|
علم و فلسفه اخلاق به زبان ساده (محمدحسين ارجمندنيا)
چكيده:حيات انساني با اخلاق نمود پيدا مي كند و ظهور آن در روابط اجتماعي دو چندان مي شود. در اين پژوهش كه طي چند مقاله متوالي ارائه مي شود بنابراين است كه اخلاق، علم اخلاق و فلسفه اخلاق با بياني ساده تبيين شود. در آغاز اهميت و پيشينه بحث و سپس واژه اخلاق و معناي آن توضيح داده مي شود. پس از آن انواع پژوهش هاي اخلاقي كه عبارتند از اخلاق توصيفي، هنجاري و فرا اخلاق بيان مي شود و در ادامه جهات مختلف فرا اخلاق با عناوين هستي شناختي، معرفت شناختي، معنا شناختي و منطقي را يادآور مي شويم و در پايان نگاهي به تعريف فلسفه اخلاق، موضوع و مسائل آن مي اندازيم و بحث از جزئيات آن را به مقالات بعدي وا مي گذاريم. كليد واژه: اخلاق، علم اخلاق، فلسفه اخلاق، اخلاق توصيفي، اخلاق هنجاري فرا اخلاق، اخلاق كاربردي. مقدمه: اخلاق از مفاهيمي است كه سهل و ممتنع مي نمايد، همه مي دانند چيست ولي آن گاه كه عميق مي شوند، در درك مفاهيم، مباني و مبادي آن با چالش هاي جدي مواجه مي شوند. اخلاق به ابعاد مختلف حيات انساني (انديشه و رفتار) نظم و نسق مي دهد و در حقيقت ناظم رفتار فردي و مدير روابط اجتماعي انسان هاست. اخلاق مهمترين عامل شكوفايي حقيقت در درون آدمي و موجب بروز و ظهور آنها در حيات فردي و اجتماعي آدميان است. بر ماست كه با تبيين اين اصول و فضايل، مقدمات عمل را براي فرد و جامعه مهيا كنيم. اهميت علم و فلسفه اخلاق: جهت تبيين اين مهم نكاتي را يادآور مي شويم يكم: انسان در بدو خلقت به گونه اي است كه در بعد انساني قوه محض است. اوست كه بايد به كمك انديشه و با اراده و اختيار استعدادهايش را شكوفا نمايد «بخشي از استعدادها و ابعاد انساني همان خلقياتي است كه بايد انسان كسب كند اخلاق استعدادي است كه در وجود انسان نهفته است و براي آنكه انسان به كمال لايق خود برسد بايد اين جنبه از وجودش را نيز شكوفا سازد اين نوع كمال به واسطه يك سيستم اخلاقي ميسور است.»(1) دوم: يكي از مهمترين اهداف پيامبران و به ويژه پيامبر گرامي اسلام«ص» داشتن اخلاق نيكوست كه اگر چنين نبود نهال ضعيف اسلام به درختي چنين مستحكم مبدل نمي شد كه خداوند به پيامبر«ص» مي فرمايد «و َلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»(2) اگر تندخو و سخت دل مي بودي از گرد تو پراكنده مي شدند. به همين دليل است كه پيامبر گرامي اسلام در روايتي معروف مي فرمايند: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(3) به راستي كه من مبعوث شدم تا شرافت هاي اخلاقي را كامل و تمام كنم. سوم: اخلاق عامل شاكله ساز است. شاكله هيئت و شمايلي است كه آدمي با انتخاب هاي پي در پي خود در مواجه با رخدادهاي گوناگون در درون خويش نهادينه مي كند و با اين شاكله زندگي مي كند و مي ميرد و محشور مي شود به عبارتي با اين ويژگيهاي اخلاقي است كه حيات دنيوي و اخروي او رقم مي خورد. «ملكات و خلقيات و اعمال ما صورتي ملكي دارد كه فاني و موقت است و آن هم ظاهر