Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: چرا خمس برای هاشمیان به جای زکات؟
چرا خمس برای هاشمیان به جای زکات؟
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الصدقة
درس 30
تاریخ: 1403/2/30

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

بحث در «کتاب الصدقات» به اینجا رسید که گفته شد صدقه مندوبه، بر هاشمی و از غیرهاشمی، حلال است. استطراداً وارد بحث زکات شدیم که گفته شده زکات غیرهاشمی بر هاشمی حرام است. عرض کردیم که  عمومات و اطلاقات روایات دلالت بر حلیت زکات بر همه اصناف مستحقین دارد. اما از سوی دیگر، روایاتی داریم که بر حرمت زکات از غیرهاشمی بر هاشمی، دلالت می‌کند. این روایات را هم خواندیم. دو نکته را هم یادآور شدیم که قرار شد در رابطه با آن بحث کنیم. جای‌گزین شدن خمس به جای زکات و اختصاص خمس برای مساوات و دیگر این‌که چرا از زکات به «اوساخ» تعبیر شده است. این دو شبهه یا دو اشکال قابل بررسی می‌باشد.

«چرا خمس برای هاشمیان به جای زکات؟»

اشکال اول این است که چرا به جای زکات غیرهاشمی بر هاشمی، خمس قرار داده شده و آیا این موجب تبعیض نمی‌شود؟ جواب واضح است؛ چون زکات و خمس دو امر مالی‌اند و به معنای امروزی، حکم بودجه اداره حکومت را دارند. امروزه، عرف قان‌نگذاری، حکم عقلا و جامعه در جوامع مدنی امروز اقتضا دارد که هر حسابی برای قشری خاص باشد. مثلاً بودجه بهزیستی به درمان و حمایت معلولان، اختصاص دارد و از سوی دیگر، ارگان‌هایی با بودجه‌های مصوب نیز فعالند که فقط برای فقرا اختصاص داده شده‌اند. پس در این تقسیم‌بندی در بودجه، که مقداری از آن را برای یک دسته قرار دهند و یک دسته دیگر، بودجه دیگری داشته باشند، اشکالی دیده نمی‌شود و از این جهت، نه تبعیضی است و نه اشکالی؛ بلکه براساس تقسیم‌بندی است که عدالت هم در آن لحاظ شده؛ لذا اگر در جایی بر بنی هاشم، منعی(ضیق در مصرف) صورت گرفته، از آن سو به جایش بودجه دیگری قرار داده شده که خمس است. مضافاً به این‌که این خمس اصلاً برای فقرای بنی هاشم است نه برای همه بنی هاشم تا بفرمایید خمس برای بنی هاشم، اعم از غنی و فقیر قرار داده شده فلذا تبعیض است و از سوی دیگر هم زکات برای فقرا است. اگر این تقسیم‌بندی شده، همین قید «فقر» نشانه عدالت در آن است. این یک امر پذیرفته‌شده محسوب می‌شود و به نظر نمی‌رسد که اشکال از این حیث، وارد باشد؛ چون یک امر عقلائی و بر پایه مصلحتی است که قانون‌گذار (شارع مقدس) در این دیده که هاشمی از زکات غیرهاشمی، استفاده نکند.

«وسخ بودن زکات و حرمتش بر بنی هاشم»

اما شبهه و اشکال دوم، این است که چرا از زکات به «اوساخ» تعبیر شده. در «کتاب الزکاۀ» یکی-دو روایت صحیحه در این زمینه داریم که چنین تعبیری را به کار برده و می‌فرماید «صدقه اوساخ ایدی الناس است» که فقها فرموده‌اند مراد از صدقه زکات است. یک روایت هم در «مستدرک»[1]داریم. اما بالصراحه وارد نشده که زکات به علت اوساخ بودنش، بر بنی هاشم، حرام است. روایاتی که در «کتاب الزکاۀ» خواندیم و دلالت بر تقیید می‌کرد، بالصراحه چنین دلالتی ندارند.

