شرایط صدقه/بحثی در واجب توصلی و تعبدی
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الصدقة درس 11 تاریخ: 1403/2/1 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «شرایط صدقه» مسأله اول «تحرير» در «القول في الصدقه» میفرماید: «يعتبر في الصدقة قصد القربة، و لا يعتبر فيها العقد المشتمل علي الايجاب و القبول علي الاقوي [نياز به عقدي ندارد] بل يکفي المعاطاة فتتحقق بکل لفظ أو فعل من إعطاء أو تسليط قصد به التمليک مجانا مع نية القربة [پس يک بار فرمود يعتبر في الصدقه، قصد القربه و يک بار هم اينجا باز در تعريف صدقه و تحقق آن مي فرمايد مع نیة القربة، بنا بر این تحقق صدقه به لفظ یا فعلی است که دلالت کند بر قصد متصدّق به تملیک مجانی با قصد قربت و مجاناً هم در مقابل عوضهاي مادي است و الا عوض اخروي دارد و همان ثوابي است که اعطا مي شود و اجر و پاداشي است که خداوند عطا مي کند] و يشترط فيها الاقباض و القبض»[1] پس مباحثي ذيل اين مسأله بايد مطرح و بررسي شود. اولين مسأله، شرطية القربة است. قصد قربت آيا در صحت صدقه، شرط است يا نه؟ ببينيم که آيا آنگونه که برخي ادعا کردهاند و فرمودهاند اجماعا قصد قربت در صحت صدقه، شرط است، ما هم به اين نتيجه مي رسيم که صدقه نياز به قصد قربت دارد يا نه؟ «بحثی در واجب توصلی و تعبدی» وقتي که سخن از قصد قربت به ميان مي آيد، ابتدا يک بحث اصولي به ذهن میرسد و آن، تقسيم اوامر به اوامر تعبدي و توصلي است يا واجب و مستحب که به توصلي و تعبدي، تقسيم می شود. تعبدي آن است که گفتهاند قصد قربت در آن، شرط است و توصلي، صرف تحقق يک فعل است. به کتاب «مناهج الوصول الي علم الاصول» حضرت امام در بحث تقسيمبندي تعبدي و توصلي، مراجعه کردم و ديدم که يک مطلب جديد از حيث تقسيمبندي تعبدي و توصلي، ذکر کرده که اين بحث، خالي از فايده نيست؛ هر چند که بحث ما بحث فقهي است، اما الان به جهت بحث از قصد قربت، ارتباط به بحث ما پيدا میکند همانگونه که گفتهاند در واجبات تعبدي، قصد قربت شرط است، به تناسب، اين بحث اصولي را هم خواهيم خواند. خلاصه کلام ايشان اين است که واجب توصلي را به دو قسم مي کنند. البته در اصول یک بحث مفصل است که قصد تقرب آیا نیاز به امر دارد یا خیر؟ برخی فرمودهاند امر به قصد تقرب در همان امر به واجب يا مستحب است و برخی فرمودهاند به يک امر از خارج نیاز دارد و برخی فرمودهاند اصلا وجوبش وجوب عقلي است؟ بحثهاي مفصلي مطرح شده که وارد نمی شويم، اما همين مقدار، تقسيمبندي ايشان در توصلي و تعبدي مي خوانم که هريک را به دو قسم کردهاند و در تعبدي مي فرمايد بر دو قسم است. البته من به «واجب» تعبير نمي کنم؛ چون مستحب هم مي تواند توصلي و تعبدي باشد. «تفاوت عبادت و اطاعت» يک قسم اين است که گاهي اين امر تعبدي، مثل صلات، عبادت و عبوديت است و گاهي اطاعت؛ يعني تقربي که به وسيله اين امر، انجام مي دهيد، گاهي در ضمن يک عبادت است (مثل صلات) و گاهي در ضمن اطاعت. تقرب در ضمن عبادت، فقط مربوط به خداوند است. مثلا يکي از اجزاي نماز، سجده است و فقط به خدا اختصاص دارد، اما اطاعت کردن، مخصوص خداوند است؟ نه. مثلا موالی عرفیهای که وجود دارد. عبد از بنده، اطاعت میکند ولی او را عبادت نمیکند. امر مولایش را برای اجر و پاداش، اجرا میکند تا مورد مؤاخذه مولایش قرار نگیرد. این اطاعت است نه عبادت. پس ایشان امور تعبدیه را هم دو قسم میکنند. امر به صلات را اگر انجام میدهید، با امر به دفع زکات، متفاوت است. این عبادت و پرستش و الوهیت و توحید است، درست است که آن هم به جهت دستور خداوند، انجام میشود اما پرستش نیست. در اطاعت، پرستش نیست. عامتر از عبادت است. یک بنده، امر مولایش را به جهت اطاعت، عمل میکند یا به جهت عبادت؟ مسلما پرداخت زکات مثل صلات نیست. دفع زکات اطاعتِ امر مولا هست اما عبودیت نیست. معنای عبودیت را در نظر بگیرید نه اینکه من دستور خدا را اجرا میکنم. در هر دو، دستور اجرا میشود اما در یکی، همراه عبودیت است و در دیگری با اینکه دستور اجرا میشود، اما عبودیت نیست. پرستش با اطاعت، فرق میکند. وقتی عبودیت میگوییم، شما برای خدا میتوانید سجده بروید اما برای غیر خدا هم میتوانید؟ این عبودیت است. عبودیت فقط مخصوص ذات باری است اما شما در برابر پدر و مادرتان اطاعت میکنید. در دفع زکات به این جهت که از جانب خدا واجب شده، اطاعت میکند نه عبودیت. ایشان میفرماید: «المبحث الرابع فی التعبدی و التوصلی» میفرماید: «الأوّل: في معنى التعبّدية و التوصّلية [اینجا تقسیماتشان را انجام میدهند و میفرمایند:] إنّ الواجبات بل المستحبّات [که من هم به اوامر، تعبیر میکردم که شامل امر مستحبی و واجب میشود] في الشريعة على أقسام: أحدها: ما يحصل الغرض بها كيفما تحقّقت [هر طور که انجام شود و در واقع میخواهیم این عمل انجام گردد و دیگر قصد قربت نمیخواهیم] أي يكون المطلوب فيها نفس التحقّق و الوجود بأيّ نحو حصل [مثال همیشگیاش هم از ابتدای طلبگی، شستن لباس است] كستر العورة وإنقاذ الغريق و النظافة [وقتی یکی دارد غرق میشود، واجب است او را نجات دهید و دیگر در آن موقع، قربة الی الله، ملاک نیست بلکه ملاکش این است که این شخص زیر آب نرود. نظافت و ستر عورت هم از همین مقولهاند. ثانيها: ما لا يحصل الغرض بها إلّامع قصد عناوينها [در انقاذ غریق، قصد عنوان (واجب، مستحب) نیست، بلکه درون آب میپرید و طرف را نجات میداد. ایشان میفرماید برخی از امرها با قصد عنوانش محقق میشود؛ یعنی میگوید این چون مستحب است، به عنوان مستحب انجام میدهد. البته کلام ایشان اینجا تأملی دارد] من غير احتياج إلى قصد التقرّب و التعبّد كردّ السلام وكالنكاح الواجب [که رد سلام، واجب است و نکاح هم واجب است]أو المستحبّ من اشکال را توضیح میدهم. برخی از آقایان و بزرگان، اشکال کردهاند که شما میگویید این واجب، توصلی است و قصد تقرب هم نمیخواهد اما قصد عنوان میخواهد. عنوان یعنی چه؟ یعنی رد سلام به این جهت که بر من واجب است، رد سلام میکنم. مثال دیگرش نکاح است اگر واجب شد، من به عنوان وجوب نکاح، نکاح میکنم. این چطور واجب توصلی میشود؟ این آقا قصد عنوان میکند، ولی این عنوان از طرف چه کسی آمده؟ از طرف خداوند. پس وقتی از طرف خداوند آمده، چطور این قصد تقرب نمیکند؟ این شکال را مطرح کردهاند. «توجیه توصلی بودن با نظریه ترتب ثواب بر حسن فعلی» جوابش ظاهر به همان کلام مرحوم سید بر گردد که در بحث کتاب الوقف و شرطیة القربة، فرمودهاند و شاید ناظر به حرف ایشان باشد و اگر هم نباشد، با آن میشود اینجا را توضیح داد. میگوییم درست است که به خاطر یک امر واجب یا مستحب، این را انجام میدهد. یک امر، واجب یا مستحب است و شخص به این عنوان انجام میدهد، اما قصد تقرب نمیکند. بعد گفتهاند در اینگونه امور، پس ثوابی بر آن، مترتب نمیشود اگر قصد تقرب نکرده باشد. انسان اگر قصد تقرب نکند، ثوابی بر او مترتب میشود؟ طبق مشهور میگویند ثواب در مقابل کاری است که برای خدا انجام میدهید. پس اگر کار را برای خدا انجام ندادید، ثوابی هم به دست نمیآورید. این نظر معروف و مشهور است ومن کسی جز سید ندیدم که خلافش را بگوید. گفتهاند در مقابل قصد قربت، ثواب اعطا میشود و عوض تقرب، ثوابی است که به شما داده میشود اما حالا شما واجب را بلا قصد قربت انجام میدهید، پس ثوابی نباید بر عمل شما مترتب شود. شما به عنوان واجب، رد سلام میکنید یا به عنوان مستحب، نکاح میکنید اما قصد تقرب هم نمیکنید. میگوییم جوابش این است که شما طبق قاعدهای میفرمایید که ثواب مترتب بر قصد قربت است اما اگر گفتیم ثواب بر حسن فعلی عمل، مترتب است، این بحثها پیش نمیآید. این کلام و تقسیم ایشان ظاهرا اشاره به آن است و اگر هم اشاره به آن نداشته باشد، با این بیان مرحوم سید، اشکال رفع میشود. سید میفرمود ثواب مترتب بر قصد قربت نیست بلکه مربوط به حسن آن فعل است. این آقا هر کار خیری انجام داد، خداوند تفضلا به او ثواب عطا میکند. در اینجا هم این آقا به عنوان وجوب رد سلام، رد سلام میکند اما قصد تقرب هم ندارد. ولی ما میگوییم چون کارش حسن فعلی دارد، باعث میشود که بگوییم ثواب هم به او داده میشود. پس آن اشکالی که عرض کردم و برخی از آقایان هم مطرح ساختند، با کلام مرحوم سید، رفع میگردد و اشکال، مبنایی میشود. ثانيها: ما لا يحصل الغرض بها إلّامع قصد عناوينها، من غير احتياج إلى قصد التقرّب و التعبّد، كردّ السلام وكالنكاح الواجب أو المستحب»[2] در اینها قصد عنوان نکاح واجب یا نکاح مستحب؛ یا رد سلام واجب میکنید. رد سلام مستحب هم در جایی است که چند نفر باشند و یک نفر، جواب داده باشد. بحث این است که در اینجا این را هم ایشان امر توصلی میداند؛ چون قصد تقرب نیاز ندارد. قصد عنوان میکند، اما قصد تقرب ندارد. میگوید خداوند گفت سلام را جواب بده؛ من هم سلام را جواب میدهم اما قصد قربت هم نمیکنم و نمیخواهم به خدا نزدیک شوم بلکه تنها امرش را انجام میدهم. بقیه بحث را انشاءالله فردا ادامه میدهیم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ______________[1]. تحریر الوسیله، ج2، ص90، مسأله 1. [2]. مناهج الوصول، ج1، ص258.
|