Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نقد صاحب ملحقات در وقف بر من ینقرض
نقد صاحب ملحقات در وقف بر من ینقرض
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 81
تاریخ: 1400/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

 گفته شد یکی از شرائط صحّت وقف را شرطیّة الدّوام دانسته اند و بحث در این بود  که مراد از آن چیست؟ آیا به معنای همیشگی و الی الابد بودن وقف است و یا چنانچه صاحب «جواهر» فرموده اند، دوام در مقابل توقیت می باشد و فرع «فلو قرنه بمدّةٍ» متفرع بر آن است. چرا ایشان این گونه فرموده  و در ظاهرِ معنای دوام، تصرف کرده اند؟ این بدین جهت است که فقها فرموده بودند وقف علی من ینقرض، صحیح است با این که دائمی نیست و این تعارضی با شرطیّت دوام پیش می آورد و به توجیه سوق می‎دهد و توجیهات و مناقشات موجود در این توجیهات را بررسی کردیم.

«نقد صاحب ملحقات در وقف بر من ینقرض»

یک توجیه دیگر، توجیهی است که صاحب «ملحقات» می فرمایند و ایشان از کسانی اند که قائلند دوام مطلقاً یعنی به هر معنائی در وقف، شرط نیست. بعد از این که مباحثی را ارائه می فرمایند و ادلّه دوام را ذکر و رد می کنند، به این اشکال، توجه می دهند که اگر بخواهیم این تعارض را حل کنیم، باید این راه را برویم.

عبارت ایشان هم اشاره به تعارض دارد و هم به توجیهی که برای این تعارض شده است. ایشان بر این است که هم وقف منقطع الآخر صحیح است و هم «فلو قرنه بمدّةٍ» صحیح است چون دوام در آن شرط نیست.

ایشان در ملحقات عروه ابتدا اشکال را مطرح می کنند و بعد جواب می دهند و می فرمایند: «ثم ان كلام الاكثر مطلقٌ في اشتراطه شاملٌ لما نحن فيه [که ما نحن فیه، ذیل بحث من ینقرض است. می فرماید آنجا که دوام را شرط دانسته اند، شامل بحث ما یعنی بحث من ینقرض هم می شود. صاحب «جواهر» فرموده بود شامل اینجا نمی شود چون دوام را در مقابل توقیت گرفته بود، ولی ایشان می فرماید این که دوام را شرط دانسته اند، مطلق است و حتی اینجا را هم شامل می شود که از طرف آقای واقف، توقیت نشده اما طبیعتاً توقیت هست؛ یعنی زمانی از بین می رود و الی الابد نیست] و حملُه على ما يقابل الموقّت إلى مدةٍ، بعيدةٌ [پس این که صاحب «جواهر» فرموده بود دوام به معنای توقیت نکردن است را، صاحب «ملحقات» می فرماید این حمل بعید است. صاحب «جواهر» به دلیل تعارضی که وجود داشت این طور فرموده بود و صاحب «ملحقات» می فرماید وقتی که گفتیم دوام، به طور مطلق شرط است، همه جا را شامل می شود چه علی من ینقرض و چه توقیت نشدن را] و حينئذٍ [حالا که این طور شد و منظور کلام فقها مطلق دوام یعنی برای همیشه بودن است]فيكف يكون شرطاً؟ [چگونه می خواهد شرط باشد؟ اگر «فلو قرنه بمدّةٍ»، باطل است باید «علی من ینقرض» هم باطل باشد پس چگونه در «علی من ینقرض» گفته اند صحیح است و در «و لو قرنه» گفته اند باطل است؟] مع انّ المشهور على الصحة في هذه المسألة وقفاً [در مسأله وقف بر من ینقرض، مشهور گفته اند وقف صحیح است و کسانی که به اشکال بر خورده اند، گفته اند حبس است. اگر بگویید حبس است، اشکالی ندارد؛ اما گفته اند وقف است و صحیح است، این با شرطیّة الدّوام، معارضه پیدا می کند. می فرماید]

«نظر صاحب جواهر در منظور از تأبید»

بل قد يقال [ایشان حرف صاحب «جواهر» را می خواهند بیان ب‍‍فرمایند با این توضیح که: در بحث وقف بر من ینقرض، بسیاری از کسانی که آن را صحیح دانسته اند، نگفته اند به چه عنوانی، صحیح است؟ آیا حبساً صحیح است یا وقفاً؟ صاحب «ریاض»[1] خواست بفرماید دو قول صحّت و بطلان در اینجا مطرح است و فرمود مراد از صحّت، صحّت حبساً است. اگر صحّت حبساً باشد، دیگر این مشکل تعارض در اینجا پیش نمی آید. می گوییم علی من ینقرض، وقفش هم صحیح نیست چون دوام در وقف، شرط است بلکه از باب حبس صحیح شمرده شده است.

