داشتن زمینه اجرا، ملاک پذیرش اجتماعی و جهانی احکام اسلام
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 106 تاریخ: 1401/7/11 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین عرض شد که اساس حوزههای علمیه، بر فقه و فقاهت، اجتهاد و استنباط احکام شرعیه از منابع الهی است که از آنها به «کتاب و سنت» تعبیر میشود و «عقل» که آن هم موهبتی الهی است؛ و چون این احکام مستند به وحی است، به اعتقاد ما برترین و عالیترین احکام در دست بشر به شمار میرود؛ لذا دارای ملاکات قانونگذاری و زمینه اجرا است، پس وجود این ملاکات باید در استنباط ما لحاظ گردد و زمینه اجرای آن هم وجود داشته باشد. در آیه «نجوی» -که بلاشک، یک حکم الهی و بدون واسط بود که از طریق وحی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده بود- میبینیم که وقتی مردم به آن عمل نمیکنند، حکم نسخ میشود و تنها حکم قطعیای که در قرآن، نسخ شده، همین حکم آیه نجوا است. پس اگر مدعی هستیم که برترین و بهترین احکام را داریم، باید صد در صد این ملاکات در آنها در نظر گرفته شده باشد؛ چون این احکام از معدن عقل و اندیشه، صادر گردیده است. «داشتن زمینه اجرا، ملاک پذیرش اجتماعی و جهانی احکام اسلام» در این زمینه باید توجه داشت که اگر این ملاکات را در استنباطاتمان در نظر بگیریم، خواه ناخواه، این استنباطات مورد توجه جوامع حقوقی قرار خواهد گرفت بدون آنکه نیاز به تقدسگرایی داشته باشیم. تقدس این احکام برای ما از نظر اسلام و تشیع، یک امر است اما از این حیث که باید به عنوان یک نظام فقهی، مد نظر باشد، اگر این ملاکات در استنباطات ما رعایت بشود، مسلّماً بدون نیاز به تقدسگرایی- چون آنها اعتقادی به این تقدس ندارند- ، در مجامع حقوقی پذیرفته میشود و آنجاست که ما ترویج فقه امام صادق(علیه السلام) کردهایم. البته باید در نظر داشت چنانکه علامه طباطبایی (قدس سره) به آن اشاره کردند؛ این احکام در جوامعی که از مسیر فطرت، خارج نشده باشند، مورد پذیرش واقع میشود. مهمترین کارکرد حوزههای علمیه پاسخگویی به مسائل فقهی فردی، اجتماعی، عبادی و معاملات است و شاید یکی از عواملی که احساس دوری بین حوزههای علمیه و مردم را متبادر میکند، عدم کارآیی این کارکرد در اقناع جامعه و پاسخگویی به سؤالات موجود باشد و بازگشت به این کارکرد و جبران این نقیصه هم فقط با شعار و بهصرف انتساب فقهمان به امام صادق و اهلبیت(علیهم السلام) و حجت و حکم الهی دانستن استنباطات میسرنمیشود؛ بلکه نیاز امروزه ما این است که نگاه ما به فقه و تصویر ذهنی ما از فقه و استنباطات، تغییر پیدا بکند و براساس آنچه فقهای ما در گذشته فرمودهاند، عمل شود؛ چون آن بزرگواران در موضوعات مختلف، به نکاتی اشاره کردهاند که قابلیت دارد در سراسر فقه، مورد استفاده قرار بگیرد، اما به نظر میرسد که این نکات، مغفول واقع شده و در دهههای اخیر، بر آنچه گفته شده، جمود صورت گرفته. و با تداوم این وضعیت، شکاف و دوری بین مردم وحوزههای علمیه، مرتباً ادامه پیدا میکند و وسیعتر میشود. «راهکار کرامت، انصاف، عدالت و سهولت محور ساختن فقه» باید تصویر ذهنی ما از فقه، تصحیح گردد و بپذیریم که -چنانکه آیه شریفه Pفَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهاO[1] میفرماید- دین، یک