نظر فقها پیرامون موضوع قصد قربت و تقرّب در غیر مسلمانان
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 50 تاریخ: 1400/10/12 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «نظر فقها پیرامون موضوع قصد قربت و تقرّب در غیر مسلمانان» بحث در اعمال غیرمسلمان بود و عرض شد بحث معاقب و جهنّمی بودن شان مسلّماً باطل است و فقها و بزرگان هم ادلّه مفصلی در این رابطه آورده اند و حضرت امام(سلام الله علیه) نیز متعرض این مسأله شده اند. پس بحثی در بطلان معاقب بودن غیرمسلمانِ قاصر نیست. بحث ما این است که آیا ثوابی بر اعمال اینها مترتب می شود یا نه؟ به بیانی دیگر آیا مستحقّ ثواب و اجر عند الله هستند یا نه؟ پس از اتمام بحث در معاقب نبودن ایشان، بحث ثواب و استحقاق ثواب و درجه شان عند الله را داریم. عبارات فقها را خواندیم. صاحب «جواهر» از جمله کسانی است که قایل به عدم تمشّی قصد تقرّب از آنان است، عبارت ایشان در بحث نذر را خواندیم و در جاهای مختلفی هم که قصد قربت همراه با ایمان را شرط صحّت عمل دانسته اند، این بحث را مطرح کرده اند. اقوال در ارتباط با اعمال غیرمسلمان و ترتبب ثواب بدین قرار است: ـ کسانی مثل صاحب «جواهر» فرموده اند نمی توانند قصد قربت بکنند. بنابر این ثوابی مترتّب نمی باشد. ـ کسانی مثل مرحوم بجنوری در «القواعد الفقهیه» فرموده اند می توانند قصد قربت بکنند، اما تقرّب متمشّی نمی شود. ـ کسانی مانند صاحب «ریاض»[1] و ظاهر از کلام صاحب «مفتاح الکرامه»[2] و فاضل آبی در «کشف الرموز»[3] فرموده اند هم قصد قربت حاصل می شود و هم تقرّب. عرض کردیم که تقرّب به اراده بستگی دارد و اینجا هم به وسیله اعتقادی که دارد، قصد قربت انجام می گیرد؛ لذا هم قصد قربت از غیر مسلمان متمشّی می شود و هم تقرّب حاصل می شود. «کلام صاحب مفتاح الکرامة در صحت وقف غیر مسلمان» بحث را با عبارتی از «مفتاح الکرامه» ادامه می دهیم که شبیه مطلبی است که از صاحب «ریاض» خواندیم، اما چون از دیگران هم نقل کرده، عبارت را می خوانیم؛ چرا که بهترین کتاب برای نقل اقوال «مفتاح الکرامه» است. صاحب «مفتاح الکرامه» می فرماید: «و یصحّ من الکافر؛ أی یصحّ الوقف علی البِیَع و الکنائس من الکافر [یصحّ قول چه کسانی است؟] کما فی المقنعة و الکافی و النهایة و المهذّب و الوسیلة و السرائر و جامع الشرائع و الشرائع و النافع و کشف الرموز و التبصرة و التحریر و المختلف و المقتصر و التنقیح و إیضاح النافع و جامع المقاصد و المفاتیح، و ظاهر التنقیح الإجماع علیه؛ و فی المقتصر لا نعلم فیه خلافاً. و وجهُه أنّه یعتقد التقرّب به إلی الله تعالی فیقرّ علی دینه؛ لأنّه لا بدّ له من متعبَّدٍ [معبدی را می خواهند که در آن عبادت کنند. پس به وسیله اعتقادی که دارد تقرّب پیدا می کند.] و قال فی النافع [در جلسه قبل عبارت «و فیه وجهٌ آخر» را از «ریاض» که شرح «مختصر النافع» است خواندیم «و فیه وجهٌ آخر. [وجه دیگر همان عدم صحت است] و فی کشف الرموز سألت المصنّف عن ذلک» داشت که در «فیما سُئل» به این مطلب اشاره کرده بود] فأجاب بأنّه یمکن أن یقال [این که بگوییم نمی توانند وقف کنند، به چه جهت است؟] إنّ نیّة القربة شرطٌ فی الوقف و لا یمکن ذلک فی الکافر فلا یصحّ منه الوقف [که همین