آثار گناهان
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 181 تاریخ: 1401/11/19 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «آثار گناهان» حدیثی را «علل الشرایع»،[1] نقل کرده که در «کافی» در باب «تفسیر الذنوب»[2] آمده است: «حدّثنا جعفر بن محمّد بن مسرورٍ رحمه اللّه قال حدّثنا الحسين بن محمّد بن عامرٍ عن معلّى بن محمّدٍ عن العبّاس بن العلاء عن مجاهدٍ عن أبيه عن أبي عبد اللّه(علیه السلام) قال الذّنوب الّتي تغيّر النّعم، البغي و الذّنوب الّتي تورث النّدم، القتل و الّتي تنزل النّقم، الظّلم [برخی «بغی» را به ظلم و فساد، معنا کردهاند و گفتهاند همه موارد از مقدمات ظلم را شامل میشود و فساد را هم بغی دانستهاند. در این فراز هم معنای ظلم، واضح است] و الّتي تهتك السّتور شرب الخمر و الّتي تحبس الرّزق الزّنا و الّتي تعجّل الفناء قطيعة الرّحم و الّتي تردّ الدّعاء و تظلم الهواء عقوق الوالدين». به این سبک و سیاق، روایات مختلفی در ابواب مختلف داریم که گناهانی را باعث بلا و عذاب شمردهاند. در بحث شرور عالم به صورت عام البلوی و گرفتاریها و ناخوشایندیهای شخصیای که هرکس در زندگیاش، با آنها دست و پنجه نرم میکند -چه مثل سیل و زلزله، عام باشد چه امور ناخوشایند و گرفتاریهای شخصی مثل فقر، مریضی، اولاد ناصالح- اینکه چگونه اینها را تحلیل کنیم که بر افکار مردم مؤثر باشد و در عین حال موجب سست شدن اعتقاداتشان در برخی شرائط و موارد نشود، مهم است. «ابتلا و رشد دادن انسان» یک تحلیل در این مورد میتوان ارائه داد اینکه برخی از این امور که اتفاق میافتد، امتحان و ابتلای الهیاند که با توجه به سرشت انسانها -که سرشتی طغیانگر دارد- روی میدهد؛ لذا برای اینکه انسان از یاد خدا غافل نشود؛ خدا را فراموش نکند و در مسیر رسیدن به کمال، برایش انحراف ایجاد نشود و یا اگر ایجاد شده موجب تنبّه و بازگشت به مسیر حق گردد، این امتحانات و ابتلائات از طرف ذات باری، رخ میدهد و البته به دست خود شخص است که تشخیص بدهد کدام مورد، ابتلا و امتحان الهی است و کدام نیست و مثلاً از باب ظلمی است که به دیگران کرده و عقوبت آن ظلم است که در این دسته از روایات به آن، اشاره شده یا امتحان الهی است. در رسیدن به کمال هم مسلماً نیاز به این ابتلائات از طرف ذات باری هست و همچنان که به انسان توجه دارد، توجه فقط فرستادن نعمت، دادن روزی و زندگی راحت نیست؛ بلکه ابتلائات هم جزء توجهات ذات باری به انسان است؛ درست مانند پدری که گاهی برای تربیت فرزندش و اینکه در آینده بتواند زندگی همراه با رفاه و آرامشی داشته باشد، بر او سخت میگیرد. این در موالی عرفیه هم وجود دارد و لازمه رسیدن به کمال انسانی است. زغال یک قطعه چوب سیاه است که بر زمین، افتاده و این تا آتش نگیرد و سرخ نشود، ارج و قرب پیدا نمیکند تا بالای جایی مثل قلیان قرار گیرد و گرما بدهد. بالا نمیرود مگر با سوختن و حرارت دیدن. در بحث رسیدن به کمال هم اینها نیاز است و شک و شبههای در آن نیست. در این مرحله ابتلا به معنای امتحان الهی که برای رشد انسان است، گاهی انسان در این ابتلائات به مقام رضا میرسد، همان طور که در حدیث از معصوم(علیه السلام) میخوانیم که شخص عرض کردم «من فقر را بر دارایی، و بیماری را بر سلامتی ترجیح میدهم» امام(علیه السلام) فرمود: «ما به هر چه خدا برای ما بپسندد، راضی هستیم».