|
نظام اخلاقي در قرآن (محمدجواد نجفي)
در فرهنگ ديني ما پيوند اخلاقي انسان با پديده هاي هستي، استوارترين و شکوهمندترين خاستگاه همه پيوند هاي ديگري است که زواياي زندگي فردي، گروهي و اجتماعي را در هم تنيده است. نظام اخلاقي قرآن بر پايه خداگرايي، نگرش معنوي به هستي، معنا داري زندگي و انسان گرايي استوار است. ويژگي هاي اين نظام در نوع خويش ، بي همانند است . روشن است که بخش گسترده اي از آيات قرآن ، ويژه آموزه هاي اخلاقي است. گونه شناسي آيات، نشان گر آن است که حتي در شماري از احکام آيات به ارزش هاي اخلا قي در هدف گذاري و تشريع احکام اشاره شده است. همچنين نتيجه گيري هاي اخلاقي از رويدادهاي تاريخي ، پافشاري بر آرمان هاي اخلاقي در عرصه نظام اجتماعي ، نظام خانواده، جامعه و جهان در جاي جاي قرآن کريم به چشم مي خورد. از سوي ديگر، کوشش براي شناخت نظام اخلاقي قرآن از اين ديدگاه برخاسته است که پيامبر خاتم بر پايه نص قرآن والاترين منش هاي اخلاقي را در سراسر زندگي به اوج رسانده و با اعجاز اخلاقي خود توانسته است، دل هاي سياه و سختي را براي باور به توحيد، هموار کند چنان که اين حقيقت در قالب منت و مهر خدا به پيامبر به بيان آمده است سرانجام اين که ميدان جاذبه اخلاقي او در گذر قرن ها انسان هاي بسياري را دلداده ديانت اسلام بر محور شخصيت او ساخته، چنان که از زبان گهر بار خود او گزارش شده است که فرمود : من براي تحقق والايي هاي اخلاقي برانگيخته شدم. البته به گفته برخي پژوهشگران ، قرآن ، يک نظام اخلاقي جدا از نظام ديني، عرضه نمي کند و بنابر اين مفاهيم اخلاقي آن تابع مفاهيم ديني اند . حتي خود واژه اخلاق يا واژه اي که ساخت معنايي معادل آن داشته باشد هيچ گاه در قرآن به کارنرفته است (واژه خُلق دو بار در قرآن آمده است که فقط در يک مورد معناي رايج اخلاق از آن استفاده مي شود ) از لحاظ قرآن معني اخلاق، در دين نهفته است.(1) ديانت اسلام ، آکنده از آموزه هاي گوناگون اخلاقي در عرصه گسترده زندگي و در مراحل آن است. چنان که گوهر همه اديان، پرورش معنويِ شهروندان، آموزش ديگرخواهي و رعايت حقوق ديگران است و اين چيزي نيست جز صورت بندي قواعد اخلاقي براي پي افکندن پايه هاي زندگي بر شالوده معنادار ساختن زيست انساني . اديان چه تعليم يافته و چه تعليم نايافته مخصوصا در گفتگويي جدي با مقتضيات حيات اخلاقي پديد مي آيند و تحول مي پذيرند. اين اديان، قوانين عمل ، طريقه استدلال اخلاقي و معيار هاي فضيلت را به تفصيل بيان مي کنند. براي اين که تعهد به حيات اخلاقي را تقويت کنند ، جهان را به صورت نظامي اخلاقي تصوير مي کنند که در نهايت حاضرند اين نظام اخلاقي را به صورتي اصلاح و تلطيف کنند که به همه اجازه دهد به عالي ترين مرحله فضيلت اخلاقي نايل شوند و سنت هاي ديني در همه اين راه ها به تکامل اخلاقي بشر و خود شناسي وي کمک کرده اند و اديان، آن چنان که برخي متفکران قرن نوردهم استدلال کرده اند به اخلاق قابل تحويل نيست چون دين به دغدغه ها و نيازهاي مختلفي از انسان نظر دارد؛ ميل زيبا شناختي ، کنجکاوي علمي و تاريخي ، تمايلات آييني و تعقلي همه در ايمان ديني به گونه اي بروز مي يابند. ولي هيچ کس را ياراي انکار اين نيست که دغدغه هاي اخلاقي به اتم معنا، از محوري ترين جنبه هاي حيات ديني بوده است. (2) از ميان پايه هاي بنيادي نظام اخلاقي اسلام، يکي رهيافت به هستي با رويکرد خدامحوري است که واقعيت هستي را با حضور خدا به عنوان آفريدگار و همچنين تدبيرکننده ي آفريدگان، تفسير مي کند. در جهان بيني اسلامي، خدا حي و قيوم، زنده و پاينده و پايدارساز جهان است. بر پايه ي اين نگرش آنتولوژيک (هستي شناسانه)، نظام اخلاقي استوار است که منظومه ي ارزش هاي اخلاقي را بر بنيان پيوندي رياضي با نظام اعتقادي به عنوان هدف گسيل پيامبران به سوي مردم معرفي مي کند. نظامي که در آن، ارزش گذار، تنها خداست و پيامبران، نمودهاي والاي عيني ارزش هاي خدايي اند. عنصر برجسته ي ديگر هم بسته با نظام اخلاقي، دستگاهي حقوقي است که در پيوندي استوار با نظام اخلاقي و اعتقادي، زندگي بيروني، ظاهري، فردي و اجتماعي انسان را پوشش مي دهد. احکام، رواني زنده و زاينده دارد به نام عدالت که برپايه روايت اسلامي «العدل حياة الاحکام» (دادگري، مايه ي زندگي و اصالت احکام است)، برگوهر عدالت سامان مي يابدکه آن هم اصل محوري اخلاق است. عدالت اصل والاي اخلاقي و هدف اجراي احکام است که چون روح به پيکره ايمان زندگي مي بخشد و بر سبک زندگي انسان ها اثر مي نهد. بنابراين هويت اخلاقي انسان مومن، سرشتي ترکيبي و جامع نگر دارد که بر پايه نگرش معنوي به سراسر هستي، تکليف اخلاقي و حقوقي او را مشخص مي کند و به وي شخصيتي کل نگر و سامان مند مي دهد که چهره ي او را از ديگران برتر مي نمايد. پايه هاي نظام اخلاقي قرآن 1. رهيافت به هستي محور اصلي همه مفاهيم دين و اصلي ترين محور انديشه اسلامي خداست. کانون اصلي دستگاه انديشگي همه فرقه هاي مسلمان که در قلمرو جهان اسلام و برپايه قرآن و روايات اسلامي شکل گرفته است، به رغم همه اختلاف هاي فکري، باور به يگانگي خدا بوده است؛ رويکرد اسلامي به هستي بر محور وجود و حضور پروردگار شکل مي گيرد چنان که سراسر هستي بدون وجود مطلق و محض و بسيط او تحقق ندارد. پروردگار آفريدگار، تدبيرگر و هستي بخش همه چيز است؛ هيچ موجودي مستقل از ذات پاک او هستي ندارد. اين هستي همواره از سوي پروردگار جريان دارد، او علت محدثه و مبقيه همه چيز است، همه چيز آيت و آينه هستي اوست. از ديدگاه خدا به هستي انديشه مي شود.. جهان يکسره ملک خدا و از آن اوست و در حرکت خود به او باز مي گردد. در