Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: جواز بازگرداندن صدقه از طرف متصدق
جواز بازگرداندن صدقه از طرف متصدق
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الصدقة
درس 37
تاریخ: 1403/3/13

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«جواز بازگرداندن صدقه از طرف متصدق»

بحث در این ارتباط است که مشهور فرموده‌اند کراهت یا کراهت شدیده دارد که صدقات -چه صدقات واجبه و چه مندوبه- به وسیله بیع، هبه و هر سبب اختیاری دیگر به متصدق بر گردد. در مقابل این قول، شیخ در «نهایه» و شیخ مفید در «مقنعه» قائل به تحریم شده‌اند مگر در سبب غیر اختیاری که میراث باشد و مضمون روایات نیز مؤید قول شیخین است. آنچه مستند شیخیین در قولشان به تحریم، قرار گرفته، روایاتی است که صاحب «حدائق» به طور کامل ذکر کرده‌اند و ما در جلسه قبل، آنها را خواندیم. برخی از آنها هم صحیحه و به صراحت، دلیل بر مطلب (حرمت بازگشت صدقه) بودند اما مشهور فقها این روایات را حمل برکراهت نموده‎اند و دلیل قول مشهور یکی اجماعی است که بر جواز اقامه شده و دیگری عمومات و اطلاقات بیع و عقود مثل «احل الله البیع» و «تجارة عن تراض» که ما نحن فیه نیز هم تجارة عن تراض است و هم بیع است  و اگر کسی بخواهد قائل به بطلان این بیع باشد، باید دلیل بیاورد. صاحب «جواهر» می‌فرماید دلیل جواز و عددم عمل به روایات محرّمه معارضه روایات با قواعد مسلم شرعی است و صاحب «حدائق» می‌فرماید این اخبار با ادله عقلیه، مخالف است و قول به جوار، موافق آنهاست. صاحب حدائق با این‌که در استدلال اهمیت بسیاری به اخبار می‌دهند، در اینجا قول به جواز را موافق ادله عقلیه می‌شمارند. اینها تعبیراتی است که فقها برای استناد در قول به جواز، در کتبشان آورده‌اند.

عبارتی را از صاحب «حدائق» می‌خوانم که خودش یک باب در فقه است و یک مبنای فقهی مؤثر در استنباط می‌باشد و آن این‌که بگوییم در امور مهمه و امور مبتلابه اگر شارع بخواهد برخلاف ابنیه عقلائیه، حکمی را ثابت کند، لازم است با دهل و سنج باشد و خبر واحد (که ما نحن فیه هم خبر واحدند) در امور مهمه و مبتلابه، حجت نیست مخصوصا زمانی که خبر واحد مخالف با بنای عقلا باشد، حجیت ندارد و نیازمند نصوص صریحه و کثیره است تا بتواند در مقابل بنای عقلا ایستادگی کند و این عدم حجیت خبر واحد در امور مهمه و مورد ابتلا به بناء عقلا است.

«عدم کفایت روایات آحاد برای کنار نهادن قواعد عقلایی»

