|
رويکرد توانمندسازي زنان با تأکيد بر مشارکت اجتماعي زنان در جامعه رسول خدا (دکتر معصومه ريعان)
مقدمه يکي از اهداف پيامبر اسلام(ص) براي توسعه جامعه مسلمانان، تعالي انسان ها و کاهش نابرابري ها و به خصوص تغيير وضعيت زنان از طريق اصلاحات فرهنگي، اجتماعي، ساختار حقوقي و تغيير تدريجي باورها و ارزش ها بود که اين مهم را از رهيافت امور ديني فراهم مي آورد. در اين ميان، رويکرد توانمندسازي به عنوان روشي نوين در مسير توسعه اسلام، اهميت ويژه اي داشت. در رسالت پيامبر اسلام (ص) رﺳـﻴﺪن ﺑـﻪ جامعه توانمند ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻳﻚ ﺣﺮﻛﺖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﺒﻪ داشته ﻛﻪ بخشي از آن ﺷـﺎﻣﻞ اﺻـﻼﺣﺎت ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، و ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺗﺪرﻳﺠﻲ ﺑﺎورﻫﺎ و ارزش ﻫﺎ در خصوص زنان بوده است و اين هدف در بعثت پيامبر اسلام (ص) نمودي روشن دارد. هدف پيامبر اسلام(ص) انسان سازي مبتني بر تقويت روح و اتمام مکارم اخلاق در جامعه اي بود که مشکلات اصلي آن جهل، بي هدفي، غفلت، عقب ماندگي، فرودستي و بي اعتنايي به نقش انسان در جهان آفرينش و جامعه بشري بود و اين مهم با آگاهي بخشي و مشارکت در اصلاح فردي و اجتماعي اعراب صدر اسلام آغاز گرديد و انسان هايي والا نسبت به تعهد، ظرفيّت و کارآمدي شان پرورش داد. الغاء خشونت عليه زنان، بکارگيري ايشان در امور فکري، ديني و اجتماعي، از جمله مکانيزم هاي توانمندسازي زنان در جامعه نوبنياد رسول خدا (ص) بوده است. روند اين توانمندسازي، از ابتداي رسالت آغاز گرديد و در ادامه با هجرت عملي شد و در طي دوران حضور پيامبر اسلام (ص) در مدينه استحکام يافت. آيات بسياري در تاييد اين روند نازل گرديد و فصل نويني در معادلات اجتماعي اسلام رقم خورد. ما در اين مقاله به نحوه عملکرد پيامبر (ص) با سنت هاي جاهلي و نسخ و طرد بسياري از خشونت ها عليه زنان و روند توانمندسازي ايشان پرداخته و برخي از زواياي آن را مورد تحليل و بازخواني قرار مي دهيم. وضعيت اجتماعي زنان قبل از اسلام تولد دختر رنج آورترين خبر در گوش اعراب قبل از اسلام بوده است. مادران دختردار براي مرداني که داشتن پسر را افتخار خود ميدانستند، خوار مي شدند، و اگر مرد دخترِ به دنيا آمده را زنده به گور مي کرد، مادر حق اعتراض نداشت.(2) عقل و منطق زنان را پست و عمل کردن به خواست آنان را حماقت مي دانستند و عمل بر خلاف نظر زنان،(3) از سرفصل هاي انديشه ايشان بود. داشتن همسران متعدد که حتي پيش از بلوغ با آنان تزويج مي کردند،(4) ازدواج با دوخواهر يا زن پدر (نکاح ضيزن)، رد و بدل کردن دختران و خواهران خويش با يکديگر (نکاح شغار)، و حتي ردوبدل کردن زنان خويش به يکديگر (نکاح بدل)، ارتباطهاي نارواي آشکارا با زنان (نکاح سفاح)، ارتباط هاي پنهاني با زنان شوهردار (نکاح خِدن)، ازدواجهاي دسته جمعي با يک زن (نکاح ضماء)، درخواست از زنان يا دختران خويش براي همبستر شدن با مردان تنومند و جنگاور براي يافتن فرزندي شجاع يا به بردگي گرفتن کودکان متولد شده و فروختن ايشان به بهايي گران (نکاح استبضاع)(5) و توسعه روابط جنسي بيشتر که نشانه قدرت و مردانگي بود (7) از جايگاه خفيف زنان در عرب قبل ازاسلام گواهي مي دهد. مهريه اين زنان عمدتاً به مردان مي رسيد و به دارايي پدران مي افزود به ويژه اگر پيش از بلوغ آنان را تزويج مي کردند.(8) اگر زني شوهر خود را ترک مي کرد و يا در حيات شوهر مي مرد، مهريه او را از نزديکان وي مطالبه مي کردند.