Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خشونت و اجبار، نقض ديانت و ايمان

خشونت و اجبار، نقض ديانت و ايمان

* رضا بابایی (پژوهشگر دینی)

دربارۀ ماهیت رحمانی دین، از دو راه می توان وارد گفت وگو شد:

1. درون دینی؛ يعني با استناد به تاريخ، متون و گزاره هاي فراوان ديني در نفي خشونت و اجبار.

2. برون دینی؛ يعني با استناد به اهداف، جايگاه و دعاوي دین كه خشونت و جباريت، نقض همۀ آنها است.

راه نخست، چندان مقرون به صرفه نيست؛ زيرا مخالفان دين رحماني (اعم از دين داران و دين ستيزان) در مقابل هر گزاره ديني كه نشاني از رحمانيت دارد، مي توانند گزاره و نشانه اي از گوشه وكنار تاريخ و متون بيابند كه نقض وجهۀ رحماني دين است. بنابراين راه دوم شايد نتيجه بخش تر باشد؛ به ويژه اگر روي سخن با دين داران باشد.[1]

نوشتار حاضر، برای اثبات ماهیت رحمانی دین، راه دوم (نگاه برون دینی) را برگزیده و شامل چند یادآوری است:

یک. بر خلاف گذشته، در دوران معاصر و پس از این، هر دین و آیین و مرام و مسلک و نظام سیاسی و برنامۀ اجتماعی و ایدئولوژی و مکتبی که به مردم اختیار و آزادی بیشتری می دهد، محبوب تر است و در نتیجه، ماندگارتر و تأثیرگذارتر. حتی نظام های تربیت خانوادگی ـ به اقتضای آنچه در بیرون از خانه می گذرد ـ به سوی روش های آزادی محور می روند. دین داران و همۀ کسانی که درد دین دارند نیز باید ظرفیت های دین را در این جهت آزاد کنند.[2] نظام های بسته و گریزان از هم اندیشی و تعامل، امکان بقا در جامعۀ باز شهری را ندارند و قلمرو فرمان روایی آنها هر روز محدودتر می شود و اندک اندک باید به زیست گیاهی در گلخانه های حفاظت شده قناعت کنند. این توصیه، وادادگی در برابر زیاده خواهی انسان معاصر نیست؛ بلکه همراهی با شکوفایی فطرت و بلوغ انسانی است.

عنصر اجتهاد، اگر فلسفه ای داشته باشد، روزآمدسازی دین و کشف ظرفیت های پنهان آن برای زیست ایمانی مسلمانان در همۀ زمان ها است. روزآمدسازی، لزوماً وادادگی در برابر تحولات روز نیست. اجتهاد می کوشد بخش های پنهان و نادیدۀ دین را که پاسخ گوی نیازهای روز است، کشف و در قالب فتوا يا گفتمان، صورت بندی کند. در غیبت اجتهاد واقعی، تنها راهی که برای دین داران باقی می ماند، ایستادگی نافرجام در برابر سیل تحولات و گاه خشونت ورزی است.

دو. جایگاهی که عقل و تجربۀ بشري می توانند برای دین تصور کنند، بیشتر وجهۀ تربیتی دارد. این جایگاه و کارکرد نمی تواند با اجبار و اکراه و استبداد و خشنوت همراه باشد. هر قدر که انسان ها آزادتر باشند، دین داری آنان معنا دارتر و ارزنده تر است. ارزش های دینی مادامی «ارزش» محسوب می شوند که خاستگاه اختیاری داشته باشند. کسی که مجبور به کاری می شود، آن کار هیچ گاه برای او لذت بخش و موجب رشد و كمال نخواهد بود. به گفتۀ استاد مطهری:

«اگر بشر راه و هدف خود را با آزادی انتخاب کند، هرچند صدی پنجاه و یک (51%)، بلکه صدی نود و نه و نیم (99.5%) اشتباه کند، ترجیح دارد بر این که دیکتاتور ولو دیکتاتور صالح، صد در صد مصلحت او را برای او انتخاب کند»[3]