اما صاحب «جواهر» می خواهد بفرماید در علی من ینقرض، وقفاً صحیح است و حتی کسانی که به صحّت حبساً تصریح کرده اند مثل صیمری، مرادشان حبس حکمی است؛[2] یعنی حکماً حبس است نه این که واقعا حبس باشد بلکه وقف حکم حبس را دارد. این کلام صاحب «جواهر» در آنجاست که برای رفع تعارض گفته مراد کسانی که به صحّت حبساً قائلند، حبس حکمی است در صورتی که وقف است و آنها هم مرادشان وقف است نه حبس. پس مرادش  از این «بل قد یقال» صاحب «جواهر» است] ان مراد من قال: بكونه حبساً كونه كذلك حكماً [یعنی حبس حکمی] و انّه وقفٌ يفيد فائدة الحبس [وقفی است که فایده حبس را دارد و در اصل، وقف است. این حرف صاحب «جواهر» است که ـ بر خلاف صاحب «ریاض» که می خواست همه را به حبس بر گرداند ـ بر این است حتی کسانی هم که وقفاً گفته بودند، مرادشان حبس است.]

و عليه [بنابر این که بگوییم حبس حکمی است] فجميعهم على الصحة وقفاً [صاحب «جواهر» می خواهد بگوید همه قائل به صحّت وقفی هستند نه حبسی. صاحب «ملحقات» می گوید: حالا که این طور شد] و معه كيف يكون التأبيد شرطاً بقولٍ مطلق [پس شرطیّة الدّوام لغو است و باید بگویید شرطیّة الدّوام نداریم و دوام شرط نیست اما اگر گفتید شرط است، در وقف منقطع الآخر نمی توانید بفرمایید وقفاً صحیح است.

«توجیه صاحب ملحقات و لوازم آن»

توجیه صاحب «ملحقات» از اینجا شروع می شود:] ثم اما أن يكون الشرطُ قصدً التأبيد أو نفسه [در توجیه می فرمایند مراد از این که گفته اند: من شرائط صحة الوقف الدّوام، یعنی شخص قصد تأبید بکند و قصد تأبید از طرف آقای واقف بشود یا موقوفه ای که انجام می دهد یا موقوفٌ علیهم از چیزهایی باشند که ذاتاً مؤبّد هستند]فعلى الاول [اگر بگوییم مراد از شرط، قصد تأبیدِ آقای واقف است یعنی بگوییم دوام شرط است به این معنا که آقای واقف قصد تأبید بکند] لازمُ من يقول: بكونه حبساً؛ التفصيل [حالا کسی که می خواهد در منقطع الآخر، قائل به حبس بشود، گفتیم شرط دوام به معنای قصد التأبید است، یعنی قصد دوام از طرف آقای واقف. حالا آقایی که می خواهد قائل به حبس بشود باید قائل به تفصیل بشود، چگونه؟] بين ما إذا قَصدَ الواقف التأبيد زعماً منه عدم الانقراض أو غفلةً عنه و بین ما لم يقصد [تفصیل به این شکل است که جایی که باید قصد تأبید بکند، این آقا الآن در منقطع الآخر، قصد تأبید کرده اما به گمانش بوده که اینها منقرض نمی شوند یا اصلاً از انقراض، غفلت داشت و گفت: اولادم و اولادم و اولادم. بعد از آن که سه نسل را گفت، غفلت کرد از این که تکلیف نسل های چهارم به بعد چیست و آیا بر آنها هم وقف شده یا نه؟ پس موقعی که قصد تأبید می کند، یا از انقراض، غفلت دارد یا گمان می کند که دارد بر موقوفٌ علیهمی وقف می کند که منقرض نمی شوند. پس بگوییم قصد تأبید بر می گردد به قصد آقای واقف و حالا که از قصد گفیتم، در جایی که قصد تأبید می کند، این قصدش یا زعماً بوده به این که اینها منقرض نمی شوند یا از انقراض، غفلت داشته است که بعد در خارج، انقراض رخ می دهد و ما که نگاه می کنیم، می گوییم اینها منقرض می شوند و یک جایی هم هست که اصلاً قصد تأبید نکرده. اینجا باید چکار بکند؟ در جایی که آقای واقف، تأبید را قصد نکرده، می گوییم باید قائل به حبس بشود؛ چراکه شرط این است که قصد تأبید بکند و این الآن قصد تأبید نکرده پس باید حبس باشد نه وقف، چون از شرائط صحّت وقف قصد تأبید آقای واقف است، اما حالا که آقای واقف قصد تأبید نکرده، پس بر می گردد و حبس می شود. در اولی که قصد کرد و فکر می کرد اینها منقرض نمی شوند یا غفلت داشت، نمی تواند قائل به حبس بشود بلکه باید قائل به وقف بشود. پس این طور نیست که اگر شرطیّة الدّوام را به معنای قصد التأبید گرفتیم، بگوییم یا حبس است یا وقف، نه، بلکه باید قائل به تفصیل شد.

