تعلیق در انشاء یا منشأ
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 118 تاریخ: 1401/7/30 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «تعلیق در انشاء یا منشأ» بحث در این بود که آیا تنجیز در عقود و ایقاعات، شرط است و تعلیق موجب بطلان است یا نه؟ در این مبحث، خلاصه آنچه که در جلسات گذشته، عرض کردیم، بدینصورت است که ما دو بحث داریم: یکی اینکه وقتی از مبطلیّت تعلیق میگوییم، محل بحث را باید مشخص بکنیم تا بدانیم تعلیقی که موجب بطلان است، تعلیقی است که به انشاء میخورد یا تعلیقی که به مُنشَأ بر میگردد؟ آنچه فقها بحث کردهاند، کدام یک از این دو است؟ پس محل بحث ابتداءاً باید مشخص بشود و بعد با ادلّهای که آورده میشود، اثبات کنیم که آیا تعلیق، مضر به صحت عقد است یا مضر و مبطل نیست؟ در جلسات گذشته، عرض کردیم که مثل شیخ و مرحوم نائینی، و بعد از شیخ تقریباً اکثراً قائل شدهاند که تعلیق مورد بحث، تعلیقی است که به مُنشَأ و اثر عقد بر میگردد، و الا تعلیق در انشاء، محال عقلی است و اصلاً لازم نیست که بحث کنیم تعلیقی که به انشاء بر گشته، موجب بطلان است یا نه، زیرا همچنان که ایجاد با وجود، یکسان است اینجا هم ایجاد و وجود -که در عالم اعتبار است- غیر قابل انفکاکند. آنان این امر اعتباری را به آن امر تکوینی (عدم انفکاک بین ایجاد و وجود) تنظیر کرده و فرموده بودند محظور و استحاله عقلی دارد و جوابهایی را از حضرت امام به این نظر، بیان کردیم. پس این دسته از فقها قائلند که تعلیق به مُنشَأ بر میگردد و ادلّهای که خواهند آورد، ناظر به تعلیق در مُنشَأ است. اما حضرت امام فرمودند ما تعلیق را به تعلیق در انشاء بر میگردانیم و تعلیق در انشاء، از امور اعتباری است و در چنین اموری، اعتبارش به دست معتبِر است. این شخص میخواهد هم ایجاد و هم وجود این عقد و آثارش را بر امری که بعداً خواهد آمد، معلق کند و این به دست معتبِر و قانونگذار آن است که میتواند این گونه قانونگذاری کند. پس اگر تعلیق هست، تعلیق در انشاء است و ادلّهای هم که میآوریم، مربوط به تعلیق در انشاء است و الا اصلاً تعلیق در مُنشَأ، محال است. ایشان میخواهند بفرمایند که تعلیق در مُنشَأ، محال است و امکان ندارد؛ چون اصلاً باطل است. مثل مرحوم نائینی و شیخ فرمودند تعلیق در انشاء، محال است و ما اصلاً بحثی راجع به آن نداریم و ایشان میفرمایند تعلیق در مُنشَأ اصلاً وجهی ندارد و محال است. «تبیین ممکن نبودن تعلیق در منشأ» مقدمةً عرض میکنم که در بحث معانی و علم انسان به آنچه در خارج، وجود دارد، دو نوع وجود میتوان فرض کرد: * گاهی این معانی که در ذهن میآیند -و «معانی تصوّریه» نامیده میشود- علم به وجود ذهنی آنها پیدا میکنیم بلا حکم عقل. شما زید را در نظر میآورید که برای شما یک انسان مجهول است، و گاهی مدرسه فیضیه را به ذهن میآورید که یک فضای معلوم برای شماست، اما در این صورت ذهنیای که در ذهنتان شکل گرفته، شما حکم عقلی درباره آن ندارید، فرقی بین معلوم و مجهولش نیست؛ یعنی چه زیدی که برای شما مجهول است و چه مدرسه فیضیه که برای شما معلوم است، یک صورت ذهنی در ذهن شما وجود دارد و حکم عقل نسبت به این هم وجود ندارد و در ذهن شما نیست که مدرسه فیضیه، محل