عدم مشروطیّت قصد قربت برای رسیدن به ثواب
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 48 تاریخ: 1400/10/8 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «عدم مشروطیّت قصد قربت برای رسیدن به ثواب» بحث در شرطیّت قصد قربت در صحّت عقد بود. یکی از ادلّه قائلان به شرطیّت این بود که «صدقه» بر وقف اطلاق شده و قصد قربت هم در صدقه شرط است؛ بنابر این در وقف هم شرط است. به این استدلال جواب داده شد. دلیل دیگر بحث ترتّب ثواب بود. گفته بودند ترتّب ثواب، مشروط و مترتّب بر قصد قربت است. عرض کردیم گرچه ترتّب ثواب مشروط به قصد قربت است، اما ما بحث صحّت را داریم که آیا با نبود قصد قربت وقف صحیح است و موقوفٌ علیهم می توانند در موقوفه تصرّف کنند و از ملک واقف هم خارج می شود یا نه؟ عبارتی را از صاحب «ملحقات» خواندیم که فرموده بودند می توان گفت ترتّب ثواب متوقّف بر قصد قربت است، اما ایشان به حق ادعا فرمودند که حتی قصد قربت هم اگر نباشد، ثواب بر فعل حسن از باب مدح عقلا مترتّب است. ما عبارت را دوباره از ابتدا می خوانیم. مسألة 3: «المشهور اشتراط القربة في صحّة الوقف و الاقوى وفاقاً لجماعةٍ عدم اشتراطه للاطلاقات [چه اطلاقات عقود باشد اگر وقف را عقد بگیرید، چه اطلاقات و عمومات وقف اگر آن طور که والد استاد و حضرت امام وقف را ایقاع مطرح کردند] و لصحّته من الكافر [گفته اند وقف کافر صحیح است و می تواند بر همکیشان خودش و بر معابد خودشان هم وقف بکند. (اینجا مسألهای هست که در ادامه عرض خواهیم کرد)] و اطلاق الصّدقة عليه [اشاره به دلیل اولی است که عرض کردیم] انما هو باعتبار الافراد التی يُقصد فيه القربة و لا يلزم أن يكون جميع أفراده كذلك [آنجا که قصد قربت بشود، وقفی که قصد قربت داشته باشد، بر آن صدقه اطلاق می شود، اما لازمه اش این نیست که هر وقفی هم با قصد قربت باشد. عرض کردیم که می تواند عموم و خصوص من وجه باشد و مسایلی را در ادامه عرض کردیم] نعم ترتّب الثّواب موقوفٌ على قصد القربة [این را داریم، ولی ترتّب ثواب یک بحث است، اجر و ثواب بحث دیگری است. ما در صحّت بحث داریم و عرض کردیم که می خواهیم بگوییم واقف بما هو واقف اگر قصد قربت نکرد، آیا وقفش صحیح است یا نه؟ بحث کافر هم نیست که نتواند قصد قربت بکند، بحث این است که اگر شیعه دوازده امامی مؤمن قصد قربت نکرد، آیا وقفش صحیح است یا نه؟ اینجا هم که ایشان می فرمایند ترتّب ثواب موقوف بر قصد قربت است، می گوییم این هم یک نظری است که وجود دارد، اما اصلاً ارتباطی به بحث ما ندارد؛ چون ما بحث صحّت را داریم و گفتیم اطلاقات و عمومات دلیل بر صحّت است مگر این که دلیلی از خارج داشته باشیم و تاکنون دلیلی پیدا نکرده ایم] مع انّه يمكن أن يقال بترتّبه على الافعال الحسنة و إن لم يقصد بها وجه الله [ثواب مترتّب بر اعمال حسنه است اگرچه قصد قربت هم نکرده باشد. چرا؟] فانّ الفاعل لها يستحقّ المدح عند العقلاء [همین که مستحقّ مدح باشد، سزاوار ثواب هم هست] و إن لم يقصد بفعله التّقرّب إلى الله [اگرچه تقرّب الی الله را هم نخواسته، بلکه خودش کار خیری را انجام داده است] فلا يبعد أن يستحقّ من الله تعالى التفضّل عليه بالثواب [بعید هم نیست. ما نه قسیم بهشت و جهنم هستیم و نه رحمت واسعه خدا به دست ما هست و نه مسؤول پرداخت ثواب هستیم] و يؤيّده ما في الاخبار المرغّبة من انتفاع الميت بولده الصّالح [می فرماید اگر فرزندی صالح داشته باشد، انتفاع می برد] مع انّه لم يقصد القربة في طلبه [در حالی که وقتی نطفه بچه را منعقد می کرد، قصد قربت نداشت؛ یعنی ممکن است کسی قصد قربت هم داشته باشد، ولی بحث ما این است که اگر قصد قربت نداشت، آیا وقف صحیح است یا نه؟ و در اینجا آیا اگر این فرزند صالح شد پدرش از او انتفاع نمیبرد؟ این مسایل به دنبالش می آید. بحث ترتّب ثواب را هم ایشان می فرماید و ما ترتّب ثواب را بر فعلِ حسن می دانیم] و إنّما قصده لذّة النّفس بالمقاربة أو بتحصيل الأولاد».[1] شاید هم این نطفه بچه ناخواسته منعقد شده است، پس قصد قربت هم در آن نیست. «شرط قصد قربت در اوقاف معصومین(علیهم السّلام)» دلیل دیگر اینکه در اوقاف ائمه(علیهم السّلام) ـ که وقف حضرت امیر(علیه السّلام) و موسی بن جعفر(علیه السّلام) را خواندیم ـ «ابتغاء وجه الله»[2] داشت و این طلب رضای خدا دلالت می کند که وقف باید با قصد قربت باشد. این روایات را صاحب «حدائق» نقل کرده و در جواب می فرمایند آنچه در فعل ائمه(علیهم السّلام) رخ داده، حاکی از شرط کمال و برای بردن ثواب و اجر کامل از وقف است و دلالتی بر شرطیّت قصد قربت در صحّت وقف ندارد و ما هم در این رابطه بحثی نداریم که با قصد قربت، وقف کامل تر و مستحقّ ثواب و اجر بیشتر است. روایات یکی صحیحه عبد الرّحمن بن حجّاج است که «صدقة فی سبیل الله» و «قضى به في ماله عبد الله علي ابتغاء وجه الله»[3]دارد و یکی هم در وقف امام کاظم(علیه السّلام) است که می فرماید: «ابتغاء وجه الله و الدار الآخرة».[4] پس اینجا هم ابتغاء وجه الله دارد که قصد قربت است. صاحب «حدائق» در جوابمی فرماید: «الا أن الخبرين المذكورين ليسا في الاشتراط [اینها دلالتی بر اشتراط نمی کنند. پس کسانی که خواسته اند به این دو خبر استناد کنند و بفرمایند فعل ائمه(علیهم السّلام) در وقف با قصد قربت بوده است، ایشان در جوابشان می فرماید این دو خبر دلالت بر اشتراط ندارند] فيجوز أن يكون ذكرُ ذلك لترتّب الثواب الأخروي على ذلك الوقف [ترتّب ثواب متوقّف بر قصد قربت است. البته این ادعای این گروه است، اما حرف سیّد را هیچ وقت فراموش نکنید که حتی ترتّب ثواب هم متوقّف بر قصد قربت نیست. حالا علی المشهور که اینها دارند، بگوییم ترتّب ثواب هم نداشته باشد، اما وقف صحیح است] إذ بدون التّقرّب لا يترتّب عليه ثوابٌ و ان صحّ و لزم، كما صرّحوا به».[5] صحیح است، اما اگر قصد قربت بشود، ثواب بیشتری دارد. این ادلّه کسانی بود که قصد قربت را شرط می دانستند. «روایات حاکی از عدم لزوم قصد قربت برای ترتّب ثواب» در بحث ترتّب ثواب روایاتی در باب «اشربه محرّمه» داریم که حتی کسی که لغیر الله ترک معاصی می کند خداوند «سقاه الله من الرّحیق المختوم» برای آنها پاداش میدهد. «عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبي عمير عن بعض رجاله قال سمعت أبا عبد الله(علیه السّلام) يقول: من ترك الخمر لغير الله سقاه الله من الرّحيق المختوم. قال فقلت: فيتركه لغير الله؟ [برای لغیر الله ترک کرده است، آیا باز هم همین طور است؟] قال: نعم صيانةً لنفسه».[6] حتی اگر به این قصد هم باشد. «عن علي بن محمد بن بندار عن إبراهيم بن إسحاق [گفته اند علی التّحقیق ثقه است، بنابر این مبنا که ابراهیم بن ایوب بن خزّار و جمیل بن درّاج از او روایت نقل کرده اند و یکی از قراین برای توثیق راوی نقل مشایخ و ثقات و اجلّاء از آن راوی است] عن عبد الله بن أحمد [مجهول است] عن محمد بن عبد الله عن مهزم بن أبی وردة الأسدی [هر دو ثقه هستند] قال سمعت أبا عبد الله(علیه السّلام) يقول: من ترك الخمر صيانةً لنفسه سقاه الله من الرّحيق المختوم».