|
كرامت انسان اصل محوري حقوق بشر / حسين مهرپور
"كرامت انساني" اصطلاح جديدي است كه مورد بحث و بررسي يا استناد قرار گرفته و چندان نميتوان حدود و ثغور آن را به روشني تبيين كرد. اگرچه واژه "كرامت"، در ادبيات ديني ما وجود داشته است، ولي رايج شدن، آن در اصطلاحات حقوق و انساني، پس از رواج اصطلاحات مربوط به حقوق بشر است. اين واژه، از كلمه" Dignity " در انگليسي گرفته شده و آنچه در متون انگليسي و نوشتههاي مربوط به حقوق بشر آمده، همين واژه ديگنتي است كه در فارسي از آن به حيثيت، كرامت و يا منزلت انساني ياد ميشود. اين كلمه در قرآن كريم، در سوره اسرا نيز به كار رفته و آيه مذكور در اين سوره بيانگر امتيازي است كه بني آدم نسبت به ديگر موجودات دارد; آنجا كه فرمود: و لقد كرمنا بنيآدم و فضلنا هم علي كثير ممن خلقنا تفصيلا; يعني ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم و تكريم نموديم. البته شايد در اين نكته كه فرمود; آنان را بر بسياري از آفريدههاي خود برتري داديم، حكمي نهفته است. به هر حال، وقتي خداوند بعد از آفرينش انسان، خود را بهترين خلقكنندگان ميخواند و ميفرمايد: فتباركالله احسنالخالقين، گوياي آن است كه انسان مهمترين دستاورد خلقت و برترين موجودي است كه به دست حق تعالي آفريده شده است. به طور كلي، از آنچه در كلمات و بيانيات فلاسفه اسلامي و يا متون ديني ما درباره انسان آمده است، دانسته ميشود كه انسان في نفسه و با مشخصههايي دارد، موجودي باارزش، محترم و برخوردار از كرامت و منزلت است و خداوند با خلق اين موجود، او را به صفات خويش متخلق كرده و جانشين خود بر روي زمين قرار داده است; چنان كه در قرآن كريم ميخوانيم: و اذا قال ربك للملائكه اني جاعل فيالارض خليفه يعني ميخواهم موجودي را بيافرينم كه صبغه خلاقت الهي داشته باشد. اگرچه ملائكه سخناني را درخصوص بديها و مفاسد آدمي بيان ميكنند، اما در مجموع خداوند انسان را موجودي ارزشمند معرفي ميكند. از اين رو، هر انساني كه به وجود ميآيد، في نفسه داراي احترام بوده و از منزلت و كرامت ذاتي برخوردار ميباشد و مطابق با همين شان و منزلت نيز بايد با او رفتار كرد. اعم از اينكه اين كرامت و حرمت را امري ذاتي و مربوط به طبيعت و سرشت خود آدمي بدانيم يا اينكه گفته شود اين ويژگي را خداوند به او عطا نموده است. انسان چون داراي اختيار و ارده است، هم ميتواند كرامت و منزلت خويش را گسترش و تعالي دهد و در جنبههاي معنوي و انساني به اوج كمال نايل شود و هم آن را تنزل دهد و به پستي و خواري دچار گردد; چنان كه جناب مولوي سروده است: كز فرشته سرشته و از حيوان گر كند ميل اين، شود به از اين ور رود سوي آن، شود كم از آن. در قرآن كريم هم به اين موضوع اشاره شده است; چنانكه در مقابل آياتي كه بيانگر عظمت و كرامت آدمي است، آياتي نيز وجود دارد كه نشان ميدهد انسان به موجب پيروي از هواي نفس و متابعت شيطان، به سمت پايين سقوط كرده و تباه ميشود. "ولو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الي الارض و اتبع هواه" و يا در فرازي ديگر ميخوانيم: "اولئك كلانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون" اينگونه آيات بيانگر اين حقيقت است كه انساني كه ميتواند اشرف مخلوقات بوده و به ارزشهاي متعالي نايل شود، در صورت