ادامه بحث شرط تنجیز
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 117 تاریخ: 1401/7/27 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «ادامه بحث شرط تنجیز» بحث در این بود که فرموده بودند تعلیق موجب بطلان عقد است و تنجیز شرط صحت عقد است. گفته شد اینکه تعلیق را موجب بطلان عقد میدانند، تعلیق در چه چیزی است؟ محل نزاع فقها کجاست و در کجا تعلیق، موجب بطلان میشود و کجا موجب بطلان نیست؟ عرض کردیم که دو نظریه وجود دارد: نظریه اول بحث در جایی است که تعلیق به مُنشَأ و اثر عقد بخورد. در آنجا عرض کردیم تعبیر صاحب «جواهر» به «استحقاق الوقوع» است؛ یعنی بحث میکنیم از استحقاق الوقوع یعنی عقد و اراده طرفین، ایجاد شده حالا آیا ترتب آثار (مُنشَأ) هم میآید یا نه؟ بگوییم تعلیق در استحقاق الوقوع اگر آمد، موجب بطلان هست یا نیست؟ پس بحث را روی تعلیق در مُنشَأ بردهاند و آنجا محل بحث است؛ حالا دلیل بیاورید که موجب بطلان هست یا نیست؟ برخی، از جمله حضرت امام فرمودهاند بحثی که در مبطلیت و عدم مبطلیت تعلیق داریم، تعلیق در انشاء است. «محال بودن تعلیق در انشاء» قائلین به اینکه محط و محل بحث، تعلیق در مُنشَأ است، فرمودهاند تفکیک بین ایجاد و وجود، امکان ندارد. ایجاد با وجود، مساوق است و وجود، قابل تعلیق نیست؛ یعنی در عالم تکوین اگر چیزی را ایجاد کردید، وجود همراه آن میآید و تفکیک بین ایجاد و وجود معنا ندارد و در انشاء و امور اعتباریه و جملات خبریه نیز انشاء با مُنشأ قابل انفکاک نیست مثل اینکه کسی را اکرام کنید و بگویید «او را اکرام کردم اگر فردا جمعه باشد» در اینجا اکرام انجام شده؛ چه فردا جمعه باشد چه نباشد. گفتهاند وقتی که امری را ایجاد کردید، نمیتواند منتظر وجود خود باشد، بلکه بلافاصله به وجود میآید. ایجاب و وجود در امور اعتباری هم مانند ایجاد و وجود در امور تکوینی است و اگر عقدی را انشاء کردید، مُنشأ به دنبال آن میآید و دیگر نمیتوانید انشاء که همان ایجاد است را به امر دیگری، معلّق کنید. دلیلش هم این است که گفتهاند موجب تناقض است. شما از تعلیق در انشاء، بحث میکنید که به معنای تعلیق در ایجاد است و لازمهاش تناقض است. شما میخواهید بگویید من این اراده را انشاء کردم، ولی معلّقاً بر یک امر دیگر درحالی که ایجاد نمیتواند بر امر دیگری معلّق باشد و انشاء، تحقق کرده است و نمیتواند بر امر دیگری معلّق باشد و مُنشأ به دنبال آن میآید. پس گفتهاند تعلیق در انشاء، در امور اعتباری و تکوینی، فرق ندارد و چون سر از تناقض در میآورد، نمیتوانیم بگوییم بحث از تعلیق، تعلیق در انشاء است. «جواب امام از محال بودن تعلیق در انشاء» حضرت امام از اینجا شروع به جواب دادن میکنند و این کلام را هم از مرحوم نائینی، نقل میفرمایند. میفرمایند که شما اینجا امر تکوینی را با امر اعتباری، قیاس کردید و ما میگوییم تفکیکی بین انشاء و مُنشأ در عالم اعتبار، این هیچ اشکالی ندارد و به ید معتبِر است. معتبِر این طور اعتبار میکند و کسی که میخواهد انشاء کند، میگوید من برای زمان آمدن زید، انشاء میکنم. انشاء من هم ایجاب و هم وجوبش در مثل اوامر و اینها در آینده میآید. مگر مثالی هم برایش داریم؟ میفرمایند بله، مثل واجب مشروط، چون حضرت امام از کسانیاند که واجب مشروط را قبول دارند. ایشان میفرماید در واجب مشروط، هم ایجاب و هم وجوب بعداً میآید. اگر به شما گفت: «در موقع دلوک شمس، نماز بخوان» و الآن قبل از دلوک شمس است، الآن هم ایجاب و هم وجوب، در زمان دلوک شمس است نه اینکه ایجابش الآن باشد و واجب بعداً بیاید که مثل واجب معلّق باشد. نه، در مثل واجب مشروط، همان طور که وقتی شارع امر میکند و مثلاً میگوید «با دلوک شمس نماز بخوان» و ایجاب و وجوبش بعداً میآید، در اینجا هم همین طور است و چون امر اعتباری است، به ید معتبِر است. دلیلی که در بحث واجب مشروط فرمودند و گفتند که چگونه امکان دارد که بتوانیم امری را (ایجاب) انجام بدهیم و هم ایجاب و هم وجوب، بعداً باشد، چیست؟ گفتهاند مثل «ان جاءک زید فاکرمه» که صیغه امر است، یک بحث، اکرام است که ماده است، و یک «اکرمه» که هیأت است و با آن، انشاء میکنید؛ یعنی لفظی که میتوانید با آن، انشاء و امر بکنید، و یک معلّق علیه که «ان جاءک زید» است. مبنای ایشان این است که اگر فرمودید در «ان جاءک زید بعت»، معلّق علیه در این جمله (مجیء زید) قید هیأت یعنی «فاکرمه» است. اگر «فاکرمه» میخواهد ایجاد بشود، باید تمام شرائط و قیودش محقق گردد. اگر بخواهید اکرام بکنید، میگویید من میخواهم اکرام بکنم و به این اکرامی که به من دستور داده شده، بعث پیدا بکنم و برای ایجاد اکرام باید تمام شرائط و قیود، وجود داشته باشد تا بعث برای انجام امر مولا تحقق پیدا کند. الآن «فاکرمه» را دارم و اگر «اکرمه» بخواهد در من بعث ایجاد کند، زمانی میتواند برانگیختگی برای امتثال امر مولا داشته باشدکه همه قیود باشد اما در اینجا که هنوز زید نیامده، برانگیختگی برای من وجود دارد و من وظیفهای نسبت به این امتثال ندارم. کی بعث و برانگیختگی برای مکلف، ایجاد میشود؟ عند المجیء؛ چون گفتیم قید، قید هیأت (اکرمه) است؛ یعنی در اصل، «اکرم عند مجیء». پس تا مجیء نشده، نه «اکرم» وجود دارد و نه انشاء امری وجود دارد و نه وجوبی آمده است. پس میفرماید همان گونه که در واجب مشروط، قید را به هیأت زدیم و تا این قیود در هیأت (مثل امر) کامل نشود، وجوب امتثال نمیآید و وجوب امتثال، عند المجیء است، اینجا هم میگوییم معتبِر، اعتبار میکند که انشائی که میخواهد بکند، عند مجیء زید باشد. میخواهد بگوید «وقفت اذا جاءک زید» یا «اذا جاء رأس الشهر» یا «اذا کان یوم الجمعه» و یا «اذا یأتی یوم الجمعة» یا هر تعلیق دیگری که میخواهد انجام بدهد، انشاء عقدش را کی قرار میدهد؟ همان روز جمعه، یعنی به هیأت میخورد و معلّق علیه، قید هیأت این «وقفت» میشود و در این صورت، در آن زمان، هم ایجاب و هم وجوب، همه با هم میآید. یا در مثل اینجا ما نحن فیه، هم انشاء وقفیت و هم حقّ تصرف موقوفٌ علیهم، همان زمان تحقق معلّق علیه میآید. پس اینکه فرمودید در امور اعتباری، امکان ندارد، میگوییم چرا، در امور اعتباری، امکان دارد چون به ید معتبِر است و تنظیرش هم به باب واجب مشروط میشود و میگوییم این قیود، قیود هیأت است نه قید ماده. وقتی قید ماده باشد، حرف مرحوم نائینی درست است؛ یعنی «اکرمه» الآن ایجاد شده است و بعث، شکل گرفته اما نمیتواند انجام بدهد؛ چون هنوز معلّق علیه آن نیامده و در این صورت، تناقض پیش میآید؛ چون ایجاد بعث و برانگیختگی کردهاید اما این آقا نمیتواند انجام بدهد اگر قید ماده (اکرام) باشد، اما اگر قید هیأت باشد، این اشکال پیش نمیآید. پس جواب اول ایشان این است که شما قیاس کردید درحالی که قیاس امور تکوینی و امور اعتباری، مع الفارق است. «امکان تعلیق انشاء در امور اعتباری» جواب دومی که ایشان میدهند، پاسخ به اشکال تناقض مرحوم نائینی است که فرمود موجب تناقض میشود. ایشان میفرماید بله، تناقض در زمانی پیش میآید که انشاء و ایجاد را فعلی بگیریم و در مقابلش عدم فعلی بشود؛ یعنی الآن دیگر نیست. این نیست و الآن بود شد. اگر این بود را بود فعلی بگیریم، میگویید وقفیت را انشاء میکنیم و با ایجاد وقفیت، نمیتواند معلّق به چیزی باشد. ایشان میفرماید وقتی که وقفیت یا بیعی ایجاد شد، این انشاء اراده و تملیک نمیتواند معلّق به چیزی باشد. وقتی که اراده انجام شد و کسی اراده کرد کاری را انجام بدهد، نمیتواند معلّق به امری باشد. این در صورتی است که بگوییم الآن این انشاء اراده، فعلی بوده، ولی