ادامه بحث تنجیز
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 114 تاریخ: 1401/7/24 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «ادامه بحث تنجیز» بحث در این بود که فرموده بودند یکی از شرائط عقود یا ایقاعات، تنجیز است. بحث شرطیّة التنجیز را فقها به این صورت که مثلاً «یشترط فی البیع التنجیز فلو علّقه بشیءٍ، بطل» آوردهاند و بعد هم مثال زدهاند به مثلاً «اذا قدم الحاج» یا «بمجیء زید» یا «رأس شهر فلان»، اما مشخص نکردهاند که وقتی میفرمایند: شرط تنجیز و تعلیق، موجب بطلان است، تعلیق به کجا بر میگردد؟ آیا به انشاء بر میگردد یا به مُنشأ؟ پس در عبارات فقها چه از زمان سید مرتضی که بحث شرطیت را به صورت بطلان تعلیق در طلاق و ظهار و مانند آن، مطرح کردهاند و چه بعد از ایشان مرحوم شیخ طوسی به صورت گستردهتر، و چه بعدها که مثل علامه در ابواب مختلف، آن را بحث کردهاند -و عرض کردیم که بیشترین بحثش در کتاب الوکاله، مطرح شده؛ ادله و اقوال در آنجا ذکر گردیده و اقوال را از «مفتاح الکرامه» خواهیم خواند و به سراغ بحث وکالت میرویم که اقوال را در آنجا ذکر کردهاند و گفتهاند که چه کسانی قائل شدهاند و چه کسانی اصلاً متعرض بحث تنجیز و تعلیق نشدهاند و یا چه کسانی در چه مواردی به اجماع، تمسک کردهاند یا چه کسانی از اجماع، نامی نبردهاند و مرحوم شیخ این گونه مشی کرده- این بحث را فقها در کتاب الوکاله به صورت مفصل، وارد و در جاهای دیگر هم اشارةً رد شدهاند و در سدههای اخیر، فقها در کتاب البیع به صورت مفصل، وارد شدهاند. «تاریخچه بحث بازگشت تعلیق به مُنشَأ یا انشاء» اینکه بگوییم تعلیق که موجب بطلان است، به انشاء بر میگردد یا به مُنشأ، از تفکیکهایی است که صاحب «العناوین» مرحوم مراغی، انجام داده؛ هرچند امروزه مشهور است که شیخ به این تفکیک پرداخته، ولی حقیقت این است که قبل از ایشان مرحوم مراغی در قاعدههای 40 و 48 کتاب العناوین به این بحث پرداخته.[1] ایشان 30 سال قبل از وفات شیخ، از دنیا رفته است[2] و معلوم نیست که نظر ایشان به نظر شریف شیخ هم رسیده و شیخ از آنجا استفاده کردهاند و آن را بسط و گسترش داده یا مستقلا به ذهنش خودش رسیده است. اما در قبل اگر کتابها را نگاه کنید، دارد که مثلاً «یشترط فی الوکاله التنجیز فلو علّقه بطل». «معنای تعلیق انشاء و تعلیق مُنشَأ» اگر تعلیق به انشاء بخورد، بدین معناست که اصلاً عقد ایجاد نمیشود. اگر گفتید در «ان جاء زیدٌ فقد وقفت» تعلیق به انشاء خورده،یعنی اصلاً در همان زمان هم عقد ایجاد نشده. ولی اگر بگویید به مُنشأ خورده؛ یعنی عقد ایجاد شده اما فعلیت احکام و آثارش مترتب بر مجیء زید است. پس اینکه ببینیم آیا تعلیق به انشاء بر میگردد یا به مُنشأ، جزء مباحثی است که ادله آن را مطرح خواهیم کرد. برخی فرمودهاند تعلیق نمیتواند به انشاء بر گردد؛ چون انشاء به معنای ایجاد است و ایجاد با وجود، یکی است. نمیشود بگویید: «من زید را زدم اگر زید دشمن