(9) براي مفارقت و جدايي نيز انواع روش هاي خشونت آميز اعمال مي شد. گاه با پديد آمدن خشم، مستي يا شوخي مرد به زن مي گفت تو از اين پس براي من چون مادر يا دخترم هستي و او را در حکم محارم خويش قرار مي داد، (طلاق ظهار)(10) يا به دليل خشم يا آزار دادن زن قسم مي خورد که براي مدتي حتي تا دو سال و بيشتر از زن خود کناره گيري کند (طلاق ايلاء)،(11) در اين صورت، زن بلا تكليف مي ماند زيرا نه مطلقه و نه شوهردار بود، و گاه با عبارات: «حبلک علي قاربک»، يا «سرحتک»، «فارقتک»، «انت خلیة»، «انت بریة» که در قرآن بدان اشاره شده(12) زنان را از خانه هاي خويش بيرون مي راندند. انديشه رايج مردان نسبت به زنان در کج بودن در اصل آفرينش،(13) نمونه حيوان موذي،(14) سراسر شرارت و کيدشيطاني،(15) لايق آتش جهنم،(16) و... تعيين کارکرد زنان فقط در فعاليت هاي مربوط به توليد مثل،(17) شوهرداري(18) و نگهداري از منافع مردان،(19) اطاعت از همسر(20) و حصر ايشان در خانه ها،(21) که از جمله يادمانهاي فکري اعراب قبل از اسلام بوده است، در طول تاريخ اعراب مانند شعار، سرلوحه افکار بسياري از مردان بود که مي انديشيدند: زنان مکارند.(22) به آنان راه ندهيم(23) و با آنان مشورت نکنيم،(24) اطاعت از ايشان موجب هلاکت است.(25) برخلاف آنچه گفتند عمل کنيم تا به زندگيمان برکت بخشد.(26) اگر کار به دست آنان افتد روي رستگاري نخواهيم ديد،(27) و مردن برايمان بهتر از زندگي است.(28) و با القاء نقصان عقل زنان،(29) عدم اهليّت آنان در امور اجتماعي،(30) بي کفايتي و کمبودهاي شخصيّتيِ(31) نمونه اي از افکار زن ستيزانه اعراب قبل از اسلام است که به عنوان قوانين قطعي حتي در دوران بعد از اسلام شنيده مي شد. اين انديشه ها و سنت هاي رايج در اعراب قبل از اسلام، رنج مضاعف زندگي زنان را نمايان مي کند. حاکميت مطلق مردان بر زنان و سرنوشت ايشان، عدم برخورداري از امکانات برابر، عدم قوانين بازدانده از ستم بر زنان و سقوط ارزشهاي انساني، آنان را به آسيب پذيرترين گروه تبعيض، فقر، بي سوادي و انحطاط تبديل کرده و کارکرد ايشان را تا خشونت بارترين سطح زندگي تنزل داده بود. بدين روي گام هاي اصلاحي پيامبر (ص) در زمينه عدالت هاي جنسيتي بيش از پيش مي توانست زنان را تا سطح معمول انسانيت ارتقاء داده و کاهش هويت انساني شان را جبران نمايد. بسياري از سنت هاي مورد انکار خداوند به مردان و زنان از طريق قرآن سفارش شد. آيه «محصنات غير مسافحات و لامتخذات اخدان»(32) و آيه «لامتخذي اخدان»،(33) صراحتاً روابط اصلاح فيمابين زنان و مردان را طرح نمود. و آيات «اذا طلقتم النساء» و کلمات قدرت بخش « عاشروهن بالمعروف»(35) و «لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم»(36) و تقبيح واداشتن کنيزان به زنا براي کسب درآمد با آيه « ولاتکرهوا فتياتکم علي البغاء ان اردن ان تحصناً لتبتغوا عرض الحياة الدنيا»(37) و اعتراض به نحوه مفارقت از زنان با عبارت» قول زور» و جاهلانه و ظالمانه خواندن اين گونه سنت ها و رسم طلاق با آيات «اذا طلقتم النساء»(38) در مدینة النبي در خصوص توانمندسازي زنان مورد اجرا قرار گرفت. اما در کنار تمام جانبداري هاي قرآن کريم، آموزه هاي پيامبر (ص) در برخورد با زنان شرايط توانمندسازي ايشان را به طور روشني پي ريزي نمود و از حضور حداکثري ايشان در روابط اجتماعي دوران مدينه بهره برداري نمود. از جمله اين اقدامات، حضور برابر زنان و مردان در مساجد براي اقامه نماز و بيعت هاي سياسي پيامبر (ص) در مراحل رشد و تکوين حکومت اسلامي به يکسان با زنان و مردان بود. مسجد در زمان رسول خدا (ص) نماد پايگاه مشترک اجتماعي زنان و مردان بوده است. کارکردهاي مسجد در زمان پيامبر علاوه بر جنبه هاي عبادي داراي جنبه هاي تبليغي، سياسي، اجتماعي، جهادي و رسانه اي نيز بوده است. اما جنبه عبادي آن مالامال از فرهنگ سازي در جامعه اي بود که بنيادهاي تبعيض را به رسميت مي شناخت و در اين پايگاه نه تنها فرودستان و بردگان را در کنار بزرگان و صاحب منصبان مي نشاند بلکه زنان را در کنار مردان قرار مي داد و از ظرفيت هاي ايماني هر دو گروه بهره مي گرفت و اين نحوه عمل را در ساختار معنوي جامعه تزريق مي فرمود. «اقامه نماز» و سنت «بيعت» از جمله توانمندسازي هاي پيامبر در خصوص زنان بوده است که در اين مقاله به آن پرداخته شده است. نماز اولين گام برابري و عدالت جنسيتي اسلام پيامبر (ص) در اولين گام هاي دعوت آسماني خويش، در کنار کعبه همراه خديجه (س) و علي (ع) به نماز مي ايستاد(39) و همگامي و همراهي خديجه را به عنوان يک زن و برابري در ايمان او و علي(ع) را به رخ مشرکان مي کشيد. حکم نماز از اوّلين احکام عبادي مشترک زنان و مردان است که طي آيات فراواني از قرآن کريم به آن اشاره شده است،(40) و همواره نماز با جماعت مورد تأکيد و از سنت هاي هدايت گر الهي بوده است.