Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: توصیه به بیان محاسن کلام و رفتار اهل بیت علیهم السلام
توصیه به بیان محاسن کلام و رفتار اهل بیت علیهم السلام
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 2
تاریخ: 1400/7/21

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

در سال تحصیلی جدید این توفیق حاصل شد که مجدداً در خدمت دوستان باشیم و از نظرات‌شان استفاده کنیم. ضمن عرض تبریک این ایام که مصادف با حلول ماه ربیع الاول است، به استحضار می‌رسانیم که به یاری خداوند متعال «کتاب الوقف» را شروع خواهیم کرد و طبق سنوات گذشته، مقدمتاً در چند جلسه‌ مطالبی را در چگونگی سیر بحث‌ و روش‌هایی که مباحث فقهی بر اساس آنها مطرح می‌شود بیان خواهیم کرد.

«تأکید بر بیان محاسن کلام معصومین علیه السلام»

در روز اول مباحثه روایتی را به عنوان تیمّن و تبرّک می‌خوانیم تا دعایی که حضرت در این روایت برای بیان کنندگان محاسن و تعلیم دهندگان علوم‌شان به دیگران بیان کرده‌اند، شامل حال ما هم بشود. ما این روایت را از «عیون اخبار الرضا علیه السلام» می‌خوانیم و شیخ صدوق آن را نیز در «معانی الأخبار» آورده است.

می‌دانیم که کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» را شیخ صدوق در مقابل دو قصیده‌ای که صاحب بن عباد درباره امام رضا علیه السلام سروده و برایش فرستاده بود، نوشته و تقدیم ایشان می‌کند و در مقدمه آن می‌نویسد: من چیزی بهتر و بالاتر از این نداشتم برای شما که عاشق کلام و احکام اهل بیت علیه السلام هستید، تقدیم کنم.

«حدّثنا عبد الواحد بن محمّد بن عبدوسٍ النّيسابوريّ العطّار رضي اللّه عنه قال حدّثنا عليّ بن محمّد بن قتيبة النّيسابوريّ عن حمدان بن سليمان عن عبد السّلام بن صالحٍ الهرويّ قال سمعت أبا الحسن عليّ بن موسى الرّضا علیه السلام يقول: رحم اللّه عبداً أحيا أمرنا [انشاءالله ما مشمول دعای حضرت باشیم!] فقلت له: و كيف يحيي أمركم؟ قال: يتعلّم علومنا و يعلّمها النّاس [وقتی سائل از احیای امرشان سؤال می‌کند، حضرت در جواب می‌فرمایند: هم خودشان یاد می‌گیرند و هم به مردم یاد می‌دهند.] فإنّ النّاس لو علموا محاسن كلامنا لاتّبعونا [البته گفتن عبارت «محاسن» دلیل بر وجود «مضارّ» نیست، بلکه می‌گوید یاد بدهید؛ زیرا وقتی مردم کلام ما را بفهمند، درمی‌یابند که کلام ما دارای محاسن است نه این‌که محاسن کلام ما را از غیرمحاسن جدا و گلچین کنید.

«تعریف سفها و علما در کلام امام رضا علیه السلام»

معمولاً فقط این قسمت روایت خوانده می‌شود و کمتر دیده شده که ادامه‌ آن هم خوانده بشود، در حالی که لازمه نشر و ترویج معارف و احادیث ائمه علیهم السلام خوانده شدن همه متن این‌گونه روایات است. برای بهره‌مندی کامل از استدلالات بیان شده در این روایت ما تمام آن را می‌خوانیم.] قال قلت: يا ابن رسول اللّه فقد روي لنا عن أبي عبد اللّه علیه السلام أنّه قال: من تعلّم علماً ليماري به السّفهاء [بخواهد سفها را به شک بیندازد. ایشان می‌فرمایند آنها کسانی‌اند که مخالف ما هستند] أو يباهي به العلماء [یا با علما جدال بکند] أو ليقبل بوجوه النّاس إليه فهو في النّار. فقال علیه السلام [حضرت رضا علیه السلام فرمودند:] صدق جدّي علیه السلام أ فتدري من السّفهاء؟ [سپس حضرت، سفها را معنا می‌کنند] فقلت: لا، يا ابن رسول اللّه، قال علیه السلامهم قصّاص مخالفينا [داستان‌سرایان از مخالفین ما هستند. حضرت کسانی که داستان می‌بافند را سفها می‌نامند. بعد می‌فرمایند:] أو تدري من العلماء؟ [علما چه کسانی هستند؟ کسانی که دنبال یادگیری علم می‌روند تا با سفها محاجه کند؟ محاجه کردن یعنی بخواهد بر آنها برتری پیدا بکند.] فقلت: لا، يا ابن رسول اللّه. فقال: هم علماء آل محمّدٍ علیهم السلام الذين فرض اللّه طاعتهم و أوجب مودّتهم [می‌خواهد با سفها محاجه کند و بر آنان برتری بیابد و با علم خودش بر اینها مباهات بکند.] ثمّ قال: أ و تدري ما معنى قوله أو ليقبل بوجوه النّاس إليه؟ فقلت: لا فقال علیه السلام: يعني و اللّه بذلك ادّعاء الإمامة بغير حقّها و من فعل ذلك فهو في النّار».[1] روایت را امام رضا علیه السلام برای این شخص، توضیح می‌دهند.