پيروي از هواي نفس و عصيان و سركشي در برابر حق تعالي، حتي از حيوانات هم پستتر خواهد شد. البته بحث در اين باره بسيار گستردهتر است و به نظر بنده چيزي كه نياز داريم درباره آن به بحث و بررسي بنشينيم، پيامدها و اقتضائاتي است كه كرامت ذاتي به دنبال دارد. همانطور كه اشاره نموديد، مطرح كردن بحثهاي فلسفي در اين باره چندان مفيد نيست و بيشتر بايد به پيامدهاي موضوع پرداخته شود. در اسناد بينالمللي حقوق بشر، اگرچه به صراحت از كرامت انساني سخني به ميان نيامده است، اما از مفاد آن ميتوان استفاده كرد كه حقوق بشر بر پايه كرامت انساني وضع شده است. به نظر حضرتعالي چگونه ميتوان پيامدهاي بحث كرامت انساني را در حقوق بشر دنبال نمود؟ بحثهاي مربوط به حقوق بشر باعث شد كه اين اصطلاح رايج شود; چنان كه اكنون در تمامي اسناد مربوط به حقوق بشر، اصطلاح كرامت و منزلت انساني وجود دارد. از اين رو، در متن و يا مقدمه اسنادي چون: اعلاميه جهاني حقوق بشر، ميثاق بينالمللي حقوق مدني و سياسي، ميثاق بينالمللي حقوق اقتصادي و اجتماعي، كنوانسيون رفع تبعيض نژادي، كنوانسيون منع شكنجه، كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان، كنوانسيون حقوق كودك، كنوانسيون چهارگانه ژنو و حقوق بشر دوستانه به موضوع كرامت انساني((Dignity اشاره شده است. نكته جالب توجه در همه اين اسناد آن است كه به همراه ذكر عنوان كرامت يا منزلت انساني، به مسئله تساوي حقوق و آزادي انسان نيز پرداخته شده است. به بيان ديگر، انسان بما هو انسان، آزاد آفريده شده و از حقوق، به نام حقوق اساسي برخوردار است كه بايد آن را براي همگان به رسميت شناخت. ضمن اينكه گوناگوني ظاهري و نژادي و تنوعات محيطي و منطقهاي، هيچ تاثيري در بهرهمندي انسان از حقوق و آزاديهايش ندارد و همگان در اين زمينه يكسانند. به عنوان مثال، ماده اول اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگويد: تمام انسانها آزاد متولد شدهاند و در كرامت انساني و بهرهمندي از حقوق با يكديگر مساوياند و يا در كنوانسيون منع شكنجه، به اهميت كرامت انساني اشاره شده و بر اين امر تاكيد دارد كه توسل به شكنجه انسان براي اثبات يك موضوع، خلاف شان و منزلت آدمي است. در مقدمه اين كنوانسيون، بندي آمده كه ميگويد: تمامي حقوق اساسي انسان، از كرامت و منزلت او نشات ميگيرد و وجود همين احترام و كرامت باعث ميشود كه ما چنين حقوقي را براي انسان به رسميت بشناسيم. بنابراين، اصل آزاد بودن انسانها و برابري آنان در برخورداري از گوهر انسانيت، اولين چيزي است كه در اسناد بينالمللي حقوق بشر به آن اشاره شده و به تبع اين اصل، يكسري حقوق و آزاديها نيز براي انسان وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد و به رسميت شناخته شود. به همين جهت، بايد بردگي اسنان را منتفي دانست; زيرا آدمي آزاد به دنيا ميآيد و همه با هم يكسان بوده و هيچكس مملوك يا مالك، چشم به دنيا نميگشايد. از اين رو، برخي از مواد نخستين اعلاميه جهاني حقوق بشر، به مسئله ممنوعيت بردگي، داد و ستد برده، استثمار و بهرهكشي از ديگران پرداخته است. نكته دومي كه در تمامي اسناد ياد شده، مورد تاكيد قرار گرفته و در واقع، از پيامدها و لوازم كرامت انساني است، موضوع تساوي همه انسانها در برابر حقوق است. البته در مورد