من باشد» چون یا زدهاید و یا نزدهاید، و فعل ضرب و زدن در عالم تکوین، تحقق پیدا میکند، چه دشمن شما باشد چه نباشد. گفتهاند در امور اعتباریه هم مثل امور تکوینیه است و همان طور که در امور تکوینیه نمیتوان انشاء (ایجاد) را تعلیق کرد و محال عقلی است (مثلاً وقتی که زنگی را فشار میدهیم، به صدا در میآید و اما و اگر، هیچ دخلی در آن ندارد) در امور تکوینیه، ایجاد از وجود، تفکیکناپذیر است و به وجود میآید و وقتی که به وجود آمد، دیگر تعلیق در آن، معنا ندارد و یک امر لغو است. شما ضرب را نسبت به زید، انجام دادهاید و تمام شده، حالا اگر دشمن شما نبود، ضرب انجام نشده؟ نه، اتفاق افتاده است. و مثل مرحوم شیخ و بعد از ایشان، مرحوم نائینی و حضرت آقای خویی بحث کردهاند که تعلیق به مُنشأ میخورد و در این صورت نمیتوان به صورت مطلق گفت تعلیق در مُنشأ، موجب بطلان است؛ بلکه باید موردبهمورد، بحث کنیم که آیا موجب بطلان هست یا نه. اگر خواستید، میتوانید این بحث را موردبهمورد، دنبال بکنید، ولی ما به صورت کلیّ وارد این بحث میشویم و جزءبهجزء موارد را بررسی نمیکنیم. این مباحث را باید در یک بستر علمی و قانونگذاری، پیگیری کنیم و میخواهیم به این برسیم که آیا دلیلی داریم که شارع گفته باشد در تمام عقود یا در مثل وقف به طور خاص اگر خواستید صیغه وقف را اجرا بکنید، باید معلق بر چیزی نباشد؛ مثل اینکه اگر بیع ربوی انجام بدهید، رضایتتان هم فایدهای ندارد. وقفی که انجام میدهید، باید بدون تعلیق باشد. ما باید در این بستر، حرکت کنیم و ببینیم چنین دلیلی از شرع داریم یا نداریم. دلیل نقلی به صورت روایات نداریم، ولی به اجماع (اگر آن را به سنت بر گردانیم) و به وجوه عقلی برای این، استناد کردهاند و خواستهاند ثابت بکنند که تعلیق، مضر است و شارع و قانونگذار، مانع از صحت عقدی که معلق بر امری باشد (چه به مُنشأ و چه انشاء) شده است. ما الآن در همه سیر بحثهایمان باید این را در نظر بگیریم که آیا چنین دلیلی داریم که اراده متعاقدین را محدود بکند؟ در ربا و غرر، اراده متعاقدین، محدود شده و در معاملات باید دلیلی محکم بر تضییق دایره اراده متعاقدین داشته باشیم و این دلیل هم باید محکم باشد؛ چون شارع این امور را که مربوط به نظامات اجتماعی و تمشیت امور مردم است، به خودشان واگذار کرده و دخالتی در آن ننموده. عبارت را از «ملحقات» میخوانم که هم اشاره به این تفکیک دارند و هم تقریباً اقوال را ذکر کردهاند و مجموعاً یکجا آوردهاند و اگر وقت بشود، مفصلتر آن را از «مفتاح الکرامه» میخوانیم اما عبارات سیّد: «الثالث: التنجيز على المشهور [ایشان علی المشهور میفرماید] بل في الجواهر: بلا خلافٍ، و لا إشكالٍ، بل الإجماع بقسميه عليه [در باب وقف، این طور فرمودهاند. اجماعی که به آن، تمسک میکنند، اجماعی است که ایشان در «تذکره» گفته.] لكن في الحدائق: لم أقف عليه في جملةٍ من كتب المتقدمين منها كتاب النهاية للشيخ و المبسوط و السرائر و كذا