«توصیه نسبت به محبوب قلوب مردم قرار دادن اهل بیت علیهم السلام»

در رابطه با همین بحث تعلیم محاسن کلام ائمهعلیهم السلام یک دسته روایاتی وجود دارد که امر می‌کند به این‌که شما که طرفدار ما هستید، سعی کنید ما را محبوب قلوب مردم قرار بدهید نه مبغوض قلوب مردم. این دسته از روایات در «کافی» آمده است:

«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَّبَنَا إِلَى النَّاسِ وَ لَمْ يُبَغِّضْنَا إِلَيْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ يَرْوُونَ مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَكَانُوا بِهِ أَعَزَّ وَ مَا اسْتَطَاعَ أَحَدٌ أَنْ يَتَعَلَّقَ عَلَيْهِمْ بِشَيْ‌ءٍ وَ لَكِنْ أَحَدُهُمْ يَسْمَعُ الْكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إِلَيْهَا عَشْراً».[2]

«حبّبنا الی الناس و لم یبغّضنا». ما را نزد مردم، محبوب قرار بدهید. می‌پرسد: چگونه شما را محبوب قرار بدهیم؟ حضرت می‌فرمایند: محاسن کلام ما را برایشان بگویید. پس معلوم می‌شود که محاسن کلام، باعث محبوبیت اهل بیت علیهم السلام می‌شود؛ یعنی زمینه محبوبیت‌شان را فراهم می‌کند.

بحثی که مرحوم والد استاد داشتند، این است که می‌فرمودند وقتی ما مؤظف به دوست داشتن ائمه علیهم السلام هستیم یا مؤظف به معرفی ایشان به مردم هستیم تا دوست‌شان داشته باشند ـ درباره «ناس» گفته می‌شود که منظور اهل سنت هستند، ولی ما کلی عرض می‌کنیم و همه انسان‌ها را در نظر می‌گیریم. ـ باید رفتار و گفتاری داشته باشیم که وقتی بیان می‌شود، خودش موجب محبت و دوستی می‌شود. این طور نیست که ائمه علیهم السلام چون منتخب الهی هستند، ما مجبور به دوست داشتن‌شان باشیم. اجبار در امور قلبی راه ندارد و نمی‌توان کسی را مجبور کرد تا کسی را دوست داشته باشد، باید آنها به گونه‌ای باشند که من دوست‌شان داشته باشم و الا امر کردن فایده‌ای ندارد.

«استمرار و حفظ، لازمه اعطای فضایل اخلاقی»

بنابر نظریه صحیحی که در بحث ائمه علیهم السلام وجود دارد، درست است که ایشان منتخب الهی هستند و برای هدایت بشر، بعد از پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله و سلم انتخاب شده‌اند، اما استمرار و حفظِ آنچه به ایشان داده شده، بسیار مشکل‌تر از اعطای اولیه آن است و ائمه علیهم السلام با تمام وجود، این را حفظ کردند. این استمرار و حفظ است که ما وقتی رفتار و کردارشان را نگاه و بیان می‌کنیم، باعث محبوبیت‌شان می‌شود، و الا صِرف اعطای یک علمی به آنان نمی‌تواند الگو باشد. وقتی خودشان هیچ دخالتی در این فضایل اخلاقی نداشته باشند، دیگر نمی‌توانند الگو باشند.