سه. به گواهی حدیث مشهور «رفع»،[4] کفر و گناه اجباری، کفر و معصیت نیست. بنابراین، ایمان و اعمال اکراهی نیز ایمان و رفتار مؤمنانه به شمار نمی آید. در روایات «رفع»، به صراحت سخن از آن است که کفر اضطراری، مشمول احکام کفر نیست. آیا همین اضطرار اگر بر سر باورمندی و پایبندی فرود آید، حکمی دیگر می یابد؟! «رُفِعَ عَنْ اُمَّتی تِسعَةٌ»، یعنی اینها نباید در امت من باشد؛ زیرا هیچ گونه بار ارزشی یا ضد ارزشی و نیز حکم شرعی ندارند. هر جای دیگری نیز که اضطرار باشد، همین گونه است. در علم کلام نیز می گویند: قوی ترین دلیل بر این که انسانْ مختار است نه مجبور، واقعۀ قیامت و ماجرای کیفر و پاداش اعمال است؛ چون اگر اختیار نباشد، کیفر و پاداش، و از آن مهم تر، امر و نهی، معنا ندارد.[5] یعنی در سایۀ اختیار است که فضیلت، فضیلت است و مستحق پاداش، و رذیلت، رذیلت است و مستوجب کیفر. بدون اختیار، سنگ و سگ و صاحبش، یکی است.

بدین رو، دین رحمانی، به اختیار و آزادی انسان ها احترام می گزارد؛ زیرا می داند که اجبار در باورمندي، مفید هیچ فایده ای نیست. تأثیرگذاری دین، از جایی آغاز می شود که در آن اختیار و آزادی است. به قول جان لاک(فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم): «من می توانم از راه هنری که به آن علاقه ندارم، ثروت مند شوم؛ این امکان وجود دارد که روشی در پزشکی که من آن را قبول ندارم، من را درمان کند؛ اما هرگز دینی که در اعماق جان من ننشسته است، مرا سعادت مند نخواهد کرد.»

چهار. در معناي دين رحماني و دين خشونت گرا نيز بايد گفت وگو كرد. ميان دين داران و نيز ميان دين داران و مخالفانشان، توافقي بر سر معنا و مصداق «خشونت» نيست؛ به ويژه از آن رو كه «خشونت» در دوره هاي مختلف تاريخي، معاني متفاوت داشته است. ما مي دانيم كه در ادبيات ديني و حتي در زبان عربي، مراد از جهل و جاهليت، خشونت است، نه ناداني. در فرهنگ اسلامي نيز، بعثت پيامبر6 اسلام، پايان جاهليت است؛ يعني پايان خشنونت هايي همچون زنده به گور كردن دختران. اما آيا مصداق هاي خشونت، همان است كه مسلمانان نخستين، خشونت مي دانستند و از آن پرهيز مي كردند؟ آيا ممكن نيست كه عملي يا حكمي يا باوري كه ديروز مصداق خشونت نبوده است، امروز خشونت بار محسوب شود، يا برعكس؟ اگر در جامعه اي، گرفتن حق طلاق از زن، مصداق زنده به گور كردن او در خانه باشد، حكم اسلام چه خواهد بود؟ آيا فرهنگ زمانه، هيچ تأثيري در معناي خشونت و تعيين مصداق هاي آن ندارد؟[6]

پنج. كلمۀ خشونت، شنونده را به ياد خشونت با ديگري مي اندازد. اما اين تبادر، بيشتر محصول فرهنگ عمومي است تا حقيقت خشونت. كوبيدن قمه بر سر خود در ايام عزاداري، نيز خشونت است، اگرچه بر سر خويش است، نه ديگري.[7]

------------

پانوشت ها:

[1]. برخي از دين‌داران نمي‌پذيرند كه بايد همه مراتب خشونت را از دين نفي كرد و حتي تعبير «دين رحماني» را نمي‌پسندند. اينان - مثلا - آياتي را كه اقبال مردم را به پيامبر، محصول شيوۀ رحماني ايشان مي‌شمارند (مانند )وَلَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک(، (سورۀ آل عمران، آیۀ 159)، بر اموري حمل مي‌كنند كه با خشونت قابل جمع است! آيه مي‌گويد اگر قلب پيامبر، سرشار از رأفت و مهرباني نبود، مردم از گرد او پراكنده مي‌شدند؛ اما مخالفان دين رحماني مي‌گويند دين‌گريزي مردم، دليلي ديگر دارد! مطابق اين آيه، پراكندگي مردم از گرد دين و رهبران ديني، بر اثر رفتارهايي است كه در آنها نشاني از رحمت و مهرباني با خلايق نيست و بنابراين نمي‌توان از مردم انتظار داشت كه دين‌دار باقي بمانند، حتي اگر در متوليان دين، خشونت و سخت‌گيري و نامهرباني و سخت‌كيشي‌ ببينند.

