Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: انســان و آزادي هـا

انســان و آزادي هـا

انســان و آزادي هـا: علامه محمدتقی جعفری

در بحث از آزادي، بايد ميان سه واژه رهايي، آزادي و اختيار تمايز قايل شد. هر يك از اين الفاظ معناي خاصي دارند:

1- رهايي : عبارت است از - برداشتن قيد يا زنجير يا هر عاملي كه موجب بسته شدن مسير جريان اراده در يك يا چند موضوع مي‌شود-. - براي مثال: شخصي را در نظر بگيريد كه به محلي تبعيد شده و ناگزير است در مدت محكوميت، از آن محل بيرون نرود. هنگامي‌كه اين ممنوعيت برداشته شود، اين شخص رها مي‌شود.

2- آزادي : آزادي داراي دو مرتبه است:

الف - آزادي طبيعي محض كه عبارت است از: انتخاب يك هدف و يا يك وسيله خاص از ميان اهداف و وسايل گوناگون. اين درجه از آزادي برتر از حالت رهايي است كه به معناي حذف قيد و مانع از جريان اراده است.

ب - آزادي تصعيد شده كه عبارت است از -نظارت و سلطه شخصيت بردو قطب مثبت و منفي كار-. طبق اين تعريف، هر اندازه كه نظارت يا سلطه شخصيت بردو قطب مثبت و منفي كار بيش‌تر باشد، آزادي انسان نيز بيش تر خواهد بود و هر اندازه كه نظارت و سلطه شخصيت بركار كم تر باشد، به همان اندازه انسان آزادي كمتري خواهد داشت.

اين دو مرتبه از آزادي، با حالت رهايي تفاوت بسيار دارد، زيرا در مرتبه آزادي، انسان از شخصيت خود براي انجام كار بهره برداري بسيار مي‌كند.

3- اختيار : عبارت است از نظارت و سلطه شخصيت بر دو قطب مثبت و منفي كار، يا ترك شايسته با هدف گيري خير و كمال.

ميان آزادي و اختيار چند تفاوت عمده وجود دارد:

الف - قيد شايسته و هدف گيري خير و كمال موجب تفكيك آزادي از اختيار مي‌شود، زيرا در آزادي محض مهم نيست كه آيا كاري كه انجام مي‌گيرد، شايسته است يا ناشايسته و آيا براي نيل به خير و كمال مي‌باشد يا نه؟

ب - در آزادي، انجام كار يا خودداري از كار، به خودي خود لذت بخش است، زيرا احساس آزادي محصول دو موضوعي است كه مطلوب حيات انسان مي‌باشد:

* نبودن قيد و زنجير در جريان اراده.

* احساس توانايي انتخاب اهداف و وسايل از ميان واقعيات بي شمار.

احساس آزادي مانند احساس اصل حيات، لذيذترين حالت رواني را در انسان ايجاد مي‌كند. در حالت اختيار، نه تنها انسان در جستجوي لذت بردن از حيات طبيعي نيست، بلكه چون انجام كار يا خودداري از آن براي نيل به خير و كمال است، تكاليف مشقت بار نيز از انسان سر خواهد زد. البته انجام تكاليف با هدف گيري خير و كمال، موجب لذت معقول و ابتهاج ذات خواهد شد كه به هيچ وجه با لذايذ طبيعي قابل مقايسه نيست.

ج - در مرتبه اختيار، اراده و تصميم و اقداماتي كه از انسان سر مي‌زند، در منطقه ارزش‌ها قرار مي‌گيرد، در حالي كه اگر فرد با آزادي محض كاري را انجام دهد، يا از آن خودداري ورزد، يك امتياز طبيعي به دست آورده كه هيچ گاه از ارزش‌ها به شمار نخواهد آمد.

حق آزادي و حق اختيار

آزادي در هر دو مرتبه خود، اگر از دو شرط زير برخوردار شود، موجب شكوفايي مغز و روان انسان خواهد شد. البته آزادي تصعيد شده بيش تر مي‌تواند موجب شكوفايي مغز و روان انساني شود.

شرط اول- آزادي، خواه به معناي آزادي طبيعي محض و يا آزادي تصعيد شده، نبايد مانع حركت انسان به سوي اختيار و گرديدن‌هاي تكاملي شود. به عبارت روشن تر، احساس لذت بخش آزادي نبايد ما را از حركت به سوي حيات معقول باز دارد.

