Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: توجیه حرمت زکات بر بنی‌هاشم
توجیه حرمت زکات بر بنی‌هاشم
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الصدقة
درس 31
تاریخ: 1403/3/5

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«توجیه حرمت زکات بر بنی‌هاشم»

مطلبی که در جلسه گذشته، بحث می‌شد، تعبیری بود که در روایات زکات آمده به این بیان که زکات، اوساخ شمرده شده است. عرض کردیم که این تعبیر در روایات «کتاب الزکاۀ»، شامل چند روایت است، در «کتاب الخمس»، اضافه بر تعبیر به اوساخ، نسبت به زکات عبارت دیگر آمده کار را مشکل می‌کند، و آن این تعبیر است که ائمه فرموده‌اند «خمس برای ما کرامت» است؛ که از آن یک نحوه تحقیر درباره زکات، فهمیده می‌شود.

عرض کردیم که از قدما چیزی در رفع این اشکال به دست نیامد و حتی در عبارات متأخرینی چون صاحب «جواهر» و صاحب «حدائق» هم توجیهی در بحث اوساخ، دیده نمی‌شود. البته گفتیم که قرار داشتن خمس در قبال حرمت زکات غیرهاشمی بر هاشمی، اشکالی ندارد؛ چون دو بودجه، محل درآمد و محل متفاوت مصرف است .

در ارتباط با اوساخ، برخی از متأخرین در توجیه این تعبیر، عباراتی فرموده‌اند ولی آنچه در باب خمس است، اشکال را مضاعف می‌کند که این خمس کرامةً لنا پرداخت می‌شود که در عوض زکاتی است که اوساخ شمرده شده. مرحوم آقای سبزواری پاسخی دادند که تمام نبود. ایشان فرمود برای این‌که شارع می‌خواسته ملاّک را تحریض کند فرموده همان طور که بدنتان را پاک می‌کنید و چرک‌ها را از بدنتان می‌زدایید، چرک و قذارت را هم از مالتان پاک کنید. از سوی دیگر شارع هم خواسته بود با این تعبیر له فقرا بگوید که چون اینها چرک است بیش از مقدار ضرورت نخورند. درحالی که تعبیر به این‌که اینها چرک است -اگر معنای لغوی‌اش مراد باشد- جای شبهه و اشکال است. همچنین فرمودند این‌که تطهیر را هم مطرح کرده، به جهت شبهاتی است که در این مال هست. عرض کردیم که اصلاً یکی از موارد خمس، مال مخلوط به حرام است و شبهه‌اش هم بیشتر است. پس آن توجیه هم تمام نبود.

حضرت آقای منتظری مطلبی فرموده‌اند و یک توجیهی دارند. ایشان می‌خواهند بفرمایند وقتی زکات، واجب شد، طباع انسان از پرداخت پولی که به دست می‌آورد، امساک می‌ورزد و نمی‌خواهد به دیگران بدهد. خب از آن طرف هم می‌خواست زکات را واجب کند اما طباع ذاتا اعطاء را نمی‌پذیرند و به دنبال توجیه می‌روند. یک توجیهشان می‌توانست ایجاد این شیطنت در جامعه یا اقناع خودشان باشد که بگویند پیغمبر این پول و دسترنج ما را خواسته به اهل و عیال خودش بدهد، و پیامبر و شارع برای جلوگیری از ایجاد این فکر و توهمی که ممکن است در پرداخت‌کننده ایجاد شود، فرمود زکات غیرهاشمی برای ما حرام است. این توجیه درکلام ایشان است.  ایشان بعد از آن‌که روایت فضلا را ذکر می‌کنند که می‌فرماید «إن الصدقۀ اوساخ ایدی الناس» چون متوجه این اشکال بوده‌اند در مقام پاسخ از شبهه مذکوره، فرموده‌اند: «أقول: لما كان اعطاء الزكاة صعبا علي المسلمين جدا و لا سيما علي حدثاء العهد بالاسلام [مي فرمايد براي ‌مسلمانان سخت بود که بگويند هم اسلام بياوريد و هم پول بپردازيد مخصوصاً کسانی که تازه اسلام می‌آوردند] كما يظهر من استنكاف كثيرين من اعطائها و ارتدادهم بسبب مطالبتها منهم [مؤید این مطلب که بسیاری از کسانی که مسلمان شده بودند، هنگامی‌که با درخواست پرداخت زکات مواجه می‌شدند، از اسلام خارج می‌گشتند] و كانوا يكرهونها و يعدّونها غرامةً كما يشهد بذلك قوله تعالي: "و لا ينفقون الا و هم كارهون"[1] و قوله: "و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرماً"[2] [اَعراب آنچه را انفاق مي کردند، ضرر مي دانستند.] و هكذا جبلّ طباع أكثر الناس علي حبّ المال و البخل به [ايشان مي خواهد بفرمایند که حب مال و بخل جزء طبیعت اکثریت افراد بشر است و يک امر وجداني است] فلاجل ذلك كان المناسب تنزيه النبي ص و أهل بيته و المنتسبين اليه عن الزكاة لكي لا يتوهّم من في قلبه ريب أنه(صلی الله علیه و آله) أراد بالاصرار علي حكم الزكاة مصلحة نفسه و عائلته و أهل بيته [براي اينکه دفع اين توهم باشد، شارع فرمود که زکات غيرهاشمي بر اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله) و منتسبان به آن حضرت، حرام است چون پیامبر مدام مي فرمود زکات بدهيد و آيات قرآن هم امر به دادن زکات مي کرد، ممکن بود مردم بگويند براي خودش چنين مي گويد. البته بايد توجه داشت که نمي شود در دفع يک شبهه از ذهن مردم، ديگران را تحقير کرد و اين صحيح نيست] فكان هو(صلی الله علیه و آله) ينفق علي نفسه و عائلته مما أفاء الله عليه من الكفار [يعني پیامبر خودش و عائله‌اش از غنيمت‌ها و فيء که مي گرفتند، ارتزاق می‌کردند] و من خمس الغنائم الماخوذة [و در حالت جنگ از خمس غنائم جنگی استفاده می‌کردند] و يتنزه عن صرف الزكاة في أهل بيته»[3]و خود و عائله‌اش را از زکات دور نگه می‎داشتند.   

