|
گذري درتفسيق و تکفيرگرايي ايرانيان در دو قرن اخير
گذري درتفسيق و تکفيرگرايي ايرانيان در دوقرن اخير رضا احمدی (پژوهشگر دينی) فلسفه تکفير انسان ترکيبي از بعد مادي و معنوي است و معناگرايي انسان، در انديشه ها و احساسات او آشکار مي گردد. انسان همچنين موجودي است که در برابر رخدادهاي پيرامون خود واکنش نشان مي دهد و اعتقاد، باور انسان و احساس او را به رفتارهاي همسو سوق مي دهد و توجه و حساسيت نسبت به باورها و اعتقادات در زندگي روزمره گواه بر اهميت اين امور در جامعه است. اين صفت انساني موجب نوعي روياروي در بين گروه هاي اجتماعي مي گردد و آنها معمولا مخالفت بر عليه خود را بر نمي تابندمگر اين که بر اساس مصالحي نسبت به مخالف، واکنش نشان ندهند. به عبارتي ديگر، بنا بر اصل حب نفس و صيانت از آن، انسان ها معمولا به اتخاذ مواضع در مقابل مخالف مبادرت مي ورزند چراکه مخالف اعتقاد خويش را مخالف بر عليه خود مي پندارد. اين فرآيند رفتاري را شکل مي دهد تا انسان به طور جد بر عليه مخالف خود وارد عمل شود. مخالفت انسان ها با همديگر مبتني بر منافع مادي و غير مادي است و تفاوت در فهم،موجب اين باور شده که ديگران با او مخالف هستند. در اين ميان، عده اي ظرفيت پذيرش اصل تفاوت انسان ها را ندارند و نمي پذيرند که انسان ها همانگونه که در ظاهر تفاوت دارند، در زمينه فهم ها، باورها و احساس ها هم متفاوتند؛ بنابراين آن دسته که اصل تفاوت را باور ندارند، هر نوع تفاوت بين خود و ديگري را به مخالفت تفسير مي کنند و خود را ملزم به دفاع و واکنش مي دانند. انواع واکنش انسانها در مقابل مخالف را مي توان در موارد ذيل بيان کرد:الف- واکنش دروني:در وجودش احساس ناخوشايندي دارد.ب- واکنش بيروني:در مقابل برخي از مخالفت ها با يکي از اعضاي خود واکنشي چون ابرو در هم کشيدن، سر تکان دادن، لب گزيدن و.... ابراز مي کند.ج-واکنش زباني:گاهي انسان ها در مقابل تفاوت ها با زبان و کلام خود واکنش نشان مي دهد.د- واکنش غلياني:آنگاه که احساس دروني انسان شدت يابد به مقابله عملي مبادرت مي کند. پس مي توان نتيجه گرفت که واکنش به مخالفت ها رفتاري غريزي است و آن گاه که انسان ها نتوانند تفاوت ها را بپذيرند موجب بروز واکنش هايي با شدت و ضعف مي شود؛ و اوج آن به «تکفير» ختم مي شود. ايرانيان و تفاوت رويکرد جوامع به اصل تفاوت طبيعي انسان ها، داراي شدت و ضعف است و اين مراتب شدت و ضعف تحت تاثير فرهنگ بومي و نظام تربيتي جوامع قرار دارد. ايرانيان در طول تاريخ خود، از فرهنگ اقتدارگرايي ايلي- عشيره اي متاثر بوده اند. در اين فرهنگ ايلي- عشيره اي تفاوت انسان ها پذيرفته شده نيست و تمايل محسوسي به يکسان سازي و پوپوليسم دارند.( اقتدارگرايي ايرانيان در عصر قاجار، ص15). اين روحيه موجب شد تا آستانه تحمل ايرانيان پايين آمده و از پذيرش تفاوت ها سرباز زده و در تعامل و حل مسايل خود، در بمانند. هنگامي که تفاوت ها پذيرفته نشوند، استدلال، منطق و دليل آوردن و در نتيجه، فکر کردن رو به فراموشي مي رود و افراد به تدريج مجبور مي شوند افکار خود را مخفي کرده و خواسته هاي خود را پنهان نمايند.( همان ،ص 29). در اين محيط، متفاوت فکر و عمل کردن، نوعي تمرد تلقي مي شود و بدين خاطر، آستانه تحمل پايين مي آيد. در اين ميان هر کس فهم خود را اصل مي داند و توقع دارد ديگران از او متابعت کنند. نپذيرفتن تفاوت خود با ديگران، موجب نزاع و درگيري هاي فکري و خشونت در جامعه مي گردد و در اين نزاعِ بي پايان همه توقع دارند پيروز شوند. اين تمايل در کساني که داراي پايگاه اجتماعيبالاتري هستند بيشتر به چشم مي خورد و هر کس از پذيرش سر باز زند متمرد قلمداد مي شود. تبيين مفهوم تکفير قبل از ورود به مصاديق، ضروري است مفهوم تکفير از ناحيه لغت، ريشه تاريخي، ديني و اجتماعي آن مورد ارزيابي قرارگيرد. تکفير معاني گوناگوني دارد، در مفردات راغب آمده است: «کفر» در لغت به معناي پوشيدن چيزي است و شب را که کافر مي گويند به جهت اين است که اشخاص را مي پوشاند. اين لفظ از آن جهت به کشاورز اطلاق مي گردد که بذر را در زمين پنهان مي کند... کفرِ نعمت و کفران آن، پنهان کردن آن، با ترک اداي شکر آن است و بزرگ ترين کفر، انکار وحدانيت خدا، يا شريعت، يا نبوت است. کفران در انکار نعمت، بيش تر به کار مي رود و کفر در انکار دين و کفور در هر دو مورد به کار مي رود.... کافر به طور مطلق و متعارف درباره کسي به کار برده مي شود که منکر وحدانيت خدا، يا رسالت، يا شريعت و يا هر سه آنها باشد». در لغت نامه دهخدا آمده:»اين واژهمنسوب به کفر کردن و کافر خواندن ديگران است». و همين معني محل توجه ما است. تکفير در اصطلاح به معناي نسبت دادن يکي از اهل قبله به کفر است که برابر شرايطي خاص و توسط دادگاه هاي صالحه صورت مي گيرد. اين اقدام داراي جنبه شرعي است و براي پاسداري از اصول اسلامي و کاري در جهت حفظ ضوابط ديني مي باشد. اگر اين اصل درست به کار برده مي شد، راهگشا بود. اما سوء استفاده از اين اصل موجب بحران هاي جدي براي مسلمانان در طول تاريخ گرديده است. تفاوت تکفير و ارتداد تکفير و ارتداد در مواردي، مشترک اند. اما مهم ترين تفاوت آن دو، در اين است که در ارتداد، شخص مرتد، از اعتقاد و باوري که به اسلام داشته، برگشته و آن را ابراز مي کند؛ اما در تکفير خود شخص تکفير شده، اسلام را قبول دارد، ولي ديگران وي را متهم به نقض اسلام يا برخي از اصول آن نموده و اين نقض را به او نسبت مي دهند. تکفير در قرآن در قرآن واژه تکفير بر وزن تفعيل آمده است و به معناي پوشاندن است. ريشه ي لغوي آن به دو مصدر ثلاثي مجرد کَفر و کُفر بر مي گردد که معناي پوشاندن را مي رساند. واژهتکفير و همريشه هاي آن 14 بار در قرآن به كار رفته است (بقره/271: آل عمران/193 و 195؛ نساء/ 31؛ مائده/65؛ انفال/، 