|
با چه کسانی گفتوگو نکنیم؟
سعید هوشیار انسان به لطف قوهی ناطقه تنها موجودی است که میتواند و میباید از گفتوگو بهره ببرد و نتایج نیکوی آن را به چنگ آورد. سقراط فیلسوف یونانی نخستین کسی بود که با ابداع روش دیالکتیک (گفتوگوی دو سویه عقلانی) گفتوگو را به شکلی روشمند به کار گرفت تا اندیشیدن را آموزش دهد. اگر چه وی به خاطر گفتوگوهایش با ناملایمتیهای زمانه مواجه شد و در نهایت جان خود را در این راه از دست داد اما یادگار گران سنگ او الهام بخش اندیشمندان بسیاری در حوزههای مختلف شد. شاید مهمترین این کسان فیلسوفان زندگی بودند که گفتوگو را یکی از راههای رسیدن به زندگی خوب میدانستند و تا آنجا بر آن اصرار میورزیدند که به آموزش دادنِ مصرانه به کسانی که در کوی و برزن با آنها مواجه میشدند اکتفا نمیکردند. سرزده به خانههای مردم میرفتند و آنان را در مجاورت گفتوگو قرار میدادند. به همین خاطر به «گشایندهی در» شهرت داشتند (1). در سیر تاریخ فکر بشر نقش گفتوگو در به سامان کردن احوال انسان و امور اجتماع بسیار روشن است، کینه توزیها و آتشافروزیها و بر کشیده شدن شعلههای جنگ در تمام دورانها از پی تعطیل شدن گفتوگو آمده است. در هر زمانی و هر اجتماعی که مردمانش با گفتوگو ناآشنا و بیگانه بودهاند ستیزه گری و ویرانی به بار آوردهاند. یورگن هابر ماس-فیلسوف و نظریه پرداز اجتماعی- با تأکید بر گفتوگو به عنوان مبنایی برای رسیدن به توافق و وفاق در عرصهی اجتماعی، معتقد است که: اگر ما احکام یک گفتوگوی منصفانه و آزادانه را کشف کنیم احکام و صفات یک جامعه انسانی را کشف کردهایم. (2) در چند دههی گذشته در کشور ما در باب گفتکو و نقش آن در گذار به سوی رشد و توسعه توسط طیفهای مختلف سخن رفته است. در فضای آکادمیک روشنفکرانی چون داریوش شایگان، عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و کسان دیگر سعی کردند با برشمردن آثار گفتوگو از یک سو نسبت آن با جامعه مدنی را ترسیم کنند و از سوی دیگر نقش آن در شکل گیری فرایند اندیشیدن را پیش کشند. در بین سیاسیون هم رئیس دولت اصلاحات با طرح موضوع «گفتوگوی تمدنها» مبحث گفتوگو را در سپهر سیاسی کشور مطرح و آن را در سطح عمومی جامعه پهن کرد. خوشبختانه این تلاشها با توفیق همراه بوده و امروز در سطوح و لایههای مختلف جامعه بر اهمیت نقش آفرینی این مقوله سخن میرود و راهِ گفتوگو در صدر راهحلهایی که برای بهبود وضع در بخشهای مختلف ارائه میشود جای دارد. هرچند اگر واقع بینانه بنگریم تا شکل گیری فرهنگ گفتوگو در جامعه ایران راه بسیار داریم و هم چنان باید با طرح موضوع گفتوگو و نشان دادن نتایج آن به دنبال آموزش آن باشیم. اگر چه بر نقش آفرینی مفید گفتوگو تأکید ورزیدیم اما نباید فراموش کنیم که برای ورود به حلقهی دو یا چند نفرهی گفتوگو باید به شروطی هم توجه داشته باشیم؛ چرا که در غیر این صورت این نعمت تبدیل به نقمت میشود و به جای اینکه یک گفتوگوی سازنده و اثر بخش داشته باشیم با یک فرایند فرسایشی، آزاردهنده و شاید مضر مواجه شویم. خواجه پندارد که طاعت میکند بی خبر از معصیت جان میکند کسانی که شروط یک گفتوگوی سالم و اثر بخش را نمیدانند یا تعمداً این شرایط را رعایت نمیکنند، کسانی هستند که گفتوگو با آنها فایدهمند نیست. در زیر به چند مورد از این شروط اشاره میشود. 