام براى عبادت و بندگى جوان ارزش خاصى قائل است. در يكى از سخنرانيهاى مرحوم آية اللّه فلسفى من شنيدم كه ايشان مى فرمود جوانها قبل از پيرها به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) گرويدند و ايمان آوردند و يكى از اشكالهايى كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) مى كردند اين بود كه شما جوانانمان را از ماگرفتيد و آنان را فاسد كرديد، اينها مسلمان شدند. در جريان نهضت اسلامى هم ما ديديم جوانها آمدند. من بارها عرض كرده ام كه امام وقتى حركت را شروع كرد، قبل از هر صنف و هر جميعتى جوانان دانشجو آمدند و اين امتيازى هم براى دانشگاه و هم براى جوانان است. بعد جوانهايى از بازاريها و ديگر اقشار آمدند و همين طور توسعه پيدا كرد تا همه ملت ايران به نهضت امام پيوستند و بنده عقيده ام اين است كه نسل جوان امروز ما تشنه حقايق اسلامى است. ما اگر بتوانيم حقايق اسلامى را آن چنان كه هست به آنها تفهيم كنيم، زمينه تفهيم را داشته باشيم، خيلى راحت مى پذيرند. بنده روز قبل با گروههاى مختلف فكرى از جوانان دانشجو صحبت داشتم، طيفهايى كه فكرهاى مختلفى هم داشتند، امّا وقتى من مسائل را براى آنها بازگو مى كردم، چه مسائل سياسى، چه اعتقادى، آنها مى پذيرفتند، پذيرشى با همه وجود، يعنى جوانانمان امروز اگر اسلام را مى پذيرند، با يك آگاهى زيادى مى پذيرند. بنده معتقدم اگر مشكلى براى جوانان وجود دارد، به اين دليل است كه ما نتوانستيم آن چنان كه بايد و شايد اين جوانها را با اسلام عزيز عملا و قولا آشنا سازيم. شاهد خيلى آشكار آن اين است كه همين جوانها بودند كه امام با كمك آنها توانست در جنگ مقاومت كند، توانست وضعيت دانشگاهها را اصلاح كند و دهها كار ديگرى كه امام انجام داد. چون اين جوان، امام را هم از نظر عمل و هم از نظر گفتار شناخته بود و به عبارت ساده اگر بتوانيم اسلام را آن چنان كه هست معرفى كنيم، اسلام را دين سهل بدانيم، اسلام را دين خرد و عقل بدانيم، اجازه بدهيم سؤال كنند و سؤالشان را جواب بدهيم، بله اگر چيزى، شبهه اى به ذهنشان نمى آيد نبايد شبهه را بوجود بياوريم، امّا بتوانيم جواب بدهيم. من يك نمونه عرض مى كنم، باز به ياد مرحوم فسلفى كه امشب هم اولين شبى است كه ايشان از دنيا رفته و شب ليلة الدفن ايشان است و نماز ليلة الدفن امشب مستحب است. براى ايشان اين جمله را به يادش عرض كنم، چون مرحوم فسلفى به بنده خيلى حق دارد، كما اينكه به جامعه و اسلام خيلى حق دارد. يك بحثى است در خطبه شعبانيه كه اغلب گفتيم و شنيديم، وقتى خطبه تمام مى شود اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) مى پرسد:
«ما أفضل الأعمال؟» پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «افضل الأعمال في هذه الشهر الورع عن محارم اللّه» خوب، اين ساده ترين معنايش «پرهيز از گناهان، افضل اعمال است» مى باشد. ولى ببينيد فلسفى اين را در بحث كودكش چقدر زيبا معنا مى كند. يعنى چه نوع پرهيز و ورع افضل اعمال است؟ من نمى خواهم وارد اين بحث بشوم و اگر كسى مى خواهد مى تواند به آنجا مراجعه كند و چهار تا سطرش را بنويسد تا جوانها بفهمند بزرگان، روايات را با چه ديدى ملاحظه مى كردند. يا وقتى مى رسد به بحث سعادت و شقاوت، ايشان مطرح مى كند: « بدبخت كسى است كه در شكم مادر بدبخت است، خوشبخت كسى است كه در شكم مادر خوشبخت است ». حتى آخوند خراسانى، يكى از اركان مشروطه، آن محقّق بزرگوار اينجا كه مى رسد مى گويد قلم اينجا رسيد و سر بشكست. امّا مرحوم فسلفى آنقدر زيبا معنا مى كند كه آدم در مقابل آن زيبايى به وجد و نشاط مى آيد. يك مقدار فكرمان را باز كنيم، يك مقدار بيشتر بحث كنيم. بنده با مطالعاتى كه انجام دادم به اين نتيجه رسيده ام اينكه گفته مى شود مادر براى فرزند ولايت ندارد، شايد بتوانيم از نظر فقهى و با حفظ موازين فقهى ثابت كنيم كه نه، مادر هم بر فرزند ولايت دارد. بچه اى كه پدرش مرده است، مادر مى تواند سرپرستى اش را به عهده بگيرد. اين مبنايى كه مادر ولايت ندارد، شايد بتوانيم آن را با موازين فقهى حلش كنيم. بنابراين، اگر آن را عمل كرديم، جواب دادن خيلى آسان است كه چرا پدر ولايت دارد، اما مادرى كه بچه اش را بيشتر دوست مى دارد، پس از مرگ پدر، اين مادر ولايت ندارد! كه در اين صورت مادر چقدر بايد اذيت بشود. ما وقتى رسيديم به اينجا كه بگوييم زن مى تواند قاضى بشود، يك بابى براى ما باز مى شود كه مادر مى تواند قيمّ بشود، مى تواند ولىّ قهرى هم باشد و يا بسيارى از مسائل ديگرى را كه بنده روى آنها كار مى كنم و مطالعه مى كنم، ما مى توانيم آن را براى جامعه تبيين كنيم، براى نسل جوان تبيين كنيم. بنده در جامعه جوان هيچ اشكالى در جوانان نمى بينم. اشكال اگر هست از بنده و امثال بنده است و هر كسى كه مسئول تربيت و هدايت جامعه است كه نتوانستيم آن چنان كه اسلام هست براى آنها بيان كنيم، آن اسلامى كه امام دنبالش بود، منتها عمرش وفا نكرد. نمى گويم فقه را به هم بزنيم، بلكه با موازين فقهى بحث كنيم. جامعه ديروز با جامعه امروز در خيلى جهات تغيير كرده است. دين شفاف فطرى را امروزه داريم، همانى را كه گذشتگان گفتند ما هم بگوييم، منتها بتوانيم پاسخگوى مسائل روز جامعه هم باشيم.
با توجه به اينكه نسل جوان امروز از دو قشر دختر و پسر تشكيل شده و امروزه در جامعه، بحث تفكيك دختر و پسر مطرح مى شود و وقتى موضوع تفكيك پيش مى آيد، در آخرين و نهايى ترين سطحش فكر مى شود، يعنى در همه بخشهاى جامعه. آيا نظر قطعى اسلام بر تفكيك و جدا كردن است؟ و اگر راهى براى ارتباط مشروع ميان دختران و پسران است، بيان فرماييد.
يك نظر، نظر شخصى بنده است كه مدتها بود راجع به آن فكر مى كردم اتفاقاً در يكى از مجلدات تاريخ تمدن ويل دورانت، (اخلاق و تمدن) در مورد مسئله ارتباط دختر و پسر، وقتى مطالعه كردم ديدم اين نظريه را برخى از صاحبنظران دارند كه هر چه اين ارتباطات كمتر باشد، براى زندگى فايده اش بيشتر است و زندگى را بادوامتر مى كند و هر چه ارتباط بيشتر باشد، زندگى و كانون گرم خانوادگى را سرد مى كند و زود بر هم مى زند، بنده شخصاً نظرم بر اين است. حالا نظر اسلام را عرض مى كنم. اساساً اين جدائيهايى كه جاذبه جنسى و جاذبه سكونت و آرامش كنار همسر را محكم مى كند، آن جدائيها را ما بايد حفظ كنيم، كما اينكه نظر اسلام هم همين است. يعنى ما نمى توانيم اينها را رها كنيم تا همان طور كه در دنياى غرب است با هم مختلط باشند. آنچه كه در دنياى غرب است، هم براى پسر ضرر دارد و هم براى دختر و هم براى جامعه. يعنى جاذبه هاى جنسى و جاذبه هاى نياز به همديگر از نظر سكونت و آرامش ضعيف مى شود، ضعيف كه شد، شبيه محارم مى شوند. شايد يكى از نكته هايى كه اسلام ازدواج با محارم را اجازه نداده است، ضعيف شدن آن جاذبه است. ما هر چه اين ارتباط را بيشتر كنيم، آنجا ضرر مى كنيم، هم دختر، هم پسر و هم جامعه، آن هم در اثر به هم خوردن كانون خانواده، و نسلهاى بشريت نيز به هم مى خورد. و اينكه آيا اسلام راهى برايش قرار داده است يا نه؟ يعنى براى ارتباطات مشروع. بله يك كسى ممكن است از نظر فقاهت و شرع بگويد، اين پسر و دختر مى توانند با اجازه پدر به عقد موقت هم در آيند، با همديگر درس بخوانند و با همديگر مباحثه كنند، بروند و بيايند كه نظر شهيد مطهرى(قدس سره) همين است. يا اينكه نه، حالا پسر و دخترى مى خواهند با هم ازدواج كنند، براى اينكه همديگر را خوب بشناسند و بيايند يكى دو سالى با هم عقد موقت باشند، همان كه در غرب هم رايج است، به عنوان دوست و بعد با هم ازدواج كنند. بنده اين را خطرناك مى بينم و اين از نظر كارشناسى خلاف است ولو شهيد مطهرى(قدس سره) از نظرى شرعى فرموده و بنده عرض مى كنم از نظر كارشناسى خلاف است و وقتى از نظر كارشناسى خلاف بود، ادلّه اى را كه عقد متعه را تجويز كرده، تجويز نمى كند كه كانون خانوادگى را به هم بزند. ادلّه عقد متعه نيامده تا سبب شود جامعه به بدبختى كشيده شود، آمده جلوى فساد جامعه را بگيرد، نيامده فساد را در جامعه تشديد كند. بنابراين، اصلاً ادلّه اين مورد را شامل نمى شود. با اين نظرى كه بنده دارم و عرض كردم در كتاب تاريخ ويل دورانت هم روى اين نظر خيلى تأكيد شده است، تجربه هم نشان داده است. و اما قطع نظر از اين نظر، اصلاً بنده در باره عقد موقت نظر ديگرى دارم. اصل نظر فقهى بنده اين است، كه عقد موقت را مشروع مى دانم در يك مواقع اضطرارى براى جلوگيرى از گناه، يعنى در جبهه هاى جنـگ. اصلاً عقد موقت براى آنجا مشروع است. عقد موقت براى اطفاى غريزه جنسى تشريع نشده است. براى ايجاد رابطه بين پسر و دختر اصلاً دليلى نداريم تا اينكه آنجاها جايز و مشروع باشد. ادلّه عقد موقت مخصوص آنجاست. ادلّه اش قصور دارد. اينجا هم كه مى گويند عقد موقت مستحب است، باز اشتباه است. عقد موقت اگر مستحب بوده براى احياى سنت و اماته بدعت بوده تا سنت صيغه و عقد موقت را زنده نگه دارد. امروز كه همه مى دانند جامعه شيعه عقد موقت دارد، اسلام عقد موقت دارد، اين هيچ معنا ندارد كه ما بگوييم نخير، اين مستحب است. هر مسلمانى بايد يك زن صيغه اى هم داشته باشد تا بگوييم به اين مستحب اسلامى نيز عمل كرده ايم، هيچ استحبابى ندارد. چه اينكه اگر ما عقد موقت را در جامعه رايج كنيم، نكاح دايم را از بين برده ايم، آن اصل را ضربه زده ايم و از اين جهت، هم نامشروع است و هم نادرست. بنابراين، نظر شخصى ام اين است كه نبايد ارتباطات باشد. ارتباطاتى كه آن غرايز را تضعيف مى كند، بايد طورى باشد كه غرايز تشديد بشود. نياز به غير همجنس بايد باشد و تقويت هم بشود. لذا براى ارتباط بين پسر و دختر اسلام راهى برايش قرار نداده است. امّا ارتباطاتى كه به غريزه جنسى ربطى ندارد، براى مثال نشستن در يك كلاس درس و با هم درس خواندن، كه فسادى هم بر آن بار نمى شود، آن مانعى ندارد. يك اجتماعى است و با هم صحبت مى كنند، حجاب هست و با همديگر صحبت مى كنند. همين كه در جوامع اسلامى به صورتهاى ديگرى بوده، امروزه به صورت تحصيل و مباحثه علمى در دانشگاه مطرح است يا شركت در بحثهاى علمى، اجتماعى و....
پس مى توان گفت ارتباطات معمول اجتماعى كه در جامعه رايج است، هيچ منعى ندارد؟
خير، منعى ندارد.
بلكه مى توان گفت ارتباطاتى را كه موجب مى شود غريزه جنسى و زندگى دايم اينها (زوجين ) به هم بريزد را شما ممنوع مى دانيد؟
اگر در آينده اينها با يكديگر ازدواج كنند، اشكال ندارد.