ما که گفتیم مثل واجب مشروط و مربوط به بعد است، بحث تناقض پیش نمیآید. پس اینکه شما اشکال تناقض را مطرح کردید، در زمانی رخ میدهد که ایجاد را ایجاد فعلی معنا کنید اما ما ایجاد فعلی، معنا نمیکنیم و آن را به آینده میبریم. مرحوم امام میخواهند به مرحوم نائینی بفرمایند که شما خلط کردید بین اینکه وقتی میگویید «بعت» یا «وقفت»، یک سری آوا به وسیله آن، ایجاد میشود چون کلمات، یک سری آواست. پس در عالم تکوین، تلفظ به این الفاظ، انجام شده و وقتی گفتم «وقفت»، آوا ایجاد شد و نمیتوانم بگویم «وقفت» را گفتهام اما معلّق بر امری دیگر باشد. معلّق بودن، معنا ندارد و شنیدن صدا و آوای کلمه «وقفت» نمیتواند معلّق بر چیزی باشد، اما این اراده و قصد میتواند معلّق برای آینده باشد. معتبِر و قاصد میتواند بگوید من این لفظ را به کار میبرم و مرادم این است که در آینده انجام شود و این به دست معتبِر است. حضرت امام(س) میخواهد بفرماید مرحوم نائینی در اینجا دچار اشتباه شدهاند و ادعا کردهاند که اینجا موجب تناقض میشود یا امور اعتباری را با امور تکوینی، قیاس کردهاند. ایشان میفرماید فرمایش ایشان درست است اما در جایی ناشدنی است که مثل امور تکوینی باشد و ایجادش نتواند معلّق بر چیزی باشد. آوایی که من میگویم «وقفت»، الآن ایجاد میشود و کسی نمیتواند آن را معلّق کند، اما قصد را میتواند معلّق کند و بگوید در «وقفت» که گفتم، انشائش - که اراده هم باشد مثلاً تملیک یا وقف یا اجاره- در آینده باشد. از این میتوانم اراده بکنم اما نمیتوانم «وقفت» را بگویم و خود این آوا را معلّق بر چیزی بکنیم. حضرت امام میفرماید گفتن این جملات و گفتن الفاظ، قابل تعلیق نیست؛ اما قصد، قابلیت تعلیق دارد. پس شاید مرحوم نائینی این خلط را انجام داده که دیده وقتی شما میگویید «وقفت»، یعنی ایجاد کردید. میگوییم بله، این آوا ایجاد شد اما قصد، چه؟ ممکن است بگویید دال و مدلول است؛ چون وقتی «وقفت» را میگویید، دالّ است و بر مدلولش (انشاء) دلالت میکند. میگوییم نه، اگر این آقا گفت من این لفظ را میگویم اما قصدم برای آینده است، چه اشکالی دارد؟ میگوید من این لفظ را الآن با «وقفت» یا «فاکرمه» تلفظ میکنم اما برای آینده. وقتی آوای «وقفت» ایجاد شد، قابل تعلیق نیست و نمیشود گفت لفظ «وقفت» میتواند معلّق باشد. مسلماً نمیتواند معلّق باشد؛ چون آوای «وقفت» را بر زبان، جاری کردم، اما قصدی که در پشت «وقفت» یا «اکرمه» است، قابلیت تعلیق دارد. حضرت امام(س) بالصراحه میفرمایند: «فالتحقیق عدم اعتبار التنجیز فی المعاملات مطلقاً» و مطلقا را هم توضیح میدهند و میفرمایند: «سواءٌ کانت معلّقة علی معلومٍ فی الحال» که در «تحریر» داشتیم که اگر معلوم باشد و حتی شخص هم نداند، موجب بطلان نیست] أو الاستقبال [که گفتیم استقبال نمیشود و «علی الاحوط» داشت] أو مجهول کذلک»[1] اصلاً چه در حالش چه در استقبالش مجهول باشد(که میشود شرط)؛ چه وصف باشد که قابل تحقق در الآن یا آینده است، ایشان میفرماید مطلقا تنجیز شرط نیست. ایشان میفرماید تناقضی که مرحوم نائینی فرموده مال جایی است که ایجاد، بالفعل به وجود بیاید اما ما قائل به این نبودیم و گفتیم در آینده به وجود میآید. تا اینجا جواب مرحوم نائینی را دادند که فرموده بود اصلاً تعلیق در انشاء نمیشود. از اینجا به بعد میخواهند پا را یک پله، بالاتر بگذارند و بگویند اصلاً تعلیق در مُنشَأ، امکان ندارد و باطل است. مرحوم نائینی میفرمود ما در تعلیق در انشاء نمیتوانیم بحث بکنیم؛ چون بالبداهه، باطل است و ایشان میخواهد برعکس بفرماید که اگر به سراغ تعلیق در مُنشَأ رفتید، اصلاً باطل است و بحثی در آنجا نیست بلکه بحث در تعلیق در انشاء است. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. کتاب البیع 1: 352.
|