|
رابط صميمي امام و گروهها
نماز و درس امام در نجف پس از اينكه درس امام شروع شد، كم كم فضلاي نجف متوجه شدند كه درس ايشان از فضل و بار علمي متمايزي برخوردار است. لذا از درس ايشان استقبال كردند، در نتيجه درس معظم له جزء دروس درجه يك و هم سطح درس خارج ساير مراجع از جمله مرحوم آيت اللّه العظمي حاج آقا خويي با تفاوت مختصري از نظر جمعيت برقرار بود. از جمله كساني كه به اين درس مي رفتند، مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفي خميني بود كه نوعاً اشكالاتي نيز در پاي درس با پدرش رد و بدل مي كرد كه بسيار جلب توجه مي نمود. گاهي نيز در اين رد و بدل ها مسائل نسبتاً شوخي هم براي تلطيف جو بحث به وجود مي آمد كه من يكي از آن خاطرات را در اينجا نقل مي كنم . يك بار مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفي خميني در وسط درس در مورد موضوعي به پدرس اشكال گرفت كه آن موضوع ارتباط به علم اصول داشت. مرحوم امام به ايشان پاسخ گفت. مجدداً او به اين پاسخ اعتراض كرد و اين رد و بدل ها ادامه يافت تا اينكه مرحوم امام فرمود: "آيا بحث اتحاد طلب و اراده را يادت هست؟" حاج آقا مصطفي خميني گفت: "بله." امام فرمودند: "آنجا را خوب مطالعه كرده اي و مطالب مرحوم آخوند را در كفايه دقت كرده اي؟" گفت: "آري." امام فرمودند: "كي مطالعه كرده اي؟" عرض كرد: "همين اواخر مطالعه كرده ام." امام فرمودند: "آيا آنجا را خوب فهميده اي؟" عرض كرد: "آري." امام فرمودند: "اين چه فرمايشي است كه مي كني؟ پدرت آنجا را خيلي خوب نفهميده است!" حاج آقا مصطفي عرض كرد: "منافات ندارد." در اين موقع صداي خنده حضار بلند شد. از اينگونه شوخي هاي لطيف و ملايم نيز گاهي در درس امام انجام مي شد. در محيط درس حوزه ها اصولاً يك جو صميمي بين استاد و شاگرد وجود دارد كه حتي ممكن است كار به مباحثه ومشاجره بكشد، ولي هيچ وقت موجب كدورت طولاني نخواهد شد. مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفي خميني علاوه بر درس پدر، به درس بعضي مراجع ديگر از جمله مرحوم آيت اللّه حكيم يا آيت الله خويي، گهگاه يا به طور مرتب حاضر مي شد و اين از اختصاصات ايشان بود، چون معمولا آقا زاده ها يا اصحاب يك مرجع، به درس ساير مراجع نمي روند يا كمتر حاضر مي شوند، زيرا با وجود مرجع مورد علاقه شان، خود را بي نياز از ساير اساتيد مي دانند، ولي مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفي اين تعصب را نداشت و به درس ساير مراجع نيز مي رفت و حتي در نماز جماعت آنها حاضر مي شد. مراسم پياده روي به كربلا پياده رفتن به كربلا يك رسمي در حوزه هاي نجف و كربلا بود. طلبه ها در ايام عرفه يا اربعين يا نيمه شعبان و يا ايام رجب - كه زيارت مخصوص امام حسين وارد شده - از نجف 3 روزه يا 5 روزه يا يك هفته پياده به كربلا مي رفتند و اين پياده روي علاوه بر ورزش و جنبه هاي بهداشتي، جنبه هاي معنوي زيادي داشت و سفري لذت بخش بود، به خصوص كه آنها از راه نهر فرات از نجف به كربلا مي رفتند، نه از كنار خيابان ماشين رو كه يك جاده خشك و صحرايي بي آب و علف بود. يعني از نجف به كوفه و از كوفه به ذوالكفل (چفل) و از چفل به طويريج (يا هنديه) و از آنجا به كربلا مي رسيدند. گرچه مسافت راه 15كيلومتر بيشتر مي شد. يعني فاصله نجف و كربلا از راه ماشين رو 70 كيلومتر بود، ولي اين مسافت از راه حاشيه رودخانه به صورت مار پيچ بود و مسافت راه طولاني تر مي شد. البته در طول راه مسير فرات، درختان خرما و باغ هاي مركبات زيبايي بود و همچنين عرب ها هر چند كيلومتر در آنجا، خانه هاي حصيري داشتند و شيوخ عرب نيز در آن مسير مضيف خانه داشتند كه از حصير وني ساخته مي شد و قسمتي از آن مخصوص ميهمانان بود. مرحوم آقا مصطفي به اين سفر پياده روي علاقه خاصي داشت، كما اينكه جمعي در نجف آن قدر به اين برنامه مقيد بودند كه حتي كاروان پياده رو براي خودشان درست