مراد از "جیران" در وقف؟
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 174 تاریخ: 1401/11/4 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «مراد از "جیران" در وقف؟» بحث در الفاظی است که واقف به کار میبرد و باید ببینیم مرادش از ذکر این الفاظ در جایی که قرینهای -چه صریحه چه حالیه- وجود نداشته باشد، چیست؟ یکی از مسائلی که در «تحریر» متعرض نشدهاند؛ هرچند در «وسیله» که طبق «شرایع» مشی میکنند، آمده و در کتب فقهی هم به آن پرداخته اند، این است که اگر واقف گفت «بر جیران و همسایگان وقف کردم» جیران بر چه مصداقهایی حمل میشود: «اقوال در این مسأله» - یک قول این است که بر معنای عرفیاش حمل میشود؛ - قول دیگر این است که بر اربعین ذراعاً از هر سو، حمل میشود؛ - یک قول که قائلش تا زمان صاحب «مسالک»[1] (شهید ثانی)، شناخته نشده و ایشان میفرمایند: «لم اتحقق قائله» من قائلش را پیدا نکردم، این است که تا چهل خانه، همسایه محسوب میشود و وقتی که گفت «بر جیران وقف کردم»؛ یعنی بر چهل خانه از هر طرف، وقف میشود، و گفته شده روایاتی هم بر این معنا وجود دارد. بعد از صاحب «مسالک»، صاحب «حدائق»[2] این قول را اختیار کرده. پس قول سوم هم قائل دارد که صاحب «حدائق» است و فقط تا زمان شهید ثانی، قائلش شناخته نشده است. در اینجا عبارت را از «جواهر» میخوانم که هم بحث اقوال را و هم کیفیت استدلال را بیان کرده؛ هرچند که صاحب «مفتاح الکرامه» بحث اقوال را مبسوطتر اشاره کردهاند، ولی خلاصهاش در «جواهر» آمده است و من به جهت اختصار، از «جواهر» میخوانم: «ولو وقف على الجيران رجع إلى العرف [اگر گفت «بر همسایهها وقف کردم» به عرف، رجوع میشود و قول به رجوع به عرف] كما في القواعد و النافع وكشف الرموز والتذكرة والتحرير والمختلف والإيضاح وجامع المقاصد والروض والمسالك والكفاية على ما حكي عن بعضها [که این حکایتها را «مفتاح الکرامه» دارد] وقوّاه بعضٌ [برخی دیگر هم این را تقویت کردهاند که شهید در «حواشی» و قُطیفی در «ایضاح النافع» هستند] واستحسنه آخر [برخی هم این قول را حسن دانستهاند] وحكاه في جامع المقاصد عن جماعةٍ [این قول را] لأنه المدار في الألفاظ الصادرة من أهله [مدار در الفاظی که از عرف، صادر میشود باید بر معنای عرفیاش حمل بشود، به همین جهت هم وقتی آقای واقف گفت «بر جیران وقف کردم» بر معنای عرفی و حقیقه عرفیهاش حمل میشود. شرایع میفرماید:] وقيل: لمن يلي داره إلى أربعين ذراعاً [این قول دوم است که تا چهل ذراع را همسایه میشمارد که] كل ذراعٍ أربعة وعشرون إصبعاً من كل جانبٍ [که هر ذراع، بیست و چهار انگشت است] وهو حسنٌ [ابتدا میفرماید «قیل» و در ادامه، آن را حسن میداند. صاحب «شرایع» این قول را در اینجا حسن دانسته اما در «مختصر النافع»[3] فقط آن را ذکر کرده و نظری درباره آن نداده است] بل في غير كتابٍ نسبته إلى الأكثر [که گفتهاند در «جامع المقاصد» و «مسالک» گفتهاند این قول، قول اکثر است] بل في المسالك وغيرها [که همان «جامع المقاصد» باشد] نسبته إلى المشهور [پس مشهور، قول به اربعین ذراعاً است] «ادعای اجماع بر چهل ذراع» بل في محكي الغنية وظاهر التنقيح الإجماع عليه [الآن یکی از وجوهی که میتواند برای قول دوم، به آن استناد بشود، اجماع است. پس برای قول دوم میتوان به این اجماعی که نقل شده، تمسک کرد] بل قيل إنه يلوح أو يظهر من السرائر [میفرماید گفته شده ظاهر از «سرائر» هم اجماع بر این مطلب است. این عبارت «یظهر من السرائر» برگرفته از «مفتاح الکرامه» است که میفرماید: «و قد یلوح أی الاجماع، أو یظهر من السرائر حیث قال انه المعمول به»[4] [اگر این عبارت باشد، هم دلالت بر