«دلیل بیان اوصاف»

برخی می‌گویند خداوند وقتی به یک نفر چیزی داده باشد خودش هم آن را حفظ می‌کند، در حالی که حفظ وظیفه فرد است نه خداوند. چون این بزرگواران جهاد نفس داشتند و فضایل را حفظ کردند در نتیجه این همه صفات ارزشمند در زیارت جامعه برایشان بیان شده است و دلیل آن را «و هم بامره یعملون» بیان می‌کند که چون به امر خدا عمل می‌کنند، این صفات را دارند. با در نظر گرفتن این دلیل درک صفاتی که در زیارت جامعه بیان شده، بر ما صعب نیست. البته این کلام در مقابل ادعای برخی است می‌گویند این صفات، غلوآمیز است.

اگر کمی دقت کنیم می‌بینیم که گاه برخی افراد با مقداری جهاد نفس و تهذیب نفس، به یک سری از «علوم غریبه» دست پیدا می‌کنند که برای عموم ممکن نیست یا استجابت دعا برایشان میسر می‌شود. تازه بیشتر این افراد وقتی به این مراحل می‌رسند، خود را خاک پای ائمه علیهم السلام می‌دانند.

پس ائمه علیهم السلام هم با جهاد نفس به مراحلی رسیده‌اند که این صفات برایشان شمرده می‌شود. اگر رفتار و گفتار را هم بر جهاد نفس اضافه کنیم، قطعاً محبوبیت‌شان بیشتر خواهد شد. به طور مثال امیر مؤمنان علیه السلام وقتی زمام حکومت را به دست می‌گیرند، با زمانی که حکومت در دست‌شان نبوده، هیچ فرقی نمی‌کند.

«یکی از علل محبوبیت دین اسلام»

به مناسبت‌هایی بارها عرض کرده‌ام که یک سری از مفاهیم مثل: حقوق بشر، رعایت حقوق انسان‌ها و ... که در دنیای امروز وجود دارند و خیلی مورد توجه هستند؛ در دین مبین اسلام و بیش از هزار و چهارصد سال پیش و توسط معصومین علیهم السلام بیان و به آن عمل شده است و این برای ما شیعیان یک افتخار بزرگ است.

به عنوان نمونه اگر قاعده «انصاف» در فقه پیاده بشود، خیلی کارگشاست، یا «کرامت» که در قرآن به آن اشاره شده، جزو معارف ماست. افتخار ما از این جهت است که دنیای مدعی حقوق بشر امروزی، رعایت آن را برای خود یک فضیلت می‌شمرد، در حالی که این معارف اسلامی در بطن دین ما وجود دارد. همین امروزه می‌بینید که در پیرامون ما چه تفسیری از موضوع حقوق بشر دارند.

تهذیب نفس و جهاد فی سبیل الله ائمه علیهم السلام باعث شد که این علوم در هزار و چهارصد سال قبل برای ما تبیین گردد تا باعث افتخار ما باشد. ایشان به عنوان حکم‌رانان اسلامی یا حکم‌رانان و ولیّ مردم، همیشه برای مردم خیر می‌خواستند. امیر مؤمنان علیه السلام در زمانی که حاکم نبود هم خواستار رفاه مردم بود، با دست خود زمین‌ها را آباد و چاه‌هایی را حفر و وقف مردم می‌کرد، هر چند خودش زندگی زاهدانه داشت. وقتی چنین اوصافی در وصف ایشان بیان می‌شود، می‌بینیم بعد از این همه سال، افرادی در صدد شرح بر «نهج البلاغه» برمی‌آیند و گاه گفتارها و رفتارهای ایشان مورد توجه حتی غیرمسلمانان هم قرار می‌گیرد و این جذابیت نشان‌دهنده عظمت روحی این بزرگواران است.

ما مؤظف به بیان محاسن ایشان برای محبوبیت‌شان هستیم. ایشان در گذشته زحمت را کشیده‌اند و رفتار و کردار نیک‌شان برای ما باقی مانده و امروز ما با بیان این محاسن می‌توانیم مباهات کنیم که چنین ائمه‌ای داشته‌ایم و به کسانی اعتقاد داریم که به حقوق مردم توجه داشته‌اند و این صفات موجب محبوبیت‌شان بین مردم شده است.