«توجیه آیت الله منتظری از وسخ بودن»

این مسلم است که معنای لغوی «وسخ» نباید مراد باشدزیرا هاشمی از هاشمی می‌تواند زکات بگیرد و اگر هاشمی مهمان یک غیرهاشمی شد و غیر هاشمی از مال زکات او را اططعام کرد، اشکالی ندارد و اگر خمس کفایت نکرد، هاشمی می‌تواند از زکات استفاده کند. پس مسلم است که باید مراد از این تعبیر چیز دیگری باشد. توجیهی که ایشان می‌فرماید، این است که می‌خواهد بفرماید مراد از وسخیت معنای لغوی آن نیست بلکه اشاره به یک معنای دیگر دارد و آن دفع توهم از اذهان مسلمانان از این‌که پیامبر نعوذ بالله منافع شخصی خود را در رسالت در نظر می‌گیرد. بنا بر این اشکال این است که آیا برای جلوگیری بنی‌هاشم از زکات باید از یک واجب الهی که باید با قصد قربت انجام گیرد، به اوساخ تعبیر شود. می‌فرماید: «فكان هو(صلی الله علیه و آله) ينفق علي نفسه و عائلته مما أفاء الله عليه من الكفار و من خمس الغنائم الماخوذة و يتنزه عن صرف الزكاة في أهل بيته»،  اما سؤال این است که چرا برای جایگزین کردن خمس به جای زکات، از زکات تعبیر به وسخیت نمود؟

