Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: تجلیل وطلب فاتحه برای شادی روح مرحوم آیت الله صلواتی
تجلیل وطلب فاتحه برای شادی روح مرحوم آیت الله صلواتی
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 223
تاریخ: 1402/7/3

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«تجلیل وطلب فاتحه برای شادی روح مرحوم آیت الله صلواتی»

خدا را شاکریم که عمری عطا فرمود و برکت آن را هم نشستن پای سفره علم و تعلیم و تعلم قرار داد. بالخصوص اشرف علوم اسلامی که علم فقه باشد.

این ایام که با رحلت یکی از اسوه‌های اخلاق و تقوا در حوزه علمیه، ـ مرحوم آیت الله «صلواتی»ـ مصادف شده با خواندن فاتحه‌ای، روح ایشان و سایر اساتید و مراجع و گذشتگان را شاد بفرمایید.

خداوند رحمت کند همه گذشتگان را؛ بالخصوص ایشان را که حق استادی بر بنده داشتند و قسمت عمده‌ای از مکاسب، شاید هر آنچه از مکاسب خواندم، نزد ایشان بوده. مقداری از کفایه را هم با بعضی دوستان، خدمت ایشان تلمذ کردیم. از آن جلسات درس، آنچه جدا از بحث‌های علمی دقت‌ها، و تسلط ایشان بر مبانی علمی برای ما باقی مانده، خلق و خوی انسانی ایشان و رفتارشان بود، که بسیار محتاطانه صحبت می‌کردند. و حتی وقتی می‌خواستند لطیفه‌ای بگویند، ابتدا مقداری می‌خندیدند؛ سپس خنده را قطع و درس را شروع می‌کردند. حتی آن لطیفه را هم نمی‌گفتند. و این به جهت احتیاطی بود که در گفتن لطیفه داشتن.

یاد دارم که در کتاب «مکاسب» جمله‌ای وجود دارد که وقتی اکثراً به آن می‌رسند، با خنده وشوخی آن رابیان می‌کنند. ولی ایشان به این مطلب، توجهی نکردن و رد شدند. به نظر من شأن کتاب «المکاسب» را رعایت کردند تا سخنان شوخی و خنده‌آمیز درباره این کتاب گفته نشود؛ چون نوعی بی احترامی به این کتاب و درس بود؛ لذ بدون اعتنا، از این جمله رد شدند.اینها درس‌هایی است که در زندگی این بزرگان وجود دارد و امروزه اصلاً ترویجی از این سجایای اخلاقی نمی‌شود. اما بعد از وفات این بزرگان برای معرفی آنها، از عباراتی چون مجسمه تقوا و اسوه تقوا می کنند. اما در استفاده از نظراتشان در زمان حیاتشان درباره تعلیم و تربیت در حوزه و ترویج اخلاق، هیچ توجهی به آراء و افکار آنها  نمی‌شود.

 اگر زندگی این بزرگان را برای طلاب جوانی که وارد حوزه‌ها می‌شوند، بازگو کنیم، انگیزه آنها را برای درس خواندن، یک انگیزه الهی قرار می‌دهیم. و این با بیان رفتار عملی این بزرگان، امکان‌پذیر است. ولی امروز متأسفانه خبری از این امور نیست.

اگر امروز، شما فرزند طلبه‌ای داشته باشید، نمی‌توانید ـ حداقل، بنده، کسی را سراغ ندارم ـ که به او معرفی کنید تا مسائل اخلاقی خود را از او یاد بگیرید. و شما یا فرزندتان با نگاه به او، به یاد خدا و قیامت بیفتید. امری که امروز تقریبا فراموش شده، است.

الآن وقتی طلبه‌ای وارد حوزه می‌شود، بیشتر در این اندیشه است که معاش، زندگی و آینده‌اش چه می‌شود؛ ـ یعنی ارزشی که برای تقوا و علم‌آموزی باید در حوزه وجود داشته باشد، از ابتدا باید برای طلبه روشن باشدـ؛ چون نمی‌توانیم توقع داشته باشیم وقتی طلبه را بدون آشنایی با مشکلات این علم و بدون توجه به خاستگاه و ارزش‌های آن، وارد حوزه می‌کنیم، در ادامه مسیر مثلاً مثل آقای صلواتی یا حضرت آیت الله ستوده و بزرگانی دیگر فکر کنند که ما درک کردیم، و در سابق هم بزرگانی دیگردر حوزه بوده‌اند و زندگی‌شان در مرآ و منظر بوده است. اما امروز طلبه را بدون آشنای کردن با طلبگی و سختی های آن ـ به صرف این‌که آمار مدارس را بالا برود وارد حوزه می‌نمایند ، و برنامه‌ای هم برای تربیتشان وجود ندارد ـ. بیان رفتار این بزرگان و زندگی‌شان مخصوصا برای طلاب جوان و برای غیرطلاب می‌تواند مفید باشد چون انسان هر روز، نیاز به تذکر دارد.

