صحیح نبودن وقف ابتدایی بر معدوم
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 148 تاریخ: 1401/9/13 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین بحث در شرائط موقوفٌ علیهم بود. یکی از شرائط را -که وجود موقوفٌ علیه بود- عرض کردیم و اکنون عبارت را از متن «تحریر» میخوانیم. در مسأله 35 که خواهیم خواند، بحث منقطع الاول و منقطع الوسط را و وقف معدوم بهتبع موجود مثل وقف بطون لاحقه را هم اشاره شده، اما چون قبلاً در شرائط وقف، آنها را بررسی کردهایم، به صرف خواندن عبارت، اکتفا میکنیم. «صحیح نبودن وقف ابتدایی بر معدوم» مسأله 35: «یعتبر فی الوقف الخاص وجود الموقوف علیه حین الوقف [در اینجا عرض کردیم که این عبارت جامعتری در بیان شرائط موقوفٌ علیه است؛ چون فرموده است «یعتبر فی الوقف الخاص وجود الموقوف علیه» تا در جهات عامه و مانند آن، اشکال نشود که موقوفٌ علیه، وجود ندارد. پس این عبارت، رساتر است و قید «خاص» باعث میشود که اشکال به اوقاف بر مصالح عامه؛ مثل مساجد و قناطیر نشود. میفرماید شرط است که حین وقف خاص موقوف علیه، وجود داشته باشد] فلا یصح الوقف ابتداءً علی المعدوم و من سیوجد بعد و کذا الحمل قبل أن یولد [اینجا هم فرقی که عبارت با عبارات دیگر دارد، این است که در اینجا عطف «و کذا الحمل» بر «سیوجد» شده تا اشکالی که در مثل عبارت «قواعد» هست، را وارد نشود؛ زیرا در عبارت «قواعد» دارد: «فلو وقف علی المعدوم ابتداءً و علی الحمل کذلک لم یصحّ»؛ یعنی «حمل» را بر «المعدوم ابتداءً» عطف کرده است و این همان اشکالی است که صاحب «ملحقات» هم اشاره کرده و فرموده بود که حمل مثل معدوم نیست و این دو از حیث حکم، شاید مثل هم باشند، اما نوعی مسامحه در مثل عبارت «قواعد» وجود دارد، اما در مثل عبارت «تحریر الوسیله» و «جواهر» که عبارت «شرایع» باشد، این مسامحه وجود ندارد. عبارت «تحریر» که از «وسیلة النجاة» گرفته شده، و «وسیلة النجاة» براساس «شرایع» است که میفرماید: «فلو وقف علی معدومٍ ابتداءً لم یصح کمن وقف علی من سیولد له أو علی حملٍ لم ینفصل».[1] این عبارت «تحریر الوسیله» هم برداشت از عبارت «شرایع» است که از نظر عبارتی و صناعت عبارت، بهتر از مثل عبارت «قواعد» به شمار میرود چون «قواعد» فرمود: «فلو وقف علی المعدوم ابتداءً و علی الحمل کذلک لم یصح»[2] و «سیوجد» را اصلاً نیاورده است. بنده از نظر عبارتی میگویم که نگویید «لا یجوز الوقف علی المعدوم و کذا الحمل قبل أن یولد»؛ چون میگوییم حمل که معدوم نیست. پس وقف ابتدایی بر معدوم و کسی که بعدا به وجود خواهد آمد، صحیح نیست. والد استاد هم روی عبارت «و من سیوجد بعد» حاشیه دارند و میفرمایند: «علی تأملٍ و اشکالٍ فیه و فی الحمل ایضاً [میفرماید در آن که به وجود خواهد آمد و در حمل، اشکال است در عدم صحت وقف بر آنها] و إن کانت الصحة لا تخلو من قوةٍ [که ادلّهاش را خواندیم] نعم عدم الصحّة بالنسبة الی المعدوم تامٌّ»[3] منظور معدومی است که قابلیت وجود نداشته باشد؛ یعنی معدوم مطلق. عرض کردیم که مثلاً گفت: «برای زید وقف کردم» اما زید مرده بود و دیگر وجود ندارد یا اصلاً شخصی به نام زید، وجود خارجی نداشته است. این هم حاشیه والد استاد بود. «جواز وقف بر معدوم به تبع موجود» ادامه مسأله تحریر]و المراد بکونه ابتداءً [که قید ابتدا را آورده] أن یکون هو الطبقة الاولی من دون مشارکة موجودٍ فی تلک الطبقة [کسی نباشد. اگر همراهش موجود باشد، میگوییم بهتبع موجود، وقف شده و وقف صحیح است اما بنابر