اعمال است كه در اين جهان تحقق مي يابد. حقيقت و وجهه اي ملكوتي دارد كه پس از صدور از ما هرگز فاني نمي شود و آن از توابع و لوازم و فرزندان جداناشدني اعمال و رفتار ماست. ملكات و خلقيات و اعمال ما از وجهه ملكوتي و چهره غيبي باقي است و روزي خواهد رسيد كه ما به آنها واصل خواهيم شد و آنها را با همان وجهه و چهره مشاهده خواهيم كرد و زمينه و موجبات نعيم و لذت يا جحيم و عذاب ما همين امور خواهند بود.»(4) چهارم: با توجه ارتباطات بسيار قوي در جامعه به خصوص در اين دهه هاي اخير و كنجكاوي هاي ذاتي انسان، نياز مبرم به بحث هاي نظري و فلسفي در باب فلسفه اخلاق وجود دارد هم براي اقناع اشخاص و هم براي پاسخ گويي به پرسشهاي جامعه در فضاهاي حقيقي و مجازي و ... پنجم: گاهي در مرحله عمل به قوانين و احكام اخلاقي تعارض و تزاحم هايي پيش مي آيد براي تقدم بعضي بر ديگري و يا كنار گذاشتن اساس بعضي از آنها نياز به يك مبنا وجود دارد، كه اين مبنا بايستي در فلسفه اخلاق به بحث گذارده شود و بطور كلي بايد يك نظام منسجم اخلاقي با انديشه ورزي و دقت، طراحي شود كه هم بتواند پاسخ گوي نيازهاي فردي باشد و از طرفي هم بتواند جاذبه عقلاني داشته باشد. و اين مهم با داشتن مبنايي صحيح و مستحكم و نگاهي دقيق و عميق ميسر خواهد بود. بنابر وجوه بالا اهميت پرداختن به اخلاق و فلسفه اخلاق نمود بيشتري خواهد داشت و ضرورت پرداختن به آن بر همگان به ويژه انديشمندان نمايان مي شود. پيشينه بحث اخلاق و رعايت اصول اخلاقي، از بديهيات تاريخ بشر براي رسيدن به تعادل فردي و اجتماعي بوده است. همه جوامع ديني (به معناي عام) و غير ديني روابط خود را در چارچوب قواعد و قوانيني تنظيم كرده اند كه اكثر اين قواعد اخلاقي بوده، بقاء نسل آدمي حكايت از رعايت اين اصول و قوانين بوده است كه اگر چنين نبود امروز انسان با اين ماهيت وجود نداشت. البته و صد البته اساس تعاليم پيامبران و سفيران وحي نيز بر پايه اخلاق و رعايت اصول اخلاقي بنا نهاده شده است. بنابراين اخلاق از آغاز آفرينش آدمي حاكم بر او بوده و هم اكنون نيز ادامه دارد اگر چه حاكمان ظالم همواره اين اصول را ناديده گرفته اند ولي تمدن سازهاي واقعي مردمان گمنام بوده اند و آن اصول را نسل به نسل تا به امروز ادامه داده اند. اما فلسفه اخلاق، بدين شكل كه امروزه به عنوان يك رشته مستقل و علمي مطرح است. سابقه چنداني ندارد به نظر برخي از انديشمندان جورج ادوار مور(5) فيلسوف شهير و برجسته انگليسي اولين فردي است كه فلسفه اخلاق را با اين عنوان مطرح نموده، اندكي بيش از يك سده از عمر آن مي گذرد و بسيار نوپاست، وي كتاب مباني اخلاق(6) را در سال 1903 ميلادي به رشته تحرير در آورد و در آن به تبيين اصول و مباني اخلاق در شش فصل پرداخت كه عبارتند از: موضوع اخلاق، اخلاق طبيعت گرايانه، لذت اخلاقي، اخلاق مابعدالطبيعي، فلسفه اخلاق در رابطه با رفتار، آرمان يگانه(7) آقاي مور پس از آن در كتابها و مقالات و سخنراني هاي مختلف به تفسير نظريه اش پرداخت. بنابراين