پس فرمود یا شرط به معنای قصد التأبید است یا شرط، طبیعت دوام خود موقوفٌ علیهم است و یک موقوفٌ علیهمی است که فکر می کند ابدی است یا اصلاً ابدی است. پس «اما أن یکون الشرط قصد التأبید» یا نفس آن موقوفٌ علیهم، مؤبد هستند. در این صورت اگر گفتید دوام به این است که موقوفٌ علیهم دائمی باشد] و علی الثانی [که بگویید خود موقوفٌ علیهم، دائمی باشد] يلزم أن يقول: بكونه حبساً [در اینجا لازم می آید که بگویید حبس است. در کجا؟] فی الوقف على من لا ينقرض غالباً [شما بگویید اینجا حبس است] إذا اتفق حصول الانقراض [چرا؟ چون شرطش این بود که اینها منقرض نشوند و دائمی باشند. می فرمایید در جایی که منقرض می شوند و حصول انقراض، اتفاق می افتد بگویید حبس است] مع انّهم لا يلتزمون به [الآن هم که خواندم، به ذهن همه آمد که چنین حرفی درست نیست. بله اینها هم قائل به این نیستند] و انّ نزاعهم انّما هو في الوقف على من ينقرض غالباً [بحث فقها در جایی است که غالبا منقرض می شود است نه در جایی که غالبا منقرض نمی شوند] ثم انّ الفقهاء أطالوا الكلام في المقام من غير طائلٍ و استدلوا للاقوال بوجوهٍ ضعيفة غايته»[3] که به آن وجوه می رسیم.

«صحت وقف غیر مؤبد»

بحث بعدی این است که تا به حال، اشکالات درباره تعارضی که در شرطیّة الدّوام و وقف منقطع الآخر، وجود داشت را عرض کردیم و اجوبه ای را که فقها برای رفع این تعارض فرموده بودند را گفتیم و دیروز عرض کردیم بهترین جواب این است که حصم ماده اختلاف را داشته باشیم و آن، این است که بگوییم اصلاً دوام شرط نیست. اگر گفتید دوام شرط نیست، «فلو قرنه بمدّةٍ یصح وقفاً»، دیگر بحث بعدی اش پیش نمی آید. در «تحریر» خواندیم که فرمود: «لو قرنه بمدّةٍ بطل» همچنین بحث در اینکه حبس است یا وقف است هم نداریم. وقتی که گفتیم دوام شرط نیست، در من قرنه بمدة و در  وقف منقطع الآخر هم وقف محقق است و این در عمل به وقف، توسعه ایجاد می کند تا کسانی بخواهند ثواب وقف را برده باشند ولی دلشان هم نمی آید که مال برای همیشه از ملکشان خارج بشود. این باعث می شود که سنت وقف در جامعه، گسترش پیدا کند و تقرب الی الله هم برای کسانی که می خواهند ملک، زمین یا منافعی را (اگر قائل به وقف منافع بشویم) برای مدتی وقف کنند و به ثواب وقف برسند و کسانی هم که موقوفٌ علیهم هستند، از این وقف، متنعّم می شوند و این با فلسفه وقف -که استفاده نیازمندان است اگر وقف را برای نیازمندان قرار بدهند یا موقوفٌ علیهم- سازگارتر است.