يك بحثى داريم در لمعه، مى گفتند اگر فروشنده اى جنسى را به زنى بفروشد و صورت او را نگاه نكند و بعد آن زن، آن جنس را پس بياورد و فروشنده بگويد من شما را نديدم و نمى شناسم، چون صورتتان را نگاه نكرده ام، از نظر شرعى اينجا شهيد ثانى مى فرمايد آن مرد فروشنده مقصر بوده و بايد جنس را پس بگيرد، چون بايد اينجا به صورت زن نگاه مى كرد. حالا اين نگاه كردن كه در جامعه ما هست، يعنى سخن در نگاه ريبه است كه آيا هر نگاهى را شامل مى شود يا اينجا مثل همان موضوعى كه در لمعه مطرح شده، نگاهى كه در معاملات و نگاهى كه در معمول زندگى مردم هست را شامل نمى شود؟
نگاهى كه حرام است آن نگاهى است كه زمينه فساد را فراهم سازد. يعنى زن آرايش كرده است، مرد هم جوان، و تيز مى شود در صورت او، چشم چرانى يا مقدمه چشم چرانى، امّا به سبك عادى و متعارف مى بينيم در آن داستان حضرت زهرا(عليها السلام) دارد. سلمان مى آيد، جابر مى آيد، زهرا(عليها السلام) نشسته است. به صورت زهرا(عليها السلام) حتماً نگاه مى كند و مى گويد رنگ حضرت زهرا(عليها السلام) زرد بوده و من پرسيدم كه چرا رنگ حضرت زرد شده است. اين نگاههاى متعارف مى باشد. در جامعه ديروز هم پسر عموها، اقوام و خويشان، سر يك سفره مى نشستند. شب يلدا دور هم مى نشستند امّا بدون اينكه هيچ كدام قصد و نگاه ريبه داشته باشند. همه اين مشكلاتى كه در جامعه ما پيش آمده، فسادى است كه در غرب بوده و سراغ ملت ما هم آمده وگرنه با آن حالت صفا، با آن حال صميميت، به صورت همديگر نگاه مى كردند، زنها مى آمدند، مردها هم مى آمدند، مى رفتند، نگاه به همديگر مى كردند، امّا نگاهها، نگاههاى عادى بوده. بله، نگاه كردن عادى به بدن زن هم حرام است. نگاه عادى مى كنند، صحبت مى كنند، حرف مى زنند، آقاى واعظ و منبرى براى زنها مسئله مى گويد. در صدر اسلام كه زنها مى آمدند و از رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)مسئله مى پرسيدند، مثلاً پيامبر نگاهش را پايين مى كرد و تا آخر سرش را بلند نمى كرد، اگر اين طور بود كه در تاريخ نقل مى شد. پيامبر نگاه مى كرده به صورت آن زن و آن زن نگاه مى كرده به صورت پيامبر(صلى الله عليه وآله). همين زنهايى كه خدمت امام(قدس سره) مى رسيدند، اين طور نبود كه امام سرش را پايين كند و زنها هم سرشان را پايين كنند. امام(قدس سره) به آنها نگاه مى كرد، آنها هم به امام نگاه مى كردند. اين گونه نگاهها كه نگاههاى متعارف است و اجتماعات بر آن بنيانگذارى شده است، نگاه چشم چرانى نيست، نگاهى كه زمينه ساز چشم چرانى نيست، خوف فتنه و فسادى هم در كار نيست. در خيابان، در بازار با همديگر راه مى روند با رعايت پوشش اسلامى، در اين حال نگاه كردن به صورت و دستها تا مچ هيچ دليلى بر حرمتش نيست، سيره هم بر جواز است
.يعنى نگاه بر اساس اصل اعتماد و عدم خيانت
بله، بر اساس اصل اعتماد، البته آن هم نسبت به صورت و نه نسبت به بدن، بدن با اصل عدم اعتماد و اصل اعتمادش، جايز نيست.
بحث رنگ، رنگ خاص مثل رنگهاى تيره و رنگهاى سياه. در جامعه ما مهترسالارى و بزرگ سالارى مطرح بوده و به شكل سنّتى و معمول بزرگسالان به رنگهاى تيره و رنگهاى غير تند تمايل داشته و دارند. الآن هم يك شكل دينى به آن داده شده و پوشيدن رنگهاى تند، جذاب و رنگين سفارش نمى شود. آيا دين در متن خود اين مطالب را در مورد رنگ دارد يا نه ؟
ابداً. دين راجع به رنگ، راجع به انواع لباس هيچ قانونى ندارد، جز يك قانون و آن اينكه لباس نبايد جلب نظر ديگران كند. در يك جايى نرود كه جلب نظر كند، مثلا زن براى شوهرش هر لباسى كه مى خواهد بپوشد، يا اگر زنى است كه جلب نظر نمى كند، هر نوع لباسى مى خواهد بپوشد، هر رنگى مى خواهد، بپوشد. جوان و پير هم همين طور است. روى رنگ، روى مد، روى انواع لباس، « كل شيء مطلق حتى يرد فيه نهى » اصل بر آزادى است و بر حليت، مگر جلب نظر كند، موجب فساد شود يا فرهنگ غرب را ترويج كند، فرهنگ لباسى كه در فرهنگ ديگر اثر بگذارد. فرهنگ رنگى كه در فرهنگ ديگر اثر بگذارد. بنده يك وقتى در نماز جمعه قم گفتم فرهنگ پاساژ غير فرهنگ تيمچه است. يعنى نوع معمارى هم مى تواند روى فرهنگ اثر بگذارد. معمولاً در پاساژ، جنس، فروشنده و خريدار با آن تيمچه و بازار و تجارتخانه هاى قديمى، فرق مى كند، هم فروشنده فرق مى كند، هم خريدار و هم جنس، يعنى آن يك فرهنگى است كاملاً سنّتى ـ اسلامى، هيچ شائبه بدى ندارد. اينها يك فرهنگهايى است كه ممكن است يك جاهايى شائبه بدى داشته باشد. لباس، رنگ لباس، مد، قيافه، همه اينها آزاد است، مگر آنكه تحت پوشش لباس و البسه فرهنگ غرب را بياورد، كه نتيجه اش در مد و ترويج از آنها نمايان مى شود. اگر ترويج از آنها باشد، تأثير در فرهنگ بگذارد، اينجاست كه حرام است. آنكه روايت دارد لباس دشمنان را نپوشيد، شبيه آنها نشويد، خود شبيه شدن ظاهرى حرام نيست، بلكه شبيه شدن براى اينكه فرهنگ دنبالش مى آورد، در فكر مردم، اعتقاد مردم، زندگى مردم اثر مى گذارد، روى اين جهت حرام است. بنابراين، فقط يك رنگ، مذمت شده و آن هم رنگ مشكى و سياه است. رنگ سفيد هم در روايات مطلوب عنوان شده و گرنه هيچ خصوصيتى ندارد.