یکی از روایات این بود: «ان الصدقۀ اوساخ ایدی الناس و إن الله قد حرّم علیّ منها و من غیرها ما قد حرّم». اینجا فرموده‌اند صدقه، اوساخ ایدی الناس است و فقها فرموده‌اند از این جهت که تعبیر به «اوساخ» شده، مراد از صدقه در اینجا زکات است؛ چون خداوند به پیامبرش می‌فرماید از آنها زکات بگیر و تطهیرشان کن، و تطهیر با اوساخ و چرک، سازگاری دارد.

این روایات در «کتاب الزکاۀ»، به صراحت، دلالتی بر این ندارد که زکات بر بنی هاشم، حرام شده چون اوساخ است. اینجا صراحت ندارد. در «کتاب الخمس»، به صراحت می‌فرماید ما تکریم شدیم به این‌که خمس بگیریم. این روایات[2]، کثیره‌اند و تقریبا در این معنا متواتره‌اند.

 در یک روایت می‌فرماید:«لم یجعل لنا سهماً فی الصدقۀ أکرم الله نبیه و أکرمنا أن یطعمنا أوساخ ما فی أیدی الناس».[3] این روایات در «کتاب الخمس»، تصریح دارد بر این‌که اگر  خمس به جای زکات قرار داده شده، به این جهت است که ما اهل بیت نباید از اوساخ ایدی الناس، استفاده کنیم. پس اگر کسی خواست از این اشکال اوساخ شمردن زکات جواب دهد و بگوید در روایات زکات نفرموده شما از این زکات نخورید چون اوساخ است و روایتی صحیح در این خصوص نداریم. عرض می‌کنیم که لازم نیست در اینجا آمده باشد؛ همان طور که در «کتاب الخمس» روایات بسیاری وارد شده و این روایتی که خواندیم، صحیحه است که می‌گوید ما تکریم شدیم به این‌که از صدقات نخوریم و مراد از صدقات هم زکات است؛ چون در آن زمان، صدقه بر آنچه در قرآن آمده، اطلاق می‌شده و آن هم زکات است.

این شبهه‌ای است که می‌گوید چرا از زکات به «اوساخ» تعبیر شده با این‌که یک امر واجب است. اگر کتب فقهای گذشته را نگاه کنید، تا سده‌های اخیر که این شبهه به ذهن ‌رسیده، اصلا متعرض اشکال و پاسخ آن نشده‌اند پاسخ داده‌اند؛ مثل بحث دیه زن و مرد که هیچ موقع به ذهن نرسیده که چرا دیه زن باید نصف دیه مرد باشد. گاهی خیلی اوقات به جهت هنجارهایی که در اجتماع، ایجاد شده و زنان هیچ حقی برای خودشان قائل نیستند یا به این جهت که می‌گویند دستور الهی است و باید رعایت شود، لذا عده‌ای تمکین هم می‌کنند و برایشان جای سؤال هم نیست بلکه حتی در این تمکین، ثواب و اجری هم برای خودشان قائلند لذا هیچ‌گاه پاسخی به عدم برابری دیه زن و مر داده نشده است.

یک آقای روحانی بود که وقتی روحانیونی که برای تبلیغ به آن شهر می‌رفتند، به خانه ایشان مراجعه می‌کردند. خانم ایشان می‌گفت بنده کارهایی که برای پذیرایی از روحانیون انجام می‌دادم در عین این‌که بچه‌های زیادی داشتم، با همه سختی‌هایی که در زمان‌های گذشته وجود داشت (حدود پنجاه سال پیش) فکر می‌کردم که الآن دارم کار می‌کنم برای امام زمان(علیه السلام) و خادم آن حضرت هستم و این گونه بود که امور برای من سهل می‌شد. یعنی اعتقاد افراد می‌تواند سنگ را آب کند، و الآن هم گاهی با اعتقاد، افراد خود را می‌کشند. این ناشی از اعتقادات و عقیده‌ای است که حق می‌پندارند و این خانم سؤالی هم در ذهنش نبود که چرا من باید چنین کاری انجام دهم. البته امروزه، زنان می‌گویند من چرا باید برای خود شما که همسرم هستید غذا بپزم، مهمان که جای خود دارد!