قرآن کريم بيش از هر چيز بر قياس ناپذيري خدا با ديگر موجودات تاکيد شده است: « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ » (3) در قرآن، خدا، از دو وجه وصف مي شود. از سويي خداوند متعالي است: « سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ » (4) و هيچ همانندي ندارد: « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ » (5) و با ديگر پديده ها سنجش ناپذير است: « لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ » (6). از سوي ديگر در تعامل با آدميان و در پيوند با ايشان است؛ از رگ گردن به آن ها نزديک تر است: « وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ » (7)، آن ها را دوست مي دارد: « يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ » (8) و حتي آدميان مي توانند دوست (خليل) او باشند (9) در تاريخ بشر مداخله مي کند و تاثير مي گذارد و حتي رفتارهاي آدميان را همانند ايشان پاسخ مي دهد: « وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ » (10). همچنين در تقسيم بندي ديگري مي توان گفت از سويي بر جنبه سلبي و تنزيهي اوصاف او تکيه مي شود و از سوي ديگر به جنبه هاي ثبوتي و ايجابي اشاره مي گردد( تشبيه و تنزيه). اوصاف گوناگوني که در قرآن به خدا نسبت داده شده است، بر پايه تقسيم بندي امروزي در دامنه سه وصف عمده در خور تقسيم بندي است: قدرت، علم مطلق و خير خواهي محض خدا. گرچه متکلمان اين اوصاف را ذيل هفت اصل بررسي کرده اند، آنان اراده، حيات، سمع، بصر، وکلام را بر دو مورد نخست افزوده اند. (11). امام علي (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه مي فرمايد: « حمد باد خداوندى را كه سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهايش عاجز آيند و كوشندگان حق نعمتش را آن سان كه شايسته اوست، ادا نتوانند کرد. خداوندى، كه انديشه هاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى كه فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهايتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت، كه در زمان نگنجد و مدت نپذيرد. آفريدگان را به قدرت خويش بيافريد و بادهاى باران زاى را بپراكند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره هاى كوهساران، زمينش را از لرزش بازداشت. اساس دين، شناخت خداوند است و كمال شناخت او، تصديق به وجود اوست و كمال تصديق به وجود او، يكتا و يگانه دانستن اوست و كمال اعتقاد به يكتايى و يگانگى او، پرستش اوست. دور از هر شايبه و آميزه اى، و پرستش او زمانى از هر شايبه و آميزه اى پاك باشد كه از ذات او نفى هر صفت شود، زيرا هر صفتى گواه بر اين است كه غير از موصوف خود است و هر موصوفى، گواه بر اين است كه غير از صفت خود است. هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند، او را با قريني پيوسته، و آنکه با قرينش پيوندد دوتايش دانسته، و هر آنکه دو تايش خواند، جزء جزئيش داند، و آنکه او را جزء جزء داند، او را نداند، و آنکه او را نداند در جهتش نشاند، و آنکه در جهتش نشاند محدودش انگارد، و آنکه محدودش انگارد، معدودش شمارد، و آنکه گويد در کجاست در چيزش در آرد، و آنکه گويد در چيزي است، ديگر جاي ها را از او خالي دارد. خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث، منزه است. موجود است، نه آن سان كه از عدم به وجود آمده باشد؛ با هر چيزى هست، ولى نه به گونه اى كه همنشين و نزديك او باشد؛ غير از هر چيزى است، ولى نه بدان سان كه از او دور باشد. كننده كارهاست ولى نه با حركات و ابزارها. به آفريدگان خود بينا بود، حتى آن زمان، كه هنوز جامه هستى بر تن نداشتند. تنها و يكتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده كه فقدانش موجب تشويش گردد. موجودات را چنانكه بايد بيافريد و آفرينش را چنانكه بايد آغاز نهاد. بى آنكه نيازش به انديشه اى باشد يا به تجربه اى كه از آن سود برده باشد يا به حركتى كه در او پديد آمده باشد و نه دل مشغولى كه موجب تشويش شود. آفرينش هر چيزى را در زمان معينش به انجام رسانيد و ميان طبايع گوناگون، سازش پديد آورد و هر چيزى را غريزه و سرشتى خاص عطا كرد. و هر غريزه و سرشتى را خاص كسى قرار داد، پيش از آنكه بر او جامه آفرينش پوشد، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پيچ و خم هر كارى را مى دانست.» 1/2. خداي اسلام به خلاف خداي فلسفه يونان که به جهان بي اعتناست و در تاريخ جهان دخالتي ندارد، حتي از ديدگاه فيلسوفان مسلمان، شارع، فرستنده پيامبران و تعيين کننده تکليف و بازخواست کننده در روز جزا ست. (12) خداي فلسفه يونان از جهان جداست و جنبه فاعلي بودن آن تنها به وسيله غايي بودن اوست. در قرآن خدا نور آسمان ها و زمين: « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ »، ولي وسرپرست ايمان حق پرستان: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا »، همچنين زنده و برپا دارنده است. 1/ 3. پيوند پروردگار با هستي از راه ساختاري است که او خود پرداخته است. آفرينش جهان و پديده هاي هستي جدا از پديدآوردن نظام آن نيست. بدين ترتيب در تکوين جهان، فرشتگان با انجام ماموريت هاي گوناگون ابزار خدا در اداره جهان اند. در قرآن کريم، ايمان به فرشتگان بخشي از باورمندي گروندگان را شکل مي دهد، فرشتگاني که در گستره هستي، دنيا و آخرت، غيب و شهود، هريک، قلمرو و ماموريتي ويژه دارند، قرآن مي فرمايد: « آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ ». (13) همچنين مي فرمايد: « لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلاَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ»؛ نيكى آن نيست كه روى را سوى خاور و باختر بگردانيد، بلكه نيكى (از آن) كسى است كه به خداوند و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران ايمان آورد . (14) در اين آيه، ياد نام فرشتگان در کنار نام پروردگار آمده است. همچنين کارهاي گوناگوني همچون نظارت و مراقبت انسان، آورنده وحي، ياري رسان در اوضاع خاص زندگي، گيرنده جان انسان ها و نگهباني بهشت و جهنم در قرآن به فرشتگان نسبت داده مي شود که نشانه وجود کار ساز آنان در کارگاه هستي است و اين جزو باورهاي بنيادين دستگاه انديشگي اسلامي است. پس در جهان شناسي اسلامي، جهان در طبيعت چکيده نمي شود بلکه مراتبي فراتر از آن هست که به عبارات گوناگوني چون غيب جهان، ملکوت هستي و باطن عالم و عوالم عقول از آن ياد مي شود. بحث در باره فرشتگان از ديرباز با پيدايش هستي و آفرينش انسان گره خورده است و بحث از سرشت آنها و سپهر هستي شان در سراسر کتاب خدا پرا کنده است. 2. جهان شناسي. جهان هستي تنها به جهان محسوس محدود و منحصر نيست و گستره آن بسيار پهناورتر از جهان ديدني هاست. قرآن جهان محسوس را «شهادت» مي خواند و آن را در برابر«غيب» مي نهد. (15) 2/1. طبق جهان شناسي اسلام، موجوداتي در جهان به نام ملک(فرشته) وجود دارند. قرآن بارها و بارها از فرشتگان سخن گفته است. فرشتگان موجودات مجردي اند که يک سر عقل اند و از هر شائبه مادي پيراسته اند: فرشتگان بندگان گرامي خدا هستند و هيچ گاه از فرمان او سر نمي پيچند. (16) مولانا گفته است: در حديث آمد که خلاق مجيد خلق عالم را سه گونه آفريد: يک گروه را جمله عقل و علم بود، او فرشته است و نداند جز سجود؛ اينان آفريده هايي والا مقامند که ميان خداوند و عالم مشهود نقش ميانجي دارند. هيچ رويداد کوچک و بزرگي در عالم نيست، مگر آن که آنان عهده دار صورت پذيرفتن آنند. فرشتگان با نگرش به شمار بسيارشان، هر يک در مرتبه اي قرار دارند و مرتبه ها داراي درجه هاي بالا و پايين است. به عبارت ديگر برخي از آنان دستور مي دهند و برخي فرمان مي برند. فرشتگان کارها و وظايف مختلفي بر عهده دارند. مثلاً رقيب و عتيد بر انسان موکلند و کردار و گفتار وي را ثبت و ضبط مي کنند. برخي از آنان روز قيامت در زمره کسانيند که در حق گنهکاران شفاعت مي کنند. (19) پاره اي ديگر که بسيار نيرومند و دل سخت هستند، در روز قيامت به عذاب دادن انسان هاي ناسپاس و بدکار مي پردازند. (20) 2/2. آنچه از آيه هاي قرآن در زمينه آفرينش آسمان و زمين بر مي آيد، اين است که آفرينش آن دو از عدم محض نبوده، بلکه پيش از اين شکل ظاهري، ماده اي انباشته و متراکم بوده که اجزاي آن در دو روز يا دو برهه از زمان گسترش يافته، و زمين کنوني به وجود آمده است. بن مايه آفرينش آسمان ها دود است که آن نيز گشوده و باز شده، و در دو برهه به صورت هفت آسمان در آمده است. در ميان اين آسمان ها، آسمان دنيا همين جهان پر ستاره بالاي سر ماست. قرآن از شش آسمان ديگر چيزي نگفته است. برخي آيه ها گوياي اين امر هستند که آسمان جايگاه فرشتگان است و درهايي دارد که به روي کافران بسته است و اشياء و روزي ها را از آن جا فرو مي فرستند. (21) 2/ 3. در فرهنگ اسلامي انسان از ميان همه آفريدگان برتر است حتي از فرشتگان که در عالمي فراتر از عالم انساني هستند، انسان جانشين خدا برزمين است و هيچ آفريده ديگري نتوانسته جاي او را در ساختار هستي پر کند؛ اعتراض فرشتگان در آغاز آفرينش هم به جايي نرسيد. خداوند، جامه کرامت بر قامت انسان پوشانده و او را هدف اصلي آفرينش جهان خوانده است. انسان خليفه خدا در زمين است و با خداگونه شدن اين قوه را به فعليت مي رساند؛ انسان کامل تبلور اسما و اوصاف الاهي است و از همين روست که اخلاق والاترين هدفي مي شود که انسان براي عينيت آن پا بر زمين نهاده است. 2/4. از ديدگاه فرهنگ اسلامي، پيامبران در نظام هستي جايگاهي برجسته دارند؛ چنان که خداوند با گسيل آنان نظام تشريع را پي افکنده، فيض پيوسته خود را نثار بندگان فرموده و همگان را زير پوشش هدايت خويش گرفته است. پيامبران از سويي با نويد و مژده بهشت و از ديگر سو با هشدار و بيم دوزخ، بندگان را با آيين پرستش آشنا مي سازند، پرستشي از سر آگاهي و براي گسترش ظرفيت وجودي انسان در عين بي نيازي خدا. زندگي انسان باورمند در پرتو راهنمايي فرستادگان خدا، روحي معنوي و بالنده به خود مي گيرد و از انبوه پليدي هايي که مي تواند دامنگير انسان شود، مي پيرايد. قرآن مي فرمايد: « وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.(نحل/16)؛ البته در ميان هر مردمي پيامبري برانگيختيم (تا بگويد) خدا را پرستش کنيد و از طاغوت بپرهيزيد». پرهيز از هرچه جز خداست، انسان را خداگونه مي سازد و به والايي هاي انساني مي آرايد. نظام اخلاقي پايه ي بنيادين اسلام، نظام اخلاقي اي است که بر بنيان دستگاه جهان بيني توحيدي، خدا را سرچشمه همه ارزش هاي ديني مي داند؛ او خود ارزش گذار و پشتوانه استوار ارزش هاي اخلاقي است. خداي اسلام که خود اخلاقي است ارزش هاي جاودان را مي آفريند. و از بندگان مي خواهد با زندگي اخلاقي به او نزديک شوند. او اخلاق مداري را نزديک ترين راه پيوستن به پروردگار مي شناسد: « ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (22)؛ اي کساني که ايمان آورده ايد براي خدا برخيزيد و گواهان بر دادگري باشيد و بدي گروهي شما را وادار نکند که از دادگري روي برتابيد دادگري کنيد که نزديکترين راه به پارسايي است و از خدا پروا کنيد که خدا به آن چه مي کنيد آگاه است». بدين ترتيب رعايت عدالت و فرزانگي اخلاقي گوهر