|
اهميت كرامت انسان در اسلام؛ آیت الله العظمی منتظری (ره)
كرامت انساني در تعاليم اسلام مورد توجه اكيد قرار گرفته است. از باب نمونه در قرآن مجيد آمده است: (وَلَقَد كَرَّمنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلنَاهُم فِي البَرِّ وَالبَحرِ وَرَزَقنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلنَاهُم عَلَي كَثِير مِمَّن خَلَقنَا تَفضِيلاً) سوره اسراء(17 :(آيه70.) بديهي است كرامتي كه خداوند به بني آدم داده است مستلزم حقوقي اساسي وفطري است كه مشترك بين بني آدم مي باشد و در رساله حقوق اينجانب به آنها اشاره شده است . همچنين در قرآن در آيات متعددي موضوع دميده شدن روح الهي در آدم به عنوان انسان و شايستگي تكريم و تعظيم و حتّي سجده فرشتگان: ( فَاِذَا سَوَّيتُهُ وَنَفَختُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ)سوره حجر(15 :(آيه 29 ; سوره ص (38 :(آيه 72. ونيز مقام خلفيه` اللّهي انسان ( وَاِذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلاَئِكَه`ِ اِنِّي جَاعِلٌ فِي الارضِ خَلِيفَه`ً )سوره بقره (2 :(آيه 30. و "احسن الخالقين". بودن خداوند به خاطر خلقت انسان: (ثُمَّ انشَأنَاهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللهُ احسَنُ الخَالِقِينَ)سوره مؤمنون (23 :(آيه 14. مطرح شده است . و حضرت امير(عليه السلام) در نامه معروف خود به مالك اشتر در رابطه با مردم مصر فرمودند: "فانّهم صنفان: اِما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق" نهج البلاغهن نامه 53. به نطر آن حضرت، هم نوع بودن معادل هم كيش بودن است. عدم تلازم كلي بين تبعيض و تضييع حق نكته سوّم اينكه اوّلاً: هر تبعيضي تضييع حق و منافي با كرامت انساني نمي باشد. اگر در بعضي موارد به خاطر مصالح واقعي، احكام متفاوتي براي زنان و مردان در شريعت ديده شد نمي توان به طور قطع آن را حمل بر تبعيض ظالمانه و ضدّ كرامت انساني نسبت به زنان دانست . در اين كه ساختار خلقت زن و مرد تفاوت دارد، و هر كدام داراي ويژگي هاي جسمي و روحي خاصي مي باشند، شكي نيست. حال اگر آنان از بعضي تكاليف شاق و طاقت فرسا كه نياز به قدرت بدني و روحي بيشتري دارد، نظير جهاد در جبه هاي جنگ، قضاوت و حلّ منازعات و مرافعات پيچيده مردم و نظاير اينها معاف شدند يعني مشمول اينگونه تكاليف نشدند، آيا اين معاف بودن، تحقير زنان است يا مراعات شأن و جايگاه طبيعي و فطري آنان؟ آيا تصدي تكالف ذكر شده براي زنان با آنچه در خلقت و سرشت آنان تعبيه شده است از قبيل: زايمان و عوارض بعد از آن شيردادن نوزاد، تربيت اولاد، گرم كردن كانون خانواده، احساسات زياد و لطيف، ونابرابري قدرت جسمي زنان در مقايسه با مردان، و نيز حفظ بدن و مو و زينت خود از نامحرم و چشم هاي ناپاك منافات ندارد؟ (گفتني است تبعيض در حكم پوشش زن نسبت به مرد نيز ناشي از ساختار وجودي زن و جاذبه اوست). عدم ارزش گذاري انسان در ديه و از نظر اسلام، ديه زن و مرد تعيين ارزش مالي و اقتصادي آنان نمي باشد تا گفته شود: ارزش زن نصف ارزش مرد دانسته شده است ; بله اصولاً تعيين ديه در اسلام براي جنايت، علاوه بر تشفّي خاطر، براي جبران خسارتي است كه در اثر جنايت وارد شده است و اين خاسرت آنگاه كه بر مرد كه معمولاً منبع در آمد اقتصادي خانواده مي باشد وارد آيد، بسي بيشتر است و جبران آن هزينه بيشتري را مي طلبد . بديهي است در گذشته و تاكنون سنگيني اقتصادي خانواده بر عهده مردها بوده و هست، زيرا نفقه زن و اولاد و نيز مهريه زن بر عهده مرد مي باشد; در