مرور تذنيب دوم: عدم مخالفت اشتراط بيع وقف از طرف واقف با کتاب و سنت
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1031 تاریخ: 1390/8/23 بسم الله الرحمن الرحيم در تذنیب اوّل گفته شد که شیخ (قدّس سرّه) محور بحث را از نظر صحّت و فساد شرط بیع، منافات این شرط با مقتضای عقد دانسته و از آن بحث کرده و امّا از حیث مخالفت با شرع و با کتاب و سنّت بحث نکرده، با اینکه از آن حیث هم باید بحث کرد، چون یکی از شرایط صحّت شرط این است که مخالف کتاب و سنّت نباشد و شرط دیگر اینکه محرّم حلال و محلّل حرام نباشد و در ما نحن فیه آن وقت این بحث پیش میآید که آیا شرط بیع، مخالف با لَا یَجُوزُ شِرَاءُ الْوَقْف هست یا نیست، لَا یَجُوزُ شِرَاءُ الْوَقْف میگوید شراء وقف جایز نیست و حرام است، بنابراین شرط بیع میشود شرط خلاف سنّت و شرط حلیت حرام، این جهت باید مورد بحث قرار بگیرد. شیخ[1] برای صحّت شرط شرایط ثمانیةای را ذکر کرده و راجع به این شرط مخالف با کتاب یا محرّم حلال و محلّل حرام مورد اشکال قرار گرفته، برای اینکه هر شرطی مسلّم حکم مشروط را تغییر میدهد، بنابراین باید همهی شرایط را حکم کنیم به فساد آن، برای اینکه همهی شرایط محرّم حلال یا محلّل حرام است یا خلاف کتاب و سنّت است و همهی شرایط باید بگوییم فاسد است، در حالتی که اینطور نیست. جوابی که شیخ آنجا داده این است که در احکامی که روی عناوین جعل میشود، یک وقت حکم روی یک عنوانی جعل شده من حیث هو هو، بنابراین شرط میتواند آن را تغییر بدهد، یعنی در حقیقت تغییر نداده، شرط حکمی را آورده غیر آن موضوع، چون آن حکم برای خود عنوان بود بما هو هو لو خلّی و طبعه، این وجوبی که از شرط یا از نذر و عهد آمده، از عناوین ثانویة، این مربوط به عنوان شرط و به عنوان نذر است از حیث شرط واجب است یا از حیث شرط حرام است، بنابراین مغیّر نیست و مخالف کتاب و سنّت و محلّل حرام و محرّم حلال نیست، بله، اگر حکمی روی یک عنوانی آمده که عَلَی نَحو فِعلیّت، یعنی این عنوان تحت هر قید و شرطی و طواری که ممکن است بر آن عارض بشود، حکم آن مثلاً حلیت است، اینجا نمیشود شرط بیاید و خلاف آن را مورد شرط قرار بدهد، شرط در آنجا بر خلافش صحیح نیست، این جواب کلّی و بعد هم فرمودند: مواردی که حکم روی عنوان حکم اباحه باشد یا حکم استحباب باشد یا حکم کراهت باشد، با شرط میشود آن را تغییر داد، امّا مواردی که حکم حکم حرمت باشد، با شرط قابل تغییر نیست، برای اینکه حرمت شیء ظهور دارد در حرمت آن به جمیع طواری و عوارض، بنابراین علی القاعدة اگر یک شرطی در مورد حکمی بوده که حکم اباحة یا استحباب یا کراهت بوده، آنجا این شرط نافذ است و خلاف کتاب و سنّت نیست، برای اینکه ظاهر ادّلهی اباحه و استحباب و کراهت این است که حکم حکم حیثی است و امّا اگر یک شرطی در مقابل حکمی بوده که حرمت بوده یا وجوب، چیزی محرّم شده، حالا با شرط بخواهند آن را تغییر بدهند، آن شرط خلاف کتاب و سنّت است و محرّم حلال و محلّل حرام است، برای اینکه ظاهر جعل حرمت این است که حکم روی عنوان جعل شده به جمیع طواری و عوارض، ألا