تعریف شهید اول در باب وقف و اشکال و پاسخ از آن
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 15 تاریخ: 1400/8/15 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «تعریف شهید اول در باب وقف و اشکال و پاسخ از آن» در جلسه گذشته، تعریفاتی که برای وقف شده بود، را عرض کردیم. شهید تعریفی را در «دروس» آورده است که شهید ثانی بر آن اشکال کرده است. برای روشن شدن مطلب، این اشکال و جواب را عرض میکنیم تا مقدمه ورود به بحث جدید باشد. شهید اول در «دروس» فرموده است «[الوقف] و هو الصّدقة الجاریة»،[1] یعنی اسم دیگر وقف، صدقه جاریه است. شهید ثانی[2] اشکال کرده است که: اوّلاً تعریف به بعض خواصّ است و ثانیاً مثل نذر به صدقه جاریه و وصیت به صدقه جاریه، وقف نیستند ولی تعریف شامل حالشان میشود. اشکالی که ما عرض کردیم و مبنایی که والد استاد دارند، این است که در باب نذر یا وصیت، اگر نذر کردید که مثلاً حتما نماز نافله را بخوانید، چه بر شما واجب است؟ نماز نافله بر شما واجب است یا وفای به نذر؟ وفای به نذر بر شما واجب است، اما استحباب نماز نافله سر جای خودش هست. پس آنچه که بر شما واجب است، وفای به نذر است و چیزی در نماز نافله، تغییر پیدا نمیکند. شهید ثانی هم قبول دارد «الوقفُ الصّدقةُ الجاریةُ» و فرمودهاند مراد از صدقه جاریه، وقف است. این را پیشفرض مسئله بگیرید. ممکن است اشکال شود که در این صورت، اشکال بعدی ایشان جایی پیدا نمیکند، اما بر این اساس که ایشان میفرماید «الوقفُ الصّدقةُ الجاریةُ» اشکال به نذر و وصیت بر آن وارد میشود و شامل آنها هم میگردد. ما سؤال میکنیم اگر کسی یک صدقه جاریه را وصیت یا نذر کرد، چه چیزی واجب میشود؟ وفای به نذر، یعنی یک صدقه جاریه انجام بدهد. این صدقه جاریه همان وقف میشود. شما هم قبول دارید که صدقه جاریه، وقف است. صدقه جاریه تبدیل به منذور یا موصیبه نشده، بلکه خودش هنوز صدقه جاریه هست. پس عنوان صدقه جاریه به سبب نذر و وصیت تغییر نکرد؛ چون چیزی از آنجا بر این دلالت نمیکند. نذر کردم و بر من واجب است که عمل بکنم، به چه چیزی باید عمل بکنم؟ به صدقه جاریه که همان وقف میشود. بعد از تعریف وقف، به سراغ استدلال برای این عقد و مشروعیت آن میروند. «صاحب ملحقات عروه» به تبع «صاحب جواهر» وارد این بحث نشدهاند و فقط یک سری روایات را به عنوان حَثّ (تشویق) بر وقف ذکر کردهاند. «مسالک» و به تبع آن «شرائع» چنین بحثی را مطرح نکردهاند؛ اما «مفتاح الکرامه» با اشارهای کوتاه از این موضوع رد شده است. با توجه به اینکه بحث روایات مطرح است ما مفصّلتر بیان خواهیم کرد تا به جهت تیمّن و تبرّک توفیق شامل حالمان بشود و به سرانجام برسانیم. «آیات دال بر فعل خیر و امر به تعاون بر برّ و نیکی» رسم و سنت بر این است که همیشه قبل از بیان استدلالات، مقتضای اصل عملی و اصل اوّلی در باب وقف را مطرح میکنند. مقتضا هم این است که اگر در صحّت وقف به نتیجهای نرسیدیم، یعنی چیزی دال بر صحّت وقف وجود نداشت، اصل عملی استصحاب و بقاء ملکیت آن بر مالک است. اگر چیزی دلالت بر بطلان وقف نکند یا برای شرایط موجود دلیلی نداشته باشیم، باز اصل عملی جاری میشود. مسلّم است که این اصل عملی به جهت ادلّه و اصول لفظیهای که وجود دارد، جاری نمیشود. یکی از ادله این است که میتوان به عمومات و اطلاقاتی که در کتاب و سنت بر صحّت عقود و شروط آمده، بر جواز و صحت وقف تمسک کرد؛ مثل (لا تأکلوا اموالکم)،[3] (اوفوا بالعقود)[4] و «المؤمنون عند شروطهم».