1. کسانی که دغدغهی صدق و کذب سخنانی را که بر زبان میرانند ندارند. این دسته به دنبال این نیستند که با استفاده از شواهد، استعارهها، تمثیلها و دیگر گفتهها زمینه را برای سنجش ادعای خود فراهم کنند و میزان صدق و کذب آن را در یابند. از این رو علی الاغلب سخنان آنها بر دلایل کافی استوار نیست. طبیعی است که گفتوگو با چنین افرادی بر الگوی منطقی استوار نمیشود و اولین زنگ خطر وجود یک گفتوگوی بی حاصل به صدا در میآید تا متوجه شویم که قرار است با کسی گفتوگو کنیم که تعلق خاطری نسبت به میزان صدق و کذب گفتههایش بر اساس دلیل ندارد و تنها میخواهد عقاید خود را با ما در میان بگذارد. 2. کسانی که از سر تعصب و جزم و جمود با عقاید و باورهای خود طرف میشوند این دسته از افراد از موضع مطلق انگارانه آنچه که بر خود معلوم و مکشوف شده است را ملاک درستی میدانند. اینان در نیافتهاند که فقط بخشی از حقیقت، معنا و ارزش زندگی و هستی را دریافتهاند و از دریافتهای دیگران بی نیاز نیستند. این دسته از افراد در میان مذهبیها به وفور دیده میشوند کسانی که تدیّن خود را از مجموعهای از عقاید و احکام ارثی و تقلیدی استنباط کردهاند و راه هر گونه تفکر نقدی و روش تحقیقی برای استنباطی دیگرگون را بستهاند و چون خود و هم دینان خود را مالک حقیقت میدانند نه طالب حقیقت، از موضعی مساوات طلبانه رفتار نمیکنند (3)، از این رو از گفتوگو با این دسته از افراد باید پرهیز شود چرا که اینان یا گفتوگو را به رسمیت نمیشناسند یا به دنبال اثبات حقانیت خود هستند. 3. کسانی که برای خودنمایی و جلوه فروشی وارد گفتوگو میشوند. این دسته از افراد نه دغدغهی صدق و کذب سخنانشان را دارند نه به دنبال اثبات حقانیت باورها و عقایدشان هستند؛ بلکه آنچه پروای آن را دارند این است که دیگران دربارهی آنها چه فکر میکنند. از این رو از گفتوگو استفاده میکنند تا خود را در نظر مخاطبان بزرگتر و مهمتر از آن چه هستند جلوه دهند. گفتوگو برای آنها محل نقش آفرینی و خود آرایی است این که چه بگویند و چه بشنوند تا به درک و شناخت بهتری از خود و دیگران برسند برای آنها بی اهمیت است. طبیعی است که حرف مفت و یاوه بسیار خواهند داشت. گفتوگو با این دسته از افراد بی ثمر است و احتمال سرایت یاوه گویی آنها هم خطری محتمل. 4. کسانی که تکثر و تنوع را به رسمیت نمیشناسند. این دسته از افراد درنیافتهاند که مواجه با پدیدهها موجب دریافتها و تفاسیر متعدد میشود و نمیپذیرند که میتوان امری واحد را به درجات مختلف فهمید. خویشاوندی حقیقتها را نمیپذیرند این که هیچ حقی با هیچ حق دیگری بیمهر و ناسازگار نیست بر آنها بسیار سخت و گران میآید و طبیعی است که نتوانند حق خویش را با حقهای دیگر موزون کنند (4) اینان به واسطهی