مي توان او را اولين مبين فلسفه اخلاق با ادبيات خاص نام نهاد كه به طور مستقل به اين مباحث مي پردازد. البته مباحث اين حوزه (فلسفه اخلاق) از دوران يونان باستان تاكنون وجود داشته است كه با مراجعه به تاريخ و رخدادهاي آن مي توان به اين مهم پي برد مثلا زماني كه سقراط(8) در زندان محكوم به مرگ شده بود، زمينه فرار از زندان را براي او مهيا كردند، او حاضر به زير پا گذاشتن قانون نشد و مجازات را پذيرفت و اين تمكين عملي از قانون يك رفتار اخلاقي بود اگر چه به ضرر او باشد. پس از سقراط، افلاطون(9) و سپس ارسطو(10) پي گير اين مباحث بودند و سپس اپيكوريان(11) و رواقيون ادامه دادند تا در قرون وسطا آگوستين هيپويي(12) و پس از آن سنت آنسلم(13) و به طور ضمني به مباحث فسلفه اخلاق پرداخته اند تا در دوران رنسانس(14) و پس از آن دوران مدرن (مدرنيسم(15) ) شخصيت هاي همانند جان لاك(16)، ديويد هيوم(17)، جرمي بنتام(18) جان استوارت ميل(19) فرد ريش(20) نيچه مطالبي از اين دست بيان داشته اند تا اينكه از قرن بيستم به بعد اين مطالب مدون و بطور جدي مورد بحث و نقد قرار گرفته است. مسلمانان نيز از هنگام بعثت پيامبر گرامي اسلام(ص) توجه به اخلاق را امري ضروري مي دانستند و آن را بخش بسيار مهمي از دين مي پنداشتند و به همين دليل دانشمندان بسياري به پيروي از تعاليم اسلام كتابهاي فراواني تاليف نموده اند. به عنوان نمونه كتاب تهذيب الاخلاق ابن مسکويه، تهذيب الاخلاق يحيي بن عدي، اخلاق ناصري خواجه طوسي، ارشاد القلوب ديلمي، مصابيح القلوب سبزواري، مكارم الاخلاق حسن بن امين الدين طوسي، احياء علوم الدين محمد غزالي، محجة البيضاء فيض كاشاني، جامع السادات ملامهدي نراقي و ده ها كتاب ديگر اخلاقي ... كه در باب اخلاق و علم اخلاق نگاشته شده است ولي در اين ميان توجه كمتري به فلسفه اخلاق به صورت مستقل شده است و شايد مهمترين دليل آن با اين باشد كه مسلمانان متكي به دين اسلام بوده اند و امر و نهي هاي آن را از جانب خداوند مي دانستند و آن راهها را بدون خطا مي پنداشتند نيازي به بحث هاي عقل و فلسفي در باب اخلاق و مبادي و مقدمات آن نمي ديدند. با اين وجود مباحثي همچون حسن و قبح عقلي در ضمن كتابهاي كلامي اصولي و فلسفي مطرح بودن و همينطور مباحث عقل عملي و عقل نظري و بحث هاي حقيقي و يا اعتباري بودن مفاهيم فلسفي كه در بر گيرنده مباحث اخلاقي است و نيز مباحث جبر و اختيار، اراده و انگيزه و ... در كتب فلسفي مطرح بوده است كه اميد است با توجه به داشته هاي فراواني كه در متون اصيل دانشمندان اسلامي وجود دارد بتوانيم فلسفه اخلاق متقن و محكمي كه در عرصه جهاني نيز مخاطبان فراواني دارد تبيين كنيم. واژه اخلاق اخلاق جمع خُلْق و خُلْق به معناي صورت باطني و ناپيداي انسان است كه سرشت و سيرت نيز ناميده مي شود «و حقيقته انه لصوره الانسان الباطنه»(21) در كتابهاي لغوي ماده مشترك خلق و خلق «خاء، لام، قاف» است با اين تفاوت كه خَلق به معناي آفرينش و گويا نوعي جبر در آن حاكم است و وقتي گفته