پرورش علماست و زید عالم است؛ یعنی عقل نسبت به این زید و مدرسهای که در ذهن شماست، حکم خاصی ندارد. اینها را «معانی تصوّریه» مینامند پس گاهی علم شما علم تصوّری است که صورت یک شیء در ذهن شماست بی آنکه عقل، حکمی درباره آن داشته باشد، بلکه یک تصوّر چه به صورت مبهم (مثل قیافه زید) و چه به صورت معلوم (مثل مدرسه فیضیه). پس یک علم ما علم تصوّری است که همان صورت ذهنیه است. * اما گاهی، هم زید را تصوّر میکنید، هم آمدن را و هم کتک خوردن را و یا اکرام را. بعد میفرمایید «زید مورد اکرم قرار گرفت» و این یک «قضیه تصدیقیه» است. عقل به مورد اکرام واقع شدن زید، حکم کرد، یک تصوّر، از زید بود، یک تصوّر از اکرام بود و حالا عقل حکم میکند به اینکه زید مورد اکرام واقع شد. ایشان میفرماید در ما نحن فیه اگر تعلیق را به باب مُنشَأ بردید، آثاری که مد نظر شماست، یعنی ملکیت و زید بهتنهایی، معانی تصوّریهاند و قابل تعلیق نیستند. به این بیان که شما میفرمایید ما الآن عقد را ایجاد کردیم که اراده طرفین بر تملیک و تملک در مثل بیع انشاء شده. این اراده طرفین ایجاد شد. فعلیت یافتن -و به تعبیر صاحب «جواهر» استحقاق وقوع آنچه واقع شده- منوط به آمدن روز جمعه است. در اینجا یک ملکیت را انشاء کردید و میخواهید آن را تعلیق بکنید به این که اگر روز جمعه زید بیاید. میخواهید بگویید «من این ملکیت را جعل کردم برای زید، اگر روز جمعه بیاید، زید مالک است» و این تعلیق است. آیا امکان تعلیق در این فرض وجود دارد؟ در بحث تعلیق در معانی تصدیقیه چرا میشود تعلیق کرد؟ علت آن است که میتوان در نسبت، دخالت کرد؛ مثلاً «زید» یک تصوّر است؛ «آمدن» یک تصوّر است، «بکر» یک تصوّر است و «رفتن» هم یک تصوّر است و حکمی بین اینها ایجاد میکنید و میگویید «زید آمد و بکر رفت». الآن یک معنای تصدیقیه در ذهن شما هست و این معنای تصدیقیه (حکمی که عقل بین این دو تصوّر کرده) قابل تعلیق است؛ به این معنا که میتوانید در این نسبتها دخالت کنید و بگویید «اگر زید بیاید، بکر میرود»؛ چون آمدنی برای زید در ذهن شما هست و علم به آن دارید و تصدیق شده، و یک رفتن هم برای بکر در ذهن شماست و به آن علم دارید. بنابر این اگر بخواهید، میتوانید در این نسبت، دخالت بکنید و بگویید «اگر زید آمد، بکر میرود» اما در ما نحن فیه، یک انشاء الملکیه فقط دارید ملکیت زید را که ندارید. شما قبلاً ملکیت زید را اثبات نکردید، پس چگونه میخواهید بفرمایید اگر روز جمعه بیاید، زید مالک است؟ چون ملکیت را برای زید، تصدیق نکردید و عقل به آن حکم نکرده چون چنین چیزی وجود نداشته، بنابر این نمیتوانید امری را که به آن، تصدیق نکردهاید، معلق کنید و معانی تصدیقیه است که میتوان تعلیق کرد و در این نسبت، دخالت نمود و گفت: اگر این آمد، او میرود. شما در اینجا تنها ملکیت را انشاء کردید و ملکیت برای زید را انشاء نکردید، پس نمیتوانید بگویید: اگر روز جمعه بیاید، زید مالک است؛ چون تنها چیزی که شما دارید، تصوّر ملکیت است و ملکیت هم یک امر اعتباری است که با انشائش تصوّر کردهاید ولی ما چیزی در این انشاء، به عنوان ملکیت برای زید نداریم، بلکه اراده طرفین را برای تملیک و تملک داریم که این عقد (که اراده طرفین باشد) در