[5] اینها ادله مطلقه و عامهای هستند که دلالت بر صحّت عقود میکنند و میتوان به آنها تمسّک کرد. برای مشروعیت وقف در «مفتاح الکرامه» به «الاصل فی الوقف الکتاب و السنة و الاجماع»[6] استدلال شده است. اگر به کتاب مراجعه شود، همانگونه که مرحوم مقدّس اردبیلی در «زبدة البیان»[7]و فاضل مقداد در «کنز العرفان»[8] فرمودهاند، آیهای بالخصوص بر جواز وقف دلالت نمیکند، اما از آیاتی که دلالت بر این فعل خیر و امر به تعاون بر برّ و نیکی میکنند، به صورت عمومیت میتوان استفاده کرد که وقف هم یک امر خیر است. راوندی صاحب «فقه القرآن»[9] در ذیل آیه (وَ أَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَنا)[10] آورده است که شخصی نخلهایی را وقف کرده بود که این آیه نازل شد. ایشان میفرماید دلیل بر تعبیر به «قرض» این است که خداوند در مقابل وقف، اجر میدهد و اجر دادن مثل این میماند که مالی را گرفته و بعد از مدتی برمیگرداند؛ چون از این جهت شبیه به قرض است، از آیه میتوان برای مشروعیت وقف استفاده کرد. در کتابهای مختلف به آیات (وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ)[11] و (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون)[12] و (وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّه)[13] و (وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً).[14] استناد شده که به صورت عمومیّت دلالت بر این مطلب میکنند. «بحث در روایات وقف» قبل از ورود به بحث، عبارت «صاحب ملحقات عروه» را در تعریف وقف میخوانیم. والد استاد اشکالی به این عبارت دارند و وارد بودن اشکال ایشان، با خواندن روایات اثبات میگردد. در ابتدای کتاب الوقف «ملحقات» میفرماید: «الوقف الذی هو قسمٌ من الصّدقات إذ الصّدقة [این عبارت از حیث اطلاعات عمومی و تقسیمبندی مطلب خوبی هم هست] قد تطلق و يراد به الوقف [که روی این مطلب بحث داریم. گاهی صدقه اطلاق میشود و از آن اراده وقف میشود. در اینجا و در روایاتی که خواهیم خواند، باید بررسی کنیم که آیا صدقه بلا قرینه دلالت بر وقف میکند یا با قرینه؟ ما در ضمن روایات اشاره خواهیم کرد که نمیشود صدقه بگویید و بدون قرینه از آن اراده وقف کنید. باید با قرینهای همراه باشد که یکی از قرائن، این است که بگوییم «صدقةٌ جاریة». قید «جاریه» دلالت بر وقف بودن میکند همچنان که قید «لا تباع و لا توهب» دلالت بر وقفیّت دارد. پس اینکه فرموده گاهی صدقه بدون قرینه بر وقف اطلاق میشود، نمیتواند کامل باشد. اشکال والد استاد، در اینجاست] بل و الغالب في الاخبار التّعبير عن الوقف بالصّدقة، بل بلفظ الوقف قليلٌ [ایشان میفرماید وقتی در روایات نگاه میکنید بیشترین تعبیر صدقه برای وقف آمده، اما خود لفظ «وقف» در روایات کم است. ما هم روایاتی را میخوانیم که لفظ «صدقه» در آنها آمده و منظورش وقف است و هم روایاتی را خواهیم خواند که تعبیر «وقف» در آنها آمده و خواهیم دید روایاتی که لفظ «وقف» در آن آمده، بسیار بیشتر از جایی است که صدقه ـ آن هم با قرینه ـ دلالت بر وقف بکند. ایشان فرموده صدقه بر وقف اطلاق میشود ولی ما عرض میکنیم که این به صورت اطلاق نیست، بلکه همیشه یک قرینه همراهش است. تازه ایشان پا را فراتر میگذارند که اصلاً تعبیر از وقف، به «صدقه» است که ما این را خواهیم خواند و میتوانیم بگوییم، به این صورتی که ایشان فرموده، نیست بلکه به لفظ وقف زیاد است. پس یکی اینکه میفرماید] قد تطلق و یراد به الوقف و قد تطلق على الاعمّ منه و من أخواته من