«کلام در بحث رجالی روایت و تفاوت مبنا»

این روایت حاوی مطالب رجالی مفیدی است، بنابر این ما آن را حیث سند نیز بررسی می‌کنیم. در سند روایت آمده است: «حدّثنا عبد الواحد بن محمّد بن عبدوسٍ النّيسابوريّ العطّار». گفته‌ شده در کتب رجالی، ذکری از عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری نشده و توثیق هم نشده است.

نظریه فقهایی امثال حضرت آقای خوئی این است که باید نص بر ثقه بودن باشد، بنابر این ایشان عبد الواحد بن محمد را ضعیف شمرده‌اند، اما بسیاری از بزرگان، ایشان را ثقه دانسته‌اند، اما نه به جهت وجود نص بر وثاقت او،  (که عرض کردیم نصی وجود ندارد) بلکه با تجمیع قرائن موجود. «تجمیع قرائن در این‌که شخصی، ثقه بشود یا نباشد» یعنی شما قرائنی را ذکر بکنید بر این‌که این شخص، ثقه است یا قرائنی را ذکر می‌کنید بر این‌که این شخص ثقه نیست.

اول: نسبت به قرائن گفته‌اند این «عبد الواحد بن محمد بن عبدوس» از مشایخ شیخ صدوق است. شیخ صدوق در «من لا یحضر» از او روایت نقل کرده است. مرحوم حرّ عاملی هم در «وسائل الشیعه» 154 روایت نقل کرده که نام «عبد الواحد بن محمد بن عبدوس» در آن سند ذکر شده است.

این مبنا را آقای بروجردی و بزرگان دیگری مثل وحید بهبهانی هم قبول دارند و معتقدند اگر کسی از مشایخ بزرگانی مثل شیخ طوسی، کلینی و شیخ صدوق باشد و از آنها روایت نقل کرده باشند، دلیل بر وثاقت اوست.

دوم: اگر دقت کرده باشید، بر عبارت «رضی الله عنه» تأکید کردم. گفته‌اند همین که شیخ صدوق درباره او «رضی الله عنه» آورده، دلالت بر وثاقت او می‌کند. برخی از رجالیون و صاحبان کتب رجالی فرموده‌اند اگر کسی مثل شیخ صدوق، کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی درباره شخصی، ترضّی یا ترحّم کرد؛ یعنی «رضی الله عنه» یا «رحمه الله» آورد، دلالت بر وثاقت اوست. در سلسله این سند نام پنج نفر آمده است، اما مرحوم شیخ صدوق فقط درباره ایشان «رضی الله عنه» آورده است. پس ترضّی و ترحّم یکی از قرائنی است که دلالت بر وثاقت می‌کند.

سوم: مرحوم ابن بابویه (شیخ صدوق) یک روایت را درباره اصول و فروع احکام اسلامی از «عبد الواحد بن محمد بن عبدوس» با همین سند از فضل بن شاذان نقل کرده است؛ چون علی بن محمد بن قتیبه  شاگرد فضل بن شاذان بوده است. همین روایت را ـ که یک بار شیخ صدوق از محمد بن عبدوس از علی بن محمد بن قتیبه از فضل بن شاذان نقل کرده است ـ با سند دیگری و اختلافاتی از طریق حمزة بن محمد علوی به اسناد از فضل بن شاذان نقل کرده است.

بنابر این شیخ صدوق یک روایت را با دو سند، یکی از «عبد الواحد بن محمد بن عبدوس» از فضل بن شاذان و دیگری از حمزة بن محمد به اسنادش از فضل بن شاذان نقل کرده است. ایشان با این‌که اختلافات این دو حدیث را هم ذکر می‌کند، اما وقتی به بحث سند این روایت می‌رسد، «و حديث عبد الواحد بن محمد بن عبدوس ـ رضي الله عنه ـ عندي أصح»،[3] برای ایشان ترضّی کرده است. پس در تقابل دو سند، ایشان سندی را که عبد الواحد بن محمد بن عبدوس در آن بوده، ترجیح داده و فرموده است که اصح است و بسیاری از بزرگان هم با توجه به همین نص شیخ صدوق، عبد الواحد بن محمد بن عبدوس را ثقه دانسته‌اند.

