Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کیفیت وقف ترتیبی
کیفیت وقف ترتیبی
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 180
تاریخ: 1401/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

مسائلی را از «تحریر الوسیله» می‌خوانیم. این سری مسائل که به ترتیب، خوانده خواهد شد، بحث‌های تعیین مصداق است. با این‌که همیشه گفته شده بیان حکم به ید فقیه است و تطبیق با مصداقش به ید عرف و مکلف، اما قبلاً هم عرض کرده‌ام که در این گونه مسائل، تطبیق مصداق شده که دلیل شرعی بر آن نیست بلکه در جاهایی، شهادت حال است که ممکن است متفاوت باشد و در جاهایی، برداشت از یک لفظ است که این هم به نسبت افراد، امکنه، ازمنه و محیطی که این الفاظ در آنها به کار می‌رود، متفاوت است. بنابر این، مسائلی که خوانده می‌شود، مطلب فقهی خاصی ندارد و دلیل خاصی هم بر آنها ذکر نشده اما چون فقها در کتبشان آورده‌اند و ما هم طبق «تحریر» مشی می‌کنیم، اینها را می‌خوانیم:

«کیفیت وقف ترتیبی»

مسأله 51: «لو کان الوقف ترتیبیاً کانت الکیفیة تابعةً لجعل الواقف [اگر ترتیبی شد و گفت این نسل و سپس نسل بعد و سه نسل را شمرد یا گفت ابتدا زید، سپس بکر و بعد، بکر، تابع جعل واقف است] فتارةً جعل الترتیب بین الطبقة السابقة و اللاحقة [گاهی ترتبب، بین دو طبقه، قرار داده شده؛ یعنی بین طبقه اول و طبقه دوم] و یراعی الاقرب فالاقرب إلی الواقف [تا اینجا که ترتیب به طبقات است، پس الاقرب فالاقرب باید رعایت ‌شود. حالا مثال‌هایش را می‌زنند و می‌فرمایند:] فلا یشارک الولد أباه [پس یک طبقه، پدر است و طبقه بعدش فرزند است، حالا بین اینها اگر برای وقفش ترتیب قائل شد، بچه با پدرش مشارکت در منافع وقف ندارد؛ چون جدا هستند و ترتیبی است] و لا ابن الاخ عمه و عمته [دیگر پسر برادر با خود عمو و عمه، مشارکت نمی‌کنند. این برای این است که نگوید چون پدر الآن مرده، بچه‌اش جایگزین می‌شود؛ چون تا این طبقه وجود دارد، نوبت به طبقه بعدی نمی‌رسد.]

و لا ابن الاخت خاله و خالته [و خواهر زاده با دایی و خاله‌اش همراه نمی‌شود] و أخری جعل الترتیب بین خصوص الآباء من کل طبقةٍ و أبنائهم [گاهی هم ترتیب، بین پدران و بچه‌هایشان از هر طبقه است، حالا مثال می‌زنند:] فإذا کانت أخوة [اگر کسی چند پسر دارد که با هم برادر می‌شوند. آقای واقف بر پسرانش وقف می‌کند و این برادران که پسران آقای واقف می‌شوند]و لبعضهم أولادٌ [برخی‌هایشان اولاد دارند] لم یکن للاولاد شی‌ءٌ ما دام حیاة الآباء [اینجا تا زمانی که پدرها هستند، بچه‌ها سهم نمی‌برند] فإذا توفّی الآباء شارک الاولاد أعمامهم [اما اگر پدرها مُردند، اینجا فرزندان میت با عموها شریکند. در آنجا چون جعل ترتیب بین اقرب فالاقرب بود مشارکت نداشتند اما در اینجا اگر پدرها مُردند، پسرها جایگزین پدرها می‌شوند و با بقیه پسرهای واقف در وقف، مشارکت دارند.]

و له أن یجعل الترتیب علی أی نحو شاء و یتبع»[1] به هر نحوی بخواهد و اراده کند، اراده‌اش متبَّع است.