(41) پيامبر (ص) از اولين احکام آسماني خداوند براي ارتقاي سطح انديشه مردان به نفع زنان بهره برده و همگامي و برابري زنان را در ايمان و عمل صالح با حضور خديجه (س) عملي نمود. با ورود پيامبر اسلام(ص) به مدينه نيز، مسجد به عنوان نيايشگاه و محل گردهمايي مسلمانان و نيز مرکزي براي حکومت و مظهر يکپارچگي امت و تمسّک جمعي زنان و مردان به حبل الله، رسميت يافت و سمبل قداست، پاکي، تقوي و وحدت جامعه اسلامي پيامبر (ص) گرديد. اين جايگاه در اسلام بر تقوا پايه گذاري شده است.(42) اصلي که صراحتا زنان و مردان را خطاب قرار داده و مي فرمايد: يا أيُّهَا النّاسُ إِنَّا خَلَقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثَي وَ جَعَنَاکُم شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتقَاکُم إِنَّ اللهَ عَليم خبير.(43) همچنين احکام مترتب بر نماز مانند فضيلت رفتن به مساجد و شرکت در جماعات و عبادت خالصانه خداوند نيز از احکام مشترک زنان و مردان است.(44) گرچه در آغاز ورود پيامبر به مدينه دو مسجد قبا و مدينه النّبي بنا گرديد،(45) اما به زودي با گسترش اسلام، مساجد گسترش يافت و هر يک از قبايل براي خود مسجدي ساختند و در آن همه مردم از زن و مرد نمازهاي جماعات را برپا مي کردند، و پيامبر نيز گاه در برخي از اين مساجد حاضر شده و اداي فريضه مي نمود.(46) حضور همه مؤمنان در مساجد براي انجام فرائض ديني، مصداق تعظيم و بزرگداشت مساجد است و محروم کردن آنان از اين فيض، ظلمي بزرگ و سعي در خراب کردن مساجد تلقي مي شود. خداوند در قرآن کريم بزرگداشت شعائر الهي را از جمله تقواي قلوب برشمرده است.(47) و جلوگيري از ياد خداوند در مساجد را ظلم دانسته و فرموده است: «چه کسي ظالم تر از کسي است که از بردن نام خدا در مسجد جلوگيري کند و در خراب کردن آن کوشش نمايد»،(48) و بدين روي حضور زنان در مساجد در زمان رسول خدا (ص) تثبيت گرديد. پيامبر اسلام(ص) براي حفظ حرمت مساجد قوانيني تعيين کرد و مسلمانان را نسبت به حريم مساجد ملزم ساخت. ابن شبه در کتاب تاريخ المدينه، تمامي منهيّات پيامبر(ص) را در بزرگداشت مساجد آورده است.(49) اما هيچ يک از اين نهي ها اختصاصي به جنـسيّت افراد نداشته و شامل همه زنان و مردان مي گرديد، مگر آنکه اختصاصاً زنان در شرايط فراغت از اداي نماز باشند.(50) خروج زنان از خانه و رفتن به مساجد براي انجام نماز در زمان رسول خدا امري عادي و عمومي شده بود. روايات زيادي مبني براين امر نقل شده که حتي نحوه نماز خواندن و شرايط مسجد رسول الله (ص)را با حضور زنان ترسيم مي کند. أم سلمه به اين حضور برابر اشاره نموده و مي گويد: «زنان در عهد رسول خدا وقتي سلام پايان نماز را مي دادند به خانه مي رفتند؛ ولي مردان مي ماندند تا وقتي که رسول خدا بلند شود و برود.»(51) در روايات بسياري عايشه حتي به تاريکي صبحگاهي اشاره کرده و مي گويد: «زنان حتي هنگام صبح نمازهاي خود را با پيامبر(ص) بجا مي آوردند و وقتي که با لباس هاي پيچيده به خودشان از مسجد بيرون مي رفتند در تاريکي آن هنگام گم مي شدند.»(52) حضور زنان با کودکان نيز در مساجد گزارش شده است. ابي قتاده از پدرش نقل مي کند که «رسول خدا فرمود من وقتي نماز را شروع مي کنم و مي خواهم که آن را طولاني کنم صداي کودکي را مي شنوم، پس نمازم را کوتاه مي کنم مبادا مادر آن کودک به مشقت افتد.»