|
دین و صلح
* احمد حیدری (پژوهشگر دینی) ادیان آسمانی بخصوص آخرینشان یعنی اسلام دین صلح هستند و گر چه پیامبران و پیروانشان در جنگهای مختلف شرکت داشتهاند، ولی این جنگها ناخواسته و تحمیلی بوده و غایت همه ادیان آسمانی حاکمیت بخشیدن به صلح در سراسر جهان میباشد. صلح زمینه ساز تحقق «هدف دین» دین در راستای هدف خلقت، برای «رفع اختلاف، هدایت، رحمت و حیاتبخشی» است: ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾؛[1] ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن كنى و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مىآورند ﴿كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ﴾؛[2] این كتابى است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكيها (ى شرك و ظلم و جهل)، به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى)، بفرمان پروردگارشان در آورى، بسوى راه خداوند عزيز و حميد. ﴿هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ﴾؛[3] او كسى است كه آيات روشنى بر بندهاش [محمد] نازل مىكند تا شما را از تاريكيها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است. وقتی نازل کننده دین، خدای رؤوف و رحیم و هدف دین هدایت، رحمت، خارج کردن از ظلمت به سوی روشنایی و رفع اختلاف است، طبیعی است که تمام معارف و احکامش در این راستا است و کشتن به غیر حق با هدایتگری و رحمت منافات دارد و به همین لحاظ کشتن به ناحق حتی یک انسان [خواه مسلمان و خواه غیر مسلمان] به شدت نهی شده و مساوی کشتن همه انسانها تصویر گردیده است: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً﴾؛[4] هر كس، انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته است. هدایتگری و حیاتبخشی در فضای صلح و مسالمت تحقق مییابد نه در فضای دشمنی و جنگ. شیطان و نفس امر کننده به «اولین قتل» بنا بر روایت کتب آسمانی، اولین جنگ و قتل بین دو فرزند آدم (ع) هابیل و قابیل صورت گرفت. با توجه به صلاحيتهاي ايماني و تقوايي، حضرت آدم موظف شد اسم اعظم را به هابیل که کوچکتر بود، بیاموزد.[5] اين امر بر قابيل سخت آمد و به جاي اينکه که به امر خدا راضي بوده و ملاک برگزيدگي هابيل را یافته و در خود ايجاد و تقويت نمايد، بر برادر حسد برد. براي ظاهر شدن صلاحيت هابیل، آن دو به قرباني بردن به پيشگاه خداوند مأمور شدند. هابيل که طالب رضاي خدا بود، بهترين دارايي خود را به قربان برد؛ قوچي چاق و تنومند که زبده رمهاش بود، اما هابيل خودخواه و دنیاطلب بستهاي از خوشههای پوک و پوسيده گندم را جدا کرد و به قربانگاه برد.[6] قربانی هابیل قبول شد ولی از قابیل قبول نشد و قابیل را این امر گران آمد و در نهایت حسد و دنیاطلبی او را به ارتکاب اولین قتل سوق داد ولی هابیل مؤمن در جواب تهدیدهای قابیل به کشتن وی، گفت: «اگر تو بر کشتن من تصميم گرفته باشي، من به هيچ وجه مرتکب گناه عظيم قتل نميشوم و ترس از عدل و قهر و مجازات خدا بر اين گناه عظيم، مرا از ارتکاب آن باز ميدارد».