ادامه بحث تعلیق و تنجیز
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 116 تاریخ: 1401/7/26 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «ادامه بحث تعلیق و تنجیز» بحث در تنجیز و تعلیق بود. گفته شد که تعلیق موجب بطلان عقد یا ایقاع است و عقد و ایقاع باید منجّزاً واقع بشوند. در مثالهایی که زده بودند، فرموده بودند اگر بگویید که مثلاً «این خانه را به شما فروختم اگر روز جمعه بیاید» یا «شما وکیل من هستی اگر روز جمعه بیاید» و یا «من وقف میکنم اگر روز جمعه بیاید»، باطل است و در کتب فقهی به این مثال زده بودند و عرض کردیم که در کتب قدما به عنوان تنجیز و تعلیق، بحث نشده بلکه به عنوان ذکر مثالهایی، بحث تعلیق و تنجیز مطرح شده و ظاهراً «سید مرتضی» برای اولین مرتبه، بحث از تعلیق را مطرح کرده و فرمودهاند که تعلیق موجب بطلان است، ولی اکثر فقهاء، این شرط را با ذکر مثال، مطرح کردهاند و دلیل خاصی هم از روایات بر این مبطلیت تعلیق و شرطیت تنجیز نداریم. پس، این بحث تنجیز و تعلیق را از عبارت فقها استفاده کردهاند و به صورت یک قاعده، بیان داشتهاند. در مقابل اینکه بگوید «اگر جمعه شد، شما وکیل من هستی» یا «اگر حاجیان آمدند، خانه را به شما فروختم»، اگر بگوید «شما وکیل من هستی و وقتی حاجیان آمدند یا روز جمعه شد، عبد مرا بفروش» یا «من این را با شما فروختم و شما تصرف نکن مگر روز جمعه» بالاتفاق بلکه نقل اجماع شده که در این دو مثال، اگرچه به معنای تعلیق است اما چنین عقدی صحیح است. پس اگر گفت «شما وکیل من هستی اما در روز جمعه، مورد وکالت را انجام بده» یا «من وقف کردم اما شما روز جمعه، تصرف بکن» و یا «بیع کردم اما روز جمعه، تصرف کن» گفتهاند این نوع تعلیق، موجب بطلان عقد و ایقاعات نیست. تمام فقهایی که این بحث را مطرح، و این مثال را ذکر کردهاند -و اگر بخواهیم به ترتیب بگوییم، صاحب «مسالک» هم به این اشکال، توجه داشتهاند- فرمودهاند که این هم در معنای تعلیق است. شما وقتی که میگویید «من این را فروختم یا وقف کردم و یا شما وکیل من هستید و تا روز جمعه نیامده، نمیتوانی بیع یا تصرف بکنی» در مآل، مثل همان است که بگوید: «من شما را وکیل کردم اگر روز جمعه بیاید». همان طور که فرمودید «شما وکیل من هستید اگر روز جمعه بیاید» و «اگر» میآوردید، تعلیق میشد و میگفتید موجب بطلان است؛ چون معنایش این است که در روز جمعه میتواند تصرف بکند، و آن هم که گفتید صحیح است، روز جمعه یا در قدوم الحاج میتواند تصرف بکند، پس اینها در مآل، هیچ تفاوتی ندارند؛ یعنی میخواهد بگوید در قصد متعاقدین به اینکه روز جمعه، تصرف جایز است، هیچ فرقی ندارند. همه به این اشکال، توجه کردهاند و فرمودهاند در مثال دوم که صحیح دانسته شده اگرچه در معنای تعلیق است، اما ضوابط شرعیه دلالت میکند که در اولی بگوییم باطل است و در دومی بگوییم صحیح است. آنجا که میگوییم «اگر جمعه بیاید، من فروختم یا وقف کردم» را بگوییم باطل است اما اگر گفتید «وقف کردم یا فروختم اما شما روز جمعه باید تصرف بکنید» صحیح است. عبارت«ضوابط شرعیه» مال «مسالک»[1] است اما اینکه قبل از ایشان هم کسی فرموده باشد، اطلاع ندارم. بقیه فقها چه صاحب «مفتاح الکرامه»[2] و دیگران همین بحث را مطرح کردهاند که ضوابط این اقتضا را دارد اما تنها کسی که در این مطلب، تأمل کرده، صاحب «مجمع الفائدة و البرهان»، مرحوم مقدس است که میفرماید چه فرقی بین اینهاست درحالی که در مآل، یکی هستند؟ شما نفرمایید که این الآن میفروشد و فروش الآن انجام شده و تصرف، بعد است. میگوییم اینجا تعلیق، در فروختن و انشاء نیست بلکه در مُنشَأ است. ایشان میخواهد بفرماید که ما میگوییم مآلش قصد متعاقدین است و اگر متعاقدین (یا واقف در بحث ما) چه چیزی را قصد کرده؟ تصرف در آن روز را، پس چه بگوید «وقفت إن جاء یوم الجمعة» یا بگوید «الآن وقف کردم و تصرف شما در روز جمعه باشد»، از حیث مآل و قصد آقای واقف، متکلم به این بیع یا وقف یا اجاره و یا هر چیز دیگر، قصدش تصرفات بعدی است و میفرماید اینها فرقی با هم ندارند؛ چرا فقها این مورد تعلیق به این شکل را صحیح دانستهاند و دیگری را باطل درحالی که هیچ فرقی با هم ندارند. فرمایش ایشان این است و درست است، چون ما قصد متعاقدین را میخواهیم ببینیم چیست و اگر این صحیح باشد، باید دیگری هم صحیح باشد. تنها چیزی که فرمودهاند، اجماع است که بعداً خواهیم خواند. «تفاوت وصف و شرط» عبارت «ارشاد» این است: «و یشترط التنجیز، فلو علّقه بشرطٍ، بطل»[3] و «مجمع الفائدة و البرهان» میفرماید: «شرطیة التنجیز» عبارت متأخرین است که آن را از مثالها استفاده کردهاند «فلو علّقه بشرطٍ بطل» ولی در کلمات قدما تا زمان سید عبارت «تعلیق» به این معنای مصطلح وجود نداشته است: «و یشترط التنجیز، قال في التذكرة: لا يصحّ عقد الوكالة معلّقاً بشرطٍ أو وصفٍ فان عُلّقَت عليهما بطلت [اینکه من از وکالت میخوانم، به این دلیل است که در سیر تاریخی بحث، عرض کردم که بیشترین بحث در کلمات فقها و قدما، در باب وکالت و وقف، مطرح شده و بعدها در بیع، مطرح کردهاند. اینجا میفرماید اگر به شرطی یا وصفی، تعلیق بشود، باطل است. «وصف» را گفتیم مربوط به امر محقق الوقوع مثل روز جمعه است و «شرط» به مثل قدم الحاج که معلوم نیست] مثل ان يقول: ان قدم زيدٌ أو إذا جاء رأس الشهر فقد وكّلتك [اینها تعلیق است. اولی شرط و دومی: «اذا جاء رأس الشهر» وصف است. میگوید: اگر ابتدای ماه آمد، من تو را وکیل کردم] عند علمائنا و هو أظهر مذهبي الشافعي [ایشان در توضیح عبارت «تذکره» میفرماید:] لعلّه يريد بالتعليق توقّفُ حصول الوكالة بأمرٍ [اصل وکالت، به یک امر، معلّق شده است و ظاهرش بر میگردد به اینکه انشاء، تعلیق شده است] سواءٌ كان شرطاً يمكن حصوله و عدمه مثل قدوم زيد، أو وصفاً أي متحقق الوقوع مثل مجيء رأس الشهر، و سواءٌ كان الدالّ عليه منويّاً أو مقصوداً غير مذكورٍ على الظاهر أو مذكورا بأداة الشرط [حالا چه فقط دالّ بر نیتش دلالت کند یا به صورت ظاهر و مذکور بر نیت شخص دلالت نماید و چه با ادات شرط و غیر آن باشد، مرادش تعلیق باشد به هر نحوی که متوجه مرادش بشویم] مقدّماً أو مؤخراً مثل: ان كان كذا فوكّلتك، أو وكّلتك ان كان كذا، و بغير أداته مثل: وكلتك بشرط مجيء زيد [که اینها بحثی ندارد و کیفیت تعلیق به دالّ و مدلول را بحث میکند. پس این باطل بود.]