[3] در این مرحله، اگر انسان به مقام رضا برسد، هدفی که خداوند از ابتلا داشته، محقق شده است. در این مرحله برای رسیدن به مقام رضا باید اعتقادش این باشد که خداوند جز رحمت، خیر و خوبی برای انسان نمیخواهد. با این مقدمات و اصول ذهنی، انسان میتواند به مقام رضا برسد که مخصوص افراد خاص است و البته درجهبندی دارد و هرکس به درجهای از آن میرسد، چون افراد، مختلفند؛ معصومین(علیهم السلام) در حد اعلای آن، و انسانها هم با توجه به اعتقادات و ظرفیتشان میتوانند در درجههای پایینتر، قرار بگیرند. «عذاب بودن مصایب؟» اما برخی از گرفتاریها در نزد برخی از انسانها به «بلا» تعبیر میشود؛ مثل همین زلزله، سیل و آتشفشان، که ما از آن به «ناخوشایندیها» تعبیر میکنیم؛ چون «بلا» یک بار منفی در ذهن ما دارد و در فرهنگ ما به معنای چیزی مترادف با عذاب است. گاهی انسان متوجه میشود که این ناخوشایندیها نه عذاب است و نه امتحان؛ چون عذاب، در جایی است که به اراده خداوند، انجام میشود و از اموری است که انسان نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. عذابهایی که در قرآن آمده؛ مثل سنگریزههای که برای سپاه ابرهه آمد یا بادهایی که وزیده و یا سیلهایی که در زمان حضرت نوح , باریده و یا غرق شدن فرعون در رود نیل، عذابهاییاند که از طرف انسان قابل جلوگیری نیستند اما برخی از امور، مانند زلزله را شاید نتوان گفت که حتماً امتحان و عذاب است. از این حیث نمیتوانیم عذاب بدانیم که قابل پیشگیری است. اگر در جایی زلزله میآید، قابل پیشگیری است؛ همان طور که الآن در کشورهایی که زلزلههای هشتریشتری در آن رخ میدهد، سالها روی بحث نظام مهندسی، کار کردهاند و این زلزلهها برایشان به صورت عادی در آمده است. زلزله نتیجه واکنشهای طبیعی خلقت است و الآن هم عللش مشخص شده است و در برخی موارد هم قابل پیشبینی است. این وقایع تکویناً اتفاق میافتد اما آیا این بلا و امتحان است و حتی اگر قابل جلوگیری نیست، نتیجه ضعف بشر در علم و مدیریت اوست؟ ضعف او در علم، تا زمانی که به علم به آنجا برسد، یک بحث جداست اما در مدیریت اگر ضعیف است و این اتفاقات طبیعی که مسلماً به وجود میآید و شکی نیست که آتش میسوزاند. اگر کسی در جنگل، آتشی روشن بکند و بادی بوزد، آن جنگل را میسوزاند، دود و مشکلات تنفسی ایجاد میکند اما بعید است که این امور را بلا، عذاب یا امتحان الهی دانست، چون بسیاری از آنها قابل پیشگیریاند. در برخی از شهرهای ایران، ادعا میشود که اگر زلزله بیاید، چنین و چنان میشود. اگر این زلزله بیاید و پنج میلیون آدم تلف بشوند، باز عذاب الهی است؟ «بلا یا سوء مدیریت؟» آیا میشود گفت چون مردم در اینجا گناه میکردهاند، این عذاب الهی است یا اگر خانهها براساس قوانین نظام مهندسی و علم، پایهریزی گردد که تا هشت یا نُه ریشتر، مقاوم باشد و خراب نشوند، بنا بر این اینها نه عذابند نه امتحان زیرا هر دوی اینها وابسته به ارادة الله است و کسی قادر به جلوگیری نیست. پس برخی از این امور و ناخوشایندیها ناموس خلقت است و بحث تکوین و علل و عوامل به میان میآید که بسیاری از آنها هم قابل پیشگیری است. بیماریهایی مانند طاعون وجود داشته که میلیون انسانها کشته شدهاند و به دنبال آن، چه بحثهای اعتقادیای مطرح میشود که مسیحیت، یهودیت را متهم میکنند که این بلا به سبب اعتقادات آنها دامنگیر مردم شده است؛ لذا شروع به یهودیکشی میکنند تا این بلا رفع بشود. وقتی که این نگاه، حاکم شد که این بیماری یا حادثه طبیعی، ناشی از گناه دیگران است، باعث میشود دیگر به دنبال علل و عوامل مادی نرود البته در همان زمان هم کاشف واکسن طاعون، مدام سلسله آزمایشهایی انجام میدهد تا جلوی این نسلکشی را بگیرد. اما وقتی که این واکسن، پیدا میشود، نمیتوان گفت عذاب یا امتحان تمام شده است بلکه باید گفت نقص بشر در این مورد پایان یافته است. امروزه کلا از طاعون، هیچ خبری نیست. الآن جنازههایی را به صورت گروهی، پیدا میکنند که در دیوارها دفن شدهاند چون طاعون، بسیار خطرناک، مسری و کشنده بوده است اما آیا با پیدا شدن واکسن، خداوند دیگر نمیتواند عذاب یا امتحان و آزمایش بکند؟ بنابر این، بسیاری از اتفاقاتی که میافتد، قابل پیشگیری است و نباید آنها را به عذاب خدا نسبت بدهیم تا برای مردم هم ایجاد شبهه بشود که چرا مثلاً ما که نماز میخوانیم، حج به جا میآوریم، خمس و زکات میدهیم اما این بلاها برای ما میآید اما برای دیگرانی که به خدای واحد اعتقاد ندارند و ائمه را قبول ندارند و برای امام حسین(علیه السلام) عزاداری نمیکنند، عذاب نمیآید؟ این نوع نگاه، باعث سست شدن اعتقادات بسیاری میشود و امروزه هم سؤالهای بسیاری پیرامون این مطلب، وجود دارد که حکمتش چیست؟ برخی در مواجهه با این امور فرمودهاند ما نه رازش را میدانیم و نه رموزش را، درحالی که ندانستن راز و رموز، ارتباطی به این ندارد که آنها هم به جهت عذاب باشد. بله، ممکن است ندانیم که چرا اینجا زلزله آمده و آنجا نیامده، ولی این نیست که ناموس الهی باشد تا هیچ چیز از آن ندانیم. اینها براساس تکوینند و جهان خلقت هم برپایه تکوین و علل و عوامل موجود در آن، به پیش میرود، پس این گونه امور را نمیتوان ابتلا یا بلا و عذاب الهی شمرد؛ بلکه تکوین است؛ چنانکه اگر آتش را در محیط قابل اشتعال، روشن کردید، کار خود را میکند یا اگر حاکمی به اصول شهرسازی و مهندسی منطقه محل حکومتش اهتمام نداشته باشد، سیل میآید و آن را از بین میبرد. امروز هم در بحث آلودگی هوای تهران، یکی از علل و عواملش را ساختمانهای بلندی میدانند که در مسیر باد شهریار، بدون کار کارشناسی، ساخته شده و باعث شده که جلوی باد معروفی که از طرف شهریار میآید و سرعت زیادی دارد، را بگیرد درحالی که این باد قبلا باعث میشده آلودگیها از غرب تهران به شرق، منتقل و از آنجا خارج میشده اما امروز، جلوی وزش این باد گرفته شده و مردم دچار این آلودگی هستند. آیا این بلاست؟ یا محیط زیست، اعلام میکند بنزین بیکیفیت و سوختهای فسیلی، موجب ایجاد آلودگی میشود و جلوگیری از وزش باد هم این آلودگی را تشدید کرده و باعث تلفات و مرگ انسانها، بیماری و خانهنشینی میگردد. آیا اگر کسی از این جهت، دچار بیماری میشود، بلا یا عذاب است یا سوءمدیریتی است که اعمال شده؟ پس یک تحلیل در این گونه امور، این است که بگوییم آنچه در تکوین، رخ میدهد، قابل جلوگیری است نه ابتلائی از طرف ذات باری است و نه عذابی. اما در برخی روایات هم میبینیم که شماری از این بلاها، گرفتاریها و ناملایمات، به برخی از گناهان، نسبت داده شده است و یکی از آنها روایتی است که الآن خواندیم: «الذّنوب الّتي تغيّر النّعم البغي و الذّنوب الّتي تورث النّدم القتل و الّتي تنزل النّقم الظّلم». برخی از اینها تکوینی است؛ مثل قتلی که باعث پشیمانی میگردد و یک بحث تکوینی است که هرکس قتلی انجام بدهد، پشیمان میشود؛ هم از حیث وجدانی و هم از این حیث که بعداً باید قصاص و اعدام بشود. یا در شرب خمر میفرماید: «و الّتي تهتك السّتور شرب الخمر»؛ شرب خمر باعث پردهدری است؛ چون کسانی که مست میشوند، از خود، بیخود میگردند و کارهای ناشایستی انجام میدهند. اما در برخی از نسبتهای بلاها به گناهان، واقعا آدم علم ندارد؛ هرچند میدانیم اینها هم براساس علل و عواملی است که برای ما ناشناخته است نه خارج از علت و معلول. ما چون عوامل محسوس را میشناسیم اما علتهای غیرمحسوس، بسیار بیشتر از علتهای محسوس است. اگر صدقه بلا را دفع میکند، حتماً یک علت دارد که ما آن را درک نمیکنیم یا اگر دعای پدر و مادر در زندگی فرزندش مؤثر است، در چارچوب علتهای حسی نمیآید و نمیتوان آن را مثل «دو دو تا چهار تا» مستند کرد و بر آن استدلال عقلی، اقامه نمود؛ چون در استدلالهای عقلی نمیگنجد که اگر من به پدر و مادرم خدمت میکنم، نتیجهاش را میبینم، بلکه یک امر تجربی است که اگر کسی به شما اعتماد داشته باشد، قابل انتقال است و این تجربه را میپذیرد، اما در چارچوب استدلالهای عقلی نمیگنجد. مسلماً اینها علل و عواملی دارد اما برخی از این امور هم هست که شاید این روایت به علل و عوامل آنها اشاره داشته باشد که همان بحث تکوین است؛ یعنی میخواهد بگوید چون شما در تکوین، دخالت میکنید، این تبدیل نعمت به نقمت برای شما حاصل میشود؛ یعنی این هم عاملی نیست که ندانید؛ باید به سراغ امور تکوینی و علل و عواملش برویم و یک چیز ماورائی برای خودمان فرض نکنیم. مثالی که چند وقتی رویش فکر میکردم، بحث ظلم و بغی است که فساد را هم میگیرد. میبینید که میگویند ظلم باعث تغییر نعمت یا نزول بلا و حبس برکات از آسمان میشود. گاهی ظلمهای شخصی به افراد، مطرح است. مثلاً اگر کسی به فرزند یا همسرش ظلم کند و او را تحقیر نماید، باعث میشود که فرزندش به جهت تحقیر بهدرستی رشد نکند. این فرزند یک نعمت برای شماست که میتواند صدقه جاریه باشد اگر یک انسان خدوم و عالم بشود؛ اما اگر شما به او ظلم کردید (ظلم به این معنا که او را در مسیر صحیح، تربیت نکردید یعنی ظلم را اعم بگیریم درحالی که ما همیشه آن را زندان و شلاق میدانیم. معنای اعمش این است که چیزی را در جای خودش قرار ندهیم و به عدالت، رفتار نکنیم و بنابر این، ظلم در مقابل عدل است به این معنا که رفتارمان درست نباشد) وقتی که به این فرزند، ظلم