|
نصوص دینی و توسعه: مسأله جبر و اختیار
* دکتر محمد منصورنژاد (محقق و نویسنده) نوشتار حاضر در سه قسمت کلی زیر سامان یافته است: الف) مقدمه؛ ب) نصوص مخالف و موافق جبر؛ ج) نتیجه گیری الف) مقدمه 1) طرح مساله، سوال و فرضیه: مشکل بحث قضا و قدر آنجاست که می تواند به برداشتی جبری از سرنوشت بشری منتج گردد که لاجرم راه توسعه جوامع را سد نماید. از این رو برخی از صاحب نظران به صراحت از مشکلات توسعه از جمله در ارتباط با بحث جبر و اختیار سخن به میان آورده اند که در ادامه به قول یک متفکر داخل کشور و یک پژوهشگر خارج از ایران استشهاد می گردد: دكتر موسى غنىنژاد بر این باورند که، توسعه از اين انديشه ناشى شده است كه انسان موجودى است كه مىتواند در تعيين و تغيير سرنوشت خود نقش فعالى داشته باشد... در انديشه سنتى انسان چنين منزلت و موقعيتى در دنيا ندارد. او فرد مستقل و صاحب اختيارى نيست و دنيا محل گذر و آزمون است، نه مكان بقا و عمل. لذا يك جامعه سنتى وقتى در عمل به اجبار، توسعه و پيشرفت را پذيرا مىگردد، در انديشه و نظام ارزشى خود، در تناقض با آن قرار مىگيرد.[1] و یا مثلا درباره قضا و قدر، سان كليف معتقد است، اسلام به معناي تسليم و دستكشيدن از اراده و اختيار است. او مينويسد كه مسلمانان قضا و قدر را نيز به عنوان علم لدنّي خداوند بر اموري كه از پيش بر هيچ انساني آشكار نشده، ميدانند و طول عمر و ميزان مال و منال انسان، نيز از پيش مقدّر شده است. و اين عامل را به عنوان مانع توسعه قلمداد ميكند.[2] متعاقب مدعیات یاد شده پرسش اساسی این نوشتار آن است که مضمون قضا و قدر در نصوص اسلامی چه نقشی در توسعه ایفا می نماید؟ فرضیه اصلی مورد آزمون در این نوشتار عبارت است از: از دلايل تعارض ديدگاههاي انديشمندان ديني در باره توسعه، نصوص ديني مختلف و متمایز پیرامون قضا و قدر می باشد. در مقابل فرضيّه اصلی، چند فرضيّه رقیب قرار دارند که ورود و رد تفصیلی آنها در این مکتوب میسور نیست: یک) اوّلين فرضيّه را به صورت زير ميتوان بازسازي نمود: «توسعه، مبتني بر تلقّيي از عالم و آدم است كه سنّت ديني ما، استعداد تغليظ يافتن متناسب با اين مباني را ندارند.[3] در رد این فرضیه اجمالا می توان گفت: اگر همه نصوص از مقوله آنچه در ذيل موانع توسعه آمدهاند، باشند، فرضيّه یادشده صحيح است، ولي چنانکه خواهيم ديد، عناصري در نصوص ديني آمده است، كه ميتواند با تغليظ و مبنا قرار گرفتن، مبناي توسعه به معناي عامّ و توسعه گردند. دو) فرضيّه دوّمي كه با فرضيّه نوشتار حاضر، زير سؤال ميرود، محصول انديشه دكتر سروش، كه بدين صورت قابل ارايه است: که باید بین نص که ساکت، متحد و ثابت است با فهم که متنوع و پویاست تفاوت نهاد: «علّت تحوّل و تفاوت فهم ديني، تغذيه علوم ديني از پيشفرضها و علوم غيرديني است، كه خود در حال تحوّلاند.»[4] فرضيّه نوشتار حاضر، از جهاتی ناقض فرضيّه «ب» ميباشد: اوّلا، اين مدعا كه دين و شریعت از نظر مؤمنان، حاوي تناقض و اختلاف نيست، با طرح دو دسته متون كاملا متفاوت از هم، (در ادامه نوشتار) مورد مناقشه قرار ميگيرد. ثانيا، اين دیدگاه، اختلاف فهمها را به عامل بروني و اذهان بشري و مفسّرين بازميگرداند، حال آنكه مطابق فرضيّه ما، غير از مفسِّر، مفسَّر نيز موضوعيّت دارد و غير از فهم ديني، نصّ ديني نيز در اختلاف برداشتها نقش عمدهاي دارد. در ادامه با ارایه شواهدی این فرضیه، به عنوان تز اصلی، آزمون می شود: از دلايل تعارض ديدگاههاي انديشمندان ديني در باره توسعه، نصوص ديني متمایز پیرامون قضا و قدرند. 