و لا نزاع عندهم في جواز التوقيت، مثل: وكّلتك شهراً [که مرحوم والد، عبارت مجمع را تصحیح نمودهاند: «الی شهرٍ» که در «تذکره» هم، این طور دارد «مثل: وکلتک الی شهرٍ فلا يكون بعده وكيلاً»؛ چرا «وکلتک شهراً» نمیتواند درست باشد؟ چون مجهول است و مشخص نیست که کدام ماه است. پس عبارت «الی شهرٍ» درست است که در «تذکره» نیز به همین صورت دارد] فلا یکون بعدَه وکیلاَ، و لا في صحّة أن يقول [نزاعی هم در این نیست که بگوید:] وكّلتك الآن أو مطلقاً و لكن لا تتصرف الا بعد مجيء زيد مثلاً أو بعد اذنه [میفرماید آنها باطل بود ولی این صحیح است] و ادّعى الإجماع في التذكرة على صحّة قوله: أنت وكيلي في بيع عبدي إذا قدم الحاج [میگوید این صحیح است، اما چه موقعی صحیح است؟ موقعی که] و فهمنا منها أنه مبنيٌّ على جعل (إذا قدم) ظرفاً للبيع [اینجا ظرف برای وکالت نیست؛ یعنی وکالت انشاء شده و آمدن جمعه یا حاجیان، ظرف برای بیع عبدی است که در او وکالت گرفته. پس وکالت، معلّق نیست بلکه ایجاد شده است. چون اگر ظرف برای وکالت باشد، همان بحث تعلیق پیش میآید «ظرفاً للبیع» یعنی بیع عبدی. چرا؟ گفت: «انت وکیلی فی بیع عبدی»؛ وکالت انشاء شده و تعلیق به روی بیع عبد رفته، پس این وکالت الآن محقق شده و بحث ما هم بر سر عقد وکالت است که معلّق نباشد] و شرطاً له لا للوكالة، والوكالة مطلقاً صحيحةٌ و الشرط محمولٌ على كونه للفعل [یعنی فعل موکّلٌ فیه.] و ما أجد فرقاً بين التعليق بمجيء شهرٍ مثلاً [در جایی که گفت "إن قدم زیدٌ أو اذا جاء رأس الشهر فقد وکّلتک"] و التنجيز [که همین مثال بالا بود و بگوییم عقد منجّزا واقع شده] مع المنع عن فعل الموكّل فيه الّا بعد شهرٍ مثلاً بحسب المآل [به حسب مآل، فرقی با هم ندارند. میفرماید چه آنجا بگویید اصل وکالت، منجّز است و مورد وکالت، معلّق است و نمیتواند تصرف بکند، چه جایی که بگویید خود وکالت معلّق است، باز هم تا اول ماه یا روز جمعه، به هر دو صورت که گفته باشد، تصرف امکان ندارد و مراد آقای متکلم به این الفاظ، عدم تصرف تا روز جمعه یا آمدن حاجیان است. خب این قصدش که عدم تصرف است، چه با آن جمله گفته باشد چه با این جمله، یکی است. پس چرا در یکی میفرمایید اجماعاً باطل است و در دومی هم گفتهاید اجماعاً صحیح است (و البته برخی هم اجماع را قبول نکردهاند)؟ چه فرقی بینشان است؟ شمایید و قصد آقای موجب که ایجاب را ذکر کرده، یا متعاقدین که با هم ایجاب و قبول کردهاند. گفتیم انشاء در اولی که «وقفت اذا جاء یوم الجمعة» یا «رأس الشهر» باشد، معلّق شده است و در دومی، مُنشَأ معلّق شده. این را قبول میکنیم، در مآل و قصد متعاقدین، چه فرقی ایجاد شده؟ هر دو قصد کرده بودند در روز جمعه، تصرف بشود؛ پس در مآلشان هیچ فرقی ندارد ولی شما در یکی میگویید درست است و در دیگری میگویید درست نیست، اما وجهش فرق نکرده. اینکه بگویید آن ایجاد نشده و اینجا ایجاد شده و تصرف در آن، معلّق است، الآن دخلی در نیت متعاقدین ندارد. میفرماید این اموری است که وقتی برایش ضابطه و قانون وضع میکنید، باید تفاوتی هم داشته باشد، پس چرا آن را درست و این را باطل میدانید درحالی که هیچ فرقی ندارد؟] بل ما نجد لوجود التوكيل منجّزاً الآن [الآن گفت تو وکیلی]مع المنع عن التصرف فائدةٌ [فایدهای دارد؟ اگر بگوید تو الآن وکیلی و تا روز جمعه نمیتوانی تصرف کنی یا بگوید روز جمعه، وکیلی و آن روز میتوانی تصرف کنی، هیچ فرقی با هم ندارد] الّا انه ادّعى فيه الإجماع مع عدم ظهور الخلاف و لا نصّ هنا [میفرماید هیچ نصی نداریم. فقط ادعای اجماع شده] فقول شارح الشرائع [که «مسالک» باشد]إنّ العقود متلقاةٌ عن الشرع [این کلام مسالک جواب همین اشکال مجمع الفائده است که فرمود: چه فرقی بین این دو صورت از انشاء هست؟ همین اشکال را «مسالک» هم فرموده که دومی اگرچه در معنای تعلیق است اما ضوابط شرعیه اقتضا میکند] فنيطت بالضوابط [میفرماید قول شارح «شرایع»] محلّ التأمّل فتأمّل»؛[4] که ما همیشه گفتهایم اگر بخواهیم شرطی را قرار بدهیم، باید با ادله محکم در باب معاملات باشد اما به این صورت که اجماعی که مشخص هم نیست محلش کجاست، نمیتوانید بگویید که ضابطه در اینجا به خاطر اجماع، این را اقتضا میکند و باطل است و در دیگری میگوییم صحیح است. ایشان میفرماید اینجا تأمل است و وجه تأملشان هم صحیح است؛ چون در باب معاملات، شارع امور عقلا را بر عهده خودشان قرار داده و دخالت نکرده و هر جا دخالت کرده، محکم وارد شده و شرط یا مانعیت یک امر را محکم بیان کرده است. «محال بودن تعلیق در انشاء» بحثی که شاید در ابتدای بحث باید مطرح میشد اما دیدم که اگر بحث اجمالاً مطرح بشود تا ذهنها آشنا بشود و بعداً مفصل وارد بشویم ، اوقع فی النفوس است. اساساً اینکه گفتهاند تعلیق، باطل است، محلش کجاست؟ کجا جای بحث دارد که بگوییم تعلیق موجب بطلان عقد است؟ آیا تعلیق در انشاء موجب بطلان عقد است و امکان دارد که بحث بکنیم که تعلیق در انشاء، موجب بطلان است یا اصلاً بگوییم آنجا جای بحث نیست که بگویید تعلیق در انشاء، موجب بطلان هست یا نیست؟ بگوییم تعلیق مربوط به انشاء است یا اصلاً بگوییم جایگاه بحث درتعلیق در انشاء، وجود ندارد، بلکه اگر فقها گفته اندتعلیق موجب بطلان است، مرادشان تعلیق در مُنشَأ و اثر عقد است؟ و الّا تعلیق در انشائ قابل تصور نیست و محال است. صاحب «جواهر» عبارتی را دارد که بحث خوبی است و میگوید شما بحث تعلیق در انشاء را اگر بگویید، یعنی بحث وقوع اثر است. شما میخواهید بگویید این اثر، واقع و ایجاد شده یا نه؟ مراد از تعلیق در مُنشَأ، تأخیر وقوع اثر است و مراد از تعلیق در انشاء تأخیر دراستحقاق الوقوع است. اکثر فقها فرمودهاند اصلاً بحث اینکه مبطلیّت تعلیق را به تعلیق در انشاء بر گردانیم، محال است و نمیتواند محل بحث واقع بشود؛ چون انشاء یعنی ایجاد، و ایجاد با تعلیق، همخوانی ندارد؛ پس اینجا اصلاً محل بحث نیست که بگوییم تعلیق در انشاء، موجب بطلان است یا نه؟ بلکه از ابتدا میدانیم که انشاء قابل تعلیق نیست و دیگر لازم به بحث نیست که تعلیقی که گفتهاند، موجب بطلان هست یا نه؟ اصلاً از ابتدا میگوییم تعلیق در انشاء محال است، چرا که ایجاد و وجود، غیر قابل انفکاک از یکدیگرند و نمیتوانند از هم جدا باشند. اگر گفتید «زید را زدم»، زدن تحقق پیدا میکند و دیگر نمیتوانید بگویید «زید را زدم اگر روز جمعه باشد»؛ چون او را زدهاید و دیگر فرقی نمیکند. وقتی که زنگی را به صدا در میآورید، صدایش در خانه میپیچد و دیگر نمیتوان گفت «من زنگ را میزنم اگر کسی در خانه باشد»؛ چون بودن یا نبودن کسی در خانه، فرقی در واقع امر ندارد. پس ایجاد و وجود، از هم قابل انفکاک نیستند. پس همین طور که در تکوین، قابل انفکاک نیست، در اعتباریات هم قابلیت انفکاک ندارد. پس اصلاً در بحث باید به سراغ بحث مُنشَأ برویم که ببینیم مُنشَأ اگر تعلیق شد، عقد باطل است یا باطل نیست؟ وجه دیگری که میتوانید بفرمایید، این است که بحث صحت و بطلان، از احکام وضعیهاند و احکام وضعیه باید موضوعش محقق باشد. شما اگر «بعت» را میفرمایید و عقدی را ایجاد میکنید، اما مثلاً به فارسی گفتید یا ایجاب بعد از قبول آمد و اختلالی در یکی از شرائطش بوده، اینجا عقد ایجاد شده و بحث میکنید که آیا عقد و گرهی که ایجاد شد، صحیح است یا نه؟ یعنی احکام وضعیه مثل صحت و بطلان، مشروط به وجود موضوعٌ له آن در خارج است و در اینجا اگر بخواهید تعلیق را به سراغ انشاء ببرید و بگویید تعلیق در انشاء، صحیح است یا صحیح نیست، اصلاً این معنا دارد زیرا موضوع محقق شده؟ میگوییم نمیتوانیم یک انشاء همراه با تعلیق داشته باشیم و یک ایجادی داشته باشیم که وجودش معلق باشد. اصلاً محلی برای بحث از صحت و عدم صحت آن، وجود ندارد و این به این جهت است که ایجاد و وجود غیر قابل انفکاک هستند و همان طور که در بحث تکوینیات، این چنین است، در بحث اعتباریات هم میفرماید این گونه است و مرحوم نائینی میفرماید لازمهاش تناقض است. وقتی گفتید «ایجاد کردم»؛ معنایش این است که نمیتوانید بگویید این ایجادی معلق است و الآن موجود نیست؛ چون با هم تناقض پیدا میکنند. این کلامی است برای استدلال به اینکه انشاء نمیتواند معلّق باشد، بلکه مُنشَأ باید معلّق باشد و در این صورت است که بحث میکنیم آیا تعلیق موجب بطلان هست یا خیر؟ برخی گفتهاند تعلیق مطلقا باطل است؛ مثل مرحوم شیخ و دیگران که بعد از ایشان آمدهاند، در برخی موارد گفتهاند این تعلیق در مُنشَأ، موجب بطلان است و در برخی موارد، موجب بطلان نیست و بنابر این نمیتوانیم بگوییم تعلیق در مُنشَأ، همه جا موجب بطلان است. حضرت آقای خویی هم این مطلب را با قلم روانشان آوردهاند موارد را استحصا کردهاند که کدام موجب بطلان است و کدام موجب بطلان نیست. حضرت امام ابتداءاً حرف مرحوم نائینی را رد میکنند و میخواهند بفرمایند که تعلیق در انشاء هم محال نیست اولاً چون از امور اعتباریه است. ثانیاً تناقض پیش نمیآید؛ چون تناقض مال ایجاد و عدم فعلی است؛ یعنی بگوییم الآن ایجاد شد (موجود فعلی) و عدم هم الآن فعلی است؛ یعنی«نبود»، دیگر نیست، اما اگر مشروط شد، این اشکال ندارد. پس حضرت امام میخواهند اولاً جواب مرحوم نائینی را بدهند که تعلیق در انشاء، اشکال ندارد و بحثی که مطرح کردید و گفتید در اعتباریات هم مثل تکوینیات است، ایشان میفرمایند نه، وعاء اعتباریات با تکوینیات، فرق دارد. ثانیاً تناقضی که میفرمایید، در جایی است که اراده فعلیت از ایجاد بکنیم و اگر اراده فعلیت نکنیم، موجب بطلان نیست. پس از رد این کلام مرحوم نائینی، میخواهند بفرمایند اصلاً تعلیق در مُنشَأ، محال است نه تعلیق در انشاء؛ یعنی دقیقاً خلاف نظر مرحوم نائینی و بزرگان دیگر. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. مسالک الافهام 5: 241. [2]. مفتاح الکرامه21: 24. [3]. ارشاد الاذهان 1: 417. [4]. مجمع الفائده و البرهان 9: 533-532.
|