|
اميد آينده اسلام
يادداشتي از حضرت آيت الله العظمي صانعي (مد ظله العالي) به مناسبت سي و دومين سالگرد ارتحال آيت الله حاج سيد مصطفي خميني امسال، اول آبان 1388 مصادف است با سالگرد ارتحال فخر المحققين، آيت الله سيد مصطفي خميني؛ شخصي كه مرگ وي از الطاف خفيه الهي بود. من متأسفم از اين كه تاكنون نتوانسته ام حق مطلب را راجع به ايشان ادا كنم و اكنون از ارواح قدسيه حضرت امام، والد فقيه وفقيد ايشان, و تمام پيروان آن شخصيت جهان اسلام، عذر تقصير به پيشگاه حضرت حق مي برم و آرزو مي كنم در فرصتي مناسب از مقام علمي و فقهي شان تقدير و تجليل مناسبي به عمل آورم. حاج آقا مصطفي خميني (قدس سره) به راستي فخرالمحققين بود [ اين عنوان گرفته شده از فرزند علامه, صاحب ايضاح الفوائد است[ انساني بود به مفهوم واقعي كلمه، فاضل و جوياي علم. در تجليل از مقام انساني ايشان همين بس كه همراه پدر، درد غربت را به دوش كشيد و همگام با پدر غم تنهايي و دوري از وطن را تحمل كرد و سپس در بارگاه مولي الموحدين علي(ع) سكني گزيد و از درياي علم و معرفت مكتب نجف بهره ها برد و لحظه اي از درس، بحث و تحقيق غافل نماند و در نهايت به مقام علمي اجتهاد نائل آمد. وقتي در مقام فاضل حوزه به درس مي رفت، نكته سنجي و اشكال محققانه اش بر هيچ كس پوشيده نبود و در مقام نقد و پرسش آنچنان ظريف و ژرف نگرانه نقادي مي كرد كه گويي تمام مطالب پيرامون آن را نيز مباحثه كرده است. وقتي هم بر كرسي تدريس تكيه زد، اقيانوسي از معارف الهي و تشعشعات علوي را همراه با تتبعات بي شمار عرضه مي كرد. از آيت الله حاج آقا مصطفي(قدس سره) به جهت حضور و ظهور قدرتمندانه پدر بزرگوارش امام خميني (سلام الله عليه) كمتر سخن گفته شده است. همه محو تفكرات فقهي و سياسي امام بودند و از فرزند فاضل و دانشمند ايشان غافل بودند و اگر هر از گاهي نيز در برخي مجالس ويادنامه ها ذكري از ايشان مي شود، بايد به فال نيك گرفت و از تهيه كنندگان آن تقدير كرد. حكايت ايشان حكايت شيخ جعفر تستري(قدس سره) است كه همزمان با فقيه نامدار و بزرگي چون شيخ انصاري(قدس سره) زندگي مي كرد. گفته شده است كه اگر شيخ جعفر، آن فقيه پيراسته و اهل نظر در زماني ديگر ظهور كرده بود، فقاهتش مي درخشيد و مرجع بلافصل شيعه مي گشت اما چون مصادف با شيخ اعظم بود، ندرخشيد و مطرح نشد. مرحوم حاج آقا مصطفي نيز چنين است. او چون فرزند امام بود و همه از نور فروزان آن شخصيت جهاني فيض مي بردند، از فرزند عالم و فقيه ايشان غافل ماندند. شايد به همين جهت امام راجع به ايشان فرمود: "مصطفي اميد آينده اسلام بود". ولي بسيار مهم و به جاست كه در اولين فرصت، كنگره بزرگي در يادبود ايشان گرفته شود تا صاحب نظران، دوستان و اهل معرفت، ضمن يادي از روح بزرگ و انديشه سترگ آن مرحوم، به تحليل داشته ها و افكار بلند ايشان بنشينند و علاوه بر طرح خصوصيات سياسي, اجتماعي ابعاد علمي ايشان را نيز بشكافند و به اهل علم عرضه نمايند. اما آن چه در اين ياداشت كوتاه قابل عرضه است، تحليل كوتاه از شخصيتي است كه در ابعاد فقهي و تفسيري درخشيد و آغازگر جنبشي نوين در ايران به نام انقلاب اسلامي گشت. وي با مرگ شهادت گونه اش مسير مبارزات يكصد ساله ملت ايران از مشروطيت تا انقلاب اسلامي را به پيروزي رساند, زيرا با گذشت يك سال از آن واقعه، انقلاب ايران به پيروزي رسيد. آيت الله سيد مصطفي خميني از آن دسته عالمان خوش فكري بود كه علاوه بر تعقيب درس و بحث و حضور در بحث خارج