عبارت را از «حدائق» در استدلال به جواز می‌خوانم به این جهت که بابی را در فقه، به روی انسان می‌گشاید. انصافا کتاب «حدائق» در هر بحثی، کامل وارد شده است؛ چون در هر موضوع فقهی تمام جوانب بحث را مورد کنکاش قرار داده است. من در این سال‌ها که در موضوعی به طور مستوفی وارد نشده باشند. ایشان بعد از آن‌که روایات محرمه را ذکر می‌کنند، می‌فرمایند: «و أنت خبير بأن ما هو المشهور من الجواز في غير الميراث و ان كان على كراهية [جواز رجوع به میراث را همه فقها فرموده‌اند ولی در غیرمیراث، مشهور فرمودند که رجوع جایز است اما کراهت دارد] هو الأوفق بمقتضى الأدلة العقلية لأنه بانتقاله الى ملك المتصدق عليه تصير كسائر أمواله في بيعه أو هبته أو نحو ذلك على المتصدق أو غيره [می‌فرماید قول به جواز کراهتی موافق با مقتضای ادله عقلیه است زیرا با انتقال مال صدقه‌ای به ملک آقای متصدق علیه، این مال هم حکم سایراموال متصدق علیه را پیدا می‌کند که هر تصرفی اعم از بیع و هبه را می‎تواند در انجام دهد] لكن هذه الأخبار كما عرفت قد اتفقت من غير معارض على المنع من ذلك [اما در مقابل این ادله عقلیه اخباری بدون معارض بر عدم جواز دلالت می‌نماید. البته در اینجا ایشان نظرشان را نفرموده‌اند. دیروز هم عرض کردم که شاید بتوانیم قول سوم را توقف صاحب «حدائق» در این مسأله بدانیم] و ظاهر كلام الشيخين انما هو التحريم، و الروايات كما ترى، ظاهرة فيه [ایشان می‌فرماید ظاهر روایات دلالت بر تحریم می‌کند] و لا معارض لها الا ما عرفت من الدليل العقلي، و الخروج عنها بمجرّد ذلك مشكل [قابل توجه است که می‌فرماید خروج از این اخبار که معارضی از اخبار ندارند، به مجرد ادله عقلیه، مشکل است. اهمیت کلام ایشان با توجه به مشی ایشان  در تقدم اخبار بر همه امور عقلیه، قابل توجه است زیرا نفرموده‌ا‌ند اخبار مقدم است بلکه فرموده کنار گذاشتن اخبار به سبب ادله عقلیه مشکل است یعنی یک نحو دلیلیتی برای ادله عقلیه قائل شده‌لند.]و كم مثل ذلك في الأخبار ثم لا يخفى على من جاس خلال الديار»[1] یعنی مخالفت اخبار با ادله عقلیه در فقه زیاد ‌است پس شما از ابتددای کلام ایشان تا اینجای کلام صاحب «حدائق» نمی‌توانید صراحت قول ایشان را به دست آورید.

«نظر تحریر الوسیله در بازگرداندن صدقه با بیع و ...»

مسأله 8 «تحریر الوسیله»: «یکره کراهة شدیدة أن یتملک من الفقیر ما تصدق به بشراء أو اتهاب أو بسبب آخر [حضرت امام از کسانی‌اند که قائل به کراهت شدیده شده‌اند؛ چون کراهت شدیده، حکمی است که علامه در «تذکره» فرموده است] بل قیل بحرمته»[2] که صاحب قیل هم شیخین هستند هرچند که «مختلف» نقل می‌کند که مراد شیخ از «لایجوز» کراهت است؛ چون شیخ این لفظ را در کراهت، زیاد به کار می‌برد. از سوی دیگر ابن ادریس که کلام شیخ در «نهایه» را در «سرائر» نقل می‌کند، در انتها می‌فرماید که شیخ در «خلاف» از نظرش بر گشته و فرموده کراهت دارد. البته در «مبسوط» هم قائل به کراهت شده، اما در «نهایه» قائل به حرمت است.

«کراهت ردّ گدا»

مسأله 9: «یکره رد السائل و لو ظن غناه [ردّ سائل اگرچه گمان کنید که بی‌نیاز است کراهت دارد] بل یعطی و لو شیئا یسیرا».[3] برای رفع کراهت ولو نیازمند نیست، یک شیء کمی به او داده شود. این عبارت را با حاشیه والد استاد می‌خوانم که بیان‌کننده نگاهی است که افراد به جامعه و مسائل اجتماعی دارند. پیامبران و ائمه(علیهم السلام) و فقهایی که به دنبال آگاهی‌بخشی به جامعه بوده‌اند و هیچ‌گاه در ذهن و فکرشان خطور نکرده که با عقب نگاه داشتن و فقیر نگاه داشتن آنان به استثمارشان بپردازند. از این دست سوءاستفاده‌ها از احکام دینی برای عقب نگاه داشتن جامعه در طول تاریخ، زیاد داشته‌ایم. کسانی که منافعشان در جهل مردم بوده، این نگاه را دنبال می‌کرده‌اند. یکی از دوستانی که در خدمتشان هستیم، بارها فرموده‌اند زمانی که مدرسه‌ای در منطقه‌ای، ساخته شده بود، دو دسته با آن مخالف می‌کردند؛ یکی ملای مکتب به جهت تعارض منافعش با دایر بودن مدرسه، یکی هم قدرتمندان و سرمایه‌داران که می‌گفتند اگر این بچه درس بخواند، چه کسی گوسفندان مرا چوپانی کند؟ یعنی در فکر منافع خودشان بودند و انسان را برده و اسیر خودشان می‌خواستند. این تفکر همیشه وجود داشته است. در قضیه دوش حمام به جهت این‌که فرقه‌ای وارد ساخت حمام بهداشتی با دوش شده بودند و دوش حمام را ترویج می‌کردند، برخی از روحانیون برای مقابله با آنان از احکام اسلامی، سوء استفاده می‌کردند و می‌گفتند که آب دوش به کر، اتصال ندارد و باعث نجاست بدن می‌گردد. از راه احکام شرعی برای کوبیدن عقائد آن فرقه، استفاده می‌کردند تا جلوی کارهایشان را بگیرند. قضیه بلندگو و در سال‌های اخیر، فضای مجازی از این دست مواردند که هیچ تعقلی در پشت مخالفت با آنها نبوده. البته نمی‌خواهیم بگوییم همه کسانی که این گونه مطالب را بیان می‌کنند، سوء نیت دارند، اما به واسطه کسانی که سوء نیت دارند، کانالیزه می‌شوند و این گونه مطالب را در لابه‌لای کلماتشان با سوء استفاده از احکام شرعیه، بیان می‌کنند.