مفهوم تساوي حقوق بايد عرض كرد كه در كنوانسيون رفع تبعيض نژادي آمده است; امتيازاتي كه بر اساس استعداد و تلاشهاي شخصي افراد اعطا ميشود، تبعيض به شمار نميرود و آنچه در اين ميان مهم مينمايد، اين است كه داشتن نژادف زبان، قوميت، جنسيت و يا مذهب خاص نبايد موجب شود كه ما براي برخي حقوقي را بشناسيم و براي برخي ديگر آن حقوق را منتفي بدانيم. در اسناد حقوق بشر به اين نكته اشاره شده كه آنچه بشريت را در طول تاريخ رنج داده، مسئله نژادپرستي است و ما نبايد عدهاي را تنها به اين دليل كه نژاد خاصي دارند، از برخي حقوق محروم كنيم، چون با كرامت و حرمت انساني منافات دارد. بحث درباره جنسيت- زن يا مرد بودن- يا عقيده و مذهب انسانها نيز به همينگونه است. يعني نميتوان كسي را به دليل مثلا زن بودنش، از برخي حقوق محروم نمود و يا انساني را به جهت داشتن عقيدهاي خاص، به جايي رساند كه از حيطه انسانيت خارج شود. در حالي كه از حقوق اوليه انسان اين است كه حق حيات و زندگي داشته باشد و كسي نميتواند اين حق را از او سلب كند، مگر اينكه كسي را كشته و يا در زمين مرتكب فساد شده باشد. "من قتل نفسا بغير نفس او فساد فيالارض فكانما قتلالناس جميعا" در تمامي اسناد بينالمللي بر اين مهم تاكيد شده كه همگي بايد بپذيريم; انسان موجودي شريف و صاحب منزلت بود و به همين جهت، حق برخورداري از يك سلسله حقوق اوليه همچون: تساوي، آزادي و ممنوعيت بردگي را داراست; چنان كه عدم رعايت اين حقوق باعث بروز جنگهاي ويرانگر شده و براي انكه انسانها براي تامين حقوق خويش به خشونت و زور متوسل نشوند، بايد اين حقوق را به رسميت شناخت تا ديگر شاهد چنين مشكلاتي نبود. آيا در اسناد بينالمللي مربوط به حقوق بشر، ملاكي براي شناخت تفاوت انسانها در برخورداري از حقوق و مزايا ارائه شده، يا آنكه معتقدند بايد همه در اين زمينه از حقوق يكسان بهرهمند باشند؟ طبيعي است كه ميان انسانها از جهات مختلف تفاوت وجود دارد. اولين تفاوت اين است كه كشورهاي مختلف، داراي نظامها و دولتهاي گوناگون بوده و افراد هر كشور به موجب داشتن تابعيت، از افراد كشور ديگر در استفاده از حقوق و امتيازات متمايز ميشوند. از اين رو، اگرچه در كنوانسيون رفع تبعيض نژادي آمده كه نبايد بين قوميت و زبانها و مليتها هيچ تفاوتي قائل شده، ولي با اين حال كشورهايي كه اين كنوانسيون را تصويب كردهاند، ميگويند كه به اتباع خود، امتيازهايي از نظر فرهنگي، آموزشي و يا اقتصادي ميدهيم كه به اتباع خارجي ساكن در كشورمان عطا نميكنيم. اين نوع موارد، شامل مصاديق تبعيض نشده و به جهت تفاوتها است كه كشورها اين چنين عمل ميكنند. البته در اينگونه موارد، ملاكها و دلايلي وجود دارد كه وجود تفاوتها را توجيه و قابل قبول مينمايد. حداقل چيزي كه در اين خصوص ميتوان گفت: اين است كه شهروند يك كشور، ماليات پرداخت ميكند و به سربازي ميرود; ولي شخصي كه تابع كشور ديگر بود و در اين كشور به سر ميبرد، مالياتي نميپردازد و در مورد خدمت نظام وظيفه نيز تعهدي ندارد. بنابراين طبيعي است كه او از برخي حقوق و مزايا محروم شود. به نظر بنده، وجدان عمومي انسانها اين گونه تفاوتها را ميپذيرد. يكي ديگر از چيزهايي كه ميتواند معيار تفاوت باشد، ميزان تحصيلات است. بديهي است كسي كه ميزان تحصيلات بالاتري نسبت به ديگران