«وقف بر طبقات اولاد»

مسأله 52 که باید دقت بفرمایید، چون از نظر عبارت و ویراستاری، ایراد دارد: «لو قال: وقفت علی أولادی طبقةً بعد طبقةٍ فإذا مات أحدهم و کان له ولدٌ فنصیبه لولده و لو مات احدهم و له ولد فکان نصیبه له[2] [این عبارت را چطور معنا می‌فرمایید؟ آیا تکرار در آن نیست؟

اینجا همان طور که والد استاد هم حاشیه دارند و این حاشیه، عبارت را درست می‌کند و این ویراستاری‌ای هم که اینجا انجام داده‌اند، اشتباه است؛ چون صورت مسأله را با ویراستاری و با «فاء» و «اذا» که در جمله آمده، موضوع مسأله را محدود کرده‌اند؛ چون موضوع مسأله تا «و لو مات» است؛ یعنی موضوع این است: «لو قال: وقفت علی أولادی طبقةً بعد طبقة، فإذا مات أحدهم و کان له ولدٌ فنصیبه لولده [که والد استاد آن را به صورت «و اذا مات احدهم» تصحیح کرده‌اند و از اینجا به بعد، حکم مسأله بیان می‌شود. می‌گوید اگر آقای واقف گفت: «من بر اولادم طبقه‌ای بعد از طبقه، وقف کردم و اگر یکی از این بچه‌های من مُرد، نصیبش مال بچه‌اش باشد» تا اینجا صورت مسأله می‌شود، پس باید بعد جمله بعد این‌گونه باشد: «فلو مات» که می‌خواهد حکم را بیان بکند و بگوید اگر این طور وقف کرد، حکمش چیست؟ این است که] و لو ("فلو" صحیح است) مات أحدهم و له ولدٌ یکون نصیبه له [اینجا اینجا حکم را می‌گوید که اگر این طور وقف کرد، حکمش این است که اگر یکی از فرزندان مرد، نصیب او به بچه‌هایش می‌رسد] و لو تعدد الولد یقسّم نصیبه بینهم علی الرؤوس [اینجا اگر تعداد بچه‌ها زیاد بود، به اندازه رؤوسشان همان سهم پدرشان، تقسیم می‌شود] و إذا مات من لا ولد له فنصیبه لمن کان فی طبقته [اینجا اگر یکی از پسران مُرد و بچه نداشت، سهمش بین این پسران باقی‌مانده، تقسیم می‌شود و دیگر فرزندان پسری که مرده و فرزندانش جایگزینش شده بودند، از سهم این پسری که مرده(طبقه اول) و فرزند ندارد، سهم نمی‌برند] و لا یشارکهم الولد الذی أخذ نصیب والده»[3] اینجا فرض کنید که دو نفر می‌میرند؛ یعنی یک پسر می‌میرد که بچه دارد و نصیب پدرش را می‌برد اما یک پسر هم می‌میرد که بچه ندارد. بچه‌ای که نصیب پدرش را برده، دیگر از سهم این عمو متوفای بدون فرزند سهم نمی‌برد چون در این طبقه نیست. پس جایی که یکی از فرزندان بمیرد و بچه‌ای نداشته باشد، بقیه فرزندان بلاواسطه، نصیبش را می‌برند و از وقف، استفاده می‌کنند و کسانی که الآن از طرف پدر، مشارکت می‌کنند، از سهم پسر(طبقه اول) که فوت شده، مستفید نمی‌شوند و از وقف استفاده نمی‌کنند.

«منظور از مطلق علما در وقف»

مسأله 53: «لو وقف علی العلماء انصرف إلی علماء الشریعة [اگر بر علما وقف بشود، انصرافش الی علماء الشریعه است، اما باید پرسید که از کجا چنین می‌فرمایید؟] فلا یشمل غیرهم کعلماء الطب و النجوم و الحکمة»[4] اینها همه شاهد حال است و والد استاد هم در حاشیه دارند که اگر انصراف داشته باشد، درست است و حضرت امام(س) هم می‌فرمایند «انصرف» می‌خواهد اشاره کند که اگر می‌گویند علما، به علمای شریعت، انصراف دارد، اما این در مکان‌های مختلف، متفاوت است. مثلاً در جایی که اصلاً علما وجود ندارد، وقتی گفت بر علما وقف کردم، به چه کسانی، منصرف می‌شود؟ به علمای شریعت و این عرف را ما درست کرده‌ایم که خودمان را عالم می‌دانیم و بقیه را عالم نمی‌دانیم.