29: عنكبوت/7؛ زمر/35؛ محمّد/ 2؛ فتح/5؛ تغابن/9؛ طلاق/5:تحريم/8)» (دائره المعارف قرآن کريم، جلد دوم). تکفير در قرآن، برخلاف معناي منفي اي که اکنون در فرهنگ ما رواج دارد، به معناي مثبتي به کار رفته است و منظور از آن پوشاندن و محو کردن عِقاب يا استحقاق آن، يا ديگر آثار گناه با انجام كار خير است. به عنوان مثال، قرآن مي گويد: صدقه دادن بهمنزله عملي صالح، سيئات را مي زدايد: «و يُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سيِّئاتِکُم» (بقره/ 271 ) اين بدان معنا است که آدمي مي تواند اعمال بد خويش را جبران نمايد و امکان بسيار مهمي براي بازگشت به راه خير است. در دوره هاي بعد، اين مفهوم، در کفاره مصطلح فقه مورد استعمال قرار گرفت. واژه کفّاره نيز با کلمه تکفير هم ريشه است. در مقابل واژه تکفير، مفهوم اَحباط قرار دارد که در اصطلاح به معناي از ميان رفتن ثواب يا استحقاق آن يا ديگر آثار عمل نيك بهوسيله گناه است و در فرهنگ قرآني نشان دهنده امکان تبديل خير و شر، از طريق عمل انساني مي باشد. بنابراين آن چه امروزه در فرهنگ مسلمانان و گفتار فقهي علما از مفهوم تکفير وجود دارد با مفهوم قرآني آن متضاد است. امروزه مفهوم متبادر از تکفير، طرد محکم و حاد پاره اي از افراد با اتهام بي ديني است بگونه اي که ريختن خون وي مجاز اعلام مي شود. در نهايت نتيجه تمايز ميان مفهوم تکفير در فرهنگ قرآني با آنچه امروز در جهان اسلام رواج دارد، به گره اي فرو بسته تبديل شده است. تکفير پديده اجتماعي- مذهبي تکفير پديده اي اجتماعي- مذهبي است و بيشتر در جوامع مذهبي رواج دارد. اين پديده علاوه بر بعد مذهبي، داراي بنيادهاي اجتماعي نيز مي باشد. ابعاد اجتماعي، بنياد و اساس تکفير را شکل مي دهد و بعد مذهبي، شکل و صورت اين پديده اجتماعي را ايجاد مي کند. به عبارت ديگر، در پاسخ به اين سوال که تکفير خاص جوامع مذهبي است يا خير؟ مي توان گفت که اين پديده، از ويژگي هاي جوامع انساني مي باشد. همان گونه که قبلاً گفته شد، انسان ترکيبي از بعد مادي و معنوي است؛ بعد معنوي او شامل باورها، دانش ها، تجربه ها، و.... است و انسان نسبت به باورهاي خود حساس بوده و تعصب دارد و دوست دارد، هرآنچه مي گويد مورد پذيرش و توجه ديگران واقع شود. در حقيقت، براي انسان ها مورد قبول واقع شدن، مهم است و بر اين اساس، تکفير قبل از اينکه صرفاً مذهبي باشد، پديده اجتماعي است. انگيزه هاي تکفير تکفير در اشکال گوناگون ظهور مي کند و از علت و انگيزه هاي متفاوتي سرچشمه مي گيرد مانند: مذهبي، سياسي، اقتصادي، حسادت هاي شخصي و... . تکفير حربه اي مناسب در دست تکفيرکنندگان است تا بتوانند به آساني با فرد تکفير شده هرگونه بخواهند برخورد نمايند.علاوه بر آن، نسبت هاي ديگري مانند: شرک، فسق، خيانت، منافق، ليبرال، فتنه گر و...نيز جزو مصاديقي است که مي تواند هرگونه برخورد با متهم را توجيه کند. چنانچه پس از مرگ لنين در سال 1921،استالين رهبر حزب کمونيست شوروي، کليه رقباي خود را با انگ خيانت به جوخه اعدام، اردوگاه هاي کار اجباري و سيبري فرستاد همچنانکه بسياري از حکومت ها مخالفين خود را با نسبت هايي مانند خيانت يا عامل دشمن بودن و ... از ميان بر مي دارند. اين نسبت ها به خودي خود آثاري در پي ندارند ولي بيشتر توجيه کننده رفتارها با مخالفين مي باشد. حربه تکفير در جوامع ديني و با استفاده از فرهنگ آنان بسيار مورد استفاده قرار مي گرفت؛ به عنوان مثال در قرون وسطي کساني که با اقتدار کليسا مخالف بودند، با نسبت کفر و شرک به دادگاه تفتيش عقايد و پس از آن به کوره هاي آتش سوزي سپرده مي شدند. در همان دوران گاليله که بر خلاف تصور ارباب کليسا تفسيري نو از اجرام آسماني ارايه کرد به کفر متهم و به عنوان يکي از شاخص ترين افراد کافر، در طول تاريخ معرفي شد. در عصر مأمون عباسي، کساني که به مخلوق بودن قرآن اعتقاد نداشتند، متهم به شرک مي شدند و در دوره هاي بعد، معتزله و کساني که به تفسير عقلاني دين اعتقاد داشتند، به گونه اي ديگر تکفير مي شدند. در اين ميان، فيلسوفان بيشتر از همه اقشار در معرض تکفير قرار مي گرفتند و علوم عقلي، در بسياري از دوره هاي تاريخي ابزاري جهت از ميان برداشتن مخالفان به حساب مي آمد. منطق تفکير هر تکفير کننده رأي خود را با منطقي مستدل و برآن اساس روابط خود را تنظيم مي نمايد. تکفير داراي ريشه هاي ديني، سياسي، علمي و اقتصادي است. به عنوان مثال دسته اي از فقها، تکفير مخالفين خود را بر اساس فرازي از مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق (ع) که: «الرادّ عليهم کالرادِّ علينا و الرادُّ علينا الرادُّ علي الله و هو علي حد الشرک بالله»، توجيه کرده اند. (من لا يحضره الفقيه ج-3 ص 8.) يعني: «رد بر فقها ، رد امام معصوم است. رد بر امام، رد بر پيامبر است و رد بر پيامبر رد بر خداست و او در حد شرک به خداست». بر اساس اين استدلال، فقها مي توانند هر مخالفتي با خود را به مخالفت با امام و پيامبر و خدا و شرک بر خدا حمل کنند. در اين باره صاحبان انديشه مي گويند: «علما و فقها در حوزه درس مي خوانند و سر مسائل فقهي با هم اختلاف نظر دارند. مثلا يکي تسبيحات اربعه را در رکعت سوم يا چهارم نماز سه بار واجب کرده است. اما ديگري حرف اين فقيه را رد کرده و مي گويد ايشان اشتباه کرده و بايد يک بار گفته شود. آيا اين رد کردن فقيه است يا رد کردن فتواي اوست؟ و اگر بخواهيم مقبوله عمر بن حنظله را مؤيد قرار دهيم آيا همه فقها کافر نيستد چون نظريه يکديگر را مورد نقد و بررسي قرار مي دهند؟!