اقوال در جیران
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 176 تاریخ: 1401/11/9 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «اقوال در جیران» بحث در مفهوم «جیران» بود که اگر آقای واقف بر جیران وقف کرد، چه مصادیقی میتواند داشته باشد. در این رابطه هم چند قول وجود داشت: - قولی فرموده بود همچنان که دأب و دیدن و روش فقها در این گونه امور است، باید این موضوعات چون در بحث مجعولات عرف است، به خود عرف واگذار بشود. - قول دیگری که ادعای اجماع از «تنقیح» بر آن شده و گفته شده بود که روایاتی بر آن، دلالت میکند، این است که «اربعین ذراعاً» جیران حساب میشود. - قول سوم، قولی بود )که صاحب «شرائع» فرموده بودند «مطرّحٌ»، صاحب «مسالک» فرمودند «شاذٌّ» و از حواشی شهید هم ذکر شده که فرموده بودند «لیس بشیءٍ». این قول این بود) که جیران تا چهل خانه از هر طرف را شامل میشود. «مستند روایی اقوال» این روایات را فقط در «کافی» میبینیم که ثقة الاسلام کلینی در کتاب خودش ذکر کرده و کیفیت ذکر این روایات در کتب فقهی ما به این شکل است که: قدما به این روایات، اشارهای نکردهاند؛ هرچند در بحث اربعین ذراعاً گفتهاند روایات هست یا در کتاب «خلاف» گفته بود از اخبار، استفاده کردیم و اجماع بر وجود روایاتی بر «اربعین ذراعاً» وجود داشته است؛ هرچند که برای ما نقل نشده است اما به وجود روایات در «اربعین ذراعاً» اشاره فرمودهاند. اما درباره «اربعین داراً» در کلمات قدما اشارهای به این روایات نشده؛ با اینکه این روایات در کتاب «کافی» وجود داشته است. صاحب «حدائق» فرمودهاند کسی قبل از صاحب «مسالک» به این روایات، تنبه نداده و آنها را ذکر نکرده است. اما صاحب «مفتاح الکرامه» میخواهد بفرماید اینکه صاحب «حدائق» فرموده کسی قبل از صاحب «مسالک» به این روایات نداده، درست نیست؛ چراکه «و قد نبّه جماعةٌ علیها غیر صاحب المسالک کیحیی بن سعید و المصنف فی التحریر، و قد قال فی الکفایة: ان به روایات متعدده»[1] میفرماید قبل از صاحب «مسالک»، یحیی بن سعید به وجود این روایات تنبّه داده، و بنده مراجعه کردم و دیدم ایشان هم روایات را ذکر نکرده و فقط گفته روایات در این زمینه، وجود دارد؛ پس میتوانیم بگوییم یحیی بن سعید به این روایات، تنبه داده اما آنها را ذکر نکرده است. درباره «المصنف فی التحریر» یعنی علامه در «تحریر» چنانکه تحقیق کردهاند و درست هم هست، میفرمایند ایشان اشاره به اصل قول اربعین داراً کرده است اما به ذکر روایات نپرداخته و حتی تنبه به آن هم نداده است. صاحب «کفایه» هم فقط به وجود روایات تنبّه داده است. پس ذکر روایات بالخصوص، از صاحب «مسالک» است و کسی پیش از ایشان این روایات را نیاورده و به استدلال به آن، اشکال نکرده است. تا اینجا سیر ذکر روایات در کتب فقها، بیان شد. مطلب دیگر این است که صا حب «مسالک» وقتی روایات را نقل میکند، به نقل آنها از «کافی» میپردازد و کسانی هم که روایات را نقل کردهاند، همین سه روایتی که در «کافی» وجود دارد، نقل کردهاند درصورتی که یک روایت از «معانی الاخبار» شیخ صدوق نیز ذکر شده اما کسی بعد از صاحب «مسالک» در کتبش به این روایت، اشاره نکرده است. من هم وجهی برایش پیدا نکردم جز اینکه خواستهاند بر مشی صاحب «مسالک» مشی کنند که فقط روایات را از «کافی» نقل