جاها را بحث داشتیم] قال: [یعنی «کشف الرموز» فاضل آبی] و لقائلٍ أن یمنع المقدّمتین [دو مقدمه ایشان را می توانیم رد بکنیم] و الوجه الصحّة إذ کلّ قومٍ یدینون بدینٍ و یعترفون بمعبودٍ یتوجّهون إلیه [پس هر کس دینی دارد و آن را می پرستد و به آن توجه دارد] انتهی [فرمایش فاضل آبی]کشف الرموز و قد اقتفاه بذلک جماعةٌ [که این جماعت را ایشان می فرماید فاضل مقداد در «تنقیح الرائع»، طباطبایی حائری در «ریاض» و شهید ثانی در «مسالک» این فرمایش را تأیید کرده اند. آنان چه فرموده اند؟] قالوا: إنّا نمنع تعذّرها منه علی الإطلاق لاختصاص ذلک بالمعطّلة و الدهریّة».[4] شبیه این عبارت را صاحب «ریاض» دارد که ایشان از این بزرگان گرفته است. عبارت دیگری با همین مضمون را از مرحوم آقارضا داریم که بحث می کنند آیا غسل جنابت بر غیر مسلمانان واجب است یا نه؟ می فرمایند: «و لكنّه بمقتضى الأخبار الكثيرة المعتبرة لا يقبل الله تعالى منه شيئاً ما لم يؤمن بالله و رسوله و أوصيائه(صلوات الله عليهم أجمعين) [باز هم اینجا تکرار می کنیم که بحث ما در قاصر است نه مقصّر. قاصر کسی است که اصلاً اطلاعی ندارد، پس چگونه ایمان بیاورد؟ با آن اعتقاد خودش ایمان دارد و بر اساس همان اعتقادات اعمالش را انجام می دهد. پس چرا ثواب نداشته باشد؟] و لذا قيل بل نُسب إلى المشهور [اگر «نَسَبَ» بخوانیم، ظاهراً صاحب «حدائق» است] بل عن بعضٍ دعوى الإجماع عليه: إنّه لا يصحّ منه شيءٌ من العبادات المشروطة بقصد القربة في حال كفره و استدُلّ له أيضاً بأنّه لا يتأتّى منه قصد التقرّب [گفته اند قصد تقرّب از او متمشّی نمی شود. ایشان بعد از عبارتی درباره اصل غسل می فرمایند:] ... و قد يناقش في الجميع: أمّا في الأخبار المتظافرة [که فرمود «بمقتضی الاخبار الکثیرة» که اینها قبول نمی شود] فبأنّ المراد بها على الظاهر عدم كون أعمالهم مقبولةً على وجهٍ تؤثّر في حصول القرب و استحقاق الأجر و الثواب [دیروز یکی از دوستان فرمود: دو بحث دارد بحث صحّت و بحث اجر و ثواب؛ و ما هم عرض کردیم که صحت آن را همه قبول دارند، اما بحث ما در اجر و ثواب است.] و هذا أخصّ من الصحّة المبحوث عنها التي هي عبارةٌ عن موافقة المأتيّ به للمأمور به الموجبة لسقوط التكليف و أمّا قصد التقرّب فربّما يحصل من جملةٍ من أصناف الكفّار المعتقدين بالله، خصوصا من منتحلي الإسلام، الذي أنكروا بعض ضروريّات الدين، كالخوارج و النواصب».[5] می فرماید از کفّار و نحله هایی هم که منتحلی الاسلام هستند نیز متمشّی می شود. «کلام صاحب مسالک در ایمان غیر مسلمان و غیر شیعه اثنی عشری» آخرین عبارتی که از کتب فقهی فقها می خوانیم، عبارت «مسالک» است که باید در آن دقت بفرمایید. ایشان در بحث اعتبار صفاتی در شهود، ابتدا عبارت «شرایع» را نقل فرموده است: «الثالث: الإيمان. فلا تقبل شهادة غير المؤمن [البته این عبارت راجع به غیرمؤمن است، یعنی اینها پا را فراتر گذاشته اند و نسبت به مسلمان غیر اثنی عشری قایل به عدم قبول شهادت شان شده اند.] و إن اتّصف بالإسلام [این مطلب جای بحث دارد و والد استاد هم فرموده اند که بحث شاهد، بحث وثوق به شخص است که راستگو باشد و بحث ایمان و اعتقاد و ... در آن مطرح نیست. شما می خواهید احقاق حقی بکنید و برای این منظور شاهدی می گیرید، اما این که شیعه دوازده امامی هم باشد، چه ارتباطی به بحث اِخبار از واقعه دارد؟ اِخبار از واقعه ارتباطی به اعتقاد ندارد. در بحث این که ذمّی می تواند در اموری مثل وصیت شاهد باشد ـ که در آیه ذکر شده و روایاتی هم داریم ـ می فرماید: شهادت برای جلوگیری از تضییع حق است و این ارتباطی به بحث ایمان ندارد.] فلا تقبل شهادة غير المؤمن و إن اتّصف بالإسلام، لا على مؤمنٍ و لا علی غيره [قبول نمی شود. چرا؟] لاتّصافه بالفسق و الظلم المانعِ من قبول الشهادة [صاحب «شرایع» دو صفت را برای اینها شمرده است؛ یکی فسق و یکی ظلم؛ یعنی دو صفتی که مانع از قبول شهادت است. صاحب «مسالک» در ذیل این فرمایش صاحب «شرایع» می فرماید:] ظاهر الأصحاب الاتّفاق على اشتراط الايمان في الشاهد [این هم حرف دارد] و ينبغي أن يكون هو الحجّة [اگر این اجماع وجود داشته باشد. ایشان می خواهد بگوید اگر بخواهیم قایل بشویم، باید با اجماع قایل بشویم و بگوییم نمی دانیم به چه جهت است؛ شاید دلیلی وجود داشته، اما نه به علت فسق و ظلمی که صاحب «شرائع» فرمود.] و استدلّ المصنّف(رحمة الله علیه) بأن غيره فاسقٌ و ظالمٌ [استدلال مصنّف این است که غیرمؤمن (غیرشیعه) فاسق و ظالم است] من حيث اعتقاده الفاسد الذي هو من أكبر الكبائر [چون ولایت را قبول ندارند] و قد قال تعالى: (إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)[6] [می گوییم فاسق است. چرا؟ چون ولایت را قبول نکرده است. کاری نداریم که چرا قبول نکرده؟ کسی نمی پرسد آیا می دانست و قبول نکرد؟ آیا احتمال می داد که دینی به نام اسلام و مذهبی به نام تشیّع و موضوعی به نام ولایت وجود دارد و قبول نکرد؟ همین طوری می گوییم فاسق است] و قال (وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا)[7] [سپس فرمود ظالم هم هستند] و فيه نظرٌ [از اینجا دقت بفرمایید، صاحب «مسالک» می فرماید این کلام دارای اشکال است.] لأنّ الفسق إنما يتحقّق بفعل المعصية المخصوصة مع العلم بكونها معصيةً [معصیت با علم باعث فسق است. اگر علم نداشته باشد، آیا باز فاسق است تا سریع بگویید «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»؟] أما مع عدمه [اصلاً علم ندارد] بل مع اعتقاد أنّها طاعةٌ بل من أمّهات الطاعات فلا [نماز تراویحی که اهل سنت به جماعت می خوانند به نظر ما باطل است، اما یک سنّی با اعتقادش می خواند، در ایام ماه مبارک رمضان به خانه خدا که برترین مکان روی زمین است می آید و با نماز که برترین فعل باشد، می خواهد تقرّب حاصل بکند] و الأمر في المخالف للحقّ في الاعتقاد كذلك [در فرد مخالف با اعتقاد ما هم همین طور است و فسق در آن بروز و ظهور ندارد، پس نمی توانید بگویید فاسق است] لأنه لا يعتقد المعصية بل يزعم أنّ اعتقاده من أهمّ الطاعات [اهل سنت گمان می کنند اعتقاد به خلفا، به جهت ادامه راه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) است و چون می خواهند اسلام را حفظ کنند چنین اعتقادی پیدا کرده اند] سواءٌ كان اعتقادُه صادراً عن نظرٍ أم تقليدٍ [فرقی نمی کند مجتهد باشد یا مقلّد] و مع ذلك لا يتحقّق الظّلم أيضاً [ظلم هم در او تحقّق پیدا نمی کند. این چه ظالمی است؟ او طاعت خداوند را انجام می دهد] و إنّما يتّفق ذلك ممّن يعاند الحقّ مع علمه به [ما گفتیم بحث ما در قاصر است و با کسی که عامدانه و عالمانه راه حق سدّ می کند فرق می کند] و هذا لا يكاد يتّفق [چنین اتفاقی درباره عموم مردم نمی افتد؛ چون اصلاً اعتقادی به خلاف ندارند.] و إن توهّمه من لا علم له بالحال [کسی که چنین توهمی داشته باشد دقت در اصل معنای فسق و ظلم نکرده است. ایشان یک بحث فرعی می فرمایند:] و العامّة مع اشتراطهم العدالة في الشاهد [عامّه ای که عدالت در شاهد را شرط دانسته اند] يقبلون شهادة المخالف لهم في الأصول [شهادت ما را قبول دارند؛ چون مخالف در اصول آنان، ما هستیم] ما لم يبلغ خلافه حدّ الكفر [تا وقتی که مخالفت مخالف به حدّ کفر نرسد، بلکه مخالفت در اعتقادات شان باشد از نظر عامّه اشکالی ندارد و شهادت مخالف را قبول دارند.]أو يخالف اعتقاده دليلاً قطعيّاً [یا مخالفی که مخالفتش با ادلّه قطعیه آنان نباشد] بحيث يكون اعتقاده ناشئاً عن محض التقصير [یعنی مخالفت مخالف از روی تقصیر آنان نباشد؛ یعنی اگر با علم به حق بودن آن را می پوشانند، نه آنها شهادت چنین کسی را قبول دارند و نه ما شهادت چنین کسی را می پذیریم.] و الحقّ أنّ العدالة تتحقّق في جميع أهل الملل [با این که بحث راجع به عامّه بود، ولی ایشان پا را فراتر نهادند] مع قيامهم بمقتضاها بحسب اعتقادهم، و يحتاج في إخراج بعض الأفراد إلى الدليل».[8] و حق در این موضوع آن است که عدالت در هر ملّتی و امّتی با هر دین و آیینی به جهت عمل به اعتقادات شان محقّق می شود و خروج بعضی از افراد از این قاعده نیاز به دلیل خاص دارد. شاید عبارتی واضح تر از این، بر مسأله ای که ما در صدد اثباتش بودیم، وجود نداشته باشد. «نظر والد استاد پیرامون حرمت غیبت انسان» بحث آیات را به جلسه بعد موکول می کنیم و بنا به مناسبت موضوع مطرح شده مطالبی را از شهید مطهری می خوانیم. عبارت را از کتاب «فقه و زندگی» شماره 16 در باب «حرمت غیبت انسان» می خوانیم؛ حتماً می دانید که والد استاد قایل به حرمت غیبت انسان بودند نه حرمت غیبت مؤمن. ظاهراً مرحوم مقدّس اردبیلی قایل به غیبت مسلِم بوده اند، ولی والد استاد وجه بالاتری را انتخاب کردند که آن حرمت انسان بما هو انسانٌ است. ایشان غیبت از انسان های معمولی را حرام می دانستند و ادلّه آن را به صورت مشروح بیان کرده اند. این عبارت شهید مطهری را برای حسن ختام اقوال می خوانیم؛ زیرا ایشان فقیهی اسلام شناس بودند: «ما معمولاً وقتی میگوییم فلان کس مسلمان است یا مسلمان نیست، نظر به واقعیّت مطلب نداریم. از نظر جغرافیایی، کسانی را که در یک منطقه زندگی میکنند و به حکم تقلید و وراثت از پدران و مادران مسلمانند، مسلمان مینامیم و کسانی دیگر را که در شرایط دیگر زیستهاند و به حکم تقلید از پدران و مادران وابسته به دینی دیگر هستند یا اصلاً بیدینند، غیر مسلمان مینامیم. باید دانست این جهت، ارزش زیادی ندارد [آیاتی را در جلسه بعد خواهیم خواند که بیان گر این موضوع هستند که گروهی یا کسانی خود را مؤمن و یهود و نصارا می دانند، اما بدانند که ای نام نهادن سودی برایشان ندارد، بلکه به عمل کار بر آید به سخن دانی نیست. همه اینها اشاره به مطالبی است که در تفسیر «المیزان» هم آمده است.] باید دانست این جهت