دین فطری است و احکام اسلام هم برپایه فطرت سلیم، شکل گرفته، این نگاه باید در استنباط ما هم لحاظ بشود و در این صورت، مسلماً پذیرش اجتماعی پیدا میکند و در مجامع حقوقی نیز مقبول واقع میشود. مضافاً به این، تصور ما از فقه باید یک تصور انسانمحور باشد نه تکلیفمحور؛ یعنی احکامی که اسلام دارد و ما استنباط میکنیم و اگر ائمه معصومین و پیامبر(علیهم السلام) حضور میداشتند، سؤال میگردید و جواب داده میشد و برای ما حجت بود، باید فطرت پذیر و انسانی و در خدمت تعالی فطری نوع انسان باشد. امروزه نگاه و بینش فقیه نسبت به کلیت دین مسلماً در استنباط او تأثیر دارد و نگاههای متفاوت، احکام متفاوت به دست میدهد. بارها گفتهایم مرحوم شهید مطهری میفرماید «فقه فقیه دهاتی، بوی دهات، و فقه فقیه شهری بوی شهر میدهد» و این مسألهای قابل انکار نیست؛ چون استنباط به معنای فهم از یک کلام است که به اندیشه و تفکر و فرهنگی اجتماعی محیط رشد فقیه، بسته است و رابطه مستقیم با استنباط او دارد. اگر تصویر ذهنی فقیهی از احکام اسلام، انسانمحوری باشد و آنها را براساس فطرت بداند و قاعدههای «کرامت»، «انصاف»، «عدالت» (که در قرآن مطرح شده) یا قاعده «سهولت» - که در کلام نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده- ملاک در استنباط قرار بدهد، مسلمان استنباطاتش با استنباطاتی که امروزه، وجود دارد، فرق خواهد کرد و کاربردیتر خواهد شد. توجه به این نکته، لازم است که فطری بودن، در خود دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم وجود دارد و آنچه موجب گرد آمدن مردم در آن زمان، پیرامون ایشان شد، اخلاق آن حضرت بود که خداوند در این باره میفرماید Pفَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَO.[2] اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از آسمان، وحی دریافت میکند، سبب جمع شدن جمعیت به گرد ایشان نشد. اگر آن حضرت رفتاری خشونتبار و خارج از عرف و اخلاق جامعه آن روز داشت و کرامت انسانها را رعایت نمیکرد، کسی به ایشان گرایش پیدا میکرد؟ این متن آیه قرآن است که نمیفرماید چون من پیامبر را فرستادم، شما موظفید که از او اطاعت کنید؛ چون فرستادن، اتصال را درست میکند اما نرمخویی آن حضرت است که سبب جذب مردم میشود. به نظر میرسد حتی در بحث احکام هم قاعده «لیّن و آرامش بخش بودن» رعایت شده؛ یعنی احکامی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میآمد، حالت آرامش برای جامعه داشت و مردم بهصرف اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی را میگفت، آن را انجام نمیدادند، لذا در آیه نجوا با اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن فرموده بود، مردم به آن عمل نکردند. بنابر این، احساس میشود که آیه «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ ...» منحصر به رفتار عملی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست بلکه احکامی هم که میآورده، جامع بوده و شامل اخلاق، رفتار اجتماعی و ملاکات قانونگذاری میشود و قانونگذاری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چون از منبع وحی و براساس فطرت است، مسلماً به گونهای بوده که این احکام برای جامعه آن روز، آرامش میآورده. حتی در بحث حدود (که هرچند آن را خشن