«شرکت بزرگان ومرحوم والد در مسجد مرحوم آیت الله احمدی میانجی» 

 به یاد دارم که والد استاد در مسجد حضرت آیت الله احمدی میانجی، حضور پیدا می‌کردند. و در نماز جمعه هم فرمودند: که ایشان معلم اخلاق ما هستند. و می‌فرمودند: که از وجود ایشان و حضور در درس‌هایشان استفاده می‌کنیم. بزرگانی در مسجد ایشان حاضر می‌شدند. چرا که خود را بی نیاز از تذکر اخلاقی نمی دیدند، با شروع  سال جدید که طلاب جدید به حوزه‌ها ورود می‌کنند، این الگوها را ندارند. و در ادامه کار مأیوس از حوزه، خارج می‌شوند. وزندگی حوزوی شان دستخوش تغییر می‌گردد. شما محضر بزرگان را درک کرده‌اید، جز سفارش به فعالیت علمی و تهذیب نفس شخصی، توصیه دیگری نمی کردند.

«سوال از مرحوم والد در باره نحوه رفتار حضرت امام در باره مسائل عرفانی»

یک بار از والد استاد سوال کردم که با توجه به ارتباطات عمیق درسی با حضرت امام، آیا از این عرفان‌های کاذب یا بحث‌های ماورائی در زندگی شان استفاده، یا شما را به آنها سفارش می‌کردند؟ فرمود: من یک کلمه هم از ایشان نشنیدم که ادعا کنند با امام زمان(عج) ارتباط دارند. و اگر بگوییدشما فلان کار را انجام بدید، با آن حضرت ارتباط برقرار می‌کنید.

ایشان فقط به تحصیل تشویق می‌کردند، وتمام تشویقی که در حق ایشان کردند، مسائل علمی بود. وارزش گذاشتن به علم‌آموزی بود. در خاطراتشان هست که هر بار یک مساله علمی را ایشان مطرح می‌کردند نقد و نظری داشتند، حضرت امام در جلسه درسی خودشان مطرح می‌کردند، واین یعنی ارزش گذاری به قلم آموزی و تعلّم.

«ائمه معصومین الگوی سیره علمای ماضین در تهذیب نفس» 

بزرگان هیچ گاه نه برای شاگردانشان و نه برای جامعه شخصیت‌سازی و الگوسازی نمی‌کردند، بلکه اگر یافته های عرفانی داشتند، برای خودشان محفوظ بود فیما بین خود و خدا. و تهذیب نفس نیز راه‌هایی داشت که الگویشان هم ائمه معصومین (علیهم السلام)  بودند. نه این‌که اگر خودشان هم ادعای دیدن امام زمان(عج) را نمی کردند، رویت رابه دیگران نسبت بدهند و تمام اشتباهات و کارهای ناشایست را هم بالتبع نسبت به امام زمان(عج) بدهند، تا بتواند توجیه گر اشتباهات خودشان باشد.

سیره علمای گذشته این نبوده و آنچه که ما از محضر این بزرگان، درک کردیم یا گذشتگان از بزرگانی که بوده‌اند، و زندگی وراه وروش آنها نقل شده، تنها همتشان این بوده که طلبه درس بخواند؛ تلاش کند و تهذیب نفسش هم شخصی و بدون انحراف از الگوهای مسلم که ائمه معصومین(علیهم السلام) بودند باشد. بدون آن‌که بخواهند با عرفان‌های کاذب، انحرافی در مسیر ایجاد کنند.

 تقوا را در علم‌آموزی وتهذیب نفس را در کمک به خلق و انذار و پی گیری مشکلات مردم می‌دیدند. نه این‌که مشکلاتی را برای مردم، اضافه کنند. می‌بینید که موفق هم بودند و شاگردانی تربیت می‌کردند که در جامعه، مؤثر باشند.