پدر، در محضر آيات بزرگ نجف نيز شركت مي كرد و از هر كدام خوشه هايي مي چيد ولي هيچ گاه فكر مردم مظلوم و زجر كشيده ايران او را رها نمي كرد، لذا گاهي با سفر به سرزمين هاي اسلامي و اطلاع از وضعيت بغرنج ايران در عصر پهلوي به آشنايي با جنبش هاي اسلامي نيز مي پرداخت و طي آن با شخصيت هاي ملل مختلف، ارتباط تنگاتنگي پيدا مي كرد. اما آنچه بر عهده من است تا در اين نوشتار به آن بپردازم، نگرشي كوتاه به بخشي از افكار بلند فقهي و علمي اوست تا به اين وسيله نقبي به انديشه محققانه، متهورانه و شجاعانه او در حوزه تفسير قرآن و تفقه در فقه زده باشم. از آيت الله سيد مصطفي خميني، چهار جلد تفسير به يادگار مانده و اينك منتشر شده است. ايشان در اين تفاسير تا 40 آيه سوره بقره بيشتر پيش نرفته است. بايد اهل مطالعه و تفسير، آن را بخوانند و به نقد آن بپردازند كه چگونه ممكن است چهار جلد كتاب فقط پيرامون تعدادي از آيات بقره اختصاص يافته است! مثلا ايشان در رابطه با يك آيه از سوره بقره كه مي فرمايد: "وَاِذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلاَئِكَه`ِ اِنِّي جَاعِلٌ فِي الارضِ خَلِيفَه`ً قَالُوا اتَجعَلُ فِيهَا مَن يفسِدُ فِيهَا وَيسفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ اِنِّي اعلَمُ مَا لاَ تَعلَمُونَ" هشتاد صفحه يعني حدود شانزده هراز كلمه نوشته است. من تفسيرهاي زيادي مانند الميزان، مجمع البيان و تفسير فخر رازي را ديده ام كه هر كدام امتيازات بالايي دارند. اما مي بينم كه اين تفسير، تفسير ديگري است. ابداء، ابتكار و خلاقيت در آن فراوان ديده مي شود. ايشان هشتاد صفحه پيرامون اين آيه بحث كرده و هيچ اقتباسي هم از تفاسير ديگر نكرده است، بلكه آن را با تحقيقات و تحليل خود , از جنبه هاي عرفاني، فلسفي، ادبي و... كامل گردانده است. ايشان در اين تفسير موضوعي، يك بحث ارشادي، نصحيتي گشوده و مي نويسد: در بحث اجتماعي، خداوند چيزي انجام داده كه بشر هم بر حسب فطرتش همان را دارد و آن اين است كه در باب خوبي ها و بدي ها كسر و انكسار بشود. شما فقها در باب اهم و مهم مي گوييد كه در تزاحم، اهم مهم و مقدم است، در قانون گذاري بايد قانون گذار آن را كه مصلحتش بيشتر است، به صورت قانون در بياورد. مي گويد خدا در اين آيه اين كار را كرده و اين را ياد داده است، براي اين كه ملائكه گفتند تو مي خواهي آدمي خلق كني كه خون ريز و مفسد است ، و الاّ تسبيح و تقديس را كه ما هم انجام مي دهيم. "وَنَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ اِنِّي اعلَمُ مَا لاَ تَعلَمُونَ" يعني خدا مي گويد من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد، خدا در ميان اين مخلوقات، ابراهيم، اسماعيل(ع)، پيامبر اسلام(ص) و امير مؤمنان(ع) و نسل زهراي اطهر(س) را آفريده است و اين است كه مي گويد شما نمي دانيد. از مثل اين آدم، علما و اوليايي متولد خواهند شد كه شما فرشتگان انگشت حيرت به دهانتان بگيريد. انسان هايي كه ازهمه چيزشان مي گذرند. مرحوم حاج آقا مصطفي در تفسير، علاوه بر آنچه ذكر شده موارد ديگري را هم ذكر كرده و به همه مي فهماند تك فكري نكنيد، اين خطري است كه همه اهل قلم و انديشمندان را تهديد مي كند. اگر قصد داريم مطلبي بنويسم و يا چيزي به نظرمان رسيد، بايد با ديگران درميان بگذاريم و با آن ها مشورت و صحبت كنيم. موضوعي كه در فقه ما هم هست، فقيه بايد قبل از بحث، جواهر، مستند و وسائل را مطالعه كند تا بتواند يك نظر مثبت