[7] و بدین گونه قابیل در اثر اغوای شیطان و نفس، در غفلت برادر بر او حمله برد و او را کشت و مرتکب اولین قتل تاریخ شد و از آن به بعد همیشه نفس و شیطان امر کننده انسانها به جنگ هجومی و کشتن بی گناهان بوده است. جنگ، «برهان قاطع» بی منطقها طبیعی است هر کس منطق، برهان و استدلال براي حرف و دعوتش داشته باشد و دعوتش مطابق با فطرت و خواست طبيعي انسانها باشد، لزومي نميبيند براي ترويج دعوتش به زور، شمشیر، تحمیل و سرکوب متوسل شود. توسل به زور، سرنیزه و تحمیل، روش کسانی است که دعوتشان مطابق مبانی فطری و استدلالی نیست و برای انسانها جاذبهای ندارد. اسلام دینی است مبتنی بر برهان، منطق و استدلال عقلی و مطابق با خواست طبیعی انسان و منادی آزادی، مساوات و کرامت انسانی؛ و این مفاهیم آن قدر جاذبه دارد که برای دعوت به آنها نه تنها شمشیر لازم نیست بلکه مخالفان برای جلوگیری از اقبال عموم، به شمشیر متوسل میشوند. این نمرود و فرعون و مشرکان قریش هستند که وقتی اقبال عمومی مردم به ابراهیم و موسی و پیامبر اسلام را میبینند برای جلوگیری از این اقبال عمومی به شمشیر و سرکوب متوسل میشوند. ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) با دست خالی و مجهز به برهان، کتاب و کلام به دعوت مردم برمیخیزند و عموم مردم به سرعت جذب دعوت منطقی، برهانی و فطری آنان میشوند و مستکبران احساس خطر میکنند و برای جلوگیری از فراگیری این دعوت «نجاتبخش از یوغ بندگی مستکبران و ظالمان»، دست به شمشیر میبرند و بر سر مظلومان حق طلب میزنند تا آنان را از اجابت دعوت حیات بخش پیامبران منصرف کنند. منع هجوم و دستور دفاع وقتی منادیان توحید، آزادی و کرامت انسانی مورد اجابت انبوه مظلومان تحت ستم واقع میشوند و ظالمان استیلاطلب منافع دنیایی خود را در خطر میبینند، برای منع مظلومان و واداری آنان به پذیرش تداوم سلطه ظالمانهشان دست به شمشیر سرکوب میبرند. پیامبران هم که از ابتدای دعوت تا آن زمان اندک ایمان آورندگان را به تحمل و صبر فرامی خواندند، برای دفاع از توحید، آزادی و کرامت ایمان آورندگان چارهای جز دادن اجازه دفاع ندارند و تداوم صبر و تحمل را ظلمی دیگر بر مظلومان آماده دفاع میبینند و به امر خدا دستور دفاع را صادر میکنند. اولین آیهای که در باب جهاد نازل شده، آیه زیر است که بعد از سالیان مظلومیت و مقهوریت در مکه و در ابتدای هجرت به مدینه و برای دفع هجوم مشرکان نازل شده است: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾؛[8] به کسانی که مظلومانه مورد قتل و ستم قرار گرفتند، اجازه دفاع داده شد و خدا بر یاری آنان توانا است. مسلمانان در مکه مورد سرکوب شدید بودند فقط به خاطر این که دعوت رسول خدا را اجابت کرده و از شرک و بت پرستی و اطاعت طاغوت رخ برتافته بودند و هر روز جمعی از آنان سر و دست و پای شکسته و خونی به محضر رسول خدا رسیده و اجازه مقابله و دفاع میطلبیدند. پیامبر که با توجه به تعداد کم مؤمنان و انبوه ظالمان و سرکوبگران اجازه دفاع را به معنای دادن زمینه سرکوب کامل به ظالمان میدید، معدود مؤمنان را به صبر و تحمل فرامیخواند و از درگیری و دفاع منع میکرد. بعد از یک دهه صبر و تحمل، مسلمانان از مکه فرار کرده و زن و فرزند و خانه و کاشانه خود را رها کرده و به مدینه پناه آورده بودند. مشرکان ستم پیشه بر بازماندگان آنها ظلم روا داشته و اموال آنان را غارت کرده و علاوه بر آن، زنده بودن آنان در غربت را هم نمیپذیرند و برای ریشه کن کردن اسلام و مسلمانان، لشکر کشی کردهاند و دیگر چارهای جز دفاع از حیثیت و ایمان خود نیست و صبر و تحمل دیگر فایده بخش نمیباشد. در چنین شرایطی با نزول آیه بالا به مسلمانان اجازه میدهد از خود دفاع کنند و مهاجمان را بکشند. آیا این عاقلانه و عادلانه است یا ظالمانه؟ جنگ برای رسیدن به صلح ستمگران با هجوم به منادیان حق، عدل و آزادی صلح را از بین برده و فضا را جنگی میکنند تا هدایتگران را خفه کنند و از سخن هدایتگرانه بازدارند. در این زمان دستور به جنگ و دفاع برای رسیدن به صلح صادر میشود تا فضای مناسب برای سخن گفتن و هدایتگری ایجاد شود و حفاظت گردد. پس جنگِ دین در خدمت صلح و ایجاد کننده و حافظ آن است. جنگ برای دفاع از عقیده یا تحمیل آن؟ مشرکان و کافران و اهل کتاب یا برای نابود کردن اسلام و مسلمانان نقشه ریخته و لشکر کشیدهاند؛ یا جمعی از محرومان و مستضعفان ایمان آوردهاند ولی ظالمان و کافران به آنان اجازه برگزاری مناسک دینی را نداده و میخواهند آنان را به اجبار به کفر و شرک سابق بازگردانند؛ یا اجازه دعوت منطقی و برهانی به مبلغان اسلام نمیدهند و محرومان و مستضعفان را در بندگی و بردگی و جهل و بیخبری نگه داشته و مانع رسیدن دین حیاتبخش و آزادی دهنده به آنها هستند. در چنین مواردی اسلام، مسلمانان را اجازه داده بلکه مکلف کرده دست به شمشیر ببرند و در مقابل هجوم دشمن از خود دفاع کنند یا به نجات مستضعفان در بند جهل و ظلم و کفر بپردازند. آیا این اجازهای کاملاً انسانی و منطقی است یا ظالمانه و زورگویانه؟ اگر کسانی غیر از این مدعی هستند، آیات و روایاتی که به غیر این دلالت دارد، را نشان دهند. آیهای بیاورند که دلالت داشته باشد مسلمانان اجازه و حق دارند بدون طی مرحله دعوت، تبلیغ و بیان؛ و بدون مواجه شدن با هجوم ستمگران برای خاموش کردن فروغ توحید؛ و بدون مواجه شدن با سدّ ممانعت از رسیدن دعوت دین به مظلومان تحت حاکمیت جهل و ستم؛ و فقط برای تحمیل و ترویج دین دست به شمشیر ببرند زور و دین تظاهری با تحمیل فقط میتوان افراد را به تظاهر به دین وادار کرد و خدا خواهان ایمان مردمان است نه تظاهر به ایمان بدون این که ایمانی باشد خدا خودش اگر اسلام تحمیلی و ظاهری را میخواست، میتوانست کاری کند که همه از ترس اسلام بیاورند و تسلیم شوند ولی نه خودش انسانها را به اجبار و از سر ترس به اسلام وارد کرده و نه به بندگانش چنین اجازهای داده است. خدا فقط ایمان اختیاری انسانها را میخواهد و پیامبران و پیروان پیامبران موظف به بیان و تبلیغ دین خدا هستند و دین خدا مطلوب فطرت بوده و چنان زیبایی و جلوهگری دارد که اگر مستکبران مانع تبلیغ نشوند و محرومان از هدایت و مظلومان تحت ستم با حقانیت و زیباییاش مواجه شوند، شیدا شده و با آغوش باز به استقبالش میروند. آیاتی که در مورد قتال وارد شده همه فقط به قتال با متجاوزان ستم پیشه و دفاع از کیان دین و جامعه دینی و دینداران دعوت میکند و دو گروه را استثنا کرده و به مؤمنان اجازه جنگ و کشتن آنها را نمیدهد: 1. گروهی از مشرکان که با کسانی هم پیمان هستند که آن کسان با مسلمانان هم پیمان میباشند. 2. گروهی از مشرکان که دوست ندارند با شما درگیر شوند و با قوم مشرک خود هم نمیخواهند یا توان ندارند درگیر گردند. پس اگر اینان از قتال با شما کناره گرفتند و به شما پیشنهاد صلح دادند، شما حق جنگ با آنان را ندارید. با توجه با این استثناها معلوم میشود فقط مسلمانان باید با مشرکانی بجنگند و آنان را بکشند که علَم دشمنی برداشته و در صدد نابودی اسلام و مسلمانان برآمدهاند و اما مشرکانی که نمیخواهند با مسلمانان بجنگند بلکه میخواهند در صلح زندگی کنند و علم دشمنی برنداشتهاند، باید در امان باشند. آیه 91 سوره نساء از این هم صریحتر میفرماید: «گروهی دیگر هستند که میخواهند شما و قومشان در امنیت باشید. البته این قوم یک نفاق درونی دارند و هرگاه راه شرک و فتنه و ستم بر مؤمنان باز شود، بدان رو میکنند (بر عکس گروه قبل که واقعاً دنبال صلح بودند). با این گروه اگر از جنگ با شما کناره نگرفتند و به شما صلح را پیشنهاد ندادند و دست از کشتار شما بر نداشتند، بجنگید و هر جا یافتیدشان، بکشیدشان که ما برای شما علیه