[2]. اگر بخواهيم پنج آیه مهم و کلیدی قرآن را در مسئله دین‌شناسی نام ببريم، حتما و قطعا یکی از آنها آیۀ )وَ مَا عَلی الرَّسُولِ الا البَلاغ( (مائده/99) است؛ یعنی رسول خدا جز پیام‌رسانی، وظیفه‌‌اي ندارد که جزء رسالت و نبوت او باشد؛ زیرا خداوند به انسان‌ها اختیار داده و آنان را به هیچ کاری مجبور نکرده است. آری؛ خدای سبحان اموری را بر بندگانش واجب فرموده است؛ اما کسی را به‌ زور وادار به هیچ کاری نکرده است. قرآن، در آیه‌ای دیگر(بقره/ 256) می‌فرماید: )لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الغَی(؛ در دین، اکراهی نیست. راه رشد پیداست و از گمراهی جداست.» قرآن در این آیه، گوهر دین را آشکار کرده است. می‌گوید: دین خدا، آیین تربیت و رشد است، و رشد و تربیت از راه اجبار و اکراه ممکن نیست. بدون اختیار و گرایش قلبی انسان‌ها، هر آنچه اتفاق می‌افتد، ربطی به دین و آیین خدا ندارد. اگر این گونه آیات قرآن، درست فهم و تبلیغ می‌شد، هر روز در کشورهای اسلامی، داعش‌های جدید سر بر نمی‌آوردند که خود را خلیفۀ رسول الله(ص) بخوانند و به جنگ عالم و آدم بروند و ادیان را مخالف آزادی و حقوق بشر بشناسانند.

[3]. یادداشت‌ها، ج1، ص208.

[4]. «رُفِعَ عَنْ اُمَّتی تِسعَةٌ: ما لا یعْلَمونَ وَما لا یطیقونَ وَما اسْتُکْرهُوا عَلَیهِ وَمَا اضْطُرُّوا اِلَیهِ وَالُخَطَأ وَالنَّسْیانُ وَالطّیرَةُ وَالْحَسَدُ وَالْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکُّر فِی الْخَلْقِ.( خصال، ص۴۱۷؛ التوحید، ص۳۵۳؛ تحف العقول، ص50؛ وسائل الشیعه، ج11، ص295. حدیث رفع، هم شبهات موضوعی را در برمی‌گیرد و هم شبهات حکمی را؛ زیرا «ما» در «ما استکرهوا وما اضطروا وما لا یطیقون» «موصوله» است و کسانی که آن را «فعل خارجی» می‌دانند، دلایل استواری اقامه نکرده‌اند. ر.ک: منهاج الاصول، ج4،ص38؛ فوائدالاصول، ج3،ص344 و 326؛ سیری کامل دراصول فقه، ج11، ص.

[5]. ر.ک: الحکمـ] المتعالیه، ج9، ص214.

[6]. نگارنده درباره تأثيرات فرهنگ زمانه بر مفاهيم كلي و مصاديق آنها، در كتاب ديانت و عقلانيت (در آستانه نشر) به‌تقصيل سخن گفته است.

[7]. جعفر شهري نويسنده طهران قديم، در شرح عزاداري‌هاي مردم تهران در عصر قاجار و پهلوي اول، اعمالي را نقل مي‌كند كه شايد نتوان مصداق‌هايي روشن‌تر از آن براي خشونت عليه خود پيدا كرد؛ از شمع‌آجين كردن خود تا ريختن اسيد بر سر و گردن خويش براي يادآوري غل جامع در زمان اسارت امام سجاد(ع) و....

«دسته‌های قمه‌زن شب‌های هفتم تا دهم، کفن پوشیده و با حرکاتی مهیب زیر نور فانوس‌ها به حرکت درمی‌آمدند... جلو سر اطفالی که والدینشان برایشان نذر کرده بودند، توسط دلاکان مجرب، با چند حرکت کوچک تیغ، زخمی می‌شد... با شمشیر و قمه و قداره بر سر خود می‌زدند... همیشه در میانه کار عده‌ای از خود بی‌خود شده و گاهی موجب مرگ خود می‌شدند... در مراسم عاشورا، عده‌ای دست به کار اعمالی می‌شدند که ریشه و دلیل وجودی آن بر کسی معلوم نیست. یکی از این کارهای شکنجه‌آمیز، قفل‌آجین بود که این شخص از مدتی قبل بدن خود را با داروهای کرخ‌کننده بی‌حس نموده و قسمت‌هایی از بدن، از گردن به پایین را سوراخ کرده و از آنها قفل، نیزه، سیخ و میخ و امثال آن می‌گذرانید...»

جعفر شهري، نمونه‌هايي ديگر را نيز ذكر مي‌كند كه اين قلم از نقل و يادآوري آن، معذور است!

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org