(شوکران انديشه، ص 238). «اين تصور مشکلات زيادي براي جامعه اسلامي ايجاد مي کند. بسياري مي پندارند هرچه خود بدان باور دارند، عين دين و عين معرفت است و چه مجاهدت صعبي بايد کرد تا پرده اين دو پندار دريده شود و آدمي باور کند که هرچه خود بدان باور دارد و گرچه بي نقص و خطا باشد باز هم درک اوست از دين، نه خود دين، و ديگر اينکه معرفت ديني معرفت يک شخص نيست، بلکه شاخه است از معرفت. (قبض و بسط تئوريک شريعت، ص 8)؛» اگر دين براي آدميان است پس آن هم انساني و فطري است، و وقتي به دست انسان ها افتد، در هاضمه ذهن آنها جاي گيرد، احکام معارف بشري بر آن جاري مي شود و در ميان ديگر معارف مي نشيند، و از اين پس است که دوستي ها و دشمني ها ظاهر مي شود. هرکس عزم احقاق حق و ابطال باطل برمي خيزد، و مخالفان از يکديگر کناره مي گيرند و موافقان به يکديگر مي پيوندند، هر قومي، قوم ديگر را گمراه و نادان مي شمارد، و بانگ هاي تکفير و تفسيق بلند مي گردد و فرياد هاي لِمَ و لا تَسلِم به گوش کل مي رسد و خصومت ها و تضادهاي نو، از خصومت ها و تضاد هاي کهنه مي زايد، (همان، ص 123). در قرن سيزده و چهاردهم هجري، عده زيادي بر همين استدلال تکفير شده اند؛ ميرزا حسن خان رُشديه به خاطر تأسيس دبستان در تبريز تکفير شد! در حالي که تأسيس مدرسه مسئله اي اجتماعي بود.»تعصب استدلال نمي شناسد و متعصبان هم غالباً اهل استدلال نيستند. اگر از آنها پرسيده مي شد که دلايلشان در رد فلان کتاب چيست، به جاي بحث استدلالي به اين بسنده مي کردند که اين کفريات مايه گمراهي است و گفتگو درباره آن ها حرام و به کفر منجر مي شود، (مشروطه ايراني، ص 215). فضاي قرن سيزدهم به گونه اي بود که به اندک شبهه، موج تکفير فراوان راه مي افتاد. دشمني با علوم عقلي، عرفان و... مرز نمي شناخت. آقانجفي قوچاني مي نويسد: «در مشهد، شرح، مطالعه و شرح تجريد پنهاني مي خوانديم. چرا که علما و طلاب مشهد غالباً مقدس بودند. کتب معقول را مطلقاً از کتب ضلال مي دانستند و اگر کتاب مثنوي در حجره کسي مي ديدند، با او رفت و آمد نمي کردند که کافر است و خود کتاب ها را نجس مي دانستند و با دست مس نمي کردند و لو خشک بود که از جلدسگ و خوک نجس تر است،( سياحت شرق يا زندگي نامه آقا نجفي قوچاني، ص 72). در جامعه اي که انديشيدن آزاد نباشد و تفکر فلسفي همچنان در محاق سياه تعطيل، افتاده باشد؛ در همان جامعه و در حوزه هاي علمي و مدارس آن بحث از حکمت اسلامي آن هم در چهارچوب محدود کلام اسلامي، کفر و مايه ضلالت محسوب مي شد تا چه رسد به طرح و بحث انديشه هاي مستقل. حکومت مستبد هم دشمن انديشه و آزدانديشي است و در چنين فضايي، همه مراقب بودند که مهر تکفير نصيب آن ها نگردد. در اين جامعه، تفکير، دشنام، ترور شخصيت، انفعال و تحقير، در برابر هر نوگرايي، روشن بيني و تکامل، خود را نشان مي دهد، حق و ناحق را با يک چوب مي رانند. هزينه اي که جهان اسلام و جامعه ايران در دو قرن اخير در مسئله تفکير پرداخته بسيار زياد است، در صورتي که جامعه ما اصل طبيعي تفاوت انسان ها را بپذيرد، زمينه هاي تکفيرگرايي خنثي مي گردد چرا که تفاوت در فهم طبيعي است و پذيرش حق فهم براي ديگران، آستانه تحمل جامعه را بالا مي برد و پذيرش اين اصول، مقدمه زيست مسالمت آميز گروه ها و طبقات اجتماعي است. پيشينه تکفير تکفير در ميان اديان گذشته همواره رواج داشته است. گذشته از تاريخ اديان دور، در مسيحيت، جريان تکفير روند گسترده و خطرناکي را طي کرده است. دادگاه هاي تفتيش عقايد که در قرون وسطا از سوي کليسا تشکيل مي شد حتي کساني که نظر نو و جديدي در مسائل علمي ارائه مي دادند را تکفير و مي کشتند، مگر اين که از نظر خود برگشته و توبه مي کردند. در اسلام، اولين تکفيرکنندگان و بيش ترين آنان، فاسقان و مخبران غيرصادق بودند. در طول تاريخ اسلام، تکفير افراد، بيش تر، از سوي حکومت هاي فاسد، کليد خورده است و مخالفان خويش را متهم به کفر مي کردند تا اين که اين جريان، روند فرقه اي پيدا کرد و هر گروه و فرقه مخالفان خود را به کفر متهم کرده، جان و مال و ناموس آنان را حلال شمردند. اولين مورد در زمان رسول خدا(ص) بود که وليد بن عقبه، بني المصطلق را به کفر و ارتداد متهم کرد و آيه شريفه «اِن جائَکُم فاسِق بِنَبأ فَتَبَيَّنوا» در تکذيب وي نازل شد. خالد بن وليد نيز مردم قبيله بني جذيمه را متهم به بازگشت از اسلام نمود. حاطب بن ابي بلتعه، دومين نمونه از تکفير بود.اومهاجر و از فقراي مكه است و در مكه هيچ كس را ندارد، نه دوستي نه آشنايي و نه فاميلي. اين شخص به مدينه آمده است و در همين موقع است كه پيغمبر اكرم تصميم دارند به طرف مكه حركت كنند و آنجا را فتح نمايند و قرار بود اين تصميم و زمان حركت مخفي باشد كه اهل مكه از اين تصميم پيغمبر باخبر نشده و مكه بدون خونريزي فتح شود. در اين موقع حاطب تحت تأثير وسوسه اي قرار گرفت و نامه اي از جريان نوشت و به زني داد كه آن را مخفيانه به مكه ببرد تا اهل مكه از تصميم پيغمبر داير بر فتح مكه باخبر شوند و به اصطلاح جاسوسي كرد. هنگامي که حاطب دستگير شد، عمر بن خطاب، او را تکفير کرد و قصد داشت گردن وي را بزند ولي پيامبر(ص) او را از اين کار بازداشت و حاطب را به خاطر حضورش در جنگ بدر بخشيد. تکفير مخالفان توسط خوارج از مشهورترين تکفيرها در دوران اسلامي است؛ آنان حضرت اميرالمؤمنين(ع) را به دليل قبول حکميت تکفير کردند. پس از آنان خلافت بني اميه مخالفان خود را تکفير کرده، آنان را به اين اتهام از بين مي بردبه عنوان مثال آن گاه که قصد داشتند حجر بن عدي و يارانش را به شهادت برسانند، زياد بن ابيه از ديگران گواهي گرفت که وي به کفر گراييده است. تکفيرهاي فراواني در تاريخ، رخ داده که پاره اي برخاسته از اختلافات عقيدتي و مباحث کلامي و فلسفي بوده، مانند حادث و قديم بودن قرآن و...