(53) بعد از رسول خدا نيز مسجد محل عبادت دائمي زنان بوده است و از رفتن زنان به آن جا جلوگيري به عمل نمي آمده است. همسر عمر از جمله کساني است که تمامي نمازهايش را در مسجد مي خوانده است و وقتي به او گفته مي شد که عمر از اين کار او خشنود نيست عمر خود پاسخ مي داد نمي تواند مانع او شود چون دستور رسول خداست که زنان را از رفتن به مساجد منع نکنيد.(54) در منابع روايي اهل سنّت از عبدالله بن عمر احاديثي آمده است که مردان را از مخالفت با خروج زنان براي رفتن به مساجد منع نموده است. از نمونه هاي اين روايات، حديث «لاتمنعوا إماءالله مساجدالله» است که مي گويد: «کنيزان خدا را از رفتن به مساجد خدا منع نکنيد.» اين روايت به طرق مختلف در کتب روايي آمده است. - مالک(55) و شافعي(56) و بخاري،(57) روايت خود را از «عبدالله بن عمر» نقل مي کنند. ابي داود،(58) ابن خزيمه،(59) طبراني(60) و ابن عبدالبر،(61) آن را از «نافع» نقل کرده اند. ابن ابي شيبه،(62) احمد،(63) مسلم،(64) ابي يعلي،(65) ابن حبان،(66) حاکم،(67) خطيب(68) و ابن عساکر،(69) از طريق «عبيد الله بن عمر» نقل کرده اند. بيهقي(70) نيز روايت را از طريق شافعي از «سالم» از «عبدالله بن عمر» نقل است. هم پاي روايت لاتمنعوا (با همان مضمون و همان گستردگي اسناد) حديث ديگري مبني بر اجازه خروج زنان براي رفتن به مساجد وجود دارد، که در آن واژه استأذن به طور ثابتي تکرار مي شود. ابن ابي شيبه (م:235) اوّلين راوي اين حديث مي گويد: سالم از پدرش از رسول خدا (ص) نقل مي کند: «اذا استأذنکم نسائکم الي المساجد فأذنوا لهنّ.»(71) هر گاه زنانتان از شما براي رفتن به مساجد اجازه خواستند به ايشان اجازه دهيد. اين روايت در 9 منبع معتبر روايي آمده است(72) که به نظر مي رسد مضمون روايت (با گستردگي طرق نقل آن در قرن دوم به بعد) سخني عمومي بوده که پيامبر(ص) در يک جمع گسترده براي اصحاب و ياران خويش گفته باشد. جواز امامت زنان در جماعات يکي ديگر از طرق توانمندسازي زنان در مدينه جواز امامت زنان است که هم أمهات المؤمنين و هم افراد عادي متکفل آن بوده اند. در روايات بسياري از امامت أم سلمه و عايشه در جماعات نام برده شده که نمازهاي واجب و مستحب را در ماه رمضان برپا مينموده اند.(73) همچنين از امامت زني به نام «أم ورقه» نام برده شده که صراحتاً اعلام مي کند پيامبر(ص) به او فرمود نماز جماعت را براي اهل خانه اش برپا دارد.(74) او که شهرت شهيده يافته و از جامعان قرآن شمرده شده است،(75) از مصاديق قطعي امامت زنان در جماعات است. علاوه بر اينها از زنان ديگر همچون سعده دختر قمامة که پيامبر(ص) را درک کرده است،(76) و نيز کنيز عبدالله بن عمر(77)، و کنيز علي بن حسين،(78) به عنوان پيش نماز زنان در زمان هاي بعد نام برده شده است. جواز امامت زنان در جماعات نيز از گسترده ترين روايات فقهي زنان است. در اين راستا شيعه،(79) شافعيه،(80) حنابله،(81) اوزاعيه و ظاهريه،(82) قائل به جواز امامت زنان اند. البته در اين ميان زيديه،(83) نيز قائل به اين جواز مي باشند و آن را مستحب دانسته اند. ابن منذر از عايشه، أم سلمه، عطا، ثوري، اوزاعي، احمد، اسحاق، و ابي ثور اين جواز را نقل کرده است.(84) ايشان همگي اين جواز را از روايات ابنعباس، ابن عمر، عطا، مجاهد، حسن از صحابه و تابعان متقدّم، و از نخعي، شعبي، اوزاعي، سفيان، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهويه و ابوثور از طبقات بعدي به دست آورده اند.(85) که اين نشانه اي بر حضور عادي زنان در امامت نماز تا زمان ايشان بوده است. ابن حزم معتقد است امامت نماز زن قطعي است زيرا حکم آن داخل در قول رسول خداست که فرمود: «إنّ صلاة الجماعة تفضل صلاة الفذّ بسبع و عشرين درجة.»(86) برخي ديگر از علما نيز همانند ابن حزم در استدلال به امامت عام زنان به روايت أم ورقه تمسک جسته مي گويند: «اينکه پيامبر(ص) به أم ورقه اجازه داد براي اهل خانه اش امامت نماز کند به آن معني است که اهل خانه اعم از زن و مرد بوده و او براي امامت همه ايشان چنين مجوزي يافته است.»