كرده بودند. مرحوم حاج آقا مصطفي نيز جمع كوچكي از دوستان را تشكيل داده بود كه با همان ها پياده به كربلا مي رفت. خلاصه هر جماعتي، افرادي كه مناسب خودشان بود و با يكديگر تناسب داشتند، گرد هم مي آمدند و با پاي پياده به كربلا مي رفتند. البته در بعضي از كاروان ها به اين صورت بود كه هر كس هزينه سفرش را خودش مي پرداخت . حاج آقا مصطفي در طول سفر بسيار شيرين سخن، بسيار خوش بر خورد و خوش معاشرت بود، به طوري كه سختي راه را بر انسان هموار مي كرد. او مردي بسيار فاضل و با گذشت بود. نسبت به امور عبادي اهتمام بسيار زيادي داشت. البته ايشان را از نظر ظاهر كسي نمي توانست تشخيص بدهد كه مردي متعبّد است، ولي در واقع همانند پدر بزرگوارش تهجد شبانه داشت و ذكر و وردهاي فراوان مي گفت. چه در راه پياده و چه در ايامي كه در نجف بود، غالباً مشغول به ذكر بود و آيات قرآني را مي خواند. به ياد دارم كه خيلي در زمينه عبادت پركار بود، مثلاً سوره (قل هو اللّه احد) را 100 مرتبه و در بعضي اوقات روزي هزار مرتبه متوالياً مي خواند كه خودش داراي آثار معين و مخصوصي است و شايد به خاطر همين شدّت علاقه و تقيد به عبادت، نورانيت خاصي پيدا كرده بود كه گه گاهي برايش چيزهايي مكاشفه مي شد كه بر ديگران نمي شد، ولو بسيار اندك. خلاصه ايشان به عبادت و ذكر و دعا علاقه و افري داشت و شخصيت خود ساخته اي بود . مصاحبت با مرحوم حاج آقا مصطفي خميني اينجانب، اغلب مرحوم حاج آقا مصطفي خميني را در نجف در بيت آيت اللّه بجنوردي زيارت مي كردم، و چون به پدر بزرگوارشان نيز ارادت خاصي داشتم، اين ديدار ما توام با يك نوع عواطف و احساس بود. مرحوم حاج آقا مصطفي نسبت به من لطف و علاقه خاصي داشت. زماني كه درس امام شروع شد، ايشان ما را تشويق به حضور در درس پدرش كرد. من عذر آوردم كه ماهنوز تاه درس كفايه را شروع كرده ايم و در نجف، تا درس سطح كاملاً تمام نشود به درس خارج نمي روند. يعني اگر كسي اين كار را بكند، او را مرتكب طفره مي دانند . ايشان در پاسخ به من گفت: "آيا شما كتاب مكاسب شيخ انصاري را پيش آيت اللّه شيخ مجتبي لنكراني خوانده اي يا نه؟" گفتم: "بله خوانده ام." گفت: "كاملاً خوب فهميده اي يا نه؟" گفتم: "بله خوب فهميده ام.: فرمود: "اگر كسي اين درس را كاملاً خوانده باشد، مي تواند خارج مكاسب را هم بخواند و بفهمد." به اين ترتيب ايشان فرمود كه ما نبايستي از درس خارج امام، خود را محروم كنيم. بنابراين به تشويق ايشان به درس خارج حضرت امام رفتم كه آيت اللّه آقاي سيد محمد بجنوردي نيز به درس امام حاضر مي شد و اتفاقاً پس از چند روز دريافتم كه براي ما درس بسيار مفيدي است، ولي چون من در ميان حاضران از سن و سال كمتري برخوردار بودم، از حضور در اين درس خجالت مي كشيدم، زيرا در ميان حاضران درس امام، برخي از افراد اساتيد ما بودند، ولي به هر حال منافات نداشت و درس ايشان براي ما لذت بخش بود . در حقيقت آقا مصطفي، كليد و رابط بين گروهها با مرحوم امام خميني بود. البته گويا بعضي ها به طور مستقيم هم خدمت امام خميني رفت و آمد مي كردند. جوانان انقلابي خارج از كشور عضور انجمن اسلامي دانشجويان و مسلماناني كه در اروپا و امريكا يا در داخل كشور بودند و همچنين روحانيت مبارز از كانال مرحوم حاج آقا مصطفي با حضرت امام خميني ارتباط برقرار مي كردند. فوت حاج آقا مصطفي خميني شب فوت آقا مصطفي، يعني اول آبان سال 1356 شمسي، طبق معمول ايشان با رفقاي خود در طبقه بالاي بيروني منزلش جلسه داشت. از جمله آقاي دعائي و ديگران آن شب با آن مرحوم جلسه داشتند و آخر شب هم هر كس به منزل خودش رفت. سپس ايشان در همان بيروني مطالعه و استراحت كرد. صبح وقتي خادمه منزل برايش صبحانه برد، ملاحظه كرد كه كتاب فقه جلوي صورت باز و در حال مطالعه صورتش روي كتاب افتاده است. ابتدا او گمان كرد كه ايشان در حال مطالعه خوابش برده، ولي پس از اندكي دقت متوجه شد