برداشت صاحب جواهر از دو کلام مبسوط در باب وقف معاطاتی
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 31 تاریخ: 1400/9/8 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «برداشت صاحب جواهر از دو کلام مبسوط در باب وقف معاطاتی» بحث در این بود که آیا معاطات در وقف صحیح است یا نه؟ عرض کردیم که برای عدم صحّت معاطات در وقف به دو اجماع تمسّک شده است: ـ اجماع بر عدم صحّت اصل معاطات؛ ـ اجماع در عدم صحت معاطات در باب وقف. این دو اجماع را بر عدم صحّت معاطات در وقف اقامه کرده و فرموده اند در وقف، اجماع است بر این که باید با لفظ باشد. همچنین عرض کردیم که صریح ترین عبارت از عبائری که دلالت بر اجماع می کند، عبارت «جامع المقاصد» است و عباراتی را از شیخ و صاحب «جواهر» هم در این رابطه خواندیم که اِشعار به اجماع یا اِشعار به اشتهار این قول داشت و ما به بحث معاطات در مسجد می پردازیم. در خلال مباحث متوجه شدم که والد استاد تحقیقی راجع به عبارت صاحب «جواهر» و بحث معاطات در مسجد دارند و فکر می کنم قرائت آن از حیث دقّت در عبارت فقها و نظری که درباره کلام شیخ در «مبسوط» ابراز کرده اند ـ قرائت دیگری از کلام مبسوط دارند ـ مفید باشد. البته مطلب چندان پیچیده نیست، اما دقّت بفرمایید تا در توضیح آن بتوانیم آنچه را که ایشان فرموده اند، هم بیان کنیم. عرض کردیم برخی از فقهایی که معاطات در وقف را قبول نکرده اند، آن را در مسجد پذیرفته اند، لذا این بحث در بحث معاطات در احکام مسجد هم باید مورد توجه باشد: «خاتمةٌ تتعلق بالمساجد: و هل يعتبر في تحقّق المسجديّة صيغة الوقف و شبهها و لو بأن يقول: "جعلته مسجداً للّه" [می فرماید آیا در تحقّق مسجدیّت، صیغه صریح وقف یا شبه آن؛ مثل جمله فعلیه «جعلته مسجداً لله» لازم است؟] و يأذن في الصلاة فيه فيصلّي فيه و لو واحدٌ [و با اذن در اقامه نماز اگر یکی هم بخواند، کفایت می کند] أو يقبضه الحاكم الذي له الولاية العامّة أو يكفي مجرّد قصده ذلك و إن لم يتلفّظ؟ [یا حاکم آن را قبض کند. بنابر این یکی از این دو امر (نماز خواندن یا قبض حاکم) کافی است یا در تحقق آن قصد به تنهایی بدون تلّفظ به لفظی کفایت می کند.] وجهان بل قولان [اینجا دو قول وجود دارد] قد استقرب في الذكرى كما عن مجمع البرهان [می فرماید در «ذکری» و «مجمع البرهان»؛ و شما «دروس» را هم که صاحب «مفتاح الکرامة» اشاره کرده، اضافه بفرمایید که ایشان هم قایل است.] ثانيهما [پس چه کسانی قایل اند که بدون تلفّظ؛ یعنی با فعل هم امکان وقف مسجدیّت جایز است؟ شهید در «ذکری» و «دروس» و صاحب «مجمع الفائدة و البرهان». (به این مطلب دقّت بفرمایید؛ چون بعداً در «ملحقات» کلامی را خواهیم خواند که به اینجا نیز اشاره خواهیم کرد.)] مستظِهراً له من عبارة المبسوط [ از عبارت «مبسوط» که خواهیم خواند] لكنّه [ضمیر در اینجا به «ذکری» برمی گردد نه به «مبسوط»] اعتبر فيه على الظاهر الصلاة فيه و لو من الواقف [ظاهراً از کلام «ذکری» برمی آید که باید نماز هم خوانده بشود و نیّت به تنهایی کفایت نمی کند. ایشان دو قسم کرد و فرمود یا باید صیغه باشد یا فقط نیّت کافی باشد. ایشان به این شکل تقسیم بندی کرد که آیا تحقّق مسجدیّت به صیغه است یا نیّت و قصد هم کفایت می کند اگرچه که لفظ نباشد؟ به همین دلیل وقتی به عبارت «ذکری» استشهاد کرده و می فرمایند: از ظاهر عبارت «ذکری» برمی آید که باید نماز هم بخوانند. پس به نحوی می خواهند بگویند تلفّظ کفایت نمی کند؛ پس نمازی هم می خواهد. ما گفتیم که قصد به تنهایی کفایت می کند، اما ظاهر «ذکری» این است که باید فعلی هم همراه آن باشد؛ زیرا قبل از آن فرمود] لأنّه قال فيها ـ أي الذكرى ـ قُبيل ذلك: و لو بناها بنيّة المسجد لم يصر مسجداً [اگر فقط نیّت باشد، فایده ای ندارد] نعم، لو أذن للناس بالصلاة فيه بنيّة المسجديّة ثمّ صلّوا [اگر اجازه داد و مردم هم آمدند در آن نماز خواندند] أمكن صيرورته مسجداً؛ لأنّ مُعظم المساجد في الإسلام على هذه الصورة [به سیره، استناد کرده است. البته در عبارت «ذکری» که خواهیم خواند می توانیم بگوییم ظاهر کلام «ذکری» کفایت نیّت از تلفّظ است و بدون نماز خواندن؛ چون به کلام «مبسوط» استشهاد می کند. دقّت داشته باشید که صاحب «جواهر» از کلام «ذکری» استظهار کرده که ایشان نیّت تنها را کافی نمی داند، بلکه باید فعلی هم باشد؛ یعنی یا خود واقف و یا افراد دیگری در آن نماز بخوانند. امام می گوییم چون «ذکری»، «مبسوط» را شاهد گرفته، در «مبسوط» هم نیّت را به تنهایی کافی دانسته است. «بررسی اطباق بر لفظ، در وقف» ایشان می فرماید ما گفتیم دو قول است: یکی قول «ذکری» بود که یادآور شدیم] و يقوى في النظر الأوّل [که بگوییم لفظ محقّق وقف است؛ چون ایشان معاطات را نه در وقف و نه در مسجد قبول ندارد، سپس فرموده اند چرا لفظ کفایت می کند؟] للأصل و ظهور إطباقهم في باب الوقف على الافتقار فيه إلى اللفظ [چون گفتیم در وقف، اطباق بر لفظ دارند. حالا ایشان می فرماید که «ذکری» کفایت نیّت یا کفایت نیّت با فعل را (آن طور که صاحب «جواهر» فرموده بود) از کجا استظهار کرده است؟ در پاسخ باید گفت از کلام «مبسوط» که دلالت بر کفایت نیّت به تنهایی می کند. ممکن است به ایشان اشکال بشود که شما چطور می فرمایید اطباق دارند، با این که کلام «مبسوط» دالّ بر کفایت نیّت یا نیّت با فعل است که شما از کلام «ذکری» استظهار کردید؟ می فرماید:] بل حكى عن المبسوط نفسه هناک [این مطلب در جلد 14، احکام المساجد از کتاب الصلاة آمده است و «هناک» در این عبارت اشاره به باب وقف دارد. پس می فرماید اگرچه عبارتی از «مبسوط» در انتهای باب صلاة الجماعة دلالت بر عدم اعتبار لفظ می کند، اما در باب وقف مطلبی دارد که دلالت می کند فقط باید با لفظ باشد و فعل یا نیّت کفایت نمی کند.] التصريح "بأنّه لا بدّ من التلفّظ بالوقف في خصوص ما نحن فيه" [این عبارت مضمون کلام «مبسوط» است.] علی الإفتقار فیه الی اللفظ من غير تردّد، و لا ذكر خلافٍ إلّا من أبي حنيفة [که گفتیم فقط ابی حنیفه در اینجا مخالف است.] و لم یُعلم [اینجا اشاره به سیره ای است که «ذکری» به آن استدلال کرده و فرموده بود: «لأنّ مُعظم المساجد فی الأسلام علی هذه الصورة». ایشان استدلال«ذکری» رد کرده و می فرماید:] كون معظم المساجد في الإسلام بدون تلفّظ [این سیره ای که شما گفتید، برای ما حاصل نشده و به این سیره اطمینان نداریم.] و يكفينا في جواز الصّلاة فيها اشتهارها في المسجديّة [ممکن است کسی بگوید شما که چنین سیره ای را قبول ندارید، پس از کجا می دانید که در مساجد صیغه وقف خوانده شده تا با آن معامله مسجد بکنید؟ می فرماید همین که اشتهار به مسجدیّت داشته باشد برای جواز نماز در آن کفایت می کند.] و لا حاجة إلى الفحص عن كيفيّة الوقف كما في غيره من العقود من النكاح و غيره».