در مورد حضرت امام، نقل شده که در اوائل انقلاب، مدیران روزنامه را خواسته و فرموده بودند چرا همه‌اش از من مطلب می‌زنید و هر وقت که صبح، روزنامه را باز می‌کنید، عکس من در آن، چاپ شده؟ شما بروید عکس آن کشاورز و تولیدکننده را بگذارید تا تشویق آنها بشود. ما هم علم را فقط علم فقه دانسته‌ایم و البته علمای قدیم در همه علوم، متبحر بودند اما الآن که تبحر فقط به بحث فقه رسیده است؛ «عالم» را منصرف به«فقیه» می‌دانیم. یک بار هم آقایی سؤال کرد که: اگر اینجا در حرم برای دفن مردگان، وقف کرده‌اند -اگر وقف باشد- چرا فقط علمای مثلاً فقه و اصول را در آنجا دفن می‌کنند نه کسان دیگر را؟

ایشان دلیل را انصراف قرار داده که در موقعیت‌های مختلف، فرق می‌کند. والد استاد هم حاشیه دارد: «لکن مع عدم الانصراف فالحکم تابعٌ لظاهر لفظ الوقف».[5]

مسأله 54: «لو وقف علی أهل مشهد کالنجف مثلاً اختص بالمتوطنین و المجاورین و لا یشمل الزوار و المترددین»؛[6] اینها را هم دیگر شامل نمی‌شود چون اهل نجف نیستند.

«وقف بر مشاهد مشرّفه»

مسأله 55: «لو وقف علی المشتغلین فی النجف مثلاً من أهل بلدٍ کطهران أو غیره، اختص بمن هاجر من بلده إلیه للاشتغال [اگر گفته بود بر کسانی که مشتغل به تحصیل هستند، وقف می‌کنم، مرادش مهاجرانی‌اند که برای درس خواندن، مهاجرت کرده‌اند] و لا یشمل من جعله وطناً له معرضاً عن بلده»؛[7] کسی که از وطنش اعراض کرده باشد را دیگر شامل نمی‌شود و مشتغل به تحصیل از این حیث نیست. او می‌خواسته مشتغل به تحصیل را کسانی در نظر بگیرد که می‌خواهند بر گردند. گفته من هزینه اینها را می‌پردازم تا بر گردند، مثل بورسیه‌های تحصیلی که پول می‌دهند تا در خارج، درس بخوانند و بر گردند و اگر کسی می‌خواهد در آنجا بماند، هزینه‌اش را نمی‌پردازند.

مسأله 56: «لو وقف علی مسجدٍ فمع الاطلاق، صرفت منافعه فی تعمیره و ضوئه و فرشه و خادمه، و لو زاد شی‌ء یعطی لامامه»؛[8] می‌فرماید اگر اضافه آمد، به امامش داده می‌شود.

والد استاد می‌فرماید امام، خصوصیت ندارد «و غیره ممن یکون الاعطاء الیه تعمیراً معنویاً فلا خصوصیة للامام»[9] هر کاری که باعث تعمیر مسجد باشد را شامل می‌گردد.

مسأله 57: «لو وقف علی مشهدٍ، یُصرف فی تعمیره و ضوئه و خدّامه المواظبین لبعض الاَشغال اللازمة المتعلقة به»؛[10] اگر بر مشهدی هم وقف شد، در تعمیر و هر کاری که برای آبادانی معنوی و مادی آن، خادمانش و بنایش انجام می‌شود مصرف می‌گردد. مشخص است که وقتی واقف به صورت مطلق بر جایی (مثلاً برای فلان حرم) وقف کرد، هر کاری را که آبادانی حساب شود می‌توان با آن، انجام داد.