و قابل توجه را ارائه بدهد. پس با استفاده از اين آيه مي فهميم كه خدا با آن عظمتي كه ما در او سراغ داريم و بر همه چيز مسلط است، ابتدا در رابطه با چنين خلقتي مشورت مي كند. خودش هم زمينه سوال را ياد مي دهد. "قَالَ رَبُّكَ لِلمَلاَئِكَه`ِ اِنِّي جَاعِلٌ فِي الارضِ خَلِيفَه`ً" اين في الارض را گفته تا به آن ها بفهماند كه شما مي توانيد اعتراض كنيد و بگوييد زمين ماده است، ماده دار تنازع است و تنازع خونريزي و فساد دارد، اصلاً خدا خودش سوال را ياد مي دهد، لذا فرشتگان پرسيدند چرا خلق مي كني؟ "وَنَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ اِنِّي اعلَمُ مَا لاَ تَعلَمُونَ" فخرالمحققين مرحوم حاج آقا مصطفي مي فرمايند خدا همه چيز را مي داند اما خودش مي خواهد به ما ياد بدهد كه در تمام امور فردي و اجتماعي مشورت كنيد. منتهي اگر در امور فردي مشورت كردي و به اشتباه رفتي، خودت بايد جبران كني. اما در امور اجتماعي بايد سراغ اكثريت برويد چون "وشاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله". نكته ديگري كه حاج آقا مصطفي بر روي آن تأكيد مي كنند اين است كه اين آيه راه ديگري را هم به ما مي آموزد و آن اينكه صحبت كردن را ياد مي دهد. ببينيد فرشته ها چقدر قشنگ صحبت مي كنند. گفتند:"اتَجعَلُ فِيهَا مَن يفسِدُ فِيهَا وَيسفِكُ الدِّمَاءَ" اين آدم چون خاكي است، خونريزي و فساد دارد و ما تو را كه خدا هستي، از همه چيز تنزيه مي كنيم, آن هم همراه با حمد، نه تنزيه اجباري، نه اين كه از روي ترس باشد، بلكه تو را با اراده و اختيار شكرگزاري مي كنيم، اما در عين حال ما حرف داريم، اين جور نيست كه تو چون خدا هستي ما حرف نزنيم، ما حرف داريم، اما خيلي مؤدبانه، "نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ" و البته خود خدا اين راه را ياد مي دهد كه در حرف زدن مؤدب باشيد و لج نكنيد. حاج آقا مصطفي سپس مي نويسد: نگاه كنيد خدا چقدر قشنگ جواب مي دهد، مي گويد خدا نفرمود اني اعظكم انتم من الجاهلين، شما نمي دانيد و من شما را موعظه مي كنم، اما در سوره هود دارد كه "اني اعظك ان تكون من الجاهلين" ولي اين جا نفرمود شما نمي دانيد، من موعظه تان مي كنم، بلكه مي گويد: "اني اعلم ما لاتعلمون" آنچه من مي دانم شما نمي دانيد. مرحوم حاج آقا مصطفي خميني علاوه بر تفسير، افق فقهي اش نيز با خيلي ها فرق دارد و در اين باب نيز نكته هاي ظريفي را مطرح مي كند. مثلا در باب بحث فقهي احتكار آمده است كه اگر فردي، اجناسي را جمع كند، حكومت يا قانون بايد آن را قيمت گذاري كند. امام در وسيله مي فرمايند: حكومت با رعايت مصلحت مي تواند قانون گذاري كند يا مي تواند به محتكر بگويد كه جنسي را كه جمع كرده به اين اندازه بفروشد، اما حاج آقا مصطفي وقتي به كلمه مصلحت كه مي رسند، چنين شرح مي دهد: "اي رعايه` موازين العدل" يعني مصلحت با رعايت موازين عدل معنا و مفهوم دارد نه اين كه بياييم آن صاحب مال را به نفع مصرف كننده بيچاره كنيم، بلكه بايد نظر هر دو طرف را رعايت كرد. البته بحث پيرامون ايشان فراوان است و در اين مجمل نمي گنجد, ولي اميدوارم شخصيت هايي كه با ايشان در ايران و نجف محشور بودند و از نزديك با آن فقيه و مفسر مظلوم آشنايي دارند، لب به سخن بگشايند و يا با قلم خود به طرح افكار بلند فقهي، اجتماعي و سياسي ايشان بپردازند تا نسل امروز مخصوصاً حوزه هاي علميه از دانش و معرفت والاي آن عزيز سفركرده سيراب شود. اميدواريم آن روز دير نباشد.
|