(87) ابي داود،(88) ، ابن اثير،(89) دارقطني،(90) احمد،(91) طبراني،(92) و بيهقي با دو طريق،(93) و بخاري که روايت را در تاريخ الصغير(94) آورده است و ابن جوزي نيز ذيل حوادث دوران خلافت عمر بن خطاب آن را در مبحث تاريخي کتاب المنتظم في تاريخ الامم و الملوک(95) گنجانيده است همگي بر اين امامت هم داستانند. احمد بن حنبل در مورد ام ورقه به عنوان يک زن عادي در حاشيه مدينه آورده است: «أم ورقه قرآن را جمع آوري نمود و پيامبر(ص) به او دستور داده بود که براي اهل خانه اش امامت کند. او مؤذّني داشت و براي اهل خانه اش امامت نماز مي کرد.»(96) طبراني در اين خصوص مي نويسد: «وکان رسول الله(ص)أمرها أن تؤمّ أهل دارها و کان لها مؤذّن و کانت تؤمّ أهل دارها.» ابن خزيمه،(97) حاکم نيشابوري(98) و بيهقي از طريق راويان حاکم،(99) و صاحب کنز العمال(100) همگي روايت ام ورقة را ذکر کرده اند. و الباني از عالمان معاصر با بررسي هاي خود در اسناد روايت، اين حديث را حسن دانسته است.(101) در اينکه اين نماز براي اهل خانه بوده همه متون يکسانند، اما برخي به قيد «في الفرائض» در آن نيز توجه بيشتري کرده اند.(102) و توانمندي او به عنوان جامع قرآن مورد استقبال تفاسير و عالمان علوم قرآني نيز قرار گرفته است.(103) در زمان خلفا نيز حکم حضور زنان در مساجد همچنان جاري بوده است. و حتي گفته شده زنان مستقلاً به امامت سليمان بن ابي حيثمه انصاري در مسجد نماز جماعت مي خواندند.(104) در زمان عثمان بن عفان نيز مردان و زنان در يك مسجد نماز جماعت مي خواندند و در زمان اميرالمؤمنين علي (ع) آنان به امامت شخصي به نام عرفجه نماز جماعت اقامه مي کرده اند.(105) اين سنت در ميان تابعان و اتباع آنان نيز جاري بوده است. چنانکه آمده است انس بن مالك كه از شاگردان امام صادق (ع) بود در عقيق در دو فرسخي مدينه گاهي با خانواده و غلامان و كارگرانش نماز جمعه و جماعت مي خواند.(106) اهتمام ائمه طاهرين (ع) به نماز جماعت و عدم منع حضور زنان از سوي آنان در مساجد، نشانگر حضور زنان در مساجد در زمان ايشان نيز بوده است چنانکه امام باقر (ع) فرموده اند: نماز جمعه بر كسي كه بتواند پس از نماز صبح به محل نماز جمعه برسد واجب است.(107) و آن را از احکام اختصاصي مردان ذکر نکرده است. بيعت پيامبر اسلام (ص) با مردان و زنان دومين گام برابري و عدالت جنسيتي اسلام دومين حرکت بنيادي رسول خدا (ص) در توانمندسازي زنان مشارکت اجتماعي ايشان در مسائل سياسي اسلام بوده است که با بيعت يکسان با زنان و مردان تحقق يافته است. پيامبر خدا (ص) پس از اعلام رسمى رسالت، در ايّام حج در سال يازدهم بعثت، با شش تن از قبيله خزرج ديدار و آنها را به اسلام دعوت نمود. آنها پس از پذيرفتن اسلام و بازگشت به مدينه، به تبليغ اسلام پرداختند. تبليغات پيگير آنها سبب شد كه گروهى از مردم مدينه اسلام را پذيرفتند و در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از اهل مدينه به مكّه آمدند و در عَقَبه با پيامبر(ص) ملاقات كردند و با ايشان بيعت نمودند و اين چنين، نخستين حركت سياسى براى تشكيل حكومت اسلامى آغاز گرديد. عبادة بن صامت، ماجراى اين بيعت را چنين گزارش مى كند: من هم با كسانى كه در بيعت اوّل عقبه حضور داشتند، بودم. ما دوازده مرد بوديم و با پيامبر خدا(ص) به بيعت زنان، بيعت كرديم.(108) و اين در آن زمانى بود كه هنوز جنگ واجب نگرديده بود، با اين شروط كه «چيزى را شريك خدا قرار ندهيم، دزدى نكنيم، زنا نكنيم، فرزندانمان را نكشيم، بچّه هاى نامشروعمان را به ديگرى نسبت ندهيم، و در كار نيك از پيامبر(ص) نافرمانى نكنيم. و پيامبر(ص) فرمود: اگر به اين شرط ها عمل كرديد، بهشت براى شما خواهد بود، و اگر چيزى از اين كارها را مرتكب شديد، سر و كارتان با خداست . اگر خواست، عذابتان مى كند و اگر خواست شما را مى بخشد.