اجماع در اربعین ذراعاً میکند و هم در ضمن عبارتشان انسان میفهمد که روایت هم درباره آن وجود دارد. عبارت ایشان در «سرائر»های موجود این است که بعد از اینکه قول به اربعین ذراعاً را ذکر میکند، میفرماید: «و روی الی اربعین داراً (درباره اربعین داراً، روایت شده) و الاول (که قول به ذراع باشد) هو الاظهر و المعوّل علیه»[5] و اگر این باشد، نه اجماع از آن، فهمیده میشود و نه ادعای صاحب «مفتاح الکرامه» مبنی بر اینکه «سرائر» قائل به وجود روایت است. اگر عبارت «المعوّل علیه» باشد، معنایش این است که یک قول، اربعین داراً است و یک قول هم اربعین ذراعاً است که ما بر آن تکیه میکنیم و این دلالت بر اجماع و وجود روایت ندارد اما اگر متنی باشد که در اختیار صاحب «مفتاح الکرامه» بوده، باید به این شکل بخوانیم: «و الاول هو الاظهر [که اربعین ذراعاً باشد] و المعمول به [چون قبلش گفته «و روی الی اربعین ذراعاً و الاول هو الاظهر و هو المعمول به» این اجماعی میشود؛ چون روایت درباره اربعین داراً هم نقل شده و ایشان گفته دربارهاش روایت داریم، بعد فرموده «و الاول هو الاظهر و هو المعمول به» یعنی به این قولی که روایت هم بر آن هست، عمل شده و بنابر این، هم ظهور اجماع در آن، وجود دارد و هم احتمال اینکه نظرش به وجود روایت بوده است اما با عبارت «المعوّل علیه» هیچ یک از اینها اثبات نمیشود. پس اگر عبارت«المعمول به» باشد - و اینها مثل صاحب «جواهر» و دیگران، دنبال حرف «مفتاح الکرامه» رفتهاند که ایشان فرموده «و قد یلوح ای الاجماع یظهر من السرائر حیث قال: انه المعمول به»- اجماع را میرساند، همچنان که«مفتاح الکرامه» بعد از آن میفرماید: «و ظاهر السرائر أن به روایة»؛ میگوید ظاهر از «سرائر» هم همین است که روایت هم دارد، «معوّل علیه» دلالت بر روایت ندارد اما «معمول به» دلالت بر روایت هم دارد. پس طبق نسخهای که نزد ایشان بوده، این ادعا را فرموده اما طبق «سرائر» چاپ جدید، چنین چیزی از آن ظاهر نمیشود، ولی حداقل، این است که میتوانیم بگوییم «سرائر» قائل به این قول دو است. پس این قول اربعین ذراعاً که «شرایع» فرمود «حسنٌ»؛ یکی اجماع را دارد که از «تنقیح» نقل و از «غنیه» حکایت شده بود] بل عن موضعين من الخلاف نسبته إلى روايات أصحابنا وإجماعهم [اینجا میفرماید «خلاف» هم ادعای اجماع و روایت کرده است. و دلیل دوم، روایت است که در «خلاف» آمده است.] بل قد افتى به من لا يعمل إلا بالقطعيات [کسانی که ذکرشان بعد میآید مبنایشان این است که به قطعیات، عمل میکنند] كالتقي وابني زهرة وإدريس [اینها به قطعیات، عمل میکنند اما به خبر واحد و خبر ظنی، عمل نمیکنند] وذكره مَن عادتُه التعبير بمتون الأخبار كالمقنعة والنهاية وغيرهما من كتب القدماء [که «مراسم» و «وسیله» است، این چهار کتاب هم که متون روایاتند، این قول را انتخاب کردهاند؛ پس باز بر وجود روایت بر این قول دلالت میکند و به غیر از آنچه در «خلاف» فرموده بود «اخبارهم»، اینجا، هم کسانی که جز به قطعیات، عمل نمیکنند، به اخباری دسترسی داشتهاند که نزدشان تمام بوده و به آن، عمل کردهاند؛ هرچند در مورد ابن ادریس میتوان گفت شاید مدرکش اجماع بوده و این قول را قبول کرده، اما مثل «ابن زهره» و «کافی فی الفقه» از کسانی هستند که به روایات قطعی عمل میکنند. پس دلیل بر وجود روایات عبارت بودند از: - آنچه در «خلاف» ذکر شده بود؛ - کسانی که جز به قطعیات عمل نمیکنند؛ - کسانی که عادتشان تعبیر به متون اخبار برای بیان فتواست که «مقنعه»، «نهایه»، «مراسم» و «وسیله» هستند.] همچنین ابن ادریس در «سرائر» با توضیحی که گذشت. «ورود شرع برای ضابطهمند کردن عرف» ولعله غير منافٍ للأول [اینجا بحثی است که صاحب «جواهر» دارند و میفرمایند این قول غیرمنافی با قول اول است که عرف را ملاک دانسته بود؛ یعنی اینجا تحدید عرف است که توضیح میدهند:] ضرورة أنه تحديدً للعرف بذلك» [چون برخی مفاهیم در نزد عرف حدود مشخصی ندارد، ارجاع به شرع میشود. در مثل باب وصیت گفتهاند اگر به «شیء» و «جزء» وصیت کرد، مثلاً مقدار «جزء»، یکدهم یا یکهفتم یا یک سوم[6] و مراد از «الشیء» مثلاً یکششم است.