میکنید، یعنی او را در مسیر تکامل، قرار نمیدهید یا همتتان را در این قرار نمیدهید که فرزند به مسیر درست، هدایت شود. این فرزند، یک نعمت است و اگر خدای ناکرده، به فساد کشیده یا معتاد شد و به عذابی روحی برای شما تبدیل گشت، به تعبیر اصفهانیها هیچ دردی بدتر از درد اولاد نیست، لذا به قوزی بالای قوز، تبدیل میشود که مدام، ذهن و فکر شما را درگیر خود میکند. پس یک ظلم شخصی است که اثرش هم به خود انسان بر میگردد و این بدین معنا نیست که خداوند این کار را کرده است بلکه این ناخوشایندی نتیجه کنشها و واکنشهای اجتماعی و روانی است. در بحث حکومتها نیژ همین طور است. میبینید که دیکتاتورها به جهت مقبولیت ابتدایی مردمی، حاکم میشوند و بعد به طرف دیکتاری کشیده میشود یا با قدرت قهریه به حاکمیت میرسند و روش دیکتاتورمآبانه را پی میگیرند. در این موارد، تا امور تکوینی را رعایت میکنند و استبدادشان در مسیر رفاه جامعه است، چون جامعهای که رفاه داشته باشد، هیچ گاه، قیام و انقلاب نمیکند و اگر در جاهایی نیز ظلم میکند و مثلاً ملک کسی را میگیرد و در راه رفاه جامعه قرار میدهد، با اینکه کارش ظلم است اما راه را برای رفاه جامعه، ایجاد کرده، جامعه به قیام و انقلاب رو نمیآورد؛ چون در رفاه قرار گرفته است گرچه در رفاه قرار گرفتنش به جهت ظلمی بود که به دیگران شده، اما یک مصالح کلی در این ظلمها هم رعایت شده است. اگر قرار باشد که ظلم باعث نازل شدن بلا بشود، باید بگوییم چرا حاکم وقتی در این جامعه، به فردی ظلم کرد، گرفتار نشد؟ عرضم این است که در این گونه امور چون براساس واکنشهای تکوینی است (منظور از امور تکوینی مسائل اجتماعی و مسائل علت و معلولی حسی و غیرحسی است و تحلیلهای شناختی، روانشناختی و جامعهشناسی نیز جزء علل عوامل قرار میگیرد) این حاکم چون طبق علل و عوامل جامعهشناسانه، رفتاری میکند که جامعه در آرامش به سر ببرند و تا زمانی که این رفتار را نشان میدهد، هیچ انقلابی رخ نمیدهد و مردم شورش نمیکنند، پس اگر شما بگویید باید عذاب از طرف خداوند نازل بشود، میبینید که هیچ عذابی هم نازل نمیگردد و کسی که به او ظلم شده، همیشه مترصد است که مثلاً فردا که از خواب، بیدار میشوم، این ظالم سرطان گرفته باشد. اما همین دیکتاتور اگر از مرز خودش خارج شد و مثلاً از ایجاد عدالت اجتماعی، بیرون رفت، آرامآرام، در اثر همین علل و عوامل جامعهشناسانه و روانشناسانه جامعه را از دست داد و از بین برد، ناخودآگاه، این کارش ظلم عمومی میشود و وقتی که ظلم شد، این دگرگونی هم ایجاد میشود. در اینجا باز، دگرگونی به وسیله خود مردم، پدید میآید. «ظلم به طبیعت، قطع رحمت و نزول بلا» در مورد ظلمی که باعث تغییر نعمت میشود، یک مثال دیگر میزنم. اگر در جایی، مسؤولیت داشته باشید و به جنگلها و منابع طبیعی، ظلم بکنید مثلاً بیش از اندازه به قطع درختان بپردازید یا از سفرههای زیرزمینی، بیش از اندازه، آب استخراج کنید، گرفتاریهایی به دنبال این هست و مثلاً باعث خشکسالی میشود. اگر سفرههای زیرزمینی را بیش از اندازه، استحصال کنید؛ یا درختان را که باعث باروری ابرها میشوند، بیش از حد مجاز، ببرید(چون گفته میشود که افزایش آلودگی هوا موجب عدم باروری ابرها میشود اما درختان با جذب آلودگیها، موجب میشوند که ابرها هم بارور شوند؛ لذا در شیراز، این کار را کردهاند و از نظر علمی هم ثابتشده است که جاهایی که درخت کاشتهاند، مرتب بارندگی دارد) اینجا ظلم، معنا پیدا میکند و باعث نزول این بلاها میشود، اما ظلم چیست؟ یعنی خداوند بدون هیچ دخالت امر تکوینی، این کار را کرده است؟ نه، بلکه به نظر میرسد که این روایات اگر میگوید هر بلایی که اتفاق میافتد، به سبب گناهان شماست، یعنی شما در امور تکوینی و عوامل تکوینی، دخالت میکنید و این باعث نزول بلایای طبیعی میگردد. در مورد ظلم، برای من واضح است که نباید ظلم فقط درباره افراد در نظر گرفت بلکه درباره طبیعت هم باعث بسیاری از بلاها میگردد. اگر کسی در کنار کوه آتشفشان، خانه ساخت، این آتشفشان، خواه ناخواه، فعال میشود و شخص را از بین میبرد. پس عرض کردم که شاید با تحلیل اولی، اینها را ابتلا و امتحان بدانیم و بگوییم راز و رموز است و ما چیزی نمیدانیم، اما امروزه با وسائل موجود، امکان به دنیا نیامدن افراد فلج، وجود دارد. البته اگر کسی بچه فلج داشته باشد، بر نگهداری از او ثواب مترتب است؛ چون یک انسان را پرستاری میکند و شکی در این نیست، اما آیا وجود بچه فلج، عذاب است یا امتحان و ابتلا؟ این خاصیت جهان تکوین است و چنین نیست که چون این آقا فرد بدی است، خدا به او بچه فلج داده. شایع است که بسیاری از ظالمان، بعد از نود سال، مریض میشوند؛ سرطان میگیرند و میمیرند، میگویند این سزای ظلم او بود، درحالی که او نود سال عمر کرده و بسیاری از افراد هم بی آنکه کاری انجام داده باشند، در چهلسالگی دچار سرطان میشوند و میمیرند. سرطان یک امر تکوینی است و پیری میتواند در آن، مؤثر باشد؛ چون سرطان، تکثیر سلولهای اضافی است و کهولت سن هم از عوامل آن شناخته میشود که البته آن هم با داروهای موجود، تا حدی قابل پیشگیری است. میخواهم بگویم این گونه امور، قابل پیشگیری است و نمیتوان آنها را ابتلا شمرد. در مورد جنین، که حتی قبل از تولدش میتوانید در جنسیتش دخالت بکنید، اگر با وسائل علمی مشخص گردید که جنین ناسالم است میتوان در شرائطی آن را سقط نمود و جلوی یک عمر گرفتاریهای بعدی را گرفت خلاصه آن که نباید اموری که از نظر علمی قابل پیشگیری هستند را جزء موارد امتحان و یا عذاب قرار داد و انسانها وظیفه دارند در راه پیشرفت علمی و یافتن مجهولات علمی برای زندگی آرامتر و بدون دغدغه تمام تلاش خود را بنمایند و با توجیه این که این امور مربوط به ارادة الله است، جامعه را به رخوت و سستی و منتظر ناخوشایندی و گرفتاری نمود. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ----------------------[1]. علل الشرایع 2: 584 باب نوادر العلل، الحدیث 27. [2]. کافی 2: 447. [3]. شرح نهج البلاغه 3: 156، عبارت حدیث منسوب به شرح زیر است: «قيل للحسن (ع) إن أبا ذر كان يقول الفقر أحب إلي من الغنى و السقم أحب إلي من الصحة فقال رحم الله أبا ذر أما أنا فأقول من اتكل إلى حسن الاختيار من الله لم يتمن أنه في غير الحال التي اختارها الله له».
|