مي شود فلاني داراي خلق زيبايي است يعني داراي اندام متناسب و ظاهري زيباست كه خودش در آن دخالتي نداشته است ولي خُلق نيز آفرينش است يعني آفريدن صفات و ويژگيهايي كه باطني هستند و با نيت و انگيزه انسان با اختيار خويش در درون خود نهادينه مي كند و زماني كه گفته مي شود فلاني داراي خلقي نيكوست يعني داراي سرشت و سجيه اي زيبا مي باشد كه از درونش مي جوشد بنابراين مي توان گفت خَلق آفرينش ظاهري و جبري انسان است و خُلق آفرينش باطني و اختياري اوست. معناي اخلاق اخلاق هيئتي استوار در جان آدمي است كه كارها به آساني و بدون نياز به انديشه از او صادر مي شود «الخلق عبارة عن هيته للنفس راسخه، تصدر عنها الافعال بسهوله و يسر من غير حاجة الي فكر و رويه»(22) كه البته اگر اين هيئت به گونه اي باشد كه در نظر عقل و شرع مورد پسند باشد آن را اخلاق نيكو و اگر زشت و ناپسند باشد آن را اخلاق بد مي نامند. البته براي اخلاق معاني ديگري نيز ذكر نشده است كه بنابر مباني مختلف، متفاوت است، كه مثلا مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي شناخت شناسانه تعريف مي كند و چنين مي فرمايد: «اخلاق علمي است كه به آن كه نفس انسان چگونه خلقي اكتساب تواند كرد كه جملگي احوال و افعال كه به اراده از او صادر مي شود جميل و محمود بود»(23) و يا بر اساس نظريه هنجاري يك فرد و يا يك گروه و الگوگيري از آن مطرح مي شود. همانند اخلاق عملي پيامبر(ص) و يا اخلاق رواقيون و اپيكرايان و ... و گاهي هم اخلاق به معناي «نهاد اخلاقي زندگي»(24) به كار مي رود در اين كاربرد اخلاق معنايي هم عرض هنر، علم و حقوق خواهد داشت. علم اخلاق علم اخلاق، علمي است كه دستورالعمل هاي كلي براي زيستن مقدس متعالي و ارزشمند را مورد بحث قرار مي دهد. به عبارت ديگر علم اخلاق، علم قالب هاي كلي چگونه زيستن متعالي و با قداست مي باشد. اين چگونگي، هم شامل رفتار مي شود و هم شامل ملكات نفساني، يعني انسان بايد چگونه رفتار كند و چگونه ملكاتي بايد داشته باشد تا زيستن او با ارزش باشد. ملكاتي مانند عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حكمت، استقامت، وفا، صداقت و . ..(25) پژوهش ها و مطالعات اخلاقي انديشمندان معاصر در جوامع مختلف، اخلاق را از زواياي گوناگون و متفاوتي مورد پژوهش و مطالعه قرار مي دهند در اين ميان سه حوزه، توصيفي، هنجاري و فرا اخلاق (تحليلي) از اهميت بيشتري برخوردارند كه به اختصار توضيح مي دهيم: 1ـ اخلاق توصيفي(26) اخلاق توصيفي به توصيف و معرفي اخلاقيات افراد، گروهها و جوامع مختلف مي پردازد اخلاق توصيفي عاري از هر گونه ارزيابي اخلاقي و ارزش داوري است. در اين صورت در اخلاق توصيفي از درستي و نادرستي احكام و معيارهاي اخلاقي سخني به ميان نمي آيد از اين رو هدف تحقيقات توصيفي در اخلاق فقط آشنايي با چگونگي رفتارهاي اخلاقي افراد و جوامع مختلف است نه ارائه تحليل عقلي و فلسفي از اخلاقيات و يا توصيه و ترغيب افراد به عمل بر طبق آن ها يا اجتناب از آن ها،(27) اين دست از