Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: پذیرش یا عدم پذیرشِ قصد قربت کافر و تعریف ایمان از منظر شهید مطهری
پذیرش یا عدم پذیرشِ قصد قربت کافر و تعریف ایمان از منظر شهید مطهری
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 51
تاریخ: 1400/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«پذیرش یا عدم پذیرشِ قصد قربت کافر و تعریف ایمان از منظر شهید مطهری»

بحث در شرطیّت قصد قربت بود. عرض کردیم که قصد قربت در صحّت وقف شرط نیست؛ هر چند که مسلّماً برای رسیدن به ثواب اکمل دخالت دارد، اما موضوع بحث ما در ارتباط با صحّت و عدم صحّت عقد یا ایقاع وقف است. روایاتی هم که در اوقاف ائمه(علیهم السّلام) وارد شده بود و عبارت «ابتغاءَ وجه الله»[1] داشت، در آنها نیز همان طور که مثل صاحب «حدائق» فرموده بودند، برای بردن ثواب اکمل است نه به عنوان شرطیّت.[2] همچنین گفته شد که حتی می توان گفت ترتّب ثواب هم متوقّف بر قصد قربت نیست، بلکه ثواب بر هر فعل حَسنی که عند العقلا مدح می شود، مترتّب می گردد. این چیزی است که صاحب «ملحقات عروه»[3] فرموده اند و ما نیز استشهاداتی از کلام فقها آوردیم مبنی بر این که کافر به معنای «غیرملحد» ـ که هم اهل ذمّه را شامل بشود و هم غیرملحدِ غیر ذمّی را ـ می تواند قصد قربت بکند[4] و بنابر تعبیر برخی از فقها تقرّب نیز حاصل می شود؛ چراکه این به اعتقاد خودشان است و اعتقادی که به خدا و پیغمبر مورد قبول خودشان دارند، موجب تقرّب می گردد.[5]

در اینجا مختصراً بحث آیات قرآن را مطرح می کنیم تا هم چگونگی شمول ثواب و (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون)[6] را که در سه آیه قرآن وارد شده را بررسی کنیم و هم نحوه تعلّق ثواب و اجر بر فعل و عملی را بیان کنیم. همچنین به این نکته توجه کنیم که آیا ایمانی که در کتب فقهی  ما به شیعه دوازده  امامی تعبیر می شود ملاک انحصاری در قبول عمل است؛ یعنی اگر فاعلِ عمل خیر شیعه دوازده  امامی نباشد، عمل آنان پذیرفته نمی شود و به بهشت نمی روند؟ شهید مطهری(اعلی الله مقامه) در «عدل الهی» مفصلاً بحث کرده اند.[7]

«بررسی آیات مربوط به چگونگی ترتّب اجر و ثواب بر فاعلِ کار خیر»

ما چند مورد از آیات را بررسی می کنیم که بیان می کنند اجر و ثواب چگونه بر عملی مترتّب می شود.

ـ آیه اول: (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون).[8]

این آیه یک بحث اعتقادی بسیار خوب هم دارد که می توان برای مطالعه از تفسیر «المیزان» و سایر تفاسیر موجود بهره  گرفت.

در این آیه آمده است که تمام نعمت های الهی به دست خداوند است؛ بدین معنا که باید تقوای اجتماعی حاصل بشود و از طرف دیگر روایت «أبى‏ الله‏ أن‏ يجري‏ الأشياء إلا بالأسباب»[9] هست که آنها سر جای خودش است و این امور نیز در نزول برکات دخالت دارند. آنچه به بحث ما مربوط است، عبارت تفسیر «المیزان» در ذیل آیه (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا) است که مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: «دلالةٌ على أنّ افتتاح أبواب البركات مسبّبٌ [این برکات به چه سبب است؟] لإیمان أهل القری جمیعاً و تقواهم».[10] قبلاً هم معنا کردیم که «تقوا» به معنای پرهیز از گناه و هر آنچه که شخص آن را گناه می داند است. تمام عرایض ما مربوط به قاصر است که اطلاعی از دین حق و اسلامِ به معنای خاص و پیامبر خاتم ندارد و همان طور که در «مسالک» خواندیم، خلافِ این اعتقاد خود را خلاف می داند؛ لذا به دنبال آن نمی رود.