کراهت رد سائل هم به جهت روایاتی است که نقل شده است. والد استاد در اینجا حاشیه‌ای مفصل دارند که نشان‌دهنده نگاهشان به احکام اسلامی در ارتباط با جامعه و رشد فرهنگی جامعه اسلامی است. ایشان بحث اقتصادی را هم از ذیل یک روایت، استفاده می‌کنند.

«مکروه نبودن ردّ گدا در شرایط خاص»

ایشان ددر توضیح و نقد عبارت «یکره ردّ السائل» می‌فرماید: «هذا هو حكم الردّ بما هو هو، وإلّا فيختلف حكمه بالعوارض والطوارئ، بل قد يصير الردّ واجباً، وإعطاء الصدقة حراماً  كما إذا كان في الإعطاء ضرر خاصّ على السائل  مثل ما إذا انجرّ إلى صيرورته كلّاً على الناس [جایی که صدقه دادن باعث گداپروری شود، حرام است] وأخلّ بعرضه وشرفه [فقط بحث گداپروری و بد شدن شکل و شمایل جامعه نیست، بلکه این‌که شما شرافت این انسان را هم پایمال می‌کنید و به وسیله خودش اما با تشویق شما، به عرض و شرفش تعرض می‌شود] وإلى إيجابه كثرة السائلين رغم قدرتهم البدنية [پول دارد ولی می‌گوید چه کاری از گدایی بهتر؟] وقدرتهم على العمل والاكتساب، وصيرورتهم كلّاً على الناس [می‌تواند کار کند، ولی شما با صدقه دادن او را تشوق به گدایی می‌کنید.]

« توانمند ساژی فقرا، برترین صدقه»