المقنعة للمفيد [این هم حرف صاحب «حدائق» است] فلو علّق على شرطٍ -كقدوم زيد- أو صفةٍ كمجئ رأس الشهر لم يصح [اینها موارد را فرمودهاند که صحیح نیست.] و لا دليل عليه بالخصوص كما اعترف به صاحب المسالك [صاحب «مسالک» گفته دلیلی بر تنجیز جز اجماع نداریم و دلیل نقلی نداریم که تنجیز در همه جا شرط باشد، و فقط ادله عقلیه است که آنها را بررسی میکنیم و یک اجماع است اگر آن را به سنت بر گردانید و الآن دیدید که مرحوم سید، تقریباً پنبه اجماع را زد. در باب وکالت هم ایشان همین حرفها را دارند که اگر اجماع باشد، و اجماع را هم قبول ندارند.] «اثبات شرطیت تنجیز با توسل به قاعده سبب و مسبّب» و حينئذٍ فإن تحقق الإجماع فهو و إلا فهو مشكلٌ [به این عبارت مرحوم سیّد(ره) در شرطیة التنجیز، تردید کرد] نعم ادّعى صاحب الجواهر: أن ظاهر ما دلّ على تسبيب الأسباب ترتُّبُ آثارها حال وقوعها [صاحب «جواهر» بحث را روی سببیّت و مسبّبیت برده و گفته وقتی سبب آمد، مسبّب حتماً باید به دنبالش بیاید، البته باید بررسی بشود که در باب احکام، بحث سببیّت و مسبّبیت هست؟ و اینکه صاحب «جواهر» بحث سببیّت و مسبّبیت و عدم امکان تأخیر مسبّب از سبب را مطرح کرده، به چه دلیل فرموده در امور اعتباریه و عقود هم این گونه است؟ باید دلیل داشته باشد و شارع باید فرموده باشد که دائره احکام و ملاکات امور اعتباریّه مثل ملاکات امور تکوینیه است. اگر موضوعی آمد، بلافاصله حکم باید دنبالهاش بیاید که به نحو سببیّت و مسبّبیت است. این سببیّت و مسبّبیت در احکام شرعیه، نیاز به دلیل دارد و صرف ادعا نمیشود و ایشان هم میفرماید ادعاست. صاحب «جواهر» ادعا کرده که «أنّ ظاهر ما دلّ علی تسبیب الأسباب ترتبُ آثارها حال وقوعها»؛ خب بله اگر سببیّت و مسبّبیت باشد، حرف شما درست است، بلافاصله که عقد ایجاد میشود، مسبّبش که آثارش باشد، باید بیاید اما از کجا این سببیّت را در احکام شرعیه آوردهاید؟ دلیل شما بر این سببیّت در احکام شرعیه چیست؟ در باب تکوین، مشخص است که وقتی علت آمد، معلول به دنبالش میآید و از هم تفکیکناپذیرند، اما در احکام شرعیه باید دلیل بیاورید که آیا بحث ترتب حکم بر موضوع است یا بحث تسبیب؟ آیا در احکام شرعیه، سببیّت هست یا نیست بلکه در جاهایی سبب میآید و مسبّبش بعداً اتفاق میافتد و بینشان تفکیک شده است. پس بحث سببیّت نمیتواند دلیل بر شرطیّت تنجیز و بطلان تعلیق باشد.] و هو أيضا مشكلٌ [هم از این حیث که دلیلی بر این مطلب نداریم و در احکام، ترتب اثر، مطرح است] فالأحوط مراعاة الاحتياط [در باب تنجیز و تعلیق، حضرت امام و دیگران احتیاط کردند و اینجا هم ایشان میفرماید پس احتیاط کنیم.] «تعلیق بر امر واقع شده حین انشاء» هذا و لو علّق على أمرٍ محقّق الوقوع حال الإنشاء مع العلم به [و خودشان مثال میزنند] كما إذا قال: [پس در حال وقوع، این امر محقق است و دیگر وصف یا شرط، تعلیقی نیست] وقفت إن كان هذا يوم الجمعة، مع العلم بأنه يوم الجمعة صحّ بل لا ينبغي الإشكال [این اصلاً تعلیق نیست بلکه به اینها «تعلیق صوری» میگویند.]