اشکال فرمایش ایشان این است که مگر خمس فقط شامل غنائم و فیء است؟ شما ارباح مکاسب را متعلق خمس می‌دانید پس اگر می‌خواهید بگویید نمی‌خواسته از دسترنج مردم به اهل بیت خود بدهد، می‌گوییم ارباح مکاسب نیز دسترنج مردم است. ایشان یک توجیه دیگر را هم در ادامه فرمایششان می‌فرمایند: «و الخمس جعل أولا و بالذات لله و للرسول و للامام و عبر عنه في الحديث بوجه الامارة [این هم البته یک قول است و قول دیگر معتقد است که خمس اختصاص به اصنافی که ذکر شده‌اند، دارد] غاية الامر أن الامام يتولي أمور الفقراء من بني هاشم [این توجیه نیز تمام نیست زیرا اشکال ما در تعبیر به «اوساخ» در ارتباط با زکات است و این  که خمس را به سادات می‌دهند، اشکالی ندارد] فهم يتمتعون من مال الامام و الحكومة لا من أموال الناس بخلاف الاصناف الثمانية في الزكاة فانهم يتمتعون من أموال الناس و أيديهم في كيس الناس [می‌فرماید خمس از جیب مردم نیست، اشکال ما این است که ارباح مکاسب که از جیب مردم محسوب می‌شود و متعلق خمس است. بنا بر این، این توجیه، تعبیر به «اوساخ» را درست نمی‌کند و این تحقیر رفع نمی‌شود.] و التعبير عنها بالاوساخ لم يكن لتحقير أمر الزكاة بل ليتنفر منها أهل بيته و أقاربه و لا يطمعوا فيها [از خمس استفاده می‌کرد] و لعله مقتبس من قوله تعالی: "تطهرهم و تزكيهم بها"[4][فقها گفته‌اند «تطهرهم» یعنی تطهیر از اوساخ] و حيث انه(صلی الله علیه و آله) احتمل انكسار قلوب المنتسبين اليه بذلك [می‌فرماید پیامبر چون احتمال دارد قلوب منتسبانش از این‌که زکات را بر آنها حرام کرده، که در روایت هم داشت که گفتند: چرا ما را که اولی هستیم، از عاملین علیها نمی‌گذاری؟ فرمود من شفاعت در روز قیامت را برای شما قرار می‌دهم و آنها هم خوشحال شدند و این حکم را قبول کردند] و توهّمهم أنه(صلی الله علیه و آله) فضل غيرهم بذلك استمالهم و استالفهم بانه مغرم بهم و أنه لا يؤثر غيرهم عليهم في الشفاعة و الجنة»[5] و گمان کنند که پیامبران، دیگران را بر آنها برتری داده، به این جهت از آنها دلجوئی کرده و قول شفاعت به بهشت را به آنها داد. اما هیچ یک از اینها توجیه تعبیر به «اوساخ» در زکات نیست، بلکه توجیه جلوگیری از ناراحتی منسوبین است، پس این سو مردم عادی که از زکات استفاده می‌کنند چه حالتی پیدا می‌کنند وقتی به آنها گفته می‌شود شما از کثافات اموال دیگران ارتزاق می‌کنید.

«اوساخ و دسترنج»

یک جواب دیگر، این است که تعبیر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به «اوساخ»، به معنای چرک نیست، بلکه اوساخ در آن زمان هم استفاده می‌شده، ولی نه به معنای لغوی آن، بلکه یک تعبیر و اصطلاح بوده و مراد از آن هم «دسترنج» است. مثلاً الآن هم می‌گوییم پول چرک کف دست است؛ یعنی به سادگی به دست می‌آید و به سادگی هم هزینه می‌شود. گفته‌اند اوساخ هم اصطلاح است و مراد از آن، دسترنج است. پیامبر خواسته بفرماید ما از دسترنج شما که به عنوان زکات می‌دهید، استفاده نمی‌کنیم و اگر می‌گوییم زکات بدهید، برای فقرای خودتان است و الا دسترنج شما بر قوای ما حلال نیست.

اما به این توجیه هم اشکال می‌شود که ارباح مکاسب هم دسترنج دیگران است. من مقالاتی را دیدم که به همین روایات اوساخ، استناد کرده‌اند و فرموده‌اند این روایات صحیحه هستند که از زکات تعبیر به «اوساخ» کرده‌اند و اگر معنای ظاهری‌اش مراد باشد، اشکال تحقیر وجود دارد؛ بنا بر این می‌گوییم مراد دسترنج است و می‌گوییم خمس به ارباح مکاسب تعلق نمی‌گیرد تا اشکال کنید که ارباح مکاسب هم دسترنج مردم است. به عبارت دیگر این روایات اوساخ را دلیل بر عدم تعلق خمس به ارباح مکاسب گرفته‌اند و اگر کسی این مبنا را قبول کرد و ارباح مکاسب را از خمس، استثنا کرد، توجیه این روایات برایش آسان است. البته من قصد تصدیق این قول را ندارم، بلکه به عنوان یک نظر، مطرح کردم، که توجیه آنها این است که اوساخ یعنی دسترنج و روایات اوساخ دلالت می‌کند بر این‌که هاشمی از دسترنج غیرهاشمی، استفاده ننماید و اگر بخواهید با خمس ارباح مکاسب، آن هم دسترنج مردم است، اشکال کنید،  در جواب می‌گوییم خمس بر ارباح مکاسب را قبول نداریم. این یک توجیه در رابطه با روایات اوساخ است که اگر بخواهید به آن عمل کنید، نتیجه‌اش حکمی است که در باب خمس باید به آن معتقد شوید.