شخصيت انسان را شکل مي بخشد. در تاريخ انديشه اسلامي به دگرگوني هايي بر مي خوريم که سرنوشت پرورش معنوي انسان را به خود گره زده، چهره هاي متفاوتي از انسان اخلاق اسلامي به يادگار نهاده است. 1. اخلاق درون گرا. بررسي متون ديني نشان مي دهد درون گرايي در اخلاق از سفارش هايي است که متون اخلاقي کهن از آن حکايت مي کند و در متن قرآن هم نشانه هايي براي آن مي توان يافت تا آن جا که پايش نفس جز با پرداختن هميشگي به آن ممکن نيست. امام علي(ع) در سخني مي فرمايد: اى مردم، خوشا کسى که پرداختن به عيب خويشتن او را از عيب ديگر مردم بازمي دارد و خوشا کسى که در خانهاش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگريد. (23) عارفاني چون مولانا جلال الدين رومي، شغل اصلي انسان را اشتغال به نفس دانسته هرکار ديگر را بيکاري مي انگارد: در زمين مردمان خانه مکن کار خود کن کار بيگانه مکن کيست بيگانه تن خاکي تو کز براي اوست غمناکي تو تا تو تن را چرب و شيرين مي دهي جوهر خود را نبيني فربهي(24) مولوي تمثيلي شايسته دارد: فرض کنيد انسان زميني جهت ساختمان براي خودش تهيه کرده، به هر علتي نمي رود آن جا ساختمان کند. هنگام شب عمله و بنا و مهندس و مصالح مي فرستد آن جا تا يک ساختمان بسازند براي آنکه در آن سکونت بکند. پول ها خرج مي کند، خانه اي مي سازند مکمل و مجهز و او هم خاطرش جمع که خانه خيلي خوبي براي خودش ساخته است. آن روزي که حرکت مي کند برود داخل خانه، وقتي نگاه مي کند مي بيند خانه را در زمين ديگران ساخته؛ خانه را ساخته ولي نه در زمين خودش، در زمين ديگران. زمين خودش چطور؟ لخت و عور آنجا مانده. چه حالتي به انسان دست مي دهد؟ مي گويد اين، حالت همان آدمي است که وارد قيامت مي شود، خودش را مي بيند مثل يک زمين سخت؛ آن که برايش کار نکرده خودش است و آن که برايش کار کرده او نبوده. گر ميان مشک، تن را جا شود وقت مردن گند آن پيدا شود اگر اين بدن را هميشه توي مشک بگذاري، همين قدر که مرد، دو روز که بگذرد عفونت مي گيرد و مردم مجبورند براي فرار از عفونتش آن را دو متر زير خاک مخفي کنند. مشک را بر تن نزن، بر جان بمال مشک چه بود نام پاک ذوالجلال اين درون گرايي رويه ديگر آخرت گرايي است که انسان را بر آن مي دارد که در همه کارهايش در دنيا به انگيزه رستگاري در آخرت به عمل بپردازد. « وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَة (25)؛ و بجو در آنچه خدا به تو داده خانه آخرتت را ». (26) قرآن در جاي ديگر مي فرمايد: « وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون (27)؛ و زندگى دنيا جز بازيچه و سرگرمى نيست و بىگمان براى كسانى كه پرهيزگارى مىورزند سراى واپسين نيكوتر است؛ آيا نمىانديشيد؟» بدين سان زندگي دنيا بستري براي دستيابي به آرمان اخروي است .در ادبيات ديني، از نسبت دنيا و آخرت به گونه هاي متفاوتي اشاره شده است؛ چونان اين که دنيا کشتزار آخرت، جايگاه بازرگاني انسان، بازداشتگاه انسان و ديگر مضمون هايي که دستاويز درون گرايي شماري از صوفيان و عارفان در گذر تاريخ اسلام بوده است و آنان را به گوشه هاي عزلت و چله نشيني ها کشانده از عرصه هاي عمومي بيرون برده است و گونه اي اخلاق ديگر گريز را نمايندگي مي کند. جستجوي معرفت و پيوستگي حق از راه دوري از خلق و بي اعتنايي به انبوه رنج هاي اجتماعي که شمار بسياري از بندگان خدا را در تنهايي تحمل آن فرو نهاده است. درون گرايي مطلق در نظام اخلاقي قرآن، درون گرايي مطلق سفارش نمي شود بلکه شکوفايي اخلاقي انسان در متن جامعه و در گرما گرم کنش هاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و فکري رقم مي خورد. ،گوشه گيري، دوري گزيني و انزوا در فرهنگ اسلام نکوهش و نفي شده است. عبارت معروف: «لا رهبانیة في الاسلام» با تعبير «رهبانیة امتي الجهاد». کمال مي يابد. در ادبيات اديبان که بستر رواج اخلاق ديني در گذر تاريخ بوده است همين ديدگاه بازتاب يافته است: عبادت بجز خدمت خلق نيست به تسبيح و سجاده و دلق نيست سخني از شهيد مطهري براي روشن کردن مرزهاي اخلاقي نقل مي شود: « مسئله ديگري که در انسان کامل عرفان وجود دارد و اسلام آن را تأييد نمي کند، اين است که در عرفان فقط درون گرايي مطرح است، يعني برون گرايي خيلي تحت الشعاع قرار گرفته است؛ جنبه فردي در آن زياد است و جنبه اجتماعي محو شده يا بگوييم کمرنگ شده است. انسان کامل عرفان انسان اجتماعي نيست، انساني است که فقط سر در گريبان خودش دارد و بس.» (28) 2. اخلاق برون گرا. در آموزه هاي ديني پرداختن به اخلاق اجتماعي و کوشش در استوارسازي هنجارهاي اجتماعي چندان برجسته مي نمايد که که گويي برون گرايي در دين اصل است. به عنوان نمونه: «فَلااقْتَحَمَالْعَقَبَةَوَماأَدْراكَمَاالْعَقَبَةُ بدين ترتيب آيات قرآني از ويژگي هايي در انسان مومن خبر مي دهد که برون گرايي را اصل مي نماياند. در سخني از پيامبر آمده است که: « اللهمّ بارِك لنا في الخُبز و لا تُفَرِّقْ بيننا و بينَه فلولا الخبزُ ما صلّينا و لا صُمْنا و لا ادَّينا فرائضَ ربّنا پروردگارا، نان را برايمان مبارک فرما! (که) اگر نان نباشد، نه مي توانيم نماز بخوانيم و نه روزه بگيريم و نه ديگر واجبات پروردگار عزوجل را انجام دهيم ». (31) و امام علي(ع) در نهج البلاغه بي دردي رادردي بزرگ مي شناسد: « وَ حَسْبُكَ دَاءً اءَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ وَ حَوْلَكَ اءَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ؛ درد تو اين بس كه شب سير بخوابى و در گرداگردت جگرهايي بود در آرزوى پوست بزغاله اى ». (32) و از ابوذر غفاري نقل شده است كه: «عجبت لمن له عيال وليس له مال كيف لا يخرج علي الناس شاهراً سيفه؛ در شگفتم از كسي كه غذا در خانه پيدا نمي کند، چگونه شمشير خود را بر مردم نمي كشد؟ » (33) اين نمونه ها از روايات بسيار ديگري چينش شده است که آشکارا اخلاق برون گرا را جزو هسته اصلي شخصيت انسان مي داند.اما آيا به راستي اخلاق اسلامي برون گراست؟ 3. اخلاق فراگير در منطق اخلاق اسلامي درون گرايي در متن برون گرايي معنا مي شود زيرا انسان موجودي پيچيده است که ابعاد گوناگون او در هم تنيده است ودر عين زندگي درمتن طبيعت در فراسوي آن،در جهان هاي ديگري هم زندگي مي کند. امام علي(ع) مي فرمايد: أتزعم انک جرم صغير و فيک انطوي العالم الاکبر؛ آيا مي پنداري جرم کوچکي هستي در حالي که جهان بزرگ تر در تو نهفته است. بنابراين درون گرايي به گوشه گيري و برون گرايي به گريز از معنويت تفسير نمي شود. در اخلاق اسلامي انسان موجودي چند بعدي شناخته مي شود که داراي نياز هاي فردي و اجتماعي، دروني و بيروني و حواس ظاهري و باطني است که همه اينان در يک هماهنگي پيشين بنياد زندگي انساني را شکل مي دهند در قرآن آيه اي هست که اين هماهنگي در اوج معنوي و در پيوند مستقيم فردي با خدا از همدردي با بندگان او کوتاه نمي آيد. (34): « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (35)؛ جز اين نيست كه ولى شما خداست و رسول او و آنان كه ايمان آوردهاند، همان ايمان آورندگانى كه اقامه نماز و اداى زكات مىكنند در حالى كه در ركوع نمازند... » اگر انجذاب خيلى كامل شد، در آن، حالت برگشت است يعنى شخص در عين اينكه مشغول به خدا هست، مشغول به ماوراء هم هست. بعضى افراد در همه احوال در حال خلع بدناند مثلاً الآن با ما و شما نشسته اند و در حال خلع بدن هستند. به نظر آنها آن حالتى كه در وقت نماز تير را از بدنش بيرون بكشند و متوجه نشود، ناقصتر از آن حالتى است كه در حال نماز توجه به حال فقير دارد، نه اينكه در اينجا از خدا غافل است و به فقير توجه كرده، بلكه آنچنان توجه به خدايش كامل است كه در آن حال تمام عالم را مىبيند.(36) در اخلاق ديني دنيا از نگاه آخرت و برون از رهگذر درون و ظاهر با عينک باطن به تماشا گرفته مي شود، جهاد که روشن ترين صحنه درگيري زندگي دنيوي است تنها براي خدا و ستردن چهره جهان از زنگار آلودگي به ستم، معنا مي يابد هرگناهي قالبي ظاهري دارد و محتوايي باطني: « وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ(37)؛ گناه ظاهر و نهان را واگذاريد، كسانى كه گناه مىكنند به زودى سزاى اعمالى را كه مىكردهاند خواهند ديد ». مطهري در سخني جامع، موضع اسلام را چنين بيان کرده است: « ولي اسلام ضمن آنکه همه آنچه را که در مورد دل و عشق و سير و سلوک و علم افاضي و علم معنوي و تهذيب نفس گفته مي شود تأييد مي کند، انسان کاملش انسان جامع است، برون گرا هم هست، جامعه گرا هم هست، هميشه سر در گريبان خودش فرو نبرده است؛ اگر شب سر در گريبان خود فرو مي برد و دنيا و مافيها را فراموش مي کند، روز در متن جامعه قرار گرفته است. درباره اصحاب حضرت حجت (عجّل اللَّه تعالي فرجه)- که نمونه هايي از مسلمان کامل هستند- مکرر در مکرر در اخبار آمده است که: رُهْبانٌ بِاللَّيْلِ لُيوثٌ بِالنَّهارِ اگر در شب سراغشان بروي، گويي سراغ يک عده راهب رفته اي، سراغ عده اي رفته اي که در دامنه يک کوه در غاري زندگي مي کنند و جز عبادت چيز ديگري سرشان نمي شود. ولي در روز، شيران نرند. آنها راهبان شب و شيران نر روز هستند. خود قرآن هم اينها را با يکديگر جمع مي کند: التّائِبونَ الْعابِدونَ الْحامِدونَ السّائِحونَ الرّاکِعونَ السّاجِدونَ. اينها همه، آن جنبه هاي دروني است. بعد مي فرمايد: الْامِرونَ بِالْمَعْروفِ وَ النّاهونَ عَنِ الْمُنْکَرِ. فوراً وارد جنبه هاي جامعه گرايي آنها مي شود: آنها مصلحان جامعه خود هستند. يا در آن آيه کريمه مي فرمايد: مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَي الْکُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ. در اينجا اول جنبه جامعه گرايي را مي گويد: پيامبر و همراهانش (حال بنا بر بعضي تفاسير، خصوص همراهانش را مي گويد) اشِدّاءُ عَلَي الْکُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ در مقابل پوشندگان حق و حقيقت و کساني که با حقيقت عناد مي ورزند، با صلابت و محکم و مانند ديواري روئين هستند و نسبت به اهل ايمان يک پارچه محبت، مهرباني، خير و رحمت. بعد مي فرمايد: تَريهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً همين جامعه گراها را در حال رکوع و سجود مي بيني. يَبْتَغونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً از خداي خود فزوني مي خواهند و به آنچه دارند قانع نيستند و رضاي حق را مي خواهند؛ يعني افرادي نيستند که براي خود، دنيا يا آخرت را بخواهند، براي آنها رضاي حق از هرچيزي برتر و بالاتر است. سيماهُمْ في وُجوهِهِمْ مِنْ اثَرِ السُّجودِ؛ در چهره آنها آثار عبادت و آثار سجود را مي بيني. اين يک نقطه ضعف ديگري است که در انسان کامل تصوف ديده مي شود. البته بسياري از پيشروان عرفان چون شديداً تحت تأثير تعليمات اسلامي بوده اند، متوجه اين نکته بوده اند و در کلمات خود به اين نکته اشاره کرده اند. اما به هرحال گاهي کم و بيش اين افراط پيدا شده است؛ يعني درون گرايي به حدي رسيده که ديگر برون گرايي نفي شده است. اسلام اين جهت را تأييد نمي کند».