التحبيس و السكنى و العمرى و الرقبى [همه صدقهها، اعم از وقف و غیر آن، امر خیر را شامل میشود] و قد تطلق على الصّدقة المصطلحة التي هي التمليك للغير تبرّعاً بقصد القربة [میگویند صدقه اصطلاحی، یک امر محدِث است و برای آن روایت هم داشتهایم اما وقف، امر محدث نیست و در طول زمان حیات بشر، وجود داشته است. در مورد صدقه اصطلاحی روایت داریم که یک امر حادث است و هبه و نحله در آیینهای قبلی هم وجود داشته، اما صدقه به معنای خاص و به صورتی که هست را اسلام آورده است.] و قد تطلق على الزكاة بقسميها [زکات فطره و زکات مال] کما فی قوله تعالی: (انما الصّدقات للفقراء)[15] الی آخر الآیه فالوقف هو الصّدقة الجارية أي المستمرّة في مقابل المذكورات، فهو عبارةٌ عن تحبيس الاصل و اطلاق المنفعة ففي النبوي صلی الله علیه و آله و سلم: "حبّس الاصل و سبّل الثمرة"[16]»[17] بعد ایشان یک دسته روایات از عامه و یک دسته روایات از خاصّه نقل میکنند. با توجه به اشکالی که والد استاد داشتند و آنچه که از عبارت «اذ الصّدقة قد تطلق و یراد به الوقف» به ذهن میرسد که گفتیم وقف به صورت اطلاق نداریم، بلکه همراه با قرینه است، روایتی را میخوانیم که از وقف به صدقه جاریه تعبیر شده نه صدقه به صورت مطلق. بعد هم میخوانیم که لفظ صدقه آمده، اما در کنارش «لا تباع و لا توهب» یعنی با قرینه است. «محمد بن يعقوب عن عدةٍ من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن عيسى [محمّد بن عیسی ثقه است، ولی میگویند ابن ولید، او را تضعیف کرده است؛ گفتهاند به این تضعیف اعتنا نمیشود] عن منصور بن حازم بجلّی [ثقه است] عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله علیه السلام قال: ليس يتبع الرجل بعد موته من الأجر إلا ثلاث خصالٍ: صدقةٌ أجراها في حياته فهي تجري بعد موته و سنةُ هدىً سنّها فهي يعمل بها بعد موته أو ولدٌ صالحٌ يدعو له».[18] اینجا لفظ صدقه با جریان و استمرار است. این روایت با سندهای مختلف ذکر شده است. «استمرار، در ذات صدقه جاریه نهفته است» در باب صدقه جاریه شاید بتوان گفت بیشتر صدقات میتوانند صدقه جاریه باشند؛ به طور مثال من با اینکه وقف نمیکنم، اما در زمین خودم مسیر آبی را برای آبیاری عموم حفر میکنم، یا مسجدی را بنا میکنم، این هم صدقه جاریه است، اما باید توجه داشت که شخص میخواهد ارتباط خود را با این دنیا و رسیدن ثواب مستمر در آن دنیا را تضمین بکند. در چنین جایی شخص ممکن است زمین را صدقه بدهد و این صدقه، جاری است یعنی تا زمانی که این جوی آب هست و آب در آن میرود، ثوابش هم میرسد. این استمرار در مفهوم صدقه جاریه است، اما در مفهوم صدقه نیست؛ چرا که دریافت کننده صدقه میتواند آن را بفروشد، اما وقف مفهومش این است که همیشه جریان دارد و قابل تغییر نیست. همین اشکال را والد استاد به کلام سید دارند و میفرمایند: یک چیزهایی میتواند صدقه جاریه باشد، اما وقف نباشد. ظاهراً کلام والد استاد هم تمام نباشد؛ زیرا وقتی میگوییم صدقه جاریه باید باقی بماند یعنی ادامهدار باشد؛ جوی آب را حفر میکنید به این نیت که کسی حقّ فروشش را نداشته باشد و دائماً برای شما خیرات برساند. پس صدقه جاریه یعنی اینکه کسی نتواند در جریان و تداوم و استمرارش دخالت داشته باشد. شاید بعد از مرگ فرد و به مرور زمان این جوی آب از بین برود یا از بین ببرند، ولی چون استمرار در این صدقه جاریه قصد شده است، خیرات آن منقطع نمیشود. انسان در ایجاد وقف با خدا معامله میکند و الا میداند که تکویناً