|
اخلاق كريمانه در حكمت ديني (مكارم الاخلاق) (بخش10) (محمد تقي خلجي)
ويژگي هاي ايمان ج) ايمان و عمل گوش و بر گوش واجب کرده است که از گوش دادن به آنچه خدا حرام کرده است خودداري کند، و از آنچه به نهي خداوندي براي آن روا نيست، و از شنيدن آنچه خدا را به خشم مي آورد، دوري جويد، و خود در اين باره گفته است: «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيث غَيْرِهِ (1)؛ در کتاب خدا بر شما فرمان نازل شده است که چون بشنويد که به آيات خدا کفر مي ورزند و آنها را ريشخند مي کنند، پس با آن گروه منشينيد، تا زماني که به سخن ديگري بپردازند»؛ سپس خداي بزرگ آنچه از فراموشي پيش مي آيد را مستثني کرده و گفته است: «وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (2)؛ و اگر شيطان تو را به فراموشي اندازد، پس چون به ياد آوري، با گروه ستمکاران منشين»؛ و گفته است: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولـئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللهُ وَأُولـئِكَ هُمْ أُولُوا الاَْلْبَابِ (3)؛ مژده ده بندگان مرا که گفتار را مي شنوند و از نيکوترين آن پيروي مي کنند، اينان کساني اند که خدا راه-شان نموده است و اينان اند صاحبان خرد». هم چنين گفته است: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ (4)؛ به حقيقت مؤمنان رستگار شدند؛ کساني که در نمازشان خاضع اند، و کساني که از لغو (ياوه) روي مي گردانند، و کساني که زکات خود را ادا مي کنند»؛ و گفته است: «وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ (5)؛ چون لغو (ياوه، سخن نابکار، ناپسند) شنيدند از آن دوري گزيدند و گفتند: کارهاي ما [و پاداش آن] از آن ما، کارهاي شما [و پاداش آن] از آن شما»؛ و گفته است: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً (6)؛ و چون به لغو برخورند، بزرگوارانه از آن مي گذرند». اينها وظايفي است که خدا بر گوش واجب کرده است، که آنچه شنيدن آن روا نيست نشنويد. و اين عمل گوش است و ايمان گوش؛ « وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ الإيمانِ». د) ايمان وعمل چشم بر چشم واجب کرده که به آنچه خدا ديدن آن را حرام کرده است ننگرد، و از آنچه خدا نظر به آن را نهي کرده است و حلال نيست، روي گرداند؛ و اين عمل چشم است و ايمان چشم، و خود گفته است: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (7)؛ به مؤمنان بگو که چشم هاي خود را فرو گيرند و فروج خويش نگاه دارند (پاکدامني ورزند)، اين براي آنان پاک تر است؛ بي گمان خداوند از آنچه مي کنند، آگاه است». بدين گونه مؤمنان را از اين نهي کرد که به عورت هاي خود نگاه کنند، هم بايد انسان به عورت برادر خود نظر نکند، و هم اندام عورت خويش پوشيده دارد تا ديگري آن را ننگرد»؛ و گفته است: «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ (8)؛ به زنان مؤمن بگو که چشم هاي خود را فرو گيرند و فروج خويش نگاه دارند (پاکدامني ورزند).» هـ) ايمان و عمل دست و بر دست ها واجب کرده است که آدمي با آنها آنچه را خدا حرام کرده است نکند و آنچه واجب کرده بکند، و مقرّر داشته است تا براي صدقه دادن و صله رحم و جهاد در راه خدا و پاکيزه کردن بدن براي نماز به کار افتند، و خود گفته است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ (11)؛ اي مؤمنان! چون خواهيد به نماز ايستيد، رو و دست هاي خود را تا آرنج بشوييد، و سرو پاهاي خود را تا برآمدگي پا مسح کنيد»؛ و گفته است: «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا (12)؛ چون با کفر پيشگان [در ميدان کارزار] روبرو گشتيد [شجاعانه پيکار کنيد و] گردن زنيد، تا آن گاه که آنان را از کار بيندازيد، در اين هنگام [از آنان اسير گيريد و] بر آنان بندهاي محکم بنديد، تا از آن پس يا بر ايشان منّت نهيد [ و آزاد کنيد] يا فدا گيريد (13)، [چنين کنيد] تا گاهي که شعله آتش جنگ فرو نشيند...». و اين است آنچه خدا بر دست ها واجب کرده، که زدن از کار دست است؛ «لِأنَّ الضَّربَ مِن عِلاجهِما». و) ايمان و عمل پا و بر پاها واجب است که با آن ها در راه نافرماني خدا گام برندارند، و بر آن ها فرض است که براي خرسندي خداي بزرگ به راه افتند، که خدا خود گفته است: «وَلاَ تَمْشِ فِي الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً (14)؛ به کبر و ناز در زمين راه مرو، که نه به نيرو تواني زمين را شکافت، و نه به گردن فرازي تواني با قلّه هاي افراشته کوه ها همبري کرد (و نه به بلنداي کوه ها تواني رسيد)». و گفته است: «وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الاَْصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (15)؛ در راه رفتن ميانه رو باش، و