(38) نسبت نظام اخلاقي قرآن با ساختار کلي آموزه هاي ديني باورمندي به نظام حقوقي برآمده از سرچشمه وحي از مولفه هاي فرهنگ اسلامي است. متن قرآن و روايات اسلامي آکنده از آموزه هايي است که تکليف ها، بايدها و نبايد هايي را براي انسان بيان مي کند که سرسپردن به آنان در شکل بخشيدن به هويت انسان مسلمان تعييين کننده است. اين احکام قلمرو گسترده زندگي آدمي را در بر مي گيرد و عرصه هاي فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي را در مي نوردد. برخورداري از جهان بيني توحيدي و آراستگي به ارزش هاي اخلاقي براي شکل گيري هويت اسلامي بسنده نيست بلکه افزون بر آن پايبندي به احکامي مسلم در قالب شريعت، مکمل هويت ديني انسان است. نسبت احکام با اخلاق احکام با اخلاق نسبتي معنادار دارد چندان که احکام، بستر ساز پيدايش روح اخلاقي است ودر همه احکام نگرش اخلاقي زيربناي تعيين حکم و هدف نهايي آن است. هيچ حکمي پيراسته از هدف اخلاقي نيست درپشت هر حکم فقهي راز و رمزي اخلاقي نهفته است که با تکرار و تمرين انجام حکم شرعي دستيابي به والايي اخلاقي ممکن مي شود. نماز که ستون شريعت است در هاله اي از ارزشهايي برين اخلاقي قراردارد. خدا در قرآن مي فرمايد: « اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (39)؛ آنچه از كتاب به تو وحى شده بخوان و نماز به پادار كه نماز از فحشاء و منكرات جلوگيرى مىكند و ذكر خدا بزرگتر است و خدا مىداند كه چه مىسازيد ». نماز که سرآمد احکام شرعي و روح بندگي است با آثار گسترده فردي و اجتماعي همراه است. انسان سرآمد دين مدار از هرگونه زشتي دور مي شود و فراتر از هر والايي و بالندگي اجتماعي از نيروي آرامش برآمده از ياد خدا برخوردار مي گردد. ديگر احکام شريعت نيز هريک به تناسب، داراي اهداف و ره آوردهاي اخلاقي اند به گونه اي که مي توان گفت هيج حکم شرعي بدون نتيجه و هدفي اخلاقي درعرصه فرد و اجتماع وضع نشده است. اصالت اهداف و فلسفه احکام در انجام تکاليف شرعي تنها انجام دستور بدون هدف دستيابي به نتايج واحکام در نظر گرفته نشده است بلکه بايد هر رهنمود شريعت با نگاه به دستاوردها و پيامدهاي آن در نگرش انسان مؤمن نهادينه شود. دين اهدافي کلي و اساسي در آوردن شماري از احکام دارد که هر مکلف شرعي بايد سهم خود را در برآوردن آن با نگرش به وظيفه اي که انجام مي دهد، بازشناسد. نتيجه آنکه هيچ حکم غيراخلاقي در شريعت راه ندارد و دستيابي به اهداف در همه مراحل انجام وظيفه شرعي بايد نگاهي هدفمند و استوار بر انگيزه هاي متعالي داشته باشد. فقه با همه زواياي آن در طول اخلاق قرار دارد. در روايات اسلامي از قول پيامبر اسلام آمده است که: إنما الأعمال بالنيّات. (40) عمل درلغت آن چنان که راغب ذکر مي کند معنايي أخص از فعل دارد و تنها به فعلي که از قصد صادر شود گفته مي شود. سپس راغب با استناد به آيات 123 و124 سوره نساء، عمل را أعم از عمل صالح و سيئه مي داند. (41) انگيزش، روح پيکر عمل به شريعت را تشکيل مي دهد. و هر عملي با روح خويش سازنده و زاينده است. اهداف، انگيزه ها و فلسفه احکام پيشاپيش نظام حقوقي روشنگر دوري احکام از هرگونه توجيه غيرعقلاني و تعصب همراه نا آگاهي است. احکام شرعي بايد تضمين گر عدالت درهمه قلمرو زندگي انسان باشد. در روايات اسلامي عدل که اصل عقلائي پذيرفته شده نزد همه خردمندان است، مايه زندگي و گوهر اصلي احکام شمرده شده است: العدل حياةَ الاحکام(42) با عدالت، احکام زنده مي ماند. چنان که امام خميني بر آن است که: اسلام براي تاسيس حکومت عدل آمد ه است و تمامي قوانين مدني و جزايي اسلام بر اساس عدالت و سهولت است».(43) انديشمند ديني معاصر، مرتضي مطهري پيرامون جايگاه عدل در دستگاه حقوقي اسلامي مي نويسد: اصل عدالت از مقياس هاي اسلامي است که بايد ديد چه چيز بر او منطبق مي شود عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه اين است که آن چه دين گفت عدل است بلکه آن چه عدل است دين مي گويد. (44) وي در آسيب شناسي فقه، کاستي دستگاه کنوني اجتهاد را در عدم کاربست اين اصل مهم مي داند: اصل عدالت اجتماعي با همه اهميت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در حالي که از آياتي چون «بالوالدين احسانا» و «اوفوا بالعقود» عموماتي در فقه به دست آمده است ولي با اين همه تأکيدي که در قرآن کريم بر روي مسأله عدالت اجتماعي دارد مع هذا يک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده است و اين مطلب سبب رکود تفکر اجتماعي فقهاي ما گرديده است. (45) همچنين علامه طباطبايي در توضيح نسبت ميان احکام و اخلاق مي نويسد: « و چه بسا بتوان از آيه شريفه بويى از عدم جواز تفرقه ميان احكام فقهى و معارف اخلاقى استشمام نمود، و مىتوان گفت كه آيه، اشعارى هم به اين معنا دارد كه صرف عمل به احكام فقهى، و جمود به خرج دادن بر ظواهر دين كافى نيست، (براى اينكه احكام فقهى دين مانند اسكلت ساختمان است، اسكلتى كه به هيچ وجه زندگى در آن قابل تحمل نيست، و احكام اخلاقى به منزله سفيد كارى و سيمكشى و دكوربندى آن ساختمان است، مثلاً احكام فقهى و قانونى زناشويى، احكامى است خشن، كه نه شوهر حق دارد به زن خود فرمانى دهد و نه زن حق دارد بدون اذن او از خانه در آيد، ولى همين قوانين فقهى وقتى توأم شد با احكام اخلاقى كه اسلام در باب زناشويى داده آن وقت قانونى بسيار گوارا و قابل عمل مىشود و نيز احكام فقهى راجع به عبادت و دعا و ذكر، اسكلتى است كه مجرد آن انسان را به فرض دين كه همان سعادت بشريت است نمىرساند، ولى وقتى اين جسد توأم با روح و معناى عبادت شد كه همان ورزيدگى و تزلزلناپذيرى روح است، آن وقت قوانينى خواهد شد كه بشريت بى نياز از آن نخواهد بود و هيچ قانونى جايگزين آن نمىشود ». (46) پويايي احکام پايبندي به احکام شريعت به هيچ روي به معناي بازگشت به زندگي نخستين صدر اسلام نيست بلکه