[1] می فرماید اشتهار کفایت می کند و البته این هم فیه کلامٌ که اشتهار فرع تحقّق وقفیّت است و باید وقفیّت تحقّق پیدا بکند و تحقّق ماهیت با اشتهار درست نمی شود. «دو عبارت مبسوط که از آن کفایت یا عدم کفایت نیّت به تنهایی مستظهراست» والد استاد تحقیقی در مورد این عبارات، یعنی عبارات «مبسوط» و صاحب «جواهر» دارند که ما ابتدا هر دو عبارت «مبسوط» را می خوانیم. ابتدا عبارتی را که «ذکری» به آن استناد کرده و صاحب «جواهر» فرموده اند مستظهر از عبارت «مبسوط» این است که نیّت به تنهایی کفایت می کند، اما از «ذکری» استظهار کرده بود نیّت با فعل (نماز خواندن یا قبض حاکم) محقّق مسجدیّت است. شیخ طوسی می فرمایند: «و إذا بنى مسجداً خارج داره في ملكه [اگر شخصی مکانی را در ملک خودش و البته خارج از محل زندگی اش مسجد قرار داد] فإن نوى به أن يكون مسجداً [پس نیّت کرد که اینجا مسجد باشد] يصلّى فيه كلّ من أراده [اگر اجازه داد (مراد این است که اجازه داد) هر کسی که خواست در آن نماز بخواند] زال ملكُه عنه [اینجا ملکیت وی زایل می شود] وإن لم ينو ذلك [در عبارت «نیّت» که ایشان آورده، دقّت بفرمایید] فمِلكُه باقٌ عليه سواءٌ صلّى فيه أو لم يصلّ».[2] چه خود این فرد و چه شخص دیگری در آن نماز خوانده باشد، یا اصلاً بفرمایید نمازی در آن خوانده شده یا نشده باشد، پس «اذا بنی ... فإن نوی» نیّت کفایت می کند. اما اگر راه را باز کرد که بیایند و در آن نماز بخوانند، ولی نیّت نکرد، فایده ندارد و کفایت از مسجدیّت نمی کند. این عبارتی است که «ذکری» و «مجمع البرهان» از آن استفاده کرده اند که نیّت در مسجدیّت کافی است. صاحب «جواهر» فرمودند: در باب وقف از کتاب «مبسوط» حکایت شده که مسجدیّت با نیّت محقّق نمی شود. عبارتی را که صاحب «جواهر» به آن اشاره کرده و خواسته به آن استدلال بکند این است که: «إذا بنى مسجداً و أذن لقوم فصلّوا فيه [شخصی اجازه داد و همه آمدند در آن نماز خواندند] أو بنى مقبرةً فأذن لقومٍ فدفنوا فيه لم يزل ملكُه [ملکش زایل نمی شود] حتى یقفه "و فی نسخة یبیّنه" [تا زمانی که آن را وقف کند.] لفظاً علی ما بیّنّاه فی ما مضی».[3] اینجا عبارت «حتی یبیّنه» را به صورت «حتی یقفه» تصحیح کرده اند، اما در چاپ قدیم کتاب به صورت «حتی یبیّنه لفظاً» است. «بیان استاد والد در تلائم (همخوانی) دو بیان مبسوط و صحیح نبودن برداشت صاحب جواهر» والد استاد می فرمایند این دو کلام «مبسوط» اصلاً باهم تعارضی ندارند. این گونه نیست که «مبسوط» در یک جا گفته باشد با نیّت کافی است و در جای دیگر گفته باشد با نیّت کافی نیست. جایی را که «ذکری» به آن استناد کرده، درست است؛ زیرا «مبسوط» در آنجا دارد: «اذا بنی مسجداً فإن نوی به»؛ یعنی نیّت وقف هم کرده بود، اما در جایی که شما می فرمایید «مبسوط» خواسته بگوید نیّت کافی نیست و فقط نیاز به لفظ داریم، اصلاً بحث نیّت مطرح نشده و حرف «مبسوط» ناظر به این است که اگر فعلی می خواهد برای مسجدیّت محقِّق بشود، باید نیّت هم باشد و ربطی به این مطلب ندارد که اگر نیّت کرد و فعلی را انجام نداد، مسجد نشود. بین این دو کلام فرق بسیاری است. صاحب «جواهر» با استنباط از کلام «مبسوط» در کتاب الوقوف که فرمودند: «اذا بنی مسجداً أو أذن لقومٌ فصلّوا أو بنی مقبرةً فإذن لقومٍ فدفنوا فیها لم یزل ملکه» می خواهد بفرماید از این استفاده می کنیم که فعل کفایت نمی کند. می فرماید صرف درست کردن جایی به عنوان مسجد تا مردم در آن نماز بخواندند یا در اختیار مردم قرار دادن مقبره ای برای دفن اموات فایده ای ندارد. بنابر این فعل به تنهایی فایده ای ندارد. والد استاد می فرمایند «مبسوط» نمی خواهد بگوید فعل کافی نیست، بلکه می خواهد بفرماید چون نیّت وقف نکرده اند، مسجدیّت یا وقفیت برای مقبره محقق نمی شود. اینجا