|
نشاط در طبيعت ،عدالت در معيشت (محمدتقي فاضل ميبدي)
بامدادي که تفاوت نکند ليل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر ديوار خبرت هست که مرغان سحر مي گويند آخر اي خفته سر از خواب جهالت بردار از غزلهاي زيبا ودلنشين سعدي غزل بالا است كه در وصف بهار و طبيعت و به مناسبت سر آغاز سال نو سروده است. برابري روز و شب و بي تفاوتي در ليل و نهار گوياي نشاط و تعادلي است كه در ايام بهار در زيبايي طبيعت رخ مي نمايد. به قول حافظ: چه جورها كه كشيدند بلبلان از دي / ببوي آن كه دگر نوبهار باز آيد. وحافظ بر افروختن چراغ دل را در گرو نسيم باد نوروزي مي داند . زكوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي از ين باد ار مدد خواهي چراغ دل بر افروزي دست كم در اين بخش از جغرافيا روز شب به برابري مي رسد و جور سرماي سوزناك دي جاي خود را به بهار وآواز بلبلان و زيبايي غنچه ها مي دهد و بلندي روزها و كوتاهي شبها تا ماه تير ادامه مي يابد . عارفان و شاعران، از تحولاتي كه در طبيعت رخ مي نمايد و يا از زيبايي هايي كه در سراچه هستي جلوه مي كند، سوژه ها وبهره هاي زيبايي برگرفته اند. در همين غزل، سعدي خدا شناسي خود را چنين نمايان مي سازد . اين همه نقش عجب بر درو ديوار وجود هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار . کوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند نه همه مستمعي فهم کنند اين اسرار واز خواندن مرغ سحر درس مبارزه به جهالت مي آموزد: خبرت هست كه مرغان سحر مي خوانند آخر اي خفته سر از خواب جهالت بردار برداشت عرفاني استاد شهريار از نوروز و زيبايي طبيعت چنين است : از همه سوي جهان جلوه او مي بينم جلوه اوست جهان کز همه سو مي بينم چون به نوروز کند پيرهن از سبزه و گل آن نگارين همه رنگ و همه بو مي بينم در اين مقاله موجز بر آنم تا در س ديگري از تعادل روز وشب ونشاطي كه در آغاز فصل بهار رخ مي نمايد، بياموزم،وآن تعادل ونشاطي است كه در زندگي ومعيشت آدميان بايد وجود داشته باشد. نيك مي دانيم كه زندگي انسانها بر اساس نشاط و هماهنگي قوانين در طبيعت و تعادل برابري در معيشت پاي گرفته است و خالق هستي جهان و هرچه در او هست را بر پايه قسط وميزان قرار داده است: دور فلكي يكسره بر منهج عدل است خوش باش كه ظالم نبرد راه به منزل (حافظ) قران كريم به آدميان امر كرده است:« و اقيمو الوزن بالقسط ولا تخسروا الميزان» .ميزان را بر اساس عدالت استوار بداريد؛چرا كه پيش از آن جهان هستي را چنين تبيين مي نمايد: « والسماء رفعها و وضع الميزان الا تطغوا في الميزان»، يعني بعد از اين كه ازقوانين عادلانه درعالم خبر مي دهد، نهي از طغيان وستم مي كند. و اين كه قوانين زندگي بايد بر اساس عدالت قوام واستوار يابد. مفسرين گفته اند: «ميزان» به معنى هر گونه وسيله سنجش است، سنجش حق از باطل، سنجش عدالت از ظلم و ستم، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى. «ميزان» هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مىشود، چرا كه همه وسيله سنجشند. درست است كه«ميزان» در لغت به معنى ترازو و وسيله وزن كردن سنگينى اجسام است، اما مسلما ميزانى كه در اين آيه، بعد از ذكر