این یک بحث اعتقادی و فرهنگی است که وجود داشته و سؤالی هم بر نمی‌انگیخته؛ لذا کتب فقها نیز متعرض نشده‌اند. اما اگر اوساخ را به معنای چرک بگیریم و نظر به روایاتی داشته باشیم که که اینها جرک دست است و ما تکریم شده‌ایم به این‌که چرک دست را استفاده نکنیم، فقهای متأخر متأخر متأخرین راجع به این، بحث کرده‌اند. دروسی را هم که امکان دسترسی به آنها هست، نگاه کردم اما اضافه بر عباراتی که از دو بزرگوار و فقیه خواهم خواند، چیز اضافه‌ای به دست نیاوردم که متعرض شده باشند و توجیهی نیافتم که در توجیه معنای ظاهر روایات در کتاب الزکاة و روایاتی که در «کتاب الخمس» آمده و عدم استفاده بنی هاشم از زکات به جهت اوساخ بودنش را اکرام دانسته است، قابل قبول باشد.  

«توجیه مرحوم سبزاواری در وسخ نامیده شدن زکات»

یک عبارت که در این زمینه، توجیه‌گر است، عبارت مرحوم سبزواری در «مهذب الاحکام» است. ایشان فرموده: «تنبیه: تکرّر فی أحادیث الفریقین إطلاق الوسخ علی الصدقة و یشهد له المتواترة الدالة علی أنّ الزکاة تطهیر للمال [در احادیث فریقین بر صدقه اطلاق وسخ(چرک) شده است. البته مراد از صدقه در روایاتی که تعبیر به "وسخ" شده، زکات است زیرا در روایات متواتره‌ای بیان شده است که زکات موجب تطهیر مال است و تطهیر مناسبت با وسخیت دارد.  در ادامه می‌فرمایند:] و فی التعبیر بالوسخ عنایة خاصة من جهتین [در تعبیر به وسخ دو عنایت وجود دارد] الأولی: التحریض للمُلاّک علی أن یزیلوا هذه الوساخة عن أموالهم کما یهتمون بإزالة الوساخة عن أبدانهم و ثیابهم [چرا زکات را چرک کف دست نامیده؟ علت ترغیب به حمام کردن انسان، این است که تمیز می‌شود. گفته این مالی که در دست شماست، چرک‌هایی در خودش دارد که با زکات، تطهیر می‌شود. می‌فرماید ملاّک را تحریض کرده که این اوساخ را از اموالشان بزدایند همچنان که مردم اهتمام دارند به این‌که چرک‌های بدن و لباسشان را پاک می‌کنند. این یک توجیه است که تا اینجا اشکال ندارد. اگر می‌فرمود زکات بدهید تا مالتان پاک شود، اشکال زیادی نداشت اما این‌که بفرماید بنی‌هاشم نباید زکات بخورند چون چرک است اما دیگران می‌توانند بخورند؛ یعنی دیگران اوساخ بخورند اما بنی هاشم نباید بخورند.] الثانیة: أن لا یتصرف الفقراء فیها بأکثر من مقدار حوائجهم [وجه دوم این است که این اموال زکوی همانند چرک است پس شما فقرا زیاد از آن نخورید. اما آیا این توجیه صحیح است؟] إذ لا یستعمل العاقل الوسخ إلا بقدر الضرورة [این هم توجیهی است که علی عهدۀ راویه]

«وسخ بودن زکات و واقع شدنش در دست خدا؟»

إن قیل: إذا کانت الصدقة وسخاً فما معنی قوله تعالی "أَنَّ اللّه هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ" [زکات را خدا می‌گیرد و روایت هم داشتیم که می‌فرمود حتی صدقه مستحبی را هم خداوند اخذ می‌کند؛ چطور اگر زکات چرک است، چرا خداوند این همه اهتمام به آن دارد و این همه آن را تکریم کرده؟] و معنی المستفیضة بین الفریقین: إنّ الصدقة تقع فی ید الرب قبل أن تقع فی ید الفقیر [این چیزی که خداوند این همه به آن اهتمام دارد تا حدی که می‌فرماید صدقه قبل از این‌که در دست فقیر قرار گیرد، در دست خداوند قرار می‌گیرد، چطور چرک دانسته شده؟ ایشان دوباره دست به توجیه می‌زند و می‌فرماید:] یقال: إنّ سنخ هذه التعبیرات ورد أیضا [این تعبیرها گفته شده] ترغیبا للملاک و استیناسا للفقراء و جبرا لفقرهم [خواسته بگوید ناراحت نباشید، من خودم صدقه را می‌گیرم و به شما می‌دهم..