ثمّ لايخفى أنّ من أفضل الصدقات ما أوجب الكفاءة الذاتية للسائل وأغناه عن السؤال بالكفّ [عبارت سائل به کف، مضمون روایات و به معنای گدایی است. می‌فرماید افضل صدقات آن است که نیاز شخص برطرف گردد و بتواند روی پای خودش بایستد] وجعله قائماً على رجليه في حياته وعيشه، وأوصله إلى حدٍّ یقدر على حرفة أو تجارة أو عملٍ يسع مؤونته ومؤونة أهله وعياله [برایش کار ایجاد کنید. این فتوای ایشان است که در کتب فتوائیشان هم فرموده‌اند، اما سال‌هایی که در خدمتشان بودیم، هرکس می‌آمد و وجوهات شرعیه‌اش را حساب می‌کرد و اجازه می‌گرفت که مثلا به یکی از بستگان و آشنایان فقیرشان بپردازد، در آن زمان که چرخ‌تافی برای درودگری مرسوم بود و بعدها که ماشین وسیله درآمدزائی شد و امروزه که به صورت تاکسی تلفنی یا تاکسی‌های اینترنتی، رواج دارد، می‌فرمود: اگر این پول به خرید یک وسیله می‌رسد، برای او وسیله کار تهیه نمایید ولی اگر کفاف نمی‌دهد، این پول را برایش نگاه دار و به او کمک کن که وسیله‌ای برای امرار معاشش تهیه کند و لازم نباشد شما که هر سال به اینجا می‌آیید، اجازه بگیری تا خرج یومیه‌اش را به او بدهی. همیشه هم در اجازاتشان چنین بودند. هر موقع هم کسی می‌خواست کار خیری کند، کلا با وقف کردن، مخالف بودند و می‌فرمودند اوقاف هیچ وقت به نتیجه نمی‌رسد، ولی اگر کار خیر دیگری را قصد می‌کرد، پیشنهادشان یکی قرض بود و یکی هم این‌که افراد را صاحب شغل کنند. یکی از چیزهای دیگری هم در آن زمان‌ها اصلا باب نبود، بیمه بود. ایشان به بسیاری از افراد می‌فرمودند فرد مورد نظر را که در کارگاه شما کار می‌کند، بیمه کن تا در آینده، نیازمند نباشد] فإنّه خير معروف في حقّه وأفضل عملٍ يغنيه ويحفظه عن انتهاك حرمته وزوال عزّه بذلّ السؤال، كما روي أنّ أمير المؤمنين(علیه السلام) باع حديقته التي غرسها له النبيّ(صلی الله علیه و آله) وسقاها هو بيده باثني عشر ألف درهم [می‌فرماید بهترین عمل خیر در حق مردم نیازمند، زمینه‌سازی برای بی‌نیازی اوست تا حرمت و شأنیت انسانی‌اش با گدایی از بین نرود. روایت شده باغی را که پیامبر(صلی الله علیه و آله) درختانش را کاشته و حضرت امیر(علیه السلام) آنها را آبیاری و آباد کرده بود، به دوازده هزار درهم فروخت. ببینید چه باغ پربرکتی خواهد شد. در فرهنگ خودمان هم داریم که برخی از انسان‌ها اگر درخت بکارند، ثمره بیشتری می‌دهد. با این وضعیت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) که رحمة للعالمین است و حضرت علی(علیه السلام) که سقایتش را بر عهده داشته، چه باغ پربرکتی بوده است] وراح إلى عياله وقد تصدّق بأجمعها، فقالت له فاطمة (سلام الله علیها): "تعلم أنّ لنا أيّاماً لم نذق فيها طعاماً وقد بلغ بنا الجوع! [بعد از فروش و بازگشت به خانه حضرت زهرا(س) فرمود ما خودمان گرسنه‌ایم و چند وقت است که چیزی نخورده‌ایم] وما أظنّك إلّاكأحدنا [به یقین تو هم مثل ما گرسنه‌ای] فهلّا تركت لنا من ذلك قوتاً؟ [چرا چیزی از پول آن باغ را برای ما نگاه نداشتی؟] فقال(علیه السلام): منعني من ذلك وجوه أشفقت أن أرى عليها ذلّ السؤال"[4] [من گفتم ممکن است به خاطر نیازمندی‌شان، به ذل استخفاف و خواری بیفتند و من ترسیدم که برای نجاتشان دچار خواری شوند، لذا همه را بخشیدم تا از آن ذلت انسان محتاج در هنگام سؤال کردن، جلوگیری کنم.] وقد ورد في روايات كثيرة ذمّ السؤال بالكفّ، وأنّه ليس من خصال الشيعة، وعن النبيّ(صلی الله علیه و آله): "لو أنّ أحدكم يأخذ حبلًا فيأتي بحزمة حطب على ظهره فيبيعها [پیامبر در ذم گدائی فرموده اگر کسی پشته‌ای از هیزم را به دوشش بکشد و آن را بفروشد] فيكفّ بها وجهه [تعبیر از تأمین مخارج است] خير له من أن يسأل"[5] [بهتر از این است که گدایی کند. این نشان می‌دهد که هیزم‌کنی در هوای گرم حجاز، کار سختی بوده است که پیامبر به آن مثال زده‌اند] فكلّ عمل أو صدقة يغني الفقير عن السؤال هو من أفضل الصدقات و كلّ معروف صدقة [والد استاد در ادامه می‌فرمایند یکی از مصادیق "کل معروف صدقه" آن است که به وسیله صدقه یا هر کار خیری فقیری را از سؤال بی‌نیاز نماییم] وخيره ما يحفظ حرمة الفقير وكرامته [بهترین صدقات هم این است که حرمت و کرامت فقیر را حفظ کند. این علت در افضلیت صدقه سرّ هم وجود دارد] فإنّ الإنسان له حقّ الحياة بعزّة واستقلال وشرف وكرامة [اینجا جملات بیان کننده نگاه و تفکری است که مایز بین اسلام حقیقی و اسلام انحرافی است] فخيره ما يجعل السائل غير محتاج إلى صدقة [بهترین صدقه کاری است که فقیر دیگر نیازمند نباشد] وأفضل الصدقة صدقة تجرّ المنفعة إلى الأخ المسلم كما في النبويّ الشريف في فضل صدقة اللسان [روایت صدقه لسان از پیامبر(ص) نقل شده: عن التفليسي، عن السمندي، عن الصادق، عن آبائه(صلوات الله عليهم) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): إن أفضل الصدقة صدقة اللسان تحقن به الدماء وتدفع به الكريهة وتجرّ المنفعة إلى أخيك المسلم؛[6] این روایتی است که ایشان بدان استناد کرده که پیامبر فرموده صدقه زبان آن استکه باعث حفظ دماء و دورتر شدن زشتی‌ها و جلب منفعت برای برادر مسلمانت باشد. شاید بتوان گفت مراد از "اخیک المسلم" اجتماع و جامعه است چرا که امور مذکوره یک دستور کلی و قابل انطباق با جامعه هم می‌باشد] وأيّ منفعة أعظم للسائل والمحروم ممّا يورث الكفاءة الذاتية [چه صدقه‌ای بالاتر از این‌که باعث بی‌نیازی فقیر شود] ويحفظ المرء عن ذلّ السؤال وهتك عرضه، ويخرجه من صنف الفقراء إلى جماعة الأغنياء بالفعل أو بالقوّة.