انحصار حقیقت در نزد خود و هم کیشان خود حقیقت را مشمول رنگ و مرز میکنند و تنوع و تکثر را سخیف میشمارند. از این رو گفتوگو با این دسته از افراد بیفایده است چرا که ممکن است ما از منظری غیر از آنها به درکی از حقیقت رسیده باشیم، وقتی این از اصل برای آنها غلط باشد ما گمراه، غیرخودی و بیگانه با حقیقت شمرده خواهیم شد. ازاین رو گفتوگو با آنها اگر با تحقیر و استضعاف ما گمراهان حق و حقیقت همراه نباشد! با کنار هم قرار گرفتن و تکمیل کردن یکدیگر هم که اصلاً غیر ممکن و محال مینماید. 5. کسانی که فاقد تفکر نقادانه هستند. این اصطلاح به مجموعهای از نگرشها و مهارتهای فکری اطلاق میگردد که برای ارزیابی و محک زدن ادعاها و استدلالها به کار میآیند. در تفکر نقادانه سعی بر این است که هر ادعا یا استدلالی پیش از پذیرفته شدن، با استفاده از معیارهای معینی محک زده شود تا بتوان دربارهی عقلانی بودن یا نبودنش داوری کرد (5). افرادی که فاقد این مهارت هستند نمیتوانند باورهای خود را در معرض سؤال قرار دهند تا قدر و ارزش آنچه دارند سنجیده شود. از این رو میزانی از احساسات، ابهامها و مغالطه در باورهای خود دارند. در نتیجه وقتی به واسطه گفتوگو در مجاورت کس یا کسانی قرار میگیرند که با استدلالهایی عقاید فعلی آنها را تهدید یا نقض میشود احساس بیگانگی میکنند و بعضاً کنشی غیر معمول و برهم زننده خواهند داشت. گفتوگو یکی از متمدنانهترین رفتار ما آدمیان است. زیباترین جامهی تمدن که میتواند برهنگی بدوی ما را بپوشاند. و نتایج نیکویی چون: تجربهی تفکر تأملی، رسیدن به مرزهای جدید دانایی، خودشناسی، بسط عقلانیت، فهم کثرتگرایی و ایجاد فرهنگ مدارا و تساهل با مخالفین را به همراه بیاورد. ما برای داشتن یک جامعه رشد یافته بی دریغ باید گفتوگو را زنده نگه داریم حتی شروط و خط قرمزهایی را هم توسط گفتوگو باید مشخص کنیم اما فراموش نکنیم که یک گفتوگوی مؤثر و فایدهمند برداشن شرایط حداقلی استوار است، که در صورت بی توجهی به آن ما وارد چرخهای میشویم که گفتن و شنیدن بهرهی چندانی از فهم ندارد و میزان زیادی حرف مفت، یاوه و حرافی در آن پدیدار خواهد شد. از این رو چنین گفتوگوهایی همراه میشود با تلف کردن زمان، ایجاد مخاصمه، جدل و عصبانیت، اگر حفظ بهداشت روانی خود و دیگران برایمان مهم است یا توان پرداخت هزینههای احتمالی یک گفتوگوی غیر مشروط را نداریم میتوانیم با تدبیر دست به انتخاب بزنیم و از گفتوگو با کس یا کسانی که حداقل شرایط لازم برای یک گفتوگوی مفید را ندارند پرهیز کنیم و بیشتر به آموزش گفتوگو و معرفی نتایج آن بپردازیم. پی نوشتها: 1- فلسفهای برای زندگی، ویلیام بی اروین، ترجمه محمد یوسفی، نشر ققنوس ص 54 2- رک: عبدلکریم سروش، سخنرانی گفتوگوی ادیان و فرهنگها، بی جا بی نا 3- مهر ماندگار، مصطفی ملکیان، نشر نگاه معاصر، ص 413 4- صراطهای مستقیم، عبدالکریم سروش، نشر صراط، ص 41 5- راهنمای تفکر نقادانه، ام نیل براون، استیوارت ام کیلی، ترجمه کورش کامیاب، نشر مینوی خرد، ص 37 (نیلوفر)
|