ممکن است کسی بگوید با توجه به وسایل ارتباط جمعی امروزی حجّت بر او تمام است و می تواند پی گیری کند و دین را حق بشناسد و به آن ملتزم بشود. عرض ما این است که شخص اصلاً چنین فکری ندارد، تصوّر کنید شخصی را که ماشین و راننده خوبی دارد و روزانه می خواهد از قم به تهران سفر کند. این شخص وقتی که صبح از آستانه درب خانه سوار ماشینش می شود تا به محلّ کارش در تهران برود، اصلاً فکر سوار شدن به اتوبوس و ساعات حرکت و چگونگی طیّ مسیر توسط اتوبوس به ذهنش خطور نمی کند. در فرض ما هم شخص خودش را مُحِق می داند؛ یعنی فقط به آنچه که اعتقاد دارد، عمل می کند و غیر از آن به ذهنش خطور نمی کند و در آن شک ندارد که بخواهد در مورد آن تحقیق کند. به عبارت دیگر، در راستای اعتقاد خودش و آنچه که دستور الهی می داند، حرکت می کند و واجبات را انجام و ترک محرّمات الهی می کند. این همان تقواست. ایمان هم یعنی به آنچه از طرف خداست، مؤمن باشد. پس قاصر مد نظر ما هم ایمان دارد و هم تقوا. بنابر این برای نزول برکاتی که به دست خداوند است دو قید (آمَنُوا وَ اتَّقَوْا) ذکر شده است.

ـ آیه دوم: (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون).[11]

صاحب «المیزان» می فرماید منظور از (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا) کسانی اند که اسلام آورده اند و تکرار «من آمن بالله» در (وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ) به این جهت است که می خواهد بفرماید تسمیه به این اسامی فضیلتی ندارد، بلکه فضیلت در (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ) است؛ زیرا اجر را به دنبال ایمان به خدا و روز قیامت و عمل صالح آورده است. پس این اجر، مترتّب بر ایمان به خداوند و عمل صالح است و صرف تسمیه ـ که نکته این آیه است ـ سودی نمی بخشد؛ یعنی این که می گویید به پیامبر ایمان آوردیم یا یهود و نصارا به صرف این که بگویند ایمان آوردیم، فایده ای ندارد و باید حقیقت ایمان را رعایت بکنید که مجموع آنها (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً) می شود. تقوا را هم در آیه پیشین ذکر کردیم.

صاحب «المیزان» می فرماید: «تكرار الإيمان ثانياً و هو الاتصاف بحقيقته [که دوباره «من آمن بالله» فرمود] كما يعطيه السياق يفيد أن المراد بالذين آمنوا في صدر الآية هم المتّصفون بالإيمان ظاهراً المتّسمون بهذا الاسم [مراد از همه «ان الذین آمنوا و الذین هادوا» کسانی هستند کهاسم شان مسلمان، مسیحی یا یهودی است.] «فيكون محصّل المعنى أنّ الأسماء و التسمّي بها مثل المؤمنين و اليهود و النصارى و الصابئين لا يوجب عند الله تعالى أجراً [حالا مجموع «ان الذین آمنوا» و «من آمن بالله» به صرف گفتن این که من مسلمانم، اجری ندارد همان گونه که یهود و نصارا که همین را می گفتند] و لا أمناً من العذاب [صرف ادعای ایمان باعث نجات و ایمنی از عذاب نمی شود] كقولهم: (لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ).[12] [در ادامه می فرماید اینها جز یک سری آرزو چیز دیگری نیست. سپس می فرماید یهود و نصارا گمان می کردند به صرف تسمیه اهل بهشت هستند، در حالی که صرف تسمیه سودی نمی بخشد. خطاب به آنها می گوید شما قبلاً نیز چنین سخنی گفته اید و این جز آرزو و خیال چیزی نیست]

و إنّما ملاك الأمر و سبب الكرامة و السعادة حقيقة الإيمان بالله و اليوم الآخر و العمل الصالح [این سه مورد ـ حقیقت ایمان به خدا، روز قیامت و عمل صالح ـ است که باعث نتیجه «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِم» می شود. سپس می فرماید:] و لذلك لم يقل: من آمن منهم بإرجاع الضمير إلى الموصول [باشد که] اللازم في الصّلة لئلا يكون تقريراً للفائدة في التسمّي على ما يعطيه النظم [ضمیر را طوری بیان نکنید که بخواهد نتیجه بدهد صرف تسمّی مفید است. نفرمود «من آمن منهم» بلکه فرمود «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ...»و هذا ممّا تکرّّرت فيه آيات القرآن أنّ السعادة و الكرامة تدور مدار العبودية [اینجا مدار، عبودیت است و این شخص واقعاً خدا را عبادت می کند، آیا چون مسلمان اسمی نیست و مثلاً دین خاتم را نمی شناسد، عبودیت در حقّ او صدق نمی کند؟