و إن نقل عن بعضٍ: بطلانه أيضاًً لأنه بصورة التعليق [آنها گفتهاند همین که صورت تعلیق را دارد، باطل است. همین مورد را هم برخی گفتهاند باطل است] بل لو لم يعلم أيضا ًفالظاهر الصحة [اگر هم علم نداشته باشد امروز، جمعه است ولی چون واقعاً امروز، جمعه است و در حال، محقق شده، آنجا فرمودند اشکال در صحتش سزاوار نیست، اینجا میگوید ظاهر صحتش است] فلو قال: وقفت على أولاد زيد إن كانوا عدولاً، مع عدالتهم و عدم علمِه بذلك [میگوید من میخواهم بر آدمهای عادل، وقف کنم، اگر عادلند، من وقف کردم و حالا آنها عادل هم بودند و این، علم به عدالت نداشت] فإنه لم يتأخّر الأثر حينئذٍ [این وقفیت حین العداله، در زمان انشاء، ایجاد شده. میگوید: من وقف میکنم واین وقفیت که حین العداله باشد، در زمان انشاء، ایجاد شده. وقتی که عادل بودند، این وقف کرد. «وجوه احتمالی در تعلیق» حالا سیّد(ره) میخواهد ترتب اثر و تأخیر سبب از مسبّب را که صاحب جواهر فرمود، توضیح بدهد و بگوید در کجا میتوانیم تصور بکنیم. در سه موردی که با «احدها، ثانیها و ثالثها» بیان کرده، آن تفکیک بین مُنشأ و انشاء هم وجود دارد و اینجا هم ضمناً در آن میبینیم؛ یعنی وقتی بحث میکنیم، میبینیم که در اینجا تعلیق به مُنشأ بر گشته یا به انشاء:] ثم لا يخفى أنه إذا قال: وقفت إن جاء زيدٌ، يحتمل وجوها أحدها: أن يكون على نحو الشرط المتأخر على و جه الكشف [مثل اجازه فضولی که وقتی در فضولی، اجازه میدهد، کاشف از این است که عقد در آن موقع که ایجاد شده، صحیح بوده] فإذا كان يجيء في الواقع يكون وقفاً من الأول [پس اگر زید آمده، این میشود وقف از اول؛ یعنی وقف شده بوده و گفته: «وقفت إن جاء زیدٌ». این میشود تعلیق در مُنشأ. [دو نظریه وجود دارد که یکی میگوید تعلیق در انشاء، اصلاً امکان ندارد و دیگری نظریه مثل حضرت امام است که میفرماید امکان دارد.] حالا میخواهیم بگوییم در اینجاها که موارد را دارد میفرماید، احتمال اوّل به تعلیق در مُنشأ بر میگردد نه تعلیق در انشاء. گفتیم همه جا هم تعلیق در مُنشأ، موجب بطلان نیست. شما میتوانید بفرمایید اینجا تعلیق در مُنشأ است و باطل هم نیست. ولی ما الآن این سه تا را از این حیث میخوانیم که تأخیر مسبّب از سبب در کدام از این سه احتمال متصور است، اینکه سبب بیاید و مسبّب نیاید را در قالب مثال میآوردند و میگویند وقتی که گفت: «وقفت إن جاء زیدٌ»، احتمالاتی دارد و باید ببینیم کدام یک از آنها مطابق استدلال صاحب «جواهر» است که فرمود تأخیر مسبّب از سبب است. از این حبث دارد بحث میکند. پس مورد اول، تأخیر متصوّر نیست.] الثاني: أن يكون على نحو الواجب المعلّق بأن يكون المراد إنشاء الملكية حين المجيء [که الآن اتفاق میافتد و مُنشأ، حصول الملکیه و در بحث ما حصول الوقفیة است. حصول الوقفیة عند المجیء، الآن انشاء میشود و این الآن که دارد صیغه را میخواند، ایجاد میشود. میگوید جمله «وقفت ان جاء زید» علی چه نحوی باشد؟ مثل حج و استطاعت که وجوب میآید و واجب، استقبالی است و در آینده. پس درست است که وجوب، الآن فعلیت پیدا نمیکند تا آن شرط، محقق نشود و استطاعت یا ذی الحجه نیاید، این وجوب، تحقق ندارد و فعلیت پیدا نمیکند، اما انشاء شده است. واجب معلق چیست؟ آنچه که وجوبش الآن است و واجب، استقبالاً] بأن يكون المراد [از آن انشاء، چه اراده شده؟] إنشاء الملكية حين المجيء [هنگام مجیء، انشاء ایجاد شده است] و لازمُه عدم جواز التصرّف بوجهٍ آخر قبله [قبل از مجیء، دیگر نمیشود هیچ تصرفی در آن کرد؛ اما چه زمانی؟] لو علم بمجيئه [اگر بدانید این آقا خواهد آمد، دیگر تصرفی الا وقفیت نمیتوانید در آن، انجام بدهید] لأنه أنشأ وقفيته في ذلك الوقت [در زمان خواندن صیغه، این انشاء را ایجاد کرده؛ حصول ملکیت را ایجاد کرده و بنابر این، شما اگر علم به مجیء داشته باشید، نمیتوانید تصرفی به جز وقفیت در آن بکنید و نمیتوانید بگویید این بر امری، معلق بوده؛ پس باطل است. اینجا چون انشاء وقفیت شده، اگر علم به مجیء، پیدا کردید فعلیت پیدا میکند. دقت بفرمایید که فرق بین اینکه تعلیق به انشاء بخورد یا به مُنشأ، در فعلیت آن خواسته متعاقدین است که کِی فعلیت پیدا میکند. در حج، انجام مناسک که مورد درخواست شارع است، کی فعلیت پیدا میکند؟ موقع استطاعت و زمان حج.] الثالث: أن يكون على نحو الواجب المشروط على نحو الوصية، بمعنى حصول الوقفية بعد ذلك لا حين الإنشاء»؛[3] حصول الوقفیه را -که مُنشأ است- حین انشاء، ایجاد و اراده نمیکند در این صورت، تخلف مسبّب از سبب متصور است چون ماهیّت عقد ایجاد نشده، حتی حصول وقفیت هم در زمان آینده انشاء نشده مثل صورت دوم؛ لذا تأخیر سبب از مسبّب پیش میآید؛ یعنی زمان آن شرط و صفتی که رسید، تازه حصول وقفیت، آن موقع است به خلاف واجب معلق که به این معناست که حین الانشاء، حصول الوقفیة عند المجیء را انشاء میکند اما در واجب مشروط، چنین چیزی نیست. اینجا اگر میگوید: «اگر وقت ظهر شد، نماز بخوان (فصلّ)»، اینجا هنوز نماز قبل از ظهور، نه وجوب دارد نه واجب؛ هیچ کدامش نیست. اینجا جملهای را به کار برده و حکمی کرده که نه وجوبش هست و نه واجبش؛ چون تا وقت نیامده، نماز بر انسان واجب نیست. پس میفرماید احتمال سوم مانند واجب مشروط است: یعنی «حصول الوقفية بعد ذلك لا حين الإنشاء»؛ وجوب نماز و خود نماز که واجب باشد، بعد از آمدن ظهر است؛ چون قبلش نه جوبی بوده و نه واجب، بهخلاف واجب معلق که وجوب حج هست و واجب، بعد از آن میآید. گفته در باب تعلیق و تنجیز هم همین است. خب در دو مورد اول، مسلماً تعلیق، به مُنشأ میخورد و در سومی، به انشاء. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. العناوین الفقهیه 1: 206-181 و 349-329. [2]. وفات مراغی را سال و وفات شیخ را سال 1281 تاریخ زدهاند. [3]. تکملة العروة الوثقی 1: 196 و ملحق العروة الوثقی 1: 415-414.
|