«اجماع دلیل بر عدم صحت وقف غیر مؤبد»

صاحب «جامع المدارک» هم تمایل دارند به اینکه دوام شرط نیست و فقط دلیل را اجماع شمرده اند که «فالظاهر أنّه مجمع عليه و لو لا الإجماع لأشكل إثبات لزومه»[4] یعنی ظاهراً دلیل اجماع است و اگر نباشد، اثبات لزوم تأبید مشکل است؛ با این جمله تعریض می زنند و ظاهراً می خواهند اجماع را قبول نفرمایند. والد استاد هم دوام را قبول ندارند و «ملحقات» هم که عبارتی از آن را خواهیم خواند، صناعت عبارتی اش جالب است که آرام آرام به این می رسند که می فرمایند دوام شرط نیست.

«ادله اثبات دوام»

اما درباره ادلّه باید گفت که گفته اند به دلیل اجماع، دوام شرط است. صاحب «جواهر» می فرماید قدیماً و حدیثاً؛ البته ایشان اجماع را در مقابل توقیت بمدّةٍ می برد و می فرماید دوام شرط است به معنای توقیت بمدّةٍ نه دوام به معنای مطلقش که به معنای همیشگی باشد. صاحب «جواهر» همه اجماع ها را برای فرار از عویصه، به آن طرف سوق می دهد و محل اجماع را دوام در مقابل توقیت می شمرد.

بحث اجماع را از «مفتاح الکرامه»، می خوانم: «قوله: و دوامه بإجماع الفرقة و أخبارهم کما فی الخلاف [که در «خلاف» گفته با اخبار] و إجماعاً کما فی الغنیة و السرائر فی آخر کلامهما عند انتهاء ذکر الشروط و قد یظهر ذلک من المهذّب البارع و إیضاح النافع حیث أخذه مسلّماً فی أثناء کلامٍ لهما و به صرّح فی الکافی للتّقی و النهایة و المبسوط و التهذیب و الإستبصار و الوسیلة و جامع الشرائع و الشرائع و النافع و التذکرة و التحریر و الإرشاد و التبصرة و المختلف و الدروس و اللمعة و المهذّب البارع فی موضعین و جامع المقاصد و إیضاح النافع فی أثناء کلامٍ له و الروض و الروضة و الریاض [ببینید چقدر دقت می کردند! من که اینها را می خواندم، یاد فرمایش والد استاد می افتادم که گاهی تا ساعت سه و چهار، مطالعه می کردند و فردا صبح که می گفتند تا ساعت سه و چهار، بیدار بوده ام و بعد، نماز خوانده ام و خوابیده ام، واقعاً با تعجب و با تمام وجود می گفتند: این فقها چه بودند؟! تعبیر می کرد که: سعید! این فقها چه بودند؛ ما چه می گوییم؟ یعنی با شصت - هفتاد سال تلاش علمی مستمر، وقتی وارد این بحث فقها می شدند و کلماتشان را نگاه می کردند، با حالتی که من هنوز حس می کنم از عمق وجودشان بود، می گفتند: این فقها چه بودند؟! ما الآن که چند کلمه می خوانیم، خودمان را در عِداد آن فقها قرار می دهیم. انیشتین می گوید (من دنبال این حرف بودم، بعد دیدم که از ایشان است): دو چیز، آدم را اذیت می کند: یکی پول خُرد و دیگری خُرده علم. پول خُرد، هر وقت آدم راه می رود، مدام صدا می کند، یکی هم خُرده علم که وقتی کسی بحثی را مطالعه کرده، هر جا که صحبت می شود، مدام می خواهد از آن بگوید در حالی که یک مطلب را بلد است. می گفت مثلاً آقایی بحث می کند، می گوید: بعض معاصرین ما هم این طور گفته اند؛ یعنی ما بعض معاصرین هستیم در حالی که بزرگان مثل حضرت آقای شبیری و دیگران هستند و ایشان شاگرد آنان است ولی به معاصرین ما، نسبت می دهد و خود را جزء معاصرین به حساب می آورد.