شرط دوم- آزادي فرد در هيچ مرحله نبايد مزاحم آزادي و اختيار ديگران باشد. آدمي‌بايد با تفكر درباره آزادي و استعدادهاي خود بكوشد تا آزادي خود را از مرحله طبيعي محض به مرحله تصعيد شده برساند و در اين مرتبه نيز متوقف نشده و بكوشد تا گام به مرحله اختيار بگذارد؛ البته اختياري كه مي‌توان آن را آزادي معقول در مسير حيات معقول ناميد. اهميت آزادي و اختيار ايجاب مي‌كند كه ما آن‌ها را از حقوق انسان‌ها تلقي كنيم، همان گونه كه حق حيات را به عنوان يكي از حقوق اساسي انسان‌ها در نظر مي‌گيريم.

انواع آزادي

در مقوله آزادي، شش نوع آزادي را مي‌توان ذكر كرد:

1- آزادي عقيده: آزادي عقيده در سه بعد مطرح مي‌شود:

بعد يكم- اصل معتقد بودن. يعني آيا انسان‌ها در اين كه اعتقاد داشته باشند، آزاد هستند يا نه؟ آيا انسان‌ها آزادند كه بدون اعتقاد زندگي كنند. هر انساني داراي اعتقاد است و محال است كه انسان در اين عالم بدون اعتقاد زندگي كند، زيرا هر انساني بايد تفسيري براي زندگي خود داشته باشد، حتي اگر كسي ادعا كند كه بدون اعتقاد زندگي خواهد كرد، اين ادعا نوعي اعتقاد است.

بعد دوم- آيا انسان‌ها آزادند كه در همه عمر بر يك اعتقاد باشند يا نه؟ آيا انسان‌ها آزادند كه عقيده خود را رها سازند يا نه؟ اصولا بسياري از انسان‌ها اعتقادات خود را كم تر تغيير مي‌دهند، ولي گاه انسانهايي يافت مي‌شوند كه به جهت تغيير در انديشه و تحول نظام رواني خود، از عقيده اي دست مي‌شويند و به سوي اعتقادي ديگر مي‌روند. اگر تغيير عقيده ريشه در حقايق عالي داشته باشد، نشانه رشد روحي فرد است.

بعد سوم- حقايقي است كه انسان‌ها به عنوان اعتقاد براي خود انتخاب مي‌كنند. اين حقايق مربوط به پنج موضوع زير مي‌باشد:

1- حقايقي پيرامون اجزاي جهان هستي، نظير قانون مندي همه اجزاء جهان آفرينش.

2- حقايق مربوط به كل هستي، مانند: هدفداري جهان آفرينش.

3- حقايق مربوط به اجزايي از انسان، مانند: شناسايي اجزاي بدن.

4- حقايق مربوط به كل موجوديت انسان، نظير آن كه قابليت ترقي و اعتلاء انسان.

5- حقايق مربوط به بايستگي‌ها و شايستگي‌هاي انسان، نظير اعتلاء انسان با تهذيب نفس.

چون موجوديت انسان بالا اعتقادات فوق قابل تفسير نيست، بنا بر اين نبايد با تمسك به آزادي عقيده، بي اعتنايي به اين امور را تجويز كرد، زيرا كه در اين صورت زندگي انسان پوچ و غيرقابل تفسير خواهد شد.

2- آزادي انديشه : آزادي انديشه را نمي‌توان نفي كرد. در قرآن صدها آيه در جهت لزوم تعقل و تفكر وارد شده است. اگر تفكر پيرامون واقعيات مربوط به انسان و جهان، آزاد نمي‌بود، هرگز خداوند دستور به انديشيدن درباره آن‌ها را نمي‌داد. همان طور كه آزادي در عقيده نبايد به حدي برسد كه حيات آدمي‌را تفسيرناپذير كند، آزادي انديشه نيز نبايد منجر به سقوط يا بي اعتنايي به حيات، و يا مزاحم فعاليت‌هاي مغزي و رواني شود.

انديشه بايد در جهت حيات معقول به كار گرفته شود، نه سانسور خود. انديشيدن پيرامون عالم طبيعت و ابعاد طبيعي انسان، بدون هيچ قيد و شرطي آزاد است، مگر در مواردي كه نتايج آن به ضرر بشريت تمام شود. پيرامون موضوعات مربوط به هويت انسان و بايستگي‌ها و شايستگي‌هاي او، بايد قانوني براي انديشه وجود داشته باشد، زيرا ذوق‌ها و آرمان‌هاي پذيرفته شده و شرايط فرهنگي و اجتماعي، در روش انديشه و انتخاب اصول موضوعه انسان دخالت دارد. براي جلوگيري از اختلال در مغزها و روان‌هاي افراد جامعه و پرهيز از غوطه ور شدن در خيالات، بايد قانوني وجود داشته باشد كه عبارت است از: -هدف قرار دادن كشف و شناخت حيات معقول انسان‌ها در جهاني معقول و هدفدار-.