البته توجیه تحریض ملاّک، درست است. این‌که می‌گوییم صدقه در دست خدا قرار می‌گیرد، باعث تحریض ملاک است اما فقرا وقتی که این را در کنار تعبیر اوساخ، قرار می‌دهند، چطور جبران فقرشان شده؟ این یک اغراء به جهل و گول زدن است؛ چون از یک سو می‌فرمایید بنی هاشم از زکات نخورند و از خمس استفاده کنند؛ اکراماً لهم؛ اما فقرای غیر بنی هاشم بخورند؛ پس فقرای غیر بنی‌هاشم اکرام نشده‌اند. شما وقتی به آنها زکات دادید، یعنی آنها را اکرام نکردید؛ چطور باز آن را اکرام می‌دانید؟ این یک نحوه اغراء به جهل است که هیچ گاه حکیم باری تعالی، با بندگانش انجام نمی‌دهد.] و یمکن أن یکون للتعبیر بالوسخیة مصلحة نفسیة [می‌فرماید شاید تعبیر به اوساخ دارای یک مصلحت نفسیه باشد و مراد معنای وسخ نباشد.] إذ الجود و الإعطاء خیرٌ محض [اگر جود باشد، در صدقات غیرواجبه است، و اعطا هم در صدقات واجبه است. جود، یک صفت نفسانی است و اعطاء هم در زکات واجبه است که عمل به تکلیف است که این دو عمل خیر محض هستند] و المال کذلک [این مال را هم که می‌دهید، پولی است که با کاسبی به دست آمده و نمی‌شود گفت چرک است] ففی أیّ شی‌ء تلحظ الوسخیة المنفرة؟ [پس وسخیت را در کدامش لحاظ می‌کنید؟ در صفقیت یا مال؟ اگر می‌گویید مالی که داده می‌شود، وسخ است و مردم هم از وسخ، منتفرند و برای این‌که سادات از آن دوری پیدا کنند، تعبیر به وسخیت شده است، می‌گوییم وسخیت در کجا معنا پیدا می‌کند؟ در اینجا یک صفت نفسانی داریم که اعطاء و جُود است که خیر محض است و یکی هم خود مال، که هیچ کدامشان کثیف نیستند. پس این وسخیت در کجا معنا می‌شود و زمینه‌اش در کدام این دو امر است؟ حالا ایشان می‌فرماید:] و یمکن أن أراد بها [احتمال دیگر این که ممکن است از وسخیت اراده شده باشد] الشبهات الکثیرة الحاصلة فی الأموال غالباً و أنّ الصدقات تطهرها من باب أنّ الْحَسَناتِ یُذهِبْنَ بالسیئات و أن الصدقات تطهرها من باب أنّ الحسنات یذهبن بالسیئات و بالوقوع فی ید اللّه جلّ جلاله تذهب جمیع تلک الأقذار و الأوساخ»[4] می‌فرماید شاید تعبیر به اوساخ از این جهت باشد که در اموال شبهات زیاد وجود دارد و زکات باعث تطهیر آن می‌گردد. اما سؤال این است چرا این تعبیر در باب خمس گفته نشد درحالی که در باب خمس، یکی از مواردش اختلاط مال حرام به غیرحرام است که وسخیتش بیشتر است، پس چرا این گونه تعبیر نشده است؟ اشکال دیگر این که اگر اوساخش می‌رود، می‌توان به سادات هم پرداخت کنند. اگر قرار است به این وسیله، تطهیر شود، پس به غیرسادات هم باید پرداخت شود. بنابر این، توجیهاتی که شده، نمی‌تواند تمام باشد.

عبارت بعدی، عبارت مرحوم آقای منتظری در جلد 3 «کتاب الزکاۀ» صفحه 323 است.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

_____________________

[1]. مستددرک الوسائل، ج7، ص117-118، ح1 و 3 و ص120، ح10.

[2]. وسائل الشیعه، ج9، ص512، باب باب 1 از ابواب  قسمة الخمس، ح8 و …

[3]. وسائل الشیعه، ج9، ص511، ح4.

[4].  مهذب الاحکام، ج11، ص236-237.  

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org