 هذا كلّه مع تأييده بما نقله الكافي في كتاب الإيمان والكفر في باب القناعة عن أبي عبداللّه(علیه السلام) [این روایت متعدد ذکر گردیده و ر کتب اخلاقی هم متعرض آن شده‌اند را خیلی‌ها ذکر کرده‌اند و والد استاد هم بارها این روایت را می‌خواندند. من هم آن را سریع می‌خوانم تا حسن ختام مباحثه امسال باشد] قال: "اشتدّت حال رجل من أصحاب النبيّ(صلی الله علیه و آله) فقالت له امرأته: لو أتيت رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) فسألته [زنش به او گفت که نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) برو و از ایشان درخواست کمک کن] فجاء إلى النبيّ(صلی الله علیه و آله) فلمّا رآه النبيّ(صلی الله علیه و آله) قال: من سألنا أعطيناه ومن استغنى أغناه اللّه. فقال الرجل: ما يعني غيري [آن مرد گفت: منظور حضرت من بودم و با ین که حضرت مستقیما چیزی به او نفرموده بود و به صورت عام این جمله را فرمود ولی آن مرد متوجه شدکه مخاطب پیامبر(صلی الله علیه و آله) خود اوست] فرجع إلى امرأته فأعلمها [آن مرد نزد همسرش بر گشت و سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به او گفت. ببینید که همسرش چطور برایش ایجاد شک و تردید کرد] فقالت: إنّ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) بشرٌ فأعلِمه [آن زن به همسرش گفت: آن حضرت هم بشر است، از کجا می‌دانی که منظورش تو بوده است؟ دوباره برو و قبل از این‌که حضرت حرفی بزند، به ایشان بگو نیازمند کمک هستی] فأتاه فلّما رآه رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) قال: من سألنا أعطيناه ومن استغنى أغناه اللّه [پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز هم فرمایش خود را تکرار کرد] حتّى فعل الرجل ذلك ثلاثاً ثمّ ذهب الرجل فاستعار معولًا [اینجا نگفته که بار بعدی هم همسرش او را فرستاد، ولی احتمال دارد که زنش به او گفته باز به آن حضرت مراجعه کند. این بار مرد دید که باز هم باید بر گردد، ولی خودش از آنجا رفت و تبری را اعاره گرفت. در برخی کتب روایی به جای «معولا»، «فاساً» نقل شده و البته فرقی نمی‌کند، چون معول هم به معنای کلنگ است که برای کندن هیزم، استفاده می‌شود. در هر صورت منظور از آن، تیشه‌ای است که برای کندن هیزم به کار می‌رود] ثمّ أتى الجبل فصعده فقطع حطباً، ثمّ جاء به فباعه بنصف مُدّ من دقيق [رفت و مقداری هیزم آورد، سپس آن را به نصف مد از آرد فروخت] فرجع به فأكله، ثمّ ذهب من الغد فجاء بأكثر من ذلك فباعه [بعد از آن هم مقداری آورد و مثلا به یک مد فروخت] فلم يزل يعمل ويجمع حتّى اشترى معولًا [ابتدا وسیله کارش را عاریه گرفته بود اما بعد از آن‌که کارش مقداری رونق گرفت، خودش وسیله کار خرید] ثمّ جمع حتّى اشترى بكرين وغلاماً [کارش را ادامه داد تا آن‌که دو کنیز و یک غلام هم خرید] ثمّ أثرى حتّى أيسر [سختی کشید تا به آسانی رسید] فجاء إلى النبيّ(صلی الله علیه و آله) فأعلمه كيف جاء يسأله وكيف سمع النبيّ(صلی الله علیه و آله) [نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفت و به او گفت: داستان من به این صورت است که نزد شما آمدم و می‌خواستم ابراز نیاز کنم و آن سخن را از شما شنیدم. البته این گزارش است و جزء روایت نیست] فقال النبيّ(صلی الله علیه و آله): قلت لك [پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم که به یاد داشت، فرمود من به تو چه گفتم؟ گفتم] من سألنا أعطيناه ومن استغنى أغناه اللّه"[7] [والد استاد ددر تحلیل روایت می‌فرمایند:] فانظر إلى عمله(صلی الله علیه و آله) من إرشاد السائل إلى الاستغناء والكفاءة الذاتية، بل ومن تكرار قوله(صلی الله علیه و آله): من سألنا أعطيناه ومن استغنى أغناه اللّه، يعلم أنّ هذهِ سيرته وسنّته، فعلينا متابعته وقد جعله اللّه تعالى اسوة للناس، فقال: "لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّه اسْوةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّه وَاليَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً"[8]».[9]