تری که شرب خمر محرّم با اکرام ضیف جایز نمیشود، شرب خمر محرّم با نذر واجب نمیشود، شرب خمر حرام است با جمیع طواری و عوارض، مثل قتل نفس، قتل نفس حرام است به حکم فعلی، پس در احکام تحریمیه و احکام وجوبیه اینها روی عناوین هستند به عنوان حکم فعلی، یعنی من جمیع الجهات، در مباحات و مکروهات و مستحبات ظاهر از ادّلهی آن احکام این است که برای عنوان هستند بما هو هو، الّا جایی که از این قواعد بیرون رفته باشد، مثل اینکه مثلاً در باب تسرّی، در باب آوردن همسر برای زن، خوب این مرد میتواند همسر برای زوجهی خودش بیاورد، اگر زن شرط کند بر مرد که همسر نیاورد، با اینکه این یک حکم جایزی است، روایات آمده گفته این شرط فاسد است و این شرط درست نیست، این خروج از قاعده است و احیتاج به دلیل دارد. این جوابی که در آنجا داده شده باید ببینیم اینجا راه دارد یا ندارد. «بررسی دو مبنای در مسألة مخالفت يا عدم مخالفت اشتراط بيع وقف با کتاب و سنت» دو مبنا در این مسألة وجود دارد، یکی اینکه گفته بشود، بله، این شرط بیع مخالف با کتاب، و سنّت است، لَا یَجُوزُ شِرَاءُ الْوَقْف پس شرط بیع خلاف آن است و وقتی خلاف شد یَکُونُ فَاسِداً و لَا یَجُوز حکم تحریمی است، پس حکم فعلی فعلی است، شرط خلاف آن شرط خلاف کتاب و سنّت است. «مبنای دوم» و لقائلٍ أن یقول اینکه نه، درست است که این لَا یَجُوز حکم حرمت است، دلیل بر حرمت است، «لَا یَجُوزُ شِرَاءُ الْوَقْف» لکن این حکم تبعی است، حرمت غیری است، حرمت از ناحیهی ضد است، از ناحیهی نهی از ضد، به این بیان وفاء به امر وقف و اینکه باید وقف را حبس کند و نگه دارد، امر به بقاء وقف علی ما هو علیه و حبس وقف، این امر اقتضا میکند نهی از اضداد آن را، یکی از اضداد آن بیع آن است، چون وقتی بیع کردند دیگر حبسی وجود ندارد، وقفی وجود ندارد، پس آن امری که میگوید وقف باید بماند به حال خودش، باید عین محبوسه بماند به حال خودش، آن امر اقتضا میکند نهی از اضداد را و یکی از اضداد آن بیع آن است، پس بیع میشود ضد آن فَیَصِیرُ مُحَرَّمَا لکن حرمتی که در نهی اضداد است، حرمتی است که از باب مقدمة آمده اگر به خاطر داشته باشید، چون وقتی امر شده به یک شیئی، نهی است از ترک آن شیء و ترک آن شیء موقوف است بر اینکه اضداد را نیاورد، در باب نهی از ضد این حرمت ضد در آنجا یک حرمت غیری است و یک حرمت تبعی است، حرمت مقدمی است، بگوییم آن خَالَفَ کِتَابَ اللهِ، حرمتی را میگوید که حرمت نفسی باشد، ولی حرمت غیری و حرمت تبعی را شامل نمیشود، شبیه اینکه در آیهی شریفهی (إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ)[2] بیع هنگام یاد خدا در آنجایی که حضور واجب است و سعی واجب است، آن بیع محرّم است، امّا این حرمت حرمت نفسی نیست، این حرمت برای این است که سعی محقّق بشود، چون ضد سعی است حرام شده، این بیع که حرام میشود، این حرمت حرمت غیری است و حرمت مقدمی و تبعی است، نه حرمت نفسی و مانعی ندارد، دیگر مشمول ادّلهی حَرَّمَ حَلَالاً و خلاف کتاب و سنّت نمیشود، برای اینکه این حرمت حرمت غیری است. «مناقشات و شبهات