، و پاره اي برخاسته از اختلاف هاي فرقه اي، که تاکنون ضربه هاي زيادي به مسلمانان وارد ساخته است. در ميان پيروان مذاهب اهل سنت، ابن تيميه و طرفدارانش را از حنابله، تکفير کردند و مال و خون آنان را حلال شمردند و در برابر، حاتم حنبلي مي گفت: هر کسي که حنبلي نباشد مسلمانان نيست، در نتيجه وي تمام مسلمانان غير خود را، تکفير مي کرد. پس از تشکيل دولت صفويه در ايران، تعصبات مذهبي بين شيعه و اهل سنت به اوج خود رسيد و در اين دوره بين ايران و عثماني آتش اختلاف و تکفير برافروخته شد. برخي از شخصيت ها نيز در اين موضوع صحنه گرداني کرده و به آتش اختلافمي دميدند و کتاب هايي را در تکفير مخالفان نگاشتند. چنانچه فردي از علماي اهل سنت دولت عثماني، کتابي در تکفير صفويه با عنوان «الاحکام الدينيه في تکفير قزلباش» نوشت و پس از تکفير، فتواي قتل عام شيعيان را صادر کرد. اين کتاب در دوره شاه طهماسب نگاشته شده و نسبت هاي ناروايي به شيعه داده است. کلامي از شهيد مطهري شهيد مرتضي مطهري در کتاب جاذبه و دافعه علي(ع)، ثمره، جهالت، ناداني، تظاهر، ريا، ظاهرگرايي و مقدس مآبي را علت العلل تکفير به شمار مي آورد و مي گويد:«تکفير نتيجه منطقي تنگ نظري است. تکفيرگران جديد، هرگونه «بازانديشي ديني» يا «خرافه زدايي از دين»واجتهاد دوباره را زير عنوان هاي حذف کننده، تکفير مي کنند». گذري در تکفيرشدگان دو قرناخير باور عمومي جامعه ما بر اين است که قربانيان تکفير، هميشه فلاسفه و نوانديشان و غيرروحانيون بوده اند در حالي که در طي اين قرون عده اي ازحوزه هاي فکري، ديگر عاللمان را تکفير کرده اند. باور بعد اين است که تکفير خاص اهل سنت است ولي طي دو قرن اخير جامعه شيعه ايران شاهد تکفيرهاي متعددي بوده است. در اين جا بدون هيچ تحليل يا قضاوتي در باره درستي يا نادرستي اين واکنش، به نقل برخي از تکفير شدگان از گروه ها و افراد مختلف در دو قرن اخير ايران مي پردازيم. حکم تکفير کلي در مشروطه:در عصر مشروطه بازار تکفير داغ بود، استفتايي به امضاي آخوند خراساني، ملاعبدالله مازندراني و سيد حسين خليل دستاويزي، بعضي تکفير و قتل ها گرديد:« جزاي کسي که با خدا و پيامبر او محاربه کند چيست؟ کساني که تلاش مي کننند، زمين را به فساد بکشند آيا از مصاديق اين اين کريمه هستند که مي فرمايد: « إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله ويسعون في الأرض فسادا أن يقتلوا أو يصلبوا أو تقطع أيديهم و أرجلهم من خلاف أو ينفوا من الأرض ذلك لهم خزي في الدنيا ولهم في الآخرة عذاب عظيم» ( مائده/33 ). امضاء آخوند خراساني و شيخ عبداللهمازندراني قدس الله سرهما در آن ديدم که جواب آن استفتاء نوشه بودند: « واجب است»،(سيره صالحان، ص94). تکفير عرفا و حکما:در فضاي تکفير زده قرن دوازدهم و سيزدهم، عرفا و حکما از گزند تکفير در امان نماندند. شيخ احمد، ملقب به زين الدين، بسيار جامع و قشري و ضد عرفا و حکما بود و آنان را کافر مي خواند و فيض را با آن که اخباري و دشمن اصولي بود، به محض آنکه دم از حکمت و عالمان مي زد بد مي گفت. (مدرسي چهاردهي، مرتضي، تاريخ فلاسفه اسلام، ص67). تکفيراخباريون:از نزاع هاي فرقه ايقرن13 که در اين قرن سايه افکنده بود، اختلاف نحله هاي اخباري گري و اصولي مي باشد. اختلاف اخباري و اصولي که در قرن 12 هجري پيدا شد از عجايب است که همديگر را کافر و مبدع و واجب القتل دانستند.در آن قرن، آقاي باقر بهبهانيِ مؤسس [اهداف خو د را] پيش برد و شيخ يوسف، صاحب کتاب حدايق را خوار و مردود و عوام شيعه نمود. ميرزا محمد نيشابوري را به جرم اخباري بودن در شهرستان کاظمين به بلواي اعدام کشتند و بدنش را دفن نکرده و به سگان دادند. (تاريخ فلاسفه ص 72). تکفير گروه سعادت :مکي، بيانيه ديگري را آورده از سوي هيجده نفر از علما که در آن، گروهي به نام سعادت تکفير شده اند. اگر درستي بيانيه را بپذيريم دور نيست که منظور از (قيام کنندگان بر حوزه محمدي)، همان گروه سعادت باشند. ولي خود مکي که بيانيه را آورده، آن را بي اعتبار مي داند: (گويا اين اطلاعيه امضا نداشته و معلوم نبوده که چه طبقه اي از علما آن را صادر کرده اند.)،(تاريخ بيست ساله، ج3، ص 35). تکفير آزادي قلم :مگر نمي داني که آزادي قلم و زبان از جهات کثيره منافي با قانون الهي است. فايده آن، آن است که بتوانند فرق ملاحده و زنادقه نشر کلمات کفريه خود را در منابر و لوايح بدهند. سب مومنين و تهمت به آنها بزنند و القاء شبهات در قلوب صافيه مردم بيچاره بنمايند. اين اساس مودي به ضلالت اعطاي حريت مطلقه نبود. پس چرا جلوگيري از لوايح کفره نمي شود؟ ( رسائل مشروطيت، نشر کوير ، چاپ دوم1377، ص178.) تکفير روزنامه ها:کدام جرايد نوشته شد که طعن به اسلام و اسلاميان نبود کدام اداره بود که جريده اش خالي از کفر بود. اگر اساس آن حريت نبود جمال زنديق و جهنمي ملعون و آن فجرالکفر مدلس و اخوه آنها همه کفريات در منابر و مجامع و جرايد خود نمي گفتند،(همان، ص179). تکفير اصلاح طلبان و نوآوران:يکياز مظاهر قدرت علما، تکفير بود که مخالفيا دشمن خود را کافر قلمداد مي کردند. اين سلاح را علماي اعلام در مباحثات عليه اخباريان و شيخيه به کار مي بردند. اين سلاح بعد ها در سده 19بار ديگر عليه اصلاح طلبان و نوآورانکار رفت،(الگار، حامد،دين و دولت در ايران، نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سري، ص45). تکفير مجلس شورا ملي:شيخ ابوالحسن نجفي مرندي در رساله «دلائل براهين الفرقان في بطلان قوانين نواسخ محکمات القرآن» در تکفير دار الشورا آورده است: وجه تطبيق آن حالت حاضره با اين هيئت حاضره و مشابهت دارالندوه ( مجلس مشرکين مکه در عصر پيامبر) و آنان با دارالندوه آنان با دارالشوراي اينان آنست که معاندين اسلام و مخالفين آئين حضرت خيرالانام ، پس دارالندوه در کفرستان دنيا تشکيل دادند و اهل حل و عقد در آن مجتمع شده اند. ابليس بر تبليس کره عالم خود را در اين دارالندوه حاضر کرد،( رسائل مشروطيت، ص221 ). تکفير دستگاه عدليه:تا قبل از مشروطه محاکم قضا