«کراهت شدید گدایی»

مسأله 10: «یکره کراهة شدیدة السؤال من غیر احتیاج [البته برخی از فقها در جایی که انسان نیاز نداشته باشد و سؤال کند، قائل به تحریم شده‌اند و «وسائل» بابی را به عنوان حرام بودن سؤال بدون نیاز، باز کرده که البته از رواایات آن، استفاده کراهت شدیده کرده‌اند] بل مع الحاجة أیضا [تازه اگر نیاز هم داشته باشد، نباید سؤال کند و بر این مطلب هم یک‌سری روایات دلالت دارد] بل قیل بحرمة الاولی [برخی قائل به حرمت مورد اول که سؤال غیر از احتیاج است، شده‌اند] و لا ینبغی ترک الاحتیاط، و قد ورد فیه الازعاج الاکید [در موضوع قسم اول احتیاط در ترک است. روایات کثیره‌ای در دلالت بر دوری از این عمل وارد شده ست.] ففی خبر: "من سأل الناس و عنده قوت ثلاث أیام لقی الله یوم القیامة و لیس علی وجهه لحم"[10]»[11] و در برخی از روایات هم هست که وجهش مخموش می‌گردد؛ یعنی مجروح می‌شود.  

این تمام بحث در «کتاب الصدقة» بود. سال آینده، انشاءالله به شرط حیات و توفیق، «کتاب الاجارة» را شروع خواهیم کرد. که ظاهراً بعد از ماه صفر خواهد بود. من همیشه سعیم بر این بوده که در مباحثه خلاف ادب و تندی با دوستان، انجام ندهم، ولی ممکن است در جاهایی، خارج از ادب، رفتار شده باشد؛ لذا دوستان می‌بخشند. اینها بحث‌های طلبگی است که در حوزه‌ها مرسوم بوده و اگر سبق لسانی از طرف بنده، رخ داده، حتما ما را عفو بفرمایید. و ملتمس دعای خیر حضرات در مظان استجابت دعا هستم.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

______________________

[1]. حدائق الناضره، ج22، ص269.  

[2]. تحریر الوسیله، ج2، ص92.

[3]. همان.

[4]. بحارااالاانوار، ج93، ص136.

[5]. وسائل الشیعه، ج9، ص443، ح19.

[6]. مستدرک لوسائل، ج12، ص147، ح6. 

[7]. کافی، ج2، ص139، ح7.

[8]. احزاب(33)، آیه21.

[9]. التعلیقه علی تحریر الوسیله، ج2، ص89-90.

[10]. وسائل الشیعه، ج9، ص437، ح5. 

[11]. تحریر الوسیله، ج2، ص92.

درس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org