«نتیجه انحراف از الگوی صحیح»

وقتی در اسوه‌ها و الگوها انحراف ایجاد کردید، و معارف ائمه معصومین را وارونه جلوه دادید، ـ آن هم معارفی که ما از ائمه معصومین داریم، و بشریت بعد از هزار و چهارصد سال به آن رسیده. و هزار و چهارصد سال پیش ائمه اطهار (علیهم السلام) توصیه هایی فرموده‌اند که جامعه باعمل به آنها زندگی مسالمت‌آمیز همراه با آرامش داشته باشد. وقتی معارف را با خواب، دروغ و روایاتی که به عنوان معجزه از زندگی ائمه تحریف می‌کنند و سپس مدعی وجود روایت می‌شوند، وآن را وارونه جلوه می‌دهند، درحالی که اگر روایت صحیح ملاک باشد، روایت صحیح بر تحریف قرآن هم داریم. مگر هر چه روایت دارد، باید گفته شود؟ـ. نتیجه‌اش همین می‌شود که در جامعه دیده می‌شود.

«زمان ورود بحث در اسناد و تقسیم بندی احادیث»

فقهای بزرگ از زمان علامه به بعد، بحث اسناد در حدیث و تقسیم بندی، اعتبارسنجی روایات که چه سندی معتبر است و کدام نامعتبردر اعتبار واسناد وارد کردند. افزون بر این در روایات صحیح، بحث تعارض پیش می‌آید. همه این ها در علم رجال ـ حدیث ـ و فقه مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 لذا صرف وجود یک روایت که قابلیت پذیرش اجتماعی هم ندارد، نمی‌تواند موجب بیان معجزه‌ای باشد که حضرت در حق فرزند خودش انجام داده ـ برای این‌که که فرزندش حیات داشته باشدـ. اما این معجزه را نسبت به این‌که اسلام و شیعه و معارف اهل بیت باشد انجام نداده.

 خوب این برای یک جوان سوال ایجاد می‌کند که اگر ائمه  این قدرت را دارند و استفاده کرده‌اند، چرا در موردی که می‌توانسته مثمرثمرتر باشد، به کار نگرفته‌اند؟ اصلا بنا بر این نبوده، بلکه بنا بر این بوده که بعد از پیامبر خاتم ـ که ائمه معصومین هستندـ جامعه با عقل و اندیشه‌های متفکرانه وهم اندیشی اداره شود. قرار نبوده ائمه از قدرت ماورائی و خارق العاده خودشان برای تمشیت امور مردم استفاده کنند.

«راه کارهای ائمه معصومین برای ایجاد جامعه متعالی»

ائمه معصومین (علیهم السلام) به جای استفاده از این امور، قواعد فقهی ، اصول عملیه را با توجه به روایات موجود بیان کرده‌اند ، مثل برائت شرعی که ریشه در برائت عقلی دارد، یا استصحاب و قواعد دیگری مانند اصاله الطهاره و اصاله الحلیه که برای تمشیت امور مردم الی الابد تنظیم شده، نه این‌که با معجزه ببیند گوشتی حلال است یا حرام، یا درست سر بریده شده یا نه. اصلاً بنای ائمه(علیهم السلام) به استفاده از این امور نبوده. با این‌که در ید و توانشان قرار داشته و اگر هم در جایی استفاده کرده‌اند و ثابت شده باشد ـ که خیلی هم نادر است- مربوط به موارد خاص و قضایای شخصیه می‌گردد. اما دأب و دیدنشان این نبوده.

 اما ما امروزه، ائمه و معارف ائمه را به گونه ای به مردم معرفی می‌کنیم که موجب انحراف در دو چیز می‌شویم: یک در الگو‌ها دو معارف متعالی، اگر در الگوها ایجاد انحراف نکردند، در معارفشان ایجاد انحراف می کنند. در نتیجه کسانی که در حوزه‌ها با این انحرافات و غیر آن تربیت می‌کنیم، اگر متولی بیان امر دین شوند، باعث دین گریزی مردم می‌شوند.

زیرا متولی بیان امر دینی اگر درست تربیت نشده باشد و به او اخلاق نیاموخته باشند، وقتی وارد جامعه می‌شود خود را یک سر و گردن بالاتر از همه می‌بیند. و با توقع با مردم برخورد می‌کند. نتیجه این می شود که این روحانی به هر جا ورود کند، مردم تا زمانی که او حضور دارد وارد نمی‌شوند. و این امر موجب می‌شود که مردم از آموزش معارف دینی محروم گردند. اینها همه نتیجه دوری اصول کلی‌ای است که در تعلیم و تربیت حوزه‌ها حاکم بوده و متأسفانه الآن دیگر وجود ندارد.