در اختيار علما بود. با تشکيل عدليه و تدوين لايحه آئين دادرسي، مخالفت ها از سوي برخي از محاکم آغاز شد. قبح و فسادو حرمت ترافع پيش حکام و قضات جور که رجوع بر جبت و طاغوت که در حد شرک برخدا و ورود احکام رسول و ائمه طاهرين(ع) است،(همان، ص233 ). تکفير نمايندگي مجلس:ياللعجب وکلاي سي کرور ملت اسلام و زمامداران ملک اسلام، آيات قرآن و شرايط ايماني را فراموش فرموده يا روابط خود را از خدا، پيغمبر و قرآن بريده اند. که به خلاف اين همه احکام صريحه و نواهي بليغه الهيه کفار را به دوستي و مباشرت امور مسلمين اتخاذ کرده،( رسائل مشروطيت، ص245. ) تکفيرصوفيان و فلاسفه:هنگامي که ميرزا صالح شيرازي، گور اوزلي، سفير انگليس را در چند شهر از جملهقم همراهيمي کرد، مدرسه فيضيه و شيوه برخورد ميرزاي قمي رئيس حوزه علميه قم در آن روزگار را با دانشي گوناگون مورد بررسي قرار داد. وي مي نويسد که «اهل مدرسهفيضيه جز فقه و اصول چيزي ديگري نمي بينند»، به سبب آنکه ميرزا ابوالقاسم چاپلافي (قمي) مجتهد در آن جا هست و نمي گذارد که علم ديگري را بخوانند يا بگويند. ميرزاي قمي خود رساله اي برضد صوفيان و فيلسوفان نوشت و انکار کفر صوفيان را « در مرتبه انکار ابليس» دانست و درباره فيلسوفاني مانند ملاصدرا که وحدت وجود را باور داشتند آورد که: « کفر و زندقه آنها ظاهر است.»،(حائري، عبدالهادي، نخستين رويارو يي هاي انديشه گران ايراني، ص 362). تکفير عباس ميرزا:نايب السلطنه ميرزا، براي ساماندهي ارتش در ايران سعي در تغيير ساختار آن داشت. وي پس از دعوت از مستشاران فرانسوي که مسئوليت آموزش سپاه را عهده دار شدند، لباس متحد الشکلي براي ارتش معين کرد و مورد تکفير قرار گرفت و گفتند: او کشف حجاب از سرباز و مرد ايراني کرده است و به جرم اينکه دارد تمدن غربي را رواج مي دهد، به کفارشبيه شده است. ( ماهنامه ايران فرداد، دوره جديد، شماره پنجم، مهر 1393،ص74). تکفير قائم مقام فرهاني:از جمله تکفيرهاي دو قرن اخير، تکفير ميرزا ابوالقاسم فراهاني وزير شجاع و شهيد محمدشاه قاجار در عصر فتحعلي شاه است.آن گاه که ايران در مقابل روسيه مغلوب شد و عهدنامه گلستان در سال 1228 هـ.ش تحميل گرديد، پس از طي چند سال فضاي ايران و مذهبي ايران دگرگون شد و فتواي وجوب جهاد عليه روسيه از سوي علما صادر گرديد. مجلسي در سلطانيه برپا شد، سران کشور در حضور فتحعلي شاه حضوريافتند، جيره خواران شعار، با احساسات رياکارانه، فضاي جلسه را در دست گرفته بودند. در اين جلسه فتحعلي شاه رو به قائم مقام کرد و پرسيد نظر شما چيست؟ قائم مقام امتناع کرد. با اصرار شاه، قائم مقام نظر خود را با سئوالي بيان کرد؛ قائم مقام از شاه پرسيد عايدي و ماليات شما چقدر است؟ فتحعلي شاه جواب داد: سالانه شش کرور ماليات دريافت مي کنيم. قائم مقام سپس ادامه داد: ماليات روسيه چقدر است؟ فتحعليشاه گفت: شنيده ايم روسيه سالانه ششصد کرور ماليات دريافت مي دارد. قائم مقام گفت: عقل حکم مي کند، کسي که شش کرور دارد با کسي که ششصد کرور دارد درنياويزد! در همين جلسه جيراه خواران شاه و دربار، با هتاکي، قائم مقام را مورد شماتت قرار دادند که او به شاه توهين کرده است. فرداي آن روز حکم تکفير قائم مقام، در شهر تبريز پخش شد. جيره خواران شاه و دربار، به خانه وي حمله و آن را تخريب و غارت کردند. قائم مقام به مشهد تبعيد گرديد. جنگ بين ايران و روس آغاز شد و در ابتدا، پيروزي هايي به-دست آمد اما با حمله روسيه، استان هاي آذربايجان شرقي و غربي تا جاده زنجان به تسخير روسيه در آمد و تهران در تهديد روس ها قرار گرفت و پس از آن عهدنامه ترکمن چاي بر ايران تحميل و غرامت جنگ مطالبه شد. در اين ميان نيز احساس گرايان و جيره خواران پا به فرار گذاشتند و کشور را در بحران، تنها گذاشتند. (باستاني پاريزي، ابراهيم ، حماسه کوير، ص 75 ). تکفير قرة العين:فاطمه زرين تاج برغاني قزويني ملقب به زکيه يا ام سلمه و مشهور به طاهره و قُرةالعَين (زاده 1230، 1231 يا 1233 قمري ـ درگذشته 1268 قمري) شاعر ايراني، از اولين مريدان سيد علي محمد باب و از رهبران جنبش باب بودهاست. او اولين زني بود که کشف رأس کرد. پدر و مادرش هر دو مسلمان و مجتهد بودند. وي همانند يکي از عموهايش ابتدا به شيخيه گرايش پيدا کرد و براي مدتي رهبري بخشي از شيخيه در کربلا و عراق را به دست گرفت. با علني شدن دعوت سيد علي محمد باب، طاهره به وي گرويد و بدون آنکه موفق شود تا پايان عمر او را از نزديک ببيند، در زمره نزديک ترين ياران او درآمد. او نخستين زن بابي بود که روبنده از صورت برگرفت و اعلام نمود که با آمدن آيين بابي، احکام اسلام ملغي شدهاست. او به اتّهام دست داشتن در قتل عموي بزرگش محمدتقي برغاني معروف به «شهيد ثالث» بازداشت شد و سه سال بعد، مدتي پس از ترور نافرجام ناصرالدين شاه و همزمان با بسياري از بابيان ديگر، پس از واقعه سوء قصد به ناصرالدين شاه، و تحت تعقيب قرار گرفتن بابي ها در سال 1268، محكوم به اعدام شد. اين هنگامي بود كه هنوز فرقه بهائيت به وجود نيامده بود، بنابراين قرةالعين بابي (نه بهائي) از دنيا رفت.(پايگاه اطلاع رساني جامع اديان و مذاهب). تکفير و قتل ملامحمد تقي برغاني قزويني:وي مشهور به شهيد ثالث است. شهيد فتواي تکفير شيخ احمد احسائي را داد. او در سال 1264 قمري در نيمه شب از خانه خود بيرون رفت. در مسجد به نمازايستاد. آنگاه که به سجده رفت گريان بود، فرقه بابيه او را تکفر کرده بود. چند تن از بابيان وارد مسجد شدند و او را به قتل رساندند.(قصص العلماء، ص66). تفسيق آخوند ملاعلي:سيد محمد باقر موسوي شفتي، ملقب به حجت الاسلام، آخوند ملاعلي را تفسيق کرد.