[7] پس ترتّب ثواب ربطی به قصد قربت ندارد و در آن تصریح به صیانةً لنفسه شده است. روایت بعدی وصیّتی از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(علیه السّلام) است که هم بسیار زیباست و هم وصیت کننده و وصیت شده از اشرف مخلوقات هستند. بنده سند را نگاه نکردهام، ولی مرحوم مجلسی اول از آن به «قوی» تعبیر کرده است.[8] اگر هم سند این روایت ضعیف باشد، در جاهای دیگر متن همین روایت با سند صحیح آمده است پس مضمون آن حجّت است. می فرماید: «یا علی! من ترك الخمر لغير الله سقاه الله من الرّحيق المختوم، فقال عليٌّ(علیه السّلام): لغير الله؟ [آنجا سائل از روات بود، ولی اینجا حضرت امیر(علیه السّلام) است که می پرسد: آیا این که برای غیر خدا هم هست، این ثواب را دارد؟] قال: نعم و الله صيانةً لنفسه يشكره الله على ذلك».[9] با بیان «یشکره الله علی ذلک» دقت بفرمایید که ما خدا را چگونه معرفی می کنیم؛ پیامبر چگونه معرفی میفرماید؟ حضرت می فرمایند کسی کاری را که نباید انجام بدهد، ترک کرده و توبه می کند، خداوند علاوه بر این که خداوند از رحیق مختوم به او می نوشاند، باز «یشکره الله علی ذلک». در ذیل آیه 158 سوره بقره در تفسیر «المیزان» بحث شاکر را آورده است خداوند نسبت به اعمال انسان، با این که انسان هر چه دارد از ذات باری تعالی است، خود را شاکر بر عمل بنده قرار می دهد و صاحب «المیزان» می فرماید این شکر، همان شکر واقعی است؛ یعنی ثواب و پاداش عنایت می کند؛ چون شکر، یک بار لسانی است و یک بار عملی و نسبت به خدا عملی است. خداوند می فرماید: (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ).[10] خداوند خود را شکرگزار بنده ای می کند که آن کار خیر را ـ که گفته اند طواف یا هر کار خیری مستحب است ـ انجام داده است. صاحب «المیزان» ذیل همین آیه می فرماید این شکر در معنای حقیقی آن است نه در معنای مَجازی.[11] «توضیح مرحوم مجلسی اول بر روایت» مرحوم مجلس اول در«روضة المتّقین» و توضیح این روایت می فرماید: «یا علی! من ترک الخمر؛ الظاهر أن ترك المعاصي كافٍ في عدم العقاب على فعلها، و أمّا الثواب على تركها فمشروطٌ بالنية [ایشان در تمام معاصی این را می فرماید] و استثني منها شربُ الخمر [ادّعای ایشان این است که فقط در شرب خمر است که ترک آن نیاز به نیّت ندارد] في الأخبار و تقدّمت أيضاً و ‹الرّحيق› خمر الجنة، و المختوم [شراب بهشتی که مهر و موم شده] رؤوس أوانيها بالمسك لئلاّ يتغيّر [مشک اندود می کنند که طعم یا بوی آن شراب از بین نرود] بل يصير رائحتها رائحة المسك [اینها توصیفاتی است که از شراب بهشتی می شود. آن را مُهر می کنند تا رایحه اش به همان رایحه مسک باقی بماند] صيانةً لنفسه؛ أي لعِرضه لئلاّ يعير بفعله [برای این که آبرویش نزد مردم نرود] أو لكونها مضرّةً إياه [یا به خاطر اینکه برای جان و وجودش ضرر دارد] يشكره الله على ذلك؛ أي يثيبه على الترك [بر فعلی که نباید انجام بدهد، توبه و بازگشت می کند ثواب می دهد] أو يذكره الله تعالى في الملإ الأعلى بأنّ عبدي لا يشرب الخمر».