«انکار غیر صریح این اجماع»

می فرماید] و هو المستفاد من کلامهم جمیعاً عند ذکر الصیغ و غیرها [یعنی اگر دانه به دانه این عبارات را مراجعه کنید که یا می گوید لا خلاف و یا می گوید اجماعاً، دقیقاً عین متن کتاب است. حالا چه توفیقی بوده؟ آن دیگر الله اعلم] و مع ذلک کلِّه قال فی المفاتیح أنّه المشهور [همه فرموده اند دوام شرط است اما «مفاتیح» فرموده مشهور بر شرط دانستن دوام است] و هو أهون من نسبته فی الکفایة إلی جماعةٍ [از آنجا که مفاتیح دوام را به مشهور نسبت داده یعنی عدم شرطیت اشهر است بنابر این چنین نسبتی بسیار  سست تر از نسبت کقایه است که فرموده دوام قول جماعتی است] و ظاهرهما التردّد فی ذلک کالإیضاح و المسالک»[5] [که ظاهر کفایه و مفاتیح هماننددو کتاب «ایضاح»[6] و «مسالک» هم تردید در شرطیت دوام است. صاحب «جواهر» در یک جا می خواهد بفرماید «مسالک» در این شرطیت دوام، تردد ندارد، اما ظاهراًٌ این قسمت عبارت مسالک که می فرماید «اشتراط التأبید متنازعٌ مشکوک فیه»،[7] نشان می دهد که ایشان هم تردد دارد و نسبت صاحب «مفتاح الکرامه» به «مسالک» درست است. و می فرماید: ظاهر این دو یعنی «مفاتیح» و «کفایه» تردد است «کالایضاح و المسالک» این دو بزرگوار هم تردد کرده اند در این مسأله ای که اجماعی است.

«نظر شیخ مفید به بیان صاحب حدائق»

صاحب «حدائق» می فرماید: «و ظاهر المفید فی المقنعة حیث لم یصرّح بهذا الشرط هو عدم شرطیّته»[8] می فرماید همین که مفید در «مقنعه» به این شرط تصریح نکرده، نشان می دهد که این شرط را قبول نداشته است. پس شما به تردد این بزرگواران اضافه بفرمایید که اصلاً شیخ مفید قائل به این شرط نبوده و به همین جهت در رجوع بعد الانقراض که زمان موقوفٌ علیهم تمام می شود، گفته با از بین رفتن موقوفٌ علیهم، مال وقفی به ورثه موقوفٌ علیهم بر می گردد و این بر خلاف اکثر است که می گویند به مال واقف یا ورثه واقف بر می گردد یعنی می خواهد بگوید وقفاً صحیح بوده است چون ایشان دوام را شرط نمی دانسته و بعد از تمام شدن وقف، مال ارتباطی به وقف یا ورثه اش ندارد. پس اضافه بفرمایید که چون مفید در «مقنعه» به این شرط، تصریح نکرده، قائل به عدم شرطیّت آن بوده است. این مطلب را از صاحب «حدائق» نقل می کنیم چون ایشان می فرماید از خود شیخ مفید هم در بحث این که مال موقوفه به چه کسی بر می گردد، می توان استفاده کرد.

پس تا اینجا اولین دلیلی که می تواند بر شرطیّة الدّوام به معنای مطلقش وجود داشته باشد، اجماع است. باید ببینیم که اجماع تمام است یا نه؟

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

------------------------------------

[1]. ریاض المسائل 10: 104.

[2]. جواهر الکلام (قدیم) 28: 56 و (جدید) 29: 123ـ122.

[3]. تکملة العروة الوثقی 1: 194 و ملحق العروة الوثقی 1: 412.

[4]. جامع المدارک 4: 3.

[5]. مفتاح الکرامه 21: 453.

[6]. ایضاح 2: 380ـ379.

[7]. مسالک الافهام 5: 355 (اشتراط التأبید متنازع مشکوک فیه).

[8]. حدائق الناظره 22: 139.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org