(109) اين بيعت، در اصطلاح سيره نويسان، «بيعة النساء» نيز ناميده شده است ؛ زيرا پيامبر(ص) در فتح مكّه نيز با زنان با همين شروط، بيعت نمود. آنان در سال بعد، يعنى سال سيزدهم بعثت، 73 مرد و دو زن(110) را در ايّام حج به مكّه فرستادند و پيامبر (ص) در عقبه مني، مجدّدا با ايشان بيعت كرد؛ امّا اين بار، محتواى پيمان آنان، آغاز يك حركت سياسى و نظامى بود. به گزارش جابر، پيامبر(ص) به يکسان از زن و مرد آنان خواست كه با شرايطى با وى بيعت كنند و فرمود: «با من بيعت مى كنيد بر اين كه در نيرومندى و سستى، از من حرف شنوى و فرمان بردارى كنيد، و در تنگ دستى و گشايش، انفاق نماييد، و امر به معروف و نهى از منكر كنيد، و از بهر خدا بگوييد و از سرزنش هيچ سرزنش گرى بيم مداريد، و چون به ميان شما آمدم، مرا حمايت كنيد، آن چنان كه از خودتان حمايت مى كنيد. در اين صورت، بهشت براى شما خواهد بود. جابر مى گويد پس از سخنان پيامبر(ص)، همه ما از جا برخاستيم و با ايشان بيعت كرديم.»(111) اين بيعت که در آن زنان نيز حضور داشته اند، زمينه ساز هجرت پيامبر(ص) به مدينه گرديد. آيه هفتم سوره مائده و آيه پانزدهم سوره احزاب، بر اساس گفته شمارى از مفسّران، به اين بيعت اشاره دارد. نکته قطعي اين بيعت هم پيماني پيامبر اسلام (ص) با مردان و زنان به يک گونه است و شروط نامبرده با همه آنان يکسان است. علاو بر اينها پيامبر اسلام (ص) بيعت هاي فردي و جمعي ديگري نيز انجام مي دادند که در آنها بدون توجه به جنسيت افراد بوده است. بيعت مهاجرت به دارالاسلام و بيعت در اولين جنگ روياروي مسلمانان در بدر از اين جمله اند. امام صادق (ع) متن يکي از بيعت ها را چنين اشاره آورده است: «لَمّا هاجَرَ النَّبِىُّ(ص) إلَى المَدينَةِ . .. وَ حَضَرَ خُروجُهُ إلى بَدرٍ دَعَا النّاسَ إلَى البَيعَةِفَبايَعَ كُلَّهُم عَلَى السَّمعِ وَ الطّاعَةِ.»(112) بيعت رضوان در سال ششم هجري که در حديبيه انجام گرفت و از زن و مرد در اين سفر پر جمعيت بدون لحاظ جنسيت ايشان بيعت گرفته شد.(113) و بيعت از مردان و زنان پس از فتح مكّه در سال هشتم هجرى نيز از جمله يکسان سازي مردان و زنان در جنبش اجتماعي اسلام است که مفاد آن در آيه 12 سوره ممتحنه آمده است: «دورى از شرك»، «پرهيز از دزدى و فحشا» و «مخالفت نكردن با پيامبر در كارهاى نيك». گرچه در غدير نيز بيعت با زنان و مردان بدون لحاظ جنسيت گزارش شده است. (114) بازگشت به جاهليت و ناتوان سازي زنان متاسفانه بعد از رسول خدا هر دو مکانيزم توانمندسازي زنان مورد نهي قرار گرفت و زنان را از بيعت در مسائل سياسي و از خروج از خانه براي اقامه نماز در مساجد منع نمود. در کتب تاريخي در بيعت با زنان در ماجراي سقيفه بني ساعده هيچ گزارشي نيامده است و بازگشت به رأي مردان در اولين روزهاي وفات پيامبر(ص) علني گرديد.(115) علاوه بر آن در مقياس گسترده اي منهيّاتي رايج گرديد که اساساً جنس مؤنث را مخاطب قرار داده و ورودشان به مساجد را ابتداءاً محدود و سرانجام ممنوع ساخت و براي خروج زنان از خانه و رفتن به مساجد شروطي قرار داده شد. مثل اينکه اين خروج زنان در شب باشد.(116) نبايد عطر زده از خانه به قصد مسجد خارج گردند.(117) بايد با ظاهري بدبو و آشفته از خانه بيرون روند،(118) و بعد از آن پيشنهاد خواندن نماز در خانه ها از راه رسيده است و اين که خانه هايشان برايشان بهتر است.(119) و بعد از آن، اين که انتهاي خانه ها (قعر بيوت) براي ايشان نيکوتراست.(120) و سپس جرياني رشد کرد که به طور کامل زنان را در حصار خانه مي پسنديد.(121) به گونه اي که اگر زني از خانه به قصد مسجد بيرون آمده و بوي عطر از او به مشام مي رسيد متعرض او شده و وي را به خانه بر مي گرداندند.(122) رواياتي از سخت گيري صحابه در اين خصوص نيز گزارش شده است از جمله اين که: ابن مسعود با آنکه خود مرد عبادت بود و بيش از روزه به نماز مشغول بوده است،(123) زنان را از مسجد کوفه بيرون مي کرد،(124) و به سوي آنان سنگ پرتاب ميکرد(125) و در خطبه هاي جمعه به آنان مي گفت: اينجا مجلس شما نيست به خانه هايتان برويد.(126) و عبدالله بن عمر نيز چنين رفتاري با نمارگزاران زن داشت.