3- آزادي بيان و تبليغ : آزادي بيان و تبليغ بايد معقول باشد. در غرب، آزادي بيان به صورت مطلق مطرح شده، و هيچ حدي براي آن وجود ندارد. اين سخن از ولتر معروف است كه:

-من با اين سخني كه تو مي‌گويي، مخالفم، ولي حاضرم به خاطر اين كه تو اين سخن را آزادانه بيان كني، زندگي خود را از دست بدهم.-

من نمي‌دانم ارزش جان ولتر براي خود او چه قدر بوده است!؟ و باز نمي‌دانم اگر علت مخالفت او با سخن آن شخص، پايمال شدن حقوق انسان‌ها باشد - كه حق آزادي هم يكي از آن‌هاست - آيا باز ولتر حاضر بود جان خود را از دست بدهد تا آن كوه آتشفشان مواد گداخته خود را بر مزرعه روان‌ها و مغزهاي بشر سرازير كند و آن‌ها را تباه بسازد!؟

اگر آزادي بيان معقول باشد، قابل پذيرش است و اگر نامعقول باشد، قابل دفاع نيست، زيرا آزادي بيان نامعقول داراي آثار زير است:

الف- موضوعيت پيدا كردن خود بيان، قطع نظر از اين كه محتواي آن چيست.

ب- اشخاصي كه سخنان بي محتوا دارند و گمان مي‌برند كه آن سخنان براي همگان اهميت دارد، از روي دلسوزي آن‌ها را براي مردم بيان مي‌كنند.

ج- كساني كه عاشق مطرح كردن خودشان هستند، از طريق سخنان بي محتوا خود را مطرح مي‌كنند.

د- بيان مطالب جالب و تكان دهنده، بدون آن كه به اثر آن بر روي خواننده تأمل شود.

ابراز و بيان واقعيات مفيد به حال انسان‌ها - در دو بعد مادي و معنوي - نه تنها آزاد است، بلكه اگر كسي از بيان آن‌ها خودداري ورزد، مجرم تلقي خواهد شد. آزادي بيان هنگامي‌اشكال پيدا مي‌كند كه همه اصول و ارزش‌هاي واقعي بشري را مختل سازد و مغزها را گمراه كند.

اگر اعتلاي فكر بشري به حدي رسيده بود كه هم بيان كننده غير از حق و واقعيت را ابراز نمي‌كرد و هم شنونده و مطالعه كننده و تحقيق كننده در آن بيان از اطلاعات كافي و فكري نافذ برخوردار بود، هيچ مشكلي در آزادي بيان به طور مطلق وجود نمي‌داشت، ولي آيا واقعيت چنين است؟ يعني آيا بيان كنندگان و شنوندگان و مطالعه كنندگان در جوامع مشرق زمين، همگي در علم و فلسفه، ابوريحان بيروني و ابن سينا و فارابي، و در معارف انساني والا، محمد مهدي نراقي و شيخ مرتضي انصاري هستند كه هر چه بيان كنند، روي محاسبه دقيق معرفتي خواهد بود و هر چه بشنوند و در آن مطالعه و تحقيق نمايند، با سرمايه معرفتي كه دارند، فريب نمي‌خورند و گمراه نمي‌شوند؟ و آيا بيان كنندگان، شنوندگان، مطالعه كنندگان و تحقيق كنندگان در جوامع مغرب زمين، همگي ارسطو و افلاطون و سقراط و اوگوستين و دكارت و هگل و كانت و وايتهد و سنت هيلر هستند كه هر چه بيان كنند و بشنوند و مطالعه و تحقيق نمايند، با سرمايه معرفتي كامل و با محاسبه دقيق انجام بدهند!؟- با تحقيق پيرامون آيات قرآني، مي‌توان نكات زير را پيرامون آزادي بيان اظهار داشت:

الف- ابراز واقعيات و حقايق براي كساني كه عالم به آن‌ها هستند، واجب است، زيرا خداوند از عالمان پيمان گرفته تا علوم خود را اشاعه دهند.