(قصص العلماء، ص185). تفسيق ميرزا محمدتقي نوري:ايشان توسط سيد محمد باقر موسوي شفتي، ملقب به حجت الاسلام، تفسيق شد. ميرزا محمدتقي نوري از شاگردان حاجي کلباسي بود و حدت ادارکي داشت. و تقويت از اقوال ضعاف مي نمود؛ مانند اين که در مضاف، قايل است به اين که نجاست، از اسفل به اعلا سرايت مي کند و حال اين که، اين قول خلاف مشهور است.(همان). تفسيق حاجي ملاصادق رشتي:سيد محمد باقر موسوي شفتي ايشان را تفسيق کرد. بعضي از اهالي رشت جمع شدند و به خدمت حجت الاسلام، شهادت بر فسق او دادند. لهذا ، جناب سيد، تفسيق او را به اهالي رشت نوشتند.(همان). تکفير آقا محمود بن آقا محمدعلي بن محمد بهبهاني:ميرزا مسيح از علماي عصر فتحعلي شان در تهران بود او آقا محمود بن آقا محمدعلي بن محمد بهبهاني را تکفير کرده بود.(همان،ص 187). تکفير ميرزا ابوالقاسم سکوتي:آخوند ملاعلي نوريدر اضلال و تکفير صوفيه اهتمام تمام داشت. او مي گفت من اهل خبره ام و اين گونه اشخاص کافرند. آخوند روزي به شيراز رفت. مردم به ديدار او مي آمدند. وقتي که ميرزا ابوالقاسم سکوتي در ديدار دست به طرف آخوند دراز کرد آخوند دست خود را پس کشيد و گفت: اين مرد، نجس است و کافر است، از مجلس بيرون رود.(همان،ص 192). تکفير ميرزا محمد اخباري:ميرزا بر علوم غريبه احاطه داشت. او مي گفت: -العياذبالله ـ شيخ جعفر نجفي از نسل بني اميه است. علماي عتبات ميرزا محمد را تکفير کردند پس حکم به قتل وي کردند. چون خواستندکه به خانه اش درآيند، ديدند در ندارد، به سبب سحري که کرده بود پس ديوارخانه را شکافتند و او را يافتند و کشتند،(همان، 224). تکفير سيد جمال الدين اسدآبادي:سيد در سفر سوم خود به ايران به دعوت ناصرالدين شاه بود. سيد پس از ديدن اوضاع اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايران در اعتراض به نابساماني ها، غارت گري هاي دربار و فروش کشور و فساد دستگاه سلطنت در حرم شاه عبدالعظيم متحصن شد. بلندگوهاي دربار و امام جمعه تهران که داماد شاه بود و علماي درباري در منابر و بازار عليه سيد تبليغات آغاز کردند، او را بي دين، بابي، و حتي کسي که هنوز ختنه نکرده است معرفي کردند. سيد در نامه که به آيت الله سيد حسن شيرازي درباره ايران نوشت که منجر به فتواي مشهور تنباکو گرديد. سيد توضيح مي آورد: « مرا به بابيه منتسب نمود. همچنين وي- خدا زبانش را ببرد- بين مردم شايع ساخت که مرا سنت نکرده اند. اين چه وهمي است؟ احمقي ذليل بتواند مسلمين و بلاد ايشان را به ثمن بخس دارهمي معدود بفروشد، علما را تحقير، به اولاد پيامبر توهين و بر سادات چنين افترا ببندد؟( تاريخ بيداري ايرانيان ، ص 70). پس از شايعه ختنه نشدن سيد جمال در بين متدينين، عده اي از بازاري ها چند تن را تعيين و به نزد سيد فرستادند تا ببينند که سيد جمال الدين ختنه کرده است يا خير؟ به کمک مامورين بند شلوار سيد را پاره مي کنند. تکفير ميرزا حسن خان رشديه:او اولين دبستان را در سال 1305ه. ق. در محله ششگلان تبريز در مسجد مصباح الملک تاسيس نمود اما مکتب داران که پيشرفت مدرسه جديد را مخالف مصالح خود دانستند، رئيس السادات، يکي از علمارا وادار نمودند، رشديه را تکفير و فتواي انهدام مدرسه جديد را صادر کند، رشديه شبانه به مشهد فرار کرد. ميرزا حسن خان رشديه، بنيانگذار دبستان آموزش هاي نوين در ايران است. او پس از اطلاع از وضعيت عقب ماندگي ايران به استانبول، قاهره و تفليس و... رفت و پس از تلاش هاي فراوان دبستاني در تبريز راه اندازي کرد که با مخالفت مکتب داران و عده اي از عوام روبرو شد. دبستان را تخريب کردند و به مسجد فرار کردند. در يک از فرارهايش به مشهد رفت. در آنجا هم به مساعدت عده اي مدرسه اي در خور توانايي اش داير کرد. سال به پايانه نرسيده بود که تکفيرش کردند، از ورودش به حرم مانع شدند او به زيارت از خارج قانع شد. از ورود به حمام ها قدغن کردند. در منزل استحمام کرد. در معابر بناي فحاشي گذاشتند و جز براي مدرسه از خانه خارج نشد. با اين همه رجّال ها به مدرسه اش ريختند، دستش را شکستند. خانه و مدرسه اش را غارت کردند،(مشروطه ايراني، ص 267). تکفير امين السلطان:چهارشنبه 21 جمادي الاولي 1309: پارک امين الدوله رفتم جهت رفتن اين بود که پريروز با روزنامه هايي که از براي من مي آورند از لندن پاکتي به عنوان من بود پشت پاکت به خط سيد جمال الدين نوشته بود جناب جلالت مآب الشهيد اعتمادالسلطنه در ميان پاکت صفحهچاپ شده اي که سواد کاغذي بود که سيد جمال الدين از بصره به سامره به جناب ميرزاي شيرازي نوشته بود در حقيقت جناب ميرزا را تحريک نموده بود که به دولت ايران بتازد همه جا از امين السلطان بد نوشته بود و او را تکفير نموده و زنديق اثيم نام نهاده که مذهب اسلام را تمام او به باد داده فرنگي ها را به ايران آورده تمام ايران را به آنها فروخته بعد صدماتي که به مردم از حبس و جلاي وطن رسانده از قبيل ملا فيض الله دربندي و سيد علي اکبر شيرازي و حاج سياح و ميرزا فروغي؛ و اسم مرا هم در اين جا ذکر نموده من دادم اين کاغذ را ترجمه نمودند چون بناي فتنه و فتواي جناب ميرزا در اين خصوص يقيناً نتيجه همين کاغذ بود نتوانستم در دولتخواهي از شاه اين کاغذ را پنهان کنم منزل امين الدوله رفتم که از او بپرسم که اگر او اين کاغذ را نداده چون در پستخانه سر پاکت را باز کرده بودند گفتم شايد به شاه نشان داده که من ندهم. معلوم شد با همين پست به اسم خود امين الدوله هم يک صفحهاز اين کاغذ چاپ شده رسيده بود و به شاه داده است من به خيال اين که مبادا به مترجم مغرض بدهند و آنجايي که اسم من است بد ترجمه کند مصلحت ديدم که خود، کاغذ و ترجمه او را هر دو را به نظر شاه برسانم بعد به اتفاق امين الدوله درب خانه رفتيم کاغذ را من به شاه دادم، (روزنامه اعتماد السلطنه يکشنبه25جمادي الاولي 1309). تکفير ميرزا ملکم خان ناظم الدوله:پس از قرار داد رويتر که بين ايران انگلستان امضا شد. موجي از خشم نسبت به بيگانگان در ايران