حالا اگر اين رنگ و لباس، روال عادى جامعه ما بشود، مثلاً كت و شلوار كه به طور متعارف در جامعه ما مورد استفاده قرار مى گيرد و ديگر كسى از آن رنگ و بوى غرب و فرهنگ آن را نمى بيند؟
نمى بيند، ولى آن اول كه مى آيد، اوليها حرام مرتكب مى شوند
اگر مفسده انگيز نباشد، اين چه دليل حرمتى دارد؟
فرهنگ غرب است و فرهنگ غرب مفسده انگيز است، هر فرهنگى كه فرهنگ دينى و اسلامى ما را تهديد كند، استفاده از آن ممنوع است. امّا اگر آن فرهنگ در لباس يا قيافه اثر نمى گذارد، هويت ما را سلب نمى كند، مانعى ندارد. ولى معمولاً عوض مى كند. عرض كردم فرهنگ معمارى در پاساژ يك فرهنگ بدنبال دارد و بازار، تيمچه هم يك فرهنگ دارد. اين فرهنگ معمارى در بقيه امور ما اثر مى گذارد. هر لباس، هر مد، هر شكلى كه در فرهنگ اسلامى و انسانى و ملى ما اثر بگذارد ولو در درازمدت، بايد جلويش را گرفت. نبايد انسان هويت خودش را از دست بدهد. به عبارت ديگر انسان بايد براى خودش ارزش قايل باشد. جوان بايد خود را بشناسد، تحت تأثير مدهاى ديگران قرار نگيرد. خودش سليقه داشته باشد، خودكفا بشود. خودش لباس بدوزد، از رنگ مناسب استفاده كند تا اصالت فرهنگ خودش را حفظ كند. اين برمى گردد به اينكه اصالت فرهنگى خودش را حفظ مى كند. هيچ ضررى هم ندارد و استعدادش هم شكوفا شده است، از تقليد هم نجات پيدا مى كند.
شما فكر نمى كنيد كه گرايش به اين مدهاى غربى يا هر مدى كه در جامعه ما رايج مى شود، بخاطر ممانعت غير اصولى بوده كه ما داشته ايم.يعنى كارشناسانه منع نكرديم، دقيق و با دقت روى آن كار نكرديم ؟
نه، قبول ندارم. بخاطر ترويجى بوده كه دودمان پهلوى كرده است. خاندان پهلوى با فشار و با تبليغات آمدند فرهنگها را تغيير دادند و ما را اسير فرهنگهاى وارداتى كرداند و اكنون نيز ادامه دارد. بله، ممكن است بعضى جاهايش هم اشتباهاتى بوده است، من نمى گويم، به طور كلى خوب بوده. براى مثال وقتى مرحوم نائينى انديشه و نظر خود مبنى بر دفاع از مساوات و حريت را مطرح مى كند به او مى نويسند كه مساوات و حريت خلاف اسلام است، يعنى شما كه مى گويى مساوات، يعنى مالك و مستأجر مثل هم هستند، و حريت معنايش اين است كه آدم هر گناهى را كه مى خواهد انجام دهد، امّا نائينى در پاسخ مى نويسد، خير. شايد برخى افراد كج فهم و كج سليقه باشند، من نمى خواهم بگويم نبوده، امّا اساس را من اجبار سلسله پهلوى و فرهنگى كه آنها بوجود آورده و هنوز هم دنباله اش ادامه دارد، مى دانم. در حال حاضر بايد برگرديم و اصالت فرهنگى و هويت جمعى را به جوانان گوشزد كنيم و به آنها بفهمانيم كه شما مسلمانيد، خليفة اللّه هستيد، ايرانى هستيد، و بايد احساس شخصيت كنيد.