اینان تسلط کامل قرار دادهایم». این آیه به صراحت اعلام میکند که این مشرکان هستند که وضعیت جنگ یا صلح را معین میکنند. اگر آنان از دشمنی و قتال دست بکشند و اعلام صلح نمایند و بر اعلام خود پایبند باشند، مؤمنان حق قتال با آنان را ندارند ولی اگر بر قتال و جنگ با مؤمنان ابتدا کنند و اصرار داشته باشند، خداوند به مؤمنان اجازه دفاع و جنگ و کشتار آنان را داده تا ریشه فتنه علیه جامعه اسلامیکنده شود. این آیه شبیه آیه دیگری است که میفرماید: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللهِ﴾؛[9] اگر به صلح متمایل شدند، تو هم با توکل بر خدا تمایل نشان بده و پیشنهاد صلح را بپذیر. در آیات سوره توبه هم سخن از مشرکان پیمان شکنی است که پیمان صلح با مسلمانان را نقض کرده و به مؤمنان شبیخون زده و آنان را مظلومانه کشتهاند. خداوند به پیامبرش اعلام میکند به این مشرکان اعلام بیزاری کن و به آنان چهار ماه مهلت بده تا ایمان بیاورند و بعد از چهار ماه دیگر هیچ امنیتی ندارند و شما حق دارید هر جا این مشرکان محارب متجاوز پیمان شکن را یافتید، بکشید. در همان آیات، ملاک این حلال بودن خون آنان را بیان میکند و میفرماید: «چگونه خون آنان حلال نباشد حال آن که آنان در باره مؤمنان هیچ حق خویشاوندی و پیمانی را رعایت نمیکنند... و اگر بعد از عهد، پیمان شکستند و دین شما را به طعنه و تمسخر گرفتند، پس آن پیشوایان کفر را بکشید زیرا آنان را پیمان و عهد نیست شاید دست از پیمان شکنی بردارند. چرا با قومی که پیمان شکستند و تصمیم بر اخراج پیامبر از وطنش گرفتند و ابتدای بر دشمنی و جنگ با شما کردند، نمیجنگید؟»[10] منع جهاد ابتدايى برای تحمیل دین جنگ اسلام برای کشورگشایی، گسترش سلطه و حتی گسترش دین نیست زیرا دین امری قلبی و باوری است و با زور و شمشیر حاصل نمیشود و زور و شمشیر حداکثر تظاهر به دینداری را پدیدار میسازد که مطلوب خداوند نیست از این رو خداوند به مسلمانان اجازه توسل به شمشیر برای واداشتن افراد به باور و پایبندی به دین را نداده است. جهاد ابتدایی به معنای توسل به زور برای تحمیل دین جایز نیست و هر جا در کلام فقیهان بحث جهاد ابتدایی است، با کمی دقت معلوم میشود به واقع جهاد ابتدایی و برای واداشتن به پذیرش دین نیست بلکه برای دفع موانع تبلیغ یا رفع سلطه ستمگران بر مؤمنان مستضعف یا دفع هجوم مشرکان آماده قبل از اقدام آنها است. البته گاهی نگاه بعض عالمان به جنگ اسلام نگاهی ناصحیح و مانند نگاه مخالفان است. مخالفان اسلام مدعی هستند که قرآن و اسلام اجازه داده با دست بردن به شمشیر افراد را وادار به پذیرش دین و اسلام کنیم و بدون این که آیهای از قرآن یا مؤیدی از سنت پیامبر ارائه دهند، بر این ادعا پافشاری دارند و بعضی عالمان دین هم مانند آنان مدعی هستند میتوان با توسل به شمشیر کافران و مشرکان را به پذیرش دین واداشت و منکران جهاد ابتدایی را خودباخته در برابر فرهنگ غرب میشمارند؛ بدتر این که ضمن اعتراف به نبودن هیچ دلیلی بر این ادعا، مدعی میشوند بالاخره امام زمان(عج) خواهد آمد و با توسل به شمشیر جهان را به پذیرش اسلام وادار خواهد کرد «اما جواز جهاد ابتدايى در اسلام از ضروريات فقه اسلامى است و در اصل تشريع آن هيچ ترديدى وجود ندارد. فقهاى شيعه و سنّى در اين امر اتفاق نظر دارند و در اصل جواز جهاد ابتدايى اختلافى بين آنان نبوده و نيست... ترديد در اين كه آيا در قرآن كريم آیهای دال بر جواز يا وجوب جهاد ابتدايى وجود دارد يا نه؛ يا ترديد در اين كه در زمان حيات رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) جهاد