نظر حضرت امام(س) اگر مثل حمل و من سیوجد، تنها باشند، وقفشان باطل است] فلو وقف علی المعدوم أو الحمل تبعاً للموجود [اگر تبعیت باشد، همه فرمودهاند صحیح است؛ یعنی کسانی که وقف ابتدایی بر معدوم را قبول ندارند، صحت وقف بر معدوم را در صورتی که بهتبع موجود باشد، قائل شدهاند] بأن یجعل طبقةً ثانیةً أو مساویاً للموجود فی الطبقة بحیث شارکه عند وجوده صح بلا إشکال [یعنی اگر حالت مشارکتی با آنها داشته باشد، صحیح است. حالا مثال میزنند] کما إذا وقف علی أولاده الموجودین و من سیولد له علی التشریک أو الترتیب [چه الآن به نحو تشریک باشد چه به نحو ترتیب باشد یعنی بعد از پایان این نسل، به نسل بعدی برسد. به عبارت دیگر یک وقت میگوید اگر نسل بعدی هم آمد، برای پسرانشان است و اگر نوههایم هم آمدند، همان موقع که آمدند، این وقف شاملشان میشود اما گاهی میگوید تا پسرانم زندهاند، نوههایم حق ندارند یعنی تا طبقه اول هست، طبقه دوم، حق ندارد. فرقی در این جهت ندارد که ترتیباً باشد یا تشریکاً] بل لا یلزم أن یکون فی کل زمانٍ وجودُ الموقوف علیه و ولادته [وجود موقوف علیه در همه زمانهای بعد از عقد وقف لازم نیست و صحت این وقوف هم براساس اخباری است که راجع به موقوفات ائمه(علیهم السلام) وارد شده که بر ذریهشان وقف کردهاند با اینکه وجود نداشتهاند. سیره بر این، قائم است و در اوقاف ائمه(علیهم السلام) هم اینگونه وقفی موجود است و اطلاق و عموم خود «حبّس الاصل و سبِّل الثمرة» هم شامل اینها میشود.] فلو وقف علی ولده الموجود و علی ولد ولده بعده [که نوهاش میشود] و مات الولد قبل ولادة ولده فالظاهر صحّته [اینجا هم ظاهر، صحتش است] و یکون الموقوف علیه بعد موته الحمل [یعنی موقوف علیه بعد از موت موقوف علیه حیّ، حمل است] فما لا یصح الوقف علیه هو المعدوم [باز اینجا تکرار میکنند که آنچه میگوییم نمیشود بر او وقف کرد، وقف بر معدوم است ابتداءً] أو الحمل ابتداءً بنحو الاستقلال لا التبعیة»[4] البته ایشان به نحو استقلال حتی در حمل را هم قبول ندارد، و ما گفتیم که ادلّه این را نمیرساند و وقف بر من سیوجد و لو ابتداءً صحیح است لعدم الدلیل علی بطلانه و صحة اعتبار الملکیّة للمعدوم. بحثی هم هست که قبلاً گذشتهایم و آن اینکه، کسانی که وقف مشارکتی (موجود سپس معدوم) را صحیح میدانند، آیا در جایی که واقف ابتادءً بر معدوم وقف کند سپس بر موجود، آیا قائل به صحت وقف هستند یا اصلاً بگوییم وقف باطل است اما حبس، صحیح است یا بگوییم کلا چنین عقدی باطل است. اینها اقوالی است که در مسأله وجود دارد و در بحث شرایط وقف ادله این اقوال را بررسی کردهایم. «موقوف علیه در وقف عام» بحثی که «تحریر الوسیله» تا اینجا مطرح کردند، در مورد شرطیت موجود بودن برای وقف خاص بود. اما بحث وقف بر جهات و عناوین عامه، مثل مساجد، پلها، فقراء و زوّار را ذکر نکردهاند. فقها در ادامه ذکر شرائط و در شرطیت تأهّل موقوف علیه برای ملکیت فرمودهاند وقف بر مسجد، وقف میکند صحیح است. خب اگر وقف بر مسجد را صحیح میدانند، بر چه کسی صحیح است؟ اگر بر خود مسجد، صحیح است که اینها قائل به مالکیتش نیستند؛ پس وقف بر مسجد به چه عنوانی صحیح میشود؟ اگر کسی خانهای را بر مسجد یا زائرسرا وقف بکند، در این گونه جاها که میگویند وقف صحیح است، به چه جهت میگویند با اینکه برای جهات و عناوین عامه، مالکیت قائل نیستند؟ گفتهاند اینجا در اصل، وقف علی المسلمین است؛ اما مصلحت خاصشان؛ مثل اینکه کسی وقف خاص بر اولادش میکند تا فقط به دانشگاه بروند؛ یا وقتی به مسافرت میروند، در مسافرت، هزینه بکنند. اینجا وقف کرده و جهت خاصی را هم در آن، لحاظ کرده است. در موضوع جهات عامه، این طور است که شخص بر مسجد، وقف میکند که در اصل، وقف برای قسمتی از مصالح مسلمین است. یکی از مصالح مسلمین، نماز جماعت است. اینجا در اصل، بر مسلمین، وقف میکند اما جهت وقف مصلحت اقامه جماعت توسط مسلمین در مسجد است یعنی این جنبه از مصلحتشان را در وقف، لحاظ کرده که در اصل به عنوان یک شرط بنایی میشود. همان طور که وقتی کسی وقف خاص میکند، به مصرف آن در جهتی خاص، تصریح میکند، در وقف بر مسجد هم، این طور است که به صورت بنایی، قصد بر این است که مسلمانها از این مسجد -که جزء شؤون مسلمین است- استفاده بکنند. پس در قسمتی از مصالح بر آنها وقف کردهاند. این را به این وجه، تصحیح کرده و فرمودهاند در وقف بر جهات عامه، در اصل، وقف بر مسلمین در یک مصلحت خاصشان است. در وقف خاص، بالتصریح میگفتند که در چه کاری مصرف بشود و در اینجا بنابر این است که در مسجد، نماز بخوانند و امور و شؤونشان در رابطه با مسجد و زائرسراها، پلهایی که احداث میکنند یا هر چیز دیگری که در جهات عامه، قرار داده میشود، برآورده گردد. «روایاتی در منع از وقف بر مسجد» اما دو روایت از شیخ صدوق در «من لا یحضر» نقل شده که ظاهر از نقلش توسط ایشان این است که ایشان قائل است برای مسجد نمیشود وقف کرد. روایت اول: «محمّد بن عليّ بن الحسين قال: سئل الصّادق(علیه السلام) عن الوقوف على المساجد فقال لا يجوز فإنّ المجوس وقفوا (أوقفوا) على بيوت النّار».[5] این یک روایت است که صاحب «وسائل» از «فقیه» نقل کرده است. روایت دوم که ایشان از «علل»[6] نقل کرده اما طبق پاورقیها، هم در «تهذیب»[7] آمده و هم در «فقیه»[8]: «و في العلل عن جعفر بن عليٍّ بن الحسن عن أبيه [که حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره است] عن جدّه الحسن بن عليٍّ الكوفيّ عن العبّاس بن عامرٍ عن أبي الصّحاري [که این روایت به دلیل وجود «ابی الصحاری» که مجهول است و هم «حسن بن علی بن عبدالله» که مجهول است] عن أبي عبد اللّه(علیه السلام) قال: قلت له: رجلٌ اشترى داراً فبناها فبقيت عرصةٌ فبناها بيت غلّةٍ [پرسید: یک خانه را خریده بود که مقداری زمین داشت که یک انبار آذوقه در آن ساخت] أ يوقفه على المسجد؟ فقال: إن المجوس وقفوا على بيت النّار».[9] گفتهاند این دو روایت دلالت میکند بر اینکه نظر صدوق(ره) بر این است که نمیتوان برای مسجد وقف کرد. از این دو روایت، جواب دادهاند؛ یکی اینکه: در روایت اول مضافا به ارسال و ضعف سندی، در برخی از نسخ، اصلاً «لا یجوز» نیامده بلکه به شکل «یجوز فان المجوس وقفوا» است. پس اگر نسخهای را که «لا» ندارد، مستند قرار بدهیم، این روایت دلالت ندارد بلکه بر خلافش دلالت میکند. روایت دوم نیز هم ضعف سند دارد به «ابی الصحاری» و هم به قولی که «حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره» را مجهول میدانند و بحث رجالیاش را عرض میکنم. پس این روایت دوم اضافه بر ضعف سندی، ضعف دلالی هم دارد؛ چراکه احتمال دارد این روایت اصلاً بر جواز، دلالت بکند؛ چون میگوید: «رجلٌ اشترى داراً فبناها فبقيت عرصةٌ فبناها بيت غلّةٍ أ يوقفه على المسجد؟ [این سؤال میکند] فقال: إن المجوس وقفوا على بيت النّار»؛ خواسته بفرماید آنها این کار را میکردند، پس بالاولویه برای شما هم اشکالی ندارد. پس اینکه خواستید عدم جواز را از این استفاده کنید، ما عرض میکنیم اضافه بر اینکه این دو خبر، شاذ هستند و اصحاب به آنها عمل نکردهاند، در روایت اول در برخی نسخ به صورت «لا یجوز» نیست بلکه «یجوز» است که دلالت بر مطلب نمیکند؛ افزون بر ضعف سندیای که دارد و یک روایت مرسله است که شیخ صدوق نقل کرده است. در روایت دوم هم میگوییم احتمال دارد که اصلاً برعکس، معنا بشود نه آن طور که شیخ صدوق احتمالاً خواسته بر عدم جواز، استفاده بکند؛ یعنی میگوییم «إن المجوس وقفوا علی بیت النار»، پس چه اشکالی دارد که شما هم این کار را انجام بدهید و این افزون بر تأویلات دیگری است که درباره این دو روایت آمده. پس اولاً این دو روایت -مخصوصاً روایت دوم- اگر این طور معنا بشود، با حذف «لا» در روایت اول در نسخهای که به صورت «یجوز» نقل شده، هر دو بر جواز، دلالت میکنند نه بر عدم جواز. پس این دو روایت نمیتواند به جهت ضعف سندی در هر دو، و ضعف دلالت بر عدم جواز در روایت دوم، مورد استناد واقع بشوند. «توجیه صاحب حدائق از روایات» صاحب «حدائق»[10] فرموده فقها این روایت را به علت شذوذش اصلاً مطرح نکردهاند تا راجع به آن، جواب بدهند. البته صاحب «وسائل»[11] ذیل روایت دوم تأویلات را ذکر کردهاند و مرحوم سبزواری در «کفایه»[12] به ذکر آن پرداخته و همان طور که «مفتاح الکرامه»[13] میفرماید، شاید صاحب «حدائق» مطلب صاحب «کفایه» را ندیده که این را فرموده است. صاحب «حدائق» میفرماید این روایات بر کراهت، حمل میشود؛ یعنی خواسته بگوید بر مساجد وقف نکنید؛ چون این کار باعث میشود تزئین مساجد زیادتر بشود. یعنی بگویید وقف بر مساجد، کراهت دارد؛ چون اگر مسجدی پولدار شد، باعث تزئین آن میشود و بنای در مساجد بر خفت مؤونه است و باید یک مکان ساده و بیآلایش باشد. بنابر این، وقتی جایی بیآلایش و ساده باشد، اصلاً هزینه چندانی ندارد ولی اگر وقف کردید، باعث میشود این مسجد، صاحب مالی بشود و این را هم باید در راه آبادانیاش خرج بکنند و مثلاً اگر با گلیم، پوشانده شده، برایش فرش بخرند. ایشان این را فرموده و تعجب است که این را حمل بر کراهت گرفته. اگر حمل بر کراهت گرفتهاند، یعنی یک دستور کلی همیشه باید باشد نه به صورت زمانی و موردی. این روایت میخواهد بگوید کلاً تزئین، آبادانی و رسیدگی به مساجد و عمارت آنها کراهت دارد، درحالی که از آن طرف، روایات بسیاری داریم که جارو کردن و تمیزی و نظافت مساجد را تشویق کردهاند. بله درست است، تزئین مساجد به این صورت که از حالت مسجدیت در بیاید، شاید کراهت داشته باشد اما هیچ دلیلی بر کراهت وقف بر مسجد به این جهت، اصلاً دلالت نمیکند. پس فرمایش صاحب «حدائق» در کراهت، وجهش مشخص نیست با توجه به روایاتی که بر عمارت، تعمیر، جارو کردن و نظافت مسجد داریم و این امور هم مسلّماً هزینهبردار است و نمیتوانیم بگوییم مسجد را درست بکنید، خودبهخود، مردم باید خودشان آن را تمیز بکنند. خب انجام نمیدهند، بلکه اگر یک سری اوقاف برایشان قرار داده بشود، بالتبع، بهتر انجام میگیرد. پس این نمیتواند دلیل بر کراهت باشد. درست است که تزئین مسجد کراهت دارد، اما کراهت وقف بر مسجد به این جهت نیز کما تری. «وسائل» ذیل همین روایت آورده است و میگوید در امم سابقه، بچههایشان را برای خدمت در معابدشان وقف میکردند تا تقرب بیشتری به خداوند پیدا بکنند. میفرماید شاید این روایت که میگوید: «ان المجوس وقفوا علی بیت النار» یکی از تأویلاتش این است که این مربوط به وقف بچههایشان برای معابد و عبادتگاههایشان باشد و شما این کار را انجام بدهید. «احتمال الوقف على نفس المسجد [که بر نفس مسجد، صحیح