با توجه به بعضى مطالبى كه الآن در جامعه ما رخ مى دهد و حتى هم اينك كه يك مسئله اجتماعى نيز هست مثل كف زدن، سوت كشيدن و بعضى از كارهاى شبيه به اينها، برخى مى گويند با كف زدن و سوت كشيدن در حقيقت مى خواهند يك نوع تبديل شعار پيش بياورند، يعنى با كف زدن و سوت كشيدن قصد اين است كه يك تبديل شعارى از صلوات و تكبير به سمت فرهنگ ديگر پديد آيد. آيا اين مطلب با صحبت شما تناسب هم دارد؟ يعنى كف زدن به شكلى باشد كه بخواهد هويت ما را بگيرد و ما را بسوى فرهنگى ببرد كه با هويت ما متضاد باشد. آيا اصولاً كف زدن و سوت كشيدن حرمتى دارد يا نه؟ و با توجه به آيه اى كه در قرآن آمده «ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاءً وتصدية»، هيچ اشكالى ندارد؟
شعار عوض كردن چند شكل دارد، يك وقت يك شعار واجبى در كشور است كه ما آن را به فراموشى بسپاريم و كم كم محتوايش را هم از بين ببريم، در اين صورت اين كار حرام است ولو با قرآن خواندن باشد. ما مى خواهيم بگوييم استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى. شما بياييد مدح اميرالمؤمنين(عليه السلام) را كه از افضل عبادات است، بخوانيد، براى اينكه بتدريج اين شعار كمرنگ شده و بعد كم كم محتواى آن را هم از بين ببريد، يعنى برگردانيد به استبداد، برگردانيد به حاكميت غير مردم و مشكلات ديگر. اين حرام است، براى اينكه يك ملتى براى اين شعارها و متحوياتش فداكارى كرده است و اساس را اينها تشكيل مى دهند. بين كف زدن و بين اين چيزها فرقى نمى كند، منتها آن فضيلت است و با فضيلت خواستيم يك فضيلتى را از بين ببريم و اين يك كارى است كه نه فصيلت است نه رذيلت، و امّا اگر يك شعارهايى است كه شعارهاى لازم آن چنانى نبوده، بلكه من نوعى از آن شعارها خوشم نمى آمده و مى خواهم آن شعارها را از بين ببرم، نمى خواهم اين شعار باشد ولى جزو اصول نيست، جزو اساس نيست. توجه مى فرماييد «جزو اصول و اساس نيست» وقتى جزو اصول و اساس نباشد و من نمى خواهم باشد، چه دليلى بر حرمت آن داريم؟ بنده اين سليقه شما را نمى خواهم باشد! كف زدن، سوت كشيدن يك كارى است دارد انجام مى گيرد. شيخ در مكاسب مى گويد لهو است، مگر هر لهوى حرام است ؟ هيچ دليلى بر حرمتش نيست. اگر شكل تشويق داشته باشد، چه مانعى دارد؟ توى مجلس عروسى كف مى زنند، الآن در شاديها كف مى زنند. و اما آن آيه شريفه كه اشاره شد، آن، جلوگيرى از صداى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده كه مى خواستند نگذارند صداى ايشان به مردم برسد يا مسخره مى كردند يا مى خواستند نگذارند پيامبر نداى وحى را ابلاغ كند، سوت مى كشيدند كه حرف پيامبر(صلى الله عليه وآله) به جايى نرسد، بله، آن حرام است. چون از نداى توحيد جلوگيرى كردند، امّا فرضاً حالا براى مرجعيت بنده يك شعارى درست كردند كه بنده خودم را مرجع جا بيندازم. شما مى آييد شعار مرجع شدن مرا بر مى گردانيد به كف و صلوات براى اينكه نمى خواهيد من مرجع باشم، آسمان كه به زمين نمى آيد. نمى خواهيد من مرجع باشم، حالا مرجع بودن من كه جزو اركان اسلام و اركان انقلاب نيست. مردم كه خون ندادند كه من مثلاً مرجعيتم جا بيفتد يا مرجعيتم انتشار پيدا كند. خوب، مرجع هستى، رساله ات را بنويس ! كارت را بكن! پس بستگى دارد به آن شعارى كه بناست از بين برود تا چه شعارى باشد. اگر جزء اصول باشد، جزء آنهايى است كه مردم برايش خون دادند، مشروعيت نظام به آنهاست. آن شعارها مثل استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى و يا شعار بدهيم قانون اساسى محترم است، حالا شعار بدهيم تا قانون اساسى را از بين ببريم، حال، هرچه مى خواهد باشد، ولو صلوات كه از افضل عبادات است. صلواتى كه آدم وقتى مى فرستد، همه فرشتگان براى او طلب رحمت مى كنند. البته بايد سفارش كرد حالا اگر بناست تغيير بدهيم، به يك شعار ناطق تغيير بدهيم. اگر از يك شعارى خوشمان نمى آيد، بايد تغييرش بدهيم به يك شعار ناطق. چون شعار ناطق، مسلماً گويايى بيشترى دارد، در حالى كه كف زدن و سوت كشيدن، اينها شعار صامت است و اينها گويايى ندارد. چنانچه بتوانيم به يك شعار ناطق برگردانيم، بهتر و نيكوتر است.
يعنى هميشه از يك شعار مرجوح به يك شعار راجح برويم، حركت به شكل صعودى در ارزشها باشد؟
مرجوح به نظر خودمان، يا به مساوى آن برويم يا به راجح، البته مرجوح به نظر خودمان، وگرنه اگر فرمان الهى باشد و زيربناها باشد كه آن حرام است و در اين صورت نمى توانيم آن را تغيير بدهيم.