در مبنای دوم» «مناقشه اول» این حرف دوم دو تا اشکال دارد؛ یکی اینکه اگر شما قائل شدید که مقدمهی واجب واجب است و اضداد حرام هستند، از باب اینکه امر به شیء مقتضی نهی از ضد است، اگر قائل شدید که ضد حرام است از باب وجوب مقدمه و وجوب مقدمه را با حرمت ضد را دو حرمت وجوب و حرمت غیری دانستید، غیری یعنی از طرف شارع جعل شده، امّا استحقاق عذاب ندارد، در مقدمهی واجب اینگونه گفتند، گفتهاند مقدمهی واجب بر فرض وجوب که امر دلالت کند بر وجوب این مقدمة، چه به دلالةٍ التزامیة، چه به دلالت دیگری، گفتند این وجوب پیدا میکند، وجوب غیری و لذا شما میبینید میگویند اغسال، اغسال واجبه مثلاً چندتاست؟ غسل جنابت، غسل حیض، غسل... با اینکه اینها که واجب نیستند، اینها واجب بالغیر هستند، یعنی واجب مقدمی، اگر شما در باب مقدمة قائل به وجوب غیری شدید و نتیجتاً در باب حرمت ضد هم قائل به حرمت غیری شدید، خوب این وجوب غیری و حرمت غیری ولو عذاب ندارند، امّا مجعول شرعی هستند، مجعول شرعی وقتی بودند، لَا یَجُوزُ شِرَاءُ شامل آنها میشود، آن ادّلهی إِلَّا مَا خَالَفَ کِتَابَ اللهِ یا حَرَّمَ حَلَالاً شامل آن میشود، چرا شامل آن نشود؟ اگر وجوب مقدمه غیری شد، ولی شرعی، غیریِّ شرعی، غیری همان معنای شرعی است، و نتیجتاً حرمت ضد هم غیری شد و شرعی، بنابراین اطلاق ادّلهای که در شرط میگوید باید خلاف کتاب و سنّت نباشد، محلّل حرام نباشد، چنین جایی را هم شامل میشود و نتیجهی آن این است که این شرط فاسد است. بله، اگر شما تبعاً لسیّدنا الاستاذ (قدّس سرّه الشریف) آمدید و گفتید نه، اصلاً مقدمهی واجب نه تنها وجوب غیری شرعی ندارد، بلکه محال است که واجب باشد، محال است مقدمهی واجب واجب غیری باشد، مِنَ الْمُسْتَحِیل أَن تَکُونَ مُقَدِّمَةُ الوَاجِبِ وَاجِبَةً غِیرِیَّة بلکه وجوب عقلی دارد، یعنی عقل میگوید بخواهید به ذی المقدمه برسید، باید مقدمه را فراهم کنید، این حکم عقل است. بنابراین اگر آن مبنا را گفتید، بله، مشمول آن ادّلة نیست، برای اینکه شارع دخالتی نداشته، این یک شبههای که در اینجا وجود دارد که شما بیایید بگویید این ادّلة شامل آن نمیشود. «مناقشة دوم» شبههی دومی که در اینجا وجود دارد که ظاهر روایات و فتاوی این است که بیع وقف حرمت نفسی دارد، کسی وقف را بفروشد، معصیت کرده، خود بیع حرمت نفسی دارد، مثل بیع الخمر که حرمت نفسی دارد، نه اینکه حرمت آن از باب مقدمهی واجب و نهی از ضد بوده، در بعضی از وقفنامههای ائمهی معصومین (سلام الله علیهم أجمعین) دارد اگر کسی مخالفت کرد؛ «فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّه»[3] ظاهر عبارات اصحاب و روایات این است که حرمت حرمت نفسی است، وقتی حرمت نفسی شد، ادّلهی شرطیت عدم مخالفت شرط با کتاب شامل اینجا میشود و نتیجتاً شرط البیع یقع باطلاً، شرط بیع یقع فاسداً، « نظر صواب و حق در مسألة» حقّ در جواب و تحقیق در جواب این است که ما اگر قائل شدیم که صحیحه عبدالرحمٰن حجاج دلالت میکند بر وقف بودن، مربوط به وقف است، میگوییم این خَرَجَ، این استثنایی است از قاعده، قاعده این است؛ شرط مخالف با کتاب و سنّت معتبر نیست الّا فلان شرط، شبیه به اینکه شما در باب روزهی در سفر بگویید روزهی مستحبی هم جایز نیست. خوب صیام در سفر حرام است حتٰی مستحبی آن، امّا شما اگر نذر کردید با نذر «یَصِیرُ وَاجِباً» در حالتی که نذر حرام درست نیست، نذر حرام باطل است، امّا آنجا به دلیل خارج شده، یا احرام قبل المیقات، احرام قبل المیقات در روایات دارد مثل چه میماند؟ صلاة قبل الوقت، مثل صلاة قبل الوقت است، یعنی اصلاً مشروع نیست، در عین حال با نذر «یَصِیرُ مَکرُوهاً» چطور آنجا دلیل آمده استثنا کرده؟ حق این است که شراء وقف و بیع آن حرام نفسی تکلیفی است، لکن شرط بیع آن اگر ما قائل شدیم، صحیحةی عبدالرحمن حجّاج[4] دلالت بر جواز میکند و دلالت آن تمام است، کما اینکه سند آن تمام است، کمال التمام، سند هیچ اشکالی ندارد، میگوییم این مورد از آن استثنا شده، بله، اگر شما صحیحهی عبدالرحمن را تأویل کردید، یا تأویلی که مجلسی دوم[5] فرموده است به اینکه بیایید بگویید که هبه کرده است، حمل بر هبه میشود، هبه کرده به حسن بن علی و به این افراد، منتها تعبیر به وقف کرده لمصلحةٍ، لکن این حمل مشکل است، برای اینکه در آخر روایت دارد، ذیل این روایت، دنبالهی همین دارد؛ لَا تُبَاعُ وَ لَا تُوهَبُ اگر کسی بفروشد چنین و چنان میشود، با جملاتی که در ذیل آمده مشکل است بگوییم هبه کرده است، صدقةً، حیّاً و میّتاً بگوییم هبة بوده، تعبیر به صدقة کرده است لمصلحةٍ، این یک مقداری مشکل است این تأویل را، یا بیاییم بگوییم نه، این وصیت به وقف بوده، گفته بعد از من خواستید وقف کنید و آنها بعد از او اینطور وقف کردند که باز دلالت بر جواز میکند. «نکاتی اخلاقی در رابطه با اعمال شب و روز عيد غدير و بيان چند نکته در روايت عبدالرحمن بن حجاج» نکتهای که میخواستم عرض کنم این که: امشب شب عید غدیر است و شب بسیار ارزندهای است، دعایی دارد، نمازی هم دارد، حالا شما دعا و نماز آن را هر مقدار رسیدید بخوانید، خود این صحیحة را یک مقدار روی آن مراجعه کنید، جالب این است؛ چند نکته دارد این صحیحة که صحیحة را خیلی جالب میکند؛ یکی اینکه این وصیتنامه از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) این دستخط و دست نوشته مانده تا زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه) یعنی بنا بر این بوده است که نوشتههایی را حفظ کنند، امروز هم میبینید در دنیا مطرح است که دستخطهایی را حفظ میکنند، در موزهها نگه میدارند، به هر حال جهتی بوده که این را نگه داشته در آن وقت، این یک نکته است، نکتهی دوم که مجهول است، اینکه خود موسی بن جعفر (علیهم صلاة و السّلام) وصیتنامه را برای عبدالرحمن بن حجّاج بجلِّی فرستاده، خود او فرستاده، نه اینکه عبدالرحمن سؤالی کرده است، چه بوده این وصیتنامه؟ چه میخواسته بگوید؟ شرایط آن روز چه بوده که وصیتنامه را حضرت برای عبدالرحمن فرستاده، البته عبدالرحمن آدم بسیار ملّایی بوده، ثقةٌ ثقة، فوق العاده مدح شده، تعریف شده است، وکیل امام صادق بوده و وکیل موسی بن جعفر بوده، خیلی فوق العاده بوده و هیچ خیانتی هم نکرده است، در آن وکالت خود هیچ نقطهی ضعفی نشان نداده، هم ائمه از او تعریف کردند، این دو، سه امام مختلفاً از او تعریف کردند، روایات در مدح او زیاد آمده و با عامّة هم محشور بوده، حتی روایات عامّه را هم میگرفته، ظاهراً میگرفته برای اینکه رد کند، ولی به هر حال چه شده که حضرت فرستاده برای عبدالرحمن وصیتنامه را، این هم یک نکتهای که حالا این نکته ابهام دارد، باز جالب این است این نکته را شیخ صدوق (قدّس سرّه الشریف) و همینطور شیخ مفید در امالی خود مراعات کردهاند و مراعات مینمودند، شاید برخی کتابهای دیگر هم داشته باشد مراعات میکردند و آن تاریخگذاری، تاریخ نوشته دقیقاً در آخر حدیث آمده است. «يادی از امام خمينی(سلام اللّه عليه)» امام کتابهایی را که دارد همهی آنها با تاریخ است، چه زمانی، کجا رساله را نوشتند، مثلاً رسالة التقیة را ایشان در محلّات نوشته، رسالهی شرح دعای سحر را ایشان در همدان نوشتند، این جالب است در تقریرات و کتابهای امام (سلام الله علیه)، تمام تاریخ دارد، با تاریخ نوشته شده و بنده هم اخیراً دیگر چهار، پنج سال است اگر چیزی به خاطرم میآید تاریخ میگذارم که مثلاً فلان وقت چنین چیزی به ذهنم آمده و این جالب است که تاریخ گذاشته، روز چندم، سنهی چندم، امیرالمؤمنین هم با دست خودش نوشته، در آنجا دارد: «کَتَبَهُ أَمِیرُ المُؤمِنِین بِیَدِه» في یوم کذا، سال 30 از هجرت نوشتند، بعد میگوید که من وقتی وارد شدم به یک جایی به نام مسکِن مثل مسجد، آنجا که وارد شدم فردای آن این نامه را نوشتم، به این هم دقّت کردند که فردای آن این وصیتنامه را نوشتم و تاریخ را در آن وصیتنامه آورده است و باز این هم یک نکتهای است که با دقّت تاریخ آن نوشته شده، این چه بوده؟ چطور بوده است که این نوشته شده با تاریخ و خواستند به ما درس بدهند، به ما یاد بدهند که شما هم اگر یک چیزی یادداشت میکنید، تاریخ داشته باشد، «يادی از مرحوم آقای شيخ محمد باقر درچهای» یکی از بزرگان ـ رضوان خدا بر او باد ـ شاید حدود 50 هزار صفحه نوشته دارد، تقریرات دارد، امّا از این 50 هزار صفحه مثل 20 صفحهای که بنده دارم از یک صفحهی آن نمیشود استفاده کرد، یعنی اینقدر به هم ریخته است، نه صفحهشماری دارد، نه پایین صفحه و بالا صفحه دارد، نه عنوان باب دارد، ما یک وقت تصمیم گرفتیم که آن را درست کنیم، یک وقت هم حضرت آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه) ایشان هم تصمیم گرفته بود، او هم با همین مشکل روبهرو شده و برگردانده بود، یک کسی از علما، از آقایان بزرگ اصفهان هم همینطور، ما گفتیم حالا بیاورید، ما شاید بگوییم رفقا کاری بکنند، آوردند دیدیم اصلاً نمیشود، با اینکه خیلی هم معلومات است، ظاهراً 50 هزار صفحه است، 50 هزار صفحه با دستخط خودشان نوشتند، علمای بسیار با فضیلت و بزرگواری بوده، امّا به هر حال این جهت رعایت نشده و نتیجهاش این شده که نمیشود از آن استفاده کرد، حالا چه مانعی دارد اسم ایشان را میگویم، مرحوم آقای شیخ محمّد باقر درچهای است استاد آقای بروجردی، آن کسی که اگر پای منبر مینشست، منبری