پژوهشها معمولا در حيطه كاري جامعه شناسان مردم شناس و با مورخان و تاريخ نگاران قرار دارد. 2ـ اخلاق هنجاري(28) اين قسم از پژوهش كه آن را دستوري و يا توصيه اي مي نامند به بررسي افعال اختياري انسان و ارزش گذاري و قضاوت درباره آن مي پردازد كه به عنوان مثال كدام فعل خوب است و كدام بد و .... اخلاق هنجاري دو وظيفه اساسي را عهده دار است. يك: طرح معيارها و ملاك هاي فراگير اخلاقي براي اينكه معلوم شود كه كداميك از افعال اخلاقي درست يا نادرست و با خوب و بد و با زشت و زيباست. دو: تعيين مصداق خوبي و بدي، زشتي و زيبايي، درستي و نادرستي افعال خاص جزئي بنابراين ارائه معيارهاي اخلاقي براي خوبي و بدي و با بستگي و نبابستگي و تعيين مصاديق خوب و بد اخلاقي و بايد و نبايد اخلاقي از وظايف اخلاق هنجاري است و گفتني است روش بحث در اين نوع پژوهش اخلاقي، استدلالي و عقلي است، نه نقلي و تجربي(29) در اخلاق هنجاري نظريه هايي براي ارائه معيار عام اخلاقي مطرح شده است كه مي توان آنها را به سه دسته تقسيم نمود: 1ـ نظريه نتيجه گرا و يا غايت گروانه(30) 2ـ نظريه وظيفه گروانه(31) 3ـ نظريه فضيلت گروانه. (32) نظريات نتيجه گرا، ملاك خوبي و درستي عمل را وابسته به هدف و غايت مي دانند. البته اين غايات ممكن است، لذت، سود، قدرت، معرفت و ... باشد نظريات خود گروانه، با سود گروانه و يا دگر گروانه نيز از همين دست هستند يعني جز نظريات نتيجه گرا هستند. بنابر نظريه وظيفه گرا يك عمل ممكن است با صرف نظر از ميزان خير و خوبي كه در نتيجه آن به بار مي آيد به دليل ويژگيهاي دروني و ذاتي اش، خوب و بايسته باشد و مانند عمل احسان كه با صرف نظر از نتايج فردي و اجتماعي اش به دليل عادلانه بودن با متعلق فرمان خدا بودن، خوب و بايسته شمرده مي شود. بنابر نظر فضيلت گرايي به جاي تمركز بر ذات عمل، نتايج حاصل از آن در تشخيص خوبي با بايستگي اخلاقي بر ويژگيها و خصايل شخصي اهميت قائل است. (33) درباره تفاوت اين مكتبها در حد ساده سازي چنين مي توان گفت كه تمام بحث بر سر اين است كه چه چيزي به يك فعل ارزش مي دهد. در واقع ارزش مثبت يا منفي مي دهد؟! ديدگاه وظيفه گرايانه مي گويد خود فعل است كه في نفسه داراي ارزش مثبت يا منفي است اما ديدگاه نتيجه گرايانه مي گويد: فعل مطلقا ارزش ندارد بلكه به اعتبار آثار و نتايج است كه داراي ارزش مي شود. اما در اخلاق فضيلت نه خود فعل في نفسه ارزش دارد نه به اعتبار آثار و نتايج بلكه به اعتبار فاعل فعل است كه داراي ارزش مي شود. پس اخلاق فضيلت گرا، فاعل محور است. (34) اخلاق كاربردي(35) زير مجموعه اخلاق هنجاري است البته در حوزه هاي خاص زندگي همانند معاشرت، معيشت، دانشجويي، نقد، گفتگو، محيط زيست، سياست جنسي، تجارت پزشكي و ... اين رشته از اخلاق مورد اقبال فراوان انديشمندان غربي قرار گرفته است و آثار متعددي در خصوص مباحث متنوع اخلاقي پديد آمده است و مطمئنا با توسعه بيشتري در آينده پيش خواهد رفت و از اين جهت كه به خصوص يك حرفه و موضوع خاص مي پردازد، مي