کرده است. مطلب دیگر اینکه اگر فقها به روایتی در باب «اربعین داراً» اشاره کردهاند، به روایت عامیای که از عایشه هست و جیران را به «اربعین داراً» تفسیر کرده، اشاره کردهاند که صاحب «مسالک» هم خودش در نقل قول سوم (اربعین داراً) میفرماید: فخر المحققین، مستند این قول را روایت عامی قرار داده است نه روایات کتاب «کافی» را. پس به صورت خلاصه: صاحب «حدائق» ادعا کرده که پیش از صاحب «مسالک» نه کسی تنبه به این روایات داده و نه کسی آنها را ذکر کرده است. صاحب «مفتاح الکرامه» میفرماید تنبّه بر این، از یحیی بن سعید و علامه در «تحریر» و در «کفایه» وجود دارد، اما درباره «جامع الشرائع» یحیی بن سعید، هم درست است که تنبه داده اما ذکر نکرده است اما در «تحریر» نه ذکر روایات نه تنبّه به آن موجود نیست و در «کفایه» تنبّه به وجود روایات بالتصریح آمده است. کسانی از قدما یا متأخرین هم اگر استناد به روایت کردهاند، به روایت عامیای که از عایشه، وارد شده استناد جستهاند و مستند قول «اربعین داراً» را این روایت دانستهاند نه سه روایتی که در «کافی شریف» وارد شده است. روایت اول که خواندیم، چنین بود: «محمد بن یعقوب عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن إبن أبی عمیر عن جمیل بن درّاج (درّاج) عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: حد الجوار أربعون داراً من كل جانبٍ من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله».[2] در کتبی که این روایت، ذکر شده است، گفتهاند یا صحیحه است یا موثقه، و برخی مثل صاحب «مسالک» هم به دلیل وجود «ابراهیم بن هاشم» آن را به حسنه، تعبیر کردهاند[3] «عن علی بن إبراهیم عن أبیه»؛ ابراهیم بن هاشم چون بالتنصیص، توثیق نشده، روایت تعبیر به «حسنه» شده است هر چند برخی از رجالیین نسبت به ایشان تأمل دارند، اما روایات کثیرهای دارد و ظاهراً نجاشی[4] و شیخ[5] فرمودهاند: اصحاب گفتهاند اولین نفری که حدیث کوفیون را در قم، انتشار داد، ایشان بوده است. پس وقتی که در قم، حدیثش را قبول میکردند، نشان میدهد که مورد اعتماد قمیین بوده که در امر حدیث، سختگیر بودند. علامه حلی هم در «خلاصه»[6] میفرماید: اگرچه ما تنصیصی بر وثاقت او نداریم اما قدحی هم در موردش نیست و روایاتش کثیر است «و الارجح قبول قوله». اگر در برخی کتب میبینید که از روایت به «حسنه» تعبیر کردهاند، از جهت ابراهیم بن هاشم است و آنچه برخی از بزرگان فرمودهاند «علی التحقیق ثقةٌ» مسلّم است با این همه کثرت روایات و راویان معتبری که از او نقل کردهاند و شاگرد «یونس بن عبد الرحمن» و از اصحاب امام رضا(علیه السلام) هم بوده است و در قم هم حدیث نقل میکرده است، همه دلالت بر جلالت شأن و وثاقت او دارد. روایت بعدی هم باز از کلینی است: «و عنه عن أبيه عن ابن أبي عميرٍ عن معاوية بن عمّارٍ عن عمرو بن عِكرمِة عن أبي عبد اللّه(علیه السلام) [تا «عمرو بن عکرمه» ثقهاند اما درباره عمرو بن عکرمه گفتهاند مجهول است و توصیفی در موردش نیامده است. پس این روایت از این جهت، ضعف دارد.] قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) كلّ أربعين داراً جيرانٌ من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله»[7] که میفرماید چهل خانه را شامل میشود. «روایت معانی الاخبار» روایت بعدی که عرض کردم کمتر در کتب فقهی به آن، اشاره شده است و بنده فقط در دو کتاب فقهی آن را دیدم و در کتبی که بیشتر به آنها مراجعه میشود، این روایت نیامده است، روایت سوم همین باب است: «محمّد بن عليّ بن الحسين في معاني الأخبار عن أبيه عن سعدٍ عن أحمد بن محمّدٍ أبي عبد اللّه عن أبيه عن محمّد بن أبي عميرٍ عن معاوية بن عمّارٍ عن أبي عبد اللّه(علیه السلام) قال: قلت له جعلت فداك ما حدّ الجار؟ قال أربعين داراً من كلّ جانبٍ»[8] این هم در «معانی الاخبار» است. سند این روایت تا احمد بن محمد بن ابی عبد الله -که احمد بن خالد برقی است- اشکالی ندارد «عن ابیه» که محمد بن خالد برقی و ثقه است؛ اگرچه نجاشی گفته: «ضعیفٌ فی الحدیث» که همین عبارت از نجاشی درباره «سهل بن زیاد» هم نقل شده بود اما گفته شده این کلام دلالت بر عدم وثاقتش ندارد، بلکه به این دلیل است که از ضعفا نقل میکند. در توصیف سهل بن زیاد هم اشاره کرده بودند که نجاشی در مورد احمد بن خالد برقی که همه او را ثقه میدانند و مثل شیخ او را توثیق کرده، فرموده: «ضعیفٌ فی الحدیث» که دلالتی بر عدم وثاقت ندارد. بنا بر این ایشان هم ثقه هستند، پس روایت از حیث سند، اشکالی ندارد. روایت دیگر که «وسائل» از «کافی شریف» نقل کرده است: «محمّد بن يعقوب عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عميرٍ و عن محمّد بن يحيى عن الحسين بن إسحاق عن عليّ بن مهزيار عن فضالة بن أيّوب جميعاً عن معاوية بن عمّارٍ عن عمرو بن عِکرِمۀ [که سند تا اینجا بحثی ندارد به جز عن عمرو بن عِكرِمة که توضیح دادیم] عن أبي عبد اللّه(علیه السلام) في حديثٍ: أنّ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) أتاه رجلٌ من الأنصار فقال إنّي اشتريت داراً من بني فلانٍ و إنّ أقرب جيراني منّي جواراً من لا أرجو خيره و لا آمن شرّه [گفت همسایهای دارم که خیری به من نمیرساند و از شرش هم در امان نیستم. خلاصه آنکه از همسایهاش نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرده است] قال فأمر رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) عليّاً و سلمان و أبا ذرٍّ و نسيت آخر و أظنّه المقداد [پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی(علیه السلام)، سلمان، اباذر و -بنابر آنچه راوی نقل میکند- احتمالاً مقداد، مأموریت داد] أن ينادوا في المسجد بأعلى أصواتهم بأنّه لا إيمان لمن لم يأمن جاره بوائقه [به ظلم، شر، بلیه و مصیبت «بوائق» گفته میشود و در اینجا مراد از آن شرّ است. فرمود: ایمان ندارد کسی که همسایه از شرش در امان نباشد؛ یعنی نباید شر برساند] فنادوا بها ثلاثاً ثمّ أومأ بيده إلى كلّ أربعين داراً من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله».[9] اینکه چطور این سه نفر را مأمور کرده است؛ آیا در روزهای مختلف، ندا میدادهاند یا یک بار در جهات مختلف، ندا دادهاند تا به گوش همه برسد، برای ما معلوم نیست. شاید حضرت با «اربعین داراً» خواسته بفرماید حتی کسی که شما او را همسایه حساب نمیکنید، نباید آزار ببیند و این به قبح ظلم بر میگردد و مبالغه در مبغوضیت ظلم است و ربطی ندارد که خانه بغلی باشد یا دور. حتی چهلمی هم که همسایه نمیدانید، نباید از شما آزار ببیند و این را با لفظ «همسایه» به کار برده است و به این صورت، روایت