2) مفهوم بندی: در این نوشتار کوتاه امکان بررسی دقیق واژه های قضا و قدر، جبر و اختیار و سرنوشت و توسعه و.... وجود ندارد. (نگارنده با تمایز مفهومی قضا و قدر و جبر و اختیار آشناست و اینجا به جهت محدودیت سقف مقاله، با مسامحه هر دو را به یک معنا بکار می گیرد.) اما یک نکته روشن است: می توان از قضا و قدر و داستان سرنوشت آدمی، تفسیری ارایه نمود که اختیار آدمیان را نفی نماید و به جبر منتج گردد. دیگر تفسیری از قضا و قدر و فهمی از مساله سرنوشت است، که انسان را مختار و آزاد می شناسد. پس در حقیقت با دو مفهوم مواجهیم: جبر و اختیار مفهوم توسعه و نسبت آن با رشد، پیشرفت، تعالی و... نیز می تواند در یک نوشتار مستقل مورد بررسی قرار گیرد. اما اجمالا اینجا مراد از توسعه همان معنای مصطلح آن در علوم اجتماعی که مفهومي مدرن است و همة مباحث آن بر مدار اين نكته دور ميزند كه، چه شد كه در يك مقطع زماني، بشر امروز، آن هم در فرهنگ و جغرافياي غرب، به يكباره ره صدساله را يكشبه پيموده و بيش از پيشرفت و گسترش آدميان در همة اعصار، دستاوردهاي تازه داشته و افقهاي نو را در طي مدت كوتاهي درنورديده است؟ اساس اين توسعهيافتگي چيست؟ بشر جديد با چه مبنايي از عالم و آدم، توانسته است از ديگر جوامع پيشي گرفته و با اتكاء به مظاهر توسعه (صنعت، تكنولوژي، وسايل ارتباطي و...) درصدد تسخير جهان برآيد؟ برای تصور و تصویر روشن تر، دست کم با نگاه سلبی براحتی می توان جوامع توسعه نیافته را تشخیص داد: آنان که در تولید دانش جدید، تکنولوژی و فناوری نقشی ندارند، توسعه نیافته اند. برابر این ملاک کافی است به اطرافمان نگاهی بیندازیم: وقتی جامعه ای از ماشین زیر پا، قطار و هواپیما، گوشی منزل یا تلفن همراه، سیستم کامپیوتر خانگی یا لب تاب و تبلت و... نه تنها در تولیدشان، بلکه گاه در مصرف و کاربردشان مشکل دارد، توسعه یافته نیست و جای این پرسش وجود دارد که چرا جوامع دیگری از چنین توانایی هایی برخورداند و باصطلاح توسعه یافته اند. (واضح است که توسعه یافتگی نیز ذو مراتب است: از سطوح پایین تر تا سطوح بالاتر) 3) در باره اسلام از سه زاويه (که از استاد مصطفی ملکیان وام گرفته ام) ميتوان سخن به ميان آورده و بحث نمود: یک: اسلام به معناي نصوص ديني (کتاب و سنت و کلام معصوم در شیعه)؛ دو: اسلام به معناي فهم (مفسّران، شارحان حديث، متكلّمان، عارفان، فقها و...)؛ سه: اسلام در مقام عمل: در اين نگاه، مراد از اسلام مجموعه افعال مسلمين و همه اوضاع و احوالي را كه از آن افعال ناشي شده ميباشد. پژوهش حاضر، یکی از عوامل و موانع توسعه در دين اسلام یعنی موضوع جبر و اختیار را از نگاه اوّل (اسلام به معناي نصوص ديني)، وجهه نظر قرار داده است و البته در مرحله بعد تفسیری از آنها برای آزمون فرضیه نوشتار ارایه می نماید. لازم به ذکر نیست که می توان موضوعات متعددی را در نصوص دینی به عنوان عوامل و یا موانع توسعه مورد مداقه قرار داد که در این نوشتار مختصر تنها به بحث جبر و اختیار اشاراتی شده است. نگارنده در نوشتار دیگرم عوامل و موانع دینی توسعه را در سه رویکرد کلامی، فقهی و اخلاقی مورد بررسی قرار داده ام.