فلا اسم من هذه الأسماء ينفع لمتسميّه شيئاً [پس صرف اسم برای متسمّین اثری ندارد] و لا وصف من أوصاف الكمال يبقى لصاحبه و ينجيه إلا مع لزوم العبودية [همه اینها بر مدار عبودیت است] الأنبياء و مَن دونهم فيه سواءٌ [همه یکی اند] فقد قال تعالى في أنبيائه بعد ما وصفَهم بكلِّ وصفٍ جميل (وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ)[13] [در اینجا حبط عمل برای پیامبران را در شرک قرار داده است. این شرک چیست که موجب حبط عمل، حتی برای پیامبران می شود؟ این که پیامبر است و حق را می داند و بعداً مشرک می شود؛ یعنی حق را می داند و روی آن پا می گذارد و در حقّ چنین کسی مسلّماً عبودیت معنا پیدا نمی کند؛ چون عبودیت یعنی تابعیت امر الهی، در حالی که این امر الهی را می داند و با آن مخالفت می کند. ایشان می فرماید این آیه در وصف پیامبران و حبط اعمال شان به واسطه شرک است «وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» و شرک چیزی است که شخص در عین علم، آن را نادیده می گیرد] ... إلى غير ذلك من الآيات الناصة على أن الكرامة بالحقيقة دون الظاهر».[14] پس کرامت و پاداش به حقیقت است نه به ظاهر و اسم.  

ـ آیه سوم: (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلا ... وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقيراً).[15]

علامه می فرماید: «فشرطَ في المجازاة بالجنة [آنچه در مقابلش جنت قرار بگیرد، به چیست؟] أن يكون الآتي بالعمل الصالح مؤمناً [به این که ایمان داشته باشد] إذ الجزاءُ الحسن إنما هو بإزاء العمل الصالح [در مقابل عمل صالح، جزاء حسن قرار دارد و اینها باید همراه با ایمان و عمل صالح باشد که در آیات دیگر هم داشتیم] و لا عَمَلَ للكافر [اینجا نیز ایشان آیه را تکرار می کند که] قال تعالی: (وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ)[16]».[17]  عرض کردیم این شرکی است که همراه با علم باشد و کافری است که ستر عن الحق می کند.

می خواهیم عرض بکنیم که کافر یا مشرکی که طبق برخی تفاسیر یکی هستند، زمانی عمل شان حبط می شود که همراه با علم باشد، اما اگر اصلاً علم ندارند و آنچه را که می پرستند خدا می دانند و عمل شان را طبق رضای او انجام می دهند، مستحقّ اجر و ثواب اند.

«بررسی چند آیه در تفسیر ایمان»

آیه اول: (وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).[18]

صاحب تفسیر «المیزان» می فرماید: «و إسلام الوجه إلى الله تسليمُه له [تسلیم خداوندی است که می شناسد] و هو إقبال الإنسان بكلّيته عليه بالعبادة و إعراضه عمّن سواه [خدایی را که می شناسد عبادت می کند و غیرخدا را هم قبول ندارد. اسلام و ایمان در (وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ) به معنای تسلیم حق بودن و غیر از خدا را نپرستیدن است] و الإحسان [احسان چیست؟] الإتيان بالأعمال الصّالحة عن إيقانٍ بالآخرة [انجام اعمال صالح که از باور به آخرت نشأت می گیرد] كما فسّره به في أوّل السّورة (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ)[19]».[20] پس ایمان به آخرت، عمل صالح و تقوا از اموری است که موجب «اجر غیر ممنون» و نیز اجری که از طرف خدا قرار داده شد می شود.

آیه دوم: (بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون).[21]

صاحب تفسیر «المیزان» ذیل این آیه می فرماید: «هذه كرّةٌ ثالثةٌ عليهم في بيان أن السعادة لا تدور مدار الاسم و لا كرامة لأحدٍ على الله إلا بحقيقة الإيمان و العبودية [در آیه مربوط به سوره اعراف نیز همین معنا را مفصل خواندیم.] و یستفاد من تطبيق الآيات تفسيرُ الإيمان بإسلام الوجه إلى الله و تفسير الإحسان بالعمل الصالح».[22] پس ایمان، همان اسلام است و اسلام هم یعنی شخص خدا را بپرستد و غیر او را نپرستد، و بر اساس آن عمل صالح نیز انجام بدهد.