[7] آنجا شارع تحدید کرده؛ چون مفهوم «جزء» عند العرف، ضابطهای ندارد و محدود نیست و نمیتوانید بگویید شیء عند العرف، چه مقدار است. آنجا چون کاملاً مبهم است، شارع وارد شده و برای آن حدّ قرار داده است. در اینجا هم ایشان میخواهد بفرماید این یک مفهوم است که شارع آن را تحدید کرده؛ مثل شستن «وجه» که وقتی میگوید صورت را بشویید، وجه را مشخص کرده که از کجا تا کجا؛ یا در «مسرة یوم» چون مفهومی است که اختلاف در آن، وجود دارد و روشن نیست که به صورت سواره یا پیاده، یا با اسب تندرو یا کندرو انجام میشود، شارع ورود کرده است و اگر میخواسته به عرف، محول کند، اختلاف پیش میآمده است. والد استاد هم در اواخر عمرشان در این بحث، به همین، تمسک میکردند که چون تحدید کرده، نمیتوانیم بگوییم «مسیرة یومٍ» ملاک است و بنابر این چون الآن با هواپیما در طول یک ساعت به مشهد میرسند، نماز در آنجا شکسته نیست. میگوییم آنجا جای تعبد است؛ چون شارع «مسیرة یومٍ» را مشخص کرده و در چنین جاهایی که شارع در احکام خودش حدود و ثغور را مشخص کرده، ما ملزم به عمل به آن هستیم.] ولعلّه غیر منافٍ للأول ضرورة أنّه تحدیدً للعرف بذلک [گفته آنجا هم که عرف وقف کرده ملاک در مفهوم معنای عرف است و ما هم قبول داریم ولی اینجا «اربعین ذراعاً» را برای لفظ جیران تحدید کرده] کما هي عادة الشارع في مثل ذلك [شارع در جاهایی مانند این، این کار را کرده است؛ مثلاً در وصیت که «شیء» و «جزء» مبهم صرفند و اصلاً مشخص نیستند، و اگر یکی گفت «به جزء، وصیت کردم» و چنانچه شارع ورود نکند و به عرف، محول گردد، مبهم است و باید بگوییم چون وصیت به مبهم کرده، باطل است، اما شارع فرموده و روایات داریم که اگر کسی گفت «به جزء، وصیت کردم» یکدهم لحاظ میشود. به عبارت دیگر ایشان میخواهد بفرماید یک جاهایی مثل ما نحن فیه تحدید موضوع به عرف واگذار شده است اما عرف ضابطه مشخصی ندارد. مثلاً میگویند بیش از دو-سه خانه، همسایه حساب نمیشود یا فقط این کوچه، همسایه شمرده میشود یا در شعاع دوکلیومتری یا دهکیلومتری، همسایه به شمار میرود؛ یعنی عرف ضابطه مشخصی ندارد اما ابهام صرف هم نیست. برای اینکه این اختلاف، حل بشود، این قول میگوید اگر گفته «اربعین ذراعاً»، تحدید مفهوم عرف است پس ما میگوییم شارع در اینجا عرف را محدود کرده و این تحدید نیاز به دلیل دارد چون در همه جا نمیتوانیم مدعی بشویم که شارع وارد شده و عرف را تحدید کرده است] كالوجه والمسافة ونحوهما مما يشك في بعض الافراد منها [چون ضابطه ندارد، در جاهایی شک میکنید] لعدم معرفة التحقيق في العرف على وجهٍ يعلم الداخل فيه والخارج عنه [چون عرف در این مورد حقیقتی ندارد و نمیتوانیم علم پیدا کنیم که حتماً این مورد داخل در مفهوم است و یا خارج است. اگر در جایی گفتند از این نقطه تا چهل خانه، حق دارند که روزانه ده لیتر بنزین بگیرند و تا چهل خانه، مشخص است که هم معلوم است کجا داخل است و هم معلوم است که کجا خارج است؛ مثلاً چهل و یکمین، خارج است و سی و نهمین و چهلمین داخل است، اما در مثل «جار» در موارد مشکوک، مشخص نیست که چه خانهای داخل است و چه خانهای خارج است. میفرماید عرف در اینجا نمیتواند در موارد شک، چه کاری انجام دهد مثلاً دو خانه این طرف و آن طرف، حتماً همسایه است، اما خانه بیستم هم همسایه است یا نیست؟ برخی ممکن است بگویند همسایه است و ممکن هم هست که بگویند همسایه نیست. پس در موارد مشکوک، میگویند شرع دخالت میکند و این یکی از موارد دخالت شرع است که البته باید ثابت بشود. در مسافت، وجه و وصیت، ثابتشده است اما در اینجا بحث است که آیا شارع این مفهوم جیران را تحدید کرده یا نه؟] فيضبطه الشارع الذي لا يخفى عليه شيءٌ [پس شارع که چیزی از او پنهان نیست، این را مشخص میکند. بعداً در اشکال به صاحب «جواهر» عرض میکنیم که اینکه شارع به عنوان قانونگذار دخالت میکند، ربطی به علم غیب شارع ندارد. علم غیب شارع دخالتی در قانونگذاری ندارد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمود: «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» و ربطی به علم غیب شارع ندارد. بله از حیث قانونگذار، حد و حدود را مشخص میکند اما اینکه ایشان قید میزند «الذی لا یخفی علیه شیءً» ربطی به حیث قانونگذاری شارع ندارد. بله مصالح و مفاسد، مربوط به علم غیب شارع است؛ مثل اینکه اگر نماز را دو رکعت قرار داده، مربوط به علم غیب اوست و اینکه چیزی بر او مخفی نیست. پس در تشخیص مصالح و مفاسد در چیزهایی که اختراع میکند، علم غیبش متبع است اما در مرحله قانونگذاری از حیث قانونگذاری و ضبط و حصر، علم غیب دخالتی ندارد] بما هو حدٌّ له في الواقع [میگوید در واقع، حد، این است] وليس ذلك منه معنىً جديدٌ [اگر شارع این کار را کرده، نه اینکه معنای جدید باشد بلکه عرف همین است و عرف نیز همین چهل ذراع را میگوید "که میگوییم العهدة علی راویه"] ولا إدخالٌ لما هو معلوم الخروج في العرف أو بالعكس»؛[8] این هم ادعای ایشان است که میفرماید «اربعین ذراعاً» که شارع آن را تحدید کرده، همان عرف است. معنای جدید نیامده برخلاف عرف، حرف بزند. این تحدید شارع نیامده به عکس آنچه عرف میگوید، عمل بکند بلکه عین آن چیزی است که عرف میگوید. البته اینجا هم العهدة علی راویه؛ از کجا میفرمایید که این مطابق عرف است؟ الآن اربعین ذراعاً را اگر نخوانده بودیم و به شما میگفتیم محول به عرف است، هیچ کسی اصلاً میگفت اربعین ذراعاً؟ هیچ کس نه میگفت. اربعین داراً و نه میگفت اربعین ذراعا، بلکه میگفت عرفی است و مثلاً چهار خانه است. اگر بخواهید اربعین داراً را هم ملاک قرار بدهید،خلاف است؛ چون در یک محله، شش تا خانه در دو هزار متر زمین است و اینها همین شش خانه را همسایه حساب میکنند چون دو کیلومتر میشود و اگر بخواهید چهل خانه را همسایه بدانید، با توجه به باغها و ویلاهایی که بزرگند، سر از بیست کیلومتر آن طرفتر را هم میگیرد. پس عرف در جاهایی قبول نمیکند که کسی همسایه باشد درصورتی که اربعین ذراعاً، ممکن است همسایه بداند و اربعین داراً هم بالتبع، همسایه میشمارد. پس مسلماً مفهوم عرف با اربعین ذراعاً مخالف است و این طور نیست که ایشان میفرماید اینها یکی هستند و این نمیخواهد خلاف عرف بگوید. میگوییم نه، چون عرف در جاهایی ممکن است اربعین ذراعاً را همسایه نداند و ممکن است بیشتر از آن را هم همسایه بداند. بنا بر این با هم اختلاف دارند. ادامه بحث انشاءالله روز شنبه. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ------------------------[1]. مسالک الافهام 5: 343. [2]. حدائق الناظره 22: 211-210. [3]. المختصر النافع 1: 158. [4]. مفتاح الکرامه 21: 594. [5]. السرائر 3: 163. [6]. المهذب البارع 3: 130-128. [7]. ارشاد الاذهان 1: 461 و غایة المراد 2: 486. [8]. جواهر الکلام(چاپ جدید) 29: 93 و (چاپ قدیم) 28: 42.
|