ابتدايى رخ داده است يا خير، هيچ يك به اصل مشروعيت جهاد ابتدايى كه از مسلّمات فقه است ضربهای وارد نمىآورد. حتى اگر ثابت شود كه در همه طول تاريخ اسلام، چه در عهد پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) و چه پس از آن حضرت، تاكنون هيچ گاه جنگى با ويژگىها و علايم جهاد ابتدايى رخ نداده است، با اين حال باز هم در جواز آن تشكيك و خللى راه نمىيابد. سرانجام روزى فرا خواهد رسيد كه در آن روز به فرمان ولىّ عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف جهاد ابتدايى صورت مىگيرد؛ تا سراسر جهان فرمانبر حق و عدالت و حكومت واحد و جهانى آن حضرت گردند»[11] عجبا گویا امام زمان دین جدیدی میآورد و بر سنتی غیر سنت پیامبر عمل میکند بله؛ اسلام و قرآن ما را به بی تفاوتی در برابر گمراهی و ضلالت انسانها فرانخوانده بلکه به دعوت به نور، حیات و هدایت که در پرتو پذیرش اسلام حاصل میشود، مأمور کرده است ولی میگوید تعالیم دین، فطری و مطلوب فطرت سالم انسانها و جذاب و گیرا است و شما اگر بتوانید این تعالیم را بیان کنید و زیبایی و اتقان آن را بنمائید، همه انسانهای حق طلب را به دین جذب خواهید کرد و حق ستیزان را به تکاپو واخواهید داشت و آنان ناچار خواهند شد برای دفاع از منافع شیطانی خود و برای حفظ سلطه ظالمانهشان بر مظلومان حق طلب، دست به شمشیر ببرند و آن گاه شما وظیفه دفاع و سرکوب مهاجم عدالت ستیز را خواهید یافت. تاریخ پیامبران و منادیان عدالت، کرامت و آزادی انسانی هم گواه بر این ادعا است. امام زمان(عج) هم بر سیره جد بزرگوارش عمل میکند و تشنگان عدالت و حق را به سرچشمه حق و عدالت رهنمون خواهد گشت و سیل بیکران حق جویان عدالت طلب که از همه جا سرخورده شدهاند، به سوی او سرازیر خواهد شد و طبیعی است که طاغوتهای آن زمان برای حفظ منافع خود علیه او و یارانش شمشیر بکشند و امام هم جز مقابله و دفاع و سرکوب مهاجمان، چارهای نخواهد داشت. علامه طباطبایی ذیل آیات 190-195 بقره مینویسد: «قتال در اسلام جنبه دفاع دارد، اسلام مىخواهد به وسيله قتال با كفار، از حق قانونى انسانها دفاع كند، حقى كه فطرت سليم هر انسانى به بيانى كه خواهد آمد آن را براى انسانيت قائل است، آرى از آنجايى كه قتال در اسلام دفاع است، و دفاع بالذات محدود به زمانى است كه حوزه اسلام مورد هجوم كفار قرار گيرد، به خلاف جنگ كه معناى واقعيش تجاوز و خروج از حد و مرز است، لذا قرآن كريم دنبال فرمان قتال فرمود: ﴿وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾، تجاوز مكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست نمىدارد. نهى از اعتدا نهيى است مطلق، در نتيجه مراد از آن مطلق هر عملى است كه عنوان تجاوز بر آن صادق باشد مانند قتال قبل از پيشنهاد مصالحه بر سر حق، و نيز قتال ابتدايى، و قتل زنان و كودكان، و قتال قبل از اعلان جنگ با دشمن، و امثال اينها، كه سنت نبويه آن را بيان كرده است»[12] جنگ مقدس دین در عین آن که خواستار و مدافع صلح است، ولی به ناچار در مواقعی جنگ را برای ایجاد و حفظ صلح به کار گرفته است و لذا آیات زیادی در تشویق به قتال وارد شده و ممکن است این سؤال در ذهن بیاید که چرا قرآن آن قدر به جهاد تاکید دارد؟ پذیرش اسلام با جنگ و به زور شمشیر است یا به دل و با جلب انسان به وسیله تابیدن نور الهی در آن؟ بنا بر بیان قرآن اگر کافران بعد از شنیدن بیان و تبلیغ مسلمانان ایمان نیاورند که به قول قرآن عذابی عظیم در انتظارشان است، پس دیگر جنگ و کشتن چرا؟ برای یافتن جواب قانع کننده باید به جنگ و ماهیت و اقسام آن نگاهی بیندازیم. جنگ دو نوع است: 1. جنگ ابتدایی برای تحمیل سلطه و تحمیل عقیده [اعم از حق و باطل] و به بردگی گرفتن انسانها که از نظر عقل و انصاف زشت است و با این که سراسر تاریخ پر از چنین جنگهای ظالمانهای است، با این وجود همه انسانهای حقطلب و آزادیخواه آن را محکوم کردهاند. 2. جنگ دفاعی برای دفاع از آزادی، وطن، خانمان، دین و عقیده که از سوی ظالمان تحمیلگر مورد هجوم واقع شده است. این نوع جنگ نزد همه ملتها مقدّس بوده، تحسین شده و همه ملتها به مدافعان خود افتخار کردهاند و از صحنههای دفاع و جانبازی در مقابل مهاجمان ظالم، کتابها نوشته و فیلمها ساخته و به دنیا نشان دادهاند. اسلام دینی است که به هیچ وجه جنگ نوع اول را اجازه نمیدهد و هیچ آیه و روایتی در جواز یا تائید چنین جنگی یافت نمیشود. اگر کسی توانست فقط یک آیه یا روایت ارائه دهد که اسلام به مسلمانان اجازه هجوم به مردم برای گسترش سلطه یا تحمیل عقیده یا سلب آزادی آنان را داده باشد، ما میپذیریم که اسلام دین جنگ و تحمیل است. اما در مقابل؛ آیات بسیاری مسلمانان را به دفاع از آزادی، جان، مال، ناموس، وطن و دین خود فراخوانده و به سرکوب محکم و قاطع متجاوزان، توحید ستیزان، بردگیطلبان و سلطه جویان تشویق کرده و به یاری مظلومان تحت ستم که مورد تجاوز واقع شدهاند و به آزادی و جان و مال و ناموس آنان تجاوز شده، برانگیخته است. تمام جنگهای پیامبر اسلام وامیرمؤمنان، دفاعی بودهاند و هیچ موردی جنگ تجاوزگرانه و هجومی نمیتوانید بیابید. اگر توانستید یک مورد در جنگهای اسلام در زمان پیامبر و امیر مؤمنان بیابید که به منطقهای برای گرفتن آزادی یا اموال یا سرزمین آنها یا تحمیل عقیده بر آنها، هجوم برده باشند، آن گاه میتوانید اسلام را دین جنگ بنامید اما جنگهای دفاعی اسلام فراوانند و این از مظلومیت مسلمانان از یک طرف و شهامت و حریت آنان از طرف دیگر حکایت میکند و باعث افتخار است. مظلومیت آنها که این قدر از سوی دشمنان مختلف و رنگارنگ مورد هجوم بودند و حریت و شهامت آنها که با وجود همه سختیها و مصیبتهای جنگ، حاضر نشدند ذلت بپذیرند و زندگی آزادانه زیر سایه شمشیرهایشان را بر راحتی بندهوار و ذلیلانه ترجیح دادند. قرآن هم مکرر و پی در پی مسلمانان را به دفاع جانانه و با تمام توان دعوت کرده و بر این دفاع وعده پاداش عظیم داده است. آیا باید متجاوزان را با فرش قرمز و دسته گل استقبال کرد و با افتخار یوغ بردگی آنها را به گردن گرفت یا آنها را کشت و کوبید تا تسلیم شوند و شوکت و حاکمیت اسلام را بپذیرند؟ تقسیم بندی دیگر جنگ از نگاه قرآن در قرآن جنگجویان به دو دسته تقسیم شدهاند: عدهای که در راه طاغوت، شیطان و هواهای نفسانی میجنگند و هدفشان به بردگی گرفتن انسانها و مالک شدن امکانات آنها و گستردن سلطه و حکومتشان با توسل به زور و به صورت تحمیلی است. گروه دوم در راه خدا و برای سرکوبی ظالمان ستم کننده به بندگان خدا و برای آزادی مظلومان تحت ستم و... میجنگند که اینها مجاهدان راه خدایند. قرآن فقط به جهاد در راه خدا دعوت کرده و گروه دوم را ستوده است. به آیات زیر توجه کنید: ﴿وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ﴾؛[13] و در راه خدا، با كسانى كه با شما مىجنگند، نبرد كنيد و از حدّ تجاوز نكنيد، كه خدا تعدّىكنندگان را دوست ندارد. ﴿وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا﴾؛[14] پيوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند. ﴿وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً﴾؛[15] چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شدهاند، پيكار نمىكنيد؟ همان افراد (ستمديدهاى) كه مىگويند: «پروردگارا ما را از اين شهر (مكه)، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود، يار و ياورى براى ما تعيين فرما. ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾؛[16] و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه [شرك و سلب آزادى] برچيده شود، و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد و اگر آنها (از راه شرك و فساد بازگردند، و از اعمال نادرست) خوددارى كنند، (خداوند آنها را مىپذيرد) خدا به آنچه انجام مىدهند بيناست. ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللهِ وَ اللهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾؛[17] و مانند كسانى نباشيد كه از روى هوى پرستى و غرور و خودنمايى در برابر مردم، از سرزمين خود به (سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا بازمىداشتند (و سرانجام شكست خوردند) و خداوند به آنچه عمل مىكنند، احاطه (و آگاهى) دارد بنا بر آیات بالا مجاهدان راه خدا با ستمگران و سلطه جویان شمشیر به دست میجنگند، با سلطه جویانی که تا مؤمنان را از ایمان منصرف نکنند دست از شمشیر ستم برنمیدارند، با ستم پیشگانی که زنان و مردان و کودکان ضعیف را به بند کشیده و در پنجه ظالمانه خود میفشارند و فریاد دادرسی آنان را به آسمان بلند کردهاند، با جبارانی که دامهای فتنه و شکنجه و شلاق بر سر راه مؤمنان پهن کردهاند تا با انداختن آنان به دام شکنجه، به دست کشیدن از دین خدا وادارند و آزادی انسانها را لگد مال کردهاند، با ستمگران متکبری که گرن فرازی پیشه ساخته و با خودنمایی راه خدا را بر بندگان او بستهاند. کدام وجدانی است که چنین جنگ و چنین جنگجویانی را محکوم کند؟ بر خلاف ادعای دشمنان، قرآن هیچ گاه به مسلمانان اجازه نداده با مشرکان یا اهل کتاب ابتدا به جنگ و قتال کنند و در جنگ و قتال هم آنان را از زیاده روی و زیر پا نهادن اصول انسانی و... منع کرده و خشونت را در حدا اقل لازم اجازه داده است. مخالف با جنگ و کشتار بین غیرمسلمانان 1. اسلام نه تنها مسلمانان را از جنگ ظالمانه با غیر مسلمانان نهی کرده بلکه حتی از کمک به جنگهای ظالمانه غیرمسلمانان با هم نیز نهی کرده است. به روایت زیر توجه کنید: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عَنِ الْفِئَتَيْنِ تَلْتَقِيَانِ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ أَبِيعُهُمَا السِّلَاحَ؟ فَقَالَ بِعْهُمَا مَا يَكُنُّهُمَا الدِّرْعَ وَ الْخـُفَّيـْنِ وَ نَـحْوَ هَذَا»؛[18] راوی از امام صادق میپرسد: اگر دو گروه باطل و مخالف اسلام با هم درگیر جنگ و کشتار شدند، آیا جایز است با فروش سلاح آنان را در کشتن همدیگر کمک کنم؟[به قول غلط مشهور که «ز هر طرف که شود کشته، سود اسلام است» تمسک جویم و آتش جنگ و کشتار را شعلهور کنم و بر آن با فروش سلاح، هیزم بریزم؟] امام میفرماید: حق داری ابزار نظامی دفاعی که تلفات را کم میکند مثل زره، سپر و...؛ به آنان بفروشی. وقتی اسلام نمیپسندد که کفار خودشان به جان هم بیفتند و همدیگر را بکشند و از شعلهور شدن چنین جنگی هم بیزار است، طبیعی است که از کشتار غیر مسلمانان به دست مسلمانان جز به حق و ضرورت بیزارتر است. 2. سیره پیامبر و امام علی این گونه بود که شروع به قتال نکنند و اولین تیر از اردوی مسلمانان پرتاب نشود. پیامبر وقتی امام علی را برای فتح قلعه خیبر بعد از چند روز درگیری فرستاد، باز هم به او دستور داد: برو تا به میدانگاه قلعهشان فرود آیی آن گاه آنان را به پذیرفتن اسلام دعوت کن که اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند از گله شتران سرخ موی تو را بهتر است.