Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نظام عاطفي خانواده در کلام شهيد مطهري

نظام عاطفي خانواده در کلام شهيد مطهري

ازدواج پيمانى است كه اساسش بر محبت و يگانگى است نه بر همكارى و رفاقت، از اين رو قابل اجبار و الزام نيست. با زور و اجبار قانونى مى توان دو نفر را ملزم ساخت كه با يكديگر همكارى كنند و پيمان همكارى خود را بر اساس عدالت محترم بشمارند و ساليان دراز به همكارى خود ادامه دهند، اما ممكن نيست با زور و اجبار قانونى دو نفر را وادار كرد كه يكديگر را دوست داشته باشند، نسبت به هم صميميت داشته باشند، براى يكديگر فداكارى كنند و هر كدام از آنها سعادت ديگرى را سعادت خود بداند.

مكانيسم طبيعى ازدواج اين است كه زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. اگر به عللى زن از اين مقام خود سقوط كرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى علاقه شد، پايه و ركن اساس خانوادگى خراب شده و اجتماع طبيعى خانواده به حكم طبيعت از هم پاشيده است .

توصيه هاى اسلام بر اينكه زن حتماً خود را براى شوهر بيارايد، هنرهاى خود را در جلوه هاى تازه براى شوهر به ظهور برساند، رغبتهاى جنسى او را اشباع كند و با پاسخ منفى دادن به تقاضاهاى او، در او ايجاد عقده و ناراحتى روحى نكند، و توصيه ها به مرد که به زن خود محبت و مهربانى كند، به او اظهار عشق و علاقه نمايد، محبت خود را كتمان نكند، و همچنين تدابير اسلام مبنى بر اينكه التذاذات جنسى محدود به محيط خانوادگى باشد، اجتماع بزرگ محيط كار و فعاليت باشد نه كانون التذاذات جنسى، همه و همه براى اين است كه اجتماعات خانوادگى از خطرات ازهم پاشيدگى مصون و محفوظ بمانند.

از نظر اسلام منتهاى اهانت و تحقير براى يك زن اين است كه مرد بگويد من تو را دوست ندارم، از تو تنفر دارم، و آنگاه قانون بخواهد به زور و اجبار آن زن را در خانه آن مرد نگه دارد. قانون مى تواند اجباراً زن را در خانه مرد نگه دارد ولى قادر نيست زن را در مقام طبيعى خود در محيط زناشويى يعنى مقام محبوبيت و مركزيت نگهدارى كند. قانون قادر است مرد را مجبور به نگهدارى از زن و پرداخت نفقه و غيره بكند اما قادر نيست مرد را در مقام و مرتبه يك فداكار و به صورت يك نقطه «گردان» در گرد يك نقطه مركزى نگه دارد. هر زمان كه شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبيعى مرده است.

اگر شعله محبت از ناحيه زن خاموش بشود چطور؟ آيا حيات خانوادگى با از ميان رفتن علاقه زن به مرد باقى است يا از ميان مى رود؟ اگر باقى است، چه فرقى ميان زن و مرد است كه سلب علاقه مرد موجب پايان حيات خانوادگى مى شود و سلب علاقه زن موجب پايان اين حيات نمى شود؟

جواب اين است كه حيات خانوادگى وابسته است به علاقه طرفين نه يك طرف. تنها چيزى كه هست، روانشناسى زن و مرد در اين جهت متفاوت است. طبيعت، علايق زوجين را به اين صورت قرار داده است كه زن پاسخ دهنده به مرد باشد.

علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همان است كه به صورت عكس العمل به علاقه و احترام يك مرد نسبت به او به وجود مى آيد. علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته به اوست. طبيعت، كليد محبت طرفين را در اختيار مرد قرار داده است؛ مرد است كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نيز او را دوست مى دارد و نسبت به او وفادار مى ماند. به طور قطع زن طبعاً از مرد وفادارتر است و بى وفايى زن عكس العمل بى وفايى مرد است.