یکی از دوستان فرمودند در ذیل آیه (أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ في‏ ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ)[23] به صراحت از کار کسانی که غیر دین خالص را انتخاب کرده  و می گویند ما با آنچه که خود اعتقاد داریم تقرّب پیدا می کنیم، نهی می کند و می فرماید (إنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ) در روز قیامت میان کسانی که چنین گفتاری دارند، حکم می کند و این نشان می دهد که اگر کسی غیر دین خالص را قبول داشته باشد، اعمالش پذیرفته نیست.

ما آنجا عرض کردیم که یقیناً این آیه مربوط به جایی است که حجت بر آنان تمام شده است و به آنان گفته می شود که این گونه بندگی نکنید و خداوندی که باید بپرستید، خدایی نیست که برای خودتان تصوّر می کنید. این آیه در مقام محاجّه است. پیامبر خدا می گوید این خدا را با این اصاف باید بپرستید، ولی آنان می گویند ما با همین خدایی که اعتقاد داریم تقرّب پیدا می کنیم. پس حجت بر آنان تمام است نه کسی که اصلاً خلافش را احتمال نمی دهد.

صاحب تفسیر «المیزان» ذیل این آیه بحث خوبی دارد و می فرماید: «تقدّمَ أنّ الوثنيّة[24] يرون أن الله سبحانه أجلّ من أن يحيط به الإدراك الإنساني من عقلٍ أو وهمٍ أو حسٍّ فيتنزه تعالى عن أن يقع عليه توجّهٌ عباديٌّ منّا [ایشان این بحث بسیار خوب را در ذیل این آیه آورده و وثنیّت را توضیح داده اند. بعد در ادامه می فرماید:]الكَفّار كثير الكفران لنعم الله أو كثير الستر للحق [کَفّار کسانی که بسیار کفر می کنند و حق را می پوشانند. آیا قاصران  هم چنین اوصافی دارند و نِعم خدا را کفران می کنند یا حق را می پوشانند؟ نه، اعتقادشان به این است. پس این که می فرماید (إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ) کفّار کسانی اند که نِعم الهی را کفران می کنند یا ستر حق دارند] و في الجملة إشعارٌ بل دلالةٌ على أن الحكم يوم القيامة على المشركين [چون مشرکین علم دارند با آنان محاجّه شده است که خدایی که شما می پرستید، خدای مورد نظر پیامبران یا پیامبر خاتم نیست] لا لهم و أنّهم مسيرون إلى العذاب، و المراد بالهداية الإيصال إلى حسن العاقبة».[25]

بنابر این اگر عمل صالح، ایمان به آخرت و تقوا وجود داشته باشد، هر عملی مورد قبول پروردگار و مستوجب ثواب و اجر غیر ممنون است و آنچه که موجب حبط اعمال می شود، شرک و کفر ورزیدن عالمانه به خدا است.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»


[1]. وسائل الشیعه 19: 199، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب 10، الحدیث3 و 202، الحدیث4.

[2]. حدائق الناضره 22: 154.

[3]. تکملة العروة الوثقی 1: 186.

[4]. القواعد الفقهیّه 4: 24.

[5]. ریاض المسائل 10: 134.

[6]. فصلت (41): 8 و انشقاق (84): 25 (إِلّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ) و تین (95): 6 (إِلّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ).

[7]. مجموعه آثار 1: 293 و 322 و 439  فقه و زندگی 16(حرمت غیبت انسان): 100 ـ 98.

[8]. اعراف (7): 96.

[9]. بصائر الدرجات 1: 6 و کافی 1: 183، الحدیث 7.

[10]. المیزان فی تفسیر القرآن 8: 201.

[11]. بقره (2): 62.

[12]. بقره (2): 111.

[13]. انعام (6): 88.

[14]. المیزان فی تفسیر القرآن 1: 192.

[15]. نساء (4): 124ـ122.

[16]. انعام (6): 88.

[17]. المیزان فی تفسیر القرآن 5: 87.

[18]. لقمان (31): 22.

[19]. لقمان (31): 4ـ3.

[20]. المیزان فی تفسیر القرآن 16: 230.

[21]. بقره (2): 112. 

[22]. المیزان فی تفسیر القرآن 1: 258.

[23]. زمر (39): 3.  

[24]. «وثنیّه» چنان  خدا را بزرگ می‌شمارند که معتقدند خدا در اموری که در زمین می‌خواهد جاری بشود، دخالت نمی‌کند، بلکه مباشران و ایادی‌ای دارد که در تمشیت امور دخالت می‌کنند، البته آنان به خدا شرک نمی‌ورزند. (المیزان فی تفسیر القرآن 17: 233).

[25]. المیزان فی تفسیر القرآن 17: 235ـ233.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org