(127) و بدين ترتيب هر دو يادمان توانمندسازي زنان به فراموشي سپرده شد و به تدريج در ساليان بعد عدم خروج زنان از خانه و رفتن به مساجد حکم شرعي پيدا کرد و متديّنان سرشناس هم خروج زنان را به قصد مسجد و هر جاي ديگري ممنوع نمودند. عبدالرزاق مي گويد: «ابراهيم، يکي از تابعان سه زن داشت که حتي يک نفرشان هم در مسجد نماز نمي خواند.»(128) آنها مي گفتند «روايات اطلاق خروج زنان را با روايات مقيّد به شب حمل کرده و اذن مذکور در روايات را فقط در شب مي دانيم.»(129) و اين بدان دليل است که آنها با لباسهاي کوتاه که ايجاد فتنه مي کند به مسجد وارد مي شوند و در ورودي درها مزاحم مردان مي شوند.(130) اين منهيّات همگي در قالب روايت آمده و به پيامبر و صحابه منسوب شده است. اما همه اين بدگويي ها حاصل تغييرات فکري، فرهنگي، اجتماعي و سياسي جامعه ي بعد از پيامبر(ص) بوده است که ضربات مهلکي را بر حضور اجتماعي زنان وارد کرده است. گرچه گسترش بي رويه ثغور مسلمانان در خلأ مباني عملکرد زنان و بدون آمادگي هاي فکري و فرهنگي براي تازه مسلمانان، پيامدهايي چون داستان پردازي قصّاص و تئوري سازي زاهدان و عابدان و تفسير هاي عرب جاهلي و عوام انديشي متشرعان در کنار فتواي فقهي عالمان که بسياري در پناه دربارهاي حکومتي ارتزاق مي کردند، مجموعه سترگي از دستورالعمل هاي عملکرد زنان را رقم زد که هرچه از آبشخور وحي دور مي گرديد بر محدوديت ها و ممنوعيت ها و تبعيضات زنان مي افزود و منظومه فکري و جهان بيني اي را در مورد زنان القاء مي کرد که مجال برون رفت از آن هرگز به طور کامل ميسر نگرديده و تا زمان معاصر نيز استمرار داشته است. پانوشت ها در دفتر نشريه موجود است. فهرست منابع 1) القرآن الکريم. 2) نهج البلاغه. گردآوري محمد بن حسين رضي. شرح ابن ابي الحديد، ابوحامد عبدالحميد. مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، (1959ق). 3) الآلوسي البغدادي، محمد شکري، بلوغ الارب في معرفة احوال العرب، دارالکتب المصرية، (بي تا). 4) ابن اثير، علي بن محمد بن عبدالکريم، أسد الغابة في معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعيليان، (بي تا). 5) ابن ابي شيبة، عبدالله بن محمد. المصنّف. تحقيق: سعيد اللحام، بيروت: دارالفكر، (1409ق). 6) ابن بابويه القمي، علي. فقه الرضا. مشهد المقدّسة: المؤتمر العالمي للامام الرضا(ع)، (1406ق). 7) ابن الجوزي، ابوالفرج عبد الرحمن بن علي.المنتظم في التاريخ الملوک و الامم. بيروت: دار الکتب العلميّة، (1402ق). 8) ابن حبان، عبدالله(أبي الشيخ الاصبهاني). صحيح ابن حبان. مؤسسة الرسالة، (1414ق). 9) ابن حجر العسقلاني، احمد بن علي. الدراية في تخريج احاديث الهداية، بيروت: دارالمعرفة، (بي تا). 10) ابن حنبل، احمد بن محمد. العلل و معرفة الرّجال. الرياض: دارالخاني، ( 1408ق). 11) ----------------. مسند. بيروت: دار الصادر، (بي تا) 12) ابن خزيمة، محمد بن اسحاق، صحيح ابن خزيمة، تحقيق اعظمي، الطبعة الثانية، المکتب الاسلامي، (1412ق). 13) ابن حزم، علي بن احمد بن سعيد. المحلي. بيروت: دارالفکر، (بي تا). 14) ابن راهويه، اسحاق بن ابراهيم. مسند ابن راهويه. المدينة المنورة: مکتب الايمان، ( 1412ق). 15) ابن سعد، محمد. الطبقات الکبري. بيروت: دار الصادر، (بي تا). 16) ابن شبة النميري، ابو زيد عمر، تاريخ المدينة المنورة، قم: دارالفکر، (1368ش). 17) ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله بن محمد. الاستيعاب. بيروت: دار الجبل، (1412ق). 18) -----------------------. التمهيد. المغرب: وزارة عموم الاوقاف و الشؤون الاسلامية، (1387ق). 19) ابن عساکر، علي بن الحسن، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت: دارالفكر، (1415ق). 20) ابن قدامه، عبدالرحمن، الشرح الکبير، يروت دارالکتاب العربي،( بي تا). 21) ابي داود، سليمان بن الاشعث السجستاني. سنن ابي داود. تحقيق: سعيد محمد اللحام، بيروت: دارالفکر، (1410ق). 22) ابي يعلي الموصلي، احمد بن علي. مسند ابي يعلي. تحقيق: حسين سليم اسد، دارالمأمون للتراث، (1412ق). 