«احترام مردم به روحانی واقعی»

بعضی دوستان می‌گویند مردم در سابق، خیلی خوب بودند اما الآن احترام لازم را به روحانیت نمی‌گذارند. پاسخش این است که مگر ما آن آدم‌های سابق هستیم؟ اگر یک روحانی به محلی می‌رفت و مورد احترام بود، ما هم رفتار همان روحانی را داریم یا فقط احترام مردم را می‌خواهیم؟ اگر سختی‌هایی را که آن روحانی برای امر تبلیغ می‌کشید ـ و خود را برای رتق و فتق امور دینی مردم، وقف می‌کرد و در این راه هم وقت را از بی وقت نمی‌شناخت ـ می‌کشیم تا احترام سابق را هم توقع داشته باشیم؟

پس مردم عوض نشده‌اند، بلکه این ماییم که عوض شده‌ایم و دوستان هم که امروز به تبلیغ می‌روند، می‌بینند که وقتی با مردم به درستی برخورد می‌کنند، مردم نیز پذیرا هستند حتی در امروزه که اوضاع را خیلی بد می‌بینیم. همین امروز هم اگر یک روحانی با مردم باشد و رفتار انسانی و الهی از خود بروز دهد و نیت خدایی داشته باشد، مردم خوب درک می‌کنند و احترام می‌گذارند. اما اگر بخواهیم از موضع بالا با آنان سخن بگوییم، امروز، دیروز نیست که ما هر چه بگوییم، بپذیرند.

 دیروز هم، این طور نبوده که هرچه ما بگوییم، قبول کنند بلکه رفتار‌ها انسانی و اخلاقی بوده، مردم می‌پذیرفتند و احساس می‌کردند که آنچه روحانی می‌گوید، همان است که خدا و پیغمبر فرموده‌اند.

اینها از اموری است که به نظر می‌آید جامعه را دین‌گریز ـ اگر نگوییم دین‌ستیزـ کرده و فاصله را با روحانیت، افزایش داده. البته نه این‌که جامعه این فاصله را زیاد کرده باشد بلکه زیاد شده و بنده آن را محصول دوری از  بحث‌های تربیتی که در حوزه‌ها قبلاً پر رنگ بوده می‌دانم.

«کارکردهای حوزه علمیه»

امر دیگری که مهم است و به مباحث ما مربوط می‌شود، این است که حوزه کارکرد خود را هم فراموش کرده‌است. یعنی الآن اشرف علوم را در حوزه فقه می‌دانیم. آیا وظایف خودمان رانسبت  فقه انجام می دهیم. در حوزه استنباط و اجتهاد این وظیفه هم فراموش شده. امروز چه فتوایی می‌بینید، یا با چه نظریه‌ای برخورد می‌کنید که تسهیل امور مردم باشد. جز آنچه که گذشتگان گفته‌اند.

اگر شخصی هم مثل مرحوم والد، وارد این بحث شده‌اند و مسائلی را مطرح کرده‌اند، مورد هجمه واقع شده‌اند. انسان باید وارد بشود، همان طور که ایشان بر این باور بودند و ورود کردند و امروز هم این حرف‌ها منشأ اثر است.

 ولی بعد از ایشان آیا این تفکر وجود دارد ـ که باید مشکلاتی را در دایره استنباطاتمان از جامعه حل کنیم ـ یا نه بر همان نظریات سابق و احکامی که سابقا استنباط شده‌، و سریع هم آن را منسوب می‌کنیم که حکم خدا و پیغمبر است مانده‌ایم.

چگونه می‌شود که حکم خدا و پیغمبر در یک مساله شرعی، بیش از 14 قول داشته باشد؟ کدامش حکم خدا و پیغمبر است؟ این استنباطات یک فقیه است و حجیت هم دارد؛ چه استنباطی که با صعوبت همراه است، و صعوبت از آن فهمیده می‌شود. ویک فقیه به آن اعتقاد دارد ـ چنین استنباطی برای کسی که می‌خواهد عمل کند، حجت است ـ چه استنباطی که همراه با سهولت است و آن هم حجیت دارد. اما آیا امروزه، ما که می‌خواهیم در حوزه‌های علمیه، استنباط کنیم، این دغدغه را هم داریم که استنباط ما تسهیل امر مردم باشد یا نه؟