پس این بحث رجالی‌ای که وجود دارد، این است که اگر در جایی، نصی بر ثقه بودن شخصی نداشته باشیم، با یک سری قرائن از این دست که عرض کردم، می‌توانیم حکم به وثاقتش بکنیم.

 شیخ صدوق شخصیتی نبوده که از هر کسی روایت نقل بکند و قطعاً به اسناد توجه داشته است. حتی گفته می‌شود شیخ صدوق مثل استادش ابن ولید، اصالة العداله‌ای نبوده است که اصل را بر عدالت راوی بگذارد، بلکه در راویان حدیث سخت‌گیر بوده است. با توجه به این موارد اگر برایتان علم حاصل ‌شود، حجت می‌شود و الا مثل حضرت آقای خوئی که نص بر توثیق را شرط می‌دانند، حجت نمی‌شود.

«توضیحی کوتاه در چرایی تفاوت مبنای قدما با متأخرین»

حال اگر چنین روایتی دارای یک سری احکام فقهی فرعی شرعی باشد، این روایت را با توجه به قرائنی که ذکر کرده‌اند، صحیح می‌دانید یا نمی‌دانید؟

یک موقع در بحث روایات مبنا این است که در سلسله سند، باید نص بر ثقه بودن داشته باشیم؛ چون صحت روایت نزد قدما، با ما فرق می‌کند. آنان وقتی از مجموعه قرائن می‌فهمیدند که روایت صحیح است، آن را ذکر می‌کردند و کاری به سند نداشتند که ممکن است در سندش افراد ضعیفی هم وجود داشته باشد. اما بسیاری از متأخرین وقتی می‌گویند روایت صحیح است، ابتدا تمام سند را بررسی می‌کنند بعد می‌گویند صحیح است یا خیر. دلیل این تفاوت در مبنا هم این است که قدما به زمان ائمه علیهم السلام نزدیک بودند و کتبی و اسنادی در دست‌شان بوده که بسیاری از آنها به دست ما نرسیده است و با توجه به قرائن موجود روایتی را صحیح می‌دانستند، در حالی که ممکن است در بین این سلسله اسناد فرد یا افراد ضعیفی هم وجود داشته باشند.

پس این یک مبنا در بحثی است که می‌کنیم. می‌گویند ما نیاز به نص بر وثاقت داریم و قرائن، فایده‌ای ندارد در حالی که امثال مرحوم وحید، مرحوم حضرت آقای بروجردی و حضرت امام رحهما الله فرموده‌اند این قرائن، دلالت بر وثاقت می‌کند.

«کلام در وثاقت علی بن محمد قتیبه»

دومین راوی «علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری» است که گفته‌اند نص بر وثاقتش وجود ندارد، اما نجاشی فرموده است کشّی به کتابش اعتماد کرده و علامه حلی هم ایشان را ستوده و درباره‌اش تعبیر «فاضلٌ» به کار برده است. اگر بخواهیم توثیق او را از تجمیع قرائن استفاده بکنیم، یکی اعتماد کشّی و دیگری اعتماد نجاشی به کتابش است. این‌که ایشان شاگرد و صاحب فضل بن شاذان بوده؛ یعنی همراه فضل بن شاذان بوده است و این را هم یک مورد از قرائن می‌توان در نظر گرفت. شیخ طوسی و علامه حلی هم درباره ایشان تعبیر به «فاضل» کرده‌اند. گفته‌اند اینها از قرائنی است که می‌توانیم به آنها تمسک کنیم و بگوییم این شخص، ثقه است.

حضرت آقای شبیری (حفظه الله) هم نقل شیخ صدوق از او را دلیل بر وثاقت بیان می‌کند. در نرم افزارهای کامپیوتری هم وقتی نام «علی بن محمد قتیبه نیشابوری» زده می‌شود درباره ایشان عبارت «ثقةٌ امامیٌّ علی التحقیق» آمده است، ظاهراً عبارت «علی التحقیق» کلام حضرت آقای شبیری است که نشان می‌دهد ایشان به صحت کلام شیخ صدوق استناد کرده است.