الآن می‌خواهم به تفاوت مکان‌ها، دیدگاه‌ها و عرفی که وجود دارد، اشاره کنم. اینجا دیدید که فرمود خدام را هم می‌گیرد اما «ملحقات عروه» در مسأله 28 می‌فرماید: «و لو وقف علی مشهدٍ فمع الاطلاق یصرف فی تعمیره و ضوئه و لا یصرف فی خدامه فی مثل النجف و کربلاء و الکاظمین و مشهد الرضا(علیه السلام) [می‌فرماید در این چهار تا، به خدامشان نمی‌رسد.. حضرت امام و صاحب «وسیله» می‌فرماید شامل خدام هم می‌شود اما ایشان می‌فرماید اگر به صورت مطلق گفت، در این چهارتا شامل خدام نمی‌شود] للانصراف [می‌بینید که هر دو قول به انصراف تمسک نموده‌اند؛ یک انصراف در «تحریر»  و یک انصراف در «ملحقات عروه»؛ داریم] و اما مثل البقیع و مشاهد اولاد الائمة فیصرف فی الخادم ایضا، و مع التعیین ففیما عُیّن»[11] در مثل بقیع و امام‌زادگانمی‌توان برای خدام هم مصرف کرد. پس انصراف تابع شرایط محیطی و افکار و اندیشه‌هاست.  

مسأله 58: «لو وقف علی سید الشهداء(علیه السلام) یصرف فی إقامة تعزیته من أجرة القارئ و ما یتعارف صرفه فی المجلس للمستمعین [که غذا بدهند] و غیرهم»[12] و غیرمستمعین؛ هر کاری که باعث ترویج عزاداری می‌شود.

«منظور از وقف بر اولاد و بعد از انقراض آنها و اولادشان بر فقرا»

یک مسأله را که وعده دادیم بخوانیم و در «وسیلة النجاة» و «ملحقات» و کتب فقها مطرح شده، یک بحث مصداقی است که هم صاحب «شرائع» که قرآن الفقه است، و هم فقهای قبل و بعد از ایشان، به این بحث پرداخته‌اند، را مطرح می‌کنیم. اگر حضورذهن داشته باشید، در مسأله‌ 47 که لفظ «فقرا» را آورده و گفته بود «وقفت علی اولادی ثم علی الفقراء»، گفتیم «ثم علی الفقراء» در اینجا وجه و دخلی در محل بحث و موضوع آن ندارد. آنجا گفتیم که شاید این، اشاره به مسأله‌ای باشد که مطرح نکرده و بعداً خواهیم خواند. آن مسأله‌ای را که ایشان ممزوجاًٌ با مسأله‌ای دیگر آورده - و نه آن مسأله، مشخص است و نه این مسأله، ذیل آن می‌گنجد- به صورت جدا مورد بحث قرار می‌دهیم لذا خواندن عبارت «ملحقات» کفایت می‌کند.

مسأله این است که اگر آقایی گفت «وقفت على أولادي فإذا انقرضوا وانقراض أولاد أولادي فعلى الفقراء» چنانچه ما باشیم و این لفظ، باید چکار بکنیم؟ آیا می‌گوییم بر اولاد و اولاد اولاد، وقف می‌شود و بعد از این‌که اولاد اولاد، منقرض شد، به فقرا می‌رسد یا می‌گوییم فقط به اولاد می‌رسد و اولاد اولاد، شرط برای انتفاع فقراست؟ یا می‌گویید نه، اینجا مراد این است که همه بطون را الی الابد، شامل می‌شود؛ یعنی اول، اولاد، سپس اولاد اولاد، سپس نتیجه و همین طور ادامه می‌یابد تا وقتی که از این نسل، کسی نماند، به فقرا می‌رسد یا نسبت به اولاد اول و بلاواسطه، صحیح است و نسبت به بعد، وقف باطل می‌شود؟ اقوالی در این مسأله وجود دارد. پس اصل مسأله این است که شک می‌کنیم که اولاد اولاد، داخل در وقف هست یا نیست، چون بالتصریح نفرموده «وقفت علی اولادی و اولاد اولادی» بلکه فرموده «وقفت على أولادي فإذا انقرضوا وانقراض أولاد أولادي فعلى الفقراء». اینجا باید ببینیم که این لفظ چه کسانی را شامل می‌شود. فقها استدلالاتی فرموده‌اند که عبارت ملحقات در بیان مطلب کافی است.:

 «ملحقات عروه»، مسأله 16: «أذا قال: "وقفت على أولادي فإذا انقرضوا وانقراض أولاد أولادي فعلى الفقراء" صح بالنسبة إلى أولاده [برای اولادش صحیح است و این مسلم است؛ چون گفته بود بر اولادم وقف کردم] واما بعد انقراضهم [بعد از این‌که اولاد یعنی نسل اول از بین رفتند، آیا به نسل‌های بعدی الی الابد می‌رسد یا فقط به نسل دوم و سپس به فقرا می‌رسد یا اصلاً به نسل دوم هم نمی‌رسد، بلکه آن را نگه می‌داریم تا نسل دوم هم منقرض بشود که شرط رسیدن وقف به فقرا محقق گردد که انقراض اولاد اولاد است، تا فقراء از وقف، سهم ببرند]ففيه اقوالٌ أحدها: انه يصرف في أولاد الاولاد إلى انقراضهم وبعده على الفقراء [نسبت به دو بطن وقف شامل می‌شود نه همه بطون] اختاره الشيخ في المبسوط بعد نقله عن بعضٍ [این را شیخ اختیار کرده] وعن الدروس انه قوّاه [این عبارت را چطور معنا می‌کنیم؟ این طور به ذهن می‌آید که از «دروس» حکایت شده که «انه قوّاه»، ولی خب ایشان این را ظاهرا نمی‌خواهد بفرماید چون قبلش حکایتی نیست. «دروس» عبارت شیخ را نقل می‌کند و می‌فرماید «و هو قویٌّ»، پس این عبارت حکایت نیست، بلکه شهید در دروس این قول را قوی شمرده است] وعن غاية المراد الميل إليه [دلیل این است که] لانّ عطف الانقراض على الانقراض ظاهرٌ في دخولهم في الوقف بعد انقراض الاولاد [این‌که گفت بعد انقراض اولادی، انقراض اول را هم داخلش آورد، نشان می‌دهد که بطن دوم هم داخل در وقف است] وإلا كان ذكره لغواً [و الا لغو می‌شد که چرا انقراض اینها را آورده؟ البته جواب داده به این‌که گفته‌اند لغویت پیش نمی‌آید بلکه شرط است. دلیل دیگرشان این است که] وأيضاً ظاهر الوقف الدوام [ظاهر از وقف استمرار بر نسل است]وكونه منقطع الوسط خلاف الظاهر والمتعارف [و خلاف ظاهر است که وقف، منقطع الوسط باشد] والمنساق من العبارة المذكورة دخول أولاد الاولاد أيضاً في الوقف»[13] نه تا ابد بلکه تا همین بطن دوم، داخل در وقف است.

بقیه اقوال را انشاءالله فردا پی می‌گیریم.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

-------------------------

[1]. تحریر الوسیله 2: 73.

[2]. عبارت با توجه به تصحیح والد استاد این گونه می‌شود: ««لو قال: وقفت علی أولادی طبقةً بعد طبقةٍ و إذا مات أحدهم و کان له ولدٌ فنصیبه لولده فلو مات احدهم و له ولد فکان نصیبه له».

[3]. تحریر الوسیله 2: 74. (والد استاد در اینجا حاشیه زده است: "لکن مع عدم الانصراف فالحکم تابع لظاهر لفظ الوقف".(التعلیقه علی تحریر الوسیله 2:72، پاورقی 3).

[4]. همان: 75-74. 

[5]. التعلیقه علی تحریر الوسیله: 72، پاورقی3.

[6]. تحریر الوسله 2: 74.

[7]. همان: 74.

[8]. همان

[9]. التعلیقه علی تحریر الوسیله 2: 73، پاورقی1.

[10]. تحریر الوسله 2: 74.

[11]. تکملة العروة الوثقی 1: 225 . ملحق العروة الوثقی 1: 463.

[12]. تحریر الوسله 2: 74.

[13]. تکملة العروة الوثقی 1: 220 و ملحق العروة الوثقی 1: 455.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org