مسیری که آثارش هم محقّق بشود، حرکت میکند و آثارش زمانی محقّق میشود که معلقٌ علیه (روز جمعه) بیاید. پس اینجا شما یک معنای تصوّری دارید که «تملیک» است و از سوی دیگر، یک معنای تصوّری دارید که «زید» و «تملیک زید» است. خب وقتی که دو معنای تصوّری دارید و بینشان هیچ حکمی ایجاد نکردهاید، حق دخالت هم در آن ندارید. بنابر این، بحث کردن از اینکه مبطلیّت و عدم مبطلیّت تعلیق، مربوط به مُنشَأ است، اصلاً امکان ندارد به این جهت که تعلیق، در معانی تصدیقیه، قابل توجیه است، اما در معانی تصوّریه، تصوّر نمیشود و راه ندارد. دلیلش هم همین است که عقل وقتی بین دو معنای تصوّریه، حکم کرد، شما میتوانید در این نسبت، دخالت کنید و بگویید یک «زید» و یک «آمدن» دارید که میتوانید بگویید «زید میآید»، یا «زید خواهد آمد» یا «زید نیامد» یا «زید با عمرو میآید». اینها را بعد از اینکه زیدی باشد و بینشان رابطهای برقرار و حکم کنید، بعداً میتوانید هر نوع تعلیق و کاری را در مورد آن، انجام بدهید و هر نوع خبری را درباره آن بگویید. پس به یاد داشته باشید که آنچه قابل تعلیق است، جملات خبریه و جملات انشائیه است و جمله هم به معنای نسبت بین مبتدا و خبر است. وقتی که بین مبتدا و خبر، نسبت برقرار کردید، جمله خبریه است و انشاء هم ایجاد یک امر است. در اینجا حکم عقل وجود دارد؛ پس نسبت هم وجود دارد و شما میتوانید نسبت را دستکاری بکنید، اما در ما نحن فیه که تعلیق در مُنشأ است، یک بیع الدار دارید و یک زید دارید، همین، اما نسبت بین اینها را برقرار نکردهاید. ملکیت این منزل برای زید را شما تصدیق نکردهاید که حالا بخواهید بگویید: این مالک است اگر روز جمعه بیاید. پس این قاعده که تعلیق در امور تصدیقیه، راه دارد نه در امور تصوّریه، و اگر شما بحث را در باب مُنشَأ بردید، تعلیق روی امور تصوّریه رفته که امکان ندارد. پس بحث از مُنشَأ در این گونه موارد اصلاً صحیح نیست و محال است که شما بحث کنید که آیا تعلیق به مُنشَأ میخورد یا نمیخورد و سپس دلیل بیاورید (مثل شیخ و مرحوم نائینی و مرحوم آقای خویی) که در برخی از موارد، مورد صحت عقد است و در برخی موارد موجب بطلان عقد است. اصلاً از اساس، این بحث در مُنشَأ، وارد نمیشود بلکه به نظر ایشان تعلیق را در انشاء میبریم و تعلیق در انشاء هم صحیح است و اشکالی ندارد. «تعلیق در مُنشَأ تعلیق در امور تصوری و ناممکن است» ما الآن میخواهیم ببینیم وقتی میخواهیم مبطلیّت تعلیق را مطرح کنیم، آیا تعلیق در انشاء است یا تعلیق در مُنشَأ؟ حضرت امام میخواهد بفرماید که اصلاً تعلیق در مُنشَأ وجهی برای بحث کردن ندارد، چون اصلاً امکان ندارد که تعلیق در مُنشَأ را تصوّر کنید. میفرماید اگر بخواهید تعلیق در مُنشَأ را انجام بدهید، چگونه تصوّر میکنید؟ تا میخواهید تعلیق در مُنشَأ را مطرح کنید، به این معناست که من این ملکیت را الآن ایجاد کردم و این یعنی انشاء. پس وقتی انشاء شد، تعلیق باید به سراغ آثار و مُنشَأ برود. بگوییم «اگر روز جمعه بیاید، زید مالک است». معنای تعلیق این است. میفرمایید شما که میگویید «اگر روز جمعه بیاید، زید مالک است» مگر ملکیت برای زید را قبلاً تصدیق کرده بودید که الآن میخواهید تعلیق بکنید؟ این یک مر بدیهی است که تعلیق، در معانی تصدیقیه، راه دارد و الا اگر فقط بگویید «زید»، چه میخواهید راجع به او بگویید؟ اگر زید در ذهن شما باشد، زید را به چه چیزی میخواهید تعلیق کنید؟ زید، زید است و تصوّر شما قابل تعلیق نیست بلکه تعلیق به نسبت و دخالت در نسبت، مربوط است. میگویید «اگر روز جمعه باشد، زید میآید»، چون به حکم عقل، آمدنی را برای زید، اثبات کردهاید، پس قابل تعلیق است. خلاصه فرمایش ایشان به این بر میگردد که تعلیق در امور تصوّریه، امکان ندارد و اینجا هم اگر خواستید بحث را به مُنشَأ برگردانید و تعلیق در مُنشَأ را بحث کنید، میگوییم تعلیق در مُنشَأ در اینجا به تعلیق در امر تصوّری بر میگردد؛ چراکه در آینده که میخواهید بگویید «اگر جمعه بیاید، زید مالک است» ملکیت برای زید را قبلاً اثبات نکردهاید و تصدیق نکردهاید که حالا بخواهید آن را تعلیق بکنید. «دلیل دیگر بر محال بودن تعلیق در مُنشأ» دلیل دیگری که ایشان میآورد و میفرماید اگر بحث در تعلیق بخواهد در مُنشَأ باشد، محال است، این است که اگر بحث را روی تعلیق در مُنشَأ بردید و گفتید این ملکیت را ایجاد میکنیم ولی ترتب آثار ملکیت، مال روزی است که معلقٌ علیه به وقوع بپیوندد، لازمهاش در مثل بیع الدار، این است که امروز، یک ملکیت فعلیه ایجاد بشود. شما امروز (مثلاً شنبه) این را میفروشید که آقای زید در روز جمعه، مالک باشد. از شنبه تا جمعه، شما مالک هستید و روز جمعه، زید که در آن روز آمده، مالک است. حالا زید میتواند از الآن برای شنبه، ملک و خانه را به بکر بفروشد؟ اگر گفتید ملکیت ایجاد شده و یک ملکیت فعلیه است، یعنی اینکه در این پنج روز، یک ملکیت برای آقای بایع، وجود دارد و ملکیت روز جمعه و بعدش برای آقای مشتری است و این مشتری میتواند این ملک را برای روز شنبه بفروشد. لازم میآید که چند مملوک داشته باشیم و اصلاً کلاًَ مملوک چون متکثّر نیست و نفس مملوکی که مقوّم به زمان نباشد، قابل تکثّر نیست، شما یک خانه دارید نه تعدادی خانه به تعداد زمانهای متفاوت. در بحث اجاره که انسان مالک منافع است، مملوکیت منافع، مقوم زمان است پس قابل تکثیر است و شما میتوانید امروز، این خانه را برای یک ماه، به کسی اجاره بدهید و ماه دوم، به کس دیگر، اما یک خانه را بالفعل (نه اینکه بگویید بعد از اینکه مالک شدی، به تو بفروشد) همان طور که در اجاره، بالفعل اجاره میدهد و مثل هتل، شنبه را به یکی، اجاره میدهد و یکشنبه به کس دیگر؛ چون منافع، مقوّم به زمان است، متکثّر به زمان است، اما مملوکیت چون روی نفس طبیعت این شیء رفته، متکثّر به زمان نیست و در ظرف زمان، تحقّق دارد؛ یعنی چون روز و شبی میآید و میرود، اینها جزء مقارناتش است و این خانه از روز و شب، یا شنبه و یکشنبه، خارج نیست. پس روز و شب، مقوم خانه نیست اما روز و شب، مقوم منافع است. بنابر این در اجاره، به اندازه زمان، حتی یک ساعت به یک ساعت، مملوکیت منافع دارید اما در مملوکیت عین، چون متکثّر نیست، اگر تعلیق را روی مُنشَأ بردید، بعنی به تعداد این زمانها خانه دارید درحالی که شما بیش از یک خانه ندارید. این اجمال بحث است که انشاءالله توضیحش را در جلسه بعد، عرض میکنم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»
|