دارد، بايد از يكسري امتيازهايي برخوردار شود كه حق او است و نميتوان دستمزد و حقوق يا امكاناتي را كه او بايد استفاده كند، با ديگران يكسان دانست. اما اگر زمينه دستيابي به تحصيلات بالاتر، رسيدن به مراحل بالاتر علم و دانش به قوم، نژاد يا مليت خاصي انحصار يابد، اين امر خلاف تساوي حقوق انساني است. از اين رو، در كنفرانس جهاني رفع تبعيض نژادي - كه آخرين بار در دوربان آفريقاي جنوبي در سال 1380 ش برگزار شد - دبير كل سازمان ملل در آن جا اعلان كرد: بعد از آفريقاي جنوبي، مسئله تبعيض نژادي به طور رسمي از بين رفته و اگر هم وجود داشته باشد، به طور غيررسمي است. از جمله موارد تبعيض نژادي اين است كه براي همه زمينه برخورداري از شغل مناسب و يا داشتن تحصيلات و مهارتها فراهم نباشد. ما مدعي نيستيم كه بايد به هر بي سوادي، هر چيزي را داد، ولي معتقديم; بايد كاري كرد كه زمينه تحصيل براي همگان وجود داشته باشد. اين كه افراد وابسته به يك نژاد خاص، از داشتن امكانات تحصيل دانش محروم باشند، باعث ميشود كه امكانات تربيتي و اخلاقي آنها نيز فراهم نگشته و در نتيجه، افرادي بي سواد، بداخلاق و فاسد خواهند شد. در حالي كه تساوي حقوق كه از كرامت انساني ناشي ميشود - اقتضا ميكند كه زمينه براي همه به طور يكسان فراهم باشد. وقتي اين زمينه فراهم گرديد ما ميپذيريم كه افراد در اين خصوص با هم تفاوت داشته و بسته به نوع تفاوتهايشان، از حقوق و مزاياي بيشتري برخوردار خواهند شد. به نظر مي رسد كه براي فهم حقوق اساسي و اوليه آنان، بايد ملاك و معيار خاصي ارائه كرد. مثلا مرحوم علامه طباطبايي (ره) در الميزان ميگويد: توحيد و خداپرستي جزء حقوق اوليه انسانها است به عبارت ديگر، اگر خداوند خالق انسان بوده و نسبت به او ربوبيت دارد، انسان بايد در ذات خويش به خداوند توجه داشته باشد. حتي جنگهايي كه در اسلام وجود داشته، براي رفع موانع حقوق اوليه انسانها بوده است. در اين جا اختلاف با ديگران، صورت مبنايي پيدا ميكند. به همين جهت، بايد معيار و ضوابط فهم حقوق اوليه و اساسي انسان را تعريف كرد، تا ديدگاه اسلام در خصوص حد و مرز اين حقوق دانسته شود. از يك منظر، سخن شما درست است و بايد براي شناخت حقوق اساسي انسان، ملاكي را ارائه داد. اما براي به دست آوردن اين ملاك، نخست بايد به سراغ ديدگاه فلاسفه شرق و غرب و فلاسفه اسلامي رفته و تعريف آنها از انسان و كرامت انساني را مورد تحليل و بررسي علمي قرار داد و اين كه آيا انسان فطرتا از اين حقوق برخوردار است يا نه؟ اينها مباحثي است كه هنوز حل نشده و براي فهم ملاك و معيار مشخص در اين باره، بايد اين مطالب مطرح شود. اما در مجموع و با توجه به تجربيات بشري و درك اوليه و طبيعي انسانها ميتوان گفت: انسانداراي كرامت است. آنها بر اين باورند كه فارغ از همه ايدهها و نظرها و جدا از مباحث موجود در اديان، اجمالا ميتوان گفت كه همه انسانها در اين حقوق مشتركند. حقوق بشر نميگويد: خدا وجود ندارد، هر چند ممكن است عدهاي از آنها در عمل ملحد باشند; بلكه حقوق بشر بر اين نيست كه به اين موضوع بپردازند. آنچه حقوق بشر بدان پرداخته، اين است كه فارغ از نژاد و مذهب و عقيده انسانها، يك سلسله اصولي كلي، در درون همه انسانها وجود دارد كه بايد به رسميت شناخته شده و مورد توجه قرار گيرد.
|