تواند بسيار راهگشا باشد. فرا اخلاق(36) (اخلاق تحليلي) فرا اخلاق به بررسي تحليلي درباره مفاهيم و احكام اخلاقي مي پردازد. فرا اخلاق مفاهيم و عبارات و جملاتي كه در اخلاق هنجاري مورد بحث قرار مي گيرند بررسي و تحليل مي كند دغدغه محلل در اين شاخه از اخلاق، درستي و نادرستي و حق و باطل بودن عبارات و قضايا نيست بلكه يك فيلسوف اخلاق در اينجا فقط به بررسي معناي خوب و بد و تحليل گزاره ها مي پردازد. در فرا اخلاق از جهات گوناگون، گزاره هاي اخلاقي مورد بررسي قرار مي گيرند كه اهم آن جهات عبارتند از هستي شناسي، معرفت شناسي معنا شناسي و منطقي: 1ـ هستي شناسي(37) در اينجا بحث بر سر اين است كه آيا مفاهيم اخلاقي ما بازاء خارجي دارند يا خير؟ يعني آيا حاكي از وقايع خارجي هستند يا فقط ذهني هستند و حكايت از امور ذهني مي كنند، به عبارت ديگر در چه جايگاهي قرار دارند. آيا جزء معقولات اوليه هستند و يا معقولات ثانيه فلسفي و يا معقولات ثانيه منطقي كه البته به اين بخش از فرا اخلاق كمتر توجه شده است. 2ـ معرفت شناسي(38) اينكه آيا گزاره هاي اخلاقي، مطلق اند يا نسبي و يا اينكه اخباري و يا انشايي هستند بايد با روش عقلي بحث كرد كه در چه دسته اي قرار دارند يعني با اعتبار معتبر ايجاد مي شوند كه نسبي باشند يا خبر از واقع مي دهند و ... و به بحث هايي از اين دست مي پردازد. 3ـ معنا شناسي(39) در مباحث معنا شناختي بحث بر سر اين است كه موضوع و محمول در گزاره هاي اخلاقي به چه معنايي هستند گر چه بيشتر از محمولات در گزاره هاي اخلاقي بحث مي شود ولي در موضوعات هم بحث اين است كه آيا مثلا در گزاره دروغ بد است آيا دروغ يك فعلي از افعال ارادي و اختياري آدمي است و يا اينكه يك صفت و ويژگي اوست كه خارج از اراده او رخ مي دهد و ... 4ـ منطقي(40) بحث اساسي در اينجا اين است كه «بايدها» از «هست ها» بدست مي آيند يعني نتيجه منطقي هست بعنوان يك واقعيت خارجي بايد بعنوان يك ارزش هست يا خير و يا اساسا چه ارتباطي بين گزاره هاي متفاوت اخلاقي وجود دارد و ... همه در جهت منطقي قابل بحث است. فلسفه اخلاق(41) فلسفه اخلاق نه فلسفه است و نه اخلاق بلكه در فلسفه اخلاق، چيستي و چرايي مفاهيم و گزاره هاي اخلاقي بررسي مي گردد در اين دانش مبادي و مباني علم اخلاق به صورت عقلاني بررسي مي شود. به طور كلي فلسفه اخلاق از پيش فرضها و مبادي و مقدمات علم اخلاق بحث مي كند برخي از بحث هاي فلسفه اخلاق درباره تعريف و تبيين پاره اي از مفاهيم (مبادي تصويه علم اخلاق) مثل بحث درباره مفهوم خبر، حسن، ضرورت، بايد و نبايد و مسئوليت ... و برخي ديگر درباره اثبات و تبيين تصديقات (مبادي تصديقه) گزاره هايي است كه قبل از علم اخلاق به عنوان پيش فرض مطرح مي شود مانند اينكه «انسان كمال جو است» ديگر از بحث هاي فلسفه اخلاق، بحث در مكتب هاي اخلاقي است كه ضمن آشنايي با آراء و انديشه دانشمندان و فيلسوفان اخلاق آنها با همديگر مقايسه و مورد نقد و بررسي قرار داده مي شوند. بنابراين مي توان گفت: فلسفه اخلاق علمي است كه درباره برخي مفاهيم اساسي و نيز پيش فرض هاي زيربنايي و مهم در علم اخلاق و همين طور طرح آراء انديشمندان و مكاتيب اخلاقي با روش عقلي و فلسفي به بحث و بررسي مي پردازد. فلسفه اخلاق معرفت درجه اول است يا دوم؟