چاهها خشک میشوند، زمینها بایر میشوند، مساجد خراب میشوند، پلها خراب میشود و این قانون طبیعت است، اما چنانکه عرض کردیم شخص با این نیت وقف میکند که کسی نتواند موقوفه را بفروشد، پس از رحمت الهی دور نیست و این ثواب به صورت دایم به او میرسد، هر چند از بین برود. ما وارد بحث ثواب آن نمیشویم چون مسلماً رحمت الهی بیش از آن است ما تصور بکنیم، ولی بحث حقوقیاش را عرض میکنیم. اینکه من میگویم این وقف الی الابد برای فقرا باشد، نیت من الی الابد است و من آن را تحبیس میکنم و از نظر حقوقی هیچ کس حقّ تغییر آن را ندارد. اما اینکه زلزله بیاد و خراب بشود، ارتباطی به توانایی من ندارد. «توضیحی در مورد صدقه مبتوله» روایت 2: «عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله علیه السلام قال: ليس يتبع الرجل بعد موته من الأجر إلا ثلاث خصالٍ صدقةٌ أجراها في حياته فهي تجري بعد موته و صدقةٌ مبتولةٌ [یعنی مقطوع میشود] لا تورّث أو سنةُ هدىً يعمل بها بعد موته أو ولدٌ صالحٌ يدعو له».[19] اگر دقت بفرمایید صاحب «حدائق» ـ و برخی فقها که وارد ذکر روایات شدهاند ـ میفرماید «الا ثلاث خصالٍ صدقةٌ أجراها في حياته فهي تجري بعد موته و صدقةٌ مبتولةٌ ... أو سنة ... أو ولدٌ ...».[20] فرمود سه خصلت، اما چهار تا شد؟ معلوم است که «و صدقه مبتولة» عطف تفسیری است، اما «صاحب حدائق» توجیه کرده و فرموده، همانطور که در صدر حیث امام(علیه السّلام) فرموده است در ذیل هم سه خصلت شمرده است به این بیان که امام(علیه السّلام) صدقه را دو قسمت کرده است: 1. صدقةٌ أجراها في حياته فهي تجري بعد موته، 2. صدقةٌ مبتولةٌ لا تورّث و لعلّه مثل بناء المساجد و الرباطات ... و میفرمایند شاید مراد از«و صدقة مبتولة» خالص برای خدا است. مثال شما مسجد را فقط برای خداوند وقف میکنید، اما صدقه برای فرزندان یا خویشاوندان و اقوام خودتان منقطعاً الی الله به طور خالص نیست، بحث فرزند و غیره است که مثلاً اگر وقف نکنم، آنها بعداً بیروزی میمانند و با وقف آینده آنها را هم تضمین میکنم قربة الی الله. روایت 3: «و عنه عن أبيه عن ابن أبي عمير عن إسحاق بن عمار عن أبي عبد الله علیه السلام قال: يتبع الرجل بعد موته ثلاث خصالٍ صدقةٌ أجراها لله في حياته فهي تجري له بعد وفاته و سنةُ هدىً سنّها فهي يعمل بها بعد موته و ولدٌ صالحٌ يدعو له».[21] که سندهای دیگر هم دارد. محمّد بن اسماعیل البندقی النیسابوری است که گفتهاند «ثقةٌ» و با یک سند دیگر هم ذکر کردهاند. حدیث 4: «و بالإسناد عن صفوان بن يحيى عن معاوية بن عمار قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام ما يلحق الرجل بعد موته؟» چه به او میرسد؟ «فقال سنةٌ يعمل بها بعد موته فيكون له مثل أجر من عمل بها من غير أن ينقص من أجورهم شيءٌ؛ و الصّدقة الجارية تجري من بعده و الولد الطيب يدعو لوالديه بعد موتهما و يحجّ و يتصدّق و يعتق عنهما و يصلّي و يصوم عنهما [بعد سؤال کرد] فقلت أشركهما في حجتي؟ قال نعم».[22] میفرماید میتوانی برایش حج هم به جا بیاوری. حدیث 5: «و عن عدةٍ من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد الله [منظور احمد بن محمّد خالد برقی است] عن يعقوب بن يزيد [الانباری] عن محمّد بن شعيب [الصیرفی که گفتهاند مجهول است] عن أبي كهمس [یا ابی کهمش، که هیثم بن عبد الله را در کتاب رجال آوردهاند اما راجع به او هیچ ذکر نکردهاند؛ یعنی نه تضعیف، نه توثیق و نه توصیف به چیزی نکردهاند] عن أبي عبد الله علیه السلام قال: ستةٌ تلحق المؤمنَ بعد موته ولدٌ يستغفر له و مصحفٌ يخلفه و غرسٌ يغرسه و قليبٌ يحفره [یعنی چاهی که هنوز پوشیده نشده] و صدقةٌ يجريها [این شاهد مثال ماست] و سنةٌ يؤخذ بها من بعده».