میدانند، ولی این توصیف برای گذاشتن بار منفی بر آن است، درحالی که مجازات را خشن نامیدن غلط است) اگر در همان زمان اجرا میشد، در جامعهای، اجرا میگردید که چندهمسری و داشتن کنیز در آن، رواج داشت و ازدواج دارای یک فرهنگ سهل و آسان در میان عرب بود و امروزه هم با کمی تلطیف، همان فرهنگ سهل در میانشان جریان دارد. اگر کسی بخواهد در جامعهای با این سهولت فرهنگی، به حقوق دیگران تجاوز بکند و مرتکب زنا بشود، مجازاتی که برایش تعیین میشود، مورد پذیرش است؛ یعنی مقرر داشتن مجازات برای قانونشکنی، آن هم، چنین مجازاتی، مقبول جامعه واقع شده بود. بنابر این، آیه «لین بودن» فقط در بحث رفتار، مطرح نیست بلکه مسلماً در قانونگذاری نیز همین گونه بود که مردم را جذب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میکرد و اگر ملاکات قانونگذاری و ابتنای قانون اسلام بر فطرت را در نگاه استنباطیمان دخیل قرار بدهیم، مسلّماً مورد پذیرش واقع میشود، بدون آنکه بخواهیم تقدسگرایی کنیم. امروز بحث تقدس، مانع پاسخگویی ما شده؛ لذا وقتی استنباطی میکنیم، اگر سؤال و اشکالی در حاشیه آن مطرح بشود، به جای پاسخ منطقی، آن را به دین نسبت میدهیم و میگوییم روایت وارد شده یا از آیه قرآن استنباط شده و ما دخیل نبودهایم. اگر تقدسگرایی بخواهد مانع پاسخگویی باشد، در اصل، ضربه زدن به فقه امام صادق(علیه السلام) است نه ترویج فقه ائمه اطهار(علیهم السلام). «امام حسین و تصریح به ضمان در شب عاشورا» ملاکات قانونگذاری که مطرح کردیم، هم در قرآن و هم در کلام اهلبیت(علیهم السلام) و رفتار و سنتشان وجود دارد. بارها عرض کردهام که آیه Pو لاتزر وازرةٌ وزر اخریO[3] نشاندهنده این است که هرکس جرم را مرتکب شد، باید مجازاتش را هم خودش بکشد و در مورد دیه، به آن، تمسک میکنیم. بحث این که هر کسی ضامن عملش هست، آن ضمانت هم از ناحیه انتساب فعل بر شخصی بار میشود و چنین نیست که فعل مجرمانه را شخص دیگری انجام بدهد اما ضمانتش بر عهده دیگران بیاید. در قضیه عاشورا میبینید که حضرت امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا میفرماید اگر کسی دینی دارد، آن را ادا کند یا کسی را وکیل یا وصی برای پرداخت آن قرار بدهد، و این طور نیست که بفرماید چون همراه من هستید، ضمانتتان از بین میرود بلکه حتی من با مقامی که در روز قیامت پیدا خواهم کرد، نمیتوانم ضمانت را از دوش شما بر دارم بلکه دین باید پرداخت بشود و جهاد در رکاب امام معصوم(علیه السلام) و تصمیم همراهی با امام در آن شرائط سخت هم نمیتواند رافع ضمانت باشد. در بحث رعایت حقوق انسانها نیز روایت معروف میگوید شخصی به محل سجده، فوت کرد و امام صادق(علیه السلام) فرمود: این کار را نکن؛ این کار را نکن؛ چون ممکن است از گرد و غباری که بلند میشود، دیگری آزار ببیند و لازم نیست آن دیگری حتما مسلمان باشد، بلکه ملاک، آزار دیدن دیگران است. «جواز وقف بر کافر از جهت رعایت کرامت انسانی» در وقف گفتهاند اشکالی ندارد که مسلمان بر غیرمسلمان (که کافر را هم غیرمسلمان میدانند) وقف بکند. با توجه به اینکه کافر خدایی را عبادت نمیکند، بلکه به کلیسا میرود و ترویج کلیسا و کنیسه میکند و شارب الخمر است، اگر ما باشیم و این نگاه بسته، میگوییم که اگر چیزی وقف کافر بکنم و مثلاً مغازهای