(43) در اينكه فلسفه اخلاق معرفت درجه اول است يا درجه دوم بايد توجه كنيم كه فلسفه اخلاق با فلسفه علم اخلاق متفاوت است. فلسفه اخلاق به بررسي مباني و احكام خود اخلاق مي پردازد و فلسفه علم اخلاق به بررسي مباني عناصري از مسائل و موضوعات جاري در متن علم اخلاق و مشخصا مفاهيم و گزاره هاي اخلاقي را موضوع كاوش عقلاني خود قرار مي دهد. بنابراين موضوع فلسفه اخلاق به معناي دانش درجه اول، همان موضوع علم اخلاق است و تنها تفاوت در روش است: فلسفه اخلاق موضوع اخلاق را كه همان خوب و بدها و ارزش هاي اخلاقي و ملكات نفساني «با توجه تعاريفي كه از اخلاق و موضوع آن مي شود» با روش فلسفي، عقلي و استدلالي بررسي مي كند. ولي فلسفه علم اخلاق معرفت درجه دوم است زيرا كه ناظر به علم اخلاق است كه محدود به مباحثي نظير معاني، مفاهيم و جملات اخلاقي، چگونگي وجود اوصاف اخلاقي كه امروز، تحت عنوان فرا اخلاق مي باشد. موضوع فلسفه اخلاق اگر قائل باشيم كه هر علمي لزوما نيازمند موضوعي است، مي توان گفت موضوع فلسفه اخلاق عبارتست از: پيش فرض ها، مفاهيم و مقدماتي كه در علم اخلاق مطرح مي شود. مسائل فلسفه اخلاق مسائلي كه در فلسفه اخلاق مورد بررسي قرار مي گيرند، قابل توسعه اند يعني مي توان مسائل ديگري به آن افزود و البته مهمترين آنها عبارتند از: 1ـ فعل اخلاقي چيست؟ 2ـ معيار فعل اخلاقي كدام است؟ 3ـ ريشه ارزش اخلاقي كجاست؟ 4ـ مفاهيم اخلاقي چه نوع مفاهيمي هستند (معنا دارند يا فقط براي ابراز احساسات و عواطف و اميال افراد به كار مي روند)؟ 5ـ مبادي فعل اخلاقي كدام است؟ 6ـ آيا فعل اخلاقي هدف مند است؟ 7ـ آيا اخلاق مطلق است يا نسبي؟ 8ـ رابطه اخلاق و دين كدام است (آيا مي توان از اخلاق سكولار (بدون دين) سخن گفت يا خير؟ 9ـ احكام و گزاره هاي اخلاقي از چه سنخي هستند. 10ـ معيار و ملاك توجيه و معقوليت احكام و ارزش هاي اخلاقي چيست؟ 11ـ آيا انسان داراي مسئوليت اخلاقي است. 12ـ آيا مسئوليت اخلاقي تنها در برابر فعل اختياري و ارادي صورت مي گيرد و يا در برابر نتايج، ترك فعل، انگيزه، عواطف و ... قابل تصور است؟ 13ـ آيا اخلاق از امور ماقبل ديني است يا پساديني محسوب مي شود؟ 14ـ منشاء الزام اخلاقي چيست؟ مسائلي كه مطرح شد و حواشي آنها بسيار گسترده و مهم اند و هر كدام را مي توان در مقاله اي جدا مورد بررسي قرار داد كه ان شاء الله و به حول و قوه الهي اگر توفيق رفيق راه شود سعي مي كنيم با زباني ساده و در حد توان اهم آن مسائل را بررسي كنيم. پانوشت ها : 1. مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاق، صدرا، 1370، ص 307. 2. سوره آل عمران، آيه 159. 3. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، جلد 68، ص 382، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403ق. 4. مطهري، مرتضي، عدل الهي، صدرا، ص 247، فلسفه اخلاق، ص 307. 