[23] روایت بعد: «محمّد بن الحسن بإسناده عن العبّاس بن معروف [ثقه است] عن عثمان بن عيسى کلابی [گفتهاند غیرامامی بوده و بعد امامی شده. زمانی که امامی بوده، مشایخ، روایات را از او نقل کردهاند، بنابر این از این حیث ثقه میشود] و الظاهر اخذ المشایخ عنه عند صحّة مذهبه [بعضی هم گفتهاند که از اصحاب اجماع است] عن مهران بن محمّد ابی نصر [که گفتهاند «ثقةٌ علی التحقیق»] قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام أوصى أن يناح عليه سبعةَ مواسم فأوقف لكل موسمٍ مالاً ينفق».[24] این روایت، مربوط به اشکالی است که والد استاد داشتند و مرحوم سید فرموده بود تعبیر وقف در روایات کم است. ایشان فرمودند در روایاتی مثل این روایت، از وقف، تعبیر به وقف شده است. «أن یناح علیه» یعنی زنها برایش عزاداری کنند که در اینجا «فأوقف» به معنی «وقف» و با لفظ «وقف» آمده است. روایت بعد: «الحسن بن محمّد الطوسي في الأمالي عن أبيه عن المفيد عن أحمد بن محمّد بن الحسن [بن ولید که گفتهاند ثقه است] عن أبيه عن الصفّار [در نرمافزارهای کامپیوتری به صورت «عن محمّد بن الحسن الصفار» دارد] عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن عن السري بن عيسى عن عبد الخالق بن عبد ربّه قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: خير ما يخلفه الرجل بعده ثلاثةٌ: ولدٌ بارٌّ يستغفر له و سنة خيرٍ يقتدى به فيها و صدقةٌ تجري من بعده».[25] پس اینجا هم به بحث ما و اشکالی که داشتیم، برمیگردد که صدقه به صورت مطلقه نیامده که اراده وقف از آن شده باشد، بلکه با قید آمده «صدقةٌ تجری من بعده». از «سری بن عیسی» همین یک روایت نقل شده و مجهول است و هیچ حرفی در کتب رجالی درباره او وجود ندارد و تنها کسی که ایشان روایت نقل کرده، عبد الخالق بن عبد ربّه است. این هم از حیث سندی، که هیچ توصیفی ندارد و هیچ چیزی هم از او ذکر نشده. اما در ابی کهمس داشتیم که گفته بودند مثلاً ابن هیثم یک مطلبی از او داشت، اما از ایشان هیچ مطلبی ذکر نشده و گفتهاند فقط این روایت را در همین باب الوقف دارد. پس از این روایات میتوان دو مطلب را استفاده کرد: یک اینکه اگر مراد از صدقه، وقف باشد، حتماً با قرینه میآید و یکی از قرائن «تجری بها» است. دو اینکه با لفظ «وقف» هم در روایاتی داریم و محدود به لفظ «صدقه» نیست. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. الدروس 2: 263. [2]. مسالک الأفهام 5: 310. [3]. بقره(2): 188. [4]. مائده(5): 1. [5]. عیون اخبار الرضا علیه السلام 2: 159. [6]. مفتاح الکرامه 21: 416. [7]. زبدة البیان: 492. [8]. کنز العرفان 2: 113. [9]. فقه القرآن 2: 290. [10]. حدید(57): 18. [11]. حج(22): 77. [12]. آل عمران(3): 99. [13]. بقره(2): 110. [14]. مزمل(73): 20. [15]. توبه(9): 60. [16]. عوالی اللئالی 2: 260. [17]. تکملة العروة 1: 184. [18]. وسائل الشیعه 19: 171، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب1، الحدیث1. [19]. همان: 172، الحدیث2. [20]. حدائق الناضرة 22: 126 [21]. وسائل الشیعه 19: 171، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب1، الحدیث3. [22]. همان: الحدیث4. [23]. همان: 173، الحدیث5. [24]. همان: 174، الحدیث9. [25]. همان: الحدیث10.
|