نیست] أو للتزويق والزخرفة [برای تزئینات زیادی] أو وقف الاولاد للخدمة کما کان فی الشرع السابق؛ أو غیر ذلک مما ذکروها»[14] میفرماید اگرچه بگوییم این تأویلها در این دو روایت، بعید است اما ذکر کردهاند و صاحب «وسائل» هم یادآور شده. اما اشکال عمده این است که اولاً: ضعف سند دارد و شاذ است؛ لذا کسی به آن عمل نکرده. ثانیاً: در روایت دوم، مضافاً به ضعف سندی، ضعف دلالت وجود دارد و این بر مطلبی که شیخ صدوق خواسته استفاده کند، دلیل نیست. ثالثاً: این معنایی که ما میگیریم یعنی بالاولویه میگوییم برای مساجد هم جایز است؛ یعنی اینکه فرمود: «ان المجوس وقفوا علی بیت النار»، بالاولویه هم برای ما هم جایز است؛ بدین معنا که آنها این کار را میکردند، چرا شما این کار را نکنید؟ مثل استفهام انکاری به این صورت بگوییم برای ما هم جایز است. اگر این شد، مطابق با حذف «لا» در نسخهای از «من لا یحضر» میشود که در آنجا «لا یجوز» نیست بلکه «يجوز فإنّ المجوس وقفوا على بيوت النّار» ذکر شده است. پس این دو روایت بر کلام صدوق، دلالت ندارد. «احتمال صاحب مفتاح در باره دو روایت فوق» بحث دیگری را صاحب «مفتاح الکرامه» دارد که به عنوان یک قاعده میفرماید: اصلاً این دو روایت، یکی است؛ چون «من لا یحضر» روایت اول را در باب «فضل المساجد» مطرح کرده است و روایت دوم را در «کتاب الوقف». میفرماید اگر اینها دو روایت بود، باید هر دو را در هر باب، ذکر میکرد. این یک قاعده بسیار خوب است که در جایی که میخواهیم دو روایت را یکی بدانیم، یک ملاک، نقل همان راوی یا کسی که در کتابش روایت را آورده است، میفرماید این دو اصلاً یک روایت است و شیخ صدوق یک بار در «فضل المساجد» نقل به معنا کرده و عین عبارت را از ابی الصحاری در «کتاب الوقف» آورده درحالی که اگر قرار بود اینها دو روایت باشد و اولی در باب «فضل المساجد» نقل به معنا از روایت دوم نبود، باید هر دو روایت را در هر دو باب میآورد یعنی در بحث «فضل المساجد»، روایت اول را آورد و باید روایت دوم را هم میآورد و در کتاب الوقف هم دوباره این دو روایت را ذکر میکرد. میبینید که روایت متشابه در ابواب، زیاد داریم که روایات را جمع کردهاند و روایات متشابه را در کنار هم قرار دادهاند. پس میفرماید اینکه در هر باب، یک روایت را آورده نشان میدهد که شیخ صدوق که روایت دوم را در «کتاب الوقوف» آورده، اصل است و نقل به معنایش چیزی است که در کتاب «فضل المساجد» آمده، پس اصلاً اینها دو روایت و خبر نیستند بلکه یک خبرند و وقتی که یک خبر شدند، در روایت دوم که در «تهذیب» و «من لا یحضر» هم ذکر کرده، سند را هم یادآور شده که ضعیف هم هست، پس این روایت، یک روایت ضعیفه است که قابل اعتنا نیست. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. شرایع الاسلام 2: 168. [2]. قواعد الاحکام 2: 390. [3]. التعلیقه علی تحریر الوسیله 2: 69، پاورقی1. [4]. تحریر الوسیله 2: 70. [5]. وسائل الشیعه 5:291، ابواب احکام المساجد، الباب66، الحدیث1. [6]. علل الشرایع 2: 319، الباب5، الحدیث1. [7]. تهذیب الاحکام 9: 150، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث58(611). [8]. فقیه 4: 251، باب الوقف و الصدقه، الحدیث5594. [9]. وسائل الشیعه 5: 292، ابواب احکام المساجد، الباب66، الحدیث2. [10]. حدائق الناظره 7: 309. [11]. وسائل الشیعه 5: 292، ابواب احکام المساجد، الباب66، ذیل الحدیث2. [12]. کفایة الاحکام 2: 7. [13]. مفتاح الکرامه 21: 604. [14]. جواهر کلام 28: 31.
|