[5] بحث قضا و قدر یکی از مصادیق مباحث کلامی است که که در این وجیزه مورد بررسی اجمالی قرار گرفته است. ب) نصوص مخالف و موافق جبر در این قسمت ابتدا نصوصی با مضمون مانعیت برای توسعه و سپس نصوصی با مضمون عاملیت برای توسعه معرفی و بررسی می گردند: یک: نصوص قضا و قدر به عنوان مانع توسعه: تنوّع نصوص در باره قضا و قدر، از جمله تبعاتش دعواي مشهور بين دو فرقه كلامي اهل سنّت، يعني «اشاعره» و «معتزله» بوده كه گروه اوّل، با تمسّك به آيات و رواياتي كه از جمله در همين بخش آمده، به جبر گراييده و همه افعال را به خدا نسبت دادند و در مقابل آنها، معتزله با استناد به آيات ديگر، به «تفويض» و وانهادگي انسان در عالم پايفشردند. نصوص اين بخش، از آن جهت به عنوان مانع توسعه مطرح شدهاند كه اگر در توسعه سياسي، انسان محور است، حقّ تصميمگيري دارد، آزاد است، محوريّت دارد و... در اين نصوص خواهيم ديد كه نقش انسان در امور و مسايل (از حيات، تا ناتواني و زيركي، تدبير امور، خواب و بيداري، قوّت و ضعف، صحّت و مرض، مرگ تا تعطيل عقول و رضايت به تقدير و تا هدايت و ضلایت و....)، انكار گرديده و به قضا و قدر احاله شده و حتی، تأمّل و تدبّر در بازشناسي قضا و قدر نيز نهي شده است. با اين نگاه، چون امور از قبل مشخّص شده و رزق و روزي و جايگاه هر كسي، از پيش تعريف شده است و تلاش او بيتأثير است. معتقدان بدين باور از برنامهريزي، تدبير امور، نظم در كارها و هر گونه پيشبيني معافاند و حال آنكه توسعه به تلاش، آيندهنگري و... بستگي دارد. امّا نصوص قضا و قدر به عنوان مانع توسعه متعددند که نگارنده با مراجعه به قرآن مجید و میزان الحکمه (که تلاش تازه برای دسته بندی روایات است)، 30 نص را به صورت استقرایی، استخراج نموده است که جهت رعایت اختصار در ادامه تنها به ذکر برخی از آنها بسنده می گردد: [6] 1. «قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا»؛[7] بگو (اي رسول ما) هرگز جز آنچه خدا خواسته، به ما نخواهد رسيد. 2. «فيضل الله من يشاء و يهدي من يشاء»؛[8] خدا هر كسي را بخواهد، گمراه و هر كسي را بخواهد هدايت ميكند. 3. «قل اللهم ما لك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير، انك علي كل شيء قدير»؛[9] بگو اي خدا، اي صاحب قدرت، تو به آن كسي كه بخواهي، فرمانروايي ميدهي و از آن كسي كه بخواهي، بازميستاني. هر كه را بخواهي عزّت ميدهي و هر كه بخواهي خوار ميسازي. خوبي در دست تو است. همانا تو بر هر چيز توانايي. 4. «و كل شيء بقدر حتي العجز و الكيس»؛[10] و همه چيزها به سبب قدر است، حتّي ناتواني و زيركي. 5. «المقادير لا تدفع بالقوه و المغالبه»؛[11] قدرها به وسيله نيرو و غلبهكردن، دفع نميشود. 6. «الامور بالتقدير، لا بالتدبير»؛[12] كارها به سبب تقدير است، نه تدبير و انديشه. 7. «القدريه، الذين يقولون: الخير و الشر بايدينا، ليس لهم شفاعتي نصيب و لا انا منهم و لا هم مني»؛[13] قدريّه كساني هستند كه ميگويند خير و شرّ دست ما است. آنها از شفاعت ما بهرهيي ندارند، من از آنها نيستم، آنها هم از من نيستند. 