«احاله معنای روایات به قائلش»

توجیه دیگر هم این است که ما نمی‌گوییم روایات جعل است -چون روایاتش صحیحه و کثیره است و بحث اکرام هم در «کتاب الخمس»، زیاد مطرح شده است- بلکه همان طور که صاحب «حدائق» در چنین مواردی فرموده‌اند، علمش را باید به اهلش واگذار کنیم.

بهترین کار را هم مرحوم آسید احمد خوانساری انجام داده است. ایشان این روایات را در کتاب الصدقه وقتی وارد بحث حلیت صدقات مندوبه به بنی‌هاشم شده‌اند، نیاورده‌اند، همچنین در «کتاب الزکاۀ» در بحث مستحقین که در زکات برای هاشمی می‌فرماید «أن لا یکون هاشمیاً» هم متعرض روایات اوساخ نشده‌اند. من امروز به نظرم رسید که «کتاب الخمس» را نگاه کنم، چون روایات در آنجا زیاد است؛ لذا به «کتاب الخمس» ایشان هم مراجعه کردم، ولی روایات کرامت و اوساخ را اصلاً ذکر نفرموده‌اند و تاجایی که من نگاه کرده‌ام، اصلاً نیاورده‌اند و نفرموده‌اند این روایات، قابل استناد نیست و ما به اهلش وا می‌گذاریم، بلکه اصلاً اشاره‌ای به این روایات ندارند؛ مخصوصا صحیحه فضلا راو آنچه در کتاب الصدقه به آنها استناد شده و همه استناد کرده‌اند، متعرض نشده‌اند. این تا جایی است بنده مراجعه کردم. پس مرحوم آسیداحمد خوانساری در جاهای که معدّ برای ذکر این روایات است، اصلاً این روایات را ذکر نکرده‌اند و اشاره هم نکرده‌اند که ما آنها را قبول نداریم؛ چون این روایات، صحیحند، بلکه عدم تعرضشان شاید از این جهت بوده که علمش را به اهلش باید واگذار نمود.

بنابر این، نتیجه بحث این است که مسلماً معنای ظاهری‌ اوساخ مراد نیست و باید به سراغ توجیه رفت اگر توجیهی یافت می‌شود، فبها و نعمت. اگر توجیهی هم یافت نشد، این روایات نمی‌توانند مورد استناد ما واقع گردند. البته روایاتی داریم که مضمون و حکم این روایات را تثبیت می‌کنند، ولی همان طور که مرحوم آسیداحمد خوانساری هم نه این‌که روایات را کنار گذاشته و قولی غیر از قول مشهور را بر گزیده باشد (چون روایات دیگری داریم که دلالت بر این مطالب می‌کند) اما به این روایات، استناد نکرده‌اند. پس بهتر است که با توجه به این‌که توجیه پیدا نکرده‌ایم –و شاید هم پیدا کنیم- و مخالف اصول اعتقادی ماست؛ علم این روایات را به اهلش واگذار کنیم؛ چراکه احترام، یک امر است و برخورداری از حقوق، امری دیگر. ما به افراد احترام می‌گذاریم و این یک امر شخصی است اما منع دیگران از حقوقشان یا برتری کسی بر دیگری به سبب آن احترام و آن انتساب فامیلی که اسلام آن را کلاً نفی کرده و اساس دعوت پیامبر هم برتساوی بوده، مانع از پذیرش این روایات می‌شود. برخی از آقایان می‌گفتند اکرام، احترام است، ولی شاید این صحیح نباشد و «ان اکرمکم عند الله اتقاکم» یعنی در برابر حقوق، همه برابرند و اگر هم اکرامی باشد، نزد خدا به تقواست اما در برخورداری از حقوق، احترام، دخالتی نمی‌تواند داشته باشد. این‌که این آقا پسر فلان مرجع است یا این آقا منتسب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، در حقوق نمی‌تواند دخیل باشد. این هم براساس آموزه‌های معصومین(علیهم السلام) است و صرف انتساب نمی‌تواند ملاک قانون‌گذاری و برخورداری یک عده و محرومیت دیگران باشد و یک حکم نیز نمی‌تواند باعث تحقیر افراد گردد.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

_____________________

[1]. توبه(9)، آیه54.

[2]. همان، آیه 98.

[3]. کتاب الزکاة، ج3، ص322.

[4]. توبه(9)، آیه103.

[5]. کتاب الزکاة، ج3، ص322. 

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org