بقیه افرادِ ذکر شده در روایت همانند «حمدان بن سلیمان» و «عبد السلام بن صالح الهروی» هم ثقه‌اند و نص بر وثاقت‌شان وجود دارد. پس این روایت از حیث سند مشکلی ندارد و صحیح است. از حیث دلالت هم عرض کردیم که برخی برای ترویج احادیث ائمه علیه السلام به آن استناد کرده‌اند.

بحث بعدی این است که امروزه ویترین اسلام، فقه است؛ چون فقه با زندگی مردم، سر و کار دارد، یعنی مردم همیشه با فقه و احکامش سر و کار دارند. اگر بخواهیم این فقه را ـ چه بحث امور عبادی‌اش و چه بحث امور معاملاتی‌اش ـ به عنوان یک نظام حقوقی مطرح بکنیم، چگونه باید با آن برخورد بکنیم که محاسن کلام ائمه علیهم السلام باشد؟ اگر فقه را به گونه‌ای بیان کردیم که کسی به آن عمل نکرد و آیا می‌توان گفت ما این را می‌فهمیم و این عین اسلام است؟ اگر کسی عمل نکرد، چکار باید کرد؟ قطعاً باید تصحیحش کنیم؛ یعنی همیشه به بازخوانی، نیاز دارد.

نمی‌توان گفت من این حرف را می‌زنم، هر چه هم می‌خواهند به من بد بگویند! درست است که وقتی کسی حق را تشخیص می‌دهد، با بدگویی دیگران از صحنه خارج نمی‌شود، اما حداقل می‌توان احتمال اشتباه را پذیرفت و یک بازخوانی مجدد کرد؛ چون گفته من که وحی منزَل نیست و فهم من نیز وحی منزَل نیست.

بارها عرض کرده‌ایم که احکام فقهی و فقه اگر بخواهد به عنوان یک نظام حقوقی در جوامع حقوقی دنیا مطرح بشود باید دارای ملاکاتی باشد، وقتی ملاکات در نظر گرفته شود قطعاً محاسن کلام ائمه علیهم السلام برای غیرمسلمانان نیز مشهود خواهد شد.

بحث اصلی ما در حال حاضر این است که آیا کلام مورد بحث ما را ایشان فرموده‌اند یا نفرموده‌اند؟ گاه شخص استنباط خودش را می‌گوید و ادعا می‌کند ائمه علیهم السلام هم حتماً همین را فرموده‌اند. بله، آنچه شما به عنوان منجّزیت و معذّریت استنباط می‌کنی، حجت است، اما آیا می‌توان قسم خورد که این است و جز این نیست و کلام ائمه علیهم السلام دقیقاً ناظر به فهم من است؟ هیچ فقیه و مجتهدی نمی‌تواند چنین ادعایی بکند؛ می‌گوید این مقدار در توان من بوده و استنباط من این است.

پس بر اساس برداشت از این روایت در جاهایی که با اشکال مواجه می‌شویم، مؤظفیم محاسن کلام ائمه علیهم السلام را به شکلی بگوییم که محبوب مردم قرار بگیرند، البته محبوب مردم بودن، فقط به این معنا نیست که آنان را دوست داشته باشند، بلکه باید پیرو هم باشند؛ مثلاً وقتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می‌کنند، حدود پنج میلیارد انسان داشته باشیم که کلام ائمه علیهم السلام را شنیده ـ همه ائمه علیهم السلام نور واحدند و فرقی نمی‌کند ـ و پیرو حضرت باشند. این‌که می‌گوییم محبوب باشد، فقط ابراز محبت یا دوست داشتن نیست، بلکه با پذیرش مسؤولیت همراه است. ما وقتی فرزند، همسر، پدر، مادر و... را دوست داریم، در کنارش و قبالش احساس مسؤولیت هم داریم؛ یعنی محبت به تنهایی فایده‌ای ندارد. ما هم اگر به ائمه علیهم السلام محبت داریم، باید در قبالش مسؤولیت ـ مسؤولیت پیروی از آنان، تعلیم کلام‌ ایشان به دیگران و ... ـ داشته باشیم.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»                                         


[1]. عیون اخبار الرضا علیه السلام 1: 307.

[2]. کافی 8: 229، الحدیث293.

[3]. عیون اخبار الرضا علیه السلام 2: 127.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org