حق نداشت غیر از دو جمله بگوید، اگر زیادی میگفت به پای منبر او اعتراض میکرد، یکی اینکه میگفت کشته شدن ابی عبدالله مسلّم، عطش او هم معلوم، اسارت اهل بیت هم یقینی، بیش از این را دیگر کسی حق نداشت که صحبتی کند، یکی از علمای بزرگ نجف که آقای خالصیزاده که اهل کاشان بود، این آمده بوده ایران، آمده بود اصفهان و آمدند علما او را دیدند از صبح تا بعد از ظهر، دیگر ساعت ده، یازده، دو ساعت به ظهر، یک کسی آمد یک بحث را عنوان کرد، مرحوم خالصیزاده کاشانی، او هم خیلی آدم قوی بود، او جوابی داد، گفت به حرف شما اشکال دارم، دوازده اشکال به حرف شما دارم، او دوازده اشکال به حرف آقای خالصی کرد، خالصی گفت که من دوازده جواب دارم یا ده تا جواب دارم، ده تا جواب داد، گفت به هر یک از جوابها چهار تا اشکال دارد، تازه به هر یکی گفت چندتا اشکال دارد، دیگر آن میزبان گفت بابا! بحث را خاتمه بدهید، اینطوری که همهی وقت صرف این بحث میشود، بحث را خاتمه دادند، گذشت تا ظهر شد، وقت نهار شد و دیگر دید و بازدید تعطیل شد، آن آقای خالصی (رضوان الله تعالی علیه) به آن میزبان خود میگوید: عالم بزرگ این شهر امروز به دیدن ما نیامد، چه کسی است عالم بزرگ این شهر؟ گفت: عالم بزرگ این شهر آقای شیخ محمّد باقر درچهای بود، دو ساعت از آفتاب برآمده، آمد اینجا نشست و بعد بلند شد رفت دنبال کارش، شاگرد او همان بود که به حرف شما گفت دوازده تا اشکال دارم، این یکی از شاگردهای شیخ محمّد باقر درچهای بود، حالا دیدید؟ شیخ محمّد باقر را شناختید؟ حالا ببین دنیا چه میکند، حالا ببین هر چه دربارهی علی و زهرا گفتهاند و تاریخ نوشته است، کم نوشتهاند، یعنی قدرتهای ستمگر هر کاری که محال باشد نمیکنند. گفت: یک آقایی نقل کرد از پدر خود، این را آن مرحوم سیّد تقی درچهای نقل کرد، او از پدر خود که از علمای بزرگ اصفهان مدرّس بود، گفت او در مدرسهی صدر درس میگفت، لقب ایشان مدرّس بود، یک آقایی آمد، ایشان میخواست درس شروع کند، گفت آقا یک سؤال دارم از شما، گفت که بفرمایید سؤال خود را، آن آقای مدرّس، گفت که دیروز گفتند که آن سنگی که آقا سیّد محمّد باقر درچهای (قدّس سرّه)، من میگویم قدّس سرّه، او اینطوری میگفته: آقا سیّد محمّد باقر درچهای در مسجد نوی اصفهان در بازار، حاج محمّد رضا اصفهانی، به آن سنگ تکیه میکرده و درس میداده، دیروز گفتند که آن سنگ نجس است و واجب است که ازالهی نجاست از مسجد بشود و باید آب بیاوریم و ازالهی نجاست کنیم از مسجد، من میرفتم این کلاه نمدی نوی خود را پر از آب میکردم میآوردم تا بتوانیم آن سنگ را تطهیر کنیم، آیا من به وظیفهی شرعی خود عمل کردم یا نه؟ جالبتر بگویم، سند ما این آقای ذوالفقاری (حفظه الله) رفیق قدیمی ما، ایشان بلاواسطه از آقازادهی خود نقل میکرد، گفت که آقازادهی ایشان گفت که وقتی پدرم فوت کرد، مرحوم آقا سیّد محمّد باقر که بینظیر بوده در این قرنها، بینظیر بوده و در اصفهان که قطعاً بینظیر بود، گفت وقتی که فوت کرد، یک مسجدی کوچکی داشت آن طرف مدرسهی نیم آورد، گفت: جمع شدند مردم، یک عدهای از رجّالهها، مردم که نمیشود گفت، رجّالهها! آنهایی که شکم خود را با حرام پر میکنند، گفت «مُلِئَتْ بُطُونَهُمْ مِنَ الْحَرَامِ» همانهایی که آمدند و هزاران تأویل دربارهی نصّ صراحت غدیر خم کردند، نصّ صریح غدیر خم را تأویل کردند و بعد کار را به جایی رساندند که نه تنها به علی میگفتند مگر نماز میخواند؟ به زین العابدین یک کسی گفت: «تَعْرِفُ الصَّلَاةَ»[6] اصلاً تو میشناسی نماز چیست؟ چون او از خاندان بود. آدم تاریخ را باور میکند، آدم حوادثی که پیش میآید باور میکند، نمیخواهم شما را ناراحت کنم، امّا بخوانید بعضی وقتها بعضی از روزنامهها را، بعضی از جراید را، ببینید چه میکنند جنایتکاران و رجّالهها، گفت وقتی فوت کرد جنازه را برداشته بودند ببرند تخت فولاد دفن کنند، عدهای جمع شدند آب آوردند مسجد را کر گرفتند! چون با آب قلیل که نمیشود پاک کرد، مدام نجس نجستر میشود، مسجد مرحوم آشیخ محمّد باقر را کر گرفتند! بنابراین شما غدیر را حفظ کنید، ولو با همان دید و بازدیدها، حفظ کنید ولو با روزه گرفتن و افطار کردن نزد برادر مسلمان خود، حفظ کنید ولو با خوشحال بودن و بشّاش بودن، حفظ کنید ولو با لباس نو پوشیدن. گفت که یک کسی از این آقایان مخالفین به یک شیعهای گفت: بابا 1400 سال است ابی عبدالله کشته شده، شما رها نمیکنید، هر روز دهل و سنج، دهل و سنج، گفت: ما یک جا کلاه سرمان رفته، دیگر نمیگذاریم دفعهی دوم کلاه سرمان برود، ما در غدیر با دهل و سنج راه نیفتادیم، کلاه سرمان رفت، این همه دردسر برای ما درست شد، امّا دیگر عاشورا را نمیگذاریم کلاه سرمان برود، چون اگر عاشورا هم بیاییم قید به آن بزنیم دوباره همان کلاهها میآید سرمان تا گردن ما میآید، عاشورا را ما دهل و سنج آن را رها نمیکنیم، ما عاشورا را نگه میداریم، اگر غدیر را هم اینطوری حفظ کرده بودیم، نگه داشته بودیم. «افضل اعمال در روز عيد غدير از نظر روايات» شما میدانید افضل اعمال فردا چیست؟ اطعام، ببینید اطعام، نه صدقه و نه انفاق، اطعام؛ دعوتشان کنید. اطعام فردا از افضل اعمال است، کسی که مؤمنی را طعام بدهد، من نرسیدم که روایت[7] آن را نگاه کنم، گویا به همهی انبیا غذا داده است، اطعام مؤمنین باب صوم[8] را نگاه کنید، آنجا دارد اطعام کنید، مهمانی بدهید، میگوید برای اینکه آدمهای پولدار هم به اطعام نیاز دارند، آنها هم از خوششان میآید از پولدار شدن، از پول داشتن، آنها هم خوششان میآید. والسلام عليکم و رحمة الله وبرکاته -------------------------------------------------------------------------------- [1]. کتاب المکاسب 6: 15 ـ 58. [2]. الجمعة (62): 9. [3]. وسائل الشیعة 19: 186، کتاب الوقوف والصدقات، الباب 6، الحدیث 2. [4]. وسائل الشیعة 19: 199، کتاب الوقوف والصدقات، الباب 10، الحدیث 3. [5]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول 23: 85. [6]. مستدرك الوسائل 4: 112، أبواب افعال الصلاة، الباب 5، الحدیث 5. [7]. وسائل الشیعة 8: 89، أبواب بقیة الصلوات المندوبة، الباب 3، الحدیث 1. [8]. وسائل الشیعة 10: 444، أبواب الصوم المندوب، الباب 14، الحدیث 11.
|