ارزش زیادی ندارد؛ نه در جنبه مسلمان بودن و نه در جنبه نامسلمان بودن و کافر بودن. بسیاری از ماها مسلمان تقلیدی و جغرافیایی هستیم. به این دلیل مسلمان هستیم که پدر و مادرمان مسلمان بودهاند و در منطقهای به دنیا آمده و بزرگ شدهایم که مردم آن مسلمان بودهاند. آنچه از نظر واقع با ارزش است اسلام واقعی است که تقوا همراهش باشد و آن، این است که شخص قلباً در مقابل حقیقت تسلیم باشد. هر چه را که حقیقت دانست، درِ دل را به روی حقیقت گشوده باشد تا آنچه که حقّ است، بپذیرد و عمل کند و اسلامی که پذیرفته است، بر اساس تحقیق و کاوش از یک طرف، و تسلیم و بیتعصّبی از طرف دیگر باشد. اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بیتقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذّب نمیسازد. او اهل نجات از دوزخ است».[9] گفتیم این بحث را فقها دارند. ایشان در جای دیگر می فرمایند: «به نظر حکمای اسلام از قبیل بوعلی و صدر المتألّهین، اکثریت مردمی که به حقیقت اعتراف ندارند، قاصرند نه مقصّر. چنین اشخاصی اگر خداشناس نباشند، معذّب نخواهند بود؛ هر چند به بهشت هم نخواهند رفت [که اینجا هم جای حرف دارد] و اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملی خالص قربةً الی اللّه انجام دهند، پاداش نیک عمل خویش را خواهند گرفت. تنها کسانی به شقاوت کشیده میشوند که مقصّر باشند نه قاصر».[10] در کتاب «حقّ و باطل» هم این گونه فرموده اند: «شما اگر به همين مسيحيت تحريفشده نگاه كنيد و برويد در دهات و شهرها، آيا هر كشيشى را كه میبينيد، آدم فاسد و كثيفى است؟ و الله، ميان همينها صدى هفتاد ـ هشتادشان مردمى هستند با يك احساس ايمانی و تقوا و خلوصى كه به نام مسيح و مريم، چقدر راستى و تقوا و پاكى به مردم دادهاند [امروزه هم می بینید برخی از ارمنی های تهران که در کارهایی تخصّص دارند، تا در تهران می بینید کار خاصّی هست، می گویند ببرد نزد فلان ارمنی که کارش درست تر است. من این را زیاد شنیده ام] تقصيری هم ندارند، آنها به بهشت میروند [آنجا فرموده بود به بهشت نمی روند] كشيش آنها هم به بهشت مىرود. پس حساب روحانیّت حاکم فاسد مسیحی و پاپها را باید [اشاره کنیم که منظورش با علم است] از اکثریت مبلّغین و پیروان مسیح جدا کرد».[11] سلام و رضون خدا بر شهید مطهری و استاد بزرگوارشان علامه طباطبایی. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. ریاض المسائل 10: 134. ایشان جواز وقف و امکان قصد قربت را از غیر دهریّه و معطّله جایز میداند. [2]. مفتاح الکرامه 21: 609. ایشان قصد قربت از کافر را ممکن میدانند. [3]. کشف الرموز 2: 48. ایشان از صاحب مختصر النافع نقل میکند که نیّت قربت در وقف شرط است و کافر نمیتواند نیّت قربت کند. بعد خودش در هر دو مقدمه خدشه میکند و وقف از جانب کافر را صحیح میداند هم به جهت اینکه قصد قربت شرط نیست و هم اینکه آنها هم مطابق دین خودشان میتوانند قصد قربت کنند. [4]. مفتاح الکرامه 21: 608. [5]. مصباح الفقیه 3: 267. [6]. حجرات (49): 6. [7]. هود (11): 113. [8]. مسالک الافهام 14: 159. [9]. مجموعه آثار 1: 293 و فقه و زندگی 16(حرمت غیبت انسان): 100 ـ 98. [10]. همان: 322 و همان: 100. [11]. همان: 439 و همان: 100.
|