احياي روح معنوي و انساني اي بود که پيامبر در پيکر انسان دميد و اورا از عصرجاهلي به دوره تمدن اسلامي کشاند، تمدني که به گمان شماري انديشمندان چهره آن فقهي است. تمدن اسلامي را بايد تمدن فقه و حقوق بدانيم نه تمدن فلسفي. اين فقيه پروري يک ذهنيت قانونگرا و قانون انديش به تمام مسلمانان داده است که در واقع يک ذهن تکليف انديش به مسلمان داده شده است. مسلمانان در تمام زمينه ها بايد به مقررات شريعت توجه نمايند، هنگام کار، استراحت، استحمام، خوردن و آشاميدن و ساير امور. فقه يک دانش تکليف انديش است. تکيه بر عنصر قانون سالاري در تمدن اسلامي راه ما را به دموکراسي بسيار نزديک خواهد کرد و آنچه که کم داريم مفهوم حق است که آنرا هم از طريق جهاد فرهنگي بايد وارد اين بدنه عظيم تمدني بکنيم. (47) قالب احکام بر پايه ي دستگاه اجتهاد پيوسته و پويا، شکل هاي گوناگون زندگي را در گذر زمان، جهت مي بخشد و بر سبک زندگي انسان ها اثر مي گذارد. روند اجراي احکام شريعت به نگرش نيازهاي نوشونده انسان، سبک زندگي را دگرگون مي سازد. عنصر زمان و مکان و گسترش نيازهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي با ابزار اجتهاد که سازکاري درون ديني با کمک خرد پيشرو انساني، احکام زنده و پويايي را صورت بندي مي کندکه با پاس داشت اهداف و آرمان هاي بنيادي و کلي شريعت شکل زندگي را سامان مي دهد. نگرش سيستمي به اخلاق در نظام اخلاقي قرآن منظومه ارزش هاي اخلاقي از هماهنگي کارآمدي برخوردار است چنان که در ارزش هاي اخلاقي در فرد و جامعه، حريم خصوصي و عمومي، جنگ و صلح و تربيت و سياست يکسان است . انسان آرماني در نظام اخلاق قرآن پيامبر اکرم انسان آرماني است که رهروي او از سوي مؤمنان سرمايه زندگي اخلاقي و آرماني است. از آن چه گذشت روشن شد که در نگرش اسلامي انسان سرآمد، شخصيتي است چند بعدي که زواياي شخصيت او با ويژگي هايي برجسته نشان داده مي شود. بهترين نشان از انسان سرآمد و فرهيخته را مي توان در آيه اي از قرآن يافت: « لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِوَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (48)؛ نيكى آن نيست كه روى خود را به طرف مشرق كنيد (كه چون مسيحى هستيد) و يا به طرف مغرب (كه چون يهودى هستيد) بلكه نيكى براى كسى است كه به خدا و روز آخرت و ملائكه و كتاب آسمانى و پيغمبران ايمان داشته باشد و مال خود را با آنكه دوستش مىدارد به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و راه ماندگان و دريوزگان و بردگان بدهد و نماز را بپا دارد و زكات بدهد و كسانيند كه به عهد خود وقتى عهدى مىبندند وفا مىكنند و از فقر و بيمارى و جنگ، خويشتن دارند اينان هستند كه راست گفتند و همين هايند كه تقوى دارند». نگرش به اين آيات قرآني به روشني طيفي از ويژگي هاي انسان سرآمد تر از ديانت را بر شمرده است که منظومه اي از انديشه جهان شناسي اسلام است. اسلام دين توحيد است، و تمامى فروع آن به همان اصل واحد بر مىگردد، و آن اصل واحد است، كه در تمامى فروع دين منتشر شده است. از اينجا روشن مىگردد كه اصل توحيد، طهارت هم هست، طهارت كبرا نزد خداى سبحان، و بعد از اين طهارت كبرا و اصلى، بقيه معارف كليه نيز طهارتهايى است براى انسان، و بعد از آن معارف كليه اصول اخلاق فاضله نيز طهارت باطن از رذائل است، و بعد از اصول اخلاقى احكام عملى نيز كه به منظور صلاح دنيا و آخرت بشر تشريع شده طهارتهايى ديگر است، و آيات مذكوره نيز بر همين مقياس انطباق دارد، هم آيه: يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ و هم آيه: وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و هم آيات ديگرى كه در معناى طهارت وارد شده(49) رستگاري در گرو وارستگي اخلاق در نگرش قرآني رستگاري و پيروزي در گرو آراستگي به اخلاق است نه صرف انجام احکام و فرمان هاي ظاهري. از همين رو در مورد احکام با تعبيراتي حکايت گر شايد و احتمال و در باره اخلاق با قاطعيت از دستيابي به رستگاري سخن مي گويد. در آغاز سوره مؤمنون با قطعيت به رستگاري انسان در پرتو آراستگي به مجموعه اي از فضائل فردي، خانوادگي و اجتماعي مي پردازد که سرانجام آن جاودانگي در بهشت خداوندي است: « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ؛ بىگمان مؤمنان رستگارند. همانان كه در نماز خويش فروتنند. و آنان كه از ياوه رويگردانند. و آنان كه دهنده زكاتند. و آنان كه پاكدامنند. جز با همسران خويش يا كنيزهاشان كه اينان نكوهيده نيستند. پس كسانى كه بيش از اين بخواهند تجاوزكارند. و آنان كه سپردههاى نزد خويش و پيمان خود را پاس مىدارند. و آنان كه بر نمازهاى خويش نگهداشت دارند. آنانند كه ميراث برند. همانان كه بهشت را به ميراث مىبرند؛ آنان در آن جاودانند ». اين در حالي است که در باره احکام ظاهري که به تاکيد از انسان پايبندي به آن ها خواسته مي شود، با احتمال به دستيابي به دستاورد ها اشاره مي شود. براي مثال پس از اشاره به وجوب روزه در سوره بقره و بايستگي آن حتي در شريعت هاي پيشين، مي فرمايد شايد پارسا شويد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون(50) اى مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان كه بر پيشينيان شما مقرّر شده بود، باشد كه پرهيزگارى ورزيد ». يا در باره پرهيز از گناهاني چون ميگساري، قمار و... ( در آيه 90 سوره مائده) باز با احتمال امکان به نتيجه بخش بودن آن ها در سرنوشت دنيوي و اخروي اشاره شده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون؛ اى مؤمنان! جز اين نيست كه شراب و قمار و انصاب و ازلام، پليدى (و) كار شيطان است