8. «اذا نزل القضاء ضلق القضا»؛[14] هنگامي كه قضا نازل شد، فضا و مكان (موقعيّت) سخت ميشود. 9. «ثمانيه اشياء لا تكون الا بقضاء الله و قدره: النوم و اليقظه، و القوه، و الضعف و الصحه، و المرض، و الموت، و الحياه»؛[15] هشت چيزند كه مگر به قضا و قدر خداوند نيست: خواب و بيداري و نيرو و ضعف و سلامت و مرض و مرگ و زندگي. 10. «اذا اراد الله امرا سلب العباد عقولهم فافذ امره و تمت ارادته فاذا انفذ امره رد الي كل ذي عقل عقله فيقول كيف ذا؟ و من اين ذا؟»؛[16] هر گاه خدا چيزي را بخواهد، عقلهاي بندگان را از آنها سلب ميكند و حكم خود را اجرا ميكند و خواسته خود را به پايان ميرساند. همين كه حكم خود را اجرا كرد، عقل هر صاحب عقل را به او برميگرداند. آنگاه او مرتّب ميگويد: چگونه شد كه اين كار شد؟ از كجا اين كار صورت گرفت؟ دو: نصوص قضا و قدر به عنوان عامل توسعه: در اين بخش، نصوص مطرح شده از يكسو راه را براي تأويل و تفسير نصوص بخش قبلي باز ميكنند و بين عمل و قضا و قدر، يك تعادل و رابطه برقرار ميكنند، خصوصا با عموميّت بخشيدن به حوزه قضا و قدر، زمينه اين تفسير را باز ميكنند كه هر گونه فعل، فكر، تلاش و... در راستاي قضا و قدر الهي است. از سوي ديگر، با محور قرار دادن انسان و عمل او، تصميم او و عزم او كه آن قدر توانايي دارد كه حتّي ميتواند مورد بلا و مشكلات و حتّي مرگ (به قضاي الهي) را تغيير دهد. زمينه را براي تعريف و نگاه جديدي از آدم كه تعيينكننده سرنوشتاش ميباشد، باز ميكند و اين همان چيزي است كه در توسعه لازم است و همان شأني است كه در گفتمان توسعه به عنوان پيشفرض بايد پذيرفته شود. نگارنده با استقرا در قرآن مجید و کتاب روایی «میزان الحکمه»، 17 نص در راستای مدعای اد شده گردآوری نموده که تعدادی از آنها به عنوان شاهد و به عنوان نصوص عامل توسعه در ادامه می آیند: 11. «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم.»؛[17] همانا خداوند سرنوشت قومي را عوض نميكند، مگر آنكه در خودشان تغييري ايجاد كنند. 12. «أن ليس للانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري»؛[18] براي انسان جز آنچه به سعي و عمل خود انجام داده، نخواهد بود و البتّه انسان، پاداش سعي و عمل خود را در دنيا و برزخ به زودي خواهد ديد. 13. از رسول الله پرسيدند: «يا رسول الله رقي يستشفي بها هل ترد من قدر الله؟ فقال انها من قدر الله» (البحار الانوار، ج 5، ص 87). به وسيله افسون شفا گرفته ميشود، آيا از قدر الهي ميگذرد؟ فرمود: همان آن از قدر خداست. 14. «عن ابن نباته، اميرالمؤمنين عدل من عند حائط مائل الي حائط آخر، فقيل له، يا اميرالمؤمين تفر من قضاء الله؟ قال افر من قضاء الله الي قدر الله عزّوجلّ»؛[19] حضرت علي (ع) از نزد ديوار كجي به ديوار ديگر رفت. گفته شد: يا اميرالمؤمنين، آيا از قضاء الهي فرار ميكني؟ گفت: از قضاء خدا به قدر خدا فرار ميكنم. 15. «من یموت بالذنوب اكثر ممن يموت بالاجال و من يعيش بالاحسان اكثر ممن يعيش بالاعمار»؛[20] عدد كساني كه به واسطه گناهان ميميرند، از كساني كه به واسطه سرآمدن عمر ميميرند، بيشتر است و عدد كساني كه به سبب نيكوكاري زندگي دراز ميكنند، از كساني كه با عمر اصلي خود زندگي ميكنند، افزون است. 16. «الدعاء يرفع البلاء النازل و ما لم ينزل»؛[21] دعا بلايي را كه نازل شده و نشده، دفع ميكند. 