آفرينش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گستردهاى دارد كه هر وسيله سنجش و همه قوانين تكوين و تشريع را فرا مىگيرد، نه فقط وسيله سنجش وزن اجناس. اصولا برافراشته بودن آسمان و نظم دقيقى كه بر مليونها كره آسمانى حاكم است بدون ميزان و قوانين حساب شدهاى امكانپذير نيست. و اينكه مىبينيم در بعضى از عبارات«ميزان» به معنى«قرآن» يا به معنى«عدل» يا به معنى«شريعت» يا«ترازو» تفسير شده است در حقيقت هر كدام اشاره به مصداقى از اين مفهوم كل و گسترده است. در آيه بعد نتيجه گيرى جالبى از اين موضوع كرده مىافزايد:« هدف از قرار دادن ميزان در عالم هستى اين است كه شما هم ميزان را رعايت كنيد و در آن طغيان ننمائيد» (أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ). شما نيز بخشى از اين عالم عظيم هستيد و هرگز نمى توانيد به صورت يك وصله ناهمرنگ در اين جهان بزرگ زندگى كنيد، عالم نظام و ميزانى دارد، شما هم بايد نظام و ميزان داشته باشيد. (تفسير نمونه ج23ص108) و(الميزان فى تفسير القرآن،ج19،ص 98 ). زيبايي نظام تكوين و طبيعت در اين است كه هر چيزي بر اساس عدالت در جاي خود قرارگرفته و ذرات و موجودات عالم در مدار خود حركت مي كنند . «و كل في فلك يسبحون ». بقول شيخ محمود شبستري در گلشن راز: جهان چون چشم و خط وخال و ابروست كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست اگر يك ذره را برداري از جاي همه عالم فرو ريزد سراپا يا بقول نظامي گنجوي : هر آن نقشي كه برصحرا نهاديم تو زيبا بين كه ما زيبا نهاديم سرمويي ززلف خود نموديم جهان را در بسي غوغا نهاديم چو آدم را فرستاديم بيرون جمال خويش بر صحرا نهاديم خداوند مي خواهد اين زيبايي ونشاط وعدالت در طبيعت را به زندگي آدميان سرايت دهد وظلم و طغيان و بي نشاطي و افسردگي را از جامعه بشري بزدايد. يعني نظام شريعت و معيشت بايد هماهنگ نظام طبيعت باشد. اين هماهنگي و عدل محوري در يك جمله خبري وانشايي چنين بيان شده است: پيامبر(ص) در وصف جهان چنين مي فرمايد: «بِالعَدلِ قَامَتِ السََّمَاوَاتِ وَ الاَرض »(كافي ج5ص266)،« زمين و آسمان ها به واسطه عدالت بپاداشته شده اند » بر اين اساس قرآن كريم به انسانها دستور مي دهد: «اِعدِلُوا هُوَ اَقرَبُ لِلتََّقوَي»،عدالت پيشه كنيد تا شما را به تقوا نزديك كند، (مائده/ 8) و يا: «واذا قلتم فاعدلوا»،هنگامي كه سخن مي گوييد عدالت را رعايت کنيد، (انعام/152). و يا مي فرمايد : « ان الله يامر بالعدل والاحسان »، همانا خداوند به عدل و احسان فرمان مي دهد، (نحل/90). تاكيد و اصرار قرآن بر اين كه زندگي انسانها بايد بر اساس عدالت پا بگيرد بر كسي پوشيده نيست و ضرورت اين معنا به حدي است كه از اهداف اصلي پيامبران، بپا داشتن آدميان براي عدالت بوده است،(حديد/25). حال،اين تفاوت فاحش و اين فاصله طبقاتي و اين دار و نداري كه در زندگي آدميان بروزكرده و هر روز بيشتر مي شود به طوري كه اكثر ثروت جهان در دست اقليتي از افراد است، بر خلاف اساس طبيعت و اصول ديانت است. علت اين كه اديان بر تحقق عدالت تاكيد نهاده اند و از فلسفه هاي نزول وحي و ايجاد بعثت انبياء ايستادگي آدميان بر سكوي عدالت دانسته است، براي اين كه فقدان عدالت در معيشت آدميان تقابل و رويارويي با نظام تكوين است و درنتيجه گردش زندگي خارج از مدار و ناموس طبيعت است و جامعه را به هم مي ريزد. ممكن است جامعه عاري از عدالت با كنترل حكومت ها سالياني سراپا باشد ولي اين جامعه از درون بهم ريخته و ممكن است روزي از هم گسيخته گردد. به تعبير زيباي حافظ: ساقي بجام عدل بده باده تا گدا / غيرت نياورد كه جهان پر بلا كند يعني غالب جنگ ها وانقلاب هايي كه در جهان رخ داده است به خاطر فقدان عدالت وحكومت هاي ظالمانه بوده است .