پس، از آنها دورى گزينيد باشد كه رستگار گرديد». بدين ترتيب دانسته مي شود که انجام فرمان هاي شريعت و پرهيز از ناروايي هايي که از انسان خواسته مي شود، در صورتي به برآيند نهايي تحقق آرمان هاي رسالت در زندگي انسان مي انجامد، که به فضيلت اخلاق و ملکه اي نفساني پايان يابد. در قرآن کريم آشکارا وصف اخلاقي عدالت نزديک ترين راه براي نزديکي انسان به خداي بزرگ و گسترش هويت وجودي او شناخته شده است: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُون. (51)؛ اى مؤمنان! براى خداوند بپاخيزيد و با دادگرى گواهى دهيد و نبايد دشمنى با گروهى شما را وادارد كه دادگرى نكنيد، دادگرى ورزيد كه به پرهيزگارى نزديكتر است و از خداوند پروا كنيد كه خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است ». در قرآن کريم، اوصافي براي انسان آرماني قرآن، آرمان شهر قرآني و جامعه آرماني بر شمرده مي شود.شايد بتوان گفت در سوره فتح، وصف اين هرسه در يک آيه گرد هم آمده است: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً: محمد، پيامبر خداوند است و آنان كه با وىاند، بر كافران سختگير، ميان خويش مهربانند؛ آنان را در حال ركوع و سجود مىبينى كه بخشش و خشنودىيى از خداوند را خواستارند؛ نشان (ايمان) آنان در چهرههايشان از اثر سجود، نمايان است، داستان آنان در تورات همين است و داستان آنان در انجيل مانند كشتهاى است كه جوانهاش را برآورد و آن را نيرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقههايش راست ايستد، به گونهاى كه دهقانان را به شگفتى آورد تا كافران را با آنها به خشم انگيزد، خداوند به كسانى از آنان كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند نويد آمرزش و پاداشى سترگ داده است ». علامه طباطبايي در توضيح آيه مي نويسد: معناى آيه اين است كه: مثل مؤمنين مثل زراعت و گياهى است كه از كثرت بركت جوانههايى هم در پيرامون خود رويانده باشد، و آن را كمك كند تا آن نيز قوى و غليظ شده، مستقلا روى پاى خود بايستد، بطورى كه برزگران از خوبى رشد آن به شگفت درآمده باشند. (52) بدين سان ميوه کوشش هاي تاريخي پيامبران، در پرورش ياراني وفادار و وارسته تا برپايي جامعه اي ايستاده بر بنيان هاي استوار خود سر بر آستان حق نهاده آهنگ پيشرفت را در همه زمينه ها ي معنوي و مادي، نواخته و جامعه آرماني نويد مي دهد که در سوره نور به پيروزي نهايي آنان پيرو وعده هاي خدا اشاره مي شود: « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ * وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ: خداوند به كسانى از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند وعده داده است كه آنان را به يقين در زمين جانشين مىگرداند- چنان كه كسانى پيش از آنها را جانشين گردانيد- و بىگمان دينى را كه براى آنان پسنديده است براى آنها استوار مىدارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر مىگرداند؛ (آنان) مرا مىپرستند و چيزى را شريك من نمىگردانند و كسانى كه پس از اين كفر ورزند نافرمانند ». در نتيجه اين آيه وعده جميل و زيبايى است براى مؤمنين كه عمل صالح هم دارند، به آنان وعده مىدهد كه به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان برايشان درست مىكند و زمين را در اختيارشان مىگذارد و دينشان را در زمين متمكن مىسازد، و امنيت را جايگزين ترسى كه داشتند مىكند، امنيتى كه ديگر از منافقين و كيد آنان، و از كفار و جلو گيريهايشان بيمى نداشته باشند، خداى را آزادانه عبادت كنند، و چيزى را شريك او قرار ندهند. (53) ----------------------------- پا نوشت ها: 1. ر. ک ايزوتسو، توشيهيکو، مفاهيم اخلاقي ديني در قرآن مجيد، ترجمه فريدون بدره اي مقدمه، ص45. 2. الياده، فرهنگ و دين : مجموعه مقالات، زير نظر بهاء الدين خرمشاهي، تهران، طرح نو ص47. 3. مومنون/ 91. 4. اسرا/ 43. 5. شوري/11. 6. اخلاص/ 4. 7. ق/ 16. 8. مائده/ 54. 9. نساء/ 125. 10. آل عمران/ 54. 11. علامه حلي حسن بن يوسف، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص393-404 . 12. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ص479- 495. 13. بقره/ 285. 14. بقره/ 177. 15. رعد/ 9. 16. انبياء/26-27. 17. صافات/164؛ تکوير/ 19-21. 18. ق/17-18. 19. انبياء/28. 20. تحريم/6. 21. ترجمه تفسير الميزان/ 10، ص150-151؛ ج17، ص369-370. 22. مائده/ 8. 23. نهج البلاغه، خطبه 175، (ترجمه آيتي ص 418). 24. مثنوي معنوي، دفتر دوم. 25. قصص/ 77. 26. مرتضي مطهري، فلسفه اخلاق، ص 178- 179. 27. انعام/ 32. 28. مجموعه آثاراستادشهيدمطهري، ج23، ص: 209. 29. سوره بلد/ 11 - 18. 30. سوره بلد، ترجمه موسوي گرمارودي. 31. وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج24، ص 323. 32. نهج البلاغه، نامه شماره 45 (ترجمه دکتر سيد جعفر شهيدي ص 318). 33. مجلسي، بحار الانوار، ج70، ص 247-248. 34. الميزان فى تفسير القرآن، ج6، ص 5. 35. مائده/ 56 . 36. مطهري، مجموعه آثار، ج4، ص790-791. 37. انعام/ 120. 38. مجموعه آثاراستادشهيدمطهري، ج23، ص 208. 39. عنکبوت/45. 40. تهذيب الاحکام (شيخ طوسي(ره) - م 460) ج 1 ص 83، ج 4، ص 186. 41. مفردات الفاظ القرآن ص 587. 42. غرر الحکم، ج7، ص236. 43. البيع، ج 2، ص460. 44. مباني اقتصاد اسلامي، ص 14. 45. همان، ص 27. 46. ترجمه تفسير الميزان، ج2، ص353. 47. عبدالکريم سروش، سايت www. drsoroush. Com. 48. بقره/ 177. 49. ترجمه تفسير الميزان ج2، ص 315؛ ج3، ص315. 50. بقره/ 183. 51. مائده/ 8 . 52. ترجمه تفسير الميزان،ج18، ص 448. 53. ترجمه تفسيرالميزان، ج15، ص 209.
|