17. «الصدقة تدفع البلاء و هي انجح دواء و تدفع القضاء و قد ابرم ابراما و لا يذهب بالادواء الا الدعاء و الصدقه»؛[22] صدقه بلاها را دفع ميكند و آن نجاتبخشترين داروها است و همچنين قضاي بسيار محكم را دفعكرده و نميرود دردها جز با دعا و صدقه. ج) نتيجه گيري: 1) با اينكه نصوص استخراجشده، از جهت منابع اشتراك دارند، امّا از جهت كمّي و کیفی، احاديثی که در بحث جبر و اختیار، به عنوان مانع توسعه آمدهاند، هم تعدادشان بيش از احاديثي است كه به عنوان عامل و زمينهساز توسعه اند و هم از صراحت و قطعیت بیشتر برخوردارند. در توجيه کم تعداد و غیر مصرح بودن احاديث رهگشای توسعه در بحث قضا و قدر در نگاه ديني، ميتوان به اين نكته توجّه داشت كه بسياري از مسايل مربوط به توسعه از «مسايل مستحدثه» عالم بشريّتاند و در زمان صدور نصوص (نزول وحي و زمان حيات معصومين) چنين مباحثي مطرح نبوده و پرسشهای مربوط به توسعه توليد نشده بود، تا متولّيان ديني در پاسخ بدانها طرح مطلب كنند. اگر سؤال آن باشد كه پس با «مسايل مستحدثه» (كه بسيار زياد نيز ميباشد) و سؤالات عصر چه بايد كرد؟ از جمله ميتوان گفت: اصلاً دين حتّي در صدر اسلام و زمان حيات معصومين هم رسالتاش نبوده كه نسبت به همه مسايل پاسخگو باشد و بسياري از امور را به عقول بشري در همان عصر نيز واگذار كرده است. همان گونه که حضرت علي (ع) ميفرمايد: «ان الله افترض عليكم فرايض فلا تضيعوها و حد لكم حدودا فلا تعتدوها و نهاكم عن اشياء فلا تنهتكوها و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا فلا تتكلفوها»[23] خداوند فرايضي را بر شما واجب كرده است، آنها را ضايع نكنيد و حدود و مرزهايي براي شما تعيين كرده، از آن تجاوز نكنيد و از چيزهايي شما را نهي كرده، حرمت آنها را نگهداريد و از اموري ساكت شده، نه به خاطر فراموشكاري، خود را در مورد آنها به زحمت نيفكنيد. 2) نكته ديگر اينكه، در اجتهاد جديد، از مسايل تازه، همينقدر كه آن ایده ها با نصوص ديني تعارض نداشته باشند و به نيازي از جامعه اسلامي پاسخگو باشند، قابل اخذ هستند و لازم نيست كه با نصوص ديني تطبيق داشته باشند. (همانند وظیفه و برخورد شورای نگهبان پیرامون مصوبات مجلس که نباید مخالف دین و قانون اساسی باشند، نه اینکه مطابق آنها باشند) اين كار از يك سو، كار مجتهدين را سهل ميكند، از سويي دينداران را در همه اعصار براي زندگيكردن متناسب با عصر تا حدّ بالايي آزاد گذاشته و بسياري از امور، به تدبير، انديشه و تفكّر انسانها واگذار شده است. سختگیری بیش از حد تکالیفی شاق را بر عهده متولیان دینی بی جهت و دلیل بار می نماید. تذکر امام خمینی به عنوان رهبری که به مسایل عصری توجه داشتند به شورای نگهبان برای داشتن نگاهی عقلایی در اواخر عمرشان بسیار رهگشاست: «تذكرى پدرانه به اعضاى عزيز شوراى نگهبان مىدهم كه خودشان قبل از اين گيرها، مصلحت نظام را در نظر بگيرند، چرا كه يكى از مسائل بسيار مهم در دنياى پر آشوب كنونى نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميمگيريها است. حكومتْ فلسفه عملىِ برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلى و خارجى را تعيين مىكند. و اين بحثهاى طلبگى مدارس، كه در چهارچوب تئوريهاست، نه تنها قابل حل نيست، كه ما را به بنبستهايى مىكشاند كه منجر به نقض ظاهرى قانون اساسى مىگردد. شما در عين اينكه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعى صورت نگيرد ـ و خدا آن روز را نياورد ـ بايد تمام سعى خودتان را بنماييد كه خداى ناكرده اسلام در پيچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سياسى، متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.»