[19] امام علی هم قبل از درگیری و شروع جنگ با ستمگران زمانه خویش، افرادی را به میدان میفرستاد و طرف مقابل را به پذیرش حکمیت قرآن دعوت میکرد و با شروع جنگ از طرف دشمن، اجازه دفاع و کشتار میداد. علامه طباطبایی مینویسد: آیه 193 بقره دلالت دارد که قبل از قتال با دشمن واجب است و باید آنان را به اسلام دعوت کرد که اگر پذیرفتند دیگر قتالی نخواهد بود ولی اگر این پیشنهاد از سوی مهاجمان رد شد، دیگر آنان از ولایت خدا خارج شدهاند و کشتنشان جایز است.[20] پذیرش صلح نه پیشنهاد صلح با توجه به ممنوعیت جنگ ابتدایی، مسلمانان موظف به جنگ دفاعی هستند و همیشه اختیار شروع جنگ با دشمنان است. آنان هستند که جنگ را شروع میکنند نه مسلمانان؛ از این رو پیشنهاد صلح هم باید از سوی متجاوز صادر شود زیرا گروه مورد تجاوز خواستار شروع جنگ نبوده و به طبع خواستار تداوم آن هم نیست ولی اعلام و تقاضای صلح از متجاوز نوعی ذلت و شکست پذیری است از این رو مسلمانان متکی به عزّت خدا از پذیرش این حد از ذلت هم باید اباورزند یعنی وقتی جنگ بر آنان تحمیل شد باید چنان از دشمن بکشند که زمینگیر شود و پیشنهاد صلح دهد ولی به پذیرش پیشنهاد صلح موظفند و دیگر نباید با هیچ بهانهای پیشنهاد صلح ارائه شده از طرف دشمن را ردّ کنند: ﴿فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُم﴾؛[21] و هنگامى كه با كافران (جنايتپيشه) در ميدان جنگ رو به رو شديد، گردنهايشان را بزنيد، (و اين كار را هم چنان ادامه دهيد) تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبيد. ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى الله﴾[22] و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى و بر خدا توكّل كن. منابع 1. قرآن 2. بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق. 3. بيضاوي، عبد الله بن عمر، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418 ق. 4. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات اسلامی، 1417 ق. 5. طبری آملی، محمد بن جریر، بشاره المصطفی، نجف، مکتبه حیدری، 1383 ق. 6. طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق. 7. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق. 8. فيض کاشاني، ملا محسن، الأصفى في تفسيرالقرآن، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418 ق. 9. کلینی، محمد بن یعقوب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق. 10. مصباح یزدی، محمد تقی، جنگ و جهاد در قرآن، قم، مؤسسه پژوهشی امام خمینی. ----------- [1]. نحل(16)، آیه 64. [2]. ابراهیم (14)، آیه 1. [3]. حدید (57)، آیه 9. [4]. مائده (5)، آیه 32. [5]. الأصفى، ج1، ص 270. [6]. البرهان، ج2، ص 272. [7]. أنوار التنزيل، ج2، ص 123. [8]. حج (22)، آیه 39. [9]. انفال (8)، آیه 61. [10]. توبه (9)، آیه 8-10. [11]. جنگ و جهاد در قرآن، ص 139-143. [12]. ترجمه المیزان، ج 2، ص 88 ـ 89. [13]. بقره (2)، آیه 190. [14]. بقره (2)، آیه 217. [15]. نساء (4)، آیه 75. [16]. انفال (8)، آیه 39. [17]. انفال (8)، آیه 47. [18]. الكافي، ج 5، ص 113؛ التهذيب، ج 6، ص 354؛ الاستبصار، ج 3، ص 57. [19]. بشارة المصطفی، ج 2، ص 193. [20]. المیزان، ج 2، ص 62. [21]. محمد (47)، آیه 4. [22]. انفال (8)، آیه 61.
|