طبيعت، كليد فسخ طبيعى ازدواج را به دست مرد داده است؛ يعنى اين مرد است كه با بى علاقگى و بى وفايى خود نسبت به زن، او را نيز سرد و بى علاقه مى كند، برخلاف زن كه بى علاقگى اگر از او شروع شود، تأثيرى در علاقه مرد ندارد بلكه احياناً آن را تيزتر مى كند. از اين رو بى علاقگى مرد منجر به بى علاقگى طرفين مى شود، ولى بى علاقگى زن منجر به بى علاقگى طرفين نمى شود. سردى و خاموشى علاقه مرد مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگى است اما سردى و خاموشى علاقه زن به مرد، آن را به صورت مريضى نيمه جان در مى آورد كه اميد بهبود و شفا دارد.

تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به شخص زن نيازمند است و زن به قلب مرد. حمايت و مهربانى قلبى مرد آنقدر براى زن ارزش دارد كه ازدواج بدون آن براى زن قابل تحمل نيست.
اسلام زندگى خانوادگى را يك اجتماع طبيعى مى داند و براى اين اجتماع طبيعى يك مكانيسم مخصوص تشخيص داده است و رعايت آن مكانيسم را لازم و غيرقابل تخلف دانسته است.

بزرگترين اعجاز اسلام، در تشخيص اين مكانيسم است. علت اينكه دنياى غرب نتوانسته است بر مشكلات خانوادگى فائق آيد و هر روز مشكلى بر مشكلات آن افزوده است، عدم توجه به همين جهت است اما خوشبختانه تحقيقات علمى تدريجاً آن را روشن مى كند. من مانند اين آفتاب عالمتاب روشن مى بينم كه دنياى غرب در پرتو علم، تدريجاً اصول اسلامى را در مقررات خانوادگى خواهد پذيرفت.

ركن اساسى زندگى خانوادگى احساسات و عواطف است و آن كس كه بايد احساسات و عواطف زناشويى را دريافت و جذب كند تا بتواند به نوبه خود به فرزندان خود مهر و محبت بپاشد، زن است. بى مهرى شوهر و خاموش شدن شعله احساسات شوهرى او نسبت به زن، محيط خانوادگى را سرد و تاريك مى كند زيرا حتى احساسات مادرانه يك زن نسبت به فرزندان بستگى زيادى دارد به احساسات شوهر در باره او. به قول خانم بئاتريس ماريو- روانشناس و روانكاو مخصوص بيمارستانهاى پاريس - احساسات مادرى غريزه نيست، به اين معنى كه چنين نيست كه به هر حال مادر مقاديرى احساسات ثابت و غير قابل كاهش و افزايش نسبت به فرزندان خود داشته باشد، و برخوردارى او از عواطف شوهر تأثير فراوانى در احساسات مادرى او دارد. وجود زن بايد از وجود مرد عواطف و احساسات بگيرد تا بتواند فرزندان را از سرچشمه فياض عواطف خود سيراب كند. مرد مانند كوهسار است و زن به منزله چشمه و فرزندان به منزله گلها و گياهها.

چشمه بايد باران كوهساران را دريافت و جذب كند تا بتواند آن را به صورت آب صاف و زلال بيرون دهد و گلها و گياهها و سبزه ها را شاداب و خرم نمايد. اگر باران به كوهساران نبارد يا وضع كوهسار طورى باشد كه چيزى جذب زمين نشود، چشمه خشك و گلها و گياهها مى ميرند.

پس همان طورى كه ركن حيات دشت و صحرا، باران و بالأخص باران كوهستانى است، ركن حيات خانوادگى احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است. از اين عواطف است كه هم زندگى زن و هم زندگى فرزندان صفا و جلا و خرمى مى گيرد.

(تلخيص از مجموعه آثاراستاد شهيد مرتضي مطهرى، ج 19، ص261- 270)

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org