اشاره به بحث نیّت دارد و در آنجا که فرمودند «فإن نوی به»؛ اگر نیّت کرد و کسی آمد نماز خواند، کفایت می کند. در کتاب الوقوف بحث نیّت را دارند و خواسته اند بفرمایند اگر نیّت وقف نداشته باشد برای محل نماز خواندن مردم، عنوان مسجدیّت و محل دفن اموات، عنوان مقبره محقّق نمی شود و نمی توان گفت این دو کلام باهم تعارض دارند. آنجا می فرماید اگر نیّت کردند و فعل انجام شد، وقفیّت حاصل می شود، اما اینجا می گوید وقف حاصل نمی شود؛ چون نیتی وجود ندارد و صرفاً یک فعلی را انجام داده است. بنابر این اگر «حتی یبیّنه» بگیرید، فرمایش والد استاد تأیید می شود که معنا می کنند که با لفظ بگوید که من نیّت هم کرده بودم نه این که وقف را با لفظ بیان کند؛ چون از این فعل، نیّت فهمیده نمی شود. «حتی یقفه لفظاً» با «یبیّنه لفظاً» فرق می کند. «یقفه لفظاً» یعنی با الفاظ وقف، وقف بکند، اما «یبیّنه لفظاً» یعنی نیّت را به زبان بیاورد. پس با عبارتی که «یبیّنه» دارد و ایشان هم این عبارت را در آنجا می خوانند، این فرمایش ایشان تأیید می شود. چرا فعل کافی نیست و تا نیت با لفظ بیان نشده باشد حکم وقف را ندارد؟ چون اگر وقف باشد، یعنی حکم می شود که باید ملکیتش زایل شود و چون نیّت ننموده است و صرفاً به مردم گفته که بیایید اینجا نماز بخوانید، خروج از ملکیت که باید احراز شود و ثابت گردد، محرز نشده است. «قاصر بودن فعل از دلالت» عرض کردیم که اینها می گویند فعل، قاصر از دلالت است. یکی از چیزهایی که گفته اند و اجماع بر آن نقل کرده اند که در معاطات صحیح نیست، این است که چون معاطات فعل است و فعل، قاصر از لفظ در دلالت قصد موجب است و در وقف شرایطی مثل دائم بودن وجود دارد که فعل نمی تواند بر آنها دلالت بکند. پس لازم است که به لفظ در بیاید. اینجا هم می خواهند بفرمایند که فعلِ تنها کفایت نمی کند. اگر فقط اجازه دفن داد، دلالت بر وقف نمی کند، یا اگر اجازه نماز خواندن داد، دلالت بر مسجدیّت نمی کند. فعل از نظر دلالت بر مطلوب قاصر است. خلاصه کلام این که: «ذکری» بنا به برداشت صاحب «جواهر» استظهار کرده بود از کلام «مبسوط»، [و حال آن که استدلال کرده است نه استظهار؛ یعنی به کلام «مبسوط» استدلال کرده] که نیّت کفایت می کند. صاحب «جواهر» فرموده بود «مبسوط» فقط این کلام را ندارد که «ذکری» به آن اشاره و آن را ذکر کرده، ایشان در کتاب الوقوف و الصّدقات مطلبی را ذکر کرده که دلالت بر عدم کفایت فعل در وقف می کند؛ مثلاً نماز خواندن مردم در مسجدیّت و دفن کردن اموات در وقف بودن مقبره کفایت نمی کند. عرض کردیم که والد استاد فرمودند این دو کلام «مبسوط» باهم تعارض و تهافتی ندارند؛ زیرا آنجا که فرموده کفایت می کند، فعل همراه با نیّت است، اما اینجا که فعل را کافی نمی داند، نخواسته بفرماید معاطات صحیح نیست، بلکه منظورش این بوده که فعلی که نیّت همراهش نباشد، فایده ای ندارد. در «خلاف» به دو روایت اهل سنت استناد شده است که ابوحنیفه قایل است که با فعل کفایت می کند و شافعی فرموده است کفایت نمی کند. شبیه این کار را والد استاد در دو کلام نقل شده از «مبسوط» انجام داده تا بفهماند قول مذهب واحد است و آن قبول معاطات در وقف است. ما وقتی به کتاب های اهل سنت و به خصوص «مغنی» ابن قدامه مراجعه کردیم دیدیم در پایین برخی صفحات شارح کتاب بین روایات اهل سنت هم چنین جمعی را انجام داده است. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. جواهر الکلام 14: 70. [2]. المبسوط 1: 162. [3]. المبسوط 3: 300.
|