23) ابي نعيم الحافظ الاصفهاني، احمد بن عبدالله. ذکر اخبار اصبهان. ليدن المحروسه: چاپخانه بريل، (1934م). 24) البخاري، محمد بن اسماعيل، التاريخ الصغير. بيروت: دارالمعرفة، (1406ق). 25) ---------------. التاريخ الکبير. دياربکر: المکتبة الاسلامية، (بي تا) 26) ---------------. الصحيح البخاري. بيروت: دارالفکر، (1401ق). 27) البلاذري، احمد بن يحيي بن جابر. الانساب و الاشراف. مصر: مطابع دارالمعارف، (1959م). 28) البهوتي، منصور بن يونس، کشاف القناع، بيروت: دارالکتب العلمية، (1418ق). 29) البيهقي، احمد بن الحسين. السنن الکبري. بيروت: دارالفکر، (بي تا). 30) -----------. معرفة السنن و الآثار. بيروت: دار الکتب العلميّة، (بي تا). 31) الترمذي، محمد بن عيسي بن سورة. سنن الترمذي. بيروت: دارالفکر، (1403ق). 32) جواد علي، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت: دارالعلم، ( 1971م). 33) الحاکم النيشابوري، ابوعبدالله محمد بن عبدالله. المستدرک علي الصحيحين. بيروت: دارالمعرفة، (بي تا). 34) -------------. معرفة علوم الحديث. بيروت: دارالآفاق الحديث، (1400 ق). 35) الحرالعاملي، محمدبن الحسن. وسائل الشيعه. قم: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، (1414 ق). 36) الخطيب البغدادي، احمد بن علي. تاريخ بغداد او مدينة السلام. بيروت: دارالکتب الاسلامية، (1417ق). 37) الدارقطني، احمد بن عمر بن احمد بن مهدي، سنن الدارقطني، بيروت: دارالكتب العلمية، (1417ق). 38) الذهبي، محمد بن احمد بن عثمان. الکبائر. تحقيق: حسان عبد المنان، دارالخير، (بي تا). 39) زيد بن علي بن الحسين. مسند الامام زيد، بيروت: دار مکتبة الحياة، (بي تا). 40) السيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، الاتقان في علوم القرآن، بيروت: دارالفکر، (1416ق). 41) الشافعي، محمد بن ادريس، کتاب الأم، بيروت: دار الفکر، (1403ق). 42) ---------. المسند. بيروت: دارالكتب العلمية، (بي تا). 43) الشنقيطي، محمدالامين بن محمد المختار، أضواء البيان في ايضاح القرآن بالقرآن، بيروت: دارالفکر، (1425ق). 44) الصاحي الشامي، محمد بن يوسف، سبل الهدي و الرشاد، (بيروت: دارالکتب العلمية، 1414ق). 45) الضحاک، عمرو بن ابي عاصم، الآحاد و المثاني، دارالدراية، (1411ق). 46) الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن احمد، المعجم الكبير، بيروت: داراحياء التراث العربي، (بي تا ). 47) الطبري، محمد بن جرير. تاريخ الرسل و الملوک. ترجمه: ابوالقاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطير، (1368). 48) --------------. جامع البيان عن تأويل آي القرآن( تفسير الطبري). بيروت: دارالفکر، (1415ق). 49) عبدالرزاق الصنعاني، ابي بكر. المصنّف. تحقيق الاعظمي، بي جا، (بي تا). 50) العدني، محمد بن يحيي،کتاب الايمان، الکويت: دارالسلفية، (1407ق). 51) العيني، بدرالدين محمود. عمدة القاري. بيروت: داراحياء التراث العربي، (بي تا). 52) الفتني، محمد طاهر بن علي. تذکرة الموضوعات. بي جا، (بي تا). 53) مالك بن أنس، عبدالرحمن بن القاسم. الموطأ. بيروت: داراحياء التراث العربي، (1402 ق). 54) محمدي ري شهري، محمد، و ديگران. دانشنامه اميرالمؤمنين، ترجمه عبدالهادي مسعودي، قم: سازمان نشر دارالحدبث، (1368ش). 55) -------------------. دانشنامه عقايد اسلامي، ترجمه مهدي مهريزي و ديگران. قم: دارالحديث، (1386ق). 56) المتقي الهندي، علاءالدين بن حسام الدين، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، مؤسسة الرسالة، (1409ق). 57) المرتضي، احمد، شرح الأزهار، صنعاء: مکتبة غمضان، (بي تا). 58) مسلم، ابو الحسين مسلم بن حجاج بن مسلم بن ورد بن کرشان. صحيح مسلم. بيروت: دارالفکر، (بي تا). 59) النووي، ابوزکريا محي الدينبن شرف، المجموع شرح المهذب، بيروت: دارالفکر، (بي تا). 60) يحيي ابن الحسين، الاحکام في الحلال و الحرام، بي جا، (1410 ق).
|