[24] 3) در عين حال اگر قصد بر ارايه مباحث جدي در موضوع باشد به جاي بحث از مسائل روبنايي تر و عملي، بايد آغاز سخن از مباني و اصول باشد. لازم است تا جايگاه مباحث مربوط توسعه را ابتدا در جهان بيني اسلامي و در ارتباط با مبدا و معاد روشن نمود، تا آنگاه به مسايل اقتصادي و... رسيد. به عنوان مثال ممكن است گفته شود با اعتقاد به توحيد و حاكميت قضا و قدر الهي و توقع تعبد و تكليف از مردم، جايي براي اراده و اختيار آدمي نمي ماند تا بخواهد در مسير توسعه قدم برداشته و تغييري در خود، جامعه يا طبيعت ايجاد نمايد. در پاسخ بدين اشكال اين مسئله بايد در جهان بيني اسلامي توضيح داده شود كه به عنوان شاهد، جايگاه آدمي ويژه مي باشد، آسمانها و زمين براي او خلق شده اند و تا آن حد تواناست كه حتي مي تواند در مواردي به تعبير استاد مطهري در كتاب «انسان و سرنوشت» در علم و اراده الهي تغيير ايجاد نمايد. در اين كتاب مي خوانيم: «خدا علم قابل تغيير هم دارد، حكم خدا قابل نقض است، يعني خدا حكم قابل نقض هم دارد.» بلي، داني مي تواند در عالي اثر بگذارد، نظام سفلي مخصوصاً اراده و خواست و عمل انسان، بلكه اختصاصاً اراده و خواست عمل انسان مي تواند عالم علوي را تكان بدهد و سبب تغييراتي در آن بشود و اين عالي ترين شكل تسلط انسان بر سرنوشت است بدون ورود بهبحثی تفصيلى، قضا و قدر الهى را مىتوان بهدو قسم تقسيم نمود: قضا و قدر «حتمى» و «غيرحتمى». اگر امكانات متعددى براى موجودى باشد و علل مختلف ممكن است در او تأثير كند، «مقدرات» متعددى دارد. از اينرو سرنوشت و قضا و قدر چنين موجودى غيرحتمى است (در رزق يا اجل و...) و موجودى كه بيش از يك امكان در او نيست و يك مسير بيشتر برايش ممكن نيست و جز با يك نوع علت، سروكار ندارد، سرنوشتش حتمى و غير قابل تغيير است. و از ای رو در مورد انسان اگر كسى مبتلا بهنوعى بيمارى باشد، اگر دوا بخورد و نجات پيدا كند بهموجب سرنوشت و قضا و قدر است و اگر دوا نخورد و رنجور بماند، نيز بهموجب سرنوشت و قضا و قدر است. از بحث مختصر فوق اين نتيجه حاصل مىشود كه اگر امتى با تلقى صحيح نسبت به جهان و انسان و با برنامهريزى براى توسعه و با محاسبه و عقلانيت در مسير پيشرفت قدم برداشت، اين سرنوشت اوست و اگر در مقابل با تن بهستمدادن، تنبلى، سرگردانى، بىتدبيرى، مديريت ضعيف، اختلاف و... (به بهانه قضا و قدر و تسلیم یا هر باور دیگر) طرحى براى آينده نداشت و در مسير توسعه عقبمانده باقى ماند، اين نتيجه نيز سرنوشتى است كه براى آنها مقدر شده است. 4) در برخی از برداشتها دایره حق انتخاب آدمی تا آنجا بالا می رود که با استنباط از برخی آیات، «حق حاکمیت ملی» که اوج اراده و اقتدرا است نیز از قرآن برداشت می شود. در این زمینه آیت الله محمد باقر صدر، بر این باور بودند که: «خداوند بشريت را نايب خود در حكومت قرار داده و رهبرى و آبادانى جهان را از نظر اجتماعى و طبيعى به او سپرده است. بدينترتيب حكومت انسان بر خود هم بر اين پايه درست مىشود. چنانكه حكومت مردم بر مردم، يعنى حق حاكميت ملى نيز به عنوان خليفةاللهبودن انسانها مىتواند مشروع و قانونى باشد.»