مسئله موزيك و موسيقى،از حيث لغوى و علمى موسيقى و هنر غير از آن چيزى است كه در شرع ما گفته مى شود. غِنا صوت است امّا در موزيك و هنر، موسيقى را اعم از صوت و صداى ابزار موزيك مى دانند، در حالى كه در فقه ما آنها را تفكيك مى كنند. وقتى كه صحبت از موسيقى مى شود و فقهاى ما نظر به حليت يا حرمتش مى دهند، باز هنرمندانى كه كارشان پرداختن به موزيك است، سردرگم مى شوند، متوجه نمى شوند كه به كدام بخش از نظر فقهى، موسيقى مى گويند. آياصداى خواننده را مى گويند يا صداى آلات موسيقى را مى گويند؟ به هر جهت الآن ما در يك زمانى هستيم كه راديو و تلويزيون ما يك سرى آهنگهايى را پخش مى كند، و در مراسم و بعضى از مجالس نيز همين طور. خواننده هايى مى خوانند، حالا براى تشخيص مصداق، همه مراجع فرموده اند كه بايد برويم سراغ متخصص فن، امّا بحث سر اين است كه خود متخصص فن هم متوجه نمى شود كه مقصود مراجع در مفهوم موزيك چيست تا بتوانند براى ما مصداق را تبيين كنند. لطفاً در مورد موزيك حلال و حرام توضيح بفرماييد.
مشكل مسئله غِنا و موسيقى و هنر اين است كه اولاً صريح صحبت كردن راجع به آن، شايد براى بعضى افراد در جامعه كه هنوز ظرفيت آن را نداشته باشند، صحيح نباشد; دوم اينكه با مسائل سياسى و فكرى آميخته مى شود و سوم اينكه ما گاهى برخوردهايمان برخوردهاى دوگانه است. يعنى براى يك عده اى حرفمان يك چيز است، ولى عملمان يك چيز ديگر است و اين خيلى مشكل پديد آورده در اين جهات، من برايش سند دارم و نمى توانم براى شما روى بعضى جـهات در خصوص تبيين ادلّه صريح بيان كنم. مرحوم فيض وقتى مى آيد و به غِنا حرمت محتوايى مى دهد تا سر حد كفر وى را مى برند. امّا حالا با شرايط فعلى جامعه من به شما عرض مى كنم اين هنرهايى را كه جوانهاى مسلمان ياد مى گيرند، نمازش را مى خواند، روزه اش را مى گيرد، توى دانشكده هاى اسلامى، دانشگاههاى اسلامى در نظام جمهورى اسلامى، هنر ياد مى گيرد، چه با ابزار و چه بدون ابزار و از سوى ديگر ياد گرفتن اينها هم معمولاً براى اين نيست كه جامعه را به فساد بكشانند، مى خواهد سرگرمش كند، نيم ساعت سرگرمش كند با يك سرى شعرهاى با محتوا و با يك آواز قشنگى بخواند كه اين سرگرم بشود و يا در كارهاى علمى از آن استفاده بشود، اين را بنده نمى توانم بگويم گناه است و حرام و مرتكبش، گناه كبيره كرده است و بايد شلاقش زد و طردش كرد و آنچه كه حرام است از غِنا و آوازخوانى، آنهايى است كه داراى يك محتواى باطل باشد. شما اگر يك شعرى بخوانيد بدون آواز قشنگ، بدون اينكه به صورت سرود باشد، امّا اين شعر در جامعه فساد بيافريند، اين مى شود غِناى محرّم. يعنى اين حرام است، هر چند غناى مصطلح هم نباشد. اين حرام است امّا اگر با سرود با شعرهاى قشنگ، با تصنيف، مسائل بهداشتى را به مردم آموزش بدهند، با تصنيف پيشگيريها را به ياد مردم بيندازد، فقرزدايى كنند، اينجا موسيقى حرام نيست، آن حرام است كه محتوايش فساد بيافريند و يا سبك خوانندگى، فساد بيافريند. براى مثال چنانچه يك دختر زيبايى كه آرايش كرده در يك اجتماعى براى زنها قرآن مى خواند. بعد مى خواهيم نوار ويدئويى آن را براى مردها نشان دهيم، عكس است و نگاه به عكس كه ديگر حرام نيست، بالاتر آنكه ناشناس هم باشد، اين فى حدّ نفسه حرام نيست، ولى همين فيلم را چنانچه، جوانها ببينند، به انحراف مى كشاند، در آن صورت حرام است. بنابراين، محتوا و يا سبك خواندن بسيار مهم است. حالا اگر با اين آوازها، با اين ادوات و ابزار حتى اگر در مسير صحيح هم باشد و ما بخواهيم با آن فساد بيافرينيم. مثلاً يك كسى مى خواهد قرآن بخواند و قشنگ هم بخواند كه دل يك دختر را بربايد و دختر را به فساد بكشاند، اين قرآن چيست؟ حرام است، براى اينكه مى خواهد به فساد بكشاند، بنابراين، اگر ابزار و ادواتى كه هست و در اين مسير صحيح ما داريم استفاده مى كنيم در نظام (اميدواريم در مسير باطل از آن استفاده نشود ) انحراف در آن نباشد. نمى توانيم بگوييم حرام است ياد گرفتنش، ياد دادنش، انجام دادنش در هر سه بُعد. بله، بايد درنهايت به گونه اى نباشد كه همه را به فساد بكشاند، كه مسئوليت آن با راديو و تلويزيون است. تلويزيون بايد دقت كند يعنى در توليد محصولات داخلى نبايد كوتاهى كند و در مقابل تنها فيلمهاى خارجى را پخش كند كه در نتيجه مردم از زنهاى خودشان بيزار شوند و به دنبال هنر پيشه خارجى باشند; در اين صورت صدا و سيما و كل جامعه هنرى و ساير وسايل ارتباط جمعى مسئول عواقب آن خواهند بود.