قرآن كريم به اين سنت تاريخي تصريح دارد : « وَ تِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا»، اين شهرها و آبادي هايي است که ما آن ها را هنگامي که ستم کردند، هلاک نموديم و براي هلاکتشان موعدي قرار داديم (آن ها ويرانه هايش را با چشم مي بينند، و عبرت نمي گيرند)،(كهف/ 59). و در جاي ديگر مي فرمايد :« وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميرا »، و ما چون اهل ديارى را بخواهيم به كيفر گناه هلاك سازيم پيشوايان و متنعّمان آن شهر را امر كنيم (به طاعت، ليكن) آنها راه فسق (و تبهكارى و ظلم) در آن ديار پيش گيرند (و مردم هم به راه آنها روند) پس آنجا تنبيه و عقاب لزوم خواهد يافت، آن گاه همه را هلاك مىسازيم، (اسراء/ 16). مترفين واسراف كاران ومتنعمان كساني هستند كه اين فاصله هاي زشت طبقاتي را ايجاد مي كنند واين فاصله هاي فاحش چون بر خلاف نرم و هنجار و بر خلاف ناموس طبيعت مي باشد، منجر به در گيريهاي اجتماعي مي شود . حافظ اين معنا را با هنر زيباي خود در اين بيت آورده است: چون دور فلک يکسره بر مَنهَج عدل است خوش باش که ظالم نَبرد ره به منزل و سعدي با نگاه تيز بين خود، شروع عدالت و يا بي عدالتي را از حاكمان مي داند. در ابياتي عدالت و انديشه را لازمه كار حكمرانان دانسته و مي گويد: شنيدم که خسرو به شيرويه گفت در آن دم که چشمش ز ديدن بخفت بر آن باش تا هر چه نيت کني نظر در صلاح رعيت کني الا تا نپيچي سر از عدل و راي که مردم ز دستت نپيچند پاي گريزد رعيت ز بيداد گر کند نام زشتش به گيتي سمر بسي بر نيايد که بنياد خود بکند آن که بنهاد بنياد بد خرابي کند مرد شمشير زن نه چندان که دود دل طفل و زن ملك الشعراي بهار در ترجمه حديث نبوي كه فرمايد: بالعدل قامت السموات والارض، مي گويد: آسمان ز عدل بر پا شد و اَنجُم از عدل، عالم آرا شد وين سُرادِق که بي حسابستي عدل اگر نيستي، خرابستي مولوي چه زيبا، اين روايت امام علي(ع) را، كه در تعريف عدل مي فرمايد: وضع الشئ في موضعه، عدل يعني هر چيزي را در جاي خود قرار دادن، به نظم درآورده است: عدل چِبود، وضع اندر موضعش ظلم چِبود، وضع در ناموضعش عدل چِبود، آب ده اشجار را ظلم چِبود، آب دادن خار را بشر از دير باز به دنبال مبارزه با ظلم اجتماعي بوده تا درد و رنجهايي كه بر آدميان مي رفته كاهش دهد. صائب تبريزي مي گويد: عدالت کن که درعدل آنچه در يک ساعت به دست آيد ميسرنيست در هفـتاد سال اهل عبادت را شايد يكي از عللي كه جوامع را علاوه بر، از هم گسيختگي، رو به افسردگي مي برد، تفاوتهاي مالي است كه در ميان مردم رو به گسترش است. و اين فاصله هاي طبقاتي ناشي از بي تدبيري ويا بي توجهي حاكمان به اصل موضوع است . انسانهاي نادار و فقيري كه شاهد زندگي هاي اشرافي، بويژه در سطح طبقات حاكم و يا برخي روحانيون مسئول هستند، نمي توانند تحمل كنند. چرا حضرت علي (ع) مسئولان خود را از زندگي اشرافي پرهيز مي داد و يا حتي اگر بر سفره اشراف به عنوان مهمان شركت مي كردند توبيخ مي نمود؟ (نمونه آن نامه حضرت به عثمان بن حنيف است) براي اين كه مردم بي بهره و تهي از مال، باديدن رفاه و خوشي در طبقه حاكم به رنج نيايند. از سوي ديگر سنت تاريخ بر اين بوده كه اگر به جاي ستم، نيكوكاري و اصلاح در جامعه رواج داشته باشد، خداوند آن جامعه را به خاطر ستم تباه نمي سازد. « وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ»، (هود/ 117) پروردگار تو هيچ قريهاى را كه مردمش نيكوكار باشند به ستم هلاك نخواهد ساخت. در برابر اصلاح، افساد و ظلم است كه باعث ويراني جامعه مي شود. از ابن عباس چنين روايت شده که مى گويد: من از قرآن به خوبى استفاده کرده ام که ظلم و ستم، خانه ها را ويران مى کند. سپس به اين آيه استدلال كرد: « فتلک بيوتهم خاویة بما ظلموا ان في ذلک لآیة لقوم يعلمون»، اين خانه هاى آنهاست که بخاطر ظلم و ستمشان خالى مانده و در اين نشانه روشنى است براى کسانى که آگاهند،(نمل/ 52). از سنت هاي زيباي باستاني ايرانيان كه در ايام نوروز محقق مي شده، رد و بدل هاي مالي بوده است، هر چند اين كارها جنبه سمبليكي ونمادين داشته؛ اما نشان مي دهد كه انسانها با گذشت مالي و دستگيري از ديگران شاد مي گشته اند. واژه «انفاق» در قرآن كه به كرات به كار رفته است، گوياي يك نوع گذشت مالي و از بين بردن تفاوتهاي طبقاتي است. زيباتر اين كه متعلق انفاق را با عشق و محبت آميخته است: « وانفقوا مما تحبون» يعني هر آن چه مورد علاقه انسان است بايد انفاق نمايد. در ايام عيد ديد و بازديدها از فاميلهاي نزديك شروع مي شود و اين سنت از ايران باستان ادامه داشته اشت. تاكيد قرآن بر«اولي القربي»و اين كه از انفاق نسبت به نزديكان نبايد دريغ ورزيد، گوياي يك واقعيت انساني است. « وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكينَ وَ الْمُهاجِرينَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»، ثروتمندان و توانگران شما نبايد سوگند ياد كنند كه از دادن مال به خويشان و بينوايان و مهاجرانِ راه خدا سر باز زنند، آنان بايد ببخشند و درگذرند، آيا دوست نداريد كه خدا شما راببخشد؟ (نور/22). چقدر روح اين آيه با آداب و سنن ايراني در ايام نوروز كه از تمام گذشته هاي اختلاف برانگيز در مي گذرند و زيارت نزديكان و دوستان را از برنامه هاي اين ايام خجسته مي دانند. و اين يادداشت را با غزلي ديگر از سعدي به پايان مي برم: برآمد باد صبح و بوي نوروز به کام دوستان و بخت پيروز مبارک بادت اين سال و همه سال همايون بادت اين روز و همه روز چو آتش در درخت افکند گلنار دگر منقل منه آتش ميفروز چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست حسدگو دشمنان را ديده بردوز بهاري خرمست اي گل کجايي که بيني بلبلان را ناله و سوز جهان بي ما بسي بودست و باشد برادر جز نکونامي ميندوز نکويي کن که دولت بيني از بخت مبر فرمان بدگوي بدآموز منه دل بر سراي عمر سعدي که بر گنبد نخواهد ماند اين گوز دريغا عيش اگر مرگش نبودي دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز
|