از بانگ خود بکاه، که ناخوش ترين آوازها، آواز خران است». و درباره گواهي دادن دست و پا بر ضدّ خود و صاحب خود، در جاهايي که فرمان خدا را فروگذارده و امر او را واهشته اند، گفته است: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (16)؛ در آن روز بر دهن هاي ايشان مهر مي نهيم، و دست ها و پاهاي ايشان، درباره آنچه کرده اند، با ما سخن خواهند گفت». اين امور ـ که ياد شد ـ وظيفه دست و پا است، و عمل و ايمان آنها است؛ «وَ هُوَ عَمَلُهُما، وَ هُوَ مِنَ الإيمانِ». ز) ايمان و عمل چهره (صورت) و بر چهره سجده کردن براي خدا در شب و روز در هنگام نماز واجب است، اين است که خداوند گفته است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (17)؛ اي ايمان آورندگان! رکوع و سجود کنيد و پروردگار خود را بپرستيد، و کار نيکو کنيد، باشد که ـ تا جاودان ـ رستگار شويد». و اين [رکوع و سجود]، فريضه اي جامع بر صورت و دو دست و دو پا است. خداوند در جايي ديگر گفته است: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ للهِِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً (18)؛ مواضع سجده مخصوص خداست، پس با خدا هيچ کس را مخوانيد». و در جايي ديگر نيز، درباره واجبات اعضا؛ يعني طهارت و پاکيزگي و نمازگزاري سخن گفته است. هنگامي که خداوند [قبله را تغيير داد و] پيامبر خويش را از بيت المقدّس به سوي کعبه متوجّه ساخت، گفت: «وَمَا كَانَ اللهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ (19)؛ خدا ايمان شما را تباه نمي کند؛ زيرا که خداوند با مردمان مهربان و رحيم است». در اين جا نماز را که [عمل و کردار است]، ايمان ناميده است. بنابر آنچه گفته شد، هر که خدا را با اندام هاي نگاه داشته شده از گناه ملاقات کند، و هر اندام آنچه را که خداي بزرگ بر او واجب کرده است به انجام رسانيده باشد، چنين کسي با ايمان کامل خدا را ملاقات خواهد کرد، و از فردوسيان خواهد بود. و هر که در بخشي از اين وظايف خيانت ورزيده [و کوتاهي کرده] باشد، يا از فرمان خداي بزرگ کوتاهي ورزيده و سرپيچيده باشد، با ايمان ناقص با خداوند روبرو خواهد گشت. ح) ايمان برتر ابوعمرو زبيري، راوي حديث گويد: به امام صادق (ع) گفتم: معناي «ناقص» بودن و «کامل» بودن ايمان را فهميدم، برتري و فزوني ايمان [به چه معناست و] از کجا سرچشمه مي گيرد؟ گفت: از اين گفته خداي متعال: «وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَة فَمِنْهُم مَن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ. وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ (20)؛ چون سوره اي فرود آيد، برخي از منافقان گويند: ايمان کدام يک از شما با اين سوره افزوده شد؟ پس کساني که ايمان آوردند ايمانشان افزوده مي شود و شادماني مي کنند؛ و امّا کساني که در دل هاشان بيماري است، بر بدي و پليدي ايشان بدي و پليدي ديگري افزوده خواهد گشت»؛ و از اين آيه: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدىً (21)؛ داستان ايشان را به راستي بر تو حکايت مي کنيم، آنان جواناني بودند که به پروردگار خود ايمان آوردند، و ما بر ايمانشان افزوديم». اگر همه ايمان ها يکسان بود و کاستي و فزوني نمي داشت، هيچ يک از اهل ايمان را مزيّتي بر ديگري نمي بود. نعمت ايمان [و هدايت خاص] در حقّ همه مؤمنان [ و مجاهدان متفاوت راه خدا] يکسان مي بود، و مردمان همه يک گونه مي شدند، و برتري از ميان مي رفت [و مراتب شايستگي ها و مجاهدت ها بي اثر مي گشت، و چنين نشد] بلکه ايمان کامل سبب ورود اهل ايمان به بهشت گرديد، و زيادتي و برتري مراتب ايمان باعث تفاوت درجات مؤمنان در نزد خداي گشت؛ و ايمان ناقص و ناچيز علّت دخول گناه کاران به دوزخ شد(22). ماحصل آنچه در تحليل ماهيّت ايمان و توصيف آن ياد شد، اين است که، اوّلاً: ايمان، به ويژه در آموزه هاي اسلامي، عرصه استدلال و برهان است و سلسله پيامبران و امامان معصوم (ع) که خود پدران ايمان و برجسته ترين نمونه هاي «مؤمن» اند و وقايع زندگيشان عالي ترين مصاديق ايمان ورزي هاي خالصانه است، مردمان را به ايماني فراخوانده اند که با استدلال و برهان اثبات پذير است. براي همين، ايمان تحقيقي را، در نگاه آنان، مقام و منزلتي بس ارجمند است. ثانياً: ايمان داراي درجات و مراتب است، از همين روست که کاستي و فزوني را، در حوزه ايمان مؤمن راه است. و چون چنين است، امام سجاد (ع) در مقام نيايش و عرض نياز به سوي خداوند، که سرچشمه ايمان است، کامل ترين مرتبه و عالي ترين پايه آن را طلب کرد: بار خدايا، بر محمّد و دودمانش درود فرست، و ايمانم را به کامل ترين مرتبه آن برسان؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ». -------------------------
|