آن طور كه بنده از فرمايشات حضرت عالى استفاده كردم، پس محتوا بسيار مهم است كه در كجا نواخته مى شود و براى چه نواخته مى شود و محتوايش چيست. حالا اگر ما بگوييم هم محتوا رعايت مى شود، هم محيط، محيط مناسبى است، امّا يك غربى آن را مى خواند ولى هيچ گونه حركت فسادانگيزى ندارد؟
مانعى ندارد، غربى بخواند.
در جهان غرب يك گروه به نام پينك فلويد (Pink Flaid) وجود دارد كه برخى از آلبومهاى آنان داراى اشعار دفاع از جهان سبز و يا جنگلهاست. اينها برخى آهنگها را اجرا مى كنند. آيا يك جوان ايرانى مى تواند بدون هيچ گونه تهييجى به آن گوش بدهد؟
هيچ مانعى ندارد. بنده نمى توانم بگويم حرام است.
از طرف ديگر در روايات ما به ليالى حمراء و بيوت حمراء اشاره شده كه بنى العباس آورده بودند. يعنى موزيكى آورده بودند، بنام موزيك كاباره اى كه ما مى بينيم هجمه روايات و اكثر هجمه حملات ائمه(عليهم السلام) در آنجا به اين نوع موزيك است.
بله، اصلاً لهوالحديث حرام است، قول الزور حرام است; همانجا كه مرحوم فيض هم فرموده است.
حالا اگر بگوييم موزيكى حلال، در محيط نامناسب (كارباره) نواخته مى شود، نظر شما در اين مورد چيست؟
بله، حرام است و اگر در آنجا زن و مردى برقصند، يكى ديگر هم نعوذ باللّه مسائل شرعى بگويد، مسئله شرعى نيز آنجا حرام است، براى اينكه با فعل حرام آميخته مى شوند.
فرضاً اگر بياييم در يك محيط عادى، يك نوار موسيقى بگذاريم، بدون هيچ تحريكى گوش مى كنيم، اين چه صورتى دارد ؟
هيج مانعى ندارد. منع شرعى، مفسده برانگيز بودنش است. البته گاهى بيماران اعصاب هستند كه براى آرام كردن خود از اين موزيكها استفاده مى كنند، ولى ممكن است يك كسى هم قرآن گوش كند، يك كسى را بايد آماده اش كنيم قرآن گوش بدهد و آرامش پيدا كند و يك كسى هم آن طورى آن موزيكها را گوش مى دهد و اعصابش آرام مى گيرد.
در مورد پوشيدن لباس آستين كوتاه چه مى فرماييد ؟
پوشيدن لباس آستين كوتاه براى مردها، خلاف عفت عمومى است و بايد اجتناب كنند. براى مرد سبك است، ولى نبايد اجبار كرد. چون درست نيست. بايد بزرگان با پيراهنهاى خاصى بيايند بايد ارزش را بالا ببرند، چون حرام صد در صد كه نيست. خلاف عفت عمومى است. خلاف محيط است. ممكن است مفسده برانگيز باشد. فرهنگ جامعه را بايد بالا ببريم. در صورت اجبار، بدتر مى شود.
ولى اگر جامعه پذيرفته باشد و خلاف عفت هم نباشد چطور ؟
اگر خلاف عفت نباشد، هيچ مانعى ندارد. بستگى به موارد دارد. بنده در زمان حيات پدرم، زيرپوش آستين كوتاه زير لباس را هم به خاطر احترام وحيا از پدر نمى پوشيدم. ولى همه كه نبايد اين گونه باشند. اينها مسئله حيا در جامعه است. مسائل شخصيت دادن به خود و ديگران است.
برگرفته از كتاب جوانان از ديدگاه بزرگان
نوشته جعفر اردبيلى

تاریخ: 1378/8/1
بازدید: 21557



....

نام
پست الکترونيکي
وب سایت http://
نظر
کد امنیتی کد امنیتی
کد امنیتی


کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org