که تا چهل خانه را همسایه دانسته، خواسته از نظر بعد بفرماید کلا ً آزار و اذیت دیگران، جایز نیست و برای مبالغه ذکر شده است. «روایات ناظر به فطریات» ما یک فطرت داریم؛ یک عقل داریم و یکسری تعارفات اجتماعی و مسائل تجربی که به عنوان هنجارهای اجتماعی و فرهنگی در بستههای ادبیاتی، شعر و قصه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. بسیاری از چیزها هم فطری، اخلاقی و تجربی است و نیازی نداریم که بگوییم دربارهاش روایت داریم تا حکم به صحیح بودنش بنماییم. اصلاً وجود روایت برای اینها چندان لزوم ندارد. گاهی مطلبی ماورای فهم بشر است و پیامبران هم آمدهاند که ماورای فهم بشر و آنچه بشر نمیتواند با عقلش درک بکند از قیامت، توحید، معاد و مانند آن را روشن سازند. در اینجا روایت میتواند مستند قرار بگیرد اما در بسیاری موارد، بحثهای اخلاقی و تجربی است که اگر این روایت نباشد هم این رفتار و هنجار اجتماعی قابل عمل کردن است. اگر به مردم عادی هم بنگرید، بسیاری از آنها رعایت میکنند اما نه به سبب وجود روایت؛ چون شاید اصلاً نمیدانند که چنین روایتی هست. مثلاً اگر غذایی میپزند، مراقبت میکنند که بویش به خانه همسایه نرود به همین جهت در آپارتمانها کمتر کباب درست میکنند، یا در ماه رمضان اگر کسی میخواهد روزه بخورد، جلوی فرد روزهدار، حضور پیدا نمیکند. حالا اینها نیاز به روایت دارد و اگر نباشد، انجام نمیدهند؟ اینها یکسری هنجارهای تجربی و فطری است که انسان، خودش درک میکند اما متأسفانه ما حتی در درمان با گیاهان، به دنبال روایت هستیم با اینکه یک امر درمانی و یک روش تجربی است و طب براساس گیاهان وجود دارد اما طب اسلامی که اگر امروزه طبیبی از نظر علمی به این رسید که گل گاوزبان برای اعصاب، مفید است اما اگر روایت داشت که آن را مضر دانست، آنها را در تعارض یکدیگر قرار میدهیم؟ اینها به تعبیر حضرت آقای احمدی میانجی(رحمة الله علیه): اینکه ما همیشه ائمه یا پیامبر(صلوات الله علیهم اجمعین) را این گونه به مردم معرفی کردیم که فقط برای درمان بیماری و رفع بیپولی به آنها مراجعه بکنند، درست نیست چون این کارها وظیفه آنان نیست، بلکه وظیفهشان تربیت آدم نهادینه کردن اخلاق در اجتماع است. در این روایات که خواندیم، صاحب «جواهر» فرموده بود قول سوم قولی است که «مطرّحٌ، شاذٌّ» یا «لیس بشیءٍ» ولی روایاتی هم وجود دارد که آنها را ذکر کردهاند. روایات را خواندیم اما صاحب «جواهر» روایت «معانی الاخبار» را نیاورده اما روایت عایشه را ذکر کرده است. در اینجا ادامه عبارت ایشان را میخوانیم: «لكنها محمولةٌ على التقية من العامة الذين حكموا بذلك [این سه روایتی که ذکر کرده به اضافه روایت «معانی الاخبار» که ایشان ذکر نفرموده، بر تقیه حمل میشوند؛ چون آنها در باب جار به همین اربعین داراً حکم کردهاند و مستندشان] للمرسل عن عائشة: "أن النبي(صلی الله علیه و آله و سلم) سئل عن حد الجوار فقال: إلى أربعين داراً" [میفرماید پس این روایات را یا بر تقیه، حمل میکنیم به این جهت که عامه هم نظرشان این است و مستندشان روایتی است که از عایشه، نقل شده. عرض کردم فقهای ما هم که این قول را ذکر کردهاند، مستندش را روایت عایشه قرار دادهاند اما به روایات «کافی» مراجعه نکردهاند و به این جهت است که صاحب «حدائق» به فقها حمله میکند که چگونه مستند این قول را روایت عامی قرار میدهید اما سه روایتی که در «کافی» وجود دارد که همیشه همراهتان بوده، استناد نجستهاید؟ البته اشکالشان از این حیث، وارد است] لكنّها محمولةٌ على التقية من العامة الذين حكموا بذلك للمرسل عن عائشة [پس یا میگویید این روایات حمل بر تقیه میشود، که این کلام ایشان طبق آنچه والد استاد فرمودهاند، خالی از شبهه نیست] أو على إرادة جوار الشرف كساكني النجف وكربلاء وغيرهما بعنوان المجاورة لقبورهم، أو غير ذلك [برخی گفتهاند اینها مجاملات عرفی است و ثوابی است که برای ساکنین و مجاورین نجف، کربلا و مانند آن وجود دارد و در مثل «لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد» خواسته ثواب اضافه برای نماز خواندن همسایه مسجد در مسجد را بیان کند یا بر استحباب اموری دلالت میکند یا شرافت سکنا در نجف و کربلا تا چهل خانه را بگوید. این حملی است که در این روایات، انجام میشود] فمن الغريب ميل ثاني الشهيدين إلى هذا القول مع شدة مخالفته للقواعد الشرعية [اینجا را دقت بفرمایید که میفرماید این روایات، شاذٌّ مطرحٌ لیس بشیءٍ و با این حساب، شهید ثانی که خودش عبارت «شرایع» را نقل کرده و فرموده اینها شاذند، باز هم گفته است میشود به اینها عمل کرد اگر شاذّ نبودند. این قول سوم که اربعین داراً باشد، با اینکه مخالف قواعد است، باز هم شهید ثانی به آن، میل پیدا کرده و گفته اگر این روایات، شاذ نبود چون دو طرف (هم عامه و هم شیعه) آنها را ذکر کردهاند، اشکالی در عمل به آنها وجود نداشت و فقط به علت شذوذ است که ایشان به آنها عمل نکرده است] مع شدّة مخالفته للقواعد الشرعیّة [چرا؟ قواعد شرعیه چه چیزی را اقتضا میکند؟ قواعد شرعیه میگوید الفاظ مبرز قصد آقای واقف هستند و اگر آقای واقف گفت بر جیران، وقف کردم و نظرش این بود که مثلاً بر ده خانه باشد و شما تحدید را آوردید؛ یعنی تا چهل خانه را هم شامل میشود؛ یعنی آقای واقف دخول بعضی از مجاوران را قصد نکرده بود اما شما با تحدیدتان آنها را داخل میکنید] ضرورة اقتضائه الوقف أو الوصية [اگر تحدید بکنید، وقف و وصیت اقتضا پیدا میکند یعنی باید اجرا بشوند برای] لمن يعلم بعدم إرادة الواقف والموصى إياه كما هو واضحٌ»؛[10] کسی که میدانید واقف و موصی او را اراده نکرده چون شما وقتی که گفتید جیران یعنی اربعین داراً، حتی اگر در جایی که علم داشته باشیم آقای واقف بیش از ده خانه از همسایگانش را قصد نکرده، میگوییم چون تحدید شرعی وجود دارد، بر چهل خانه، حمل میشود؛ پس لازم میآید که به آنچه آقای واقف یا موصی قصد نکرده بود، عمل بشود در صورتی که مورد نظر آقای واقف یا موصی نبوده است. این هم اشکالی است که صاحب «جواهر» به تمسک شهید ثانی به قول سوم دارد. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» -------------------------- [1]. مفتاح الکرامه 21: 596. [2]. کافی 2: 669، کتاب العشره، باب حد الجوار، الحدیث2. [3]. مسالک الافهام 5: 344. [4]. رجال النجاشی: 16. [5]. استبصار، المشیخه: 315. [6]. خلاصة الاقوال: 5. [7]. کافی 2: 669، کتاب العشره، باب حد الجوار، الحدیث1. [8]. معانی الاخبار: 165، باب منی الجار و حد المجاوره. [9]. کافی 2: 666، کتاب المعیشه، باب حق الجوار، الحدیث1. [10]. جواهر الکلام 28: 44-43.
|