حالي كه زن، نه تنها نفقه خود و فرزندان بلكه نفقه خود او نيز بر وي واجب نيست و مالك در آمدهاي خود مي باشد. پس اگر ديه زن و ارث او نصف مرد باشد، باز هم بيشتر ثروت جامعه در اختيار زن و متعلّق به او مي باشد. و اين در حالي است كه بر اساس آنچه در تاريخ ثبت شده است زن در دوران گذشته و همزمان با بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) اصولاً يك انسان به حساب نمي آمد و دختران حق حيات نداشته و زنده در گور دفن مي شدند، و براي كشتن زن ديه اي مقرر نبود; و حتي زنان همچون اموال ميّت به عنوان ارث به وارثان ميّت متعلق مي شدند . در چنين شرايطي، اسلام براي زن، ديه ثابت وارث خاص مقرر كرد و كشتن دختران را گناهي بزرگ اعلام نمود. و پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) زنان را مخصوصاً آنهايي كه جزو قشر محروم و ضعيف جامعه بودند، مورد تكريم و احترام خاص قرار مي داد و مي فرمود: آنها را همچون نماز دوست دارم. و به خاطر مبارزه با اين سنّت غلط جاهليت، همسران متعددي از همين قشر كه معمولاً كنيزان فقير و محروم بودند، اختيار نمود. عدم ثبوت قطعي تفاوت ديه مسلمان و غير مسلمان و اما تفاوت ديه مسلمان و غير مسلمان از ضروريات فقه اسلام نيست ; زيرا حنفيّهن ديه همه اهل كتاب را مانند ديه مسلمان - يعني ده هزار درهم - مي دانند و در بين فقهاي شيعه نيز اجمالاً اختلاف است و بعضي روايات دلالت بر تساوي ديه مسلمان و اهل كتاب مي كند، هر چند مشهور فقها به اين روايات فتوا نداده اند. وبعضي از فقها، تعيين مقدار ديه اهل كتاب را از اختيارات حاكميت اسلامي مي دانند. به نظر اينجانب - كه در جلد دوّم استفتائات، مسأله 2539 نيز ذكر شده است - به صلاحديد حاكم شرع صالح مقدار تفاوت از بيت المال داده مي شود، تا موجب زير سئوال رفتن حاكميت ديني و ظلم به اهل كتاب نشود. آزادي اهل كتاب در مذهب و عمل به آن و اما آزاديهاي مذهبي اهل كتاب در حاكميت اسلامي از مسلّمات فقه است، يعني آنان در اظهار نظر نسبت به كشورشان و در عمل به دين خود و نيز در احوالات شخصيه آزادند و به دين خود عمل مي كنند و كسي نمي تواند مانع آنها شود، منتها در اموري كه مربوط به حقوق اكثريت مردم مسلمان در كشور اسلامي مي باشد حقوق اكثريت بايد مراعات شود، همان گونه كه در كشورهاي اروپايي كه اكثريت مردم آنها غير مسلمان هستند در مقام تزاحم حقوق حقوق اكثريت را بر حقوق اقليت مسلمان مقدم مي دارند. و اين كشورها هر چند خود را نسبت به مذهب، لا بشرط معرفي مي كنند اما در عمل هنگامي كه عده اي با عقايد و مناسكي ديني در اقليت قرار مي گيرند، حقوق آنان ناديده انگاشته مي شود; درحالي كه در برخي موارد تزاحم حقوق نيز شكل نگرفته است . منشأ خشونت هاي رايج وثانياً: ارتباط منطقي بين خشونت رايج در جوامع و بين احكام متفاوت بين زن و مرد يا مسلمان و غير مسلمان در موارد مذكور در سئوال ديده نمي شود. زيرا اكثراً خشونت ها بين حاكميت هاي استبدادي و غير مردمي با ملتهاي خودشان و سلب آزاديهاي سياسي از آنان، و يا بين دولتهاي قوي و ضعيف مي باشد. و در واقع، منشأ اين گونه خشونت ها قدرت طلبي دولتها و انحصار خواهي آنها مي باشد . شمنا وضعيت حقوق بشر در سازمان ملل متحد و شوراي امنيت را ملاحظه كنيد، كه چه تبعيض هاي فاحش و موحشي بين دولتهاي عضو وجود دارد؟ و چگونه قدرتهاي جهاني و بالخصوص آمريكا قطعنامه هايي را كه احياناً در راستهاي حمايت از دولتهاي ضعيف و محكوميت دولتهاي سركوب گر مطرح مي شود، وتو مي كنند؟ يادآوري مي شود: خشونت هاي غير سياسي كه در بين بعضي خانوادها يا اقوام ديده مي شود، معمولاً ناشي از سقوط فضيلت هاي اخلاقي و روحيات زياده خواهي و تجاوز به حقوق ديگران مي باشد كه متأسفانه در بين بعضي افراد، از هر مكتب و داراي هر مسلك و آييني ديده مي شود . نسبي بودن خشونت وثالثاً: براي افرادي كه به احكام ذكر شده مؤمن اند و معتقدند كه آنها احكام ديني مي باشند، احساس خشونت معنا ندارد ; همان گونه كه قوم يهود كه در دين خود داراي احكام سخت مي باشند، نه در گذشته و نه حال، هيچ گاه احساس خشونت نمي كنند; زيرا به ديني بودن و قداست آن احكام ايمان قلبي دارند. و در حقيقت، خشونت يك حكم كلي و عمومي نيست، بلكه نسبي و ناشي از مبناي اعتقادي و نظري و عرف هر قوم و جمعيتي است . بالاترين ارزش سئوال: آيا در نظر شما در اسلام بالاتر از "جان انسان" ارزش ديگري قرار دارد كه توجيه كننده فدا شدن جان براي آن باشد؟ جواب: كسي كه به ما وراء الطبيعه و مبدا و معاد و پاداشهاي ابدي در قيامت اعتقاد دارد، آنچه را بالاتر از جان خودش مي داند در درجه اوّل رضايت خداوند است: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشرِي نَفسَهُ ابتِغَاءَ مَرضَاتِ اللهِ) سوره بقره(2 :(آيه 207. و در مرتبه بعد، نعمتهاي جاودان بهشت مي باشد، كه يك موحّد جان خود را براي نيل به آنها فدا مي كند: (اِنَّ اللهَ اشتَرَي مِنَ المُؤمِنِينَ انفُسَهُم وَاموَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّه`َ) سوره توبه(9 :(آيه111. و كسي كه به ماوراءالطبيعه` معتقد نيست، معمولاً خوشنامي در تاريخ وثبت نام او در تاريخ به عنوان يك قهرمان يا اموري كه رضايت خداوند در آن مطرح نيست، براي او يك ارزش متعالي است كه چه بسا جان خود را فداي آنها مي كند. كرامت ذاتي انسان و حقوق ناشي از آن سئوال: در برداشت جنابعالي از اسلام، كرامت ذاتي انسان صرف نظر از دين و مرامش (مسلمان باشد يا بودائي يا ملحد) چگونه جايگاهي دارد . جواب: همان گونه كه در پاسخ پرسش دوّم اشاره شده، كرامت ذاتي انساني كه به اصول انسانيت پايبند است مسلتزم يك سري حقوق مشترك اجتماعي براي او مي باشد; مانند: حق حيات، انديشيدن، بهره برداري از منابع طبيعي و اقتصادي ; و در اين جهت تفاوتي بين مسلمان و غير مسلمان وجود ندارد. و اصولاً اگر تفاوت عقيده موجب تفاوت در اين قبيل از حقوق مي بود مي بايست مسلماني كه ايمانش قوي تر و كامل تر است از آن حقوق، بيشتر در جامعه برخوردار باشد ; در صورتي كه هيچ كس به اين معنا ملتزم نيست . مكاتب مختلف و تزاحم حقوق سئوال: تفسير شما از اين اصل پايه اي حقوق بشر كه هر جا انسان وسيله اي براي رسيدن به امر يا چيز ديگري (مثلاً براي حفظ دين يا نسل يا عقل قائل به كشتن انسان شدن) تلقي شود، كرامت ذاتي انسان مخدوش شده است، چيست؟ آيا در برداشت شما از اسلام چنين اصلي به همين معنايي كه گفته شد جايي دارد ؟ جواب: ترجيح حق اهم بر حق مهم در موارد تزاحم حقوق يك اصل عقلي و عقلايي است كه تمام انسانها و جوامع - تابع هر دين و مسلك و مكتبي كه هستند - آن را مورد توجه و عمل قرار مي دهند . شما ملاحظه كنيد دموكراسي هاي معروف دنيا كه از حقوق بشر و كرامت ذاتي انسان صحبت مي كنند، چگونه انسان ها را در برابر موضوعاتي كه به نظرشان اهم است فدا مي كنند، نظير حفظ آب و خاك و كشور و يا مصالح ملّي و امثال اينها، و كسي هم نمي گويد: كرامت ذاتي انسان مخدوش شده است. پس آنچه مهم است تشخيص اهم و مهم است، و اين تشخيص تابع جهان بيني، فرهنگ و يا عرق ملّي مي باشد . * آيت الله العظمي منتظري
|