كه او حالت ديگري دارد. فوراً اهل منزل را خبر كرد و آنها نيز از آنجا به منزل امام خميني زنگ زدند. بعد از مدتي ماشين آمبولانس آمد و آقا مصطفي را به بيمارستان بردند. هنگامي كه به بيمارستان رسيدند، دكتر معاينه كرد و گفت ايشان چند ساعت است كه از دنيا رفته و علت فوت را نيز ايست قلبي تشخيص داد. ولي براي تشخيص دقيق فوت، نياز به كالبد شكافي بود كه اين مورد احتياج به اجازه امام داشت كه امام نيز از لحاظ موازين شرعي كالبد شكافي را جايز نمي دانست. خصوصاً كالبد شكافي بدن يك مسلمان، آن هم يك سيد مجتهد و فقيه، مشكلاتي دارد، مگر اينكه خيلي مهم باشد. در هر صورت، امام با كالبدشكافي پيكر آقا مصطفي موافقت نكرد و موضوع همين طور مشكوك باقي ماند. ماجراي اينكه چگونه خبر فوت ايشان را به مرحوم امام دادند، خودش داستاني است. به حضرت امام تلفن كردند كه حال معصومه خانم (عيال آقا مصطفي) به هم خورده و احمد آقا را زودتر خبر دهيد كه چاره كند. حاج احمد آقا نيز در خاطراتش گفته: "كه امام مرا بيدار كرد و فرمود: بلند شو زودتر برو كه مي گويند حال معصومه خانم به هم خورده است. ولي در واقع حال آقا مصطفي به هم خورده بود. خلاصه بعد از اين كه مسلم شد ايشان فوت كرده، جمعي به منزل امام رفتند و كم كم خبر فوت را به ايشان دادند. البته يكي گفت آقا! حال ايشان خيلي بد است، او را به بيمارستان برده اند. ايشان فرمودند: "گويا فوت شده است." سپس شيخ عبدالحسين واعظي روضه علي اكبر را شروع به خواندن كرد و امام هم گريست. بعد هم تشييع جنازه مفصلي برگزار شد و آيت اللّه خويي نيز در تشييع جنازه حاضر بود كه بنا به درخواست امام، نماز را هم بر جنازه مرحوم آقا مصطفي اقامه كرد. در آن موقع، دكتر موسي اصفهاني نوه آقا سيدحسن، روابط نزديكي با دولت بعث عراق داشت و ارادتي نيز نسبت به امام خميني داشت. او در آنجا توانست براي كسب مجوز محل قبر اقدام كند، زيرا دفن كردن در محدوده ضريح امام علي(عليه السلام)به كلي ممنوع بود و با اقدام او توانستند مجوزي بگيرند. لذا براي ايشان قبري در بهترين موقعيت نزديك مناره گلدسته شمالي در داخل ايوان، نزديك قبر علامه حلي آماده كردند و ايشان را دفن نمودند كه بعد از آن، تا امروز احدي آنجا دفن نشده است. مجالس مختلف فاتحه در نجف از طرف آيت اللّه خويي و ساير مراجع تقليد برپا گرديد و در هر مجلس فاتحه اي، سخنراني آتشين بر عليه رژيم شاه به عنوان متهم درجه يك در ما جراي فوت آقا مصطفي انجام مي شد. روز شروع درس امام خميني، يعني روز اول درس، معظم له بالاي منبر كه رفت راجع به فوت آقا مصطفي سخنراني كرد و به تعريف و تمجيد از خصوصيات اخلاقي آقا مصطفي و اينكه او اميد آينده اسلام بود پرداخت. آنگاه سخن از صبر و تسليم بودن در مقابل فرمان خدا و قضا و قدر الهي به ميان آورد. انعكاس اين موضوع در ايران خيلي زياد بود. نمايندگان همه مراجع در مجالس فاتحه مرحوم آقا مصطفي حضور داشتند كه برجسته ترين آنها آقاي خويي بود، زيرا آقاي حكيم در آن موقع در قيد حيات نبودند. به هر صورت در ايران به خاطر فوت آقا مصطفي موج عظيمي به وجود آمد. در قم مجالس ترحيم گرفته شد و پس از مجلس ترحيم تظاهراتي انجام شد. آن موقع من به گرگان آمده بودم كه وقتي خبر فوت آقا مصطفي را شنيدم، تصميم گرفتم براي او مجلس فاتحه اي بگيرم. اين موضوع را با دوست گرامي و برادر عزيزم آقاي حاج سيد كاظم نور مفيدي و آقاي حاج شيخ رسول رضايي مطرح كردم و آنها مرا تشويق و قول همه نوع همكاري را دادند. پس از آن، آقايان علماي بزرگ شهر را در دفتر كار پدرم در مدرسه صالحيه دعوت كرديم و پيشنهاد مزبور را مطرح نموديم و آقايان مخالفتي نكردند و چون پيشنهاد از طرف ما بود، لذا محل و مكان مجلس ترحيم را كه حساس بود در مسجد گلشن قرار داديم و سخنران مجلس نيز من بودم. اين آغاز يك حركت انقلابي در گرگان بود و نطفه انقلاب در گرگان منعقد شد. منبع: كتاب خاطرات
|