به راه افتاد. ميرزا ملکم خان ناظم الدوله يکي از کساني بود که در امضاي قرار داد نقش داشت. سواد حکم تکفير ميرزا ملکم خان ناظم الدوله از سوى حاج ملاعلى کنى، سال 1290 هـ قانتشار يافت،(اسناد قاجاري در مجمع الذخائر اسلامي در قم، ج اول، ص 116 ). تکفير سردار اسعد:سردار اسعد بعد از قتل پدرش و آزادي از زندان به تهران رفت و در خانهعلي اصغر خان اتابک (امين السلطان) اقامت گزيد و تحت حمايت وي قرار گرفت مدتها در خانه و در کنار اتابک بوده و با وي رابطه نزديک و دوستانه اي داشت. وقتي سردار اسعد در اروپا بسر مي برد، امين السلطان نيز در اروپا اقامت داشت. سردار اسعد در اروپا به مدت 10 روز ميهمان اتابک بود، همين جا بود که به تشکيلات فراماسونري دعوت شد و وي با افتخار اعلام مي کند که اين دعوت را پذيرفت. امين السلطان کسي است که به دليل رفتارها و عقايد مذمومش، مرجع بلندآوزه شيعه مرحوم آخوند خراساني و ديگر علماي نجف حکم به تکفير و ارتدادش صادر کردند،(اسناد قاجاري در مجمع الذخائر اسلامي در قم، ج اول ، ص 116 ). تکفير شيخ هادي نجم آبادي:ديدگاه ها و فعاليت هاي شيخ در عصر قاجار موجب شد عده اي وي را بابي بنامند. او کتاب تحرير العقلا نوشت و در کتاب به نقد بابي گري پرداختهاست. در آن زمان روحانيون متقي و پاکدامن اگر از اعمال ناشايسته روحاني نماها انتقاد مي کردند شمشير تکفير بر آنها فرود مي آمد و متهم به بي ديني مي شدند که اين موضوع شامل شيخ هادي نجم آبادي عالم روشنفکر نيز شد و به اتهام بابي گري تکفيرش کردند،(روزنامه شرق،22/ 5 /1385. نجفي، آذر. «شيخ هادي نجم آبادي بيدارگر مشروطيت). تکفير محمد علي شاه:وقتي که مجلس با سلاح روس ها به توپ بسته شد، علماي نجف از جمله آخوند خراساني خواهان اعاده مجلس بود. با تلگراف هايي از مردم و ايلات و عشاير خواهان کمک به مجاهدان آذربايجان مي شوند. از سويي حکم مي کنند که دادن ماليات به عوامل استبداد حرام است و از جانبي در آزادي آيةاللّه بهبهاني که در دينور کرمانشاه در حبس تبعيدي است، تلاش دارند. نهايتا وقتي شاه را قابل آدم شدن نمي دانند، او را تکفير کردهو از سلطنت خلع مي نمايند. اين فتوا خواب را از چشمان محمدعلي شاه که اکنون همان محمدعلي ميرزاست، مي ربايد.آخوند خراسانى با تلگراف به سفراي کشورهاي خارجي، مانع از قرض دادن به حکومت ايران مي شود،(منبع: پايگاه اطلاع رساني حوزه). تکفير سيد جمال الدين واعظ اصفهان:از ديگر قربانيان بلاي تکفير، شهيد سيد جمال الدين اصفهاني هنگام سيدمحمدطباطبايي و سيد عبدالله بهبهاني در مشروطيت بود. او آزادي خواهي ضد اجنبي بود. سيدجمال در عين تعليمات ضد اجنبي خويش، راه دستيابي به استقلال و آزادي و حکومت عدالت پيشه مبتني بر شريعت را دعوت به قرآن قلمداد مي کند. نخستين تکفير کنندگان سيد، آقا نجفي و حاج ميرزا ابوالقاسم، امام جمعه درباري بود. امام جمعه عده اي را تحريک نمود که سيد جمال را از منبر پايين بکشند و او را مضروب و مقتول سازند. امام جمعه مي گفت اين سيد بابي به پادشاه اسلام اهانت کرده است،(کاوشي درباره روحانيت، ص 164). تکفير ميرزا علي اصغرخان صدراعظم:سوم جمادي الثانيه 1321 اتابک اعظم توسط آخوند خراسانى، ملامحمد شربيانى، محمدحسن مامقاني و ميرزا حسين رازي طهراني تکفير مي شود. در تکفيرنامه آمده است که تسلط کفار و استيلاي اجانب بر مسلمانان و اعطاي آزادي به فرقه گمراه بابيه و اشاعه منکرات و اباحه مسکرات در ايران به حدي رسيده که جاي توقف و مجال تامل باقي نمانده و يوما فيوما در تزايد است او را خائن ملت و دولت ناميده و مي گويند حسب التکليف شرعي و حفظ نواميس مسلمين، خيانت ذاتي و کفر باطني و ارتداد ملي اتابک را واجب عيني مي دانيم و مس با رطوبت او به حکم اين که کافر است، جايز نبوده و اطاعت از او مانند اطاعت طاغوت و مطيع در حکم انصار يزيد بن معاويه عليهما اللعنه است. چندين نامه و تلگراف از علماي نجف قبل از اين قضيه که از ربيع الاول تا جمادي الثانيه 1321 صادر شده در دست مي باشد،(منبع: پايگاه اطلاع رساني حوزه). تکفيرسيدحسن تقي زاده:آخوند خراساني اهداف انقلاب را در خطر مي بيند، رهبر حزب دموکرات،تقي زاده را تکفير مي کند،( شکوري ابوالفضل،سيره صالحان، ص9). آخوند خراسانى، حسن تقي زاده را مفسد خوانده و تصرفش را در امور حرام مي داند، ولي مکررا مي گويد از اين حکم من، تکفير تقي زاده مراد نيست،(منبع: پايگاه اطلاع رساني حوزه) شيخهادي مکفر:آقايي قبلا توي تهران بوده بهش مي گفتند شيخ هادي. اين شيخ هادي توي تهران زمان شيخ انصاري بوده رضوان الله عليه. اين خيلي زياد دنبال اين چيزها رفت بعد هم علما تکفيرش کردند. ديگه معروف شده مي گويند شيخ هادي مکفر. اين علتش همين بود که خيلي زياد مي رفت دنبال اين که اين چيزهايي که تو شرع بود را اين مي گفت مثاله. بعد چون مي گفت مثاله تکفيرش کردند. خيلي نبايد سراغ اينها بريم. بعد حالا ضابطه اش کجاست تا کجا ؟ ضابطه اي دقيق ندارد،( سايت ارتباط شيعي، درس خارج استاد عابدي7/11/1390 ). يکي ديگراز قربانيان اين حربه که بر اثر آن شخصيتش هنوز که هنوز است در حوزه هاي علمي ناشناخته مانده است، مرحوم شيخ هادي تهراني است، از علماء بزرگ و از اساتيد حوزه نجف اشرف. به زهد و پارسائي و ساده زيستن معروفيت داشته است و به دست وي شاگرداني بزرگ، همچون آيه الله بهبهاني تربيت يافته اند.علت تکفيرش را تندي وي، در مقام انتقاد بر بزرگان گذشته شمرده اند،(معجم رجال خوئي، ج 19، ش 286289).