5. . Gorge Edward moor (4 november 1873- 2 october 1985) 6. . principia ethica. 7. جورج ادوارد مور، مباني اخلاق، ترجمه غلامحسين توكلي، علي عسگر يزدي، ويراستار مصطفي ملكيان و پژوهشگاه علوم اسلامي، 1385. 8. . Socrates 470/ 469- 399 b.c 9. . plato lin classical attic; 428/ 4270424/ 423- 348/ 347 bc. 10. . Aristotles; 284- 323 bc. 11. مكتبي فلسفي كه به همت اپيكوروس در يونان باستان (متولد 342 ق. م) پايه گذاري شده است. 12. Augustin of hippo (345- 430) 13. Anselm of canterbury (1633- 1109) 14. دوران رنسانس يا نوزايي از قرن چهاردهم ميلادي شروع شد و تا قرن شانزدهم ميلادي ادامه داشت. 15. دگرگونيهايي كه از قرن هفدهم به بعد از انگلستان شروع شد و سپس در اروپا و آمريكا ادامه داشت و با انقلاب صنعتي در قرن هيجدهم در ديگر بخشهاي اجتماعي و اخلاقي و فرهنگي بروز و ظهور نمود. 16. jhon locke (1632- 1704) 17. pavid hume (1711- 1776) 18. jermy bentham (1748- 1832) 19.friedrich Nietzsche (1844- 1900) 20. Jhon stuart mill (1806-1873) 21. محمد مرتضي الزبيدي، تاج العروس، ج 13، ص 124. 22. محمد بن المرتضي الموعد بالمولي محسن الكاشاني، المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء جلد 5، ص 95 ـ دفتر انتشارات اسلامي. 23. خواجه نصير الدين طوسي، اخلاق ناصري، تهران ـ كتابفروشي اسلاميه، بي تا، ص 14. 24. فرانكنا، ويليام كي، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، طه، قم، 1389، ص 29. 25. يادنامه استاد شهيد مطهري، زير نظر دكتر عبدالكريم سروش، ج 1، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 1360، ص 406. 26. Descriptive ethics. 27. وارنوك، مري، فلسفه اخلاق در قرن بيستم، ترجمه ابوالقاسم ختابي، قم ـ بوستان كتاب، 1380، ص 33. 28. Normative ethics. 29. فرافكنا، ويليام كي، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، قم ـ كتاب طه، 1389، ص 27. 30. Teleological theory 31. Dentogical theory. 32. Uirtue theory. 33. جيل پورتر، اخلاق فضيلت، ترجمه انشاالله رحمتي، چهلم قبسات، شماره 13، ص 145. 34. برگرفته از آاثار استاد مصطفي ملكيان. 35. Applid ethics. 36. Meta ethics. 37. Ontological. 38. Epistemological. 39. Semantical. 40. Logical. 41. philosophy of Ethics. 42.به طور كلي اضافه فلسفه در سده اخير، به رشته هاي گوناگون از جمله علوم اجتماعي، اقتصاد، رياضيات، فيزيك و .... عنوان ايراني، فلسفه هاي مضاف به اين رشته ها به دليل روشي است كه در فلسفه به كار مي رود و آن پاسخ به «چرايي» در مباني و مبادي اين علوم با استفاده از روش عقلي و استدلالي است. 43. معمولا هر علم و معرفتي موضوعي دارد اگر موضوع علمي، علم ديگر باشد آن علم و معرفت را درجه دوم گويند؛ اگر موضوع علم، موضوع خود علم باشد آن را معرفت درجه اول گويند.
|