ب- هرگونه معلوماتي كه براي ابعاد مادي و معنوي بشرمفيد باشد بايد بيان شود.

ج- همان گونه كه خداوند از عالمان پيمان گرفته تا آن چه را كه نمي‌دانند بيان كنند، از مردم نادان نيز پيمان گرفته كه در تحصيل علم و معرفت بكوشند.

د- نبايد حكمت را به كساني كه شايستگي دريافت آن را ندارند، تعليم داد. به همين نحو، حكمت را نبايد از اشخاصي كه شايسته فراگيري آن‌ها هستند، دريغ داشت.

ه - اگر هر كس چيزي را كه به نفع مردم باشد، بيان كند، پاداش خواهد داشت.

و- كساني كه حقايقي را مي‌دانند، ولي بيان نمي‌كنند، به شديدترين عذاب‌ها در قيامت دچار خواهند شد.

خلاصه، بايد از آزادي بيان معقول دفاع كرد. البته معقول بودن يا نامعقول بودن، در ذات آزادي نهفته نيست، زيرا معناي آزادي، باز بودن راه فعل و ترك آن است، خواه فعل جنبه ارزشي داشته باشد يا نداشته باشد.

آن نوع آزادي بيان يا عقيده و انديشه اي كه به ضرر مادي و معنوي انسان‌ها باشد، آزادي نامعقول ناميده مي‌شود. اگر براي تجويز دارو، تحقيقات و آزمايش‌هاي فراوان ضرورت دارد و همه نبايد اظهارنظر بكنند، در ابراز و بيان مسائل مربوط به علوم انساني - كه تعيين كننده سرنوشت انسان‌هاست - نمي‌توان قيد و شرطي را قايل نشد. اگر كسي با استفاده از آزادي نامعقول بخواهد در مسائل پزشكي اظهارنظر كند، مجرم تشخيص داده شده و قابل بازخواست خواهد بود. اما اگر كسي در مورد ابعاد وجودي انسان، بدون تحقيق و بررسي، مطالبي را بنويسد و بگويد و تكرار كند و حتي با جبر نامحسوس زيباي سخن و قلم، مغزهاي مردم را با سخنان و بياناتش شستشو بدهد، آيا مشكلي پيش نخواهد آمد؟

مي‌توان گفت: آزادي معقول در بيان، با در نظر گرفتن دو اصل زير بايد مورد بهره برداري قرار گيرد:

الف- در عرصه طبيعت مادي، هرگونه انديشه و عقيده و بيان آزاد است، خواه شناخت ما در موضوع مورد بررسي قطعي باشد يا ظني و يا احتمالي.

ب- در عرصه علوم انساني و هستي شناسي كلي كه با انسان در دو قلمرو «آن چنان كه هست» و «آن چنان كه بايد» سر و كار داريم، نظارت و تحقيق انسان‌هاي آگاه و متخصص و عادل ضرورت دارد.

در شناسايي مسائل مربوط به جهان بيني و علوم انساني، هم بايد از مباني اصيل و اصول اساسي آن فهم دقيق داشت و هم صدق و صفا و خلوص و تكاپوي مستمر در جهت حقيقت يابي ضرورت دارد، زيرا در شناسايي اين دو موضوع، اصول پيش ساخته و آرمان‌ها و عقايد اشخاص دخالت مي‌كند. از اين رو، همه تئوري‌ها و تحقيقات مربوط به اين دو موضوع بايد به شخصيت‌هاي آگاه و متخصص و عادل عرضه شود تا آن‌ها در مدت زمان لازم به بررسي آن‌ها بپردازند و سپس نتيجه را با مراعات كميت و كيفيت، وضوح، صحت و بطلان آن، با ملاحظه اصلاح وضع مغزي و رواني مردم جامعه بيان نمايند.

خلاصه، محققان علوم انساني بايد داراي دو شرط باشند: الف- كوشش و تكاپوي مستمر بدون احساس خستگي در شناسايي واقعيات، و خلوص و صفا كه موجب تابش فروع رباني بر دل‌ها مي‌شود و به معلومات انسان شفافيت مي‌بخشد. ب- آن كه حاصل تحقيقات بايد به صاحب نظران علوم انساني كه داراي سه شرط آگاهي، تخصص و عدالت هستند، عرضه شود تا پس از بررسي همه جانبه، آن نظريات و يا تئوري‌ها بيان شود.

ادامه دارد ....

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org