و جمله اي که وي درباره مرحوم [شيخ انصاري] گفته است، باعث گشته که يکي از علماء نجف، از وي به تندي ياد کند و لفظ کافر بر زبان جاري کند. ديگران هم که منتظر چنين الفاظي بودند، به نشر آن پرداختند. اين تکفير، باعث شد که با او برخوردي ناصواب کردند، تا جايي که او را منزوي و گوشه گير ساختند و جمع بزرگي از طلاب و علماء را از مصاحبت وي محروم کردند به طوري که افراد از ترس تکفير، جرأت نزديک شدن به آن مرحوم که معروف به شيخ هادي مکفر بود را نداشتند. با وجود اين جو تکفير و ارعاب، علمايي در نجف بودند که بعد از فهميدن حق، آن را کتمان نکرده و با نفوذ کلام خود به دفاع از حيثيت برباد رفته او برخاستند. روزي شيخ هادي تهراني وارد مجلس ختم يکي از علماء نجف شد وقتي طبق معمول مجالس ختم نجف، براي وي قهوه آوردند، يک از مغرضان، در حضور حاج ميرزا حبيب الله رشتي (ره) و جمع حاضر، فرياد زد: فنجان قهوه آقا شيخ هادي را آب بکشيد.( شرح حال و آثار و افکار آية الله بهبهاني،ص 94؛ نشريه حوزه، شماره 20، خرداد و تير 1366 و شماره 21، مرداد و شهريور 1366 ). تقاضاي تکفير ناصرالدين شاه:من درباره سيد جمال، جرياني مستند و برداشت خود را نقل مي کنم. مرحوم شيخ بهاءالدين نوري، فرزند مرحوم شيخ عبدالنبي نوري، برايم نقل مي کرد که شيخ عبدالنبي، از روحانيون محترم تهران، مدت پنج سال در سامرا در خدمت ميرزا بود. او از سامرا به ترکيه و مکه و سپس استانبول مي رود و سيد جمال در آنجا به ملاقاتش مي آيد و مي گويد: «به ميرزا اين پيغام را برسانيد که ناصرالدين شاه را تکفير کند تا بشود او را عزل کرد» . سيد جمال در نامه هايش هم اصرار زيادي بر براندازي ناصرالدين شاه داشت. شيخ عبدالنبي مي پرسد: «اگر ميرزا، ناصرالدين شاه را عزل کند، قرار است چه کسي جانشين او شود؟» سيد جمال جواب مي دهد: «من!»، شيخ مي پرسد: «و چه کسي شما را تأييد و از حکومت شما پشتيباني مي کند؟» سيد جمال جواب مي دهد: «سلطان عبدالمجيد.» شيخ عبدالنبي پيام سيد جمال را به ميرزا مي رساند و ميرزا مي گويد: «تکفير ناصرالدين شاه به صلاح اسلام و تشيع نيست. سعي ما اين است که تشيع باقي بماند. اگر دولت عثماني مسلط شود، تشيع از بينمي رود».(http://www.tarikhirani.ir) حکم تکفير ملاسلطانعلى گنابادى:در نامه منسوب به آخوند خراساني به نائيني آمده است: از سال ها پيش نيز کسانى خيلى مصرّند که حکم تکفير ملاسلطانعلى گنابادى را بگيرند و به اسم مبارزه با بدعت و ضلالت صوفيّه، قتل عام تازه اى راه بيندازند و با ايجاد فشار براى پيروان يک فرقه ديگر، آن ها را مجبور کنند براى دفاع از خود، به زير عَلَم بيگانه پناه ببرند و مجامعشان را به پايگاه هاى جديدى براى اجانب تبديل کنند. بايد خيلي زودتر از اينها بساط حکومت مطلقه و استبداد را برمي چيديم تا استبداد نتواند در هيچ لباسي خود را تحميل کند،( سايت تبيان). تکفيرميرزا عبدالرحيم طالبوف:آرا و انديشه هاي طالبوف با سوء تفاهم نيز رو به رو بود و حتي کار به جايي رسيد که شيخ فضل الله نوري او را براي نوشتن کتاب مسالک المحسنين تکفير کرد. احمد کسروي نوشته است به همين دليل و براي جلوگيري از عواقب تکفير بود که طالبوف نمايندگي مجلس را نپذيرفت و به پايتخت نيامد. طالبوف در پيري ضعيف و نابيناش و عاقبت در 79 سالگي در سال 1903 ميلادي درگذشت،(لطف الله آجوداني، تحليل انديشه هاي سياسي طالبوف، روزنامه اعتماد ملي، سال اول، شماره 118، 7تير 85، ص 8). تکفير سيد محمد درچه اي:او چونکه با مشروطه مخالف بود. بعد از فوتش مسجدش را در اصفهان آب کشيدند. مسجدش در نزديک مدرسه نيم آور بود، آب بردند مسجد را آب کشيدند. او يک جايي در مدرسه مسجد نو اصفهان درسمي گفت، روي يک سنگي محل تدريس مرحوم درچه اي بود، پس از فوتش سنگ را آب کشيدند،(درس خارج فقه آيت الله العظمي صانعي، مکاسب،شماره 770). تکفير دکتر محمد مصدق:دکتر مصدق در زندان به من[سرهنگ بزرگمهر، وکيل تسخيري] گفت:«آزموده با نسبت هايي که به من مي دهد، مي خواهد به نام بي ديني، متعصبي را تحريک کند تا در دادگاه مرا تير بزند و بکشد و بعد بگويند قاتل شخص متعصبي بود. بعد هم قضيه لوث شود.» در جلسه بعدي بلافاصله بعد از تشکيل جلسه با اداي شهادتين نگراني خود را از اين حيث اظهار داشت. دکتر مصدق در هفدهمين جلسه دادگاه مي گويد:«قبل از اينکه به جواب تيمسار محترم مبادرت کنم بايد عرض کنم: اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله. من در اين دادگاه اقرار مي کنم که مسلمان و شيعه اثني عشري هستم. مسلک من مسلک حضرت سيد الشهدا است. يعني آنجايي که حق در کار باشد، با هر قوه اي مخالفت مي کنم؛ از همه چيزم مي گذرم؛ نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هيچ چيز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم[در اين موقع دکتر مصدق به گريه افتاد]. رسول اکرم فرموده است: «قُم فَاستَقِم»بايست و مقاومت کن؛ البته نفرموده است: بدون مطالعه مقاومت کن. وقتي ديدي موضوعي بحق است بايست و مقاومت کن. حالا من پيروي از مولاي خودم را که در يک عمر کرده مي کنم؛ و تا نفس دارم، دنبال عقيده صحيح خود هستم.»(گوشه اي از دادگاه دکتر مصدق،ieknafar.wordpress.com) برگزاري جلسات لعن شهيد مطهري در تهران:آقاي علي اکبر رشاد،در مراسم پيش همايش حکيم تهران که به منظور نکوداشت علامه عالي مدرس زنوزي در محل حوزه امام رضا (ع) تهران برگزار شد،با اظهار تاسف از برخي شنيده ها در خصوص احياي اخباري گري در تهراناظهارداشت:بسيار تلخ است بشنويم در تهران جلساتي براي لعن علامه شهيد مطهري برگزار شده و صداي گام هاي اخباري گري به گوش مي رسد. به گزارش پارسينه به نقل از حوزه نيوز؛ وي ادامه داد: اين امر بسيار نگران کننده و برگشت قهقرايي است که ضرورت احياي حکمت در حوزه تهران را نمايان تر مي سازد.(سايت پارسينه). تکفير دکتر علي شريعتي:برخي شريعتي را خارج از دين و منکر ضروري (کافر)، برخي مرتد و بعضي مصداق بدعت مي دانند. عده اي نيز او را از ضلال و افکارش را مخرب عقايد شيعه اثني عشري و برخي فروش و نگهداري کتب او را حرام مي خوانند،(کاوشي درباره روحانيت، ص272).
|