را وقف کنم که پولش را به فقرای کفار داده بشود، او با آن پول، مشروب میخورد و سبب ترویج صلیب عقاید خلاف میگردد، پس جایز نیست من به عنوان یک مسلمان هزینه زندگی چنین کافری را بدهم. ظاهراً اولین بار، شهید، و بعد در «ریاض» هم فرموده که وقف، از باب بِرّ و کار خیر بر غیرمسلمانان از این جهت که عباد خداوند هستند و به جهت قاعده کرامت جایز است. در سال گذشته، عرض کردم که گفتهاند از باب «لقد کرمنا» که خدا کل بنی آدم را تکریم کرده، انسان مسلمان میتواند برای غیرمسلمان، وقف بکند و بالاتر از این -که ظاهرا در «مجمع البیان» آمده و دیگران هم اشکال کردهاند- این است که مسلمان میتواند بر کافر حربی هم وقف بکند. البته قول به عدم جواز این کار هم وجود دارد. صاحب «جامع المدارک» بحث مفصلی در اینجا دارد که میتوانید مراجعه کنید. ایشان میفرماید ما میتوانیم بر شخص حربی که الآن در حال حرب با ما نیست، وقف کنیم. برخی دیگر اشکال کردهاند اما صاحب «مجمع البیان» میفرماید چه اقربا باشند چه غیراقربا، در حالت غیر حرب میتوان از ناحیه وقف، به آنها کمک کرد (البته به اشکالاتی که از باب تملیک، به این نظر، وارد کردهاند، کار نداریم). فقهای ما در بحث وقف، بلا خلافٍ گفتهاند مسلمان میتواند بر غیرمسلمان، وقف بکند و به شبهاتی که به ذهن ما میرسد نیز پاسخ دادهاند. ما میخواهیم بگوییم احکام اسلام بر فطرت سلیم، بنا شده و هر جا استنباط ما مخالف این است، باید بر گردیم و در استنباطمان بازخوانی کنیم نه اینکه به آن، تقدس بدهیم و جلوی پاسخگویی خودمان را هم بگیریم و بگوییم که این است و جز این نیست. اگر بخواهید یک فقه مدرسهای ارائه بدهید و مواد خام را در داخل این دستگاه بریزید، استنباط شما یک قانون خشک خواهد شد. مثلاً دختربچهای را میآورند و بزرگ میکنند. این دختربچه، ربطی به مرد خانواده ندارد. آیا شما به عنوان یک فقیه میتوانید به جواز ازدواج این مرد با این دختر، فتوا بدهید؟ طبق این جوابهایی که داده شده، هیچیک از آقایان اجازه ندادهاند بلکه آن را مبتنی بر اخلاق و مذاق فقه کردهاند. اگر بخواهید تکلیفمحور باشید، در اینجا فقط مادر، خواهر و مانند آن بر مرد، حرامند و این دختربچه نیز جزء این گروهها نیست. در استنباط باید انسان بما هو انسان را در نظر بگیرید، علائق، غرائض، جنبههای روحی، همه اینها را باید در استنباط، در نظر بگیرید. ما میگوییم احکام و قوانینی که برای جامعه وضع شده و آمده، همه دارای ملاکات قانونگذاریاند و بر اساس ملاکات فطری وضع شده. ما میگوییم در لوح محفوظ، احکام با توجه به فطرت سلیم، وضع شده، اما الآن دسترسی به لوح محفوظ نداریم و میخواهیم استنباط بکنیم، نیاز داریم راههایی برگزینیک که ما را به حکم موجود در لوح محفوظ رهنمون کند. اگر تصور ذهنی ما این شد که خداوند حکیم در لوح محفوظ، قانونی برای انسان وضع کرده که تمام شؤون او در آن حفظ شود، این تصور به استنباط ما جهت میدهد. ما میگوییم اگر ملاکات دیگری که درونفقهیاند و مغفول واقع شدهاند، در استنباط دخیل بدانید، استنباطات شما متفاوت از استنباطات امروزه میشود. این جان کلام است و انشاءالله مصادیق را بیان میکنیم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. یونس(10): 105. [2]. آل عمران(3): 159. [3]. انعام(6): 164.
|