[12] این خدایی است که پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) معرفی می کنند و آن خدایی است که ما معرفی می کنیم. سخن پدر علامه مجلسی است که شکر خدا یعنی نام بردن از این فرد به خیر در ملاء اعلی. «وقف کافر و قصد قربت؟» در جلسات گذشته بحث کردیم که ترتّب ثواب بر قصد قربت متوقّف نیست، بلکه بر ایمان و عمل صالح متوقّف است. یک نکته را در مورد کلام مرحوم سیّد که فرموده بود: «یصحّ من الکافر»، بیان میکنیم. ایشان برای عدم شرطیّت قصد قربت، استدلال کرده و فرموده بود که وقف از کافر صحیح است و برخی هم نقل اجماع کرده اند بر این که وقف از طرف کافر صحیح است. این استدلال برای عدم شرطیّت بر چه اساسی درست است؟ بر این اساس که بگوییم کافر نمی تواند قصد قربت بکند و با این که نمی تواند قصد قربت بکند، وقفش صحیح است، در نتیجه قصد قربت اصلاً شرط نیست، اما مبنای دیگری را مرحوم بجنوردی در «القواعد الفقهیّه»[13] آورد و می فرمایند کافر می تواند قصد قربت بکند، اما با آن تقرّب حاصل نمی شود و ثوابی ندارد. اما صاحب «ریاض» می فرماید «و یحصل منه بمعتقده التّقرّب به الی الله تعالی»،[14] هم می تواند قصد قربت بکند و هم تقرّب حاصل می شود. پس صاحب «ریاض» می فرماید هم قصد قربت از آن متمشّی می شود و هم تقرّب با آن حاصل می شود، بر خلاف کسانی (مثل آقا رضا همدانی در بحث غسل جنابت از کتاب «طهارت») که فرموده اند قصد قربت حاصل و از آنها متمشّی می شود؛ چون اعتقاد دارد، اما تقرّب حاصل نمی شود؛ چون مترتّب بر فعل صحیح است و در افعال و تکالیف، اسلام شرط صحّت است. بنابر این وقتی که شرط صحّت نداشته باشد، عمل صحیحی انجام نشده تا با آن تقرّب حاصل باشد،[15] اما مثل صاحب «ریاض» می فرماید هم قصد قربت متمشی می شود ـ خیلی ها این نظر را دارند ـ و هم تقرّب حاصل می گردد. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. تکملة العروة الوثقی 1: 186. [2]. وسائل الشیعه 19: 199، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب10، الحدیث3 و 202، الحدیث4. [3]. وسائل الشیعه 19: 200، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب10، الحدیث3. [4]. تهذیب الأحکام 9: 149، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث57. [5]. حدائق الناظره 22: 154. [6]. وسائل الشیعه 25: 299، ابواب الاشربة المحرمة، الباب9، الحدیث9. [7]. همان: 324، الباب14، الحدیث5. [8]. روضة المتقین 12: 8. [9]. همان: 303، الباب9، الحدیث18. [10]. بقره(2): 158. [11]. المیزان 1: 386. «و الشاكر و العليم اسمان من أسماء الله الحسنى، و الشكر هو مقابلة من أحسن إليه إحسان المحسن بإظهاره لسانا أو عملا كمن ينعم إليه المنعم بالمال فيجازيه بالثناء الجميل الدال على نعمته أو باستعمال المال في ما يرتضيه، و يكشف عن إنعامه، و الله سبحانه و إن كان محسنا قديم الإحسان و منه كل الإحسان لا يد لأحد عنده حتى يستوجبه الشكر إلا أنه جل ثناؤه عد الأعمال الصالحة التي هي في الحقيقة إحسانه إلى عباده إحسانا من العبد إليه، فجازاه بالشكر و الإحسان و هو إحسان على إحسان قال تعالى: (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ) (الرحمن: 60)، و قال تعالى: (إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً) (الدهر: 22)، فإطلاق الشاكر عليه تعالى على حقيقة معنى الكلمة من غير مجاز». [12]. روضة المتقین 12: 8. [13]. القواعد الفقهیّه 4: 240. [14]. ریاض المسائل 10: 134. [15]. مصباح الفقیه 3: 268 و 275.
|