[25] 5) واضح است که در فرهنگ اسلامی در بحث سرنوشت، هم جبری و اشعری جوشید و هم اختیاری و معتزلی. هم کسانی که با اتکا به ربوبیت الهی همه حقوق را به آسمان گره زده و سپس برخی را نمایندگان خدا دانسته و با صغری و کبرایی، در مسایل سیاسی و اجتماعی از مردم سلب حق و حقوق نموده و از آنها تنها تکلیف می طلبند. و در مقابل دیگرانی بشر را تا آن حد مختار دیده که برای بشر حق تعیین حاکم و تقنین قایل شده و به حق حاکمیت ملی می رسند. اینجا پرسش اساسی آن است که کدامیک از این برداشت ها به صحت و صواب نزدیک ترند؟ در پاسخ از جمله می توان گفت که کدامیک از استنباطات با خرد جمعی و عقول بشری نسبت بیشتر و قرابت بالاتری دارد؟ اگر در فرهنگ اسلامی بین عقل و شرع ملازمه وجود دارد، و دین اسلام دینی عقلی و عقلایی است و معصومین اعقل عقلای تاریخند و بحث عقل و عقلانیت در نصوص اسلامی موج می زند[26] و... منطقی تر آن است استنباط معقولتر و خردپذیرتر با روح فرهنگ دینی تناسب بیشتری دارد. نیاز به ارایه شواهد فراوانی ندارد که پذیرش حق انتخاب (در عرصه های مختلف) نسبت به دیدگاهی که دخالت در امور اجتماعی وسیاسی را تنها حق قلیلی انسانها میداند، مطلوبتر، معقولتر و متقن تر است. این گونه نگاهها راه را برای توسعه یافتگی هموار می سازند. ------------ پانوشت ها: [1]. موسى غنى نژاد، ايدئولوژيهاى التقاطى و فرهنگ ضد توسعه، مجله فرهنگ توسعه، شماره ششم، ص 54-53. [2]. مجلّه فرهنگ توسعه، ش 1، ص 40-39. [3]. طباطبايي، فرهنگ توسعه، ص50. [4]. سروش: 1373، ص 347. [5]. مراجعه شود به 2 جلد کتابهای نویسنده تحت عنوان: دین و توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی (ج1 موسسه نشر علوم نوین و ج2 نشر جوان پویا). [6]. احاديث اين بخش از: محمّدي ريشهري محمّد، ميزان الحكمه، المجلد الثامن، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي: 1363، صص 56-48 و 209-159. [7]. توبه، 5. [8]. ابراهيم، 4. [9]. آلعمران، 26. [10]. كنز العمال، خ 497. [11]. غرر الحكم. [12]. غرر الحكم. [13]. كنز العمال، خ 651. [14]. البحار الانوار، ج 78، ص 365. [15]. البحار الانوار، ج 5، ص 95. [16]. تحفالعقول، ص 442. [17]. رعد، 11. [18]. نجم، 41-40. [19]. توحيد صدوق، ص 337. [20]. البحار الانوار، ج 5، ص 140. [21]. همان منبع، ص 216. [22]. ميزان الحكمه، ج 5، ص 320. [23]. نهجالبلاغه، كلمه قصار 105. [24]. صحيفه امام، ج21، ص: 218. [25]. صدر 1359، صص 11-10. [26]. مراجعه شود به منبع زیر: منصورنژاد، محمد (1380) عقل در سه دین بزرگ آسمانی: زرتشت، مسیحیت و اسلام، تهران، ناشر مولف. در این کتاب ضمن تحلیل محتوای نصوص سه دین یاد شده به اینجا میرسد که ظرفیت عقل، عقلگرایی و عقلانیت در فرهنگ اسلامی از جهت کثرت و فراوانی با دو دین دیگر مورد بحث از جهت نصوص دینی اصلا قابل قیاس نیست و قرآن و روایات بیش از حدی که در قیاس با دیگر ادیان انتظار میرود به این موضوع بها داده و پرداخته است.
|