 این موارد را در بحث امور بانکداری، معاملات و بحث خورد و خوراک و امور مختلف شاهدیم، و در بحث‌های حقوقی نظریه‌های فقهی موجود، بسیار مورد ایراد است. آیا دغدغه پاسخ‌گویی اقناعی را داریم؟ آیا این دغدغه را داریم که باید پاسخ‌گو باشیم، یا تنها جواب ما این است که وظیفه ما استنباط است. و هرچه استنباط شد، ارائه می‌شود و کاری نداریم که دیگران چه نظری دارند؟ این طور نیست که بتوانیم جامعه را با فقه مدرسه‌ای، اداره کنیم؛ چون نتیجه‌اش این است که در خانواده‌های خود آقایانی که استنباط می‌کنند هم احکام مستنبطه‌شان مورد عمل واقع نمی‌شود.  

 امروز کدام آدم متدین ومتنفذی، احکام سخنی که درباره خروج از منزلوجود دارد.  برای خودش یا دخترش اگر ازدواج ‌کند، می پذیرد؟ آیا داماد کسی که استنباط می‌کند یا خود ما که مثلاً می‌گوییم اهل علم و طلبه هستیم. اگر داماد اجازه نداد دختر به دیدن پدر و مادرش بیاید، باید بگوییم حکم خدا را اجرا کرده. اگر اجازه نداده دخترش چند سال به دیدار پدر و مادرش برود، یا وقتی پدر یا مادرش بیمار شد اجازه ملاقات نداد، این را به عنوان حکم الهی می‌پذیرید و حق را به او می‌دهید؟ آیا این حکم برای خود ما قابل پذیرش است؟ اگر پذیرفته است، بسیار خوب، البته پذیرش در مرحله حرف فایده ندارد. باید دید درمرحله عمل، قابل پذیرش در جامعه هست یانه.

آیا می‌توانیم بگوییم خداوند حکمی را قرار داده که تمام عواطف انسانی و حق پدر و مادر بر فرزند و بالعکس را نادیده گرفته و به بحث‌های عاطفی توجه نداشته ، وتا مرد حرفی زده باید اجرا شود؟ آیا این حکم همان سکن و آرامشی است که خداوند فرموده، که در ازدواج وجود دارد؟ آیا این مخالف Pعاشروهن بالمعروفO[1]  نیست؟ اینها به عهده کسانی است که این گونه استنباط می کنند.

می‌خواهم نتیجه بگیرم که در حوزهء استنباط که وظیفه حوزه‌های علمیه است، متأسفانه آنچه بتواند جامعه را به معارف اهل بیت، جذب کند، صورت نمی‌گیرد درحالی که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «خداوند رحمت کند کسی را که محاسن کلام ما را می‌گوید».[2]

 لذا استنباطات باید به شکلی باشد که محاسن کلام ائمه را بیان کند، تا شامل دعای حضرت گردد. اما به نظر می‌رسد که در این حوزه دارد کوتاهی می‌شود، و کوتاهی شده. لذا تفکری که دغدغه حل مشکلات مردم را داشته باشد، حداقل در سطح کسانی که تأثیرگذارند دیده نمی‌شود. هرچند در بدنه حوزه افاضل و طلاب جوان، وصاحب نظرانی هستند اما جو غالب - نه گفتمان غالب- این است که اینها امکان بروز نمی‌یابند.

و اگر کسی بخواهد با نظریه های جدید که برگرفته از فقه صاحب جواهری آگاهی ‌بخشی کند با آنها برخورد می‌شود. این جو غالب حوزه است، نه گفتمان غالب آن. شاید من اعتقاد داشته باشم، که گفتمان امروز در حوزه‌ها آن چیزی نیست که در بیرون، ارائه می‌شود. بسیاری از تفکرات والد استاد، در بین طلاب جوان و غیرجوانی که این دغدغه را دارند جا باز کرده و دنبال آن هستند؛ شاید در آینده که قدرت به دستشان افتاد بتوانند تحولی را ایجاد کنند. ولی جو غالب امروز، اجازه آن گفتمان را نمی‌دهد. بلکه با آن برخورد می‌شود که نتیجه‌ای جز دین‌گریزی جامعه به دنبال ندارد.

انشاءالله فردا یک‌سری موارد را برای این کلیات ابتدایی بحث، عرض می‌کنم.  

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

 ___________________


[1]. نساء(4):19.

[2]. وسائل الشیعة، ج27، ص92،ح52. «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا- قُلْتُ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ- قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ- فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا الْحَدِيثَ».

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org